مــــــــذهــــب زنده دلان خـــواب پریشـــــانی نیست
از همـــــــین مـــــلی و شــــــلغم نخبگـــــــان ساخــــــــتن است
افغانستان زمان زادگاه مردان چون مولانای رومی ، ابن سینا بلخی و سید جمال
الدین افغانی بود که نام نامی شان چون ستاره های درخشان در آسمان علم و معرفت ،
عرفان و حکمت مشرق زمین درخشیده و شکوه و جلال به زندگی معنوی مردمان این خطه
بخشیده بود.
ولی امروز که قحط الرجالی درین سرزمین بیداد
میکند بیچاره کرزی برای نجات کشتی طوفان زده اش به هرخس و خاشاک دست انداخته و
ازهرکس و ناکس طلب یاری و مددگاری میکند.
اگر زعیم یک کشور اشخاص عالم ، فاضل و دانشمند را
برای دستیاری و همکاری دراختیار داشته باشد به یقین که امور دولت به نحو احسن
به پیش رفته و کشور به ترقی و تعالی لازم دست خواهد یافت ولی اگردراثر کجروی
چرخ فلک و تند خویی روزگاراو به مدد و یاری ملی و شلغم محتاج باشد روزگارش
روزگار گلی شده آبش گرم و نانش سرد خواهد بود.
حالا این چه معجزه بزرگ و چه قدرت خارق العاده
بشری خواهد بود که همین ملی و شلغم بی مغز و بی خاصیت را تا به مقام های والای
استادی و مارشالی و نخبگی کشورارتقا داده ازانها شخصیت های با نام و با نشان و
محترم معززساخت که عزیز مصرنه کرسی فلک زیر پای اندیشه نهد تا دستش به دامان پر
برکت حضرات ایشان برسد.
"با خدا دادگان ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيزه مکن
کــــــــــه خــــــــــــــدا دادگـــــــــــــــان را خـــــــــــــــــدا
داده"
توفیق
درینکار برعلاوه یاری خداوند ومساعدت باد و باران به خیلی هنرمندی ، چالاکی ،
چشم بندی ، شعبده بازی و مارگیری نیاز دارد که به فضل خداوند رئیس جمهورما درین
رشته ها در مدارس نامدارو مشهور سند و پنجاب پاکستان تحصیلات شان را به پایان
رسانیده و به اخذ مدارک عالی علمی وهنری درین فنون توفیق یافته و به دعای پیر
طریقت حضرت صبغت الله مجددی همیش درکارهایش موفق بوده و هرگاه که خواسته شیر را
به قیر و قیر را به شیر تبدیل کرده ، کلاه احمد را به سر محمود مانده و ده
سرترکرده ویکی هم کل نکرده ، آب و آتش را یکجا کرده دران نان مراد پخته و دود و
خاکسترش را به چشم دشمنان زده !
چنـــــین جـــــــــــوکـــــــر کــــــــه باشــــــد رهـــــــــــــبر
ما مــــــــــــبادا ســــــــایه اش کـــــــــم از ســــــــر مــــــــا
عـــــــــلت تعـــــــــــــــلل در تعــــــــــــین کابیــــــــــــــــــــــنه چیـــــــــــــــــــست ؟
درینجا
اگر منصفانه قضاوت کنیم دلیل این تعلل نه عدم کارآیی تیم کرزی بلکه سیستم
حکومتی دولت افغانستان است.
درسائرکشورهای جهان که نظام حکومتی شان براساس
دیموکراسی غربی استواراست این پروسه آنقدرمغلق و پر جنجال نیست ، اعضای کابینه
مستقیما از طرف رئیس جمهور یا صدراعظم کشور با معیارهای شایستگی و لیاقت انتخاب
شده به پارلمان کشورمعرفی می شوند وبا آوردن رای اعتماد پارلمان کابینه به کارش
آغاز میکند .
ولی در افغانستان نظر به پیچیدگی قانون اساسی
کشورموضوع به این سادگی نیست ، درینجا اعضای کابینه نه مستقیما از طرف شخص
رئیس جمهور بلکه توسط کمیسیون جنگ سالاران تعین شده و بعد از تائید از طرف
انجمن علمای کرام پیشنهاد فوق از طریق شوری وزیران مشاوردرباربه معاون دوم رئیس
جمهور وا ز طریق او به معاون اول رئیس جمهور و بالاخره به شخص رئیس جمهور تقدیم
میگردد که ایشان هم در تعینات وزرا مانند کشورهای غربی نه تنها معیار شایستگی و
لیاقت بلکه خیلی موارد دیگر منجمله تعهدات دوران انتخابات به جنگ سالاران،
تقسیم عادلانه وزارتخانه های کلیدی به جنگ سالاران ، تعهدات دوران انتخابات به
حامیان خارجی وزرای پیشنهادی ، وانمود کردن مراعات تناسب قومی و سمتی و در
صورت لزوم قرار دادن ملی و شلغم بجای وزیر را باید مراعات کند.
