مهرالدین مشید
نویسنده : مهرالدین مشید
تلاقی فرهنگ کنفوسیوسی و اسلامی سرنوشت جهان را عوض مینماید
در روایات دینی آمده است که یاجوج و ماجوج(1) از چین برمی خیزد . گرچه این حرف به نحوی ریشه در اسطوره ها داشته است و اسطوره ها هم به نحوی بازگو کنندۀ وقایع گذشتۀ تاریخی بوده که در شماری موارد ایده آل های ذهنی مردمان را در بستر تحولات تاریخی نیز بازتاب داده اند . بدون شک حوادثی که در اسطورهها بازتاب قافته اند، همچون داستان واقعی تلقی گردیده اند ؛ زیرا به واقعیت ها رجعت داده شده و همیشه منطقی را دنبال کرده اند و بسیاری اسطورهها گاهی حوادث تاریخی را روایت کرده ؛ اما آنچه درین روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نه ، بلکه معنایی است که شرح این داستانها برای معتقدان خود حمل داشته اند . البته باید توجه کرد که بین اسطوره و افسانه فرقی وجود دارد و این تفاوت را باید بدرستی دریافت ؛ زیرا بسیاری از اقوام جهان، از جمله آریاییان رویداهای زندگی شان را در متن اسطوره های ملی خویش به زمانه های بعدی انتقال و به یادگار گذاشته اند واین اسطورهها دیگر با افسانه ها متفاوت بوده و بخشی از زنده گی واقعی مردمی را بازتاب داده اند . در کنار این اسطوره های نیمه تاریخی نیز وجود دارند، که از تحول و تکامل رخداد ها و وقایع اولی حکایت کرده و کار هاییرا ارایه میدارند که بدست انسان های زورمند انجام یافته و به تدریج بصورت داستان های شگفت انگیز در آمده و بعد تر هاله یی از تقدس را بخود گرفته اند .
برخیها هم اسطورهها را عکس العملی از ناتوانی های انسانها در مبارزه با ناتوانی ها وضعف های آنان برای رسیدن به آرزوها و ترس از عواقب غیر مترقبه شان تعبیر کرده اند . گاهی برعکس از شخصیت تاریخی یا قهرمانان یا اشخاص عادی ؛ موجود اسطوره يی ساخته شده و تمام خارق العاده گیها را به او نسبت داده اند و با این تفسیربه گونه یی احساسات آدمیان در اسطورهها تجسم عینی پیدا کرده اند . اسطور هها که بیشتر به دورههای قبل از تاریخ متعلق هستند مانند فرهنگ ها در طول تاریخ با یکدیگر آمیزش کرده واسطوره های تازه را به وجود آورده و این ویژگی ها در اساطیر ملی آریایی بخوبی انعکاس یافته اند . گرچه هدف اصلی دراین بحث ، اسطوره نیست ؛ بلکه بنا بر حمل معنای اسطوره یی و افزایش بار معنایی اسطوره یی درجملۀ بالا است و اما بیشتر این که جملۀ یاد شده به کشور چین رابطه میگیرد . از آنرو اندکی به مفهوم اسطوره پراداخته شده است ؛ در حالیکه بحث بر سر اسطوره یک سلسله مفاهیم تاریخی ، اجتماعی و دینی را بر میتابد . در هر حال ، اکنون که بحث بر سر کشور چین در حال اقتصاد به سرعت رشد یابنده و در حال توسعۀ اقتصادی پیشرونده است ، بهتر است که خود آن پرداخته شود .
چین کشوریکه با داشتن اضافه تر از 15 صد ملیون جمعیت از پر جمعیت ترین کشور های جهان بوده و با قرار گرفتن آن در موقعیت خاص جغرافیایی آنهم در حساسترین نقطۀ دنیا ، ار اهمیت ویژۀ جیوپولیتیک ، جیو استراتیژیک و جیو ایکونومیک برخوردار گردیده است . بویژه که این کشور بصورت شگفت آوری در حال توسعۀ اقتصادی گسترده با نیروی فراوان انسانی و ارزان کار بوده و قدرت اقتصادی معجزه انگیزش بیشتر توجۀ رقبا و دوستانش را بخود جلب نموده است که برمصداق حرف بالا ، این کشور در عرصۀ اقتصادی درجهان کنونی به یاجوج و ماجوج اقتصادی جهان تبدیل گردیده است که جهان را ار نگاۀ اقتصادی به اشغال خود در آورده است . این بالا دستی او بحدی است که حتا مازاد تجارتی اش بیشتر از امریکا است . راهیابی چین به تمامی بازار های جهان با عرضۀ کالا های بیشتر و ارزانتر توانسته است ، مشتریان زیادی را به سوی اموال خود جلب نماید و کالا های چینی به گونۀ یاجوج و ماجوج اقتصادی تمام جهان را مورد تهاجم قرار داده است که این تهاجم اقتصادی مایۀ نگرانی بسیاری از کشور ها بویژه رقبای تاریخی و سیاسی او را فراهم کرده است .
نیرومندی اقتصادی روز افزون این کشور سبب شده که در محور مناسبات سیاسی کشورهای جهان بویژه قدرت های بزرگ منطقه یی و فرامنطقه یی مقام مهم پیدا نماید . این مقام دشواری هایی را در عرصۀ سیا سی و اقتصادی در سطح کشور های منطقه و جهان بویژه با امریکا برایش بوجود آورده است . با فروپاشی شوروی سابق دیوار های اختلافات ایده ئولوژیک میان این کشور و چین نیز فروریخته و رقابت های چین با وارث کشور شورا ها یعنی روسیۀ فدراتیف وارد مرحلۀ دیگری گردید که با گذشته از اندکی متفاوت است . پیشرفت های قابل توجه و زود هنکام چین در کنار وارستگی های اقتصادی و خود کفایی اقتصادی دشواری های ملی و بین المللی را نیز برای این کشور به بار آورده است .
سرنوشت چین در رابطه به دشواری های داخلی شباهت های زیادی با سرنوشت روسیه دارد . مثلی که چین در داخل به دشواری های سیاسی و جدایی طلبی های جنبش های استقلال طلبانه در سینکیانگ ، تبت و تایوان دچاراست . روسیه هم از این مشکل بدور نبوده و با جنبش جدایی طلبی چیچینی ها و سایر جنبش های رو به رشد در قفقاز مواجه است . چنانکه چندی پیش یک مقام ارشد روسیه اوجگیری جنبش های استقلال طلبانه در قفقاز را غدۀ سرطانی خواند . این دو کشور با استفاده از مصروفیت امریکا در افغانستان و عراق در سرکوبی جنبش های آزادی خواهانه و جدایی طلبانه در داخل کشور های شان فایق آمده اند .
روابط امریکا و چین وامریکا و روسیه بعد از جنگ سرد علیرغم اختلافات قبلی تا حدودی بهبودی یافت که این سازش از منافع کلان اقتصادی آب میخورد که به اساس آن تصامیم حیاتی مهمی در داخل این کشور ها اتخاذ میگردد ؛
اما دوستی روسیه و امریکا دچار اختلافاتی شده و این ماۀ عسل به حال فروپاشی رفت . این زمانی آغاز شد که روسیه به گرجستان حمله کرد و کووزوا استقلال خود را اعلام نمود . اما بعد از به قدرت رسیدن اوباما مناسبات امریکا با روسیه بهبودی دوباره پیدا کرد و این فصل مناسبات ضد و بند های سیاسی تازه را نیز در پی داشت که روسیه از وضع تعزیرات بر ضد ایران در شورای امنیت حمایت نموده و برای تحریم های دیگر برضد ایران به شکل مشروط ابراز موقف نموده است . چنانکه دمتریدیدوف در ملاقاتش با سارکوزی رییس جمهور روسیه گفت : در صورتیکه ایران برنامه های هسته یی خویش را مطابق به خواست غرب عیار ننماید ، روسیه آماده است تا با تعزیراتی بر ضد ایران موافقه نماید که مردم عام ایران از آ ن متضرر نگردند .
امریکا طی هشت سال گذشته هند و پاکستان را به نفع خویش در افغانستان استفاده کرده است ؛ البته به این امید که با پیروزی پروژۀ کلان امریکا در افغانستان ، این کشور را به ژاندارم منطقه یی خود مبدل خواهد کرد ؛ اما جریان های سیاسی و نظامی در داخل این دو کشور با شکست امریکا درافغانستان به گونۀ دیگری در حال انکشاف است که نرمش های ظاهری هند در برابر پاکستان و سخت گیری های پاکستان بر طالبان از آن تغذیه مینماید .
با گرمی روابط امریکا و روسیه به گونه یی روابط امریکا و چین رو به تیره گی رفت . حمایت چین از جنگ نوین امریکا دلگرمی روابط استرتیژیک را برای این کشور نوید میداد ؛ اما چرخش های چین به سوی سیاست های مستقل از امریکا حرکت تازه یی است که بیرون از انتظارات زمامداران کاخ سفید در این کشور در حال شکل گیری اند . تمایل جدید چین برای امریکا پیام آور این است که این کشور تنها در مبارزه با تروریزم با امریکا سر آری می جنباند و در بقیه مسایل جهانی اختلافات آشکاری با امریکا دارد .
فروش اسلحه به تابوان را از سوی اوباما می توان به واکنش تند چین در برابر جورج بوش در سال 1992 همانند پنداشت . امریکا زمانی که در سال 1992 با تایوان اسلحه به فروش رساند . اندکی پس از آن چین برای پاکستان موشک فروخت و توافقنامۀ هسته یی با ایران امضا نمود . بعید نیست که چین باز هم دست به تعزبراتی بر ضد امریکا بزند که این بار هم تحریم های چین شامل شرکت های امریکایی مانند بویینگ ، جنرال الکتریک و دیگر شرکت های این کشور قرار نخواهد گرفت که با تایوان کمتر روابط تجاری دارند و این تحریم بیشتر شامل شرکت هایی خواهد شد که با تابوان روابط گشتردۀ تجاری دارند .
مقامات کاخ سفید (2)در خواست چین را مبنی بر عدم ملاقات اوباما با دلای لاما رد کرده و این ملاقات را حتمی خوانده و گفتند که برای برگزاری این ملاقات ترتیباتی از پیش گرفته شده است . امریکا نه تنها با رهبر مذهبی تبتی ها ملاقات کرد ؛ بلکه جایزۀ دموکراسی را هم برای او اعطا نمود . امریکا به رغم مخالفت چین به چنین اقدامی دست یازید که خشم چینایی ها را بیشتر فراهم کرد. بعد از این ملاقات "جان هانتسمن" سفیر امریکا از سوی "چویی تیانکای" معاون وزیر خارجۀ چین احضار و احتجاجیۀ کشورش را بصورت رسمی به وی تسلیم نمود . گرچه دیدار امریکا با دالای لاما رویداد تازه یی نیست و تمامی رییسان جمهور امریکا طی 18 سال گذشته از سال 1991 بدینسوبا او ملاقات کرده اند . دلای لاما هم در واکنش به مقامات چینی درملاقاتش با اوباما (3) ضمن مسایل دیگر موضوع استعفای رهبر کمونیست چین را نیز با مقامات کاخ سفید به میان آورد .
در میان این تنش ها شاید تهدید های کلنتن وزیر خارجۀ امریکا مبنی بر نقض آزادی های بشری در چین و واکنش " اوباما" برای خروج دالر از سبد ارزی چینی ها شاید جنتۀ عملی پیدا نکرده ودر حد حرف باقی بمانند ؛ زیرا امریکا نمیخواهد برای چینی ها عکس العمل سخت تر نشان بدهند و تقبیح عمومی چین پاسخ مثبت نخواهد داشت . امریکا و غرب از بی اعتمادی چین نسبت به خود نگران بوده و میدانندکه تبعات منفی را بدنبال خواهد داشت . امریکا بود که با باز شدن دروازه های چین دردهۀ هشتاد بروی تاجران امریکایی ، چین را از انزوای دوران سرد بیرون نمود . در آنزمان مناسبات جاپان و کوریای جنوبی با واشنگتن روال دیگری داشت . این نرمش چینایی ها در برابر امریکایی ها راۀ یافتن چین به بازار آزاد و تقویۀ سرمایه داری را به دنبال نداشت ؛ بلکه در آنزمان که تب و تاب انقلاب فرهنگی را سپری میکرد به نیروی عملی امریکایی ها بیشتر نیاز داشت تا اقتصاد خود را بهبود ببخشد ، چنین هم شد . امروز چین مملو از سرمایه است و شرکت های بی حسابی در این کشور به فعالیت اقتصادی مصروف اند . رشد اقتصادی چین در سال جاری بیشتر وابسته به مصارف داخلی و بازار های داخلی این کشور بود تا از مدرک صادراتی اش به بیرون از این کشور . بنا بر این برای چینایی ها حفظ موازنۀ بازار داخلی به مراتب مهمتر از تامین و گسترش رابطه با امریکا است .
