عزیز آریانفر

 

 

داکتر یوری تیخانف

استاد دانشگاه لیپیتسک

 

 

فرهنگستان علوم فدراسیون روسیه

پژوهشکده خاور شناسی   

 

 

 

 

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان

و

قبایل پشتون)

 

 

 

گزارنده: عزیز آریانفر

www.arianfar.com

 

 

  

Dr. Yuri Tikhonov

 

Russian academy of scienes

Institute of oriental studies

 

 

POLITICS OF GREAT POWERS IN AFGHANISTAN AND PUKHTOON TRIBES

 

(1919-1945)

 

TRANSLATED BY: AZIZ ARIANFAR

 

 

 

نوشته: داکتر یوری تیخانف

گزارنده به دری: عزیز آریانفر

 

متن کامل کتاب در :www.arianfar.com

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان،

و

قبایل پشتون)

 

بخش  بیست و نهم

بحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه

با تجزیه و تحلیل مناسبات بین المللی در سال های 1939-1941 در آسیای میانه می توان گفت که آلمان فاشیستی هر چه بود، توانسته بود از پروژه هر چند هم «نافرجام» افغانی خود حتا پس از پرهیز شوروی از مشارکت در این ماجراجویی، بهره برداری نماید.

 

جِو بی باوری متقابل در میان شوروی انگلیس و افغانستان و افزایش تلاش های رایش سوم در راستای پیاده ساختن عملیات «امان الله»، بستر همواری را برای دسایس کشورهای محور در آسیای میانه پهن ساخته بود.

 

بایسته است نشاندهی کرد که نزدیک شدن شوروی و آلمان در اوایل جنگ جهانی دوم، موجب ترسیدن بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای همسایه شوروی گردیده بود. افغانستان [در این گیرو دار-گ.] مستثنی نبود. سرنوشت کشورهای حوزه بالتیک و فنلند موجب نگرانی جدی رهبری افغانستان گردیده بود. دیپلماسی آلمان آگاهانه و ماهرانه از این جو بهره برداری می نمود.

 

در اوایل سال 1940 استیشن رادیویی ایتالیایی- «هیمالیا» در باره تهاجم زود رس شوروی بر افغانستان و هند گزارش داد. به گمان غالب آلمانی ها به عمد چنین نمودند که اطلاعات اغراق آمیز در باره تمرکز سپاهیان شوروی و نیروی هوایی آن در نزدیکی های مرز افغانستان را برای موثق بودن بیشتر آن، همه جهانیان نه از برلین به دست بیاورند.

 

این آوازه ها را به پیمانه چشمگیری تمرکز یگان های نیروی هوایی شوروی در نزدیکی های کوشکا دامن می زدند. شوروی ناگزیر بود برای دفاع از صنایع نفتی باکو از ضربه احتمالی نیروی هوایی فرانسه، نیروی هوایی خود را در منطقه تقویت بخشد. بهار 1940 فرماندهی انگلیس و فرانسه طرح بمباران باکو، باتومی (در گرجستان) و گروزنی (پایتخت چچنستان) را نهایی ساخته بودند. برای انجام این طرح، در نظر بود 90-100 فروند هواپیما را وارد کار زار بسازند. جنرال م. ویگن– فرمانده سپاهیان فرانسه در سوریه، به رهبری خود گزارش داد که مقارن با اوایل ماه جولای1940 آمادگی برای بمباران شوروی پایان خواهد یافت.[1]

 

استالین با آگاهی یابی از گزارش های سازمان های اطلاعاتی در باره تهدید باالقوه «آویزان» بر نواحی جنوبی شوروی، به موقع در باره ایجاد گروهبندی ضربتی نیروی هوایی ارتش سرخ در مرز با ایران و افغانستان تصمیم گرفت. در ماه های جولای- اگست 1940 در ترکستان رزمایشی انجام شد که در روند آن تئاتر اقدامات رزمی «شمالیان» (شوروی ها) و «جنوبیان» (بریتانیایی ها) به نمایش گذاشته شد. برای پشتیبانی گروهبندی چهارم حوزه نظامی آسیای میانه 120 فروند هواپیمای بمب افگن «اس. ب»، 63 فروند جنگنده شکاری  و 15 فروند جنگنده اکتشافی در پایگاه های هوایی مستقر گردیده بودند.[2]  

 

از دیدگاه همه نشانه های کمی و کیفی، این گروهبندی هوایی به پیمانه چشمگیری از نیروی هوایی بریتانیا و افغانستان سر هم برتری داشت. برای مثال، سرعت هواپیماهای اس. ب. از سرعت هواپیماهای فرسوده شکاری بریستول– بولدوگ بالاتر بود. بمب افگن های شوروی نسبت به هواپیماهای «جنوبیان» در ارتفاعات بالایی پرواز می کردند. این گونه، از دیدگاه تیوریک، نیروی هوایی ارتش سرخ بی چون چرا می توانست هند را بمباران نماید. مگر، تنها هرگاه بریتانیای کبیر آغاز به بمباران اهدافی در خاک شوروی می نمود.

 

انگلیس نمی توانست دست به چنین کاری بزند. چون پس از چندی ناگزیر گردیده بود با همه توان برای پس زدن تهاجم آلمان فاشیستی برخیزد. در نتیجه، تابستان 1940 کار فرماندهی بریتانیا به جایی رسیده بود که حتا مجال اندیشیدن به بمباران مناطق نفت خیز شوروی را نداشت. در پیوند با این، یگان های ارتش سرخ در ترکستان پس از چندی به جبهه باختری گسیل گردیدند. به رغم این، «بحران ناباوری» در آسیای میانه تا 22 جون 1941 ادامه یافت.

 

پخش آوازه های گرم در باره تمرکز گروهبندی بزرگ سپاهیان شوروی- گویا برای یورش بر افغانستان و هند، فرماندهی بریتانیا در هند را وادار گردانید تا 600 هزار سپاهی را  در امتداد مرزهای هند و افغانستان متمرکز گرداند. در اواخر1940 حکومت بریتانیا از ترس این که مبادا نیروی هوایی شوروی پیشاور را بمباران نماید، حتا آغاز به برونبری بخشی از باشندگان و بخشی از نهادهای دولتی از این شهر نموده بود.[3]

 

بایسته است یادآوری کرد که هم ستاد کل شوروی و هم ستاد کل بریتانیا در سال های دهه سی سده بیستم طرح های اقدامات رزمی را در گستره افغانستان روی دست داشتند. سناریوی شوروی اقدامات رزمی ممکنه، در نظر داشت که نیروهای مسلح افغانستان و ایران همراه با سپاهیان هند بریتانیایی در برابر نیروهای حوزه نظامی آسیای میانه عمل خواهند نمود. بنا به تصور فرماندهی شوروی، یگان های انگلیسی می توانستند با پشتیبانی نیروی هوایی در جریان دو هفته در نزدیکی مرزهای جمهوری های آسیای میانه متمرکز گردند. در این حال، در ستاد حوزه نظامی آسیای میانه می پنداشتند که انگلیس می تواند تنها در ناحیه مزار شریف [(در پایگاه هوایی دهدای-گ.)]،  نزدیک به چهل فروند هواپیمای جنگی را برای پشتیبانی از سپاهیان افغانی متمرکز بسازد. [4]

 

 در طرح های فرماندهی ارتش سرخ، به ویژه نیروهای جنگجویان قبایل پشتون که شمار آن ها تا پنجاه هزار تفنگدار می رسید، در نظر گرفته می شد. با احتساب لشکرهای قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی، شمار رزمندگان می توانست تا دو صد هزار نفر بالا برود. مگر دسپلین و توانایی رزمی این دسته های غیر منظم،  بالا نبود. از این رو، بنا به ارزیابی های شوروی ها تنها نزدیکی به بیست هزار تفنگدار می توانستند در نبرد ها در آسیای میانه به میدان بیایند.[5]

 

ارتش سرخ می بایستی تهاجم نیروهای متحده انگلیس و افغان را دفع می نمود. در این حال، یگان های حوزه نظامی آسیای میانه قطعا منع گردیده بودند ضد حمله را پیشتر از جنوب هرات و مزار شریف انجام دهند. چون «ارتش فرضی پوششی» بریتانیایی در افغانستان، به باور استراتیژیست های شوروی، در این محور برتری هوایی و زرهی داشتند.

 

مقارن با سال 1939، طرح انگلیسی اقدامات رزمی در افغانستان در برابر ارتش سرخ متجاوز به خاک این کشور، دگردیسی بزرگی را متحمل گردید و هر چه بیشتر و بیشتر جنبه پدافندی گرفت. این گونه، پلان تدوین شده در نیمه دوم سال های دهه بیست سده بیستم از سوی ستاد کل نیروی های امپراتوری بریتانیا، ضد حمله نیرومندی از سوی ارتش انگلیسی- هندی در  برابر سپاهیان شوروی را در نظر داشت. در این حال، در نظر بود کابل را گرفته و پیرامون آن سپاهیان و نیروی هوایی را مستقر گردانید. فرماندهی بریتانیا امیدوار بود که حکومت افغانستان کمک نیرومندی به یگان های انگلیسی در دفع تهاجم دشمن از شمال خواهند کرد.

 

رهبری نیروهای مسلح بریتانیا در هند امکانات خود و نیروی احتمالی حریف را واقعبینانه ارزیابی می کردند. افزون براین، افسران بلندپایه انگلیسی در هند، خطر وارد ساختن سپاهیان خارجی در افغانستان را می دانستند. چون این کار به گونه ناگزیر منجر به آغاز «جهاد» نه تنها در این کشور، بل نیز در نوار شمال باختری هند بریتانیایی می گردید. در پیوند با این، سپاهیان انگلیسی و هندی مطابق پلان 1931 می بایستی تنها به تصرف قندهار و جلال آباد بسنده می نمودند.

 

«پلان موقت 1938 تدافعی صرف بود و پدافند کتل های کهستانی در امتداد مرزهای هند و افغانستان را در بر می گرفت. در هر دو مورد،  انگلیسی ها می پنداشتند که قبایل پشتون فرصت مساعد را از دست نخواهند داد و قیام مسلحانه را در امتداد کرانه های راست رود سند برپا خواهند نمود و حکومت افغانستان نیز در این حال جانب شوروی را خواهد گرفت.[6]

 

هر چه بود، کالبد شکافی طرح های ستادهای شوروی و بریتانیا گواه بر آن اند که هر دو جانب نمی خواستند به نواحی مرکزی افغانستان پیش بروند. فرماندهی ارتش سرخ و سپاهیان انگلیسی- هندی تلاش می ورزیدند گستره حایلی را میان خود در مناطق مرکزی این کشور نگهدارند و این گونه برخوردهای رزمی را به حد اقل آن برسانند. مگر دیدگاه های متحجر و کلیشه یی شکل گرفته امپراتوری ماآبانه، حلقات رهبری را در لندن و مسکو وادار می ساختند تا هر یک حریف دیرین خود را متهم به تمایلات تجاوزکارانه گسترده نمایند. حتا هرگاه چنین چیزی جامه واقعیت هم به بر نمی نمود.  این گونه، در سال 1940 در اوضاعی که هنگامی که دو امپراتوری آمادگی می گرفتند حد اقل به تبادل ضربات هوایی بر یک دیگر بپردازند، حکومت افغانستان می توانست چشم به راه بد ترین روزگار باشد.

هاشم خان و شاه جوان- ظاهر خان، پس از عقد پیمان آلمان و شوروی در 1939 هراس داشتند که بر پایه کدامین سازش میان هیتلر و استالین، کشور شان می تواند سرنوشتی مانند سرنوشت لهستان (پولند) پیدا نماید. از این رو، در اوایل 1940 هاشم خان توانست موافقت و تضمین انگلیس را به دست بیاورد که هرگاه ارتش شوروی از مرزهای افغانستان برای یورش بر هند بگذرد، سپاهیان انگلیسی– هندی به شمار صد هزار نفر وارد افغانستان جنوبی گردند.

 

ظاهر شاه برای بررسی وارد ساختن یگان های انگلیسی به خاک افغانستان، نشست سیاستمداران برجسته افغانی را برگزار نمود. مگر، آن ها تصمیم گرفتند از بریتانیای کبیر تنها تقاضای کمک تسلیحاتی نمایند و از خواستن کمک نظامی در سیمای گسیل سپاهیان صرف نظر کنند. «چون کنون کدام تهدید عینی از جانب شوروی دیده نمی شود».[7]با این هم، بر پایه گزارش های استخبارات شوروی در کابل، آوازه ها در باره لشکرکشی ارتش سرخ بر هند در ماه اپریل 1940 هر چه بود، ظاهر خان را وادار گردانید به شمال کشور برود و سپس طی دو هفته هر شب «طرح دفاع از شمال» را بررسی نماید.[8]

 

حکومت افغانستان به گفته های شوروی ها مبنی بر این که تهدیدی از سوی شوروی برای افغانستان موجود نیست، باور نمی کرد. بازدید مولوتف در ماه نوامبر 1940 از آلمان، در کابل سر درگمی و سراسیمگی راستینی را پدید آورد. میخاییلف– سفیر شوروی به مسکو گزارش داد: «حکومت افغانستان با نگرانی بس بزرگی به بازدید مولوتف از برلین می نگرد. به پنداشت افغان ها، در برلین، شوروی و آلمان با حضور مولوتف جهان را میان خود تقسیم می نمایند و پس از بازگشت مولوتف به مسکو، ارتش سرخ بی درنگ از راه افغانستان بر هند خواهند تاخت».[9]

 

رهبری افغانستان ارزیابی خرد ورزانه و روشنبیانه یی از توانمندی سپاهیان دولتی داشتند و نیک می دانستند که یارای رویارویی در برابر یورش محتمل ارتش سرخ به هند را ندارند. در پیوند با این، در کابل فیصله شد در صورت تجاوز شوروی، در کشور اعلام «جهاد» نمایند. جنگ چریکی افغان ها در آغاز می بایست لشکرکشی به سوی هند از راه افغانستان را کند ساخته و سپس آن را فلج  گرداند.

 

بر پایه گزارش کارپف- رایزن (آتشه) نظامی، حکومت افغانستان تدبیرهایی را روی دست گرفته بود برای آن که دسته های پراگنده مهاجران آسیای میانه یی را در صورت برخورد نظامی با شوروی، سازماندهی نماید. در نیمه نخست 1940 محمد گل خان مومند– وزیر کشور (داخله) از افغانستان شمالی بازدید کرد و گفتگوهایی با رهبران باسماچیان گریزی انجام داد. به آن ها مبالغ هنگفتی پیشکش شد و زمین هایی برای اسکان در ناحیه بغلان داده شد. ترس از یورش شوروی به افغانستان و سخاوتمندی خاندان یحیی خیل، برخی از دسته های باسماچی را در خلم، مزارشریف، خان آباد و کندز جان دو باره یی بخشیدند.[10]

 

مگر این دسته ها بسیار بد مسلح بودند و شمار آن ها برای آن که بتوانند زمان مدیدی جلو تهاجم ممکنه ارتش سرخ را به اعماق خاک افغانستان بگیرند، بسیار کم بود. تنها نیروهای متحده ارتش افغانستان و قبایل پشتون می توانستند به تجاوزگران ممکنه، ضربات جدی وارد بیاورند و پیشروی آن را به سوی هند فلج بسازند.

 

حکومت بریتانیا در هند کارایی «جنگ مقدس» افغان ها را به تجربه تلخ خود نیک دریافته بود و از همین رو، در سمله تصمیم گرفتند نیروهای قبایل را برای دفاع از مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی و افغانستان از تهدیدات فرضی از شمال، جلب نمایند.[11]

 

لشکرهای پشتون ها می بایستی نیروهای ذخیره نیرومند ارتش افغانستان می گردیدند و دفاع از مرزهای هند و افغانستان را به دوش می گرفتند. د. کانینگهام- والی استان مرزی شمال باختری به تاریخ 24 اپریل 1940 به سر اولاف کارو- سکرتر دولتی در امور خارجی هند بریتانیایی نوشت که «پشتون ها می توانند دروازه ها را به روی سپاهیان شوروی ببندند».[12]

 

انگلیسی ها توانستند با گشاده دستی و داد و دهش رشوه های بزرگ، قبایل پشتون را به همکاری با خود بکشانند. برای نمونه، رهبر مومندها- پاچا گل که از سوی انگلیسی ها خریده شده بود، آشکارا اعلام داشت که در صورت تجاوز روسیه در برابر افغانستان، قبیله او با همه نیرو و توان از افغانستان حمایت می کند».[13]

 

انگلیسی ها دست و دلبازی ویژه یی را هنگام خرید افریدی های گذرگاه خیبر به نمایش گذاشتند. اهمیت ویژه راهبردی گذرگاه خیبر انگلیس ها را وادار گردانید تلاش نمایند به هر بهایی که شده افغان ها را به سوی خود بکشانند. سراسر سال 1940 حکومت بریتانیای استان مرزی شمال باختری هدفمندانه بی آن که از بذل و بخشش سکه های زرین و نقره یین صرفه نماید، با سران افریدی سرگرم گفتگو ها بودند که سر انجام توافق نمودند در ازای دریافت مبلغ سرگیج کننده 5/1 میلیون کلدار، لشکرهای خود را در خدمت فرماندهی انگلیس بگذارند.[14]

 

در ماه مارچ 1941 سفارت شوروی در لندن گزارشی را به مسکو در باره اوضاع در مرزهای شمال باختری هند گسیل داشت. در این گزارش در باره افریدی ها آمده بود : «در اواخر ماه مارچ، سران هفت قبیله افریدی به استاندار استان شمال باختری نامه رسمی یی فرستادند  و ابراز آمادگی کردند تا یک صد هزار رزمنده افریدی را در صورت حمله شوروی بر یکی از کشورهای خاور زمین به میدان جنگ بیاورند.[15] این که سران قبایل به چه پیمانه به پیمان خود صادق بودند، دشوار است چیزی گفت. مگر، حکومت بریتانیا هر چه بود می توانست امیدوار باشد که حد اقل بخشی از قبایل مرزی در برابر آن ها دست به قیام نخواهند زد.

 

در آغاز جنگ جهانی دوم، حکومت استعماری هند کوشید تا بار دیگر به یاری کابل بتواند با قبایل مرزی پشتون «آشتی» نماید. هاشم خان با شور و شیدایی به بریتانیای کبیر کمک می نمود تا با پتان ها آشتی نماید. چون در صورت درگرفتن جنگ گسترده در خاور میانه، رویارویی مسلحانه میان پتان ها و ارتش بریتانیا می توانست همزمان افغانستان را از دو «تنها» متحد آن کشور در برابر شوروی محروم بسازد.

 

در اپریل 1940، به مقصد هماهنگی اقدامات باهمی در گستره قبایل پشتون، کمیسیون انگلیسی– افغانی یی ایجاد گردید که ستاد آن در شهر چمن هند بریتانیایی واقع بود. در گزارش میخاییلف– سفیر شوروی در کابل به کمیساریای خلق در امور خارجی آمده بود که «این کمیسیون برای بررسی مسایل به ویژه مهم مربوط با قبایل ساکن در دو سوی مرز هند و افغانستان ایجاد گردیده است».[16]

 

در ماه مارچ 1940 شهبانو حمیرا برای تحکیم موقف یحیی خیل در میان قبایل مرزی از شهر جلال آباد بازدید کرد که به همسران سران رسوخمند قبایل مبالغ هنگفتی را بخشید.[17]

 

بهار 1940 سردار داوود خان- پسر عم و شوهر همشیره ظاهر شاه و فرمانده پادگان کابل (قوماندان قوای مرکز) با مومندها گفتگوهایی های را انجام داد. بر پایه گزارش های رسمی، داوود برای رهایی چهار مرزبان که از سوی جنگجویان این قبیله ربوده شده بودند، به گستره بود و باش مومندها رفته بود. مگر، روشن بود که برای حل چنین رویدادی که برای گستره مرزی هند و افغانستان یک پدیده عادی بود که هر چند گاهی اتفاق می افتاد، حکومت افغانستان فرمانده اردوی شاهی را نمی فرستاد. به گمان غالب، داوود خان پنهانی با مومندها مسایل بس مهمی را به ارزیابی گرفته بود که مربوط بودند به دسته های جنگی قبیله یی.

 

مناسبات میان کابل و قبایل پشتون «افغانی» همواره مستلزم نهایت احتیاط و نرمش و خویشتنداری از سوی نمایندگان دولت بود. روابط میان خاندان یحیی خیل و قبایل پشتون نوار «آزاد» هند بریتانیایی از این هم پیچیده تر بود: پشتون های خاوری به گونه فرمولیته شهروندان انگلیسی شمرده می شدند. از این رو، بدون تشریک مساعی حکومت بریتانیا حکومت افغانستان نمی توانست از قبایل مرزی «بریتانیایی» در صورت تجاوز شوروی کمک  بگیرد. در ماه اپریل 1940 انگلیسی ها به هاشم خان برای جلب نیروهای پتان ها برای دفاع از افغانستان ابراز موافقت نمودند. سر از این دم، ایجاد «ارتش قبیله یی» از پشتون های باشنده دو سوی مرزهای هند و افغانستان آغاز گردید.

 

در ماه اپریل 1940 سپهسالار شاه محمود خان- وزیر حربیه که در میان قبایل مرزی از محبوبیت بزرگی برخوردار بود، بازدید دامنه داری را از استان های جنوبی کشور آغاز نمود. در یکی از گزارش های میخاییلف- سفیر شوروی به کمیساریای خلق در امور خارجی آمده بود که «مقصد شاه محمود خان آن بود تا نمایندگان وزیری ها را دلاسا نماید تا از تلاش های خود مبنی بر بهره برداری از اوضاع مساعد پدید آمده برای گسترش جنگ در برابر انگلیسی ها پرهیز نمایند...»[18]

 

بریتانیای کبیر برای خرید سران قبایل مرزی دو میلیون روپیه (برابر با هشت میلیون افغانی) به دسترس شاه محمود خان گذاشته بود.[19] شاه محمود خان با پخش 6/1میلیون افغانی توانست سران قبایل پشتون را در هر دو سوی خط دیورند متقاعد سازد تا در صورت در گرفتن جنگ میان افغانستان و شوروی، به حکومت افغانستان کمک نمایند. او 4/6 میلیون دیگر را به جیب خود زد. سران قبایل جنوبی وعده دادند که در صورت بروز خطر، پنجاه هزار جنگجو را به دسترس کابل بگذارند.[20]شاه محمود خان سران این ولایت شورشی را وادار ساخت به قرآن سوگند بخورند که به حکومت افغانستان وفادار بمانند.

 

 با این همه، او نتوانست با وزیری ها زبان مشترک بیابد. نمایندگان وزیری ها از شاه محمود خان خواستند تا افزون بر پول به آنان جنگ افزار بدهد. مگر هنگامی که وزیر حربیه کوشید تا وزیری ها را دلاسا نماید تا به خیزش های خود در برابر انگلیسی ها پایان بخشند، آن ها به گونه یی که در گزارش سفارت شوروی به مسکو آمده است، آغاز به تهدید وزیر حربیه نمودند که «در برابر حکومت افغانستان اعلام جهاد خواهند نمود».[21]

 

شاه محمود خان به دشواری توانست موافقت آن ها را به دست بیاورد که دست کم تا فرارسیدن زمستان به اقدامات رزمی در برابر سپاهیان بریتانیایی پایان بخشند و نیز نمایندگان خود را برای ادامه گفتگوها به کابل گسیل دارند.