رعایت اینهمه قید و شرط و اگر و مگرچون معادله شش
مجهوله درجه شش است که حل آن از توان یک انسان عادی بیرون است این است که
بیچاره کرزی دست به دامان پیر طریقت حضرت صبغت الله مجددی شده و مشکل را از
طریق فال و استخاره حل کرده حق را به حقدار میرساند که هم رضایت خدا و هم
خوشنودی بندگانش را بدست می آرد.
اما این دیموکراسی لعنتی تنها به خوشنودی خدا و
مردم اکتفا نکرده و رضایت پارلمان را نیز شرط دانسته که حالا باید وکلا از
شایستگی و لیاقت وزرای پیشنهادی اطمینان شانرا حاصل کنند که این خود معضله ای
دیگریست و بدان ماند که نا بینا را وظیفه رانندگی دهی.
وکیل بیچاره که از سواد خواندن و نوشتن محروم است
وفقط کتاب های عکس دار را می تواند بخواند و تنها دلیل وکیل شدنش مقدار زمین ها
و تعداد گوسفندانش بوده حالا او چطور بتواند لیاقت کاری و تخصص وزیری را که در
رشته های تحصیل کرده که وکیل صاحب اسم آنها را هم نشنیده ارزیابی نماید !؟
این است که او هم از طریقه کرزی پیروی کرده و چون
سایه لطف و عنایت صبغت الله برسرهرکس گسترده نیست پس پنجی پر برکت دوران
ظاهرشاه را از جیب واسکتش بیرون آورده بیاد دوران جوانی بوسیله شـــــــیر و
خــــــــــط به حل مشکل می پردازد.
خوب حالا با در نظر داشت این مشکلات و مشقات اگر
کار تعین کابینه یکسال را هم در بر میگیرد برای آن باید تفاهم داشت.
از مـــــــــــــــــــیدان هــــــــــــــــــوایی به پارلمــــــــــــــــان
بعد
ازینکه هفده تن از وزرای پیشنهادی کرزی از طرف پارلمان رای اعتماد بدست
نیاوردند این مانند یک شوک مغزی بر کرزی اثر کرده و اورا سخت دست و پاچه ساخت
خصوصا که اینهمه در آستانه برگزاری کانفرانس لندن و تعطیللات پارلمان صورت
گرفت.
کرزی نخبه اول و دومش را احضار کرده به آنها
دستور میدهد که در اسرع وقت وزرای جدیدی تهیه نمایند که این کار هم صورت
میگیرد ولی از بخت بد یکروز پیش از موعد معرفی وزرای جدید به پارلمان وزیر
پیشنهادی صحت عامه صحتش را از دست میدهد که باز هم کرزی نخبه هایش را سراغ وزیر
جدیدی میفرستد اما چون تمام کشور را قبلا جستجو کرده بودند و او تنها وزیری بود
که لیاقت کاری این وزارت را داشت پس اینبار به فرمان کرزی هردو به سوی میدان
هوایی کابل شتافته و جستجوی شانرا در آنجا آغاز میکنند.
طیاره ای بزمین می نشیند و مسافرین از پله ها
پائین می آیند و در بین آنها شخص با سر و وضع مرتب و دریشی و نکتایی فیشنی بچشم
میخورد که تصادفا اقاربش هم به او داکتر صاحب صدا می زنند. استاد خلیلی و
مارشال فهیم یک نگاهی بسوی همدیگر انداخته و دست بکار می شوند ، چشم بهم زدن
مردکه بیچاره را بزمین چت کرده پاهایش را مارشال فهیم و دستهایش را استاد
خلیلی محکم گرفته دوان دوان اورا به سوی پارلمان انتقال میدهند ، او هر قدر داد
و بیداد میکند که بیگناه است و جنس ممنوعه هم که در بکسش ندارد فقط به عیادت
برادرمریضش به وطن آمده پس چرا اورا دستگیر کرده اند و کجا میبرند ، نخبه ها به
او دلداری میدهند که او را دستگیر نکرده اند بلکه برای پست وزارت انتخاب کرده
اند و به پارلمان می برند.
مرد فریاد زده و میگوید که او نمی خواهد وزیر شود
و این چه دیموکراسی است که شما یکنفر را بزور بکاری وادار میکنید. مارشال فهیم
تسلی اش داده می گوید داکتر صاحب اینجا کشوریست که مردم بجرم ترجمه قرآن بیست
سال حبس میگردد پس صدایت را نکش و خوش هم باش که به مفت وزیر می شوی. !
بالاخره به پارلمان رسیدند و همه وکلا منتظر
سخنرانی وزیر صحت عامه بودند. نخبگان داکتر را بسوی جای معینه اش رهنمایی کرده
برایش گفتند که نامزد وزارت صحت عامه است. او رویش را بسوی نخبگان گشتانده
فریاد زده گفت که او داکتر طب نیست بلکه داکتر در رشته حقوق است هردو نخبه لحظه
ای بسوی همدیگر نگاه کرده و با نگاه هایشان بهمدیگر فهماندند که حالا کار از
کار گذشته و پای آبرو و عزت کرزی در میان است پس به داکتر گفتند که به فضل
خداوند وکلا اکثرا از نعمت سواد و دانش محرو مند لهذا با کمال راحت و اطمینان
خاطر می توانی بگویی که در رشته حقوق صحت تحصیل کرده ای و ایشان هم گمان
میبرند که این کدام رشته ایست که آنها ازو اطلاع ندارند داکتر هم همان کرد و
مورد احترام ولطف و عنایات فراوان وکلا قرار گرفت.
ناگهان چشم داکتر در صف وزرای پیشنهادی به دوست
دوران تحصیلش چراغ علی خان نوری افتاد به سوی او رفته ازش پرسید که او اینجا چه
میکند چراغ علی خان گفت او هم برای پست وزارت پیشنهاد شده داکتر پرسید برای
کدام وزارت او در جواب گفت داکتر جان تو که اینقدرهفته فهم نبودی طبعا که وزارت
آب و برق !
شـــــــــــــــــــیعه یا ســــــــــــــــــــنی
حکایت
میکنند که سلطان محمود غزنوی وزیردانشمندی داشت ازاهل هنود که در تیزهوشی و
حکمت و دانش وقت سرآمد وزیران دربار بود.
روزی سلطان محمود وی را مورد خطاب قرار داده
برایش گفت :
شخص به دانشمندی و علم و فراست تو چه افسوس است
که در آتش جهنم بسوزد پس بیا اسلام بیاور واز لهیب آتش دوزخ نجات پیدا کن!
وزیر هندو با عرض احترام و اظهار قدردانی فراوان
از دلسوزی سلطان چند روزوقت جهت غور برای اخذ این تصمیم مهم از بارگاه حضرت
ایشان خواستار گردید.
بعد او سراغ مولوی بزرگ و پیشنماز اعظم فرقه ای
اهل سنت را گرفته با ایشان مشکل خود را در میان گذاشته و گفت که تصمیم اسلام
آوردن کرده ولی نمیداند بکدام مذهب مسلمانها بپیوندد که امید است حضرت ایشان
اورا درین تصمیم مهم و حیاتی رهنمایی کند.
مولوی رو بسوی وزیر هندو کرده برایش گفت این دیگر
نیازی به تفکر زیاد ندارد " اگر واقعا میخواهی از آتش جهنم نجات یابی فقط یک
راه وجود دارد و آن پیوستن به مذهب اهل سنت است در غیر آن خیلی بهتر خواهد بود
که هــــــــــــــــــــــندو بمانی".
وزیر اهل هنود که شخص خیلی زرنگ بود می خواست از
مولوی یک سند کتبی بدست آرد لهذا برایش با کمال ناباوری گفت گمان برم درین
اظهار نظر تان مقدار زیادی عواطف و احساسات دخیل است ویک روز دیگر با تغیر آنها
نظرتان هم در مورد تغیر خواهد کرد.
مولوی فورا قلم و کاغذ آورده و گفته هایش را به
رشته ای تحریر درآورده بدست وزیر هندو داد.
وزیراهل هنود روز دیگر سراغ آیت الله بزرگ و پیشنماز اعظم فرقه ای اهل تشیع را گرفته با ایشان هم مشکل خود را در میان گذاشته و خواستار رهنمایی ایشان گردید که بالاخره از ایشان نیز همان جواب را بدست آورد که " اگر واقعا میخواهی از آتش جهنم نجات یابی فقط یک راه وجود دارد و آن پیوستن به مذهب اهل تشیع است درغیر آن خیلی بهتر خواهد بود که هـــــــــــــــــــــــندو بمانی".
وزیر اهل هنود هرد و اظهار نظر کتبی عالمان بزرگ و پیشنمازان مسلمین را به نزد سلطان محمود برده از او خواستار رهنمایی در انتخاب مذهب جدید گردید، سلطان با کمال شرمندگی و خجالت بسوی وزیرش رو گشتانده با محبت و احترام کامل برایش گفت گمان برم وزیر صاحب واقعا بهتر خواهد بود که هــــــــــــــــــــــــــــــــندو بمانی.
باتقــــــــــــــــدیم حــــــــــــــــرمت
حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانی