داکتر خاکستر
خلیل زمر
عهد امان و ده سال زندان
سالهای شصت بود و ما چون نماد ی از "نسل برباد رفته " ، سرگشته و دولا در پی حریم زلال ، بیهوده روز های مان را برباد میکردیم .دوستی داشتم سراپا مستی و شور و صداقت ،" تیمور " نام داشت ،اهل بدخشان بود که بعد ها همان "بدخشی ها "در پای درختی بر دارش آویختند ، در "پولیتخنیک " درس میخواند ،پیشانی عجز بر زمین نمی سایید ،بسیار دیربه کتاب روی آورده بود واما چه زود به " خانه آینه پا گذاشته "بود ودلبسته " حزب "بود و دل زده ای بسا سیاست های حزب ،لحن تهاجمی او که ریشه در فطرت او داشت وبا آن سینه ستبر ، گاه گاهی مرا دل آزرده میکرد.و همین "تیمور"شوق کرده بود برود " پل چرخی " به دیدار کسی بنام " خلیل زمر ".نام او برای ما، در هاله از ابهام ، تصویری نمی داد جز آدم سرکشی که در "چهار دولت حزب " در بند مانده بود بی آنکه نابودش کنند. میگفتند " پرچمی "بوده است و از روه بالاییان، همین و بس ."تیمور "برگشت و حرف زیادی یرای گفتن نداشت و یا که داشت و برای ما نگفت." خلیل زمر" برای ما چنان ماند که در تصور داشتیم ،آدم سرکشی که در "چهار دولت حزب " در بند مانده بود وپرچمی بوده است به اضافه آنکه تیمور به دیدار او رفته بود ،بی آنکه بشناسدش و فقط از سر عطش و آن مستی و شور ،وازاو به ما هیچ نگفته و مسله را با سکوت برگزار کرده بود.
پیشاور پاکستان
بعد ها که " دولت خدا داد افغانستان" به " خدا داده گان " رسید و جاه ها عوض شد،و"ارگ نشینان " جا به "پیشاور نشینان" دادند ، و خیل " جمعیت سر براه " ماند و گرمی پیشاور ،این " خلیل زمر "برای من به معمایی مبدل گشت ،در پسین گرم یک روز داغ ،در دستان ریس بیمارستانی که در آن با مداوای بیماران تلخی غربت را کم میکردم ،کتابی دیدم زیر نام " شکست ماویزم در افغانستان " نوشته توانا و تحت نظر " خلیل زمر " .ریس بیمارستان که همین "آعظم دادفر" باشد ،وزیر کنونی " تحصیلات عالی " دولت حامد کرزی ،که آدمی است خبره و کتاب خوان و خوش صحبت ،و بی همتا در مهربانی و ظاهرادوست "حزبی" همان "سیدال" معروف که برای حزبش در صحن دانشگاه کابل جان داد ،در باره او از من پرسید که میدانست احوال کابل را بهتر از او میداتم ،پاسخی نداشتم جز تصویر مبهم از آدم سرکشی که پرچمی بوده و از رده بالاییان ودر چهار دولت حزب در بند مانده است ،" تیمور" به دیدار او رفته است و در بازگشت با آنهمه آشنایی به ما چیزی نگفته و مسله را با سکوت برگزار کرده است.دو روز بعد ، این " دادفر " بود که به من از " زمر " گفت و اینکه آن کتاب در زندان توسط جمعی از "شعله " ای ها و زیر نظر " خلیل زمر" نوشته شده است .واما چیزی بیشتری از اونمی دانست.با خودم گفتم در "قید دولت" است و اما برای تقویت مواضع دولت با جمع مارکسیست/ماویست در بند ، کتاب مینویسد.پارادوکس آنچنانی برایم معمایی بیش نبود.
تلویزیون آریانا
و سر انجام "خلیل زمر " را دیدم با بشرمل و داکتر ضمیر ،در ګفت و شنودی با تلویزیون آریانا ،کابل رفته بودند به دیدار کرزی و ظاهرا از نام "ګمیته فعالین صلح " که مرکز آن در آمریکاست و بشرمل آنرا رهبری میکند.وبیشتر از میان اعضای سابق حزب سرباز گیری کرده اند.گفت و شنودی بود بی حال و بی یک حرف جدی ،اعمال شخصیت بشرمل را میشد به وضوح دریافت ، پهنای گفتار چه زیاد بود وعمق گفتار چه سطعی.واینک در سی ومین سالگشت ورود "ارتش سرخ" در گفت و شنودی با "بی بی سی" پی بردم که این آدم ،حرفی برای گفتن داشته است و ده سال زندان را به جان خریده است.و اما پرسشی دل آزاری دارم اینکه ،نه " ترکی ونه" امین" و نه "سروری " هرگز در پی نابودی او نشدند و بعد ها دو دولت پسین اکتفا به " قید" او کردند ، همین و بس ،و انهم ظاهرا به جرم "وابستگی اطلاعاتی به سیا' ؟
شاید حرف دقیق اومبنی بر اینکه " حزب دمکراتيک خلق افغانستان هنوز به پختگی لازم نرسيده بود که بتواند بر کشوری با اين مساحت حکومت کند" دگران را ،همان دوستان دیروزی او را به اقناع درونی و تمکین واداشت تا "عهد امان" نشکنند و اما چرا ده سال زندان ؟