مهرانه نمکین
کنفرانس بری تکمیل « دیورند پالیسی » و « فارورد پالیسی »
خواهرا و برادرای عزیز ـ
که مره بسیار تشویق کدین و عزت بخشیدین ـ
السلام علیکم و بسیار بسیار تشکر !
حالی چند عرض دیگه پیش آمده که به نظرم عاجل اس و گرنه ایقه زود فضولی نمی کدم .
دنیا به کس اوسانه نمی گویه :
ده روی همی سایت هایی که راست و دروغ شان چندان معلوم نیس ـ خوانده بودم که دنیا به سال 2012 پایان پیدا میکنه .
عزیزا ؛ میدانین ؛ به اِی حساب سر انگشتی ـ ما و شما تنها دو سالک دیگه خواد بودیم و خوبی و بدی و شرافت و رذالت خواد کدیم .
مه ای گپه سر ازی که نقشه های کیهانی و ثبوت های بسیار داشت ؛ قبول نمی کدم . به خیالم ـ مه که حالی 15ـ 16 ساله هستم ؛ پیش خداوند و آفریدگار خود حق دارم که کم از کم 50 ـ 60 سال دیگه مره مهلت بته که زندگی کنم واز شمال دنیا بهره ببرم .
ده همی چرت ها بودم که از زلزله « هایتی » خبر شدم ـ یک گوشه از دنیا که ده ـ ساعت نی ـ ده دقیقه « کن فیکن » شد . هزار ها مهرانه و خورد تر از مهرانه و بلکه هزارا آدمی و زنده جان به دنیا نیامده ؛ پیش ازی که به دنیا بیاین ؛ از دنیا رفتن .
خدا مغفرت کنه مادر کلانمه ؛ یک ساعت هم قصه طوفان نوح و قوم عاد و ثمود و همیطو چیز ها ره ماندنی نبود .
وقتی بریش می گفتن : کتی قصه هایت طفل هاره زهره ترق میکنی ؛ جواب میداد :
تنها اونها که از قصه های مه زهره ترق نشون ؛ میتوانن ده اِی دنیا زنده گی کنن ؛ مه قصه ایشه میکنم مگه دنیا حقیقتیشه نشان میته .
مادر کلان ده همطو وقت ها ماره مخاطب ساخته میگفت : بچه هائیم ؛ به هوش باشین که دنیا به کس نه قصه میکنه و نه اوسانه می گویه !!!
کتی همی فکر ها و خیال ها ؛ « ویب نوردی » میکدم تا تازه ترین خبر ها و مطالبه بری بابه جانیم جمع آوری کنم که گرمب و گرومب و انفجار و انتحار ـ حزبستان و کابل جانه پُر کد ؛ مه هم که یک مشت اعصاب هستم ؛ درهم و برهم شدم .
مه نی که هیچ کس حتی پدرجانیم نمی توانست بگویه که نفر بعدی که غرق خون خود میشه و از دنیا میره ؛ مهرانه نخواد بود . ده همی حالت ناغلطی یک سایت که اجازهء واز کدنشه نداشتم ؛ واز شده و یک صفحه ایش هم « Save page as » گشته .
ده ای باره پسانتر گپ خواد زدم ؛ لیکن ظرف دو روز پس ازو واقعه ؛ هر چه خبر ها و نوشته های سایت هاره به پدر جان بردم ؛ پیشانی شه باز کده نتوانستم . دلیم تنگ شد و پرسان کدم :
بابه ! آیا همی درست نیس که طالب ها قدرت خوده به روی دنیا کشیدن و سبق حسابی به دارو دستهء حاکم داخلی و خارجی دادن ؟!
خیلی تشویش داشتم که پدر ناراحت نشه و مخصوصاً قسمیکه باز با داد و فریاد بالای مه و حتی لت و کوب کدنیم هم ـ تسکین پیدا نکنه . مگر نه !
به صحنهء نادیده و ناشنیده ای روبرو شدم ؛ ده اول لب های پدریم پریدن گرفت و ده همو حالت با یک صدای نا آشنا و خفه گفت :
بچیم ! طالبِ چی ؟ نمی فامی ؛ بلا هایی هستن که (I.S.I) و (C.I.A) و (M.I.6) و (mosad) نام دارن یا زیر همیطو نام ها پت هستن . اونها حالی نام ملا و طالبه سرخود مانده ان و ما هم لوده لوده خیال می کنیم که چند بچه مدرسه و خواستن خواه درس قرآن و دین و آخرت ؛ راستی راستی میتوانن اینهمه شرارت بکنن !!
پس از اِی سخن ها که خیلی هم به سختی ادا کرد ؛ بابیم مثل طفل به هق زدن افتاد . مه تا همی وخت گریه یک مرد ریش سفیده به همی شکل حتی ده فیلم و ده خو هم ندیده بودم .
بعد چند ورق کاغذی ره که از سایت ها گرفته پرینت کده بریش داده بودم همرای چند تا روزنامه به طرفیم قلاج کده گفت :
بدبختی ای ملت ـ اوقدر ها « طالب »! نیس ؛ کرزی و پاکستان و امریکا و اون دیگه هاییکه در ظاهر می بینیم ـ هم نیس . بدبختی ما زیاد تر اینه همی هاس ؛ همی نویسنده ها ؛ مبصر ها ، اکه عقل ها ، حزب ها ، رهبرا...
