نجیب الله عظیمی

 

 

درامهء جانبدارانه و تنگ نظرانهء پنجم دسامبر سال ۲۰۰۱ بن و سرنوشت بعدی افغانستان

 

زندگی آخرسرآید بنده گی در کار نیست

بنده گی گرشرط باشد زندگی درکارنیست

                   

                                         زندگی انسان، آزادی واستقلال اواست

                                         بهرآزادی جدل کن بندگی در کارنیست

 

                                                                       ابوالقاسم "لاهوتی"

هموطنان عزیز!

با فرار رسيدن سی پنجم دسامبر، مانند سال های قبل جهان متمدن پیرامون آن مجلس و دستاورد های آن تبلیغات وسیع را از طریق چینل های نشراتی( سمعی و بصری) شان براه انداخته و از سالگرد آن جلسهء به اصطلاح " تاریخی" به ضم خویش تجلیل بخصوص به عمل آوردند.

بی بی سی در نشرات امسال خویش نیز پیرامون آن روز تاریخی و با "ارزش و اهمیت" برای افغانها و افغانستان مانند سالیان گذشته تبصره ها، مصاحبه ها و مضامین را به نشر سپرد.

در یکی از همین مصاحبه ها پیرامون به اصطلاح بزرگداشت از آن " اجلاس تاریخی" چنین تبصره و دُر افشانی صورت گرفته بود؟؟؟!!!

 

بخوانید و قضاوت نماید!

اجلاس بن در پنجم دسامبر 2001 میلادی برگزارش شد و افغانستان بعد از طالبان را وارد مرحله تازه کرد.هشت سال قبل جای طالبان در اجلاس بن خالی بود، نه رهبران فاتح جهان و نه رهبران متخاصم افغان، به پیامد این غیبت فکر نکردند. حالا بعد از هشت سال این رهبران غربی و مقام های افغان هستند، که برای گفتگوی رو دررو با طالبان تلاش می کنند، بدون اینکه به نتیجه محسوس و مشخصی رسیده باشند. علی رغم اینکه شماری از رهبران غربی اذغان کرده اند، که عدم حضور رهبران طالبان در اجلاس بن، اشتباه بود، اما سوال اساسی این است، که به راستی در آن شرایط چنین چیزی ممکن و عملی بود؟ چرا طالبان در اجلاس بن حضور نداشتند؟

طالبان اما هنوز به منطق مذاکره تن نداده اند و از آغاز دعوت به مذاکره تاکنون، از طرح خواست های مشخص و اولیه خود مبنی بر خروج نیروهای خارجی، کوتاه نیامده اند.

 

نقض دموکراسی در اجلاس بن

حفیظ منصور نویسنده و تحلیلگر افغان که تا قبل از برگزاری اجلاس بن در صفوف گروه های مخالف طالبان علیه آنها می جنگید، معتقد است که اگرچه به لحاظ عملی حضور نمایندگان طالبان در اجلاس بن عملی نبود، ولی باید دیدگاه و تفکر طالبان که به باور آقای منصور در بخش هایی از افغانستان طرفدار داشت، در اجلاس بن به صورت دموکراتیک لحاظ می شد، که نشد.  

حفیظ منصور معتقد است که:" بی توجهی به باور ها و اعتقادات مردم در اجلاس بن، سبب شد که افراد تکنوکرات، که سالها در غرب بودند، به نمایندگی از پشتونها به قدرت رسیدند، کسانی که مردم آنها را نمی شناختند و به آنها اعتماد لازم را نداشتند و این افراد بیش از آنکه به مردم تکیه کنند به نسخه های مدرن غربی تکیه کردند و نتوانستند حمایت عامه مردم پشتون را نسبت به روند و نظام جدید جلب کنند."

حفیظ منصور همچنین معتقد است، که تاکید بر نظام متمرکز یکی از اشتباه های اساسی اجلاس بن بود. زیرا به اعتقاد آقای منصور جامعه جهانی به این باور بودند، که افغانستان به دلیل نداشتن حکومت متمرکز دچار بحران شده است در حالیکه آقای منصور می گوید: " افغانستان در گذشته یا توسط پادشاه، یا توسط رئیس جمهور مقتدر چون داود خان یا توسط دبیرکل حزب دموکراتیک خلق یا توسط رهبر یک حزب جهادی و یا هم توسط رهبر طالبان که امیرالمومنین خوانده می شد اداره شده بود، اما مشکل همچنان وجود داشت."