 

ظاهر شاه و هاشم خان از این چنین دستاوردهای ناچیز گفتگوهای شاه محمود خان و وزیری ها بس ناراضی بودند. به هر رو، حکومت افغانستان نتوانست قبایل وزیرستان را با بریتانیای کبیر آشتی بدهد. افزون بر این، هنگامی که روشن گردید که کابل تلاش می ورزد به انگلیسی ها کمک نماید، ناخشنودی پتان ها از سیاست هوادارانه انگلیس هاشم خان در نوار «آزاد» قبایل هند بریتانیایی از این هم بیشتر افزایش یافت که می توانست به خیزش های تازه یی قبایل مرزی در برابر کابل بینجامد. 

 

سست پیمانی پشتون ها  لرد لینلیستهو- نائب السلطنه هند را وادار گردانید در ماه جون 1940  کاربرد نیروهای تشکل یافته از رزمجویان لشکرهای قبایل استان مرزی شمال باختری را در افغانستان منع نماید. او می ترسید که پتان ها به جای کمک به ظاهر شاه، رژیم هوادار انگلیس را در کابل سرنگون نموده، امان الله خان را بر تخت خواهند آورد.  از این رو، به دسته های رزمی آنان اجازه داده شد تنها در صورتی که هرگاه سپاهیان شوروی از مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی بگذرند، می توانند پا به میدان کارزار بگذارند.[22]

 

مگر، از این فیصله ناگزیر گردیدند پس از چندی چشم بپوشند. چون هاشم خان بر آن پافشاری داشت که پتان ها هر چه است باید مشارکت پویایی در امر دفاع از افغانستان در صورت تجاوز شوروی داشته باشند.

 

برای بهبود بخشیدن مناسبات میان کابل و وزیری ها، الله نواز خان- سفیر را که در میان قبایل وزیرستان از محبوبیت برخوردار بود، عاجل از برلین فراخواندند. درست به یاری میانجیگری او، مناسبات میان حکومت افغانستان و پتان ها بهبود یافت.[23]

 

پس از این، شاه محمود خان به تاریخ 12 ماه جولای 1940 به خوست آمد و با نمایندگان قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به گفت و شنود پرداخت. این بار آن ها موافقت نمودند در صورت درگرفتن جنگ میان شوروی و افغانستان، هفتاد هزار مرد جنگی به دسترس کابل بگذارند. به گونه نهایی، مساله مشارکت لشکرهای پشتون های خاوری در دفاع از افغانستان در برابر تهاجم ممکنه ارتش سرخ در ماه اگست 1940 هنگامی که پنجاه و شش تن از سران قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی برای شرکت در بزرگداشت از جشن استقلال به دعوت هاشم خان کابل آمدند، حل گردید. در میان آن ها سرشناس ترین رهبران جنبش شورشی در برابر بریتانیا نیز بودند. حتا فقیر ایپی هم برای گفتگو با هاشم خان آمده بود.[24]

 

هاشم خان به یاری پیشکش ها و بخشش های «خیره کننده» توانست موافقت سران نوار «آزاد» را در زمینه آتش بس پنج ماهه با سپاهیان انگلیسی به دست بیاورد. انگلیسی ها به نوبه خود وعده سپردند اقدامات سرکوبگرانه پویا را در برابر کوهنشینان شورشی پیش ببرند.[25]

 

بایسته است نشاندهی کرد که این تفاهم در گام نخست به سود پتان ها و کابل بود : چون به هر رو زمستان فرا می رسید و شبیخون های پتان ها بر تاسیسات نیروی هوایی انگلیسی به خاطر خرابی هوا خود به خود کاهش می یافت. در این هنگام انگلیس می توانست بمباران روستاهای پشتون ها را ادامه د هد. کنون دیگر روستاهای کوهی نوار «آزاد» می توانستند در امنیت نسبی بسر برند. سود حکومت افغانستان در آن بود که هم یگان های بریتانیایی و هم دسته های جنگجویان قبایل«آزاد» می توانستند در هنگام «حادثه» به یاری آن بشتابند.

 

کمک به پتان ها برای خاندان نادریه نیازمند صرف وقت زیاد و دادن قربانی های مالی چشمگیر از سوی حکومت افغانستان بود. در ماه اگست 1940 سران قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به هاشم خان وعده دادند پنجاه هزار جنگجو به دسترس وی بگذارند. این در حالی بود که پیشتر وعده داده بودند هفتاد هزار مرد جنگی به میدان می آورند. به گمان غالب، این رقم در بستگی از امکانات مالی و تامیناتی افغانستان ویرایش گردیده بود.

 

سران پتان ها توانستند موافقت هاشم خان را به دست بیاورند تا در زمان صلح برای هر جنگجوی عادی ماهوار بیست افغانی پرداخت نماید و افزون بر آن برای هر یک آراد و سوخت بدهد و در زمان جنگ برای هر یک پنجاه افغانی تنخواه و مقادیر لازم مهمات داده شود. همچنان برای هر افغان زخمی باید 500  افغانی و برای بازماندگان هر کشته پشتون 1000  افغانی داده شود. به ویژه توافق شده بود که لشکرهای قبایل مرزی از افسران افغانی فرمان ببرند و یا با افسران انگلیسی تعامل و هماهنگی داشته باشند.[26] 

 

روشن است آشتی دادن نیروهای قبایل پشتون با انگلیسی ها برای یک دوره دور و دراز و سپس هم آن ها را زیر کنترل انگلیسی ها در آوردن! حتا در توان چنین سیاستمدار شیاد و زرنگ شرقی چون هاشم خان هم نبود. برای مثال، او نتوانست با فقیر ایپی به رغم حسن نیت و تمایل و مهربانیش نسبت به کابل در زمینه پایان دادن به مبارزه وزیری ها در برابر انگلیس به تفاهم برسد. در ماه اگست 1940 هنگام که فقیر ایپی همراه با دیگر سران پتان ها در کابل بود، بیگمان ناگزیر بود با حکومت افغانستان خوش و بش های نموده و وعده های نیم بندی در زمینه پایان بخشیدن به پیکار مسلحانه و شبیخون های وزیری ها بر دژها و کاروان های نظامی بریتانیایی داده باشد.

 

در گستره قبایل پشتون نیک می دانستند که خاندان یحیی خیل سران آشتی ناپذیر و «هار» را یا از قدرت بر می اندازند و یا از میان می برند. در پیوند با این، فقیر ایپی شیادی را شیادی پاسخ گفت:[27] هر چه بود، او توانست [با دادن وعده های فریبنده] از کابل «بگریزد» و بی درنگ مبارزه خود را در برابر انگلیسی ها با ردیگر از سر بگیرد.  

 

آن گاه هاشم خان و انگلیسی ها کوشیدند با میانجیگری نمایندگان روحانیت مسلمان، فقیر را به جانب خود بکشانند. این بود که حکومت افغانستان در ماه جنوری 1941 هیاتی را متشکل از ملاهای گریخته از ترکستان در سال های جنگ داخلی نزد فقیر ایپی گسیل داشت. آن ها می بایستی فقیر را «نرم» می ساختند تا برای چندی از مبارزه در برابر انگلیسی ها دست بکشد. چون افغانستان و هند گویا در معرض تهاجم شوروی قرار داشتند.[28] فقیر ایپی در کوهات با فرستادگان هاشم خان دیدار نمود. مگر سفر آن ها دستاوردی به همراه نداشت. همچنان تلاش های انگلیسی ها مبنی بر خرید فقیر ایپی با میانجیگری رهبران حزب «جماعت العلما» با شکست رو به رو شد. [29]

 

رهبر محیل وزیری های شورشی، اجنت های بریتانیایی را با سپردن وعده به آن که در ازای مبلغ گزاف به شورش در وزیرستان پایان خواهد بخشید، فریب داد. چه، او با چنگ آوردن پول، به شبیخون در برابر سپاهیان انگلیسی ادامه داد.

 

مقارن با تابستان 1941 باور سران قبایل پشتون به واقعی بودن تهدید شوروی برای افغانستان به پیمانه چشمگیری کاهش یافت. هرگاه بیخی آن را در زمینه از دست نداده بودند. هیچ گونه اقدام تجاوزکارانه یی در برابر این کشور از سوی ارتش سرخ انجام نگرفت و مشی هوادار انگلیس هاشم خان بسیاری از خان ها را وادار ساخت سر به گریبان خود فرو ببرند و خود را فریب خورده احساس نمایند. بگذریم از این که بسیاری از سران پشتون که گویا برای بررسی مسایل نظامی به کابل فرا خوانده شده بودند، گروگان حکومت کابل گردیدند.

 

اوضاع در جنوب افغانستان بار دیگر پر تنش و پر آژنگ گردید. به سال 1941 هاشم خان به جای تقویت پادگان های افغانستان شمالی، آغاز به گسیل سپاهیان دولتی به گستره قبایل پشتون نمود.[30] هاشم خان می خواست از خیزش سراسری قبایل پشتون در مرزهای هند و افغانستان جلوگیری نماید. چون نیک می دانست که خاندان یحیی خیل به چه پیمانه در میان پشتون های خاوری به نامردی بنام هستند. از این رو، کابل تلاش داشت به هر بهایی که شده مگر تا جای امکان بدون کار برد نیروی مسلح به یاری پول های انگلیس، صلح را در مرز با هند بریتانیایی تامین نماید. برای مثال هنگامی که در اپریل 1941 قبایل مومند سر به آشوب برداشتند، حکومت افغانستان شتابان با دستاویز خرید و تطمیع، موافقت پشتون های این قبیله را برای پایان بخشیدن به شورش به دست آورد.[31]

 

هاشم خان بهار سال 1941 در پایتخت افغانستان با نمایندگان مومندها و دیگر قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به انجام گفتگوها پرداخت. حسن دال– سفیر ترکیه که در روشنی همه رخدادها در کابل بود، به تاریخ 28 اپریل 1941 در یکی از گفتگوها با میخاییلف – سفیر شوروی به آگاهی او رسانید که هاشم خان «تقریبا همه روزه نمایندگان قبایل گوناگون را می پذیرد و به آنان هدایایی می دهد و موفقانه در پی آشتی دادن آن ها ... [با انگلیسی ها –گ. ] است».[32]

 

حتا مادر ظاهرشاه هم با هیات های پشتون ها دیدارهایی داشت و با آن ها به گفتگو می پرداخت. در اوایل ماه می 1941 این بانو با بیش از بیست تن از نمایندگان مومندها و شینواری ها که «مصرانه می خواستند با انگلیسی ها جنگ را به خاطر پیوستن دو باره نوار قبایل «آزاد» به افغانستان، آغاز نمایند، دیدار نمود. [33]هاشم خان که نیز در دیدار حضور داشت، به رغم پیش کش نمودن هدایایی به آنان، از پذیرش خواست های شان سر باز زد. انگلیس هنوز هم بسیار نیرومند بود و نسبت به متحدان خاوری خود سخاورز و گشاده دست و هاشم خان می خواست با آن کشور مناسبات خوبی داشته باشد.

 

در یک سخن، آماده گیری برای «جهاد» در برابر ارتش سرخ که گویا در تدارک تهاجم به افغانستان بود، در سال 1941 به «جهاد» وارونه و باژگونه مبدل گردید: انگلیسی ها به بهای مساعی سنگینی توانستند به همکاری کابل صلح نسبی را در مرزهای شمال باختری هند حفظ نمایند. آماده گیری افغانستان و بریتانیای کبیر برای دفع تهاجم موهوم شوروی به نزدیک تر شدن بیش از پیش حکومت هاشم خان به انگلیس گردید.

 

به رغم این، آلمان توانست سود به بارها بیشتری از بحران پدید آمده با تکاپوی پویای آن کشور در آسیای میانه در سال های 1940-1941 ببرد: گروهبندی بزرگی از سپاهیان بریتانیایی هر چه بود [به جای نبرد در جبهات دیگر-گ.] برای دفع تجاوز افسانه یی شوروی و حفظ آرامش در گستره قبایل پشتون، در هند ماندند.

 

 

 

 

بخش سیم

سال های پر دلهره

 

هنگامی که در اروپا جنگ جهانی دوم آغاز گردید، در گستره قبایل پشتون سه ماه آزگار آرامش نسبی فرمانفرما بود. کانون های اصلی آشوب در وزیرستان سرکوب گردیده بود مگر فقیر ایپی آمادگی می گرفت مبارزه پر شور در برابر بریتانیای کبیر را از سر بگیرد. او با دسته یی متشکل از 300 رزمجو در گورویخت پنهان گردیده بود و بیش از پیش به تبلیغات ضد بریتانیایی در میان کوهنشینان می پرداخت. [34]

 

مقاومت مسعودها در وزیرستان جنوبی به گونه نهایی در هم کوبیده نشده بود. مگر آن هم بی فروغ شده رو به فروخفتن و خاموش شدن داشت. کماکان افریدی ها و مومندها در مرز شورش بودند.  مگر خیزش های مسلحانه گسترده در مرزهای هند و افغانستان رخ نمی داد. راستش، شمار برخوردهای کوچک مسلحانه با کوهنشینان بی درنگ پس از آغاز جنگ جهانی دوم افزایش یافت. مگر، این کار نبردهای روزمره «مرزهای خونین » بود... با این هم، این نبردها هرچه بیشتر و بیشتر حکومت بریتانیا را که آگاهانه و بیدارانه مترصد همه آن چیزهایی بودند که می توانستند به کدامین شکل اوضاع را در نوار قبایل «آزاد» پشتون پیچیده تر سازند، نگران می ساختند.

 

چندی نگذشته بود که ترسناک ترین کابوس های انگلیسی ها به حقیقیت پیوستند - در اواخر ماه اگست 1939 اوضاع در گستره قبایل پشتون بار دیگر سر از نو به شدت پیچیده شدند. پس از امضای موافقتنامه با متکاف که پشتون های خاوری دادگرانه آن را  چونان خیانت نو حکومت هوادار انگلیس هاشم خان ارزیابی می نمودند، در امتداد «خط دیورند» بار دیگر اوضاع انفجار آمیزی پدید آمد. هواداران امان الله خان با بهره گیری از این وضع، کارزار تبلیغاتی پویایی را در میان قبایل مرزی به راه انداختند و آنان را به آن فرا خواندند تا ظاهر شاه را سرنگون ساخته و به مبارزه در برابر انگلیس ادامه دهند.

 

تکاپوهای امانیست ها در گستره قبایل پشتون با امضای پیمان عدم تعرض میان آلمان و شوروی به تاریخ 23 اگست 1939 مصادف گردید که حکومت هند بریتانیایی را پیش از حد ترسانده بود. در سمله درست می انگاشتند که جنگ جهانی در آستانه فرا رسیدن است و با به خاطر آوردن رخدادها در مرزهای هند و افغانستان هنگام جنگ جهانی اول، بر آن شدند تا شتابان با کابل در باره روی دست گرفتن تدبیرهای باهمی در زمینه برهم زدن پویایی های ضد بریتانیایی در میان قبایل پشتون به تفاهم برسند.

 

به تاریخ 26 اگست 1939، ائوارت- رییس دیپارتمنت استخبارات هند بریتانیایی و مارشال دو لا فورتی- فرمانده نیروی هوایی انگلیس در هند، برای انجام گفتگوها با هاشم خان به کابل آمدند. نقش اصلی در گفتگو با صدر اعظم افغانستان به ائوارت داده شده بود و دو لا فورتی به رغم داشتن رتبه مارشالی، صرف او را همراهی می کرد.

 

رییس استخبارات هند بریتانیایی یکراست و بی پرده در برابر هاشم خان مساله در باره همکاری به مقصد جلوگیری از رخنه اجنت های آلمانی در گستره قبایل پشتون را مطرح کرد. در پاسخ به این پیشنهاد، هاشم خان گفت: «خردمندانه نخواهد بود بپنداریم که در میان قبایل عناصر مخاصم نباشند. مگر لازم است هر آنچه را که ممکن است انجام داد تا جلو تاثیر این وضعیت را بر مناسبات میان دو دولت می گیریم».[35]  

 

هاشم خان وعده های مشخص تری در زمینه نداد. مگر هر دو جانب در باره همکاری در عرصه استخبارات به توافق رسیدند. قرار شد سفیر انگلیس در کابل بر پایه تعامل متقابل، اطلاعات در باره پویایی های خصومت آمیز در مقابل حکومات افغانستان و انگلیس را در گستره قبایل پشتون را شخصا به دسترس به هاشم خان بگذارد.

 

به گمان غالب، پس از این گفتگوها، انگلیسی ها در ماه اگست 1939 در کابل شبکه فوق العاده محرمی را از نمایندگان روحانیون مسلمان استان مرزی شمال باختری ایجاد نمودند. قلی خان که بسیاری از نمایندگان حزب بسیار با نفوذ اسلامی «جماعت العلما» در شمال هند را به همکاری با انگلیس ها جلب نموده بود، به عنوان رییس آن گماشته شد.

 

برای حفظ محرمیت، همه دساتیر استخبارت بریتانیا در هند به شمول دستور در باره ایجاد این ساختار نو شفاهی داده می شد. مگر با این هم، یک رشته اسناد گزارش های مصارفاتی و مالی در باره هزینه های انگلیسی ها برای خرید و تطمیع و مغز شویی اجنت ها در میان ملاهای گستره قبایل پشتون تا کنون بر جا مانده اند. برای مثال، تنها در پیشاور سازمان های اطلاعاتی بریتانیا در آن برهه 59 ملا را خریده بودند که نه تنها وظیفه مخبری داشتند، بل نیز تبلیغات پویایی را در میان باشندگان در برابر آلمان و شوروی پیش می بردند.[36]

 

به ویژه قلی خان توانست موفقیت های چشمگیری در نوار قبایل «آزاد» به دست بیاورد. او با پا در میانی رهبر حزب «جماعت العلما»، بسیاری از ملاهای بسیار با نفوذ و ارجمند در میان پشتون های خاوری را در زمین های مومندها و وزیرستان تطمیع نمود. برای مثال یکی از علمای برجسته مومند را که انگلیس ها در ازای پرداخت سوبسایدی سالانه پنجاه هزار روپیه خریده بودند، پاچا- گل فرزند حاجی صاحب تورانزایی بود که در دوره شورش سال 1935 با پویایی در برابر انگلیسی ها مبارزه می نمود. رهبر دیگر مومندها – ملک پنج گل در ازای مهربانی خود به انگلیسی ها سالانه پنجاه هزار کلدار ( برابر با 250 هزار افغانی) به دست می آورد.[37] انگلیسی ها توانستند با تطمیع پاچاگل و پنج گل اوضاع را در نواحی شمالی استان مرزی شمال باختری با ثبات بسازند. در وزیرستان اجنت های قلی خان ملای با نفوذ- فضل الدین را خریدند که بارها قبل بر این قیام مسعودها را در برابر انگلیسی ها رهبری کرده بود.[38]

 

هر چه بود، خرید بانفوذ ترین بخش روحانیون مسلمان استان مرزی شمال باختری، مواضع حکومت بریتانیا را به پیمانه چشمگیری در نوار قبایل «آزاد» پشتون تحکیم بخشید.

 

دستاویز سنتی دیگر انگلیسی ها برای جلب مهربانی باشندگان بومی نواحی شمال باختری هند بریتانیایی، دادن سوبسایدی به قبایل بود. پس از آغاز جنگ، عملا پول برای این مقاصد به مقادیر بیکرانی پخش می گردید. د. کانینگهام- استاندار استان مرزی شمال باختری شخصا سراسر استان را درنوردید و گفتگوهایی با مالکان قبیله یی انجام داد. نتیجه این دیدارها در یک چیز خلاصه می شد: قبایل در ازای مبالغ گزاف سرگیچ کننده، مهربانی خود را به بریتانیای کبیر تضمین نمودند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، هنگامی که مبلغ کل سوبسایدی هایی که به قبایل داده شده بود، سنجیده شد؛ روشن گردید که برای این منظور 35 میلیون روپیه (یک میلیون و پنجاه هزار پوند استرلینگ) هزینه شده بود. این گونه، هزینه انگلیس برای خرید قبایل در سال های جنگ یک افزایش 35 برابری را نشان می داد که دو برابر کل مبلغ مالیات به دست آمده از استان مرزی شمال باختری بود.

 

این مبلغ شامل پرداخت حقوق حصه داران هم می گردید که شمار آن ها در گستره قبایل پشتون به گونه چشمگیری افزایش یافته بود. حکومت بریتانیا با این شیوه، همچنان قبایلی را که نمی خواستند آشکارا از انگلیسی ها پول دریافت نمایند، می خرید. مانند همیشه بخش بیشتر حصه داران از وزیرستان بودند که اوضاع در آن بسیار انفجار آمیز بود. در اواخر 1939 شمار حصه داران وزیری دو بار بیشتر شده  و به ده هزار نفر می رسید.[39]

 

بریتانیایی ها هنوز موفق نگردیده بودند همه تدبیرها را برای تامین صلح در نوار «آزاد» قبایل پشتون پیاده نمایند که در گذرگاه خیبر قیام افریدی ها آغاز گردید. در ماه سپتامبر 1939 در کابل سازمان زیر زمینی امانیست ها کشف گردید که توطئه یی را به مقصد سرنگونی ظاهر شاه تدارک می دید. رهبر امانیست ها- معاون وزیر دربار، غلام حیدر خان بود که به گفته سفیر ایتالیا پ. کوارونی، موافقتنامه حکومت افغانستان با متکاف را «خیانت به قبایل پشتون» می انگاشت.[40]

 

همو، پس از این معامله هاشم خان با انگلیس، حیدر خان رهبری توطئه ضد دولتی را به دوش گرفت که از سوی پلیس مخفی افغانستان کشف گردید. بسیاری از امانیست ها از ترس بازداشت به نوار «آزاد» گریختند. حیدرخان نزد افریدی ها که با آگاهی یابی از سازشنامه میان هاشم خان و متکاف بی درنگ سر به شورش برداشتند، پنهان شد. برای جلوگیری از گسترش شورش و سپس سرکوب آن، سپاهیان افغانی و انگلیس یک ماه آزگار ناگزیر گردیدند عملیاتی را در ناحیه گذرگاه خیبر انجام دهند.[41]

 

در باره این نبردها تا این دم تقریبا چیزی روشن نیست. چون سر از آغاز جنگ جهانی دوم همه اطلاعات در باره اوضاع در گستره قبایل پشتون مهر محرمیت خورده بودند. با این همه، در رسانه های بریتانیایی هر چه بود اطلاعاتی درز کردند در باره آن که نیروهای شورشی به سه هزار نفر می رسند. این جنگجویان آماده می شدند یورش هایی به افغانستان انجام دهند.[42] نفس فاکت که عمده ترین و مستحکم ترین گذرگاه کوهی از افغانستان به هند زمان مدیدی محاصره شده بود و انگلیس ها نتوانسته بودند با نیروی هوایی خود به سرعت آشوب افریدی ها را سرکوب نمایند، گویای چیزهایی بسیاری است.

 

انگلیسی ها در پی سرکوب شورش افریدی ها، ناگزیر گردیدند عاجل عملیات سرکوبگرانه یی را در برابر مسعودهای طایفه شبی خیل انجام دهند. در ماه دسامبر 1939 زمین های آن ها از سوی سپاهیان بریتانیایی به محاصره در آمد که پس از آن بمباران دهکده های مسعود ها آغاز گردید.[43]

 

جنگ در اروپا از بریتانیا می خواست تا همه نیروهای خود را بسیج نماید. از این رو، ستاد کل نیروهای انگلیس شتاب داشت اوضاع را در مرزهای هند و افغانستان با ثبات بگرداند. برای این که امکان بیابد سپاهیان خود را به شمال افریقا گسیل بدارد. م. هاونر- تاریخنویس انگلیسی بسیار دقیق اوضاعی را که فرماندهی بریتانیا در اواخر 1939 در آن گیر افتاده بودند پرداز نموده است: «حضور پیوسته نظامی در مرز شمال باختری هند بریتانیایی و نیازهای دفاع خارجی، همه منابع انسانی و مادی هند را می بلعیدند...»[44] تهدید شورش قبایل مرزی، حکومت انگلیس را ناگزیر گردانید نه تنها گروهبندی بزرگی از سپاهیان خود را در شمال باختری هند بگمارد، بل نیز پیهم به آن جا نیروهای تقویتی گسیل بدارد.

 

در اوایل جنگ، سپاهیان بریتانیایی در سه گروه در امتداد مرزهای هند و افغانستان استقرار یافته بودند:

 

1-    «سپاهیان پوششی»- پادگان های دژهای مرزبانی که در چهارچوب این سپاهیان 11 تیپ (لوای) تقویت شده و پنج هنگ (غند) توپخانه متمرکز گردیده بود.

2-    در پشت جبهه «سپاهیان پوششی» چهار تیپ دیگر با سه هنگ توپخانه موضع گرفته بودند. این ها عبارت بودند از نیروهای ذخیره عملیاتی فرماندهی بریتانیایی.

3-     در صورت قیام سراسری قبایل پشتون در شمال هند، «ذخیره اصلی» ایجاد گردیده بود که در ترکیب آن سه لشکر دیگر، سه تیپ سواره و سه هنگ توپخانه قرار داشت.

 

این گونه، نیمی از کل سپاهیان بریتانیایی در هند در برابر قبایل پشتون گماشته شده بودند. از همین رو، فرماندهی بریتانیا به هر بهایی که شده بود، تصمیم گرفت قیام مسعودها را که بیم آن می رفت که به شورش سراسری قبایل مرزی مبدل گردد، در هم بکوبند.

 

در اوایل دسامبر 1939 سپاهیان بریتانیایی آغاز به تهاجم گسترده یی به وزیرستان جنوبی نمودند. پیش از آغاز جنگ، انگلیسی ها معمولا هیچ گاهی زمستان ها در نوار «آزاد» عملیات نظامی اجرا نمی کردند. مگر کنون دیگر سپاهیان بریتانیایی ناگزیر بودند با نادیده گرفتن هوای خراب در وزیرستان جنوبی بجنگند.

 

مسعودها به تاکتیک معمولی جنگ چریکی رزمایشی رو آوردند. آن ها با پرهیز از درگیر شدن در نبردهای بزرگ به راه های مواصلاتی و تاسیسات پشت جبهه انگلیس ها ضربه وارد می آوردند. همزمان با آن، مسعودها بار دیگر رازماک را محاصره کردند که یک ماه ازگار در محاصره بود.[45] یگان های انگلیسی که تلاش می ورزیدند حلقه محاصره را بشکنانند، در دام های گسترانیده شده از سوی پشتون ها افتاده و تلفات سنگینی دادند. برای مثال به تاریخ 7 دسامبر 1939 کاروان نظامی از رازماک در نزدیکی تنگی چین به دام افتاده و هشتاد کشته داد. درین- اجنت سیاسی انگلیس در وزیرستان جنوبی پس از پایان جنگ در باره این هنگامه چنین نوشت: «این حادثه، بدترین رویداد در سال های اخیر بود... کاروان به تنگی چین تنها پس از یک ماه رسید. با آن که به رازماک نیروهای تقویتی گسیل گردیده بود«.[46] به ویژه درین را آن فاکت رنج می داد که «حکومت انگلستان نیروهای تقویتی نو را هنگامی به وزیرستان فرستاده بود که خود نیاز داشت سپاهیان را به جبهات دیگر در آن سوی دریاها بفرستد».

 

فرماندهی انگلیس برای درهم شکستاندن مقاومت مسعودها به بمباران سراسری روستاهای پشتون نشین در نزدیکی ها رازماک دست یازید- جایی که مرکز اصلی شورش بود. مقارن با فبروری 1940 کانون های اصلی مقاومت مسعودها در هم کوبیده شدند. مگر شورش هنوز هم ادامه داشت. افزون بر این، بمباران های ددمنشانه روستاهای مسعود، چنان تنفری را در میان دیگر قبایل وزیرستان بر انگیختند که برای انگلیسی ها اوضاع از آن هم بدتر گردید.

 

با توجه به این که عملیات های سرکوبگرانه گسترده در برابر قبایل دستاوردهای دلبخواه به همراه نیاوردند، در محافل سیاسی انگلیس کنکاش هایی به راه افتادند در پیرامون این که بریتانیایی کبیر چگونه سیاستی را در نوار «آزاد» قبایل پشتون باید در پیش گیرد. برخی از سیاستمداران هند بریتانیایی در هند پیشنهاد نمودند برای چندی از «سیاست تهاجمی» در برابر پتان ها دست برداشت. چون انگلیس باید همه نیرو و توان خود را برای مبارزه در برابر آلمان فاشیستی متمرکز بسازد.

 

او. برتون– یکی از رجال استعماری هند بریتانیایی، روشن تر از هر جایی آوندهای مخالف اشغال نظامی سرزمین های پشتونی را بازتاب داد: «شماری، هوادار مشی خلع سلاح کامل و زیر اداره در آوردن گستره قبایل در امتداد «خط دیورند» اند. این کار 20-30 میلیون پوند استرلینگ هزینه بر می دارد. باید در روند چندین سال کارزار های نظامی را به راه انداخت که منجر به زیان های انسانی بزرگی خواهد گردید. بخش بزرگ ارتش هند در این عملیات ها درگیر خواهند گردید».[47]

 

در پیوند با این، پیش گیری «مشی تهاجمی» به سخن برتون در اوضاع جنگ جهانی «درد سر» بزرگی خواهد بود. این سیاستمدار انگلیسی پیشنهاد نمود بگذار پشتون ها «آشی را که خود می پزند، خود هم بخورند و در آتشی که خود بر می افروزند، خود بسوزند». او پیشنهاد کرد باید پاسخ هر شبیخون کوهنشینان را با بمباران روستاهای آنان در نوار «آزاد» داد.[48]

 

فرماندهی نیروی هوایی بریتانیا در هند، برای نخستین بار، بر خلاف عملیات های سرکوبگرانه در قبال قبایل مرزی، برآمد نمود که خواستار آن گردید که به همه اقدامات رزمی در مرزهای هند و افغانستان پایان داده شود. چون هر اقدام مسلحانه در وزیرستان می تواند به قیام همه پشتون های استان مرزی شمال باختری بینجامد. ستاد نیروی هوایی با مدلل ساختن موقف خود از رخدادهای سال 1936 به عنوان مثال یاد آوری نمود- هنگامی که کار عملیات کوچکی در برابر فقیر ایپی به کارزار گسترده یی در برابر وزیری ها و مومندها کشید.[49]

 

سیاستمداران مسلمان هند، «سیاست تهاجمی تازه» (نئو فارورد پالیسی) را از این هم تند تر به تازیانه نکوهش بستند. برای مثال، مولانا ظفر علی- عضو مجلس مرکزی قانونگذاری، مساله اقدامات رزمی  سپاهیان انگلیسی در برابر قبایل پشتون را برای بررسی این ارگان با نفوذ پیش کرد. او اعلام داشت: «شبیخون های قبایل، پاسخ آنان به سلب حقوق طبیعی و تاریخی شان در داشتن آزادی است. هرگاه یک دهم آن مبالغی که برای مقاصد نظامی در سرحد به مصرف می رسد، برای ساختن بیمارستان ها، درمانگاه ها و آموزشگاه ها هزینه می شد، جهان مدت ها پیش سیمای دیگری به خود می گرفت».[50]

 

در آینده مولانا ظفر علی به خاطر دستیابی به صلح در استان مرزی شمال باختری به انگلیسی ها پیشنهاد نمود «یک کشور حایلی با سی لک (سه میلیون) باشنده ایجاد شود و به این کشور سوبسایدی های بایسته داده شود و به فقیر ایپی تضمین داده شود که « انگلیس با اسلام دشمنی ندارد» و سپاهیان خود را از نوار «آزاد» بیرون ببرد». به گونه یی که می بینیم، فعالان جنبش رهایی بخش ملی هند، سناریوی خود آرام سازی پتان ها را پیش می کردند. به رغم تفاوت ریشه یی آن از طرح های انگلیسی با ثبات سازی اوضاع در مرزهای هند و افغانستان، همه آن ها نیز در بر دارنده  برونبری ارتش بریتانیا از نواحی کهستانی مرزی با افغانستان بودند.

 

با آوندهای برتون و مخالفان «مشی تهاجمی» ممکن نبود به کنکاش پرداخت. از این رو، در لندن تصمیم «میانگین» ی گرفتند- عملیات نظامی در گستره قبایل پشتون را محدود ساخته و به خلع سلاح پشتون ها پایان داد.این گونه، فرماندهی بریتانیا به گونه غیر مستقیم اعتراف نمود که در صورت تداوم عملیات رزمی در وزیرستان، اوضاع در گستره قبایل پشتون هر آن می تواند از کنترل بیرون شود. ترس از خیزش سراسری قبایل مرزی، بریتانیایی کبیر را وادار ساخت برای چندی دست به عقب نشینی بزند.

 

 

 


[1] . تاریخ جنگ جهانی دوم، 1939-1945جلد سوم ، مسکو، 1974، ص. 46. 

[2] . گزارش ستاد نیروی هوایی گروهبندی چهارم ارتش تاریخی 7/7/1940// بایگانی دولتی نظامی روسیه، تاریخی 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 808، برگ های 25-26.

[3] . گزارش میخاییلف- سفیر شوروی در کابل به مولوتوف- وزیر خارجه تاریخی 11/10/1940// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1940، پرونده ویژه 22، کارتن 192، پوشه 4، برگ 301.

[4] . همان جا، برگ 2.

[5].  Hauner M. The Soviet Threat to Afghanistan and India 1938-1940 //Modern Asian Studies.Vol. 15. 2, P. 292-293. 

[6] . گزارش اجنتوری در باره افغانستان، تاریخی 27/3/1940، // بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 951، برگ 39.

[7] . گزارش رزدنت استخبارات نظامی شوروی در کابل تاریخی 5/4/1940// بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه1، کارتن 951، برگ 156.

[8] . گزارش سیاسی- اقتصادی در باره افغانستان، سال 1940، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 129.

[9] . همان جا، ص. 445.

[10] Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 149.

[11]. همان جا.

[12] .  فشرده رسانه های هندی و افغانی در سال 1940، //بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1940، پرونده ویژه 22، کارتن 193، پوشه 12، برگ 44.  

[13] . کلدار- واحد پول هند برابر با پنج افغانی برابر با نرخ روز وقت.

[14]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 8، برگ 9.

[15] . گزارش میخاییلف- سفیر شوروی در کابل به دیکانازف- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی  تاریخی 15/5/1940، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 192، پوشه 4، برگ 132.

 

[16] . گزارش سیاسی- اقتصادی در باره افغانستان، سال 1940 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 81.

[17] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 228. 

 

[18] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 85.

[19] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 84.

[20] . همان جا.

[21]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P.149.

[22] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 85.

[23] . گزارش کارپف- رایزن نظامی شوروی در کابل «در باره سیاست خارجی حکومت افغانستان» تاریخی 15/8/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، فوند 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 198.

[24] . بایگانی دولتی نظامی روسیه فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 951، برگ های 716- 717.

[25] . گزارش رزدنت استخبارات نظامی شوروی در کابل زیر عنوان «آمدن خان های نوار آزاد به کابل و  سفر دوره یی صدر اعظم در کشور»، تاریخی 31/8/1940 // بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 1، پوشه 951، برگ 485. 

[26] .  همان جا.

 [27] . به مصداق «نشاید کوفت آهن جز به آهن»-گ.

[28] . صورت مجلس دیدار میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل، تاریخی 26/1/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071 سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 70.

[29].Jansson E. India, Pakistan or Pakhthunsitan. Uppsala, 1981, P. 121. 

[30] . صورت مجلس دیدار میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل تاریخی 1/5/1941، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 278.

[31] . صورت مجلس گفتگوی میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با پیلگر- سفیر آلمان در کابل تاریخی 3/4/1941 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 176.

[32] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 185.

[33] . همان جا، برگ 139.

[34]. Warren A. Waziristan, the Faqir of Ipi and the Indian Army. The North- West Frontier Revolt of 1936- 1937. Oxford, 2000.P. 241.   

[35].  Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 91.

[36] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhthunsitan. Uppsala, 1981, P.119.

[37] .  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ های 98-206.

[38] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhthunsitan. Uppsala, 1981, P. 120.

[39] . Barton W. Indias North- West Frintier. L. 1939. P.269.

[40] . صورت مجلس گفتگوی سئچف- کار دار (شارژ د آفر) شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل، تاریخ 29/10/1939.// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1939، پرونده ویژه 21، کارتن 189، پوشه 2، برگ 69.

[41] . گزارش خبرگزاری «رویتر» از پیشاور، تاریخی 15/10/1939، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1939، پرونده ویژه 21، کارتن 190، پوشه 17، برگ 36.

...و نیز: Akten zur deutschen auswartigen Politik 1918ß 1945. Siere D. Bd. 8. Bonn, 1969. S. 434

[42] . فشرده نشرات سفارت شوروی در کابل// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 90، سال 1941، پرونده ویژه 8، کارتن49، پوشه 1، برگ 67-68.

[43].  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 56 ب.، سال 1940، پرونده ویژه 14، کارتن 141، پوشه 25، برگ 8..

[44] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 125.

[45] . Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968. P. 76.

[46] . همان جا.

[47] .  Barton W. Indias North- West Frintier. L. 1939. P. 256-257.

[48] . همان جا ص. 199.

[49] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 128

[50] . فشرده نشرات سفارت شوروی در کابل// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 90.، سال 1940، پرونده ویژه 14، کارتن 141، پوشه 141، برگ های 46-47.

 

نوشته: داکتر یوری تیخانف

گزارنده به دری: عزیز آریانفر

متن کامل در : www.arianfar.com

نبرد افغانی استالین(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان، و قبایل پشتون)

بخش سی و یکم

مهمان ناخوانده در کابل

آوازه ها در باره تهاجم محتمل ارتش سرخ به هند[1] و اخبار در باره اوضاع انفجار آمیز در گستره قبایل پشتون، نه همه را ترسانیده بود. بسیاری از هندی ها از کودکی افسانه یی را شنیده بودند که دشمن نیرومند انگلیسی ها از شمال از راه می رسد و هند را از سلطه انگلیس آزاد می سازد. در پهلوی این، ناسیونالیست های دارای تمایلات رادیکال و کمونیست های هندی آماده بودند برای دستیابی به استقلال میهن شان، اسحله بردارند.

 

در یک سخن، در میان هندی ها بار دیگر «پرشورانی» پیدا شدند که آماده بودند خطر کنند و با دشمنان انگلیس همکاری نمایند. به سال 1940 برای بسیاری از ماجراجویان در آسیای میانه چنین اتحادی با شوروی و سپس با رایش سوم و متحدان آن محتمل ترین می نمود.

 

سوبهاس چندرا بوس– رییس پیشین کنگره ملی هند، برازنده ترین مهره در میان رهبران برجسته هندی که آماده بودند با قدرت های مخاصم با بریتانیای کبیر پیمان ببندند، بود. او با گرفتن تصمیم مبنی بر رفتن از هند، برای جستجوی کمک های خارجی در مبارزه در برابر بریتانیای کبیر، واریانت های گوناگون مسیرهای خود به شوروی را بررسی نمود. ساده ترین راه آن بود که در یکی از کشتی هایی که از کلکته رهسپار جاپان یا چین بودند، پنهان شود و یا از راه «دهلیز افغانستان» که کمونیست های پنجاب از آن برای ارتباط با کمینترن بهره می گرفتند، به سوی شوروی راهی شود.

 

شیوه نخستین خطرناک ترین شیوه بود. چون استخبارات انگلیسی کنترل جدی یی بر همه بندرگاه های دریایی اعمال نموده بود. در پیوند با این، س. چ. بوس راه افغانستان را برگزید. حزب «گادر» و پس از آن گروه کمونیستی «کیرتی» پنجاب، کانال های به ویژه مطمئنی از طریق خاک افغانستان به شوروی داشتند. درست بوس به همین حزب رو آورد. به گواهی سازمان اطلاعات بریتانیا، او، در ماه اپریل 1940 در بمبی از رام سینگ دات- نماینده حزب کیرتی خواهش کرد تا به او کمک نماید پنهانی به مسکو برود تا «از استالین خواهش نماید که به ارتش سرخ فرمان دهد تا به سوی هند مارش نماید».[2]

این کار برای رام سینگ به آن پیمانه خیال پردازانه و آرمانی نمود که او آن را حتا برای رفقای خود گزارش نداد. برای نخستین بار رام به رفقای خود در باره «زنداژ» بوس در بمبی، صرف در ماه جون 1940 هنگامی که رهبری حزب «کیرتی» مسایل عملی گسیل هیات های خود و بوس را به مسکو بررسی نمود، سخن گفت.

«کیرتی»، رام کیشان را (که به سال 1930، مسیر  گسیل کمونیست های هندی از راه افغانستان را با رایزن نظامی شوروی هماهنگ ساخته بود)، برای برپایی تماس ها با سفارت شوروی در کابل، فرستاد.[3] در اوایل ماه جولای 1940 او با نام «زمان خان» به کابل رسید. مگر نتوانست وظیفه خود را مدت زیادی انجام دهد.  در سفارت شوروی به عضو ارتباطی «کیرتی» سوء ظن داشتند. چون میان این گروه وکمینترن مناسبات تیره شده بود. مگر، رهبران انترناسیونال سوم به آمدن این هیات هندی به مسکو دلچسپی نشان دادند و میخاییلف- سفیر شوروی  رهنمود گرفت به گسیل فرستاده هندی و مواد او به شوروی همکاری نماید.[4]

 

آچار سینگ– دبیر پیشین کمیته پنجاب حزب کمونیست هند که آگاهی نداشت که رام کیشان را به مسکو می فرستند، نیز آرزومند رفتن به شوروی بود. رسانیدن او از طریق مرز را «گادریست» مجرب- عباس خان که برای حزب «کیرتی» پل ارتباطی یی را در افغانستان تامین می نمود، سازماندهی نمود. در گذشته، او راننده بود و از پیشاور به کابل کالا می برد و سپس صاحب دکانی شد که کمونیست های هندی از آن چونان خانه تیمی کار می گرفتند.

 

گماشتگان عباس خان کامیابانه هم رام کیشان و هم آچار سینگ را به افغانستان رساندند. بر پایه یادآوری های آچار سینگ او را از پیشاور با یک کامیون آوردند و سپس در نزدیکی یکی از پاسگاه های مرزی انگلیس در خیبر پیاده نمودند و به «همراه بر» (راهنما)ی پشتون سپردند.

 

فرستاده حزب «کیرتی» با دست به دست شدن دو همراه بر دیگر از قبایل بومی، پای پیاده به داکی (به خاک افغانستان) رسید. آچار سینگ به ای. کزلف- نماینده کمینرن با شرح این بخش از «راهپیمایی» پر خطر خود به کابل، کوهنشینان گذرگاه خیبر را چنین پرداز نمود: «پتان ها  عمدتا رهزن، تاراجگر و قاچاقبر اند. تفنگدارانی اند که آشکارا مسلح گشت و گذار می کنند. انگلیسی ها تا کنون نتوانسته اند آن ها را خلع سلاح نمایند. خانه های پتان ها بر فراز کوهساران به سان دژهای کوچک با برج های دیده بانی رزمی ساخته شده است.

در باره یک دیگر به انگلیسی ها گزارش نمی دهند. هر چند هم بیگانگانی را در خانه های همسایه های شان دیده باشند که برای رفتن به آن ور مرز آمده باشند. در میان آنان همبستگی مخصوص به خود قبیله یی هست. چون همه شان از همین راه ها زندگی می کنند. هرگاه من تنها بدون آشنایی با باشندگان بومی می آمدم، یا کشته می شدم و یا دار و ندارم به یغما می رفت».[5]

آچار سینگ با رام کیشان در روزهای پایانی اگست 1940 در کابل دیدار نمود. به دلیل ندانستن زبان پشتو، او خود را به کری و گنگی (کر و لالی) زده و برادر رام کیشان معرفی می کرد. به هر رو، هر چه بود، رام توانست کاغذ های مربوط به حزب «کیرتی» را به سفارت شوروی در کابل برساند. مگر آن ها باید خود بدون همکاری میسیون دیپلماتیک در افغانستان تا مرز افغانستان و شوروی می رفتند.

دو کمونیست هندی با تغییر پاسپورت و راه به تاریخ 13 سپتامبر توانستند به نزدیکی مرز شوروی برسند. مقارن با این زمان، رام کیشان سخت بیمار بود: بیماری قلبی او شدت گرفته بود. از این رو، هنگام شنا از رود آمو غرق شد. آچار سینگ توانست با دشواری تا کرانه شوروی شنا کند و به اطلاع مرزبانان شوروی برساند که رفیق او ار آب برده است. جستجوی چند ساعتی نتیجه یی به همراه نداشت. جسد او را روند تند آب به بستر میانی رود برده بود.

به تاریخ 18 سپتامبر 1940 د. مانوئلسکی– دبیر کمیته اجرایی کمینترن با آگاهی یابی از رسیدن آچار سینگ به ای. کزلف– کارمند بخش خاوری شعبه کادر و پرسنل  کمینترن رهنمود داد بی درنگ به تاجیکستان برود. او به تاریخ 27 سپتامبر پس از گفتگو با کمونیست هندی به مسکو بازگشت.[6]  

پس از یک هفته کزلف دنبال آچار سینگ برای بردن او به استالین آباد (خجند کنونی-گ.) آمده و او را با خود به مسکو برد. پس از چندی فرستاده «کیرتی» به عنوان رفرنت (دستیار) در مسایل هند در بخش خاوری کمیته اجرایی کمینترن کار می کرد.

برای عینینت تاریخی بایسته است نشاندهی است که آمدن آچار سینگ به شوروی در گام نخست ناشی از لزوم تنظیم مناسبات میان حزب «کیرتی» و کمینترن و تسریع اتحاد آن با حزب کمونیست هند بود. مساله آمدن س. چ. بوس به شوروی، برای کمونیست های هندی در جایگاه دوم قرار داشت. مگر رهبران کیرتی در نظر داشتند همکاری سودمند از دیدگاه سیاسی را با رییس پیشین کنگره ملی هند ادامه دهند.

در پیوند با این؛ آچار سینگ به تفصیل آرزومندی بوس مبنی بر گریز از هند برای دیار با استالین را به آگاهی کمینترن رسانید. در پاسخ، کزلف به کمونیست هندی اعلام نمود که آمدن بوس به شوروی «می تواند به پیچیدگی های بین المللی ناخواسته برای شوروی بینجامد».[7]در یک سخن، در کرملن جدا مخالف «بازدید» سیاستمدار برجسته هندی از شوروی بودند.

اوضاع در مرزهای جنوبی شوروی در سال های 1940 -1941 بس نگران کننده و پریشان کننده بود. حکومت بریتانیا با زیر تاثیر رفتن به اطلاعات گمراه کننده آلمانی ها مبنی بر یورش ارتش سرخ به هند، از این کار هراس داشت. در چنین اوضاعی، لندن می توانست همکاری شوروی با بوس را چونان چالش خصمانه و تخریش کننده یی ارزیابی نماید. با این همه، در چنین اوضاع نا به سامان و نامساعد، بوس تصمیم گرفت از هند بگریزد. او با پنهان شدن از کلکته به تاریخ 19 جنوری 1941 به پیشاور آمد. در این شهر او نزد عباس خان رفت که او را به پناهگاهی برد و عبور او از مرز هند و افغانستان را سازماندهی کرد. برای این کار از شیوه سنتی کار گرفته شد که به یاری آن همین گونه رام کیشان و آچار سینگ از مرز گذشته بودند.

در رژیم شدید نگهبانی مرزهای هند و افغانستان، کامیون حامل او را یکی از همکاران عباس خان – بهارت رام تلوار (که یک جاسوس دو جانبه بود) همراهی می کرد که در میان کوهنشینان خیبر و چترال خویشاوندان و آشنایان بسیاری داشت. برای گریز از بازرسی اسناد، رام و همراه او (بوس) در نیم راه در نوار قبایل «آزاد» پشتون پیاده شدند. در جایی که «همراه بران» (راهنمایان) افریدی انتظار آنان را می کشیدند. به کمک آنان، بوس و رام از راه دخمه های کوهستانی و درنوردیدن کوره راه ها به مرز رسیدند و در روز سوم به راه کابل برآمدند. بوس و همراه وی به تاریخ یکم فبروری 1941 به کابل رسیدند.

در یادداشت ها و خاطرات رام تلوار و اوتام چند[8] (که بوس در کابل در خانه وی می زیست)، در باره حضور وی در کابل به تفصیل آمده است. مگر، آرشیوهای روسی و بریتانیایی به پیمانه چشمگیرتری خاطرات آن دو را کامل تر می سازند.

 بهارت رام تلوار با رسیدن به کابل و مراجعه به سفارت شوروی با پاسخ تند و قاطعانه منفی سفارت و خود داری از هر گونه تماس با وی و بوس رو به رو گردید. چنین رفتار میخاییلف– سفیر شوروی قانونمندانه و مدلل بود. چون به گمان غالب او را کمیساریای خلق در امور خارجی از برپایی  هرگونه تماس با رییس پیشین کنگره ملی هند به کلی منع کرده بود.

صحنه دراماتیکی که تلوار در خاطرات خود از آن یاد آور می شود، بر این امر مهر تایید می زند- هنگامی که او نومیدانه کوشیده بود سفیر شوروی را متقاعد به دیدار با بوس که در نزدیکی خود رو وی ایستاده بود، بگرداند.  میخاییلف نیک می دانست که بوس کیست و نقش او در جنبش رهایی بخش ملی هند چیست. میخاییلف پیش از تقرر خود به سمت سفیر شوروی در کابل، دیرگاهی دست اندر کار آموزش دانشجویان هندی در «دانشگاه رنجبران خاور» کمینترن بود و برای کارگزاران رهبری کمینترن، بولتن های محرم اطلاعاتی تدوین می کرد.[9]روشن است میخاییلف می توانست رییس پیشین گنگره ملی هند را بشناسد. چون با رسانه های هندی خوب آشنا بود و عکس های بوس را در روزنامه ها دیده بود.

بوس که از کمک شوروی نومید شده بود، ناگزیر گردید برای گرفتن کمک به نمایندگی دیپلماتیک آلمان در کابل مراجعه نماید. پیلگر- سفیر آلمان در کابل(بر پایه اظهارات وی در گفتگو با میخاییلف) به خواهش رهبر هندی مبنی بر گسیل وی به آلمان برخورد بس بی احتیاطی نمود. این دیپلمات حرفه یی که از پله های نردبان مدارج دولتی در زمیان جمهوری وایمر کامیابانه بالا رفته بود، با مشی رهبری نازی در قبال کشورهای خاور زمین دید بس خرده گیرانه یی داشت. در عمل، گماشتن او به کرسی سفارت در افغانستان معنای «تبعید باشکوه» و «شرافتمندانه» را داشت .

در پیوند با این، پیلگر طی سراسر مدت حضور خود در کابل، با پرهیز از تبارز هرگونه ابتکار، تنها دستورهای برلین را انجام می داد.  این نکته در پهلوی یک رشته علل دیگر،گسیل بوس به آلمان را به تاخیر افگند.

 به گواهی اسناد بایگانی های روسیه، گام های استوار برای سازماندهی گسیل رهبر هندی به برلین را سفارت های آلمان و ایتالیا در کابل تنها در ماه فبروی 1941 برداشتند. در روزهای نخست این ماه، پیلگر به سفاررت شوروی آمد و از میخاییلف خواست برای بوس ویزا بدهد. میخاییلف در باره خواهش همتای آلمانی خویش به مسکو اطلاع داد. سفارت آلمان در مسکو نیز با خواهش همانندی به کمیساریای خلق در امور خارجی رو آورد. نمایندگی دیپلماتیک ایتالیا و جاپان در کابل نیز از سفارت شوروی خواستار پیگیری کار رجل سیاسی هندی شدند.

پیلگر هر آنچه را که ممکن بود، انجام می داد برای آن که دریافت ویزا را برای رهبر هندی تسریع نماید. سفیر آلمان به اطلاع میخاییلف رساند که بوس افغانستان را با پاسپورت ایتالیایی ترک خواهد گفت و بایسته است ویزای دخولی همو در هیمن پاسپورت زده شود. درست همین پیشنهاد سفیر آلمان مورد پذیرش سفارت شوروی قرار گرفت. پیلگر همچنین از سفیر شوروی خواست تا سیاستمدار هندی را با هواپیمای شوروی که میان کابل و تاشکنت پروازهای منظمی دارد، به آن کشور بفرستد.او اعلام نمود که کارشناسان ایتالیایی که در فرودگاه کابل کار می نمایند، می توانند پنهانی بوس را سوار هواپیما نمایند. مگر میخاییلف این پیشنهاد را نپذیرفت.

 به تاریخ 15 مارچ 1941 ای. شمیت– مسوول دفتر سفارت آلمان به سفارت شوروی آمد و پاسپورت اورلاندو ماتسوتی- کارشناس رادار ایتالیایی را با خود آورد. در این پاسپورت، ویزای آلمان زده شده بود. پاسپورت اصلی (اوریجینال) بود. مگر در آن به جای عکس اورلاندو، عکس بوس چسپانیده شده بود. کزلف- مستشار سفارت شوروی بی چون و چرا روادید (ویزای) شماره 064033  ورودی شوروی را در آن صادر کرد.

 چنین بر می آید که شمیت می دانست که گسیل رجل برجسته جنبش رهایی بخش ملی هند به برلین، ثبت تاریخ می شود. در این پیوند، او نسبتا بسیار از وضعیت ناپایدار و لرزان انگلیس و سرنوشت آینده بوس سخن می گفت.  شمیت به کزلف گفت: «وضع هند اکنون برای انگلیسی ها بس پر تنش است. این وضع نا به هنجار، با رسیدن سوبهاس چند بوس که شخصیت بس پر نفوذی در هند است، به آلمان، به شدت وخیم خواهد گردید. آلمانی ها از بوس برای راه اندازی تبلیغات در برابر انگلیسی ها در هند بهره خواهند گرفت و در سر انجام همه چیز آن گونه انجام خواهد شد که هندی ها در برابر شکنجه گران خود به پا خواهند خاست و آنان را از خاک خود خواهند راند».[10]  

 

در پایان گفتگو، شمیت به اطلاع رسانید که برنامه است که برای پخش تبلیغات رادیویی ضد بریتانیایی از خاک جاپان بهره گرفته شود.

 یک روز پیش از رفتن بوس، همسر سفیر ایتالیا- کوارونی [به بهانه خرید-گ.] به دکان اوتام چند آمده، اطلاع داد که ویزا گرفته شده است. شب هنگام 18 ماه مارچ آلمانی ها بوس را از کابل با خود روی که پشت فرمان آن ف. ونگر- جاسوس مجرب آلمانی (مسوول قاچاق اسلحه به افغانستان) نشسته بود، بردند.[11] به تاریخ 22 مارچ 1941 بوس از راه ترمز پا به خاک شوروی گذاشت.

این گونه تحول اوضاع، برای استخبارات بریتانیا مکاشفه بزرگی بود که به گونه یی که بر می آید بسیار کم گمان می برد که حکومت شوروی به بوس روادید (ویزا) ی ترانزیت از طریق خاک آن کشور بدهد. رهبری انتلجنت سرویس در باره حضور بوس در کابل به گونه نهایی پس از رمز گشایی تلگرام سفارت ایتالیا در کابل در اواخر ماه فبروری 1940 بیخی متیقن شده بود.

پروفیسور اوهالپین ایرلندی به سال 2005 اسناد استخبارات انگلیس را یافت که موید این فاکت هستند. او هم چنین مواد آرشیوی یی را روشن ساخت که گواه بر آن بودند که «کمیته عملیات های ویژه» استخبارات بریتانیا در ترکیه فرمان داده بود هرگاه او بکوشد از طریق این کشور به برلین برود، زمینه از میان بردن بوس را تدارک ببیند.[12] این گونه، بوس با ترک افغانستان از راه خاک شوروی، موفقانه از گیر دامی که انگلیسی ها بر سر راه او گسترانیده بودند، گریخت.

بایسته نشاندهی است که اسناد کشف شده از سوی اوهالپین بار دیگر توجه تاریخدانان را به «معمای» گریز بوس به آلمان از راه افغانستان جلب نمود. پرسشی مطرح گردید مبنی بر این که چرا انتلجنس سرویس با در دست داشتن شبکه های پر شاخ و برگ در کشورهای خاور، گذاشت رهبر هندی به آلمان برود؟ برای مثال، بوس را می توانست بسیار به آسانی در شمال افغانستان با بهره گیری از شبکه جاسوسی خود در آن جا در میان باسماچی ها از میان ببرد. انگلیسی ها پانزده روز ازگار [از روزی که بوس کابل را ترک گفت تا روزی که از مرز ترمز گذشت-گ.] برای این که تدبیرهای بایسته را برای کشتن او روی دست بگیرند، در دسترس داشتند.

به گمان غالب، رهبران بریتانیای کبیر[13] می خواستند تا جای امکان بکوشند محرمیت عملیات برنامه ریزی شده را در پرده داشته باشند. چه، این کار بی چون و چرا اوضاع را در مرز های هند و افغانستان [که بی آن هم بس آشتفه بود-گ.] بی ثبات تر می ساخت. هر سیاستمداری که در روشنی اوضاع در هند بریتانیایی می بود، می توانست بدون دشواری پیش گویی نماید که با رسیدن پیک کشته شدن رییس پیشین کنگره هند، انفجار نیرومندی از انزجار و تنفر در برابر انگلیس در هند بریتانیایی بر انگیخته می شد.[14]

در باره گریز کامیابانه بوس به آلمان، می توان گمانه زنی های بسیاری کرد. این کار بار دیگر گواهی می دهد در باره آن که سرویس های ویژه انگلیس می توانند اسرار خود را نگه دارند. کنون فاکت تردید ناپزیر تنها آن است که بوس می توانست در اوضاع نسبتا اسرار آمیزی کامیابانه از افغانستان برود. بهارت رام تلوار تا آخرین دم در کابل، در کنار او بود که همه آنچه را که در توان داشت، انجام داد برای آن که دستور حزب «کیرتی» را مبنی بر رساندن بوس به شوروی انجام بدهد. تلوار- کمونیست هندی، چنین بر می آید که تا آخرین دم امیدوار بود که با رسیدن به مسکو، همسفر او می تواند برنامه خود را تحقق ببخشد. مگر کسی در مسکو حاضر نگردید با بوس گفتگو نماید و او راه دیگری نداشت جز این که رهسپار رایش سوم گردد.

در برلین و رم به پیشواز بوس چونان هدیه آسمانی شتافتند. او بی درنگ به مهر کلیدی همه برنامه های کشورهای فاشیستی در مساله هند مبدل گردید.[15]

بوس خود پیش دستی نموده، در اوایل اپریل1941 پلان همکاری خود با آلمان، در افغانستان و نوار قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی را مطرح ساخت. مطابق این پلان، کابل می بایستی مرکز اصلی ارتباط میان اروپا و هند  می گردید. در گستره قبایل پشتون، در برنامه بود اقدامات رزمی گسترده یی در برابر سپاهیان انگلیسی پهن گردد. در این حال، به فقیر ایپی نقش اساسی داده می شد. در این پیوند، بوس پیشنهاد نمود مربیان آلمانی نزد وی گسیل گردند و در جنب وی مرکز تبلیغاتی مجهز با ایستگاه رادیویی و مطبعه ایجاد گردد.[16]

بوس، به تاریخ چهارم می، پیوست پلان خود به آلمان، پیشنهاد نمود در کابل کودتای دولتی به راه بیندازند و یک حکومت هوادار آلمان را به رهبری امان الله خان روی کار بیاورند.[17]پلان بوس بیخی با پلان رهبری فاشیستی آلمان و ایتالیا همخوانی داشت. از همین رو، بی درنگ برای تدوین عملیات «ابویر» و استخبارات ایتالیا در افغانستان و هند، شامل ساخته شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش سی و دوم

هند بریتانیایی- «آماج» جاسوسان کشورهای محور

کشورهای اردوگاه فاشیستی با در دادن جنگ جهانی دوم، کوشیدند شورش پنج میلیون پشتون خاوری باشنده هند بریتانیایی را برای درگیر ساختن و مصروف ساختن ارتش انگلیس در آن کشور بر انگیزند تا نگذارند بریتانیا سپاهیانش را از هند به دریای مدیترانه گسیل نماید.

خیزش های پیوسته و پیهم قبایل پشتون در مرزهای هند و افغانستان، نزد رهبری فاشیستی آلمان و ایتالیا این آرزومندی را بر انگیختند که اجنتوری آن ها با تکاپو از گستره افغانستان می توانند پشتون ها را در هر دو سوی «خط دیورند» به خیزش سراسری در برابر بریتانیای کبیر بکشانند.

از همان آغاز جنگ، پترو کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل؛ پویاترین هوادار کاربرد مبارزه ضد بریتانیایی قبایل مرزی پشتون در برابر انگلیس بود. او هنوز در 1936 آغاز به تنیدن شبکه خبر چینی ایتالیایی در گستره قبایل پشتون نمود.  سفیر ایتالیا حتا باری شخصا در جمع آوری اطلاعات در باره قبایل پشتون، با رفتن به ایستگاهی در نزدیکی کابل اشتراک ورزید.[18]

اینریک انتسیلوتی- مستشار سفارت ایتالیا در کابل که از هند به کابل آورده شده بود، نیز کمتر از سفیر نبود. او سه سال در هند کار کرده بود. او توانسته بود به کمک امانیست ها کانال های مطمین روابط با گستره قبایل برپا نماید و اطلاعات  گسترده یی را در باره اوضاع در آن جمع آوری نماید. موادی که طی چهار سال جمع شده بود، کوارونی را متقاعد گردانید که می توان شورش بزرگ قبایل پشتون را در شمال باختری هند بر انگیخت.

او، هنوز پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، در ماه جون 1939 اعلام نموده بود: «ما نمی توانیم بر بریتانیای کبیر در این جا پیروز گردیم. مگر می توانیم به گونه جدی آن کشور را در این جا درگیر ساخته و زیانمند بسازیم... ما همه امکانات را برای این کار، در دست داریم».[19]

این گونه، ایتالیا به آغاز اقدامات ضد بریتانیایی در گستره قبایل پشتون آماده بود. مگر پیلگر- سفیر آلمان شتاب نمی ورزبد در این راستا اقدام نماید. او چشم به راه دستورهای مشخص از برلین بود. بی آن که کدامین ابتکار شخصی را روی دست گیرد.

 

کوارونی برای آن که رهبری رایش سوم را به اقدامات خرابکارانه باهمی متمایل بسازد، در برابر هند بریتانیایی ناگزیر گردید جدا از پیلگر عمل نماید. او در ماه جولای 1939 توانست اطلاعات بایسته را از طریق جورج ریپکین- رییس نمایندگی بازرگانی آلمان در کابل به برلین گسیل دارد. کوارونی با پافشاری و پیگیرانه به آلمانی ها پیشنهاد می نمود برای منافع مشترک کشورهای محور، از امان الله خان و قبایل پشتون به مقصد بی ثبات سازی در مرزهای شمال باختری هند بهره گیری نمایند.[20] 

کوارونی تقریبا ریپکین را با خود همنوا ساخته بود. چون نیک می دانست که پس از تایید برلین، حکومت ایتالیا به گمان غالب تصمیم به پیاده سازی پلان ماجراجویانه او خواهد گرفت. قیام افریدی های خیبر برای کوارونی ثابت ساخت که ایتالیایی ها به تنهایی هیچ کاری در گستره قبایل پشتون نمی توانند بکنند. با آن که از همان آغاز قیام مسلحانه افریدی ها، انتسیلوتی و ماریو اونکارو– سکرتر سفارت ایتالیا در کابل توانسته بودند با شورشیان تماس برپا نمایند. هر چند هم، به دلیل نبود منابع مالی لازم، حال بگذریم از اسلحه، ایتالیایی ها هر چه بود نتوانسته بودند هیچ کمکی به پشتون های خیبر بنمایند.[21]

یک سال آزگار در کار بود برای آن که ایتالیا و آلمان مواضع خود را در زمینه همسان بگردانند و آغاز به هماهنگ سازی تنگاتنگ اقدامات خود در افغانستان و نوار قبایل «آزاد« هند بریتانیایی نمایند.

به سال 1940، وزارت دفاع و سازمان اطلاعات آلمان با پویایی شبکه اجنتوری گستره یی را پهن نمودند و هرگاه تا این زمان در میان آلمانی ها در کابل صرفا کارشناسان بر امور چیره بودند، کنون دیگر موسسه ساختمانی «تودتا» به نمایندگی استخبارات آلمان مبدل گردیده بود. در روند یک سال 35 کارشناس از 113 کارشناس موجود در کشور تعویض گردیدند. «کارشناسان» تازه آمده کارایی فنی بسیار پایینی داشتند. در همین پیوند، حکومت افغانستان ناگزیر گردید به آن ها هشدار بدهد که نیک می داند که آلمان چه اهداف سیاسی یی را در افغانستان دنبال می نماید. مگر در صورت کیفیت و چونی خراب تاسیسات در دست ساختمان، از کارمزد کارشناسان موسسه «تودتا» کاسته خواهد شد.[22]

همه اعضای دیگر کولونی آلمانی می بایستی مانند «سپاهیان فیورر (رهبر) به جاسوسان کادری و تکاپوهای آنان مساعدت می نمودند.

 

وزارت دفاع و سازمان اطلاعات آلمان دیگر به جمع آوری داده های اطلاعاتی در باره افغانستان هند و شوروی بسنده نمی کردند. سر از ماه جون 1940 مسلح ساختن همه جاسوسان فاشیستی در افغانستان آغاز گردید. تنها  در یکی از درخواست های سفارت آلمان در کابل، تاریخی 12 جون خواهشی بازتاب یافته بود مبنی بر گسیل 30 میل مسلسل با یک هزار گلوله خشاب ها برای هر یک، 400 عدد نارنجک دستی، شصت قبضه تفنگچه، دو قبضه تیربار  و دو دستگاه موشک انداز کوچک و یک دستگاه رادیویی کوله پشتی.[23]

شمار فراوان جنگ افزارهای ممنوع الدخول در پهلوی تفنگ های کارابین که در گذشته آورده شده بود، گواه بر آن بودند که هیات سیاسی آلمان در کابل تیری در ترکش خود دارد. جنگ افزارها از راه خاک شوروی با پست و بارهای دیپلماتیک آورده می شد. برای نمونه، در ماه اپریل، اسکار مورلوک- نماینده شرکت «راین متال» در افغانستان، سی صندوق جنگ افزار به وزن دو تن با خود آورد. از این دو تن، 470 کیلوگرام آن توپ های پدافند هوایی خود کار 20 ملی متری برای ارتش افغانستان بود.[24]

این که بیش از 5/1 تن دیگر چه جنگ افزارهایی بودند، می توان تنها گمان زد. بخشی از جنگ افزارها که می بایستی برای رساندن به نوار قبایل «آزاد» هند بریتانیایی تخصیص یافته بود، هرماه با تجهیزات صنعتی از آلمان به افغانستان گسیل گردیده بود. به ویژه شرکت باربری «شینکر» که عملا نماینده وزارت دفاع آلمان شمرده می شد، فعالانه به آوردن جنگ افزارها اشتغال داشت.

تکیه گاه اصلی اجنتوری آلمان در افغانستان وزارت فواید عامه بود که بخش بزرگ «کارشناسان» آلمانی زیر کنترل آن کار می کردند. ف. وینگر- رییس موسسه ساختمانی «تودتا» در افغانستان، مشاور ارشد این وزارت به شمار می رفت. او در پلان امور ساختمانی افغانستان در گام نخست تاسیسات مهم استراتیژیکی را که آلمان در اعمار و احداث آن دلچسپی داشت، وارد کرد از جمله: راه کابل- غزنی، پل ها و راه ها در نواحی هم مرز با هند و فرودگاه ها را.

حکومت افغانستان نیک آگاهی داشت که آلمانی ها تلاش دارند شبکه یی از راه های مدرن برای تهاجم آینده به هند بکشند. مگر مانع این کار نمی شدند. چون خود در تحکیم مواضع خود در نواحی بود و باش قبایل پشتون ذینفع بودند. انگلیسی ها که تا ماه جون 1941 برنامه ریزی نموده بودند، در صورت تهاجم شوروی به افغانستان، سپاهیان خود را وارد افغانستان سازند[25]، نیز در امر کشیدن راه ها در جنوب افغانستان سنگ اندازی نمی کردند. راستش، انگلیس ها تدبیرهای پیشگیرانه یی هم روی دست گرفته و صدور آهن ساختمانی به افغانستان را که برای ساختن پل ها به آن نیاز بود، ممنوع اعلام نموده بودند.

مگر این تدبیرها تا اندازه یی با تاخیر روی دست گرفته شده بود. چون آلمانی ها موفق شده بودند پل راه آهن بزرگی را روی رود هیرمند در راه هرات- قندهار بسازند.[26]

به هر رو، هر چه بود، در نتیجه اقدامات مهندسان آلمانی، راه های افغانستان به سوی مرزهای هند، بازسازی شده و کلی بهبود یافته بودند. راه قندهار- چمن را آلمانی ها به یک شوسه بتنی مبدل ساخته بودند که برای افغانستان چونان کشوری که از نداشتن راه های مدرن رنج می برد، پدیده بسیار نادری بود.[27]

موسسه تودتا با کوشش بزرگی شبکه یی از فرودگاه ها را ایجاد نمود. حکومت هاشم خان پایگاه های نیروی هوایی را برای این که در گام نخست امکان سرکوب سریع خیزش قبایل شورشی پشتون را داشته باشد، گسترش بخشید. آلمانی ها به نوبه خود چشمداشت خود را روی فرودگاه های افغانستان داشتند.

مقارن با پاییز 1941 موسسه تودتا چند فرودگاه را بازسازی نموده و چند فرودگاه تازه هم ساخت که بزرگترین آن ها فرودگاه های کابل و هرات بود. این فرودگاه ها ایستگاه های رادیویی نیرومندی داشتند که دایره پوشش آن ها حتا نواحی شمالی هند را نیز فرا می گرفت.

فرودگاه کابل هشت انگر (هنگر) فعال داشت که در پهلوی آن چهار انگر دیگر نیز در دست ساختمان و آماده بهره برداری بودند. افزون براین، در کنار آن ها به همکاری آلمانی ها فرودگاه جدیدی ساخته می شد و سنگ تهداب (زیر بنای) 14 هنگر دیگر که هر یک گنجایش جا دادن دو فروند هواپیما و نیز مخزن های متحرک سوخت را داشت، گذاشته شده بود.[28] مقارن با یورش آلمان فاشیستی بر شوروی، بخش چشمگیر کارهای ساختمانی در فرودگاه نو کابل پایان نیافته بود.

هواپیماهای سنگین می توانستند تنها در فرودگاه هرات به زمین بنشینند. این شهر از سده ها بدین سو دروازه هند به شمار می رفت و آلمان به آن اهمیت درجه اول می داد. آلمانی ها برای آن که کلید این شهر را به دست بگیرند، به سال 1941 ساخت فرودگاه با باند بتنی را به پایان رساندند.

در روند کامیابانه مبدل ساختن افغانستان به تخته خیز برای تهاجم به هند، برای آلمان یک وقفه بس رنج آور و آزاردهنده پیش آمد. در سال 1941 وینگر آغاز به پافشاری بر کشیدن راه خوبی میان مشهد– هرات– کابل نمود.[29]  

این جا بود که حکومت افغانستان برای نخستین بار به پیشنهاد آلمان پاسخ رد داد. چون ساختن این راه زمینه مساعدی را برای تهاجم خارجی به افغانستان فراهم می نمود. این «رویداد» بار دیگر ثابت ساخت که فعالیت هر قدرت خارجی در این کشور زیر نظارات بیدارانه افغان ها قرار دارد که نمی خواهند پیاده شطرنج بیگانگان باشند.

همه راه ها و پل های ساخته شده به دست کارشناسان آلمانی در افغانستان، برای حرکت سریع سپاهیان آلمانی به سوی گذرگاه های کوهستانی منتهی به سوی هند، بودند و فرودگاه ها برای فرودآوری نیروهای کماندویی. ساختن فرودگاه بزرگ در هرات گواه بر آن بود که فرماندهی آلمانی برنامه ریزی نموده بود در گستره قبایل پشتون عملیات دیسانت را به سانی که در ناروی انجام داده بودند، تکرار نمایند.

ماه فبروری 1941 نقطه عطفی در پویایی های دیپلماسی فاشیستی و استخبارات در افغانستان بود. با برنامه ریزی «جنگ آذرخش آسا» (صاعقه آسا) در برابر شوروی، رهبری آلمان در نظر داشت پاییز 1941 به هند یورش ببرد. مقارن با آغاز تهاجم «ویرماخت» (نیروهای مسلح المان) به هند، «ابویر» (سازمان اطلاعات نظامی آلمان) و سازمان اطلاعات ایتالیا می بایستی قیام بزرگ ضد بریتانیایی قبایل پشتون را  برانگیزند.

بدون مساعدت حکومت افغانستان، حکومت آلمان فاشیستی نمی توانست پیروزمندانه در نوار قبایل «آزاد» هند بریتانیایی عمل نماید. از این رو، در برلین گفتگوها با عبدالمجید [زابلی-گ.] - وزیر اقتصاد افغانستان که در ماه فبروری 1941 برای درمان به آلمان آمده بود، آغاز گردید.

 

با آن که او سخت بیمار بود، هدف اصلی اش نه درمان،  بل گفتگو به مقصد به دست آوردن توافق آلمان به سپردن همه گستره قبایل پشتون به افغانستان [در صورت پیروزی در جنگ-گ.] بود. او همچنان می بایستی پویایی های دیپلمات های افغانستان را در اروپا و امریکا هماهنگ می گردانید. افزون بر این، هاشم خان به او در زمینه یک وظیفه ویژه رهنمود داده بود: به هر بهایی که شده، سرمایه های خاندان شاهی افغانستان را  از آلمان بیرون بکشد. همه این ها، زابلی را نسبت به وزیر خارجه، شخصیت بس با نفوذتری در دولت افغانستان ساخته بود.[30]

تا رسیدن او به برلین، آلمانی ها از بررسی ادعاهای ارضی افغانستان سر باز می زدند. مگر کنون دیگر هنگامی که کشورهای محور در پی بر افروختن آتش آشوب در مرزهای شمال باختری هند افتاده بودند، آلمانی ها تصمیم گرفتند این خواهش را برآورده سازند و موافقت نمایند تا رود سند- مرز آینده افغانستان [و هند–گ.] باشد. به تاریخ 12 مارچ 1941 ریبنتروپ به همه تقاضاهای زابلی در این زمینه موافقت نمود. [31]

در برابر آن، آلمان کوشید پشتیبانی کابل را در پیشبرد اقدامات ویرانگرانه کشورهای محور در نوار قبایل پشتون هند بریتانیایی به دست بیاورد. ارنست وایتسزکر- دبیر دولتی وزارت خارجه- به زابلی پیشنهاد نمود که افغانستان که در ظاهر بی طرف مانده است، بردن آزاد جنگ افزارهای ساخت آلمان را به نوار قبایل آزاد» هند بریتانیایی اجازه بدهد.

حکومت افغانستان همچنان می بایستی به رساندن یک ایستگاه فرستنده امواج کوتاه مساعدت نماید و به آلمانی ها اجازه بدهد پنهانی از رادیو کابل استفاده نمایند. زابلی از بررسی این مسایل خود داری ورزید و اعلام نمود که «امور قبایل مستلزم تجربه بزرگی است. در غیرآن، ممکن است سلاح ها به دست کسان دیگری بیفتد».[32]

به تاریخ 13 ماه می 1941، مساله همکاری آلمان و ایتالیا در وزیرستان در دیدار موسولینی و ریبنتروپ بررسی گردید. موسولینی بی پرده به ریبنتروپ اعلام داشت که «ایتالیا با فقیر ایپی تماس برپا نموده است و می کوشد به یاری مبالغ هنگفت پول از پویایی های او به سود کشورهای محور سود جوید. حتا هرگاه این اقدامات بسیار پویا هم نباشند، آن ها به هر رو برای انگلیسی ها دشواری های بزرگ نا دلبخواه را به بار خواهند آورد». [33]

پس از این دیدار، ایتالیا برای حمایت از فقیر ایپی شش میلیون لیره و آلمان یک میلیون مارک« برای انجام عملیات های ویژه در افغانستان و گستره مرزهای هند و افغانستان» تخصیص دادند. همه این پول ها برای اجرای عملیات نامنهاد «آتش افروز» تخصیص یافته بودند که در بر دارنده گسیل دو اجنت «ابویر»  به وزیرستان نزد فقیر ایپی برای آماده سازی قیام قبایل پشتون بودند.

به گمان غالب، روی همین منظور در ماه مارچ 1941 همه سلاح های «به غنیمت گرفته شده» انگلیسی که از سوی ویرماخت در اروپا گرفته شده بود، در گدام ویژه یی انبار گردیده بود. زیرا «برای یک کشور مشخص ذخیره شده بود».[34]

هنگامی که مساله صدور اسلحه به نیروهای ضد بریتانیا در عراق و فلسطین مطرح گردید، ویلهلم کیتل- رییس ستاد فرماندهی ویرماخت دستور داد به خاور نزدیک سلاح های «به غنیمت گرفته شده» پولندی و فرانسوی را گسیل نمایند. مگر تفنگ ها و تیربارهای بزرگ کالیبر، سلاح های ضد تانک، نارنجک اندازها (هاوان) ها و توپ های صحرایی انگلیسی همه چونان ذخایر مصوون ماندند.

در اوایل 1941 «ابویر» و سازمان اطلاعات ایتالیا تکاپوهای خرابکارانه خود را در برابر هند بریتانیایی پویاتر گردانیدند. به ویژه ایتالیایی ها پرشور تر و کامیابانه تر اقدام می نمودند. آن ها توانستند در ماه فبروری 1941 همراه با آلمانی ها به فقیر ایپی 300 هزار افغانی برسانند. در ماه مارچ 1941 دو ایتالیایی دیگر از گورویخت بازدید کردند و به فقیر ایپی سیصد هزار روپیه هندی و دو تیربار دستی با شمار فراوان مرمی دادند.[35]

به سانی که پسان ها انگلیسی ها تثبیت نمودند، جاسوس ایتالیایی- آشیری و همکار او، به وزیرستان از خاک ایران رخنه نموده بودند و پس از انجام گفتگوها با رهبر وزیری های شورشی بار دیگر بازگشتند.[36]

ممکن است که در همان هنگام آن ها شرایطی را روشن ساختند که در صورت آن فقیر حاضر می گردید با کشورهای محور همکاری نماید. پیش از هر چیزی، فقیر ایپی به پول و جنگ افزار نیاز داشت. پول برای پیشوای وزیری ها بس طرف ضرورت بود. چون او نمی توانست بدون آن مبارزه در برابر انگلیسی ها را از سر گیرد.

حسن دال– سفیر ترکیه به تاریخ 4 جون 1941 به اطلاع میخاییلف– سفیر شوروی رساند که چندی پیش «آدم» خود را به وزیرستان فرستاده بود که او روشن ساخت: «فقیر ایپی در مغاره خود نشسته است و در امر متحد ساختن قبایل پیرامون خود، پویایی بزرگی از خود نشان نمی دهد. او به این دلیل ساده نمی تواند کار قبایل را سامان بخشد که او برای این کار پول ندارد».[37]

 

به زودی اوضاع دگرگون گردید: فقیر به یاری ایتالیایی ها و آلمانی ها پول گزافی به دست آورد و آغاز به تدارک قیام تازه یی در برابر انگلیسی ها نمود. در ماه مارچ 1941 فقیر اردوگاه خود را در گورویخت برای جا دادن دسته های نو کوهنشینان آماده ساخت. سپس نامه یی به مسعودها فرستاد که آنان را به قیام نو در برابر انگلیسی ها فرا خواند. همزمان با آن، دسته های او به تعداد نزدیک به 250 نفر، نبرد چریکی را در ناحیه شهر بنو از سر گرفتند.

به تاریخ های 24-27 ماه مارچ 1941 آن ها پاسگاه شبه نظامیان قبیله یی را خلع سلاح نموده، پایگاه های دو دسته گشتزنی (گزمه) بریتانیایی را آتش زدند و به سوی دسته پلیس مرزبانی انگلیس آتشباری نمودند.[38]

در یک سخن، کشورهای محور توانستند باورمند شوند که سوبسایدی های آن ها برای فقیر ایپی طی مدت بسیار کوتاه سود شایان توجهی آورده اند. در این پیوند، سرویس های ویژه آلمان و ایتالیا فعالیت های ضد بریتانیایی خود را در افغانستان از این هم بیشتر پویا ساختند.

جنگ برنامه ریزی شده در برابر شوروی، «ابویر» را وادار گردایند گسیل جاسوسان مجرب به افغانستان را که می بایستی کار شبکه جاسوسی را در گستره قبایل پشتون رهبری می کردند، سرعت ببخشد. در ماه می 1941 ساختار استخبارات آلمان در افغانستان– جایی که پنج گروه اطلاعاتی مستقل از یک دیگر کار می کردند، به گونه نهایی تشکل یافت.[39]

 همه آن ها متوجه انجام اقدامات ویرانگرانه در گستره قبایل پشتون بودند. عمده ترین آن ها متشکل بود بر کارمندان سفارت آلمان. رهبری آن را رزدنت استخبارات سیاسی خارجی آلمان- کارل راسموس- رایزن بازرگانی (با نام اجنتوری کارل مای) که به تاریخ 29 ماه می به کابل آمده بود، به دوش داشت. پیش از این، او 17 سال آزگار در هند کار کرده بود و نیک می دانست که «بدون رخنه در گستره قبایل، ناممکن است کار چندان جدی یی را در این جا به سود رایش سوم انجام داد».[40]

برای تمویل اقدامات ویرانگرانه اجنتوری آلمان در نواحی مرزی هند، راسموس مبلغ گزافی را به ارز انگلیسی با خود آورد: 400 هزار پوند استرلینگ به شکل اسکناس (بانکنوت ها) و 200 هزار سکه های زرین».[41]

در بافتار گروه او شامل بودند:

1-   دیتریش ویتسیل– مسوول مراسلات- کوریر سفارت - کارمند «ابویر» که در ماه می 1941 در کرسی رایزن نظامی در کابل گماشته شد. مگر حکومت افغانستان با تقرر او در این سمت موافقت نکرد و از همین رو، او مسوول مراسلات ماند. دیتریش ویتسیل (با نام اجنتوری پتان) افسر هنگ «براندنبورگ» بود و آموزش های انجام اقدامات خرابکارانه را دیده بود و به ویژه چیزی که شایان توجه است، سازماندهی شورش ها در میان باشندگان عادی. او بسیار خوب زبان پارسی را می دانست. مگر پشتو نمی دانست. زبانی را که لازم بود برای کار با قبایل نوار آزاد» دانست.[42] 

2-   ویلهلم دوخ- مخابره چی سفارت که همراه با راسموس و ویتسیل با دستگاه رادیوی لازم و ذخیره بزرگ پرزه جات رادیویی به کابل آمده بود. او می بایستی ارتباط پایدار و مطمئنی را با برلین تامین می کرد. 

3-   آدولف تسوگینبیولر- متصدی رمز (شفر) سفارت نیز در ماه می 1941 به افغانستان آمد که افزون بر مسوولیت های مستقیم خود، دست اندر کار احیای متون اسناد به دست آمده از سوی اجنت های آلمانی از میسیون های خارجی در کابل، به کمک مواد شیمیایی ویژه بود.[43]

4-   ایرین گالیین سکرتر سفیر – کارمند «ابویر».

5-   جای ویژه یی را در این گروه در کالونی آلمانی در کابل پزشک سفارت آلمان - جورج فیشر داشت که چندین سال در افغانستان به سر می برد. او هنوز از آوان جنگ جهانی یکم برای سازمان های اطلاعاتی آلمان کار می کرد که پس از پایان جنگ خاطرات خود را چاپ کرده بود.[44]

در کابل، او با داروخانه خود همگان را از آلمانی ها در هراس نگه داشته بود. چون در شهر آوازه هایی پخش شده بود که او به کمک داروهای سمی کسانی را که با آلمان دشمن باشد، از میان می برد.

گروه اطلاعاتی دیگر، زیر پوشش «دفتر فنی شرکت زیمنس» در کابل عمل می کرد. رییس آن، یکی از رهبران اجنتوری آلمان در افغانستان- ایریش توماس بود که صرفا به کارهای اطلاعاتی می پرداخت و کار اصلی اش را به جای او دو کارمند دیگر شرکت– ولفگانگ والتین و اتو پرایس انجام می دادند.[45] عملا توماس فعالیت همه کارشناسان آلمانی را که به آنان اجازه داده بودند آزادانه در سرتاسر کشور گشت و گذار کند، کنترل می کرد.

 

بهار سال 1941 تشکیل کارمندان «دفتر فنی شرکت زیمنس» با آمدن یک جاسوس مجرب دیگر به نام وان مایدرن که داماد سفیر- پیلگر بود، تکمیل گردید. او در سال 1939 هنگامی که همراه با میسیون آلمانی به مصر آمده بود، زیر ساحه دید استخبارات انگلیسی افتاده بود.[46]

دلچسپ است که سفر هینتیگ در مصر برای گرفتن تماس با پیر شامی (سعد گیلانی) از نظر زمانی با آمدن مایدرن به این کشور مصادف گردیده بود. از این رو، می توان گمان زد که همو مایدرن با پیر شامی در ارتباط بوده است.

برای «ابویر» گروه دیگری که اهمیت نه کمتری را داشت، گروهی بود که آن را والتر شینک- مستشار ارشد نظامی در ارتش افغانستان رهبری می کرد. کسانی چون سیمون ابرهارد، مورلوک و همه تکنیسین های آلمانی که در ارتش افغانستان کار می کردند، زیر فرمان او بودند. شینک شخصا «کورس های عالی افسری» را برای بورد فرماندهی ارتش افغانستان رهبری می کرد.

به یاری کار این گروه استخباراتی، اطلاعات گسترده یی در باره نیروهای مسلح افغانستان و تدبیرهای انگلیسی ها در زمینه تحکیم مرزهای شمال باختری هند به برلین می رسید.

یک گروه اطلاعاتی دیگر از سوی کورت بریکمن- اجنت سازمان امنیت ویژه که در اواخر 1940 به افغانستان آمده بود، ایجاد گردیده بود. رسما او در افغانستان زیر نام «دندانساز» آمده بود.

درمانگاه دندانسازی او یگانه درمانگاه در کابل بود. و او پزشک شخصی هاشم خان نیز بود. وظیفه این اجنت، نهایت محرم بود( به سانی که حتا وگنر نمی دانست که او برای چه به کابل آمده است). وظیفه اصلی بریکمن- برپایی تماس ها با فقیر ایپی و برپایی شورش قبایل پشتون بود.

پویایی های این فاشیست دو آتشه با شکست رو به رو شد. چون او با توجه به این که از شیادی ها، نیرنگ بازی ها، مکارگی های پشتون ها آگاهی نداشت، به سرعت همه پول های خود را به باد هوا داد و خرج کسانی کرد که هر چند گاهی، دسته دسته گویا به نمایندگی ! از فقیر ایپی به کابل می آمدند.[47]

 

گروه پنجم، اجنتوری آلمان را به گمان غالب کسی به نام یعقوب خان[48] که رزدنت «ابویر» از سال 1936 بود، رهبری می کرد. تحت رهبری او، کار در میان امانیست ها و قبایل پشتون پیش برده می شد.

 

در گستره قبایل، «ابویر» کاملا در وابستگی از ایتالیایی ها که اجنتوری گسترده یی در میان باشندگان نوار مرزی داشتند، قرار داشت. مگر، ایتالیایی ها نیاز شدیدی به پول داشتند و از کمبود آن رنج می بردند. چون رم شش میلیون لیره یی را که برای کار با فقیر ایپی تخصیص داده بود، معطل قرار داده بود. کوارونی به این پول ها به شدت برای تمویل شبکه استخباراتی گسترده یی که گویا از سوی رحمت خان (نام اجنتوری بهارت رام تلوار- یکی از اعضای حزب «کیرتی» که پسان ها با ابویر همکاری می کرد) ایجاد گردیده بود، نیاز داشت.

 بوس هنگامی که هنوز در کابل بسر می برد، تلوار را برای برپایی ارتباط با سازمان استخبارات ایتالیا معرفی نموده بود که به او رهنمود داده بود، به نوبه خود تروریست پیشین بنگالی به نام مستعار بخشی بابا را به آن ها معرفی نماید تا هندی های جوانی را که به کابل می آیند، ایتالیایی ها موافقت نمایند فنون انجام عملیات دهشت افگنی را آموزش دهند.[49]بهارت رام تلوار مو به مو همه هدایات بوس را انجام داد.

بهارت رام به تاریخ 19 اپریل 1941 از هند به کابل آمد. همراه با او به کابل هندی هایی به نام های: خان گل (با نام مستعار شیر زمان) و یکی از رهبران حزب «کیرتی» - همیندر سینگ سودی( با نام مستعار محمد خان) آمده بودند. خان گل می بایستی اعمال خرابکارانه را نزد ایتالیایی فرا می گرفت و آموزش می دید برای آن که پسان ها در هند آموزشگاه زیر زمینی خرابکاران را راه بیندازد. همیندرسینگ سودی می خواست از طریق افغانستان به شوروی برود. چون یکی از اجنت های کمینترن در پنجاب بود. او می خواست به رهبری کمینترن در باره اوضاع در هند گزارش بدهد و دستورهای مشخصی از مسکو به دست بیاورد.

 

آنچه برای سودی پیش آمد، بار دیگر نشان داد که «پیمان ریبنتروپ- مولوتف» چه سر درگمی یی را در جنبش بین المللی کمونیستی به بار آورده بود. پیش از تاریخ 22 جون 1941 گروه «کیرتی» عملا بخشی از اجنتوری فاشیستی در افغانستان و هند بود. به هر رو، فدایی هندی و کمونیست- سودی( که نام مستعار او در کمینترن شیروان بن بود) با کوارونی تماس داشت.  

به تاریخ 25 ماه می 1941 سودی و کوارونی در پغمان با هم دیدار نمودند. در هنگام این دیدار، سودی و گانگولی در جریان یک ساعت از دونگارو دستور العملی را به دست آوردند که چگونه دینامت های با سیم های بیکفرد برای انفجار دادن پل های راه آهن و ساختمان ها به کار برده می شوند».[50] به عنوان نمونه، شیمای ممکنه انهدام پل اتُک روی رود سند توضیح داده شد.

پس از این درس، گانگولی به هند رفت تا آموزشگاه زیر زمینی یی را برای آموزش عملیات های خرابکارانه ایجاد نماید. مگر سودی به پافشاری ایتالیایی ها به کابل ماند. کوارونی می خواست «کار در میان قبایل مرزی » را به او بسپارد. مگر او از این پیشنهاد با دستاویز قرار دادن ندانستن زبان پشتو، سر باز زد..

در نتیجه، بهارت رام، یگانه مخبر ایتالیایی و سپس هم آلمانی در گستره قبایل پشتون ماند که بهار 1941 به کمک ناسیونالیست های هندی شبکه یی از نقاط اتکایی را میان کابل و پیشاور ایجاد نمود. پایگاه اصلی سازمان زیر زمینی ایجاد شده از سوی او- دهکده کوداخیل در گستره قبایل بود.[51]به گمان غالب، اعضای این سازمان حتا گمان هم نمی بردند که پیاده هایی هستند در یک بازی بزرگ اطلاعاتی.

کوارونی احتیاط کار، اجنتوری ایتالیایی را در نوار آزاد» قبایل برای بهارت رام فاش نگردانید. بل برای او این امکان را فراهم ساخت تا کادرهای نوی را برای استخبارات ایتالیا جلب نماید.

استخبارات بریتانیا به رغم تجربه غنی و امکانات گسترده خود در آن برهه نتوانست پویایی های خرابکارانه ایتالیایی ها را در گستره قبایل پشتون زیر کنترل بگیرد. نقش بزرگی را در ناکامی استخبارات انگلیس بی اعتمادی فقیر ایپی بازی می نمود. این گونه، مقارن با سال 1941 کوارونی توانست دستاوردهای رنج های پنجساله خود را نگهدارد و به گونه یی که برای میسیون های کشورهای محور در کابل وانمود گردید، به کامیابی های بزرگ دست یابد.

در اواخر1940 سازمان اطلاعات جاپان نیز به جمع آوری اطلاعات در استحکامات بریتانیایی در مرزهای هند و افغانستان پیوست. چون جاپان هنوز وارد جنگ در برابر انگلیس نشده بود، قونسلگری این کشور در هند فعال بود که در آن مخبران مجربی کار می کردند. اطلاعات جمع آوری شده از سوی آنان، گسترده و موثق بود. از این رو، به گمان غالب، خود راسموس از رهبری ابویر خواست تا با سازمان اطلاعات جاپان به تفاهم برسد.

 

توکیو، خواهش برلین در زمینه تبادل داده های اطلاعاتی در باره هند را برآورده ساخت و سفارت آلمان توانست اطلاعات بایسته بس ارزشمندی را در باره نیروهای ارتش بریتانیا و استحکامات انگلیسی ها در شمال هند به دست بیاورد. به گمان غالب، به خواهش آلمانی ها، ایواساکی- کاردار (شارژ د آفر) جاپان در کابل، از کابل به کویته رفت. مقصد اصلی او، ارزیابی نیروهای بریتانیایی و چگونگی استحکامات آن ها در گذرگاه بولان بود. استحکامات نیرومندی که برای دفاع از این گذرگاه ساخته شده بود، بر دیپلمات جاپانی تاثیر ژرف و شگرفی بر جا نهادند. از این رو، او با بازگشت به کابل، بی پرده به همه دیپلمات های خارجی اعلام داشت که دژها و سنگرهای بریتانیایی در گذرگاه بولان، شکست ناپذیر و نادسترس اند. 

