عبدالواحد سیدی
باز هم غرب تئوری توطئه و تخطئه را علیه کشور های زیر رشد و در حال بحران پیاده میکند
جهان از سه صد سال به اینطرف ناظر بر تئوری های توطئه و تخطئه جهان صنعتی و بالخصوص امپراطوری مستعمره گستر بریتانیای کبیر و سایر کشور های اروپائی از کبیر تا کوچک نظیر روسیه ،فرانسه ، هسپانیه ،پرتگال و غیره بوده است که جهان را بین خود تقسیم کرده بودند . پسانتر ها گروه های محور به سر کردگی هیتلر اروپا را بقسمی بکام مرگ کشیدند که نتیجۀ آن پنجاه و پنج ملیون کشته در طول دو جنگ جهانی گردید .
در سابق تئوری توطئه از اثر عدم رشد جماعات بشری قابل سنجش نبوده و وسعت کاربردی نداشت ، ولی امروز «تئوری توطئه» با گستردگی خاصی معانی مضاعف را در بین کشور ها ایجاد کرده و دارای واژگان جدلی فرهنگ سیاسی مخصوصاً در افغانستان افزوده است . این واژه از اثر کاربرد تطبیقی خود هیچ حد و مرزی را نمی شناسد که اگر کمی هم در خم و پیچ ماهیت این تیوری نگاه کنیم این مباحث نظری سر انجام در ارائه یک روش شناسی خاص حتی به تاریخنگاری معاصر همه جا صحنه حضور خویش را بر ملا میسازد. این بازی مخرب از یکطرف نظم ظاهری موجود جامغع را بصدمه کشیده و از جانب دیگر نظریه «توهم توطئه» را نیز بر ملا میسازد .در تاریخ فلسفه سیاسی این نظر وجود دارد که جهان و تاریخ در دست چند نفر توطئه گر می چرخد. اگر این چنین نمی بود چرا کلینتن در دوره ریاست جمهوری اش از طالبان حمایت کرد؟ و چرا بوش پسر در دوره ریاست جمهوری اش طالبان و القاعده را که از دوستان دیرین سیاست امریکا است از کشور بیرون راند و در هم کوبی. و امریکا بکدام مجوز داخل یک کشوری به ادرسی میگردد که همۀ تار و پود آن توسط عاملین خودش گسسته است.
از تاریخیکه امریکا خودش را بعد از سپری کردن دوران بحران های مرگ زا بیرون کشید و صاحب بزرگترین اقتصاد و نیرو مند ترین قوای نظامی گردید آن عملیاتی را که در گوشه و کنار جهان توسط برتانیا اجرا میشد در نیمه قرن بیستم امریکا بعهده گرفت، به این معنی که بعد از انگلس زمانیکه امریکا برهبری جنرال ایزنهاور اروپا را از تحدید مرگ بار فاشیست های المان برهبری هیتلر نجات داد بادار و سردار جهان گردید . ولی باوجود آن امریکا هرگز در بازیهای سیاسی اش برتانیا را فراموش نکرد و منحیث یک همسفر بالقوه او را با خودش یدک کشید.
بعد از جنگ عمومی دوم جنگ سرد کشور های غربی علیه شوروی آغاز گردید و تقدیر چنان رفته بود که این جنگ در کشور افغانستان نقطه پایان یابد .
از آن تاریخ به بعد امریکا ، انگلیس و سایر کشور های اروپایی افغانستان را هر گز بنظر یک دوست و متحد خود قیاس نکردند ، بلکه همواره کوشیدند تا بتوانند گره های سختی بر گره های نا کشوده سابق این کشور که بر خاسته از جنگ سرد بود اضافه نمایند.روی همین منظور به پاکستان اجازه داده شد که سناریوی ساختن طالبان را و مجهز ساختن و احمال نفوذ مسلحانه آنها را در داخل خاک افغانستان پشتیبانی سیاسی و اقتصادی نماید. زیرا طالبان با داشتن افکار بسته و با ماشین پر قدرت نظامی و پشتیبانی عشایر پختون که در عقب شان این ماشین جنگنده توسط تسلیحات و ستراتیژی های پاکستان که جزء از همین تئوری «توطئه » است بالقوه پشتیبانی میگردید، آنها توانستند در مدت کمی تمام نهاد های باقی مانده از جنگهای بین التنظیمی را از بین ببرند .آنها (طالبان) دروازه های مکاتب (قشر نسوان) را بستند و هر نوع تحول و تطوری که باعث انکشاف جامعه میشد انرا از مردم گرفتند. و در ضمن از اهداف امریکا که گذراندن لوله نفت از خاک افغانستان به حمایه طالبان باشد حمایت میکردند . امریکا در برنامه های توسعوی خود برای رشد «تئوریتوطئه) و برای رسیدن به اهداف سیاسی اش ضرورت داشت تا نیرو های بالقوه خود را از طریق خاک افغانستان داخل منطقه کند که یازدهم سپتامبر نقطه آغاز و بهانۀ برای تطبیق این «توطئه» جهانی بود که علیه افغانستان با دروغ برزگی که جورج بوش آن را سناریو نویسی کرد شروع شد که اگر ما اسناد و مدارک و شواهد این «توطئه» و دروغ پردازی را اشاعه بدهیم مثنوی هفتصد من کاغذ تیار خواهد شد.