 

تاکید بر نظام متمرکز

وحید مژده می گوید: یکی از ویژگی های اجلاس بن رسمیت دادن به مشارکت قومی در قدرت سیاسی بود چیزی که سالها قبل از آن بارها سبب بروز اختلافات و جنگ های داخلی میان افغانها شده بود. قبل از برگزاری اجلاس بن، افغانستان دست کم یک دهه درگیر جنگ داخلی میان گروه های مختلف بود، نبرد های میان گروهی در افغانستان ریشه در مسایلی بسیاری از جمله بافت اجتماعی این کشور داشت. میزان و نحوه مشارکت گروه های قومی و سیاسی در قدرت، یکی از عوامل اصلی کشمکش ها بود. این حوادث براجلاس بن سایه انداخت، بدون آنکه بصورت اساسی و عمیق ریشه یابی شوند.

دست کم گرفتن طالبان

وحید مژده نویسنده و تحلیلگر افغان باور دیگری دارد، او معتقد است :" دراجلاس بن و برنامه ای که بعد از آن ریخته شد، بیشتر به تحقق دموکراسی اهمیت داده شد بدون آنکه یکی از پیش شرط های اساسی آن که همانا تامین امنیت بود، دست کم گرفته شد، هیچ کس به این فکر نکرد که طالبان و تفکر آنها ریشه های عمیقی در افغانستان دارد، بیشتر به شهرها توجه شد و روستاها که خاستگاه اصلی طالبان بود به فراموشی سپرده شدند."

آقای مژده همچنین معتقد است که اجلاس بن بصورت ناگهانی برگزار شد و فرصت آن بسیار کمتر از آن بود که مسایل افغانستان به صورت عمیق و دقیق در آن بررسی شود.

 

تشکیل نظام قانونمند

عباس نویان نماینده کابل در مجلس نمایندگان معتقد است:" دراجلاس بن عدالت را قربانی کردند تا امنیت در افغانستان تامین شود، اما آنچه که امروز ما شاهد آن هستیم ادامه جنگ است، مردم از غرب انتظار فرا تر از این داشتند، آشتی غرب با جنگ سالاران برای مردم بسیار خوشایند نبود و در نتیجه مشخص شد که دموکراسی با تکیه کردن بر چنین نیروهایی نهادینه نمی شود."

عباس نویان می گوید:" اجلاس بن افغانستان را بعد از سالها آنارشی و بی نظمی بیرون آورد و صاحب یک نظام قانونمند کرد زمینه را برای اتفاقهای مثبت بعدی چون تصویب قانون اساسی، تشکیل پارلمان و انتخابات مساعد کرد."

 

در بارهء ابراز نظر تحلیلگران کشور کاری ندارم، زیرا آنها طرفم نبوده، ولی می خواهم بالای نکاتی از همین مقاله مکث نموده و تبصره نمایم، که به نظرم نه تنها بدور از واقعیت بوده، بلکه بکلی دورغ محض نیز می باشند!

 

این جملات که در پائین آمده نیز در همین مقاله تحریر گردیده، لطفآ به آن توجه نماید؟؟؟

 

به استثنای طالبان که به تازگی شکست خورده بودند تمامی گروه های افغانی در اجلاس بن شرکت داشتند.

 

شما هموطنان عزیز این دروغ شاخدار را ببیند!

 

آیا کنفرانس بن به این سوالات اساسی مردم افغانستان جواب داد؟

آیا در همین درامهء بن که بسیاری ها پیرامون آن تبصره رنگارنگ نموده و از آن با افتخاری فراوان نام میبرند، حد اقل خواست های مردم رنجدیده و عذاب کشیدهء افغانستان مد نظر گرفته شد؟

خواست مردم افغانستان نه تنها در آن روزها ، بلکه تاکنون نیز همین باقی مانده است، که آنها نمی خواهند، که عنان رهبری آن کشور مجددآ در اختیار مجاهدین و جنگ سالاران قرار داشته باشند و سرنوشت آنها به دست جنگ سالاران رقم زده شوند!

آیا در آن درامه نماینده گان واقعی مردم افغانستان سهم گرفته و یا حد اقل حضور بهم رسانیده بودند؟

آیا آن درامه را می توان انعکاس دهندهء واقعیت های آن روز های جامعهء افغانی دانست؟

آیا در آن درامه به جٌز از چند تن از مجاهدین دست نشاندهء پاکستان و چند نفر شاه پرستان کهنه کار که خود را نماینده گان گروه های مختلف مردم افغانستان تراشیده و جا زده بودند، دیگر کدام عدهء از روشننگران داخل کشور و یا مستقر در اروپا حضور به هم رسانیده بودند؟

آیا در افغانستان قحط الرجال وجود داشت، که صرف چند نفر از جنگ سالار و تفنگ بدست و چند نفر شاه قول و شاه پرست در آن اشتراک نموده و از مردم با شرافت و با وقار افغانستان نماینده گی نمودند؟

در آن درامه حتا نماینده گان حکومت های پیشین از جمله محمد داود، نور محمد تره کی، ببرک کارمل و یا داکتر نجیب الله نیز دعوت نگردیده و اشتراک نه ورزیده بودند؟

آیا آنها گروه های افغانی نبودند؟

آیا آنها زمانی نیز در آن کشور حاکمیت و حکمروایی نداشتند؟

آیا آنها جمعآ اضافه از یک دهه حکومتداری نه نموده بودند؟

اگر این جلسه دموکراتیک می بود و یا آنرا دموکراتیک می نامند، نمی شد که از آنها و یا نماینده گان آنها نیز دعوتی به عمل آورده می شد؟

باوجودی آنکه اکثریت از آنها همین اکنون در اروپا زنده گی داشته و بسیاری از آنها به ایجاد تشکیلات های مستقل سیاسی نیز دست زده اند، به بسیار خوبی میشد، که از آنها نیز دعوتی به عمل آورده میشد؟

آنهای که در اروپا زنده گی دارند در اصل قشری روشن مردم افغانستان را تشکیل میدهند، چنین مسله را آنها ایام حکومتداری شان نیز برای افغانها و جهان ثابت نمودند، بنآ ترس دایر کننده گان و هدایت دهنده گان آن  درامه نیز از آن بود، که از وجود و موجودیت آنها باید بکلی انکار صورت گیرد!؟

چرا از آنها دعوتی به عمل آورده نشد؟

چرا حضور و موجودیت آنها در چنین یک گرد همایی " با اهمیت و حتی سرنوشت ساز" برای افغانستان در مجموع نفی گردید؟

آیا این هم یک اشتباه بود و یا آنکه دایر کننده گان و دستور دهنده ګان آنها قصدآ چنین نمودند؟

به نظری من دغل کاری و چشم پوشی از واقعیت های موجود افغانستان برای همین دایر کننده و دستور دهنده ګان آنها بکلی عیان بود، و از همان لحاظ تصمیم شان هم همین بود، که نماینده گان دولت های قبلی (از همه جمهوریت های مختلف مردم افغانستان) نباید در چنین مواقع حساس در چنین درامه ها دعوت گردند، زیرا آنها برای گفتن همیشه چیزی دارند؟

اگر نماینده گان مختلف آن نیرو ها را دعوت می نمودند در آنصورت میتوان پذیرفت، که اجلاس بن یک جلسهء بود، که نه تمامی گروه ها، بلکه بسیاری از گروه های افغانی در آن اشتراک ورزیدند!

