طنز ِ طنز
از سکوت با حیا ، هر بی حیا مستی کند
هرکجا دستش رسد او خصلتاً پستی کند
بیچاره مخترع انترنت !
خداوند (ج) مخترع انترنت را که ثمره کار او وسیله شده تا جهان را هر آن در ارتباط داشته باشد و فاصله ها را بین بنده گانش کوتاه ساخته به بهشت بشارت رفتن دهد . زمانیکه این وسیله بدست افغانهای خود ما افتاد، خداوند ازین بشارت گذشت و خواست بشارت رفتن به برزخ را به این مخترع بزرگ ارزانی دارد .
بدبختانه درین اواخر چند سایت ناجور مهجور، غرض عقده گشایی بمیان آمده اند که قلمداران اصلی اش از سایت های اساسی جهانی افغانی به نسبت خلل دماغ و بی عرضگی مغضوب ورانده شده اند و این نارس ها خود را عقلای کـُل می دانند هر آن چون دغل می خواهند پاچه و لباس آگاهان راستین را بگیرند و آلوده کنند و قلم فرسایی بی معنی دارند. محتوی این قلم فرسایی ها نشانگر جنون و بیماری آنهاست . این امر نشان میدهد که افرازات درونی شانرا نه از ماتحت بلکه از مافوق از طریق دهان قلم مستهجن شان بیرون میدهند . این بی عرضگی عقلای مجنون! باعث شده که آن مخترع بزرگ را خداوند روانه دوزخ سازد .
ازینرو در پیشگاه عدالت محکمۀ آسمانی مخترع بیچارۀ انترنت ادعا دارد مبتنی بر اینکه :
ـــ مخترع : من چه کناهی دارم بمن رحم کنید. من که این آئینه را ساختم آرزویم این بود تا خلق الله نواقص خود را در آن ببیند و به اصلاح آن بپردازند . یا اینکه به بی عدالتی که در جهان رایج است و به آن رنگ عدالت میزنند واقف شوند . از آنجایی که عدۀ خود را از نادانی عقل کـُل می دانند و صورت شیطانی و افرازات معدوی خود را با آن بوی گند آن بیرون میدهند . تقصیر بنده چیست ؟ جواب میگیرد :
ـــ تو باعث این فساد شده ای . ورنه مانمی توانستیم همچون اختراعی را سامان دهیم ؟
ـــ مخترع با تضرع گفت : از آنجایکه هیچ برگی بی ارادۀ شما بزمین نمی افتد و یارای حرکت را ندارد . پس اختراع من نیز کار خود شماست زیرا شما ما را آفریدید عقل دادید و به این اختراع بزرگ رهنمایی کردید . جواب میگیرد :
ـــ تو آدم فضولی هستی می خواهی به این وسیله ما را خالق گناهانت بپنداری و خود را برائت دهی ؟
مخترع دست و پاچه شده با وارخطایی ، عاجزانه می گوید :
ـــ من به گناه خود اقرار دارم و از شما فقط یک سوال دارم آن اینکه : کسانیکه مرا به این روز بد انداخته اند، به آنها چه جزا مد نظر است ؟
جواب میگیرد :
ـــ بندۀ نارس من ! همینکه آنها از سایت های بزرگ مغضوب و رانده شده اند جزاء نسیت ؟
همینکه بعد از بی جا شدن روزانه آنها چون لاشخوران دربدر بدنبال گندگی ، اشتباه لفظی ،انشایی ، املایی دیگران سر گردان اند تا خود را عرضه کنند و به متن ها از خرفتی توجه ندارند و شبانه ازین سوژه های نا سوژه بزعم خود شان طنز میسازند وبرای آرمش عقده هایشان بیرون میدهند وکسی به آنها توجه ندارد . هکذا از مقاله نویسی سالم بدور مانه اند . این جزاء نیست ؟
اینکه با درد و محنت ، شبانه به بستر می روند و فردا باز همان لاش از خواب بیدار می شوند، جزاء نیست ؟
اینکه یک مقالۀ بنیادی و سازنده که ارزش خواندن را داشته باشد و دورازغرض و مرض باشد نمی توانند بیرون دهند این خود جزاء نیست ؟
اینکه دیگران چون امواج بحر در حرکت اند وزمان را میسازند و زمان رارونق میدهند و این گنده دهنان جابجا متوقف مانده اند وگندگی بیرون میدهند . ازینرومنفور همه شده اند . جزاء نیست ؟ پس دیگر چی میخواهی ای بندۀ عاصی من که در حق آنها روا دارم ؟
مخترع وقتی این سخنان را می شنود نا امید می شود . پایش میلرزد و زیر زبان می گوید :
ـــ پس من حتمی با وجود کاری بزرگی که انجام داده ام ، بخاطر چند دیوانۀ مالخولیایی باید به دوزخ بروم ؟
جواب میگیرد :
ـــ تا این دیوانگان دست از گنده خوری و گنده دهانی بر ندارند جای تو در دوزخ با هر لجن نوشتۀ آنها پائین و پائینتر خواهد رفت .
مخترع مأیوسانه تقاضا میکند : پس لطفا ًپائینترین نقطۀ دوزخ را نشانم دهید . زیرا این دیوانگان اصلاح ناپذیر اند و روز بروز در گود جنون خود غرقتر شده گنده خوری خواهند کرد . به این سبب نمی خواهم باعث زحمت شما شوم که به تدریج مرا در عمق دوزخ ببرید . بهتر است راسا ً بدون زحمت شما بیک بارگی در اسفل السافلین قرار گیرم و تکلیفم روشن شود . مخترع عاجزانه اضافه میکند یا رب تعالی آیا اجازه دارم بفهمم که این گنده کاران چرا به این روز بد افتاده اند ؟ ایا راه برگشت ندارند ؟
جواب میگیرد
ـــ نه هرگز
ـــ مخترع : بخاطر چی ؟
ـــ بخاطر اینکه آنها کفران نعمت کرده اند . آنها را به این روز بد گرفتار ساخته ام که آنها تا دم مرگ مسخره مثل ابولهب و ابوجهل باقی خواهند ماند .
ـــ پس خداوندا از بارگاه مقدس تان فقط یک خواهش کوچک دارم که آنهارا بکنار من در اسفل السافلین نفرستید . همینکه در اسفل السافلین جایم را ساختند جزایم ازین زیاده نمی شود پس لطفا ًمرا ازدیدار دوبارۀ آنها در امان دارید !
ـــ نه هرگز آنها در دوزخ نیز با تو یکجا خواهند بود .
مخترع با گریۀ می پرسد :
ـــ بخاطر چی ؟
ـــ بخاطر اینکه در آن بدبختی ترا ما نیرو خواهیم داد و آنها را ذلیل و ضعیف و زبون خواهیم داشت تا تو حد اقل بتوانی انتقامت را از آنان که باعث بدبختی تو شده اند . گرفته بتوانی و عدالت خدشه دار نشده پابر جا بماند .
مخترع با این وعدۀ الهی دلخوش می کند و دوزخ را با اسفل السافلین آن می پذیرد وبا نشۀ انتقام روانه دوزخ می شود .
رونــدگان طـریـقـت به نـیم جـو نخـرنـد
متاع اطلس آن کس که از هنر خالیست
حافظ