چون امریکا ناشیانه و بدون سنجش قبلی و شور و مشوره با متحدان غربی خود داخل افغانستان شد خواست تا پای ملل متحد و سایر کشور های غربی نظیر فرانسه ، انگلیس و المان و سایر کشور های اروپایی را در این عملیات های مسلحانه شریک سازد.
اکنون که هشت سال و اندی از این جا بجایی قدرت ها در افغانستان میگذرد علی رغم کانفرانس بن و ایجاد حکومت های موقت و انتقالی و انتخاب دور اول انتخاباتی حالات در افغانستان نه تنها آنچه را که غرب در اول وعده داده بود عملی نکرد، بلکه اوضاع حتی از زمان جنگ هم وخیم تر شد به این معنی که وضع ظاهری مردم افغانستان بمراتب بد تر از دهه 1980و90شد وقتی ما از مردم صحبت میکنیم آن عده از کسانی را در بر میگیرد که 95 در صد اقشار رادر جامعه افغانستان تشکیل میدهند که همین حالا با فقر و هر چیز دیگر که تصورش باشد گرفتار میباشند.
نشست بن نه تنها نتوانست یک سایه روشن را در فضای سیاسی و اقتصادی کشور ایجاد کند بلکه بر عکس باعث فتنه و فساد در کشور نیز گردید . ریزش پولهای باد آورده و بدون برنامه ریزی شده از جانب غرب باعث شد تا این پولها در جیب اراکین بلند رتبه دولتی افغان و لابی ها و دلالهای کمپرادوریکه در نفس انجو های بین المللی بشول اداره انکشافی ملل متحد واریز شد که به کشور و مردم افغانستان حتی بیش از غدودی نرسید.
از همین غدود یک تعداد مکتب ها ، سرکهای فاقد کیفیت ، کلینیک ها و سیستم های ناقص برق و آبیاری تدارک دیده شد و معاش بخور و نمیر مامورین و کار مندان دولت پرداخته شد.
اما آچه که در کانفرانس بن و نشست های بین المللی دنیا به افغانستان وعده داده شده بود همه در هالۀ از اغماز و چشم پوشی بدست این توطئه سپاریده شد. لذا ما حصل این حرکتهای توطئه گرانه چندین ساله این چیز ها را از قضا بدست آوردیم:
· رشد سریع سرمایه داری از طریق بانک ها وشرکتهای خصوصی .
· ایجاد و اعمار بلند منزلها در مرکز کشور و ولایات که ثمره همین پولهای باد آورده میباشد .
· غیر مسلح سازی مردم در یک برنامه وسیع
· مسلح سازی شرکتها،بانک ها و نهاد های سیاسی از طریق ایجاد و استقرار کار مندان امنیتی خصوصی غیر دولتی.
· گسترش وارات و کالاهای مصرفی بدون لزوم.
· ورود خود رو های سواری کهنه و فرسوده به پیمانه گیچ کننده که از یکطرف فضای شهر ها را آلوده ساخته است و از جانب دیگر اذدهام از حد زیاد این خود رو ها مشکلات بزرگ ترانسپورتی و ترافیکی را در مرکز و اکثر شهر های کشور ایجاد کرده است.
· حدوداً روزانه 10،000تن نفت طرفاً مصرف عراده جاتی در کشور میشود که منفعت اقتصادی در قبال ندارد که هزینه ماهانه آن 10،000،000دالر و مصارف سالانه آن 3،650،000،000 دالر میشود که این به علاوه محموله های است که در ترانسپورتیشن فضایی استفاده میشود.
· کشت و صدور مواد مخدر به پیمانه ایکه هر گز تصورش نمیرفت .
· ازدیاد معتادین به بیش از صدها هزار نفر که قبلاً در جامعه افغانی وجود نداشت.
· ایجاد خط های ورود اسلحه و جنگ افزار ها که جزء از این «توطئه» محسوب میگردد.
· پولدار شدن صدها هزار نفر از طریقه های قاچاق مواد مخدر ، قاچاق اسلحه غیر قانونی و فعالیتهای باندیستی و مافیایی و غیره کار های نا معلوم .
· خرابی اوضاع امنیتی کشور که فکتور های فوق آنرا سرعت بخشیده است.
· عدم احساس امنیت برای قوای تا دندان مسلح امریکا و غرب
· فساد ، قانون شکنی و بی برنامگیدر دستگاه حاکم.
· تقلب در عرصه های سیاسی ، انتخاباتی ، و ساختمانی و انکشافی.
· ایجاد نا هم آهنگی ها و گسترش تبار گرایی ، قوم گرایی و نفاق ملی که این هم جزء از همین برنامه «توطئه» میباشد.
· عدم وفاق ملی.
· نبود جهان بینی علمی بخاطر بلند بردن سطح آگاهیهای عامه.