به هر رو، ایواساکی به تاریخ 16 جون 1941 به آگاهی کزلف- مستشار سفارت شوروی رساند که : «همه این ناحیه را می توان برای سپاهیان مخاصم رخنه ناپذیر شمرد. مگر، آن چه مربوط بلوچستان می گردد، هر سپاه مهاجمی که بخواهد به آن سرزمین بتازد، نسبتا به آسانی می تواند به آن سرازیر شود».[52] 

روشن است راسموس از ایواساکی شرح بسیار مفصل استحکامات انگلیس را در بلوچستان به دست آورده بود. هماهنگی فعالیت های سرویس های استخباراتی کشورهای محور به «ابویر» امکان داد اطلاعات نسبتا دقیقی را در باره اوضاع در مرزهای هند و افغانستان به دست بیاورد.

در ماه می 1941 در برلین تصمیم گرفته شد اجنت های «ابویر» را زیر رمز عملیات «آش افروز» برای آماده سازی شورش ضد بریتانیایی قبایل پشتون مقارن با سپتامبر 1941 (علمیات«ببر»)- هنگامی که فرماندهی آلمان پس از پیروزی بر شوروی، تهاجم به سوی هند را برنامه ریزی کرده بود، نزد فقیر ایپی گسیل دارند.

برای تدوین این عملیات، هنوز در ماه مارچ 1941 ونگر و در اوایل ماه می، از پی او- توماس، از کابل به برلین فرا خوانده شده بودند.  رفتن آن ها، سفارت شوروی را نگران ساخته بود، چون این کار گواه بر آماده گیری آلمان برای پیاده سازی کدامین اقدامات بزرگ و گسترده در افغانستان بود.

م. واویلف- دبیر دوم سفارت شوروی در کابل، کارمند استخبارات شوروی(مسوول گرد آوری اطلاعات در باره گستره قبایل پشتون)، در این باره به مسکو گزارش داد : «سفر توماس به برلین را می توان از دیدگاه من چونانِ فراخوانی برای گزارشدهی شخصی و به دست آوردن دستورالعمل های مشخص ارزیابی کرد. بی تردید باید بار دیگر چشم به راه بازگشت او- چونان کسی که اوضاع در افغانستان را خوب می داند، به این جا و یا به ایران باشیم».[53] 

 

رهبران اجنتوری آلمان در افغانستان به راستی هم در ماه جون به کابل بازگشتند. مگر، پیش از آن ها دو اجنت دیگر استخبارات آلمان از هنگ «براندنبورگ» - پروفیسور طب، مانفرد اوبردورفر و داکتر فرد براندت، به کابل آمدند.

همو، آن ها وظیفه داشتند به وزیرستان نزد فقیر ایپی بروند. آلمانی ها برای سرعت بخشیدن به گسیل آدم های خود به افغانستان، از زابلی یاری خواستند تا از برلین بی درنگ به گونه استثنایی به آن دو بدون در نظر داشت مقررات، عاجل ویزاهای ورودی بدهند.

روشن است، بدون کمک ایتالیایی ها «ابویر» نمی توانست اجنت های خود را به گستره قبایل گسیل دارد. از این رو، راسموس خواستار کمک کوارونی گردید. این بود که کوارونی زمینه دیدار جاسوس آلمانی با بهارت رام تلوار را در پغمان فراهم کرد. در این دیدار، طرح گسیل جاسوسان آلمانی از راه بنو نزد فقیر ایپی بررسی گردید.[54]

کوارونی افزون بر بهارت رام، یک جاسوس دیگر خود به نام شیر افضل خان را به «ابویر» معرفی کرد که به گفته بهارت رام، کارمند سازمان اطاعات افغانستان بود.[55] او(کوارونی)، با توجه به این که به هیچ کسی اعتماد نداشت، پنهانی از چشم همگان، انتسیلوتی- مستشار سفارت ایتالیا را نیز برای گفتگو با فقیر ایپی فرستاد که به تاریخ 12 جون 1941 با پوشیدن جامه پشتون ها از کابل برآمد. حکومت افغانستان بی درنگ آغاز به جستجوی او نمود و اعلام کرد برای کسی که او را بیابد، 150 هزار افغانی بخششی خواهد پرداخت.

با این همه، انتسیلوتی توانست کامیابانه به گورویخت برسد- جایی که ستاد فرماندهی فقیر ایپی قرار داشت. در روند گفتگوهای او با رهبر وزیری ها، دو طرف در باره همکاری با کشورهای محور به موافقه رسیدند. فقیر موافقت کرد در ازای دریافت سوبسایدی 5/12 هزار پوند استرلینگ به سود منافع آلمان و ایتالیا کار کند. هرگاه در نوار قبایل «آزاد» قیام سراسری در بگیرد، این مبلغ می توانست به 75 هزار پوند استرلینگ در ماه بالا برود.[56]

افزون بر این پول، فقیر خواهش نمود عاجل به او سلاح برسانند. مگر این سلاح ها از هواپیماها انداخته نشود. چون این کار موجب خواهد شد انگلیسی ها گورویخت و روستاهای پیرامون آن را بمباران  نایند. او موافقت نمود اجنت های فاشیستی را نزد خود بپذیرد- مخابره چی ها را با دستگاه های مخابره.

 

انتسیلوتی، به گمان غالب، چنین بر می آید که توانسته بود چند اجنت را در پیرامون فقیر ایپی استخدام  نماید. او با خود برای فقیر ایپی مبلغ بزرگی را با پارتی کوچکی از سلاح ها به شمول تیربار سبک و مقداری هم برگ های تبلیغی فاشیستی را آورده بود.[57]

هنوز پیش بازگشت انتسیلوتی به کابل، انگلیسی ها توانسته بودند محمد اسلم- ترجمان سفارت ایتالیا را  را هنگامی که او با بی باکی به روستای آبایی خود در نزدیکی کویته آمده بود، بازداشت نمایند. استخبارات انگلیس از محمد اسلم اطلاعاتی را در باره تماس های ایتالیایی ها با فقیر ایپی و در باره بازدید مستشار سفارت ایتالیا از وزیرستان به چنگ آورد. مگر انگلیسی ها هر چه بود، نتوانستند جاسوس ایتالیایی (انتسیلوتی) را به چنگ بیاورند و گرفتار نمایند.

در آستانه تهاجم آلمان بر شوروی، به افغانستان یک پارتی اسلحه رسید که برای فقیر ایپی در نظر گرفته شده بود. اما این بار استخبارات آلمان خطر نکرد چنین محموله یی را با پست دیپلماتیک از طریق خاک شوروی بگذراند. برای رساندن جنگ افزارها به افغانستان، آلمانی ها عملیاتی را با خودروها از راه ترکیه و ایران زیر پوشش مسابقه اتوموبیل رانی گو این که برای آزمایش فلکس واگن های مدل نو سازماندهی نمودند.  رهبری رساندن اسلحه را وگنر به دوش خود گرفت که توانست کامیابانه نزدیک به یک تن کالای قاچاق– آن هم اسلحه را از مرزهای کشور ترکیه، ایران و افغانستان بگذراند. [58] پس از بازگشت او، عملیات «آتش افروز» به مرحله نهایی رسید.

در مرحله نخست جنگ جهانی دوم، آلمان فاشیستی و متحدان آن می کوشیدند با مساعی همگانی و باهمی در نوار «آزاد» قبایل پشتون هند بریتانیایی اجنتوری گسترده خود را پهن نمایند. ایتالیا به یاری پویایی های توانمندانه و احتیاط آمیز کوارونی توانست موفقیت های تازه یی در این کار به دست بیاورد. دستاورد عمده سازمان های اطلاعاتی ایتالیا و آلمان، عقد سازشنامه با فقیر ایپی در باره همکاری در برابر بریتانیا بود.

با توجه به آن که هیتلر برنامه ریزی نموده بود مقارن با سپتامبر 1941 در روند جنگ آذرخش آسایش شوروی را در هم بکوبد و شکست بدهد، همه اجنتوری فاشیستی در افغانستان در سال های 1939-1941 عمدتا بر ضد هند بریتانیایی عمل می کردند. 

 

 

 

 

بخش سی و سوم

شکست عملیات «آتش افروز»

 

پس از آغاز تجاوز آلمان در برابر شوروی و نخستین پیروزی های بزرگ ویرماخت در جبهه خاوری، رهبری «ابویر» (سازمان استخبارات نظامی آلمان) تصمیم گرفت به تدارک قیام ضد انگلیسی قبایل پشتون بپردازد. هنوز به تاریخ 24 جون1941 سرهنگ اروین فن لاهوزین ویوریمونت- رییس ابویر 11 (بخش عملیات خرابکارانه) به سفارت آلمان در کابل دستوری را صادر نمود تا به پیاده سازی عملیات «آتش افروز»  بپردازد. [59]

 

در چهارچوب این عملیات به اوبردورفر و براندت- اجنت های ابویر دستور داده شده بود به فقیر ایپی نخستین پارتی اسلحه و مبلغ بزرگ پول را به ارز های افغانی و هندی برسانند. پس از رسیدن به وزیرستان جاسوسان آلمانی به یاری فقیر می بایستی آغاز به پیاده نمودن عملیات «ببر» نمایند که مطابق با آن در ماه سپتامبر 1941 در آستانه تهاجم سپاهیان آلمانی بر هند برنامه ریزی می شد. قیام سراسری قبایل مرزی پشتون را در پشت جبهه ارتش بریتانیا بر انگیزند.

 

لاهوزین- ویوریمونت این وظیفه را در برابر اجنت های خود قرار داد: در گام نخست باید شورش ضد بریتانیایی را در میان وزیری ها، مومندها و افریدی ها برانگیخت.[60]

 

کوارونی در اواخر ماه جون، شاید با به دست آوردن اطلاعاتی از انتسیلوتی در باره موافقت رهبر وزیری ها مبنی بر پذیرش جاسوس های آلمانی، کوشید آن ها را از کابل سوار بر خودرو خود با شماره دیپلماتیک ببرد. مگر از سوی پلیس افغانستان در گردیز متوقف گردید و ناگزیر  شد دو باره به کابل برگردد.[61]

 

تا بازگشت انتسیلوتی که می بایستی اطلاع می داد که در کجا و چه وقت آدم های فقیر ایپی در انتظار اجنت های ابویر اند، آغاز نمودن عملیات «آتش افروز» معنا نداشت. از این رو، سفارت های ایتالیا و آلمان با بی قراری انتظار بازگشت اجنت خود را از گورویخت می کشیدند.

 

در اوایل ماه جولای 1941 از وزیرستان به کابل پیک دیر انتظار برای کشورهای محور رسید: «فقیر ایپی قیام تازه یی را در برابر انگلیسی ها آغاز نموده است».[62]

در یک از یورش های وزیری ها بر دژهای بریتانیایی در وزیرستان، انتسیلوتی نیز شرکت ورزیده بود که پس از آن بی درنگ به افغانستان برگشت. برای سرعت بخشیدن به بازگشت او به کابل، کوارونی خطر کرد همسر خود را با موتر سفارت ایتالیا به دنبال او بفرستد که توانست کامیابانه جاسوس ایتالیایی را به سفارت برساند.[63]

 

گفتگوهای انتسیلوتی با فقیر ایپی، انگلیسی ها را نهایت برپشان و نگران ساخته بود. زیرا به آن ها روشن گردیده بود که «ابویر» و سازمان اطلاعات ایتالیا در آستانه یورش آلمان فاشیستی بر شوروی، سازشنامه یی را با امان الله بسته اند که مطابق با آن، امان الله تعهد سپرده بود به کشورهای محور در زمینه برانگیختن قیام سراسری پشتون های خاوری کمک نماید.

 

دیپلمات ها و جاسوس های انگلیسی در افغانستان می دانستند که بریتانیای کبیر، بدون کمک شوروی، نمی تواند اوضاع را در این کشور زیر کنترل بگیرد. برای جلوگیری از شورش قبایل مرزی پشتون، بر انگلیسی ها بود تا گروهک هوادار آلمان را در حکومت افغانستان خنثی بسازد و «ستون پنجم» فاشیستی را در جنوب  افغانستان نابود گرداند. از همین رو، سفارت انگلیس در کابل هنوز پیش از آغاز جنگ میان شوروی و آلمان، در پی برپایی تماس با سفارت شوروی در کابل بود

 

سرگرد لانکاستر- رایزن نظامی سفارت انگلیس در کابل(رزدنت سازمان اطلاعات انگلیس)، به تاریخ چهاردهم جولای 1941 (دو روز پس از« ناپدید شدن» انتسیلوتی از کابل) با  واویلف- دبیر دوم سفارت شوروی دیدار نمود. هنگام این دیدار، دیپلمات انگلیسی با آرزومندی مبنی بر این که واویلف را وارد بحث مساله قبایل مرزی پشتون بسازد، آغاز به بازگویی مسیرهای کوچروی های تابستانی آن ها به افغانستان نمود. دیپلمات ما با هراس از پرواکاسیون نوبتی دیگر انگلیسی ها که سازمان استخبارات بریتانیا در افغانستان به انجام آن بس ماهرانه و هنرمندانه کار می کرد، از بررسی اوضاع در مرزهای هند و افغانستان سر باز زد.

 

انتظار واکنش دیگری از واویلف در برابر سخنان صادقانه ناگهانی رزدنت انگلیسی که با داشتن روابط بسیار خوب خود با باسماچی ها بنام بود، دشوار بود. چنین بر می آید که لانکاستر با درک این نکته، برای آن که خود را تبرئه نموده باشد، ناگهان به واویلف گفت که «هیچگاهی در شمال افغانستان در نزدیکی های مرزهای شما نبوده ام».[64] سپس گفتگوها ناگهانی پایان یافت و دیپلمات انگلیسی رفت.

 

پس از دیدار لانکاستر با واویلف، دیگر هیچ یک از دیپلمات های بریتانیایی تلاش نورزیدند با دیپلمات های شوروی تماس بگیرند با آن که انگلیسی ها در ماه جون 1941 با گذشت هر روز هر چه بیشتر در لزوم اقدامات باهمی با شوروی در برابر اجنتوری فاشیستی در افغانستان باورمندتر می شدند.

 

پس از حمله آلمان فاشیستی به شوروی و ایراد سخنرانی معروف تاریخی چرچیل و سپردن وعده از سوی او در زمینه یاری رسانی به کشور ما در جنگ با فاشیسم، فریزر تیتلر- سفیر انگلیس در کابل، بی آن که منتظر رهنمود لندن بماند، بی درنگ گام های پویایی برای نزدیکی با سفارت شوروی در کابل برداشت. او که از آماده گیری های فاشیست ها نیک آگاهی داشت، هراس داشت که انگلیس به تنهایی نمی تواند حکومت افغانستان را از نزدیکی با آلمان باز دارد. بدون همکاری با شوروی، انگلیسی ها نمی توانستند حتا به اخراج آلمانی ها و ایتالیایی ها از افغانستان امیدوار باشند.

 

در این پیوند، به تاریخ بیست و سوم جون 1941 فلیتچر- دبیر یکم سفارت بریتانیا در کابل، از نمایندگی دیپلماتیک شوروی در کابل بازدید و به نمایندگی از فریزر تیلر پیشنهاد نمود «در زمینه برون راندن آلمانی ها از افغانستان همکاری نمایند».[65]  

 

میخاییلف- سفیر شوروی، در این هنگام، سرگرم بازدید از شمال افغانستان که آلمانی ها در آن جا پویایی های پر رنگی داشتند، بود. در این هنگام، کزلف- مستشار، سرپرست سفارت بود که بی درنگ در باره پیشنهاد انگلیسی ها به مسکو گزارش داد و به تاریخ بیست و هشتم جون با به دست آوردن دستور از کمیساریای خلق در امور خارجی از سفارت انگلیس در کابل دیدار نمود و به اطلاع فریزر تیتلر رساند که «پیشنهاد او در باره سازماندهی اقدامات باهمی میسیون های انگلیس و شوروی در زمینه اخراج آلمانی ها از افغانستان پذیرفته می شود.»[66]

 

هنگامی که میخاییلف به تاریخ یکم جولای، به کابل بازگشت، سفیر انگلیس بی درنگ برای دیدار با او به سفارت شوروی آمد. این نخستین بازدید نماینده انگلیس در کابل از سفارت شوروی بود. طی سالیان دراز رویارویی و مخاصمت میان شوروی و بریتانیای کبیر در این کشور، تصور پایدار «دشمن آشتی ناپذیر» از یک دیگر شکل گرفته بود. از این رو، در این دیدار، هر دو دیپلمات با یک دیگر برخورد بس دیپلمات ماآبانه و تشریفاتی داشتند.[67]

 

مبادله اطلاعات میان آن ها در باره اقدامات آلمانی ها در افغانستان، در سال های پیش از جنگ، صرف به تاریخ چهارم جولای، (به ابتکار انگلیسی ها!) آغاز گردید. در این روز، سفیر بریتانیا به آگاهی سفیر شوروی اطلاعاتی را  در باره ماجراجویی پیر شامی (سعد گیلانی) که درگذشته نهایت محرم شمرده می شد، رساند. این گونه، با فروریختاندن دیوارهای ناباوری دو جانبه، دیپلمات های شوروی و انگلیس آغاز به برپایی همکاری در برابر «ستون پنجم» فاشیستی در افغانستان نمودند. جانب بریتانیایی پنهان نمی کرد که به چنین همسوی یی نهایت دلچسپی دارد.

 

به روز چهارم جولای، استخبارات انگلیس به گونه عاجل از کابل در باره گسیل برنامه ریزی شده آلمانی ها- اوبر دورفر و براندت؛ به وزیرستان، به اقامتگاه نائب السلطنه هند در سمله، گزارش اطلاعاتی شماره 27 را فرستاد که در آن در باره مقاصد و وظایف عملیات «آتش افروز»[68] پس از مورد انتسیلوتی که سفر او آغاز قیام تازه وزیری ها را تسریع بخشید، آمده بود. انگلیسی ها می دانستند که بر آنان است تا به هر بهایی که شده اجنت های سازمان استخبارات نظامی آلمان را به دام انداخته و گرفتار نمایند.

به نوبه خود آلمان می کوشید همه آنچه را که ممکن بود انجام دهد برای آن که قیام را در گستره قبایل پشتون در مرزهای هند و افغانستان آماده کند.

 

به تاریخ 29 جون 1941، ریبنتروپ دستور تقرر و. هینتیگ  را در کرسی سفیر جدید آلمان در کابل امضاء کرد که می بایستی اجنتوری فاشیستی را در افغانستان رهبری نماید. ریبنتروپ و دریاسالار کاناریس-رییس سازمان استخبارات نظامی آلمان بر آن سنجش داشتند که هینتیگ با داشتن تجربه سرشار در زمینه تنیدن سازمان های جاسوسی و پیشبرد اقدامات ویرانگرانه در افغانستان و کشورهای عربی، می تواند کامیابانه عملیات طراحی شده از سوی استخبارات آلمان را در افغانستان و شمال هند به سر رساند.

 

گماشتن رییس دفتر خاور میانه وزارت خارجه آلمان (هینتیگ) به کرسی سفارت در کابل، گواه برآن بود که در افغانستان و نوار «آزاد» قبایل رویدادهای بزرگی در شُرُف وقوع اند. هنگامی که تابستان 1941 کاناریس پیشنهاد نمود که فرانتس فن پاپن- سفیر آلمان در ترکیه را با اسکار فن نیدر مایر تعویض کنند، برای انگلیسی ها به گونه نهایی روشن گردید که : آلمانی ها می خواهند بر آنان در هند ضربه بزنند و دهلیز مطمئنی را برای اجنت های خود از راه ترکیه، ایران و افغانستان تدارک ببینند.[69]

 

در گزارش محرم تدوین شده در ماه جولای 1941 از سوی استخبارات بریتانیا (MI-2) برای حکومت انگلیس زیر نام «بارون فن هینتیگ و دسیسه های کشورهای محور در افغانستان» آمده است: «در سه ماه اخیر، ایتالیایی ها و آلمانی ها به گمان غالب آغاز به بازی نمودن نقش تعیین کننده و قاطعانه یی کرده اند- با پویایی سرگرم  کدام کارروایی و سازمانگری  بزرگ در افغانستان هستند که هدف آن برپایی قیام پشتون ها در این جا و در مرز شمال باختری است. گرداننده این کارروایی می بایستی رهبر جناح چپ کنگره ملی هند- بوس باشد که از رم به یاری عمال خود در کابل، آن را به راه خواهد انداخت.  

 

او دستور العمل هایی داده است تا به منظور برپایی شورش در مرز شمال باختری هند و پنجاب، با فقیر ایپی و دیگر سران قبایل، تماس هایی برپا گردد».[70]

 

سپس در گزارش اطلاعاتی آورده شده بود در باره روابط هینتیگ با امان الله خان، صدیق خان چرخی و پیر شامی (سعد گیلانی) و نشاندهی شده بود که «همه تلاش های آلمانی ها و ایتالیایی ها در زمینه برپایی قیام سراسری قبایل مرزی پشتون ناکام بوده است. عمدتا به یاری موضعگیری حکومت افغانستان که با کشورهای محور در زمینه همنوایی و همراهی نکرده است».

 

در پایان،  MI-2در گزارش خود با جمع بندی و آنالیز اوضاع در مرزهای هند و افغانستان، نشاندهی کرده بود که «بر پایه آخرین گزارش های اطلاعاتی، فقیر ایپی بزرگترین تهدید را برای انگلیسی ها متوجه می سازد. استخبارات بریتانیا بایسته می پنداردتا از همه وسایل برای جلوگیری از آمدن هینتیگ به افغانستان (که پویایی های او به گونه یی که در گزارش یادآوری گردیده است، «علت ناآرامی های سال های 1916 و 1920 در مرزهای شمال باختری هند و افغانستان گردیده بود»)، بهره گرفت».

 

واکنش حکومت بریتانیا در هند به امکان آمدن هینتیگ به افغانستان را بهتر از هر چیزی سخنان یکی از افسران استخبارات انگلیس در گستره قبایل پشتون بازتاب می دهد: «هرگاه این هینتیگ، همان هینتیگ باشد، روزهای تیره و تاری را در پیش رو خواهیم داشت».[71]

 

هنگامی که حکومت افغانستان زیر تاثیر پیروزی های ارتش آلمان («ویرماخت») در جبهه های خاوری، در ماه جولای 1941 پنهانی موافقت خود را با گماشته شدن هینتیگ به کرسی سفارت آلمان در کابل داده بود، حکومت انگلیس بی درنگ به فریزر تیتلر رهنمود داد هاشم خان را وادار سازد تا به بریتانیای کبیر تضمین بدهد که این دیپلمات آلمانی هیچگاهی رییس میسیون آلمان در کابل نخواهد گردید.

 

به تاریخ نهم جولای، سفیر انگلیس در کابل، «نخستین پرده نمایش خود را در این «ریپرتوار» در وزارت خارجه افغانستان برگزار کرد» که در آن به شدت در برابر آمدن هینتیگ به کابل «برآمد» کرد.[72]تیتلر، روز دیگر با علی محمد خان – وزیر خارجه  افغانستان دیدار کرد. علی محمد خان  به او به نمایندگی از حکومت خود از برآوردن تقاضای لندن  خود داری ورزید.»[73]

 

حال که کار به جایی رسیده بود که هاشم خان دست نشانده و زر خرید انگلیسی ها آغاز به مهر ورزی با فاشیست ها نموده بود، برحکومت بریتانیا در هند بود تا به «پیشواز» بدترین روزهای خود آماده شود.