اگه همه طالب اس ؛ پس نفری ها کجاس ؟ :
یکیش سر ده گریبان نمی کنه که طالب طالب طالب یعنی چی ؟ اِی طالب از کجا شد ؛ ده ای 1400 سال اِی طالب کجا بود ؟ اگه طالب ها اوغانک های ناراض و غیرتی وآزادیخواه استن ـ خیر انگلیس پدر کُشته کجاس ؛ صیهونیست های یهودی که امروز امریکا و جهان غربه اداره میکنن ، و ده کوه های سلیمان و سپین غر و تور غر و دامنه های هیمالیا پشت « قبایل گمشده » خود میگردن ؛ کجاستن ، پاکستانی های انگلیس ولد انگلیس ولد انگلیس و بنت انگلیس و بنت انگلیس کجاستن ؛ هزار ها قاتل و جانی محکوم به مرگ و حبس ابد کشور های اسلامی کجاستن که به نام جهاد برای افغانستان از زندانها مرخص و راهی ای سرز مین بدبخت شده ان و هنوز راهی استن . هزارها اولاد بی پدر و مادر و قاچاق شده و ولدالزنا که از بیچاره گی گرفتار قروانهء سی چهل هزار مدرسهء شیخ و شیطان ده پاکستان و جاهای دیگه شده با شستشوی مغزی به بمب و ربات و ماشین تبدیل شده میرن ؛ کجاستن ؟؟؟؟
به خیالم پدر تحت تأثیر درد و احساسات مرضی ؛ کمی مشاعر خوده از دست داد و گفته رفت :
ده طول تاریخ ترور و ویرانگری و خود و دیگه هاره به خون و آتش کشیدن ـ بوده ـ مگه هیچ وقت مثل امروز یک مشت حراف بی مسئولیت از اِی بیمار های روحی و دیوانه های زنجیری « قهرمان » جور نکده ان ؛ کم از کم بیخ و ریشه پیدایش و علت های بیماری ها و بیچاره گی هایشانه از یاد نبرده ان !!
بچیم ! فیلم های وحشت هالیودی ره خو گاه گاهی دیدی ؟ حالی اوغانستان صحنه پُر کدن یک سلسله فیلم های وحشت هالیودی دیگه اس ؛ حامد کرزی و دارودسته ایش نقش های خوده بازی میکنن و پاکستانی ها و عرب ها و اسرائیلی ها و امریکایی ها و انگلیس ها ... نقش های خوده !
اینطو مبصر ها و صاحب نظر های ما هم نقش مفت و مجانی خوده بازی میکنن ! فقط همین جه است که دلیم به کفیدن میرسه .
بیچاره مردم اوغانستان ؛ شب و روزه مقابل تلویزیون هایی که ده همو فیلم وحشت هالیودی نقش و وظیفه دارن ؛ می گذرانن که شاید به حقیقتی دست پیدا کنن ـ یک تعداد روزنامه می خوانن و یک تعداد هم به سایت و انترنیت چنگو استن ـ دیگه ها شایعه پشت شایعه نوش جان میکنن که اکثرش زهر هلایل اس ـ خواب آور ـ نی که مرگ آور اس !
گاهی دل آدم میشه که کاش همه اینها نبود ؛ فقط یک سخن حقیقت بود ـ یک سخن بری زنده گی بود ـ یک سخن بری هدایت بود !!!
آخر کمی عقل هم خوب چیز اس !
آخر یک کمی عقل هم خوب چیز اس . همی هشت سال پیش اِیقدر صدراعظم و وزیر و جنرال و نماینده خاص و فلان و فلان کجا بود که به قصه اوغانستان باشه . ده 10 سال حتی از همو سگ های مین پال خود یکی ره ـ برای سیل و گشت هم به خاک ما روان نمی کدن . حالی حتی گپ دیوانه های ما از ارزش افتاده که قبول نداشتن اندیوالیشان روز جمعه تولد شده باشه ـ به خاطری که روز جمعه رخصتی اس !
غیر « هله بدو که نمی دوی » چه می بینی؟
نه جمعه داریم ؛ نه عید و برات که فلان و فلان جناب از ای سر و از او سر دنیا نیامده باشه .
نتیجه همه اِی سفر ها و بدو بدو ها چیس ؟
قصاب زیاد ـ گاو مُردار !
بد امنی بیشتر ـ بد روزی بیشتر !
البته بری ما و مردم های دور و پیش ما و او دیگه های که با خبر های ما ترسانده میشن ؛ تا حق داری کنن ، اسلحه بخرن ، فرمان بر باشن ... ! ـ لیکن نه بری خود شان !!!
طالبه بمان ! بن لادن کیس ـ القاعده چیس ؟ اِی مه نیستم که میگم ـ حالی کلان کلان جناور های امریکایی داد و واویلا دارن که بن لادن ده « توره بوره » خلاص بود ؛ قدر قدرت های ما نخواستن که او از بین بره !
بلی ، بن لادن که از بین میرفت ؛ باز اِی فیلم و سریال بی سر وپا چطو میشد ، باز عسکر امریکا و دیگه ها چطو ممکن بود از پانزده ـ بیست هزار به صد و صد و پنجاه هزار برسه ؟
« خدایا اوره که عقل دادی چه ندادی و اوره که عقل ندادی ؛ چه دادی ؟! »
دهان ما پر آو پر آو میشه که باش ؛ کنفرانس لندن است . مگه بهترین هایشه ده بُن و توکیو و کجا و کجا ندیدیم ؟ اِی خو نامیش در سریش اس ؛ ده دوصد سال ما از لندن چه دیدیم که حالی ببینیم ؟!
اِی تکمیل یا قدمی بری تکمیل همو« دیورند پالیسی » و « فارورد پالیسی » و « بفر استیت پالیسی » اس . نمیدانم خداوند چرا درخت عقل ره اینهمه از نوع بشر و خاصتاً از ما دور نگهداشت . آرزو میکنم که بری موجودات مابعد بشری اِی کیمیا ـ کم از کم مثل زردک ـ فراوان و آسان یاب باشه !
تا اینجه خشکی گلون بابیم خیلی زیاد شد . دویدم تا یک گیلاس آو بریش بیارم . وختی آمدم دیدم وضعیش خرابتر شده ـ می لرزه و پشت تابلیت میگرده . اول آو خورد و باز دوا ره زیر زبانش ماند و دراز کشید . میخواستم آرامش بگذارم که متوجه شد و گفت :
دختریم ـ جایی نرو ـ میشه همی دمِ آخریم باشه ـ وارخطا نشو ـ مه مُردم هم جایی نمی روم ـ ده خاک وطن مخلوط میشوم ـ هر مشت خاکه که برداری مره بین ازو می یابی ـ مگه حالی بمان که گفتنی هایمه گفته برم .
نمیدانم میدانین یا نه که مه چه حال پیدا کدم ؛ مه نمی توانم ببینم که بابیم پیش از خودیم جایی بره !
پدر مثل کسیکه به دهانش نصوار باشه ؛ میده میده سخن میگفت :
شاید شنیده باشی ـ یک معلم بوده که مشکلِ تلفظ داشته ـ « الف » گفته نمی توانسته ـ لیکن به شاگرد هایش مکرر ده مکرر میگفته : مه « انیف » میگویوم شما نبگوئین « انیف » ـ شما بگوئین « انیف » !
شاگرد های چوچه که مقصد معلم نجیب خوده نمی فهمیده ان ـ فقط هور هور می خندیده ان !
حالی کسی است که مشکل تلفظ داره و « انیف » گفته میره و لیکن بیشتر ها مقصد و مرض و غرض دارن که « انیف انیف .. » خوانده میرن ! یک غرض شان هم ایس که : مُوده گیر کنن و از استعمال لغت ها و اصطلاحات میدیای جهانی عقب نمانن !!
ده غیر ازو ؛ گپ چیس که از بام تا شام طالب طالب طالب گفته میرن ؟ آخر پشت دروازه های اینها تقریباً همه روزه طالب های معصوم نمی آین که « وظیفه ! » صدا کنن ـ از « ملا نوبتی » خبر بتن ـ « ملا امام پولی » و پوست قربانی و ایطو چیز ها طلب کنن ؟؟؟
آیا همی طالب ها ـ همی معصوم ها ـ همی اولاد های قابل ترحم ما میتوانن ای طو بلا ها باشن که می بینیم !
به لحاظ خدا ـ طالب مالب نیس ـ کمی نزدیک به حقیقتیش « آی اس آی » پاکستان اس ـ القاعده اس !! اجیر جنگی مافیای پاکستان و شیوخ از خدا بی خبر عرب و ملیاردرای امریکا و دُمبکی هایشان اس !!!
کاشکی کسی نبوغ به خرچ بته و یک نام با مسمی سرِِ ایها بمانه !
ریشه ها ره پیدا کنیم ـ
ریشهء « طالب! » ـ ریشهء « مجاهد » ـ ریشهء« سرباز خدا » ره :
پدر مثلیکه اندکی بهبود یافت ـ بر جای نشست و تند تند به مه دیدن گرفت .
... دخترم !
یک گپه از خیلی وخت ها آرزو داشتم بریت بگویم ـ مگه می ترسیدم بچه گی نکنی و از پیشت خراب نشه . حالی که افتو پشت کوه هستم ـ نمی توانم صبر کنم . خوب ، توجه کو ـ چه می گوم !؟
بنی بشر تا جائیکه علما کشف کده ان ؛ از خیلی زمانهای دور و دراز به ایسو به دو بخش تقسیم میشده :
یکی مردم ـ دیگری حاکم و بادار مردم . یکی دزد ـ دیگری کاروان . یکی گرگ ـ دیگری گوسفندا .
حتی در نوشته ها و فرمانهای نه چندان دور ؛ از جمله ده بیاتات و پیام های بنیامین محمد ظاهر پادشاه اخری و بابای آخری ملت اوغانستان شما سراپا می بینین که مردمه « رعایا »ی خود یعنی گوسفندان خود خطاب میکنه !
او تنها نیس ؛ کتابخانه های دنیا و ادبیات هزار سالهء خود ما پر از همی خطاب ها به مردم اس . ای خطاب و نام و عنوان بری مردم اوقدر عام و طبیعی بوده که بسیاری مقامات کلیسا « شبان و چوپان » معنی داره و مردم از ناز و محبت هم که شده ـ بره های خداوند و بره های حضرت عیسی مسیح خوانده میشون ـ حتی خود آن جناب ده صدر زیبا ترین لقب های خود لقب « بره » ره داره !
به هر صورت ـ مردم به هزار ها دلیل ضرورت به ایمان دارن . ضرورت به تکیه و توکل به یک مقام معنوی دارن که به عقیدهء شان پیدا کننده و مدد کننده و جزا دهنده و نیست کنندهء شان اس .
ده گذشته هر قوم و قبیله خدای خوده داشت ؛ حتی یک قوم و یک گروه چند خدا و از چند جنس و چند عنصر داشت . مهم هیچ وقت چند و چونیش نیس ـ مهم ایمان است ؛ یک توانایی روحی که اتکا و اعتماد به نفس و یقین و خاطر جمعی بری آدم می بخشه و آدمه از ضرر فضولی ها و پیش پزکی های عقل که خاص بشر اس ؛ ده امان نگاه میکنه .
حتی ده ای سال های اخیر کشف شد که ده روی کروموزوم های بشر ـ « ژن ایمان » وجود داره . معنای ای گپه پسانها خواد فامیدی . خو حالی فکر کو که سبب الاسباب خدا جویی و مؤمن بودن و دست به دعای رزق و روزی و خیر و برکت و نجات از آفت ها و بلا های آسمانی و زمینی داشتن ـ ده نهاد بشر اس ! مثل رنگ پوست ، مثل دیدن و شنیدن ـ خوردن و خوابیدن و آشامیدن و همه چیز های دیگه که ده موجودات حیه می بینی . ایطو چیز ها علم و دانش و تحلیل و تبصره و امر و نهی کار نداره . هس که هس !!
مگه قدرت و ثروت و حاکم بودن بالای مردم ؛ آدمه دیر یا زود از خود بیگانه میکنه . ده ای حالت و موقعیت شدت احتیاج آدمی به تکیه و توکل و ایمان کم میشه ؛ چرا که آدمی حالا خوده ده ساحل عافیت و ازو هم ده جایی بهتر حس میکنه . اون هموس که یکی دوتا از چیز هایی که گفتم و جمعن غرایز نامیده میشون ؛ قوی و دیگه ها ضعیف شده میرون . از چیز هایی که قوی میشه یکی غریزهء بلعیدن و شکار کدن و به دام انداختن و مطیع ساختن است که ده مورد آدم ها تا حد تلاش و هنر و چل و فن برای خر ساختن و سوار شدن مردم وسعت پیدا میکنه !
ده ای حالت زر و زور و قدرت و حکومت ؛ ظرف ایمان آدمی را اشغال میکنه ؛ ده نتیجه آدمی نه تنها بیخدا و بی مؤمن بهی میشه بلکه خودیشه خدا و مؤمن بهی یعنی همو چیزی که میلیون ها زیر دستش شب و روز به دنبالش میگردن ـ می بینه ـ یعنی خودیشه مالک و همه کارهء مردم فکر میکنه و اون همو وختس که ای قسم قلدورا و جبارا دعوای خدایی میکنن . نمرود های کلده و آشور ـ فرعون های مصر ـ امپراتور های روم و چین و جاپان قدیم و جاهای دیگه دنیا ازی کار ها فراوان کده ان !
البته رفته رفته ای قسم دعوا هایی خدایی از رونق افتاده و ازی خاطر حاکم های قدر قدرت بعد تر اندک اندک او ره پوشیده تر و ظریف تر ساخته رفته ان ـ مگه ده اصل قضیه نه تنها تفاوتی پیدا نشده که شدت و لجاجت اون بیشتر و بیشتر هم شده .
امروز ممالکی مثل امریکا و انگلیس تنها یک نمرود و فرعون ندارن ، طبقه نمرود ها و فرعون ها و قارون ها و امپراتور های مالی و اقتصادی و نظامی دارن .
اونها خوده خدایان زمین و زمان و گذشته و آینده و بر و بر و آسمان و ورای آسمان فکر میکنن . اما مثل نمرود ها و فرعون های دنیای اولیه ساده نیستن که اِی دعوی ها ره به طور عامه فهم و مستقیم بالا کنن . عمده ترین راه های تطبیق و عملی ساختن و دوامدار کدن این داعیه ها ـ حالا سازمان های جاسوسی و تبلیغاتی و شیوه های دیگهء سیاست و دپلوماسی اس . یک طریقهء بسیار مؤثرش هم تجارت اس .
« ایمان » و « تقاضا » و « تجارت »:
میدانی ـ تجارت وختی رونق میگیره که تقاضا وجود داشته باشه ـ معلومدار برای احتیاجات روحی و ایمانی ده دنیا عالمی از تقاضا وجود داره . سر ازو حاکم های جهان امروز میتوانن به طور مصنوعی هم عالمی از تقاضا خلق کنن .
از اینجاس که دکانها و سوپر مارکیت های دین فروشی و خدا فروش و مقدسات فروشی باز میشه و بازار متاع های ایمانی از هر بازار دیگه گرمتر و سود آور تر میگرده . از ای راه تاجر های ماهر محترم ـ هم پول و ثروت و قدرت خوده افزایش می تن و هم سرِ دنیا و مردمانش خدایی خوده قایم و دایم می فرماین !!!
مردم محتاج دین و عبادت و توکل و دعا و استرحام ـ ازیکه احتیاج دارن و لیکن خود دارای امکانات تولید نیستن ـ همیشه اهل تقاضا و خرید بوده ان و میباشن ـ به همی دلیل اهل سود و سرمایه ـ ای متاع هاره به کالا تبدیل میکنن ـ به دکان و سرای و مارکیت می اندازن و فروخته میرن ـ اینحالی اون که کتاب مقدس ، اسم الله ...، تمثال بگوان و آهورومزدا ...، تصویر کعبه و صلیب ...، تسبیح ، زنار ، تعویذ ، طومار ، ضبط قرائت ، جای نماز ، برنامه های رادیویی و تلویزیونی دینی و مذهبی ، وعظ و زهد ... میفروشه ـ حتمی نیس که خودیش هم مصرف کننده و مؤمن و معتقد به ای چیز ها باشه . او اصلاً به فکر سود خود اس که مستقیم یا غیر مستقیم حاصلیش میکنه .
اگه هدیهء کتاب و پول تمثال و تصویره از خود مشتری میگیره ـ پول برنامهء رادیو تلویزیونی و خیلی چیز های دیگه ره از قدرت ها و منابع فرمایش دهنده دریافت میکنه !
مگه مردم ده هر حال ـ مصرف کنندهء اینهمه متاع های ایمانی هستن ؛ اونها مؤمن و معتقد و مخلص با اِی متاع ها عمل میکنن ـ پُشت اصلی و تقلبی و بی خطر و زهریش چندان نمیگردن ـ ازونها حقیقتاً به حیث دارو و درمان و شفا بهره می جوین ـ قوت و انرژی برای زنده گی و ثمر و سبب برای آرامش و بهتری رزق و روزی و دفع بلا ها و آفات می گیرن و حتی با توصل به اونها برای نزدیکی و وصال به مرکز عقیدتی خود استفاده میکنن .
به دلیل ناتوانی مردم ده تشخیص خوب و خراب و شدت احتیاجشان که توسط تبلیغات هم مصنوعن حاد تر ساخته میشه ـ رفته رفته ای تجارت بسیار پیچیده و بیحد کثیف میگرده .
ده قرون وسطی از تعالیم سراپا رحم و رحمت و شفقت حضرت عیسی مسیح ـ قدر قدرت هایی کلیسایی چیزی جور کدن که تا به حال زمین و زمان از یاد آوریش می لرزه !
شما جوان ها اگر هیچ چیز دیگهء تاریخ بشره نمی خوانین ـ باید تاریخ کلیسا در قرون وسطی ـ تاریخ تفتیش عقاید ( انگیزیسیون ) و تاریخ جنگ های صلیبی ره بخوانین تا کم از کم به خود قبولانده بتوانین که آدم هستین و شیر آدم خوردین !
همی تجربه های کلان تاریخی بود که انگلیس ها و دیگه استعمار گرا ره تشویق کد که نه فقط دین ها و عقاید مردمان کشور های مستعمره ره به مال التجارهء خود تبدیل کنن بلکه از اونها اسلحه بسازن ـ اسلحه بیحد مؤثر و فوق العاده مخرب !
چیزی ره که رابرت درایفوس ده کتاب بازی شیطانی (1) شرح میته ؛ جریان همی مال التجاره و اسلحه ـ و فروشات و کاربرد های اونها ده دنیای ما مسلمان هاس . مخصوصاً وطن بدبخت و بدروز و تباه و ویرانه و صغنهء خود ما ذریعه همی تجارت و توسط همی اسلحه به ای حال افتاده و هنوز امید رهاییش نیس که نیس ـ بلکه اکثر اکه عقل ها و مبصر ها و محقق های ما هم چشمه پُت کده ان و دهنه واز ـ و حد اکثر بری رونق دادن همی تجارت پلید و تقویت همی سلاح و لشکر مزدور استعمال کنندهء اِی سلاح ؛ گلو پاره میکنن و بهتر از خود استعمارگرا و نماینده های شان ده منطقه ـ از همه مهمتر پاکستان و اسرائیل ـ خدمت میفرماین !
شاید کسی بگویه ؛ خیر از دولت فاسد و دست نشانده حامد کرزی و دار و دستهء جنگسالار و مافیاییش و از قوت های اشغالگر طرفداری کنیم ؟
پرسش خیلی ها خوب است ـ مگه جوابیش « هان یا نی !» بوده نمی توانه !
البته حیوانات تنها ده « حال » زنده گی میکنن ، پیش پای خوده می بینن و نمیدانن که گذشته ای بوده و آینده ای هس یا شاید باشه !
بشر هم یک موجود حیه و صاف و پوست کنده یکی از حیوانات اس و تا وقتی که ده « حال » زندگی میکنه ـ پیش پای خوده می بینه و به گذشته دیده نمی توانه ؛ از حیوان بودنیش هیچ چی کم نمیشه ؛ مگه از بشر بودنیش اثری باقی نمی مانه !
ما با گذشته و تاریخ خود بشر استیم!
ما با گذشته و تاریخ خود بشر استیم و بشر بوده می توانیم !
وقتی اِی حقیقته قبول کدیم به همونجه میرسیم که چار و ناچار باید برسیم ـ در اونجه می بینیم که کرزی خودیش حد اقل « طالب » درجه 2 اس ـ و گرنه سند مافوق درجه هم داره ـ به خاطری که یکی از اعضای پنجگانه بورد عالی خادمان کمپنی نفتی یونیکال بوده تا همو بلای « طالب » نامه سر و سامان بته و به قدرتی تبدیل بسازه که امنیت پروژهء عظیم عبور لوله های گاز ترکمنستانه تضمین کده بتوانن .
باز مقام ارشد ده جهاد امریکایی و پاکستانی داشته ؛ جهادی که به شیوهء پیشرفته تر از جنگ های صلیبی کلیسا در قرون وسطی سازمان داده شد تا خرسه (2) به تلک بیارن که آوردن و به قیمت نابودی و بربادی وطن ما جنگ سرده به فایده خود ختم کدن ؛ نفر های خوده ـ ده شوروی سرِ قدرت آورده ـ اِی حریف کلانشانه تکه و تاراج فرمودن .
کرزی همونجه بود که حضرت بود ـ
که بن لادن بود ـ
که دیگه حضرات بودن ـ
که سرغنه های جهادی و طالبی بودن !
حالا هم چیزی نریخته ، نپاشیده ـ کرزی برادر ملا عمر اس و ملاعمر برادر کرزی ـ چون ملا عمر برادر بن لادن است پس کرزی هم برادر بن لادن اس . اما نه به شکلی که بهلول دانا برادر ساطان محمود بود !(3)
اما دعای سر هالیوده کنیم که ده سناریوی فیلم و سریال وحشتیش ؛ بری هر کدام ایها نقش و رول قهرمان و بدماش و دلقک متفاوته داده ؛ همه نقش بازی میکنن ـ مجبور و مکلف استن که نقش بازی کنن !
خوب ؛ باید یگان یگان خود مُرده ره هم به قربانی حساب کنن ـ بری ایکه دعوی دارن که صحنه مجازی نیس ـ صحنهء جنگ حقیقی علیه تروریزم اس !
اگه دنیا موجود بود چند سال بعد که اسناد شبکه های خر دجالی از طبقه بندی (4) خارج شوه باز یک یا چند رابرت دریفورس دیگه همه چیزه غلبیل میکنه و نشان میته که در درون حکومت پنهان جهانی چه می گذشت و مقام هالیود و فیلم های وحشت و بازیگر هاییش در او چه بود !؟
گرچه همی حالی هم اسناد کم نیس .
آثار مصطفی دانش (5) ـ ژورنالیست بین المللی همزبان ما مخصوصاً کتاب « سوء استفاده از کلام خدا ـ خاور میانه در کوران بنیاد گرایی » او ، کتاب « تلک خرس » (6) دگروال محمد یوسف افسر آی اس آی ، اعترافات بینظیر بوتو ، نواز شریف ، نصیرالله بابر ، زبگنیو بریژنسکی و .. و .. برای عقل سلیم و چشم بینای بشری کافی وشافی اس !
چیز هایی که به نظر میرسه بسیاری محققین و مبصرین و اکه عقل های ما چندان میل ندارن به ایش توجه کنن ؛ ازیش استنتاج بفرماین و به جای سناریوی هالیود و « کمیته 300 »(7) و حکومت پنهان جهانی ؛ سناریو و برنامهء ملی و وطنی از خود درست نماین .
یک ذره شرم و ننگ و حیا هم چیز اوقدر کریه و کثیف و غیر قابل تحمل نیس که بعضی ها به شدت ازیش میگریزن . خاصه که همین ها با گوش شنوا و چشم بینا ده اون بیست سالی هم تشریف داشتن که ابلیس ها داد و وایلای « اسلام ده خطر اس! » ره به راه می انداختن و از مجاهدان و مبارزان آزادی افغانستان تا او سر کائینات تجلیل و تمجید میکدن و ده ای بیست سالی هم تشریف دارن که همون مجاهدان و مبارزان « شر وفساد » و جنگسالار و جنایتکار جنگی شده ان و تیکهء مندوی اسلام و آزادی و جهاد ! به « طالب های کرام! » تعلق گرفته !
در ینجا بابیم آهی عمیق کشید و گلون تر کده ادامه داد :
جان پدر ؛ حتماً زمان های که به مکتب رفت و آمد میکدی ؛ دیدی که سگ های کوچه به دلیل های مختلف باهم جنگ و جدل میکنن ....
***
خیلی ببخشین که مه تمام گپ های بابیمه اینجه آورده نمی توانم . او با مثال ها و دلیل های بسیار کوشش کد تا مره کاملاً « خر فهم » بسازه . به همی خاطر لازم نیس اِی گپ ها از مه او طرفتر بره !
چه میدانم ؛ هرچه نباشه بابیمه اس ـ قبله گاه مه اس ـ مگه شاید برای شما پیرمردی باشه که بچه شده و از عقل مقل خلاص !
لیکن مه به همی عقل قاصر خود ـ تا جائیکه کتاب هایی مثل « تاریخ تمدن اسلام » (8) ، « تاریخ قرون وسطی » ، « میراث خوار استعمار » و به تازه گی کتاب « بازی شیطانی » ره نیم و نیم کله ورق زدیم خیال میکنم ـ بابیم حق به جانب اس . باز خدا خبر ـ آخر کیس که بگویه دوغ مه ترش اس ؟؟!
هرچه بود ـ ده پایان متوجه شدم که بابیم رنگ و رخ تازه کده ؛ شاید به دلیل ایکه خیلی زهریات وجودیشه بیرون ریخت ؛ چست و چالاک برخاست و به مه گفت :
گپ ها کشال شد ؛ خدا میدانه که درست روی کاغذ آورده بتوانیش ـ مینوتیشه باز به مه نشان بتی !
گفتم : بابه جان ! تشویش نکنین ؛ تمامیشه ده مبلائیم ضبط کدیم .
شادمانتر شد ؛ مره به آغوش گرفت و بوسید . چند لحظه پس دیدم که گوش چپ به دست راست و گوش راست به دست چپ روی حویلی سپورت میکنه !
دلیم باغ باغ شد و به خود گفتم :
الحمدالله ـ خطر یتیم شدن از سریم گذشت !
این حالی بیائیم سر صفحه ایکه قضا فلکی ده کمپیوتر مه « Save page as» شده . اِی صفحه از خاطری مهم شد و به ای بحث تلخ بابیم رابطه پیدا کد که صفحهء سایت بسیار کلان « نهضت آیندهء افغانستان » اس .
از روی صفحه معلوم میشه که نشرات اِی سایت از سال 2005 شروع شده و حالی به خیر سال پنجم خوده طئ میکنه . اگرچه سواد مه به فهم معنا و مصداق دقیق « نهضت آینده » قد نداد بازهم خود کلمهء « آینده » ده حال و روزیکه ما داریم ؛ چیز جذاب و غنیمت است و به قول بابیم فکر و ذکر ده بارهء گذشته و آینده ـ اصلاً سند و ثبوت بشر بودن ماس!
با ایکه نمیدانم اِی « آینده » متعلق به پیش از سال 2012 اس و یا پس از اون ! هرچه هس خوب اس و مبارک اس ـ بری فعلاً مه هموقدر دانستم که ده آینده عوض مرامنامه باید بنویسیم « مرام نام ه » ـ یا « هیاهویی بسیار برای هیچ » باید نوشته شوه : هی اهوی بسی ار برای هی چ و امثال اینها .
البته معلوم میشه که تمرین کده تمرین کده ده پنجسال گپ به همینجه رسانیده شده و ده خود « آینده » حتماً تمامی کلمات فارسی و پشتو ... مانند انگلیسی و روسی با حروف جدا جدا نوشته خواد شدن . به ای خاطر باید امیدوار باشیم که « آینده » هست و غمِ همه چیزِ ازو خورده شده و از جمله طریقه نوشتن و خواندنیش .
و معلوم میشه ـ که یک علت پسمانی و بدبختی ما هم همی چسپیده و ضیق نوشته شدن کلمات فارسی و پشتو و زبانهای دیگه ما بوده !!!
خوب ازیها گذشته ؛ مه ده چهل پنجاه عنوانی که ده همی صفحه هس ؛ می پالم که گپ هایی مثل گپ های بابیمه پیدا کنم تا معلوم شوه که « آینده » اِی قسم گپ ها داره یا اِی قسم گپ ها ـ آینده !؟
و من الله التوفیق
مهرانه نمکین از شش درک کابل جان ـ چار راهی آیساف ـ
قریب میانهء شائین ارگ جمهوری اسلامی و سفارت کبرای امریکای بزرگ
------------------------------------------------------------------------------------
1 ـ کتاب « بازی شیطانی » تألیف ر. دریفوس ژورنالیست نامدار امریکایی تا کنون دو بار به زبان دری فارسی ترجمه شده و آخرین ترجمهء آن هم اکنون در بخش « اطلاعات هفتگی » سایت وزیت « آریایی » قابل دسترس میباشد .
این کتاب اساساً بر وفق اسناد از طبقه بندی خارج شده و یا به بیرون درز کردهء یک قرن و نیمهء سازمانهای جاسوسی انگلیس و امریکا و دیگران تألیف شده است .
2 ـ « خرس » استعاره ای رسا از اتحاد شوروی و روسیهء فدراتیف در مطبوعات و ادبیات غرب است و به قیمت هدر رفتن خون ها و جان های فرزندان ملیونی افغانستان و تباهی غافلانه و تحمیلی این سرزمین ؛ اکنون شامل ادبیات مکتوبی و روایی سراسر جهان شده است .
3 ـ بهلول دانا شخصیت زاهد ، وارسته ، دانا و با نفوذ معنوی عظیم بین مردم عصر سلطان محمود غزنوی بوده است . سلطان محمود که به گفتهء خودش تیغ از بهر عباسیان بر کشیده و در سراسر قلمرو خلافت قرمطی می جست و قرمطی ( مخالف سیاسی و اپوزیسیون عباسی ) می کُشت ؛ ناگزیر در برابر بهلول تمکین کرد و به خاطر عوامفریبی او را برادر خواند .
معروف است که روزی سلطان مقتدر ـ بهلول را در بیابانی دید و پرسید که آنجا چه میکند ؟
بهلول جواب داد :
چون برادر سلطانم ؛ مساحت کردم که از املاک سلطانی چه مقدار حق من میشود .
سلطان در حضور خدم و حشم گفت :
به شرطی که درست مساحت کرده و عادلانه قسمت نموده باشی ؛ بگو ؛ ببینم سهم هرکدام ما چقدر شد ؟
بهلول جواب داد :
ذات همایونی خاطر جمع باشند ؛ حساب ـ هم دقیق است و هم عادلانه ! از تمام املاک شاهنشاهی ؛ 3گز سهم من شد و 3 گز سهم سلطان ؛ باقی نه از من شد و نه از سلطان !!!
4 ـ شبکه های جاسوسی و ضد جاسوسی اساساً پنهان کار میباشند ولی کلیه اسناد خود را ثبت و ضبط میکنند و تا زمانیکه افشای این اسناد به فعالیت ها و همکارانشان ضرر میرساند ؛ محرمیت آنها را حفظ میدارند .
هرگاه کسی محرمیت این اسناد را نابهنگام از بین ببرد و یا آنرا به دست دشمن قرار دهد ؛ « جاسوس » خوانده شده و شدیداً مجازات میگردد .
از این لحاظ خصم مداوماً تلاش می کند تا به اسناد محرم طرف مقابل خود دسترسی پیدا کند و گاهی موفقیت این تلاش پیروزی های عظیم و فیصله کن رزمی و سیاسی را موجب میگردد .
البته اسناد محرم همه دارای یک درجه نیستند و حسب اهمیت طبقه بندی میشوند ؛ هم در مکان مناسب و هم طئ زمان مناسب حفاظت میشوند . به همین دلیل تاریخ حقیقی تا زمانیکه تمامی اسناد محرم یک دوره از طبقه بندی خارج نگردد ؛ تألیف و تکمیل شده نمیتواند .
برای ملل معروض به دسایس عظیم استخباراتی مانند افغانستان ؛ تلاش و فداکاری برای به دست آوردن و فاش کردن اسناد استخباراتی مخاصمان و مهاجمان ضرورت حیاتی دارد و اما دسترسی به اسناد استخباراتی از طبقه بندی خارج شده نیز دارای اهمیت سیاسی و تاریخی غیر قابل اندازه گیری است .
البته برای انسان های چنین سرزمین نه برای دام ها و احشام آن !!!
5 ـ مصطفی دانش شخصیت معروف ژورنالیزم بین المللی است . او طئ سالها ی جنگ سرد یعنی چهار دهه گذشته بیش از 70 سفر پر بار و پر حاصل ژورنالیستیک در افغانستان داشته و آشنایی و تسلط شگرفی بر حقایق این دوران تاریخ افغانستان دارد .
6 ـ کتاب « تلک خرس » اثر دگروال محمد یوسف همان افسر آی اس ای پاکستان است که در دوران « جهاد » خود متصدی همه جانبه امور « جهادیان » در آس اس ای بود . او پس از ترک استخبارات نظامی پاکستان یا طرد از آن ؛ این کتاب را منحیث خاطرات خود تألیف کرد ؛ اما به مثابه شهکاری های خود و یاران افغانی و عربی ...اش و اقامه دعوی برای استحقاق جنرالی و مدال های عالیه .
ولی اتفاقاً کتاب بر عکس آنچه معنی میدهد که مراد نویسنده آماتور و غیر حرفه وی آن است . کتاب خاطرات نی که اعترافات است و به روشنترین وجهی نشان میدهد که آی اس آی و نوکرانش کی ها بودند ، چه ها کردند ، چه ها میکردند ، چه نسبتی با اسلام و مقدسات و افغانستان داشتند و لابد همانان اند که امروزه هم فیلم وحشت هالیودی را بازی میکنند !!
این کتاب را یک هموطن پردرد و با احساس ما با مقدمه سخت پرارج و آتشین خود به دری برگردانده و بر آن نام « فاجعهء قرن » داده است !
7 ـ « کمیته 300 » کتاب یک ژور نالیست و محقق نادره دیگر است که از حکومت پنهان و اندر گروند جهانی با شرکت ملیاردران اروپایی و امریکایی سخن میگوید و از چیز هایی پرده بر میدارد که انسان را از هوش می برد . « سیاست پردازی و نیرنگ » تکمیلهء بعدی همین کتاب است و نویسنده متعهد شده است که جریانات افغانستان و جهادیان و طالبان و القاعده را در جلد بعدی ارائه خواهد داد .
8 ـ منظور مهرانه جان « تاریخ تمدن اسلام » تألیف محققانه ، بزرگ و معتبر جرجی زیدان است .