و صرف در آن صورت می توان گفت، که اجلاس بن یک جلسهء عاری از تنگ نظری و خالی از غرض بود، در حالیکه چنین نبود؟

 

دوام مضمون بی بی سی پیرامون اجلاس بن

 

نقطه عطف

همه کسانی که از کاستی ها و مشکلاتی در اجلاس بن سخن می گویند، در یک مورد توافق نظر دارند و آن اینکه اجلاس بن در افغانستان یک نظام قانونمند را پایه ریزی کرد و نقشه راه را برای بسیاری از برنامه هایی که در هشت سال گذشته دراین کشور اتفاق افتاد، مشخص کرد. آنچه را که نمی توان از نظر دور داشت، این است که اجلاس بن، افغانستان فراموش شده و رها شده در جنگ داخلی را، به مرکز توجه جهان کشاند. از آن تاریخ به بعد شش کنفرانس بین المللی برای جلب کمک و توجه جهان به افغانستان برگزار شده میلیارد ها دلار برای بازسازی افغانستان اختصاص يافته و هزاران سرباز خارجی برای تامین امنیت آن به افغانستان گسیل شده است.

اجلاس بن بسیاری از مشکلات سیاسی افغانستان را حل کرد، اما تنها معمايی که هنوز حل نشده نحوه برخورد با طالبان است. هیچ کس هنوز جواب روشنی برای تعيين چگونگی برخورد با طالبان ندارد، سوالی که هنوز بی پاسخ است، این است:

با طالبان چه باید کرد؟

آنها را نادیده گرفت و فراموش کرد؟

آنها را سرکوب کرد؟

یا با آنها مذاکره کرد؟

دشواری رويارويی با اما و اگرهايی که هر يک از اين سه گزينه در پی دارد، انتخاب راه حل نهايی و موثر را دست کم تا امروز به تعويق انداخته است.

 

تبصره پیرامون نکات تذکر داده شده در بالا:

 

هموطنان عزیز!

شما یکبار از رهبران و نماینده گان سیاسی همین کشور های که اکثریت شان در افغانستان قوت های نظامی شانرا فرستاده اند به پرسید؟

یک: آیا آنها حاضر اند، که با ناسیونال سوسیالیست ها ی کشور های شان مذاکره و یا مفاهمه نموده و یا با آنها دوری یک میز نشسته و مطابق به خواست آنها عمل نمایند؟

دو: آیا آنها حاضر اند که، با رهبران جدایی طلب کشور های شان، که افراد آنها در انفجارات سهم می گیرند، به پای مفاهمه به نشینند؟

سه: آیا همین امریکائیان و اروپائیان حاضر می شوند، که فوندامنتالیست های افراطی ( راست و چپ ) کشور های شانرا در تشکیل حکومت های ائتلافی، مطابق به خواست آنها اجازه بدهند؟

چهار: و بالاخره آیا آنها برای مسلمان های (ساکنین و تابعین فعلی شان) اجازه میدهند، که ادارات دولتی آنها را رهبری نمایند؟

در این جا هدفم از آنعده از اتبای در اروپا می باشند، که ریش گذاشته و به حیث ملا امامان مساجد در اروپا ایفای وظیفه می نمایند؟

یعنی آنهای که نه بشکل اروپائیان، بلکه ریشهای را دراز گذاشته و لباس های عنعنوی به تن نموده اند؟

 

البته که جوابی خواهید شنید، نخیر خواهد بود؟

جواب ایشان در قدم اول این چنین خواهد بود، که:

یک:  ناسیونال سوسیالیست های شان نظر به اعمال گذشتهء شان حق تشکیل حکومت ها را ندارد.

دو: جدایی طلبان شان نیز حق ادعای تشکیل حکومت های مستقل شانرا در چوکات حکومت های فعلی آنها ندارند و خصوصآ آنهای که در انفجارات سهم گرفته و می گیرند.

سه: در اروپا با آنانیکه با سلاح می جنگند، با ایشان منحیث تروریستان برخورد صورت می گیرد، بنآ تروریستان حق تشکیل هیچ گونه حکومتی را ندارند.

چهار: مسلمانان آنها هنوز( integrieren ( نکرده ، یعنی آنکه هنوز همزیستی و همرنگ شدن را نه آموخته اند، بنآ برای آنها وقت کافی ضرورت است، که زنده گی در اجتماع و با اجتماعی شدن را بیآموزند، در این باره می توان بعدآ اندیشند؟

 

ولی همین امریکایی ها و اروپیان برای افغانها چنین نسخهء های را میدهند، که افغانها باید (با آدم کشان حرفوی) که خود ایشان از چندین سال به اینطرف در جستجوی آنها در آن مناطق سرگردان بوده، بدور یک میز نشسته و با آنها گفتگو نمایند؟؟؟

یعنی چیزی را که برای خود و جوامع خود نمی خواهند و نمی پسندند، می خواهند برای افغانها توصیه نمایند؟؟؟

این ترمینالوژی جدید سیاسی را باید مصالحه و پلورالیزم جدید سیاسی تیپ امریکایی و انگلیسی نامید؟؟؟

آیا این امریکایی ها و اروپائیان به واقعیت هم همین گونه می اندیشند؟

یا آنکه رهبران انتصابی فعلی آنها در افغانستان دارای چنین کمبوداتی می باشند؟

یا آنکه آنها می خواهند، به جهانیان ثابت نمایند، که گویا افغانها توانایی فکری را نداشته و ما می خواهیم، که آنها را کمک و دستگیری نمایم؟

یا آنها می خواهند، که افغانها باید همه گفته ها و ابراز نظر های آنها را تائید نموده و"بیدون چون و چرا"  به پذیرند ؟

زیرا آنها می خواهند مانند روسها با پافشاری نشان بدهند، که مشاورین مجرب تر و تحلیل گران با تجربه تر از افغانها می باشند؟

و یا آنکه شوک یازدهم سپتامبر خودی همین امریکائیان را دیگر دچار چنین کمبودات(تکالیف روانی) نموده است؟

طوریکه من و امثال من می اندیشند، افغانها چنان تکالیف را ندارند!

در این قسمت باید تحقیقات صورت گیرد، که بالاخره حق به جانب باید معلوم گردد؟

 

این هم جای تعجب است، که ما دیگر نام خدا امروز سیاستمدارانی دارم و یا با تحلیل گرانی سر و کار داریم، که همه از دعوت و مفاهمه و مذاکره حرف میزنند، در حالیکه خودی شان به وضاحت کامل دانسته و درک می نمایند،  که طالبان با آگاهی کامل از انتخاب راهء سیاسی شان سخن می گویند و مجهز با آیدیولوژی متعصب و عقب گرای اسلامی شان بوده و برای به کرسی نشاندن ایدیولوژی شان سلاح بدست گرفته و برای تعمیم مجدد آن آگاهانه می رزمند و از همان لحاظ برای همه آگاهانه شرایط میگذارند ؟؟؟

اما با وجود آنهمه نکات روشن و قابل فهم برای همه از جانب طالبان ، هنوز هم سیاست مداران و تحلیلگران ما این چنین نظریات و طرح های خام به اصطلاح تولید (تفکر خلل دیدهء) خارجیان و اروپائیان را، تائید نمود و یا قابل قبول دانسته بالای آن مهر صحت می گذارند؟؟؟

اینرا هر افغان و هر تحلیل گر افغان به بسیار خوبی می داند، که آیده و مفکورهء همین خارجیان بدور از درک مردم و منطقه ما بوده و همانگونه باقی هم خواهند ماند. نباید همیشه دنباله روی آنها را نمود!

 

این را باید آزادانه و با آواز بلند گفت، که!

افغانها را نباید دیگر نسخه داد!

باید جلو مداخلات را  گرفت، که سر نخ آن از پاکستان آب می خورد قطع نمود!

از تعقیب سیاست های دو رویه با افغانها و مدارا با پاکستان باید صرف نظر ورزید!

افغانستان و افغانها را همین مداخلات مسلسل، پیهم و دوامدار کشور های دور و نزدیک (اانگلیسها، روسها، ایران و پاکستان و عربها) تباه نموده است!

 

به این نکات باید یکباری دیگر وضاحت کامل بخشید، که:

 

نتیجهء مداخلهء شوروی در افغانستان:

گرچه تاریخ نه چندان دور (دههء هشتاد و نود، یعنی ایام حضور قطعات نظامی شوروی در افغانستان) روشنی لازم و ضروری را به چگونگی انکشاف بعدی آن کشور انداخت و تا اندازهء زیاد به اثبات رسانید، که مداخلهء کشور های همسایه تحت نام و عناوین که بود درست نبود و حضور نظامی شوروی، ولو که موقتی نیز بیان گردید، انکشاف خیلی ها بطی و طاقت فرسای آن کشوری نهایت عقب ماندهء سٌنتی را بکلی برهم زد.

 

نتیجهء مداخلات همسایه گان:

در نتیجهء آغاز همین مداخلات (از آوان اولین جمهوریت در افغانستان) و بعدآ دوام آنها در (ایام زمامداری تره کی و امین و همان گونه ببرک کارمل و بالاخره داکتر نجیب الله) بود، که آن کشور از تعادل بیرون کشیده شد و شیرازهء آن از هم گسیختانده و پاشانیده شد. در نتیجهء آغاز همان مداخلات و دوام آن بود، که زنده گی بخٌر و نمیر آن مردم سرفراز را برهم زد.

 

تاثیرات منفی خروج قوای شوروی از افغانستان:

خروج قوای شوروی با آغاز خانه جنگی ها و همخوری های مجاهدین ادامه یافت و زنده گی نه چندان رونق یافتهء آن کشور و مردم را از بد بدتر نمود.

 

حملهء طالبان و فرار مجاهدین از کابل:

حمله طالبان به کابل به کمک اردوی اجیر پاکستان و فرار مجاهدین (قهرمان) از کابل و تصرف کابل توسط وحشیان بدوی زنده گی آن مردم آزاده را به جهنم مبدل گردانید.

 

فراموشی افغانستان:

همین جهان متمدن که امروز داد و فریاد از مبارزه با تروریزم می زند، اضافه از یک دهه همین کشور و مردم بیچارهء آنرا به باد فراموشی سپرند.

 

سپردن افغانستان بدست همپیمانان منطقه:

امروز اینرا همه میداند، که همین جهان متمدن بعد از تشریف آوری مجاهدین سرنوشت آن کشور و مردم آزاده آنرا بدست پاکستانیان و پاکستان هم بعدآ قدرت را در داخل کشور بدست نوکران خویش از جمله (طلبه، بدوی و چاکران حلقه به گوش و معاش خوران القاعده) سپردند.

پاکستان با اجیران خویش افغانستان را مشترکآ به قهقرا سوق دادند.

 

نتیجهء مداخلهء امریکا و اروپائیان در افغانستان:

امریکایی ها باید از روسها درس میگرفتند، ولی طوریکه دیده می شود نیآموخته اند، اکثرآ از بازیگران کنونی در افغانستان (در قدم اول ایالات متحدهء امریکا و بعدآ اروپائیان) از همان آوان حملهء شان به افغانستان سیاست های دو رنگه را با افغانستان و مردم آن پیشه نمودند.

همین مدافعین حقوق بشر از همان آوان ورود شان سیاست های (مراعت و مدارا) را با پاکستان حفظ نمودند.

پاکستان باوجودی آنکه چهرهء اصلی خود را ایام ادارهء مجاهدین و طالبان نمایان نمود، ولی با آنهم همین امریکا و اروپائیان تا به امروز سیاست های مصلحت جویانهء شانرا خیلی ها ماهرانه با آن کشور به پیش برده و آنرا محتاطانه دوام می دهند.

امریکائیان باید از دوام حمایهء قربانی گیرندهء شان از پاکستان دست بکشند و باید از آن روز بترسند، که با مساعد شدن اولین  موقع، همین پاکستانیان کمر آنها را نیز خواهند شکست!

 

دوام مداخلات در افغانستان بعد از تشریف آوری امریکا و اروپائیان:

کشور های حسود و دیده درا  در همسایه گی با افغانستان، چون ایران و پاکستان و البته در قدم نخست پاکستان با امان دادن طالبان و القاعده در خاک شان تا به امروز خاک به چشمان همه و از آن جمله همین امریکائیان و اروپائیان می پاشانند، که گویا طالبان و القاعده در خاک آنها موجود نبوده و یا در پاکستان حضور ندارند؟

در حالیکه چنین نیست!

امروز یک طفل کوچک و یا یک فرد بکلی بیسواد افغان این را میداند، که هم طالبان و هم القاعده و هم گلبدین و هم حقانی همهء شان لانه در خاک پاکستان داشته و از همانجا عسکر همه کشور ها را شکار می نمایند!

 

دوام مداخلات کشور های عربی:

کشورهای عربی نیز تاکنون با زیر پا نهادن همه نورم ها، با تقویه و پشتیبانی مخفییانه از(طالبان و القاعده، این نیرو های عقب گرا و عقب نگر اسلامی دارای اندیشه های قرون وسطایی را) دوام داده و آنرا بی شرمانه به پیش برده و در حفظ  جان و حیات آنها کمک های مختلف نموده اند. همین اعراب متعصب تاکنون با حمایت مخفیانهء مالی به طالبان و القاعده بشکلی از اشکال تلاش نموده است.

همین اعراب از طالبان و القاعده( منحیث آلهء فشار بالای امریکا و غرب) استفاده نموده و برای دوام حیات و بقای آنها مساعدت های فراوان شانرا نموده اند و ترس آن باید وجود داشته باشد، که در آینده نیز ادامه خواهند یافت.

کشور های عربی القاعده را منحیث حربهء فشار بالای امریکا و اروپا موثر دانسته و به پشتیبانی آنها الی تضیف و عقب نشینی کامل امریکائیان و اروپائیان ادامه خواهند داد!

 

عدم اعتراف امریکا و انگلیس:

امروز اینرا  دیگر هیچ فردی در جهان باور نمی کند، که نیرو های اسلامی (طالبان و القاعده) در آنطرف سرحد افغانستان نه باشند؟

این مسله برای بسیاری از افغانها به معمای مبدل گردیده، که چرا امریکا و اروئیان با وجود اینهمه اسناد و شواهد در طی این اضافه از هشت سال نخواستند، به موجودیت نیرو های اسلامی (طالبان و القاعده) در آنطرف سرحد افغانستان اعتراف نمایند؟

امریکا و اروئیان هنوز هم با حفظ نهایت احتیاط بعد از سپری گردیدن اضافه از هشت سال گمان های شانرا بشکل کند و گریز درمورد موجودیت رهبران طالبان و القاعده در آن طرف سرحد میان مناطق افغانستان و پاکستان بیان می نمایند، در حالیکه این حقیقت ندارد.

امروز از این حقیقت روشن به هیج وجه نمی توان بشکل آشکار گریخت، که جهانیان با حضوری نظامی و سیاسی و دیپلوماسی شان در منطقه (آنهم اضافه از هشت سال) نه توانسته اند، اینهمه درامه ها را با چشمان باز شان ندیده و مشاهده نه نموده باشند؟

 

امریکایی ها نباید با افغانها چنین برخورد نمایند ، ولی افسوس که تا به حال چنین می نمایند؟

افغانها مردمی که مستحق چنین پاداش نبوده و سزاوار چنین برخورد نمی باشند، زیرا در این راه قربانی فراوانی داده اند!

 

تعقیب سیاست های غیر ثابت و شفاف از جانب همسایه های شمالی افغانستان:

این نکته را نیز نباید از نظر بدور داشت، که کشور های جدید التاسیس آسیایی واقع در شمال افغانستان به شمول روسیه نظر به خواست ها و تقاضا های پنهانی همسایهء هنوز پر قدرت شمالی شان، یعنی (روسیه فدراتیف) حرکت نه نموده باشند.

به این منطق نیز باید وضاحت کامل بخشید که در طی تمام این مدت همهء همین کشور ها سیاست های نا منظم شانرا در افغانستان و اطراف  آن تعقیب نموده اند. دوام آن سیاست ها به یقین که تاثیرات منفی خویش را خواهد داشت و نشان خواهند داد.