دومین عنصری که روی چگونگی تنش ها میان امریکا و چین دور می خورد . مسآلۀ بحران اقتصادی امریکا است . هرگاه چینایی ها دریابند که میران مبادلات کالایی شان با امریکایی ها نزول نماید ، در این صورت مناسبات میان هر دو کشور به گونۀ دیگری متفاوت از حالت کنونی اش خواهد بود .
بحران اقتصادی چنان ابرقدرت امریکا را ورشکسته گردانید که در 37 سال گذشته سابقه نداشت . هزینه های نظامی امریکا در عراق و افغانستان از سال 2001 بدین سو به مرز 1486 ملیارد دالر میرسد . میزان ببکاری در این کشور به 10 درصد رسیده است که 15.6 ملیون تن بیکار را احتوا مینماید . به اساس تایید کانگرس امریکا در سال 2010 به تعداد 28 ملیون تن غریب دراین کشور کوپون دریافت میدارند . با ورشکستی بانک برادران لهمن و جنرال موتور به شمار بیکاران امریکایی افزوده شد . در سه ماۀ اخیر 2009 اقتصاد امریکا رشد 5.7 در صد رشد را نشان میدهد در حالیکه رشد اقتصادی چین در سال 2009 13.7 در صد را نشان میدهد . در حالیکه معاملات تجاری تنها میان ایران و چین در سال 2009 میلادی به بیشتر از 30 ملیارد دالر رسید . باوجود رکود مالی در جهان صادرات کشور چین در ماۀ دسمبر 18 در صد رشد رانشان داده است و اگرچه آخرین ارقام رشد اقتصادی چین را در سال گذشته با وجود بحران مالی در جهان 8.7 درصد نشان میدهد . 855 ملیارد دالر را در بخش زیربنایی خود به مصرف رسانده است . ارزش صادرات این کشور در سال 2009 به 15 تریلیون دالر رسید (4). این رشد چشمگیر را از نگاۀ اقتصادی و سیاسی کشور چین نشان میدهد. چین 700 ملیارد دالر را درخریداری اوراق بهادار قرضه های دولتی امریکا سرمایه گذاری کرده است. در دو دهۀ گذشته اقتصاد چین بطور اوسط 10 در صد رشد را نشان میدهد و اکنون 1.5 تریلیون دالر امریکایی را در اختیار دارد که میتواند از آن در کاهش ناشی از رکود های مالی استفاده نماید . واین بزرگتری ذخایر ارزی را در جهان نشان میدهد . چین 10 ملیارد دالر را برای کشور های افریقایی و 5 ملیارددالر را برای کشور های جنوب شرقی آسیا قرضه های طویل مدت داده است . (5)
بحران اقتصادی جهان ضربۀ محکمی بر پیکر اقتصادی امریکا زد . درحالیکه بر اقتصاد چین تاثیراتی نگذاشت . ممکن سال 2010 سال پر تنشی میان امریکا و چین خواهد بود .
نیاز چین به انرژی روزافزون عامل نیرومندی است که خواه و نخواه این کشور را به رقابت با امریکا می کشاند . این وابستگی های نفتی چین را وامیدارد که نسبت به اوضاع کشور های حوزۀ خلیج فارس و خاورمیانه جدی بوده و مانور های نظامی و سیاسی امریکا را در این دو منطقه شدید زیر نظر داشته باشد ؛ زیرا این دو ساحۀ نفت خیز 61 در صد ذخایر نفت و گاز جهان را دارا است . بنا بر این برای چین دارای جمعیت 1.3 ملیاردی و در حال توسعۀ اقتصادی اهمیت این دو منطقه فراتر و مهمتر از امریکا است . از سویی هم چین نگران آن است که مبادا رقیب تاریخی او روسیۀ فدراتیف وارث شوروی سابق در سایۀ و روشن زد و بند های سیاسی و نظامی با امریکا روی تقسیم ساحۀ نفتی هر دو ساحه به قیمت فراموشی چین به توافق برسند . از همین رو چین بصورت خاموشانه رویداد های جاری در جهان بویژه مناسبات امریکا و شوروی را سخت زیر نظر داشته و در هر گونه معاملۀ این دو کشور خود را بازنده حساب می نماید . از سویی هم علاقمندی چین به خاور میانه و خلیج فارس از نگرانی هایی نمی کاهد که این کشور در مورد آسیای میانه داشته و بحیث ترکستان غربی منافع جیو استراتیژیک ، جیو ایکونومیک و جیوپولیتک خویش را در آن جستجو مینماید . تمایل چین به این منطقه از همه بیشتر به نحوی تقابل این کشور را با روسیه بوجود آورده است ؛ زیرا روسیه کشور های آسیای میانه را متحد عنعنه یی خود می پنداشته و حضور سیاسی ، نظامی واقتصادی هر کشوری را در این کشور ها مخالف اهداف استراتیژیک خود تلقی میدارد .
چین علیرغم مخالفت هایش با امریکا بر سر حوزۀ خلیچ فارس و خاور میانه ، چندان تمایل ندارد که در این بازی ، بازیگران منطقه یی خود را از دست بدهد . شاید چین اکنون تمایل زیادی برای درگیری با امریکا را نداشته باشد و هراس از آن دارد که این درگیری ها از وزنۀ تعامل آن با کشور های منطقه بکاهد . این بی میلی معنای آنرا ندارد که چین نسبت به سنگینی حضور روز افزون امریکا در خلیج فارس بی تفاوت باشد . اکنون دو کشتی مخرب امریکا مجهز با سیستم ضد موشک های بالیستیکی به نام " ایجپس" بطور 24 ساعته مصروف گشت زنی در خلیج فارس است . امریکا تصمیم دارد که دستگاه های ضد موشک های بالیستیکی "پاتریوت " را چهار کشور خلیج فارس امارات ، کویت ، قطرو بحرین نصب نماید .