 

تکاپوهای اجنتوری فاشیستی در کشور های خاور میانه به زودی شوروی و انگلیس را وادار گردانید تا این مساله را در بالا ترین تراز بررسی نمایند. به تاریخ هشتم جولای 1941 استالین برای نخستین بار با ریچارد کریپس- سفیر انگلیس دیدار کرد. پیش از این دیدار، او به تفصیل  همه گزارش های دیپلمات های شوروی را در افغانستان مطالعه کرد و نتیجه گیری نمود که انگلیس به تنگاتنگ ترین همکاری ها با شوروی محض برای مصوون ساختن مرزهای هند از تهدید فاشیست ها آماده اند. به گمان غالب، استالین با مدارک استخبارات شوروی در باره پویایی های «ستون پنجم» کشورهای محور در ایران و افغانستان آشنا شده بود.

در میان این مدارک، یک سندی بود در باره تلاش های آلمان و ایتالیا مبنی بر تحریک شورش پشتون ها در مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی. استالین بی درنگ پی برد که با دادن وعده کمک به بریتانیای کبیر در نابودسازی اجنتوری آلمان فاشیستی در خاور میانه، حکومت شوروی می تواند عقد سازشنامه را میان شوروی و انگلیس در زمینه اقدامات باهمی در جنگ در برابر آلمان سرعت ببخشد.

 

در پیوند با این، استالین، در دیار با کریپس، پس از سرزنش حکومت انگلیس که از امضای سازشنامه با شوروی سر باز می زد، «مساله تمرکز  چشمگیر آلمانی ها را هم در ایران و هم در افغانستان که می توانست هم به انگلیس و هم به شوروی، زیان برساند، به رخ انگلیسی ها کشید».[74]     

 

استالین، از پاسخ ابهام آمیز کریپس دانست که او دستورهای روشنی در زمینه از لندن ندارد. از این رو، از گزارش سفیر شوروی در کابل، آن بخش سخنان سفیر انگلیس در کابل را که گفته بود«بایسته است آلمانی ها را از افغانستان اخراج کرد«، یاد آور شد. فرستاده انگلیس، در پاسخ وعده سپرد از لندن «در باره روی دست گرفتن تدبیرها در ایران و هرگاه خطری پیش بیاید- در افغانستان، بپرسد».

 

به سانی که رخدادهای بعدی در افغانستان نشان دادند، پیشنهاد استالین در باره اقدامات باهمی و همگام در برابر اجنتوری فاشیستی بسیار به موقع و به جا بود. این را همچنان انتونی ایدن- وزیر خارجه انگلیس، نیک می دانست که «همکاری با شوروی برای حفظ منافع بریتانیا در کشورهای خاور میانه»[75] را بایسته می پنداشت. 

 

هنوز در لندن روی پیشنهاد استالین نیندیشیده بودند که آلمانی ها و ایتالیایی ها شتابان آماده می شدند اوبر دورفر را به وزیرستان بفرستند. انتسیلوتی با بازگشت از نزد فقیر ایپی، به کوارونی و راسموس، زمان و جایی را که آدم های فقیر ایپی در انتظار اجنت های ابویر خواهند بود، اطلاع داد.

 

فیشر و بریکمن- پزشکان سفارت آلمان در کابل، (که به ترتیب ماموران «ابویر»[76]و «اس. دی.» (SD)[77]بودند)،  نیز مشارکت بس پویایی در تدارک عملیات «آتش افروز» داشتند. این فاکت گواه بر هماهنگی و همکاری تنگاتنگ «ابویر» و «اس. دی.» در گسیل اوبر دروفر و براندت به گستره قبایل داشت.[78] همو، فیشر (کارمند ابویر) پیشنهاد نموده بود که اوبر دورفر و برندت را [میر محمد یعقوب خان اسکاوت-گ.]- بردار  سرهنگ میر صاحب خان-[79] (جاسوس «ابویر» در کابل)، همراهی کند که به نوبه خود، به آلمانی ها سفارش نمود برای سفر پیش رو به وزیرستان، نه نفر پشتون را از نوار «آزاد» هند بریتانیایی با خود به همراه بگیرند.

 

بریکمن(کارمند اس. دی.)، به گمان غالب، کمک نمود ارتباط مطمئنی میان هیات آلمانی و قبایل مرزی تامین گردد. شماری از نامه های او به سران قبایل، به چنگ استخبارات شوروی افتاده بود و شاید در مسکو بود که در باره گسیل اجنت های «ابویر» نزد فقیر ایپی آگاهی یافته بودند.[80]

 

هر چه بود، عملیات «آتش افروز» در هر صورت از همان آغاز محکوم به شکست بود. چون آلمانی ها با بی احتیاطی برای انجام آن پای شمار بسیار آدم ها را به آن کشانده بودند که برخی از آنان اجنت های استخبارت بریتانیا و افغانستان از کار برآمدند.

 

اجنتی که ایتالیایی ها به همتایان آلمانی خود معرفی کرده بودند- شیر افضل خان، کارمند پلیس افغانستان از کار برآمد که از طریق او اطلاعات در باره عملیات «آتش افروز» ابویر را به دست آورده و بی درنگ دست اندر کاران آن را زیر  نظارت و ترصد خود گرفته بود.[81]

 

هاشم خان نمی خواست مناسبات با انگلیس را خراب بسازد و به گونه مدلل هراس داشت که در صورت قیام پتان ها در هند، در افغانستان نیز پشتون ها سر به شورش خواهند برداشت. از این رو، به استخبارات خود و پلیس کابل فرمان داد تا اجنت های ابویر را باالفعل گرفتار نمایند.

 

استخبارات بریتانیا کمک بزرگی را در بازداشت اوبر دورفر و برندت به افغان ها ارزانی کرد. به گونه یی که پسان ها برندت در برلین می کوشید به اثبات برساند، همه آدم هایی که میر صاحب خان (میر خان) به عنوان «همراه بر یا راهنما» به دسترس آلمانی ها گذاشته بود، کامندان پلیس کابل از کار برآمدند. خود میر صاحب خان(میر خان)، اجنت استخبارات بریتانیا برآمد که به او وظیفه داده شده بود تا «ابویری ها» را به دام گسترانیده شده بر سر راه شان بکشاند و بیندازد.

 

راسموس، بی آن که در سودای آن باشد که طرح های استخبارات آلمان در افغانستان فاش شده است، کوشید به یاری ایتالیایی ها به فقیر پارتی یی از جنگ افزار های مدرن را گسیل دارد. به تاریخ 14 جولای 1941 به برلین پیام رمزی گسیل گردید به امضای پیلگر که در آن فهرست تسلیحات مورد نیاز وزیری ها آورده شده بود: تفنگ های انگلیسی، نارنجک های دستی، سلاح های ضد زرهی و تیربارهای پدافند هوایی...[82] در نظر بود این جنگ افزارها را با هواپیماهای ایتالیایی «رودس» برسانند. این سلاح ها باید پس از رسیدن اجنت های ابویر نزد فقیر در گورویخت،  به او رسانده می شد.  

 

هرگاه چنین می شد، بی تردید در وزیرستان شورش بزرگ ضد بریتانیایی در می گرفت، چون بخش بزرگ قبایل پشتون استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی به فقیر می پیوستند. مگر، ایتالیایی ها این پیشنهاد را با تکیه به خواهش مصرانه فقیر مبنی بر این که به او از هواپیما سلاح ها نیندازند؛ رد کردند.[83]برای راسموس و ویتسیل تنها یک چیز مانده بود- بکوشند به کمک همان ایتالیایی ها پارتی کوچک اسلحه را همراه با اوبر دورفر و برندت بفرستند.

 

گذشته از این، آلمانی ها و ایتالیایی ها تلاش داشتند با کمک سردار محمد داوود خان- فرمانده سپاه مرکزی (قوماندان قوای مرکز) به وزیرستان رخنه نمایند.

 

به هر رو، به تاریخ 19 جولای 1941، اوبر دورفر و برندت، سوار بر یک خود رو، به همراهی دوازده نفر وزیری، از همان راهی که در گذشته در ماه جون کوارونی کوشیده بود، برود، به جایی که از پیش برای دیدار با وزیری ها تعیین شده بود، رسیدند. درست در همین جا بود که آن ها در دام گسترانیده شده از سوی مرزبانان افغانستان افتادند. جا، برای «شاندن» دام بسیار زیرکانه و آگاهانه گزیده شده بود پلِ کوچک و باریک «علم» در لوگر.

 

هنگامی که خود رو حامل اجنت های«ابویر» روی پل رسید، افغان ها «ایست» (توقف) دادند. در این هنگام، اوبر دورفر که شاید بارها در چنین اوضاعی در سفرهای استخباراتی پیشین خود در افغانستان گیر افتاده بود، بی درنگ آتش گشود  وکوشید از دام بگریزد.  ریسکی که او به آن دست یازیده بود، مدلل بود. چون او وزیری هایی را که به پیشواز ش آمده بودند، به چشم می دید. مگر، مرزبانان افغانی توانستند با نخستین شلیک خود او را بکشند و همتای او را زخمی بسازند.

 

وزیری هایی که آن دو را همراهی می کردند و همین گونه، وزیری هایی که به پیشواز آن ها آمده بودند، به یک چشم برهم زدن، ناپدید شدند. افغان ها، همه بارهایی را که اوبر دورفر و برندت برای فقیر ایپی «کادو» می بردند، به چنگ آوردند: چندین قبضه تفنگچه با گلوله ها، سیصد هزار افغانی و بیش از ده هزار روپیه و نیز نقشه های بزرگمقیاس نواحی مرزی افغانستان و هند.[84] این رخداد در تاریخ به نام «حادثه لوگر» ضبط گردیده است. 

در کابل، خبر ناکامی اجنت های فاشیستی مانند بمب انفجار کرد. هاشم خان با آگاهی یابی از دستگیری اجنت های آلمانی، فریاد کشید: افسوس که انتسیلوتی مثل اوبر دورفر کشته نشده است».[85]

 

میر صاحب خان (میر خان) هنگام بازپرسی در زیر شکنجه اعتراف کرد که برای استخبارات بریتانیا کار می کرده است و در نظر داشته تا آلمانی ها را بی درنگ پس از عبور از مرز، به دست انگلیس ها بسپارد.[86] محتمل تر از هر چیزی، او شاید هنگام بازپرسی نام های کسانی را برده بود، که با آلمانی ها و ایتالیایی ها ارتباط داشتند، چون پلیس در کابل چهل و هشت تن را بازداشت نمودبه بود که بسیاری از آنان وزیری بودند.[87]

 

دامنه بازداشت ها به اگست 1941 کشیده شد و کار به جایی رسید که نام های شماری از افسران بورد رهبری ارتش افغانستان در فهرست سیاه دیده می شد. تنها کسی که در این ماجرا از میان آب خشک و تر ناشده برآمد، سردار داوود خان بود.  در روند این بازداشت ها، پلیس افغانستان مقادیر بزرگ جنگ افزار را که پنهانی به افغانستان آورده شده بود، به چنگ آورد. در پیوند با این، حکومت افغانستان ونگر را زیر نظارت قرار داد که باید در هر هفته دو بار در اداره پلیس حاضر می گردید.[88] در همین رابطه هم، نظارت بر سفارت های کشورهای محور شدیدتر شد و نورم بنزین برای موترهای سفارت های شان کاهش داده شد.

 

در این اوضاع، نمایندگی های کشورهای محور در کابل، بر آن شدند تا یکپارچگی خود را به حکومت افغانستان به نمایش بگذارند. این بود که به تاریخ 20 جولای 1941، در مراسم خاکسپاری اوبر دورفر نه تنها نمایندگان سفارت آلمان، بل نیز سفارت های ایتالیا و جاپان آمده بودند. به ویژه حضور نمایشی جاپانی ها موجب شگفتی زدگی و پریشانی حکومت افغانستان گردیده بود. این کار گواه بر آن بود که میسیون جاپان در باره گسیل اجنت های آلمانی نزد فقیر ایپی آگاهی داشته و یا شاید هم در این عملیات کدام سهمی گرفته بود.

 

رجزخوانی هایی که در سخنان گفته شده بر سر آرامگاه «ابویری» کشته شده بازتاب یافته بودند، نیز نمی توانست افغان ها را نگران و پریشان نسازد. حکومت افغانستان برای جلوگیری از عمیق تر شدن درگیری با آلمان و همپیمانان آن، برندت را ( هر چند هم زیر نظارت) در یکی از بیمارستان های کابل بستری ساخت. بنا به قوانین افغانستان باسد او را به دادگاه می کشانیدند. مگر، هاشم خان نمی خواست مناسبات خود را با آلمانی ها که سپاهیان آن ها به باور بسیاری از سیاستمداران افغانستان به زودی شوروی را شکست  داده و به مرزهای افغانستان می رسیدند، خراب سازد.

 

به رغم همه این ها، پیلگر رنج فراوانی برد تا افغان ها به او و واسموس اجازه دادند به بالین جاسوس زخمی شان بروند. راسموس به جزییات «حادثه لوگر» علاقه داشت. چنین بر می آید که برندت،  از ترس به راسموس گفت که او و اوبردورفر را نه مرزبانان افغانی، بل کماندوهای انگلیسی به دام انداخته بودند. این گفته ها، بی درنگ به برلین گزارش داده شد، و رهبری ابویر هم روشن است به آن باور نمود.[89]  

 

آلمانی ها در شکست جاسوسان خود بیش از هر کسی کوارونی و انتسیلوتی را گناهکار می شمردند. چون همو آن ها مسوول ارتباط با فقیر ایپی بودند. در این گیر و دار، استخبارات افغانستان، به گمان غالب، در همکاری تنگاتنگ با انگلیسی ها برای تیره شدن روابط میان سفارت های آلمان و ایتالیا زمینه چینی می نمود و به آتش آن هیمه می انداخت.

برای نمونه، عبدالقادر خان- یکی از افسران پلیس افغانستان، به برندت، هنگامی که در «بازداشت» به سر می برد، با نیشخند گفت که «انتسیلیوتی هیچگاهی نزد فقیر ایپی نرفته است. پلیس افغانستان به افسانه های بافته شده از سوی او و رفتنش نزد فقیر ایپی، ریشخند می زند.»[90]   

 

برای این که آلمانی ها بیشتر به این گفته ها باور کنند، هاشم خان خود با وینگر دیار نموده،  به او گفت که «از منابع موثق برایم روشن گردیده است که انتسیلوتی- مستشار سفارت ایتالیا، نزد فقیر ایپی نرفته بود». [91]   

 

روایت نیرنگ بازی ایتالیایی ها که در به دام افتادن ابویری ها در وادی لوگر، انگشت نکوهش و سرزنش به سوی آن ها نشانه گرفته شده بود، برای راسموس و پیلگر بسیار خوشایند و پذیرا بود. چون بار مسوولیت را از شانه های آن ها به خاطر ناکامی و شکست عملیات «آتش افروز» بر می داشت. از این رو، برای آرامش بخشیدن به خود، به آوازه های پخش شده از سوی افغان ها هر چند هم با «خود فریبدهی»، باور نمودند.

 

تا سال 1942 راسموس و ویتسیل مصرانه می کوشیدند کوارونی را در دستبرد به منابع تخصیص یافته برای فقیر ایپی متهم سازند. مگر، بیهوده: در ماه می 1942 آدم های ارتباطی آمده از گورویخت، فاکت دیدار انتسیلوتی و فقیر ایپی را تایید نمودند.[92] آوخ! که این خبر دیگر نمی توانست مناسبات میان سفارت های آلمان و ایتالیا را در کابل بهبود ببخشد.

 

در این میان، هاشم خان به الله نواز خان- سفیر افغانستان در برلین رهنود داد به حکومت رایش سوم در پیوند با «حادثه لوگر» اعتراض (پروتست) نماید. این بود که به تاریخ 23 جولای 1941 الله نواز خان به وزارت خارجه آلمان آمد و از سوی هینتیگ پذیرفته شد که او در پایان دیدار گوشزد نمود: «شما می توانید در افغانستان هر کاری را که خواسته باشید، انجام دهید. مگر تنها با همکاری حکومت افغانستان».[93]با این کار، دیپلمات افغانی بار دیگر آلمانی ها را از ماجراجویی های تازه در افغانستان بر حذر داشت. راستش، رخدادهای بعدی نشان دادند که رهبری آلمان به گونه بایسته به این گفته ها واکنش نشان داده بود.

 

شکست عملیات «آتش افروز»، نخستین ناکامی جدی استخبارات آلمان در افغانستان و گستره قبایل پشتون گردید. «ابویر» نتوانست اجنت های خود را به وزیرستان بفرستد و به آن سرزمین سلاح بفرستد. استخبارات انگلیس بار دیگر توانمندی شبکه های بزرگ و گسترده اطلاعاتی خود را در افغانستان به نمایش گذاشت.

 

رویدادهای ماه های جون- جولای 1941 در افغانستان همچنان بار دیگر به اثبات رساندند که بایسته است بریتانیای کبیر با شوروی در خاور میانه همکاری تنگاتنگی داشته باشد. بر اساس منطق تاریخی، سرنوشت چنین بود که حریفان پیشین در «بازی بزرگ» در آسیا نقش همپیمانان را بازی نمایند.

 

 

 

    

 


 

[1] . به گمان غالب، شاید این آوازه ها ریشه در اطلاعاتی داشته بود که انگلیسی ها به آگاهی هاشم خان رسانده و یا به عمد در کابل پخش نموده بودند. روشن است سازمان های اطلاعاتی انگلیس بی چون و چرا از جریان گفتگوهای مولوتف و هیتلر در 1940 آگاهی داشتند یا دست کم می توانستند گمانه هایی بزنند که چه مسایلی در این گفتگوها به بررسی گرفته شده باشد. به هر رو، چنانچه در ص. ص. 493-495 «تنش بزرگ»، نوشته خسرو معتضد- تاریخ نگار ایرانی می خوانیم:  به گزارش «تایم» در سال 1946، «محتوای مذاکرات وزیر خارجه شوروی و پیشوای آلمان در میان کارتن های حجیم اسناد سری رایش سوم به دست امریکایی ها افتاد و آن را به واشنگتن انتقال دادند و در اولین سال های آغاز جنگ سرد (1946) در مجلات معروف امریکا انتشار دادند.

 

در نوامبر1940 مولوتف با هیتلر- پیشوای آلمان دیدار کرد. هیتلر در این دیدار گفت: «اگر روسیه حاضر شود به دول محور رسما ملحق گردیده، متفق آلمان، ایتالیا و جاپان شود، می تواند سرزمین های خود را از طرف جنوب توسعه دهد و حتا کشورهای ایران، عربستان و سایر کشورهای مجاور را تصرف کند».

مولوتف از هیتلر پرسید: «آیا آلمان به شوروی تضمین می دهد که به هیچ وجه  نظری به مستعمرات انگلستان در آسیا نداشته باشد و اندیشه تصرف آن ها را ندارد؟»

هیتلر گفته مولوتف را تکرار کرد و گفت: «آلمان به هیچ وجه به مستعمرات انگلستان در آسیا نظری ندارد و به کشورهای جنوبی شوروی نیز کار ندارد. آلمان بسیار موافق است که روسیه بتواند سرحدات خود را در قسمت جنوب به طرف ایران و عربستان و هندوستان توسعه دهد».

در 12 نوامبر 1940 نمایندگان شوروی آلمان نازی، ایتالیا و جاپان پیش نویس قرار داد محرمانه یی را به امضا رساندند . طبق این قرار داد منطقه خاور میانه به ویژه عراق و ایران و ترکیه منطقه نفوذ شوروی شناخته شد. مولوتف با پیش نویش این موافقت نامه به مسکو مراجعت کرد. در 17 نوامبر کنت شولنبورگ سفیر کبیر آلمان در مسکو به وزارت خارجه احضار شد. مولوتف پیشنهادهای جدید شوروی را که بسیار سنگین تر از رئوس پیش نویس بود به شولنبورگ تسلیم کرد. این تقاضاها از این قرار بود:

«آلمان باید فنلند را جزو منطقه نفوذ شوروی بشناسد، اجازه دهد پیمان روسیه و بلغارستان امضاء شود؛ اجازه دهد ارتش سرخ پایگاه های مهم نظامی در بلغارستان تاسیس کند؛ روسیه آزاد باشد بغازهای داردانل و بسفر را با نیروی نظامی اشغال کند و در صورت مخالفت ترکیه، آلمان و ایتالیا مساعی خود را برای تحمیل این خواست به ترکیه به کار برند. دولت آلمان باید اجازه دهد روسیه خاک خود را از جنوب به سمت ایران و مستعمرات آسیایی انگلستان توسعه دهد و منابع نفت آن را تصاحب کند». در 26 نوامبر همان سال مولوتف بار دیگر کنت شولنبورگ را به حضور پذیرفت.

 

هر چند نامی از افغانستان در این اسناد به چشم نمی خورد، که شاید به دلیل هراس روس ها از درز کردن اطلاعات در زمینه بوده باشد(چه، روس ها با بی باوری یی که به آلمانی ها داشتند، نمی خواستند از پیش انگلیسی ها ( متحد آینده خود در برابر آلمان را) که در قبال مساله هند و در کنار آن مساله افغانستان- چونان دالانی به سوی هند، حساسیت بسیار داشتند، رم بدهند، و در برابر خود بر انگیزند)، با آن هم روشن است که روسیه با دریافت چراغ سبز از هیتلر، دیگر مانعی در لشکرکشی به سوی هند از راه افغانستان در برابر خود نمی دید و در انتظار آن بود تا آلمان و انگلیس در مرداب جنگ فرسایشی چنان فرو بروند که دیگری رمقی برای شان نماند. آن گاه اشغال ایران و افغانستان و حتا لشکرکشی بر هند دیگر برای شوروی دشوار نمی بود. 

    هرگاه آلمان بر شوروی حمله نمی کرد و همپیمانی میان شوروی و کشورهای محور کماکان پا بر جا می ماند، با توجه به ضعیف شدن روز افزون آلمان و به ویژه انگلیس، احتمال لشکرکشی شوروی به هند بیشتر می شد. از این رو، آوازه های سر کوی و برزن و بازار و چوک کابل، چندان بی پایه و مایه هم نبوده است. گ.   

[2] . بر پایه اسناد فاش شده سازمان استخبارات سیاسی هند بریتانیایی- 24  L/P@/ 12/218.P.، مقارن با سال 1942 آن عده از اعضای حزب «کیرتی» که در گسیل بوس به افغانستان دست داشتند، بازداشت شده و به حکومت انگلیس گواهی دادند که چگونه رهبر هندی توانسته بود از هند بگریزد.

[3] . نامه رام کیشان به میخاییلف- سفیر شوروی، تاریخی 19/8/1940، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 16، پوشه 57 آ، برگ 5.

[4] . یادداشت دفتر کادر و پرسنل کمینترن، تاریخی 26/7/1940، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 013 سکرتریت لوزوفسکی-  معاون وزارت خارجه شوروی، سال 1940، پرونده ویژه 2، کارتن 2، پوشه 20، برگ 19، مواد و مدارک فرستاده شده از سوی رام کیشان به کمینترن// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 16، پوشه 57. 

[5] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 213، پوشه 9، برگ57.

[6] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 213، پوشه 9، برگ 30.

 

[7] . L/P@/ 12/218.P.30.

[8] . فرهنگ، در قسمت دوم جلد اول «در افغانستان در پنج قرن اخیر»، از کتابی که اوتام چند در باره بوس زیر نام «هنگامی که بوس ضیاءالدین بود»، چاپ دهلی نو، 1946 نگاشته بود، نقل قول هایی نموده است. از نوشته اوتام چند بر می آید که بوس  پنجاه روز آزگار در کابل با نام مستعار ضیاء الدین بسر می برده است.-گ.  

[9] . یادداشت گزارشی برای دیمیتروف- مدیر شعبه کادر کمینترن تدوین شده از سوی گولیایف، اکتبر 1941، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 16، پوشه 59، برگ229.

[10] . اسناد و مدارک پرونده شخصی میخاییلف// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی فدراسیون روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 65آ، پوشه 1303.

[11]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 161.

[12] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 151.

[13] . در بریتانیا، تصمیم در باره قتل های سیاسی، حتا در سال های جنگ، در بیشتر موارد در بالاترین تراز گرفته می شد.

[14] . Thims of  India. 16.8.2005

[15] . برای به دست آوردن آگاهی بیشتر در باره بود و باش بوس در آلمان، نگاه شود به: رایکف، آ. و. «خطرناک ترین ساعت تاریخ هند»، لیپِتسک، 1999.  

[16] . Akten zur deutschen auswärtigen Politik 1918- 1945. Sierie D. Bd. Xii . 1. Bonn, 1969. S. 415-416.

[17] . Schnabel R. Tiger und Schankel . Wien, 1968. S. 65.                  

 

[18] . صورت مجلس گفتگوی میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل تاریخی 8/4/1941. // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 96، پوشه 4، برگ 31.

[19]. Hauner M. India M. One Man against The Empire // Journal of Contemporary History. 1981. N 4. P. 197.

 

[20].  Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P.228.

[21] . گفتگوی میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با لانکاستر- رایزن نظامی سفارت بریتانیا در کابل به تاریخ 25/3/1942. // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1942. پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 163، برگ 32. 

[22] Adamec L. W. Afghanistan s Foreign Affairs to the Mid- Twentieth Centry. Tucson (Arisona). 1974. P. 242.

[23]. Glasneck J., Kircheisen I. Turkai und Afghanistan – Brennpunkte der Orietpolitik im Zweiten Weltkrig. Berlin, 1968. S. 231. 

[24] . Mader J. Hitlers Spionagegenerale sagen aus. Berlin, 1971. S. 329.  

[25] . در پیوند با وارد شدن سپاهیان انگلیسی و شوروی به افغانستان در این سال ها، آوازه های بسیاری هست که موضوع را در هاله یی از ابهام می پیچند. برای روشن شدن موضوع، بایسته انگاشتیم چند نوشته جالب را در زمینه که بیشتر به واقعیت نزدیک اند، بیاوریم:

1-   خسرو معتضد در ص.ص.502-506 کتاب  «تنش بزرگ» در زمینه می نگارد: «در تابستان 1940 دو و نیم ماه پس از سقوط فرانسه و اشغال سوریه، جنرال ویول فرمانده کل نیروهای بریتانیا در هندوستان و خاور میانه به وزیر خارجه انگلیس اطلاع داد که «اگر مصر و فلسطین سقوط کند، طولی نخواهد کشید که نوبت سودان و عراق نیز خواهد رسید که از آن جا نیروی آلمانی به آسانی می تواند هندوستان و جنوب افریقا را مورد حمله زمینی یا هوایی قرار دهد و در آن صورت راه دماغه کیپ بسته خواهد شد و معلوم نیست بر هندوستان با نداشتن توپ های ضد هوایی چه خواهد گذشت.»

مسلم بود که تمام نیروی موجود باید برای مقابله با دشمن یعنی ایتالیا، در خاور میانه گرد می آمد. ولی ترس از حمله روسیه به افغانستان تا اندازه یی مانع انجام این نقشه بود. افغانستان هنوز مورد توجه ستاد ارتش هندوستان بود. افسران ستاد توصیه می کردند که نیرویی برای حفاظت از چاه های نفت ایران و انگلیس به بصره فرستاده شود. معلوم نبود که خطر روسیه واقعی است یا خیر. ولی قدر مسلم این بود که روس ها می ترسیدند آلمان زودتر از آن ها ایران را متصرف شود.

« اینک این سوال مطرح است که اگر این خطر حقیقت داشته باشد، بهتر آن نیست که ما نیز مانند (گری) در سال 1907 رفتار کنیم و روسیه را آزاد گذاریم که هر چه که می خواهد در شمال ایران انجام دهد. به شرط آن که منافع ما در جنوب محفوظ بماند و حتا می توان همین معامله را در باره افغانستان انجام داد. هر چند ما همیشه مخالف آن بوده ایم...»

 

وزارت هندوستان، در آن زمان رویارویی نظامی با شوروی را بر سر حفظ ایران و افغانستان غیر عملی می دانست و عقیده داشت که انگلستان آمادگی دفاع نظامی از چاه های نفت ایران را ندارد و بهترین کار، اشغال مناطق جنوب ایران و سراسر افغانستان داست.

«شناسایی منافع انگلیس در ایران از طرف روسیه ارزشی ندارد و همین که شمال ایران و افغانستان را تحت نظارت درآورد، دیگر کشورها را نیز به همان سرنوشت دچار خواهد کرد مگر آن که انگلستان زودتر آن ها را اشغال کند....( اسناد پلیتیکال سنتر- سال 1940 که تحت شماره و ردیف 7476 و ردیف 2690 در بایگانی مرکز اسناد دربار سابق ثبت شده و نگهداری می شد.- نامه ایندیا آفیس به وزیر خارجه انگلستان تاریخی 23 جنوری 1940.).

یک ماه بعد، در تاریخ 30/7/1940 باگالی- کارشناس ایندیا آفیس به دولت انگلستان هشدار داد: « اگر برای دور کردن تهدید روسیه از خاور میانه احتیاج به فداکاری باشد، نباید از فدا کردن ایران و افغانستان خود داری کرد... زیرا امکان موفقیت کم است».

 

وزارت خارجه انگلیس در باره نامه اداره هندوستان چنین نظر داد: «با پیشنهاد باگالی موافقت دارد. زیرا اگر روس ها ایالات شمالی ایران را متصرف شوند، لطمه یی به منافع بریتانیا وارد نخواهد شد. ممکن است زمانی برسد که مجبور شویم با روسیه در مورد ایران وارد معامله شویم». 

به هم خوردن تعادل و توازن قوا در خاور میانه، پیوستن روسیه حریف قدرتمند انگلستان در این منطقه به گروه متخاصم با بریتانیای کبیر، ورد قدرت های میلیتاریستی آلمان و ایتالیا به ناحیه واقع بین مصر و هندوستان، انگلیس ها را به کلی گیچ و وحشتزده کرده بود و آنان را به بروز واکنش های متفاوت و ارائه پیشنهادهای کلاسیک نظیر تقسیم ایران و افغانستان بین انگلستان و روسیه بر می انگیخت.

 

کارشناسان شرقی انگلیس تمایزات عمده دولت شوروی را با رژیم تزاری فراموش کرده بودند و حاضر به قبول این دکترین نبودند که رژیم شوروی مسلح به حربه مسلک رئالیسم سلطه گر کمونیسم با توجه به اوضاع و احوال جهان در سال 1940 است و سیاست جهانگشایی سنتی تزارها را در قالب و نماد شیوه بی سابقه پیش بینی نشده یی با استفاده از احساسات ضد استعماری و ضد امپریالیستی ملل منطقه به خدمت خواهد گرفت. به ویژه که امپراتوری بریتانیا از روی درماندگی چنین پیشنهادی به کرملین تقدیم می کرد و کرملین، با تمسک به قرار داد عدم تعرض شوروی- آلمان در شرایط اضطراری قرار نداشت.

 

سیاستمداران انگلیسی که وارث خلف گری و کرزون بودند، تنها با فراموش کردن زمان و توجه به شرایط سال های قبل از جنگ جهانی اول، چنین کورکورانه چوب حراج کشورهای مستقل منطقه را می کوفتند.

 

وزارت خارجه انگلیس در پاسخ نامه اداره هندوستان اعلام نظر کرد:

«...دولت روسیه که در آغاز خود را متحد آلمان وانمود می کرد، سعی بر این داشت که پس از آن که آلمان و انگلستان هر دو ضعیف شدند، هر چه می تواند از هر دو بستاند. ورود ایتالیا به جنگ و از پا درآمدن فرانسه مانع از آن است که در صورت تهدید شوروی در ایران نیرو پیاده کنیم. به درستی مشخص نیست نقشه شوروی در آینده در باره ایران و افغانستان چه خواهد بود. باید منتظر هر نوع اقدام غیر منتظره بود. تردیدی نیست که دولت روسیه هنگامی علیه ایران اقدام به جنگ خواهد کرد که تصور کند دولت دیگری قصد تصرف این کشور را دارد. یا به منظور توسعه خاک خود، دست به تصرف ایران یا افغانستان یا هر دو خواهد زد. زیرا فرصتی بهتر از این کسب نخواهد کرد. ظاهرا بعید به نظر می رسدتا زمانی که ما و آلمان در صدد تضعیف یک دیگر هستیم، دولت روسیه علیه منافع ما در هر یک از کشورها اقدامی بکند. مگر هنگامی که آن ها (روس ها) مطمئن شوند که دیگر کاری از ما ساخته نیست و ایتالیا یا آلمان ممکن است کشورهای بیشتری از خاور میانه را تصرف کنند...»

 

« در مورد افغانستان موضوع مشکل تر از ایران است. زیرا اگر حمله روسیه به شنال ایران بی نظر باشد، تصرف افغانستان فقط به منظور ایجاد زحمت و تحقیر دولت انگلستان است.

از طرف دیگر، نمی توان با افغانستان مانند ایران رفتار کرد. اگر نتوانستیم ارتش شوروی را از شمال افغانستان بیرون برانیم، باید به مردم آن جا تفهیم کنیم که تصرف روسیه را به رسمیت نمی شناسیم و هر وقت فرصت مناسب بود، موضوع را حل می کینم. اینک این مساله مطرح است که چه وقت باید با روسیه وارد معامله شد. به نظر می رسد که اقدام به هر کاری فعلا اشتباه است. باید منتظر بود. تماس گرفتن فعلا بر ضعف ما توجیه می شود. دادن هر گونه امتیاز در مورد ایران و افغانستان سبب نخواهد شد که روسیه در باره آلمان نظر مساعد تری نسبت به ما داشته باشد.  خواهند گفت اگر موقع ما در خاور میانه محکم بود؛ احتیاج به معامله با آن ها نداشتیم.»

 

در حالی که هالیفاکس و  گروه بالی به قیمت حتا قربانی کردن ایران و افغانستان خواهان کنار آمدن تدریجی به موضع روس ها بودند؛ گروه تندروهای وزارت خانه های جنگ و مستعمرات و دریا داری بریتانیای کبیر پیشنهادهای متضادی داشتند. اینان هنوز زهر تحقیر و بی اعتنایی استالین را که در جون 1939 به انگلیس ها پشت کرده و دست دوستی هیتلر را فشرده بود، از خاطر نبرده بودند.»

                

2-   الکساندر لیاخفسکی در ص. 28 کتاب «توفان در افغانستان»، جلد یکم، ترجمه آریانفر، بنگاه انتشارات «میوند» در زمینه چنین می نگارد:

«پاییز 1941 نفوذ آلمان در افغانستان و ایران افزایش یافت. وینستون چرچیل به حکومت شوروی پیشنهاد کرد به این دو کشور نیرو بفرستد. مگر رهبری شوروی با در نظر داشت پیامدهای چنین اقدامی طرح او را رد کرد. در پاسخنامه استالین و مولوتف خاطر نشان گردیده بود  قرار داد سال 1921 ایران و شوروی گسسیل سپاهیان شوروی را به ایران در صورت پدید آیی اوضاع خیلی بحرانی در نظر گرفته است. مگر در اوضاع کنونی ائتلاف ضد فاشیستی بایست در این کشور هماهنگ عمل کند. از این رو، سپاهیان انگلیسی و روسی باید همزمان وارد ایران گردند (چیزی که در ماه های اگست- سپتامبر 1941 عملی گردید). آن چه مربوط به افغانستان می گردد، اتحاد شوروی با کار گرفتن از خویشتنداری و هماهنگی با هم پیمانان، استراتیژی خود را در قبال این کشور اعلام کرد و یادداشتی را در اکتبر 1941 به نشر سپرد که در آن از کابل تقاضا شده بود که «باید جداّ بیطرفی اختیار نماید و عهدنامه های سال های 20-30 افغانستان- شوروی را رعایت نماید».

این یادداشت از سوی لندن، واشنگتن و تهران مورد تایید قرار گرفت. در نامه مولوتف به سفیر شوروی در کابل(نوامبر 1941) خاطر نشان گردیده بود که «جنگیدن در افغانستان با باسماچی ها و سربازان گارد سفید به معنای بر افروختن آتش جنگ در آسیای میانه است که به سود آلمان خواهد انجامید. این کار پرستیژ ما را در خاور زمین خدشه دار ساخته و پشت جبهه ارتش سرخ را بی ثبات می گرداند. افزون بر آن، رهبران جمهوری های آسیای میانه و قزاقستان در برابر چنین اقدامی مخالفت نشان خواهند داد. از این رو، بیطرف نگهداشتن افغانستان و همکاری با عراق و عربستان سعودی در پهلوی تحکیم مناسبات با یمن، مهم ترین هدف سیاست ما را در منطقه می سازد».

[26] . گزارش تهیه شده از سوی واویلف- دبیر دوم سفارت شوروی در کابل: «فاشیست ها در افغانستان» تاریخی 8/8/1941، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ 54. 

[27] . گزارش سفر میخاییلف به قندهار  به تاریخ های 28-31  اکتبر 1940، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071،  سال 1940، پرونده ویژه 22، کارتن 192، پوشه 4، برگ 292.

[28] . گزارش کارپف- رایزن نظامی سفارت شوروی، به جنرال گولیکف- رییس اداره استخبارات تاریخی 30/8/1940، // بایگانی نظامی دولتی افغانستان، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 951، برگ 628.  

[29]. گزارش تهیه شده از سوی واویلف- دبیر دوم سفارت شوروی در کابل: «فاشیست ها در افغانستان» تاریخی 8/8/1941، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ113.

[30] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981. P. 324.

[31].  Akten zur deutschen auswärtigen Politik 1918- 1945. Sierie D. Bd. Xii . 1. Bonn, 1969. S. 233.

[32] . همان جا، ص. 808.

[33]. Kirk G. The Middle East in the War. L., 1954. P. 143.

[34]. Akten zur deutschen auswärtigen Politik 1918- 1945. Sierie D. Bd. Xii . 1. Bonn, 1970. S. 116. Schnabel R. Tiger und Schakal. Wien; 1968. S. 91.

[35] . یادداشت گزارشی گروبا «رسانیدن اسلحه برای دولت عراق، »، به نام ارنست ورمان- معاون سکرتر دولتی وزارت خارجه آلمان تاریخی 27/3/1941// بایگانی مرکزی خدمات فدرال امنیت . پرونده آر- 48558 ، برگ 179.

[36] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981. P. 228, 331.

[37] . صورت مجلس میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با  لانکاستر- آتشه نظامی بریتانیا در کابل// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 163، برگ 50.

[38] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 93.

 

[39] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 90، سال 1941، پرونده ویژه 8، کارتن 4 آ، پوشه 1، برگ های 94-95.

[40] . Adamec L. W. Afghanistan s Foreign Affairs to the Mid- Twentieth Centry. Tucson (Arisona). 1974. P.260

[41] . کوزنتس یو. ال. «تاراجگران» از بازی بیرون می شوند ، مسکو، 1992، ص. 17.

[42] . صورت مجلس گفتگوهای سامئلوفسکی کار دار سفارت شوروی در کابل با  کوارونی- سفیر ایتالیا  تاریخی 1/12/1943. // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1943، پرونده ویژه 25، کارتن 203، پوشه 6، برگ 164.

[43]. Hauner M. Op. cit. P. 233- 234, Kurowski F. Deutsche Kommandotrupps 1939-1945. Die "Brandenburger" im Weltweiten Einsatz. Bd. II. Stutgart, 2000. S. 133.  

[44] .  اوراق عبوری همراه با آلمانی ها و ایتالیایی های اخراج شده از افغانستان// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 200، پوشه 9، برگ 76.

[45] . گزارش م. واویلف « فاشیست ها در افغانستان»// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ 57.

[46] . همان جا، برگ 18.  

[47]. Hauner M. Op. Cit. P. 312, 231-232. 

[48] . میر محمد یعقوب خان سکوت- برای به دست آوردن آگاهی بیشتر نگاه شود به زیر نویس شماره.... بخش سی و دوم.

 

[49] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند در باره « توطئه بوس» بر پایه اعترافات همیندرا سینگ سودی بازداشت شده

[50] . همان جا.

[51]. Talwar B. R. The Talwars of  Patan Land. New Dehli, 1976. P. 130-131, 141.    

[52] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ های 40-41.

[53] .  یادداشت گزارشی « فاشیست ها در افغانستان» // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ 123.

[54] . alwar B. R. Op. cit. S. 359. 

[55] . Ibild. P. 140.

بایسته است با خاطرات بهارت رام بسیار با احتیاط برخورد کرد. چون او در باره بسیاری از مسایل سکوت نموده است.  

[56] . Akten… Serie D. Bd. XIII. 1. Bonn, 1970. S. 116. 

[57]. Hauner M. Op. Cit. P. 229-230.  

[58]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6 برگ 151.  

[59]. Mader J. Hitlers Spionagegenerale sagen aus. Berlin, 1971. S. 357-358.  

[60] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981. P. 236.

[61]. یادداشت گزارشی واویلف- دبیر دوم سفارت شوروی در کابل زیر نام «فاشیست ها در افغانستان و پویایی های ویرانگرانه آن ها »// بایگانی سیاست خارجی فدراسسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 179، پوشه9، برگ 137.

[62] . گزارش فرد براندت، تاریخی 7/2/1941// بایگانی خدمات اطلاعات خارجی، کارتن شماره 2437، «هند»، برگ های 2 و3

[63] . یادداشت گزارشی واویلف- دبیر دوم سفارت شوروی در کابل زیر نام «فاشیست ها در افغانستان و پویایی های ویرانگرانه آن ها »// بایگانی سیاست خارجی فدراسسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 179، پوشه9، برگ 137.

[64] . یادداشت صورت مجلس دیدار واویلف با لانکاستر // بایگانی خدمات اطلاعات خارجی، کارتن 1225، « قبال»، برگ های 3-5.

[65] .  یادداشت صورت مجلس  دیدار کزلف- مستشار سفارت شوروی در کابل با فلیتچر// بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 120.

[66]. یادداشت صورت مجلس دیدار کزلف با فریزر تیتلر// بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 118. 

[67] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف- سفیر شوروی در افغانستان با  فریزر تیتلر- سفیر انگلیس در کابل، تاریخی 1/11/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196،پوشه 6 ، برگ167

[68]. Hauner M. Op. cit. P. 236

[69] . رومیانتسف، ف.، جنگ پنهانی در خاور نزدیک و میانه، مسکو، 1972، ص. 86.  

[70]. برگرفته از گزارش های اطلاعاتی انگلیس// نگاه شود به هاونر...، همان جا.

[71]. آدمک، تاریخ روابط خارجی افغانستان در میانه  سده بیستم ، تکسون، (اریزونا)، سال 1974، ص. 243 متن انگلیسی.

[72] . یادداشت دیدار میخاییلف با فریزر تیتلر تاریخی 28/7/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 193.

[73]. Hauner M. Op.cit. P. 311.

[74]. مناسبات انگلیس و شوروی در زمان جنگ جهانی دوم، جلد یکم، مسکو، 1983، ص. 72.

[75]. Lawlor S. Britain and Russian entry into the War. // Diplomacy and Intelligence during the Secind War. Cambidge, 1985.P. 177. 

[76] . سازمان استخبارات نظامی آلمان در دوره هیتلر-گ.

[77] . مخفف «زیشرهایت دینست (Sicherheit Dinst) »- به آلمانی- خدمات امنیتی دستگاه امنیت کشوری آلمان-گ.

[78] . Glasneck J., Kircheisen I. Turkai und Afghanistan – Brennpunkte der Orietpolitik im Zweiten Weltkrig. Berlin, 1968. S. 244.

[79] . غبار در ص.ص. 202-203 جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ در باره این شخص چنین می نگارد: «در سال 1939 محمد یعقوب خان سکاوت با چند نفر جرمنی مستخدم افغانستان ارتباط سیاسی و تحریک آمیزی برقرار کرد. جرمنی ها به هوس فعالیت ضد انگلیسی در سرحدات شرقی افغانستان، از کابل به مقصد پاکتیا در معیت راهنمای شان فرار کردند. قوه پیش بین دولت، این ها را در لوگر محصور و از بین جاروب کرد و محمد یعقوب خان سکاوت هم به همین نام مدتی در محبس کابل ماند. او بعدها رها شد. پسان ها هم وظیفه جدیدی را در پاکستان قبول و در رادیو پاکستان ضد سیاست افغانستان راجع به پشتونستان مشغول تبلیغ گردید. چنان که برادرش در کابل عین وظیفه را به شکل معکوس انجام می داد. یعنی ضدیت با پاکستان را تبلیغ کرده و این جنگ سیاسی مشتعل نگه داشته می شد».-گ.

یادداشت گزارنده: میر محمد یعقوب خان- شوهر بانو پروین؟- نخستین سراینده وآوازخان زن در کشور بود. برادر محمد یعقوب خان- میر صاحب خان، همان «میر خان» معروف به ماستر اسکاوت بود که پسان ها به پاکستان گریخت و در رادیوی پاکستان در سال های جنگ رادیویی میان دو کشور در زمان داوود خان به بدگویی از خاندان شاهی می پرداخت و هر شب این شعر را می خواند: «از جور دهر دون ستم دیره دون کشیم- یارب چه کرده ایم که جور دو دون کشیم» (با اشاره به دیره دون هندوستان- محل بود و باش خاندان نادر خان در دوره تبعید) و سپس هم در اواخر دهه 1970 و اوایل سال های دهه هشتاد (در دوره جنرال محمد ضیاء الحق) به نام «کاکا جان» برنامه تبلیغی پرشنونده «کاکا جان و برخوردار» را به سود رژیم نظامیگر پاکستان، اعراب و غرب و بر علیه رژیم حزب دمکراتیک خلق افغانستان و شوروی پیشین، پخش می کرد. 

[80] . Hauner. M. Op. cit. P.330.

[81].  Talwar B. R. The Talwars of  Patan Land. New Dehli, 1976. P. 140.

[82]. Akten zur deutschen auswärtigen Politik 1918- 1945. Sierie D. Bd. Xii . 1. Bonn, 1970. S. 116. Schnabel R. Tiger und Schakal. Wien; 1968. S.116.

[83]. Hauner. M. Op. cit. P. 230.

[84]. یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با فریزر تیتلر تاریخی 21 و 28  جولای 1941 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ های 195، 2.4.

[85]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 203.

[86] . Hauner. M. Op. cit. P. 317.

[87] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با لانکاستر- رایزن نظامی سفارت بریتانیا تاریخی 16/8/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 295.

[88] . یادداشت صورت مجلس واویلف با تیلیاتسکی- معاون قنسول پولند تاریخی 20/9/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ 96

[89].Mader J. Op. cit. S. 359.  

[90] . گزارش فرد براندت// بایگانی خدمات اطلاعات خارجی. کارتن شماره 2437«هند»، برگ های 2-3.

[91] . همان جا

[92] . تلگرام ویتسیل به برلین، تاریخی 30/5/1942.// بایگانی خدمات اطلاعات خارجی ، کارتن مربوط به «هند»، برگ های 11-12.

[93]. Hauner M. Op. cit. P. 317. 

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت