طنز )

 

پدرم به جولا تبدیل شد  !

 

 

  دکتور فرید طهماس

 

« گره گوار  سامسا »  ، در  «  مسخ  » ( نوشتهء  فرانتس کافکا ) ، زمانی تبدیل به حشره می شود که ، کمپیوتر را  چه میکنید که تلویزیون  هنوز اختراع نه شده بود ؛

اما پدر بیچاره  ام را ببینید که در عصر انترنت به جولا تبدیل شد !

٭٭

پس از آن که پدرم کمپیوتر را یاد گرفت  و به انترنت راه یافت  ، آنقدر مصروف شد که وقت گپ زدن با من و مادرجانم چی ، که وقت جان شستن خودرا هم نه داشت ۰ شبانه که از کار بر می گشت ، یک راست به اتاقش می رفت و کمپیوتر را روشن میکرد  و داخل « روم» کمپیوتری می شد و تا نیمه های شب با اشخاص ناشناس در موضوعات مختلف مباحثه می نمود ۰ من نامهای دیگران را به خاطر نه دارم ، اما نام مستعار پدرجانم « قند آغا » بود ۰  روزهای اول نمی فهمیدم که « روم » ــ اتاق معنا میدهد و پدرم نام مستعار نیز دارد ۰ فکر می کردم « قندآغا » یکی ازخویشاوندان ما ست که در پایتخت ایتالیا پناهنده گی سیاسی داده است ۰

پدرم ازبس که آدمی  بسیار فهمیده بود ، هیچکس  جرات نه داشت با او مباحثه کند ؛ بخصوص هنگامی که به نصیحت و پند دادن آغاز می نمود ،  همه خاموشی اختیار می کردند  ۰  در هر چیز  آنقدر معلومات داشت که چه بگویم  ! از بس که لایق بود ، حتا یگان مریض را بطور خصوصی تداوی هم می کرد ، اگر چه در طب تحصیل نه کرده بود ۰ یکی از مریضان او  به طور مثال ، مادر مادرجانم بود که خشوی پدرجانم میشد ۰   خلاصه ، در فهم و دانش ، جوره نداشت و یکه تاز میدان بود !!

ولی یکشب ، پس از آن که یک نفر به نام « گل آغا » داخل « روم » شد و  به گپ زدن شروع نمود ،  وضع پدرم کمی تغییر کرد ، رنگ و رویش که تا آنوقت مثل گل گلاب تازه بود ،  سفید شد ولزره به جانش افتاد مثل کسی که به ملاریا دچار شده باشد ؛ از بس که میلرزید ، کم بود از چوکی بیفتد ؛  مادرجانم با وارخطایی ،  یک گیلاس شربت لیمو برایش تیار کرد ۰ در آغاز نه فهمیدیم که چه گپ شده ،  پسان معلوم شد که گل آغا ، آدم فهمیده تر از همه است  و در فهمیده گی  ، به پدرم چی که به فلک تن نمی دهد  ! از همان شب وضعش خراب شده رفت تا  آنکه  از خوردن و خوابیدن ماند وحتا از رفتن به کار نیز دست کشید ۰ گل آغای ظالم ، اگرچه خوب می فهمید که حال « قند آغا  » را خراب ساخته است ، باآنهم هرشب با چشم سفیدی داخل « روم » میشد و در موضوعات بسیار کلان کلان مباحثه می نمود ویگان دفعه  با پرسشهای سخت سخت ، پدرک مریضم  را سوالپیچ  می کرد ۰ او از سوالهای گل آغا  نمی ترسید ، اما به خاطر مریضی که عاید حالش شده بود ، هنگام جواب دادن ، اول رنگکش سرخ می گشت  ، سپس  سفید ، تا وقتی که جانکش به لرزیدن شروع می کرد ۰ مادرجانم هرشب  پیش از آن که گل آغا به گپ زدن شروع کند ، چندین گیلاس شربت لیمو را آماده و تیار پهلوی کمپیوترش می گذاشت   ، اما افسوس که گیلاسهای لیمو هم  فایده نکرد  و این حادثه دلخراش رخ داد۰    به هر حال ، چند مطلب از آخرین گفت و شنید های گل آغا را با  پدر بیچاره ام که هنوز به  جولا تبدیل نه شده بود ،  یاد آور می شوم  :  

گل آغا :

آیا میدانی که چرا موشهای صحرایی از موشهای خانه گی بکلی فرق دارند ؛   و اگریک موش صحرایی را گرفته ، چشمانش را بسته  و برای چند دقیقه در فضای خارجی  در حالت بی وزنی قرار دهیم ، به موش خانه گی تبدیل می شود ؟

پدرم  :

عجب سوالهای می کنی گل آغا جان ، به  ما و تو چی که موش صحرایی از موش خانه گی فرق دارد و  دیکر ، کدام دیوانه باشد که چشمهای موش را در فضای خارجی ببندد تا به موش خانه گی تبدیل شود ؛  مهم تر از همه ، مگر موش خانه گی در زمین  کم است که درفضای خارجی هم رخنه کند ؟

گل آغا  :

قند آغاجان ، یادت نیست که  جملهء « قروت مفت در تلهء موش است »  را برای اولین بار کی گفته بود ؟

پدرم  :

این جمله را برای اولین بار ، یا  از زبان بوش رییس جمهوری امریکا ـ بچهء بوش رییس جمهوری امریکا شنیده ام ، و یا از  زبان یکی از قروت فروشان کوچهء مندوی کابل ۰

تصحیح گل آغا  :

نی ، نی  قندآغا جان ، گفتن این گونه  جمله های پرمعنا ، برای بوش بچهء بوش چی که ، حتا برای قروت فروش کوچهء مندوی کابل نیز آسان نبود ! این گفتهء کوتاه در اصل از مادام مارگریت تاچر صدراعظم سابق انگلستان است۰

پدرم  :

بسیار ببخشی گل آغا جان ، آدم یگان دفعه غلط می کند ، کسی غلط نمی کند که مطالعه نکند !

گل آغا  :

طوری که فهمیده شد ، معلومات تان  درفزیک ، بیولوژی و علوم سیاسی بسیار زیاد است  !

پدرم  :

چه کنیم ، مجبوریم  ، گرچه دانش زیاد خطرناکتر از بیدانشی است ، باآنهم ،آدم باید درهر رشته معلوما ت کافی داشته باشد ، بخصوص در قرن  ۲۱  که عصر انترنت آغاز شده است !

٭٭

قصه کوتاه که ، مباحثه های آنان  تا دم دم صبح ادامه می یافت ؛  گل آغای ظالم پشت به پشت سوال میکرد ؛  پدرکم  لرزیده ــ لرزیده جواب میداد ، مادرجانم گیلاس ــ گیلاس شربت میساخت  و من ، به مغازه رفته ، کیلوــ کیلو لیمو می آوردم ۰۰۰

 آخرین سوال گل آغا  این بود که ، «  اینتر نت  » به چی شباهت دارد ،  پدرک مریضم  جواب داده نه توانست و کم بود از چوکی بیفتد ۰ گل آغا فهمید که وضع قندآغا خراب است ، خودش جواب داده گفت : انترنت را می توان به «  تار جولای جهانی  »  نیز تشبیه کرد ۰۰۰

همین که شنید ، انترنت مثل خانهء جولا است ، به چابکی از جایش برخاست و به سرعت  ، از این سوی اتاق به آن سوی اتاق ، چندین بار رفت و آمد کرد و سپس   میکروفون کمپیوتر را گرفت و از  گل آغا پرسید : میخواهی بگویی  من جولا شده ام که با اینترنت سروکار دارم ؟

« گل آغا » ، وقتی که فهمید «  قندآغا »  را به حد جولا شدن رسانده است ، مایکروفون را به « زور آور » سپرد تا  مباحثه را با « چارشانه »   در بارهء  دور دوم انتخابات آغاز کند  !

٭٭٭

مادرم کمپیوتر را خاموش کرد ، گوشی را برداشت و به داکترخانواده گی ما زنگ زد ۰

داکتر پرسید : آخرین چیزی که مریض خورده است ، چه بوده ؟ مادرم گفت شربت لیمو ! ۰ داکتر هدایت داد که لیمو را قطع  وبجای آن  چند تا مگس را نیمه جان کرده ، بر شیشهء کمپیوترش بچسبانید و حادثه را بطورعاجل به ادارهء مرکزی جولا شناسی اطلاع دهید  !!

 

 

پایان

 

faridtahmas@rambler.ru

 

 


بالا
 
بازگشت