چین که توانسته است مناسبات تجاری وسیعی ییرا در کنار کشور های دیگر آسیایی با کشور های ایران و پاکستان ، این دو کشور مهم منطقه برقرار نماید . روابط گستردۀ تجاری و سیاسی چین با پاکستان وزنه یی است بر شانه های هند که با آن بر سر تبت اختلاف دارد و موجودیت دلای لاما رهبر مذهبی تبتی ها در هند خود مایۀ نگرانی دولت چین است . به همین گونه برقراری روابط چین با ایران یکی از کشور های نیرومند خلیج فارس و رقیب سرسخت امریکا در منطقه برای این کشور اهمیت حیاتی داشته و از همین جهت چین در موضعگیری های خود در سطح بین المللی پیرامون ایران موضع محتاطانه یی دارد . وابستگی های نفتی چین به ایران ، هرچه بیشتر بر نیاز همبستگی این دو کشور افزوده است و امریکا برای تضعیف رابطه میان این دو کشور تلاش دارد تا نیاز های نفتی چین را از سوی کشور دیگری مرفوع سازد . چنانکه هدف از دیدار اخیر کلنتن(6) وزیر خارجۀ امریکا از سعودی در کنار مسایل دیگر پاسخ گفتن به نیاز های نفتی چین از سوی این کشور خوانده شده است که در صورت وضع تعزیرات برضد ایران ، سعودی نیاز های نفتی چین را مرفوع بگرداند. این در حالی است که چین برای هراس از افتادن در انزوای منطقه یی و ترس انزوای دوبارۀ بین المللی بویژه در رقابت با امریکا ، در صدد گسترش مناسات اقتصادی و سیاسی با کشور های منطقه است .
حالا که کشور های حوزۀ خلج فارس ، خاورمیانه و آسیای مرکزی بدلیل نفت خیزی اش توجۀ قدرت های بزرگ را به خود جلب کرده و این دو حوزۀ نفت خیز خلیج فارس و خاورمیانه با داشتن 61 در صد ذخایز نفت و گاز به اضافۀ بازار تجارتی آسیای مرکزی چنان جذاب و پر کشش است که تمامی نیرو های اروپا و امریکا را به سوی خود کشانده است که نگرانی های روزافزونی را در کشور های منطقه بویژه کشور های قدرتمند آن بر انگیخته است تا مبادا با افتادن بازار های منطقه بدست کشور های اروپایی و امریکایی دست کشور های قدرتمند منطقه مانند چین ، روسیه ، ایران ، هند و جاپان از آنها کوتاه خواهد شد .
چین در بازی های بین المللی در آرزوی امتیازاتی از امریکا در خاورمیانه است که امتیازاتی را هم فرا چنگ آورده است . چین هم نقطۀ ضعف امریکا را در منطقه که همانا خشم روز افزون ملت های منطقه نسبت به حضور نیرو های امریکایی و متحدان او است ، درک کرده است . چین با تشخیص چنین نقطۀ ضعف امریکا در منطقه ، شانس زیادی برای تحت فشار دادن روانی بیشتر امریکایی ها داشته و می تواند از آن بهرۀ سیاسی و اقتصادی بگیرد
چین با کشور همسایۀ خود پاکستان نیز به دشواری های رو به رو است که پاکستانی ها بخاطر مناسبات متشنجش با هند بصورت جدی در تلاش از سرگیری روابط با چین بوده و استحکام مناسبات با آن کشور را بویژه در رقابت با هند برای خود حیاتی ارزیابی میدارند ؛ زیرا دشواری های جغرافیایی ، سیاسی پاکستان با افغانستان در کنار طرح عمق استرتیژیک (7) از سوی نظامیان این کشور در قبال افغانستان ؛ ضعیف شدن رابطۀ دپلوماتیک آن کشور با هم پیمان مهم واستراتیژیکش امریکا و از سویی هم نزدیکی هند با امریکا و روسیه در این اواخر بر نگرانی های پاکستان بیشتر افزوده است . این نگرانی های پاکستان نه تنها ایجاب مناسبات گستردۀ سیاسی واقتصادی آن کشور را با چین مینماید ؛ بلکه تا حدودی بر نگرانی های چین نیز تاثیر گذار است ، زیرا گرمی روابط امریکا با هند و روسیه کمتر از نگرانی های چین نیست که پاکستان از آن هراس دارد . با آنکه کشور های قدرتمند منطقه مانند هند ، چین ، روسیه و ایران در موضعگیری های منطقه یی در برابر امریکایی به نحوی مواضع همگون دارند ؛ اما در رقابت های منطقه یی هر کدام اهداف خاصی را با توجه به راهکار های استراتیژیک ملی خود دنبال مینمایند که در بسیاری موارد این راهکار ها را نسبت به اهداف استرتیژیک بین المللی خود ترجیح میدهند . از همین رو برخورد کشور های یاد شده در رویارویی های منطقه یی و بین المللی از پارامتر های متفاوتی متاثر هستند . اکنون کمر سیاست های استراتیژیک پاکستان زیر بار بازی سیاسی منطقه یی اش خم گردیده و بهره گیری های بیش از حد آن کشور از مبارزه با تروریزم بحیث منبع در آمد سرشار اقتصادی ، نه تنها خشم و بی اعتمادی امریکا ؛ بلکه انزجار و عدم اعتماد کشور های همسایه اش از جمله چین را هم متاثر گردانیده است از همین رو پلۀ مناسبات سیاسی و اقتصادی پاکستان در رابطه با چین از گرانسنگی مانده است . با این تحلیل پاکستان در راهکار های استراتیژیک خود در مقابل دو ضرب منطقه یی و بین المللی قرار گرفته است . چین با توجه به اهمیت پاکستان و مرز مشترکش در قراقرم با این کشور از کم علاقگی اش کاسته و نمی تواند نسبت به اوضاع پاکستان بی علاقه باشد و این کشور را به حال خود بگذارد ؛ زیرا چین با دشواری هایی که در منطقه مواجه است ، استحکام رابطه با پاکستان را برای پیشبرد رقابت های استراتیژیک منطقه یی و بین المللی خود حیاتی تلقی میدارد . چین به همان اندازه ییکه حفظ مناسبات با پاکستان را در رقابت های منطقه یی پراهمیت میداند ، حفظ این رابطه را در رقابت های بین المللی نیز مهم میداند که با این سخن به نحوی منافع هر دو کشور در بافت پیچیده یی در رابطه با "مبارزه با تروریزم" در سطح منطقه و بویژه در برابر هژمونی و جهانخواری امریکا نقطۀ مشترکی پیدا مینماید . ار همین رو است که شبهاتی در موضعگیری چین در پیوند با مبارزه با تروریزم دیده می شود و این گمانه زنیها را تقویه میماید که آن کشور از ترس بلند پروازی های امریکا با وجود دشواری هاییکه با جدایی طلبان سینکیانگ در تر کستان شرقی دارد ، نسبت به مبارزه با تروریزم موضع نزدیکتر با پاکستان دارد . از سویی هم چین چندان تمایل برای انزوای بیشتر پاکستان ندارد ؛ زیرا چین هراس از آن دارد که انزوای بیشتر پاکستان بر راهکار های استراتیژیک منطقه یی و بین المللی اش اثر گذار شود .
آنچه در این میان مهم است ، مال اندیشی چینایی ها است و میدانند که در مواقع مهم چگونه از وقت استفاده نمایند و این بر روابط دیپلوماسی خارجی آن ها نیز تاثیر گذار است . چنانکه "مائوتسه تونگ" در زمان قدرتش پیمان دوستی با امریکا را امضا نمود تا متحدی نیرومندی در برابر شوروی سابق داشته باشد . از آن زمان به بعد چین به امریکا بحیث متحد استراتیژیک خود نگاه میدارد . چینی ها توانستند تا با آغوش کشاندن امریکا به بازار تجارت جهانی راه پیدا کنند ، امروز چین بر تمامی بازار های دنیا شکم سنگین افگنده است و شاید این را هرگز فراموش نکنند .
چین از همین رو چندان میلی برای تنش افزایی با امریکا نداشته و نه تنها چین ؛ بلکه امریکا هم در تلاش است تا بر تنش های سیاسی و اقتصادی خود پایان بدهند و کاهش تنش ها میان این دوقدرت اتومی بر سرنوشت مردم جهان ناثیر گذار است که نمی توان نقش روسیه را در این زد و بندها به هیچ گرفت .
چنانکه صدراعظم چین (8) ابراز امید واری کرد که 2010 سال کم تنشی میان کشورش و امریکا باشد . وی که در یک سایت انترنیتی سخن میگفت ، تاکید کردکه برقراری مناسبات حسنه به نفع هر دو کشور است . وی از امریکا خواست که تحریم ها در حوزۀ فناوری های پیشرفته بر ضد چین را بردارد . و ی افزود که امریکا طناب تحریم های مربوط به انتقال فناوری های پیشرفته به چین را شل نماید تا مازاد تجاری بین دو کشور که هم اکنون چین برتری دارد ، به هم نزدیک خواهد شد و به توازن خواهد رسید .
گفتنی است که وزارت خارجۀ چین (9)، امریکا را برای بهبود مناسبات با کشورش تشویق نمود . معاون وزیر خارجۀ چین با آنکه از موضوع تبت و هانکانگ نیز یاددهانی نمود ؛ اما باز هم برای بهبودی مناسبات با امریکا ابراز امید واری نمود .
حقایق یاد شده برای چینی ها نابهنجار نیستند ؛ اما آنچه برای چینی ها مایۀ نگرانی است ، همانا رنج خود بزرگ بینی های چینایی ها از عدم دید آینده نگری روشن شان است . چین توان اثر گذاری نیرومند را بر رویداد های جهانی نداشته و بزرگترین نشست های بین المللی تا حال این کشور در محور منافع خودش دور زده است . چنانیکه در نشست اپریل سران گروۀ بیست ، اصرار این کشور روی دور نگاه داشن هانکانگ از لیست کشور های معاف از مالیات دور میخورد که در برای چینایی ها سرمایه گذاری میسر بود. هر کاه چینایی ها کمی از این رنج خود بینی ها اندکی کاسته و هر چه بیشتر سیاست های جهان محورانه را روی دست بگیرند و با هزینه بسیار کمتر می تواند در سیاست های جهانی پیش قدم شود . بعید نیست که زود تر چینایی ها تکان خورده و وارد عرصه های جدیدی از بازی های سیاسی در جهان شوند . حالت کنونی چین و موقف های نرم وی در برابر امریکا برای زمامداران کاخ سفید دل چسپ است و اما کاخ سفید هراس از آن دارد که چین کمونیست باری پهلو زده و با اقتصاد نیرومندش که نظر به پیش بینی های اقتصاد دانهای جهان تا سال 2020 بحیث بزرگترین قدرت اقتصادی جهان عرض اندام خواهد کرد و در این صورت درد سری عجیبی را برای امریکا بوجود خواهد آورد . بویژه زمانیکه این کشور گرایش های بیشتری به سوی کشور های اسلام نموده و با توسعۀ همکاری های بیشتر اقتصادی و سیاسی با این کشور ها در موقف بهتری نسبت به امریکای متجاوز قرار بگیرد . این گرایش چین بویژه بعد از پیش بینی هانتینگتون طراح جنگ تمدنها مبنی بر آشتی تمدن کنفوسیوسی و و اسلامی بیشتر برای امریکایی ها هراس انگیز است .
هانتینگتون طراح جنگ تمدن ها سال ها پیش نگرانی خویش را در چارچوب نظریۀ برخورد تمدن ها با استفاده از خلای تیوریک پس از جنگ سرد مطرح ساخت و در آن آمده است : تمدن اسلامی و کنفوسیوسی بالاخره به یک سلسله مشترکاتی دست خواهند یافت که منجر به شکل گیری مناسبات اقتصادی میان چین و کشور های اسلامی می شود .
هانتینگتون روح افسردۀ تمدن غرب را درک کرده و دریافته بود که این تمدن چون کابوسی بر روان مردم مغبرب زمین سایه افگنده است . او از همین رو سرنوشت تمدن غرب را در جدال تمدن ها محکوم به شکست ارزیابی کرده بود . گرچه او این حرف را بصورت صریح نمی کوید ؛ اما حاشیه روی های فکری اش حمل دهندۀ چنین بار معنایی است . او میدانست که تمدن ها در طول تاریخ دراز راۀ اوج و حضیض را پیموده اند و در این مسیر تمدن هایی که بیشتر شتاب کرده اند ، زودتر از پا افتاده اند ؛ بویژه زمانیکه تمدنی جایگاۀ واقعی خود را در بستر گرایش های مادی و معنوی گم کرده و با افتادن در جادۀ انحطاط افراط و تفریط مسیر اصلی خود را از دست داده است . به این ترتیب هر فرهنگی با افتادن در چالۀ گرایش های مادیت یا گودال گرایش های معنویت به سرعت نابود شده و به زبالۀ فرهنگ ها سقوط کرده است . طبیعی است که خلای فرهنگی گذشته را به همان سرعت فرهنگ دیگری پر نموده و شیرازۀ فرهنگی جدیدی را بوجود آورده است . این گونه سقوط فرهنگ ها به نحوی از قانون علوم طبیعی و ریاضی پیروی میکنند ، زیرا هر زمانیکه توانایی ها و ظرفیت های اشیا طی تجارب میکانیکی به تقلیل میرسند ، بعد از رسیدن به نقطۀ اوج ، بصورت فوری انعطاف کرده و بعد از انعطاف اندک گراف سیرنزولی کلی را می پیماید ؛ اما این انعطاف اندک از لحاظ زمانی در علومی طبیعی و ریاضی ، زمان اندکی را در بر میگیرد که در فرهنگ ها شاید زمان بیشتری را احتوا نماید .
بویژه اینکه در منطقۀ ما سناریو های رقابتی و خشونت بار به گونۀ وحشتناکی در حال قامت آرایی بوده و مثلث های خطرناک منطقه یی را به بار آورده است . اکنون نمود اینگونه مثلث های رقابتی را که بیشتر جنبۀ اقتصادی با روپوش دینی و یک نوع منافع ملی غیر عادلانه را در اذهان تداعی میدارند نه منافعی که همزیستی های مسالمت آمیز را بوجود آورند . به گونۀ مثال "مثلث ایران ، افغانستان و عراق" و مثلث " هند ، پاکستان و افغانستان" و مثلث " ایران ، سوریه و(حزب الله و حماس در لبنان و فلسطین) " دربرابر مثلث " اسزاییل ، امریکا و ارو پا " این مثلث های با آنکه ساختار های ناهمگون دارند؛ اما در نک نقطه وجه مشترک دارند که همانا بعد تشنج آفرینی و حادثه آفرینی آنها است . در مثلث اولی ایران با احساس برتری جویی در منطقه هر گز حاضر نیست و حتا تمایل ندارد که بخاطر رویارویی اش با امریکا به منافع ملی دو کشور عراق و افغانستان بیندیشد و از همین رو این دو کشور در کنار رنج های بیدرمانی که از ناحیۀ تهاجم امریکا متقبل شده اند ، از سوی ایران هم مورد تهدید های خشونت آمیر قرار دارند . خشونتی که حتا گاهی در اشکال فرهنگی متجلی میگردد . به همین کونه در مثلث دومی که پاکستان وزنۀ برتری خواهی را با در دست داشتن القاعده و طالبان در برابر افغانستان و هند به سینه می کوبد ، هرگز تمایلی برای فروکش کردن خشونت در منطقه نداشته و با صدور تروریست ها در این دو کشور می خواهد از طریق خشونت آفرینی ها به اهداف خود برسد . در مثلث سومی هم بازیگر نیرومند بوده که در ر قابت با امریکا قرار داشته و با تحت پوشش قرار دادن تجاوز اسراییل و حمایت امریکا از آن ، به گونه اهداف سیاسی و اقتصادی خود را توجیه مینماید .
از سویی برگشت ترکیه این وارث امپرواطوری عثمانی بویژه بعد از به قدرت رسیدن اسلام گرایان فصل جدیدی را در مناسبات کشور های منطقه بوجود آورده و و باز گشایی مرحلۀ تازه یی از روابط دپلوماتیک را مژده میدهد . طبیعی است که بازی های ترکیه بحیث یک کشور نیرومند آسیایی در رویداد های منطقه اثر گذار است . چنانکه این کشور برای بهبودی مناسبات سیاسی میان پاکستان و افغانستان تا حال دو مذاکرات را میان رهبران دو کشورمیزبانی کرده است و این کشور باوجود روابط تنگا تنگس با ناتو و امریکا علاقمند تحکیم مناسبات سیاسی و اقتصادی با ایران است . انکشاف اینگون مناسبات در آینده با توجه به یک سلسله وجوهات مشترک فرهنگی و تاریخی اش با ایران و سایر کشور های اسلامی چرخ روابط ترکیه را بالاخره به سوی همکاری های بیشتر منطقه یی وزن دار تر خواهد ساخت .
مثلث سعودی ، مصر و اردن به مثابۀ رقیب ایران در برابر مثلث سوریه ، حزب الله و حماس یک سلسله هزمونی های منطقه یی را در پی دارد که که در تحولات آیندۀ منطقه یی تاثیز گذار بوده که برای حل منازعات منطقه یی نمیتوان نقش آنها را کم گرفت ؛ اما آنچه مسلم است اینکه ، عامل اصلی این صف آرایی های منطقه یی سیاست های مداخله گرانۀ امریکا است و با خروج امریکا در دراز مدت از منطقه این مثلث ها ظرفیت های هژمونی خود را از دست میدهند . از همین رو در شکل دهی این مثلث ها بیشتر امریکا نقش داشته که با تهاجم عظیم خود بر افغانستان و عراق بر رقابت های منطقه یی دامن زده و زمینه را برای ساختن مثلث های خشونت بار و آتش افروز در منطقه فراهم کرده است که خشونت های سیاسی راۀ خویش را به خشونت های خطرناک فرهنگی مبدل کرده و به بهانۀ منافع ملی وارد ساختار های فرهنگی کشور ها شده است و هر آن به بهانه های گوناگون فلسفۀ ضد زنده گی مالامال ازا خون و آتش را برای مردمان مظلوم منطقه صادر مینمایند . این آشوب آفرینی ها چنان رو به افزایش است که حتا دپلوماسی را وارد فرهنگ انتحاری نموده و شماری از اعضای این مثلث ها با استفاده از کاربرد سیاست انتحاری در پی اهداف خود بر آمده اند وحتا این گونه سیاست زیر پوشش های فرهنگی توجیه پذیر شده اند . در حالیکه اسلام در اصل یک دین صلح و آشتی بوده به هر نوع خشونت و تهاجم مخالف بود و خشونت آفرینی ها در بستر فرهنگ اسلامی زادۀ خشونت هایی است که غرب در قافلۀ تجاوز خود به منطقه آورده و خشونت را برحریم مقدس فرهنگ اسلامی بوجود آورده است .
اما در این میان نباید از جریانی در منطقه انکار ورزید که در حال قامت افرازی است و دیر یا زود جلوه خواهد نمود . بعید نیست که این جریان بعد از خروج نیرو های امریکای از منطقه بویژه از عراق وافغانستان با سرعت بیشتری رخ بنماید . این جریان شاید فراتر از ساختار های مثلث های رقابتی شکل بگیرد که بیشتر به عوض خشونت آفرینی بهروز را برای مردمان منطقه پیام بدهند . مثلی که هر جریانی در جهان بعد از اوج رو به حضیض رفته و در نتیجه بسا جریان های خشونت گرا تغییر رویه داده و خود را با جریان های صلح گرا هماهنگ خواهند ساخت . گفته می توان که در این جریان دو فرهنگ نیرومند کنفوسیوسی واسلامی برای تامین صلح در منطقه و بعد در جهان نقش تعیین کننده خواهند داشت ؛ زیرا که با عقب نشینی های ناگزیرانۀ امریکا از منطقه پلۀ توازن قدرت در جهان و منطقه تغییر خواهد یافت که در این تغییر نیرو های صلح طلب وزنۀ بیشتر و تعیین کننده خواهند داشت . بعید نیست که هانتینگتون در عقب لشکر کشی ها و تجاوز های پیهم غرب در پوشش فرهنگ مادی ، چنین فضایی از شرق به مشامش رسیده بود .
چین در این فضا برای برقرار مناسبات با کشور های اسلامی شانس بیشتری دارد و با مثلث های تنش آلود کنونی در منطقه از رابطۀ خوبی برخورداربوده ، چندان تنش آلود نیست و این میتواند به می تواند به مثابۀ روزنۀ امیدی وزنۀ روابط هژمونی منطقه یی را بسوی نرمش سبک و سنگین بسازد که در آخرین تحلیل بر سنگینی نقش چین در قضایای منطقه یی برای کاهش رقابت های منطقه یی دلالت آشکار مینماید ؛ زیرا این کشور دردرگیری های جهانی تاکنون سهم نداشته و بویژه این که با کشورهای اسلامی . زود است که تلاقی فرهنگ کنفوسیوسی و اسلامی سرنوشت جهان را عوض نماید . تلاقی این دو فرهنگ ارزش های جدید و بزرگتری را در حوزه های سیاست ، اقتصاد و نظام سازی برای مردمان این کشور ها به ارمغان خواهد آورد .
از سویی هم ویژه گی های ذاتی ایجاد ، رشد و ادامۀ تمدن غرب در بستر تحولات جنگ های داخلی اروپا و صدور تهاجمی آن شانس آشتی این تمدن را با تمدن اسلام کم گردانیده است ؛ زیرا این تمدن از آغاز ظهورش شرق را مورد تهاجم قرار داد و زیر نام همین تمدن بریتانیا در حدود سه قرن سیطرۀ استعماری خود را بر مردمان مشرق زمین بویژه در نیم قاره ادامه داد و امروز خلفش امریکا چرخ این بازی را به پیش کشیده و سلف خود را از عقب به همراه دارد . از اینرو تلاقی فرهنگ غرب با فرهنگ اسلامی زیر چتر استعمار کهن و استعمار جدید که اکنون رنگ خیلی زیبا و دلپذیر را پیدا کرده است ، به هر صورتیکه است ، یک نوع ناسازگاری میان دو فرهنگ را بوجود آورده است . در واقع خشونت آفرینی القاعده و طالبان زیر پوشش اسلام نتیجۀ محتوم تجاوز و مداخلات امریکا درمنطقه است . در حالیکه خشونت آفرینی با روح اسلام ساز گار نبوده و با اصول واقعی اسلامی منافات دارد . هرگاه زمینه های خشونت در منطقه از میان برود ، به بسیار زودن جریان های خشونت زدا در منطقه زیر پوشش هر دین و ایده ئولوژی که باشند ، رو به اتعطاف خواهند گذاشت و بالاخره به جریان صلح خواهند پیوست .
اوضاع اکنونی جهان امروز به هر نحوی که به پیش میرود . گرچه خیلی ها نگران کننده و زیانبار بوده ، هزینه های درازمدت این جنگ کمر شکن امریکا و اروپا را چون سایر جهانگشایان و از پا خواهد افگند و این سرزمین که قبرستان امپراطوری ها خوانده شده است ، نمی تواند بستر امنی برای تاسیس پایگاه های نظامی هیچ کشوری حتا امریکا باشد که حرف کیسنجر (10)وزیر خارجۀ پیشین امریکا مصداق خوبی برای افغانستان دارد . چنانکه او ریشۀ مشکل امنیتی افغانستان وهندوستان را در بازیهای پاکستانی ها و سرمایه گذاری بر سر تروریسم بحیث ابزار در راستای سیاست های منطقه یی این کشور می داند و برای استرتیژی سازان دولت اوباما توصیه می کند که باید خطر پاکستان را جدی بگیرند . وی درضمن آنکه مشکل افغانستان را مشکل جهانی میداند و هم چنین وی طرفدار تبدیل شدن افغانستان به پایگاۀ نظامی هیچ کشوری به شمول امریکا نیست و به بی طرفی افغانستان تاکید میکند .
از آنچه گفته آمد هر چه باشد در بستر تشنج آفرین و آشوب بار جهان کنونی بالاخره زمینه های آشتی فرهنگ اسلامی و کنفوسیوسی بیشتر فراهم خوهد شد و دیر یا زود برفضای جهان کنونی این دو تمدن حکمروایی خواهد کرد . با هم آمیزی این دو فرهنگ در کنار اقتصاد رو به توسعۀ چین به مثابۀ لوکوموتیفی چرخ های اقتصادی چین را برای همزیستی های مسالمت آمیز به سوی کشور های اسلامی در حرکت بیشتر خواهد آورد و آمیزش آرام و سازش پذیرانۀ هردو فرهنگ البته بدور از مانور ها و آرمان های هژمونیستی چین مائوئیسم راه را برای استحکام مناسبات میان هردو آماده تر خواهد نمود . در حلقۀ وصل و دایرۀ مقاومت منفی این دو تمدن بزرگ قدیمی و غنا پذیر سایر تمدن های خشونت آفرین با و جهۀ تهاجمی تاب مقاومت نیاورده و در آنها به تحلیل خواهند رفت . درنتیجۀ این فعل او انفعال این دو تمدن به گونۀ نمادی از تمدن اصیل شرقی به بار و برگ خواهند نشست و با حرکت در آمدن سایر فرهنگ های شرقی به مثابۀ ستاره های درخشان در منطومۀ آن بدون هر گونه رویارویی البته با رقابتی مثبت به پویای و بالنده گی خواهند رسید .
یاد داشت ها :
1 - در قراآنکریم آمده است : زمانیکه ذوالقرنین در میان دو دیوار رسید و در داخل آن حصار قومی را یافت که زبان اسکندر را نمیدانستند . این قوم برای ذی القرنین شکایت کردند که در عقب آن کوه قوم به نام "یاجوج و ماجوج" زنده گی دارد ، از خون ریزی و سفاکی آن قوم شکایت کردند و خواهش کردند تا ذوالقرنین میان این قوم و یاجوج وماجوج دیواری بنا نماید و دوالقرنین تقاضای آن قوم را پذیرفته و برای شان میگوید که تنها او را برای اعمار این دیوار کمک انسانی نماید و دیگر مصارف را خود او متقبل شد . دوالقرنین برای آنان میگوید ، بروید قطعات آهن بیاورد و از آهن و سنگ دو دیواری به بلند کوه به روی آب اعمار نمود و از آن قوم خواست که مس برایش بیاورند و مس آماده کردند . ذوالقرنین در میان این دو دیوار چنان آتش دمید تا آهن گداخته شد و بعد مس را در میان دو دیوار آهنی فروریخت و مس و آهن با سنگ بعد از گداخته شدن با یکدیگر ترکیب می شوند و شاید ترکیب جدیدی را به نام مفرغ ساخته باشند و این عصر دلالت به عصر مفرغ مینماید .
ذوالقرنینی قرآن با قومی وحشی یاجوج و ماجوج مواجه شده است و در متون کهن از این دوالقرنین به نام کوروش شاۀ هخامنشی در حدود 5 قرن پیش از میلاد یاد شده که با رفتن او به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی " سکا " انطباق دارد . در این محل کوروش اقوام وحشی را عقب راند و در معبر " داریال" ( تنگه داریول ) ، سدی با آهن و مس ایجاد کرد و شاید این دیوار همان سدی است که کوروش بنا نهاده است . یاجوج و ماجوج با عبور از این معبر به غارت و تجاوز دارایی های اقوام دیگر می پرداختند .
در تورات باز غیر از سفر دانیال در دو سفر دیگر( یشعاه ٬ یرمیاه ) نیز پیشگوئی هایی هست که در سفر اول نام کوروش عینا آ مده است (در صورت عبری "خوروش" ). داستانهای دیگری غیر از داستان فتح بابل در مورد کوروش در تورات آمده است که در متن آنها به قوم وحشی "گوگ و ماگوگ" در عربی)به آن یاجوج و ماجوج (اشاره شده است ٬ که علاقمندان می توانند برای مطالعه آنها به تورات مراجعه کنند. از کوروش در کتب آسمانی و تاریخی همواره به نیکی یادشده است .ضمنا یادآور می شویم که یادی از اسکندر مقدونی در تورات نیست.
2 - رادیوآشنا ، اخبار شب ، 14بروری
3 - رادیو آزادی ، اخبار صبح ، 20 فبروری ، اول حوت
4 - رادیو آشنا ، اخبار صبح ، 6 مارچ
5 - تجارت پر منفعت مسابقات تسلیحاتی ... دیلوم انجنیر میر نجیب الله ، آرمان ملی ، شمارۀ 1691 ، 17 دلو ، 6 فبروری
6 - رادیو آزادی ، اخبار صبح ، 14 و 15 فبروری
7 - عمق استراتیژیک : فاصله بین خط مقدم نبرد با نواحی جنگی و مناطق اصلی غیر نظامی ، صنعتی وغیره گفته می شود . فرماندهان نظامی آسیب پذیری این فاصلۀ استراتیژیک را در مقابل دشمن ارزیابی کرده و بر اساس آن برنامۀ دفاعی وعملیاتی خود را طراحی مینمایند . بنا براین تعریف عمق استرتیژیک پاکستان در هیچکدام از تعریف های نظامی غیز نظامی ( اتحادیۀ کشور های اسلامی ) نمی گنجد . بهتر خواهد بود که پاکستان براین مقوله تجدید نظر نماید . این مقوله با چنین تعریفی براورندۀ اهداف نظامی پاکستان شده نمی تواند. چنانیکه کامران شافی روزنامه نگار سابقه دار پاکستان به گونۀ طنز گفت : در صورتیکه هند بر پاکستان حمله نماید ، اردوی پاکستان بصورت فوری بار بنه خود را به داخل افغانستان خواهد برد . این در حالی است که هند در تلاش است تا با گسترش نقش خود در افغانستان به گفتۀ برخی از تحلیلگران د رکنار رقابت بانفوذ اقتصادی چین در این کشور ، مانع از دستیابی پاکستان به عمق استرتیژیک مورد نظرش در افغانستان شود .
8 - ماندگار ، شمارۀ 262 ، 28 فبروری ، 9 حوت
9 - رادیو آشنا ، اخبار صبح ، 6 مارچ
10 - آرمان ملی ، شمارۀ 1713 ، 4 مارچ