 

برای آنانیکه در بی بی سی مضمون می نویسند و یا آنهایکه از طریق بی بی سی برای افغانها  تحلیل داده و سیاست می ریزند باید گفت، که کلید حل مشکلات فعلی افغانستان در کجا قرار دارد:

 

کلید اول:

امروز به همه جهان و جهانیانی که با توان فراوان مالی و پولی شان در افغانستان دست و پا می زنند معلوم و هویدا گردیده است، که کلید حل مشکلات فعلی افغانستان در قدم اول در دست پاکستان و بعدآ در دست ادارات استخباراتی همسایه گان حسود، تفرقه افگن، تجزیه طلب افغانستان قرار دارد!

چرا امریکا و انگلیس تاکنون با پیشگیری سیاست های مصلحت جویانهء شان مقابل پاکستان، مردم بیچارهء ما را قربانی درامه های رنگارنگ پاکستانیان و ادارهء متعصب و از بٌنیاد افراطی آی اس آی آن کشور نموده اند؟

امروز کور هم میداند، که دلدهء شان شور می باشد؟

کشور های تشریف آورده در داخل افغانستان و یا به اصطلاح همان مردم وطن ما (همین مهمان های ناخوانده) این را نیز به بسیار خوبی میدانند، که پرابلم در کجاست؟

ولی چرا باز هم اگاهانه خود را به کوچهء حسن " ........" می زنند؟

و نشان میدهند، که گویا نمی دانند و مردم بیچارهء ما را آزار میدهند؟

 

کلید دوم:

در قدم دوم کلید حل مشکلات فعلی مردم افغانستان در دست جاسوسان مخفی و برحال ادارهء استخبارتی پاکستان و کشور های ارتجاعی عربی میباشد، آنهای که همین اکنون در تار و پود حکومت فعلی ریشه دوانیده اند و از صلاحیت های فراوان نظامی و سیاسی و مالی و پولی همان ادراهء شر و فساد استخبارتی پاکستان و کشور های عربی برخوردار می باشند. آنهای که در طی چندین سال به اصطلاح جهاد شان در آن کشور آب دست همین جنگ افگنان و تفرقه اندازان را خورده و از تخریب کاری وطن خویش به همان بادران شان گزارشات دلخوش کننده را سپرده اند و به دستاورد های خویش غرض تخریب افغانستان افتخار نیز نموده اند. 

 

کلید سوم:

جوامع متمدن و تشریف آورده بداخل افغانستان و یا به اصطلاح مردم وطن، همین (مهمان های ناخوانده) این نکته را نیز به بسیار خوبی درک نموده و میدانند، که کلید حل مشکلات مردم افغانستان در حدی بسیار محدود بدست نیرو های ترقیخواه و تحول طلب افغانستان قرار دارد، نیرو های که  عمدا و قصدآ از هم پراگنده و پاشانیده شده اند.

نیرو های ترقی خواه و تحول طلب افغانستان عنقریب از اضافه از دو دهه به اینسو ، چون اسیران در چنگال اختاپوت های داخلی قرار دارند و نمی توانند مقابل این هیولا های داخلی و خارجی ایستاده گی لازم شانرا نمایند.

همه کشور های که همین اکنون در افغانستان حضور بهم رسانیده اند، این نکته را نیز به خوبی میدانند، که نیرو های ترقیخواه و تحول طلب افغانستان مانند همین جنگ سالاران از پشتیوانه و پشتیبانی (پنهان و برحالای) کدام کشوری خارجی برخوردار نه بوده و توانایی بسیار ضعیف مالی و پولی دارند و از دست شان چیزی بر نمی آید.

همین کشور ها این را نیز بخوبی میدانند، که همین نیرو های مترقی افغان هستند، که شب و روز تب و تلاش فراوان شانرا دارند، تا که آنکشور را از خطر بدست افتادن مجدد بدست طالبان و از هم پاشی بیشتری آنرا نجات داده باشند.

همین مهمانان امروزی افغانستان اینرا نیز به خوبی میدانند، که افغانستان را همین مداخلات رنگارنگ تحت هر نام و عنوانیکه بوده به بربادی داده است.

 

ختم

 

ارسالی نجیب الله عظیمی                                                                    20 ر 12 ر 2009

                                                                                       


بالا
 
بازگشت