این مسایل باعث تشتت و پراگندگی مردم گردیده است:
· عدم کمک ها و برنامه های نا موزون اجتماعی که راه رشد آهنگ اقتصاد ملی را کند و حتی مختل ساخته است.
· برنامه های بی موازنه باز سازی و عدم پردایش به نقاط دور و کوهستانی بطور مثال ما هنوز در ولایات دای کندی ، بامیان، غزنی، غور، بادغیس و اکثر ولسوایها فاقد برنامه های سرک اسفلت و انکشاف موزون سکتوری هستیم . آن عده از پل و پلچک های که در بر نامه های انکشافی و همبستگی ملی اعمار گردیده بودند یا از اثر کیفیت پائین مواد ساختمانی از بین رفته اند، یا از اثر عدم حفظ و مراقبت از اثر عوامل اقلیمی بطرف فرسایش میروند.
· در ساحه کشاورزی گفته میتوانیم که قسمت عمده از میوجات در باغهای افغانستان طعمه حمله حشرات مضره و امراض قارچی و پارازیت ها و حمله حشرات هستند که حاصل قبل از چیدن و یا انتقال آن به بازار فاسد میشود، این میوجات از قبیل خربوزه ، تربوز ، اناز، سیب و غیره میباشد.
· نبودن سیستم های آبیاری : هنوز هم در کشور ما از سیستم های سه صد سال پیش در آبیاری استفاده میشود که مقادیر زیاد آب قبل از اینکه بمزارع مصرف شود ضایع میشود. و این در حالیست که کشاورزان از نبود آب کافی رنج میبرند.
· بصد ها بانک های توسعوی در عرصه سرمایه گذاریهای خصوصی دایر گردید اما یک بانک فعال بخاطر انکشاف کشاوزری که موجود بود بدست همین دولت ایجاد شده بعد از بن ملغی قرار داده شد و در افغانستان بجز نهاد کمکهای توسعوی امریکا کدام بانک انکشاف کشاورزی و یا مالداری وجود ندارد، و فعالیتهای که در جشن های دهقانان به نمایش گذاشته میشود صرفاً جنبه پروپاگندی دارد که بحال دهقان سود مند نیست.
· موسسات لوژستیکی و خدمات کشاورزی وجود ندارد .
· تخم های را که به دهاقین بنام تخم بذری توزیع میگردد بهیچ نورم و ستندرد قوانین کشاورزی مدرن برابر نیست و اکثر این تخم ها مصاب به امراض جنیتیکی، قارچی و انواع حشرات نیز میباشد.
· تعداد زیاد مردم بشمول مامورین و کار مندان دولت ، کشاورزان همه کسانیکه در شهر ها هستند از قبیل دوکانداران عادی ، دستفروشان ، بیکاران و گدا ها و معیوبین خانم های بدون سر پرست و اطفال آواره و بدون سر پرست ، مهاجرین بدون سرپناه و سکنا در کمپ ها و شهرک های مهاجرین که به زاغه ها بیشتر شبه هستند، همۀ اینها طبقه فقیر جامعه را میسازند که به نود الی نود پنج در صداز مجموع نفوس دیموگرافیک کشور را تشکیل میدهد .
حالا که هالری کلینگتن از زبان دولت امریکا که بودن عساکر و قوای خود را در افغانستان برای عساکر شان غیر منصفانه میداند و نخست وزیر انگلیس که تا چهار ماه قبل بر موجودیت بیست و پنج ساله قوای برتانیادر افغانستان تاکید داشت حالا برنامه و جدول زمانی برای خروج نیرو های انگلیس از افغانستان را تعین میکند . آیا این جزء از برنامه های توطئه نیست که هشت سال این کشور را در حال جنگ نگهداشتند و حالا هم میخواهند بروند و بخش دیگری از «تئوری توطئه را که بخش دیگر آن « نظریه کار برد «تئوری توهم توطئه » را پیاده نمایند به این معنی که «اگر آنها نباشند افغانستان نخواهد بود» .
باید این آقایان ناتو و امریکائیان در مقابل پرس و پال مردم افغانستان جواب بدهند که چرا به برنامه های بن توجه نکردند ؟ برای چه منظوری به این کشور آمده بودند؟ و حالا که میروند چه دست آوردی برای خود شان و چه نتیجه و پیامدی برای مردم افغانستان دارند؟ آیا اینها فراموش نکرده اند که برای تعقیب القاعده و طالبان به افغانستان داخل شده بودند . حالا که هیچ یک از القاعده یی ها را از بین نبردندو نمیتوانند هم ببرند و طالبان را نیز رو برشت ساختند چطور خواهند توانست بمردم خود که اولاد هایشان در این بازی های «تئوری توطئه» و یا جنگ های بی حدف و پوچ از بین رفته اند چه جوابی برای مادران امریکا و اروپا داشته باشند ؟ یا آنکه در کشور های پیش رفته هم صدا ها در گلو ها خفه میشود ؟
این دسته سوالاتیست که در مباحث نظری و جدلی رسانه های سراسر دنیا روی آن بحث خواهد شد .