سیدموسی عثمان هستی
پدرطنز معاصر افغانستان
گروپ مزدورقدقطاس گران بن، بازهم سفال سرنوشت برافغانستان دردامن اجنی میگذارند
دراین روزها که مولوی صاحب حاجی نوروزعلی خان می بیند ، کیش جاسوسان دنیا بدورکاندیدان دولت خداداد اسلامی افغانستان پیچیده است. قد بلندک ها روز به روز در جامعه افغانی افزون شده، حاجی نوروزعلی یکی ازهمسنگران جهاد افغانستان که از کوزه طالب ودستگاه های جاسوسی آب نوش جان کرده است، بخاطریکه خر از خر پس بماند، گوش وبینی آن از بریدن است به اساس همین غیرتیکه در ضرب المثل فوق گفته شد، رگ غیرت اش تور خورده ومی خواهدازقطارکاروان خاک باد کابل پس نمانده باشد. از سویدن اروپا به شهرسانسفرانسسکوی کلفورنیای امریکه به اجازه شما ودوست دختر سویدنی خودبا یک طیاره ای که مانند، شکم اش پُراز سر وصدا بوده ، سفرکرده تا ازدوست دختر دیگرخود ،که همیشه مرغابی گونه یعنی هم درآب شنا میکند، وهم در خشکه قدم رنجه می فرماید.( یعنی زمانی با کمونیست نما ها بوده وامروز با مسلمان نما ها است) ودرسیاست طرزرفتارش قسمی است، که دنیا راآب بگیرد مرغابی ماده را آب تابند پااست .
حاجی مولوی صاحب در سانسفرانسسکورسیده، وپهلو لم داده، وگفت وشنیدی که با دوست دختر نازنین خود در بستر نوازش داشته ، از طریق سایت دل خواه تان ، آنرا با شما در میان می گذاردو میگوید :
دوست دخترم مانندآدم های بیکار ولفیرخور، عقل صد وزیر رادارد، وچندین سال بشکل یک سیاست مدارهرجایی انتخابات ریاست جمهوری امریکا واروپایی ها را از نزدیک دیده وبررسی کرده. این شما واین حاجی صاحب مولوی. من به دوست دخترافغان سویدنی خود گفتم، که امسال در ریاست جمهوری من خود راکاندید می کنم ،دوست دخترسویدنی ام گفت که من تجربه ندارم، ومثل دوست دخترافغان امریکایی تو آتش پرچه نیستم ،برو به سانسفرانسسکو، و به گفته دوستان ایرانی هم عشق را زهر ومارکن، وهم لب به لب بگذاراز آن مشوره بگیر، که کاندید شدن بحیث رییس جمهورمصرف زیاد دارد. جان لچ آتش بازی نمی شود .من به او گفتم اگرجان لچ آتش بازی نمی شود، پس آقای کرزی چطور می تواند ،که با داشتن ده هزار دالرخود را کاندید کند ویا آقای بشر دوست که ادعا دارد همان ده هزار را هم مالک نیست.
دوست دخترافغان امریکایی من که خیلی بلاگگ ونازی است، ودر عین حال دهن پاره وچشم سفیدبوده واست. با لب خند نمکی به من می گوید: تو سالها آب نادیده موزه را از پا می کشی، تو عقل داری یانداری ؟ واگر عقل نداری ،که از هندو های شهر فریمانت کلفورنیا برای توعقل بخرم .
او مردک بی سنجش!
قبل از اینکه کرزی سر قدرت بیاید، یک آدم معمولی در بین مجاهد نما ها وطالب نما ها بود. یاد تو رفته که دریک دفتر همرای تودر پاکستان در زمان مجاهدین کار می کرد، تنها فرق تو واو این بود که ترا کالای جانت هم نمی شناخت، او زبان انگریزی بلد بود، به دفتر آی اس ای وسفارت ها سر می زد، وهم خارجی ها خصوصاً انگریز ها که از سابق با قبیلوی ها دعوای بچه خالگی داشتند، به او اعتماد می کردند. وتو مانند دو تا "کچالوی" حضرت صاحب مجددی سرگردان بیرون مانده بودی، ترا کس داخل نمی ماند. همان طوریکه کرزی را با دست خالی آورده اند، اگر خواسته باشند باز می آورند . پای خود را برابر گلیم خود درازکن، خیز بی جای . . . را پاره می کند. من که لب ولانجه ترا می بینم، حوصله . . . پارگی را نداری ، دوست دختر فربه وچاقک تودر سویدن به تو مشوره داده، اوخواب دیگر را می بیند، که چشم کور تو آن صفحه ها را نمی بیند.
از همین سادگی تو است که سی سال بیرون از وطن وسیاست مانند "کچالو" های حضرت صاحب ماندی.
دوست دختر افغان سویدنی تو به زور آکجی خود می خواهد که در پارلمان خودرا کاندید کند، اول می خواهد که ترا، به اصطلاح مردم عوام ماگوساله گوساله بسازد، بعد خودش در بین پاده شورای نظار قر بزند.
او زن من بخاطر مشوره آمده ام، از حرفهای تو معلوم می شود، که با دوست دخترمن هنوزهم همچشمی داری .
من حرف ترا قبول می کنم، که همان طوریکه کرزی را آورده اند ، اگر خواسته باشند، باز می آورند. ویا مثل کرزی یک مزدور دیگر از مکتب شاه شجاع فارغ تحصیل ساخته، بجای کرزی می آورند. درست می گویی، چاقک من هم به میخ اکجی پکول سالار خود ، خود را کاندید درشورای ملی یا در سنا می کند. با شناختی که از چا قک قند سویدنی خود دارم در آن دانش وتوان مندی کاندید نمی بینم وحرف تراقبول نمی کنم، که آن مظلومه نه سواد دارد ونه دانش ونه تحصیل شاید به گفته شما او هم مانند چند بی سواد وبی تحصیل در "برو برو" بگفتۀ ساربان فقید به شورای ملی بحیث وکیل برود.
عزیز نازنینم صدقه سرت شوم، در قسمت کاندید احدی چه می گویی؟ در حالیکه اورا همه ملت بصفت یک فاشیست ودزد می شناسند.
او مردک اگر چیزی بگویم باز خفه می شوی.
احدی از پوهنتون جاسوسی امریکا از بیروت فارغ تحصیل شده با فاطمه جان گیلانی پیر دختر پیرصاحب که خانه زاد غلام استعمار است ازدواج سیاسی کرده از طرف پیرگیلانی پشتی بانی می شود. وچند روز قبل محفلی در خانه پیربخاطرکش وفش انتخابات بر گذار شده بود، که درآن مجلس داکتر عبدالله عبدالله مورچه خورک از همرزمان همان امر صاحب معروف واستادربانی هرجایی رهبرجمعیت اسلامی ورهبر جبهه متحد کافر ومسلمان با سفرای خارجی بخاطر چنه زدن سهم گرفتن در دولت آینده اشتراک کرده بودند، که شاید کرسی ها تقسیم شده باشد.
او زن تودر پی استخوان می پالی بگو خلیل زاد،اشرف غنی احمد زی ،جلالی چرا خودرا کاندید کرده، ومن از آنها چه کمی دارم.
اومردک خوش باورتونتنها که خود را تا حال نشناختی خیال پلو هم می زنی حالا من مجبور استم، که گوش ترا با ناخن گیر حرف های خود باز کنم.
اشرف غنی احمد زی، جلالی وخلیل زاد گفته اند، که خر از خر پس بماند گوش وبینی آن از بریدن است .اینها قبایلی هستند وبا خلیل زاد از یک قماش استند، ودر روش سیاسی ازجمله مجاورین زیارت خدا بیامرزشاه شجاع درانی می باشند. کرزی ،جلالی ، غنی احمد زی، احدی وخلیل زاد از یک کوزه کثافت آب خورده اند. به امریکا وناتو فرق نمی کند، که کدام شان بیاید پیش خارجی ها شغال برادر سگ زرد است ودستگاه های جاسوسی آب سیاست خت می کنند ، که تا ماهی به دل خود را بگیرند. کاندید کردن جداگانۀ این اشخاص که زمانی از زیر یک پاردم چهل گوز می زدند مگر امروز رقیب هم شده اندبرای خر کردن مردم است .زیرا دیروز به دستور استعمار گران یک پارچه وهم فکر بودند، وامروز هم به دستور باداران خود ، خود را جدا جدا کاندید کرده رقیب هم شده اند. حاجی مولوی تو غلط فکر می کنی آب از آب با کاندید شدن اینها در جوی سیاست خارجی ها تکان نمی خورد.
زن خیر بگو که راه حل چه است که این شوقی که من کردم خراب نشود.
او مردک راستی مشوره مرا می خواهی یازیر کاسه تو ودوست دختر سویدنی تو کدام نمی کاسه موجود است؟
او زنکه تو هر وقت به همان دوست دختر سویدنی من مانند آقای سیستانی انباقداری می کنی .همان بیچاره گک مظلوم از روی رواداری وازترس تو مرا پیش تو دهن پاره سیاست زد ه فرستاد. که به من یک راه حل پیداکنی.
مردکه دقار خدا شوی.
باز چرا د جان سیستانی بیچاره چراچسپیدی؟
ترا به سیستانی چه؟ از کی فتره پشتیبان سیستانی شدی؟
از همو وقتی که همرای چاقک لنگ می انداخت وطاس جمع میکد.
تو شاید از کل دنیا خبر داشته باشی مگر سیستانی را نمی شناسی.
مه سیستانی ره نمی شناسم؟
بلی! اگر می شناختی ، پشتی او ره نمی کدی.
برومردکه دان مه واز نکو، اکر نی سیر وپیاز لنده چاقکته به دستت میتم.
اگه می تانستی تا حال چندین بار ایکاره میکدی
خی گوش کو، مردکه لجباز تا خوب بفهمی که از پیش مه کسی تیر نمی شه.
او بیچاره تا که بود بری چادر بی بی پیسه جمع میکد. بعد از او نوبت مداحی برای اعضای سازمان پرچم رسید ، از اونا که خطا خورد درخدمت چاقک تو یک عمره تیر کرد، حالا هم به مثل تمام مادر مرده ها به فکر یافتن مادر دیگری افتاده است؟
بس اوزن ، نفس تازه کو.
چه کنم از دست توست، نه به گپ می شوی نه به کنایه از سر خر جهل خود هم پائین نمی شوی. سر دلم ریختی کوشش می کنم که همرایت بخاطر سرتنبگی های بی جای تو تماس نداشته باشم . پاچه های خود از سویدن برمی زنی بجان من به سانسفرانسسکو می آیی مثل طفل شرینی خورک از نیفه تنبانم محکم گرفتی . کسی هم نیست که شوخک های پیری ترا داغ کند. که من هم از دست تو خلاص شوم.
زن فلسفه نگو، یار قدیم همیشه اسپ زین کرده است . من رهنمایی تو ضرورت دارم، که اگر من برگردم به سویدن دست خالی نروم .
او مردکه مرا مجبور کردی مسؤولت آینده بدوش من نیست .حالا من بتو از تجربه هائیکه درجهبه سر به کف پنجشیر آموخته ام .از آن چال هائیکه هم به میخ بزنی هم به نعل ، ازآن استفادکن.
بهتر است ،که مانند پیروان صدیق آمر صاحب واستاد ربانی خودرا در بین همین ها که خودرا کاندید کرده اند. مثل آقای قانونی درسیاست وشرافت تا اندازۀ سقوط کنی که زنجیر سگ گل اقای شیرزوی را بگیری. وسگ نگهبان شوی، تا بتوانی عبدالله عبدالله ومارشال کچالوبینی را بترسانی ، وضیا مسعودرا از کاندید شدن منصرف سازی، وربانی را در پای احدی اندازی قبر احمدشاه مسعودرا بدون رخ دادن زلزله بلرزانی ، روی سایت های انترنتی خاین وطن فروش را آنقدرسیاه کنی که اگر شرم وحیا داشته باشند نا م از شورای نظاروجمعیت ، جهبه ملی تا آخر عمرنگیرند .
حاجی مولوی توهم مثل اعضای تخم پاشیده شورای نظارآدم پستی هستی. در زندگی خود را بخاطر مقام و زر و زور بین همین وطن فروشان مزدور وخود فروخته سنجاق کن، وقتی فاشیست های کاندید شده موفق شوند وکرسی رییس جمهور شدن را به کمک باداران شان اشغال کنند. یک کرسی بتوهم بدهند. وآن وقت می توانی که دوست دخترسویدنی خودرا هم در انتخابات شورای ملی کمک کنی. که هردوی شما در افغانستان گم شوید. ومن از شرخ شما خلاص شوم.
ماکیانهای شورای نظار
ولی وضیاء وفهیم سه شغال
عبدالله وقانونی ربانی دارمال
همه همرکاب بودندوخردرجال
نمودند وطن راویران وپامال
بنام احمدشاه نمودندقیل وقال
بجای اسپ سگان کردند نال
فرارکردند ا زکابل درزیرشال
زدست طالب بدنام وبدخصال
زبهرچی هنوزدارند قیل وقال
که ازدست کرزی شدندبال بال
گذشت عمرشان به نیرنگ وچال
بپیشگاه تاریخ زبان گنگ ولال
دیگرتابکی داد برخاینین مجال
کنندقدقطاس وبمانندازخودسفال
دوستان خاینین دروطن جاه دارند من ندارم
درچال ونیرنک مکرروباه دارند من ندارم
موزه پاکی شیوه ی اجداد شان باشدهمیش
راه پادردالان ظلم هردرگاه دارندمن ندارم
آنهابرمقام وچوکی وشان ونشان کاذبین
چون سمین تن دربرچوماه دارند من ندارم
انهاکرسی نشینان رابرندبرخلوت سمین تن
صدهزارپیکرسمین دل خواه دارندمن ندارم
قلقل شان نغمه سازبزم طرب درروزوشب
درمیان این وآن خاطرخواه دارندمن ندارم
چاپلوسی وسخن گویند به میل ارباب خود
زردرجیب وازحق اکراه دارند من ندارم
دیگرا ن ازروی مطلب درمیان ناکسان
درمحفل رقیبان راه وچاه دارند من ندارم
"هستیا"تاکی آیدازرقیبان اینچنین پستی ها
تاکه پیش این وآن خاطرگاه دارندمن ندارم
نوت : الهام این طنزازلابلای نوشته های نویسندگان سایت های خاوران وافغان جرمن گرفته شده است.
تابکی درخدمت زروزور
میکنیدآتش فروزان درتنور
در امید اينکه فردا چیزی رسد
خواب کنجاره ببیندگاوکور