م. نبی هیکل
از خود گرايي تا مردم گرايي
خود گرايي در ظاهر امر ممكن است با فرد گرايي اشتباه شود، در حاليكه تفاوتهايي را ميتوان ميان اين دو شناسايي كرد. نخستين و مهمترين تمايزميان اين دو عبارت از اين است كه فرد گرايي بصورت صريح به فرد اشارت دارد در حاليكه خود گرايي را ميتوان هم به فرد و هم به بازيگر جمعي و گروپي به كار برد. موضوع مورد بحث در اينجا اين نيست كه در مورد اين دوبه فلسفه گويي بپردازيم، بلكه نقش خود گرايي در انجام وظايف و مكلفيتها ميباشد، چه اين مكلفيتها به فرد يا سازمان تعلق داشته باشد يا به واحد هاي ملي و دولتي مانند نهاد هاي امنيتي و ادارات حكومتي كه وظيفه و مكلفيت عرضه خدمات را به مردم بر عهده دارند.
ممكن است از خود بپرسيم در شرايط دشوار زندگي كنوني و در روشنايي تجارب تلخ دهه هاي جنگ از يكسو از سوي ديگر در حالتي كه فرد هموطن به حال خود گذاشته شده و خود بايد شكار كند و نوش جان نمايد، ساختارهاي حكومتي چه وظايف و مكلفيتهايي دارند؟
افلاطون ، سقراط و ارسطو نه تنها سالها پيش در اين رابطه سخن گفته اند، بلكه دانشمندان معاصر نيز موهاي سر ريخته يا سفيد كرده اند. در جامعه ي ما نيز سنگ خدمتگذاري به مردم را به سينه ميكوبند. يك سوال كه از سالهاي گذشته پرسيده ميشود اين است كه جرا نهاد ها ي حكومتي نتوانسته اند كاري براي مردم انجام دهند، درحاليكه افراد و موسسات غير حكومتي تا حدي موفق بوده اند؟ ما در مورد امنيت سخن نميگوييم،زيراحكومت براي تبريه ناكامي خود از ناكامي قواي بين المللي سخن خواهد گفت.
سوال بعدي اين است كه چرا نهادها ي حكومتي از آناني ميترسند كه مدعي اند از ميان آنها برخاسته اند و از آنان نمايندگي مينمايند. مثالهاي فراواني را ميتوان از خود گرايي اين نهاد ها نامبرد.
از پارلمان كشور آغاز مينماييم كه آن را " خانه ملت" نام نهاده اند. رفتن به داخل پارلمان همانقدر دشوار است كه رفتن به بگرام دشوار است. سرزوري روزانه تعدادي از وكيلان در راه ها و برخورد آنان با پوسته هاي امنيتي پوليس بر همه آشكار است. خانه ملت را نمايندگان ملت با برج و بارو از ملت جدا كرده اند و ملاقات كنندگان بوسيله ي افراد به محل مربوطه به اصطلاح همراهي يا اسكورت ميشوند تا مبادا به دفتر ديگر ي بروند.
موسسات امنيتي و وزارت خانه ها نيز خود را هرروز با ديوارهاي كانكريتي محاصره مينمايند. اين حقيقت نه تنها گوياي ن است كه نهاد ها به حفاظت خود بيشتر از حفاظت مردم اهميت ميدند، بلكه بيانگر اين حقيقت نيز است كه به جاي قرار گرفتن در خدمت مردم، در خدمت خود قرار گرفته اند. مهمتر از همه اين خود گرايي سازمانهاي حكومتي براي مردم بيچاره دشواريهايي فراهم آورده است. در ادارات با آنان بحيث افراد مشكوك برخورد ميگردد، راه رفت و آمد آنان يا در برخي از موارد مسدود گرديده و يا طولاني ساخته شده است. در تهيه ي مسكن آغا زاده اي از اردو ي ملي براي امنيت شخصي خود ملكيت عامه را در خدمت امنيت شخصي خويش قرارداده است و حوزه اميتي هفدهم ( رياست عمومي امنيت) سرك راهرو باشندگان را با موانع اشغال كرده است.
در گذشته چنان معمول بود که محلات بودوباش را با حصارها مصوون میساختند و قریه و قلعه ی ارباب، خان و ملک و یا بارک های نظامی و همچنان شهرها میتوانستند برج و بارو داشته باشند. امروز گذشته ها در عبا و قبای جدید تبارز کرده. همه ی ادارات و نهاد ها به محاصره ی خویشتن نه پرداخته اند، در حالیکه تعداد زیادی از آنها چنین کرده اند.
اكنون اين سوال را ميتوان مطرح كرد كه چرا نهاد هاي امنيتي قادر به تامين امنيت خود نيستند؟ و آيا جز اعمار حصار ها و محاصرخ خويشتن با برج و بارو راه ديگري وجود ندارد؟
وزارت اطلاعات و فرهنگ جمهوري اسلامي در دو متري دفتر جناب وزير دروازه كنترول برقي اعمار كرده ويك مسوول امنيتي نيزبا وسيله برقي ديگري براي كنترول مجدد توظيف شده است. اين همه ممكن است اين احساس را در تصور زنده كند كه نهاد ها ي حكومتي در ميدان يك جنگ اعلام شده خيمه زده اند.
تعداد آنانی که از مردم خود را نگهمیدارند نیز اندک نیست. آنها نه تنها خود را در محاصرای افراد معیین قرار داده اند، بلکه خود را از دیگران نجزا نیز ساخته اند ، در حالیکه مدعی مردمی بودن و خدمتگذاری نیز میباشند. آنها چرا از آنانی میترسند که که جزاز تحمل آزار و اذیت کار بیشتری نمیتوانند ؟
این اقدامت منفی نه تنها مبیین خود گرایی اند، بلکه بعد حقوقی نیز دارند.
وقتی مرزها میان ملکیت عامه و خصوصی، دولتی و غیر دولتی مشخص میگردند، برای تنظیم این مرزها و روابط میان آنها و مناقشات ناشی از آنها قوانین وضع میگردند. زمانی که حدود مالکیتها تعیین میگردند وملکیت عامه و خصوصی از هم متمایز میگردند، حقوق مالکیت محدود و معیین میگردند و صلاحیت ها و حقوق ناشی از حق مالکیت به محدود مالکیت محدود میشوند و بر همین مبنا عدول و تخطی از این حدود نقض حقوق دیگری تلقی میگردد.
مردم حق دارند از سرک ها و پیاده روها استفاده نمایند، در حالیکه در شهر کابل تعداد راه ها و سرکهایی که بروی مردم مسدود شده اند اندک نیست. برخی برای امنیت شخصی و باز برخی برای تامین امنیت سازمان یا موسسه ی خویش سرک ها را به دروازه های نظام قراول تبدیل کرده اند. حتی تلویزیون های طلوع و لمر از فرصت و امکانات دست داشته برای تامینامنیت خ شان بهره برده اند، در حالیکه آنها کرایه نشینان منازل شخصی اند.
به یاد دارم که در دشت چمتله جایی که عده ای از هموطنان برای اعمار سرپناه زمین خریداری کرده بودند و به کار اعمار آعاز کرده بودن توسط پوسته ی امنیتی وزارت دفاع به باج دهی ( حق التعمیر) مجبور می شدند، زیرا استدلال میشد که این محل به وزارت دفاع مربوظ ایت و اجازه ساختمان وجود ندارد.
در شهر کابل پیاده روها اکثر بوسیله ی دکانداران و دست فروشان اشغال گردیده اند. نگارنده نمیتواند باور نماید که قانون ترافیک همچنان اصول شهرداری در مورد جاده ها و راه ها و پیاده روها و خاموشی اختیار کرده باشد.
در حالیکه خود گرایی را درشهروندان نیز میتوانیم با صراحت دریابیم، خود گرایی افراد عادی که از خلای قانونی استفاده مینمایند و خود گرایی مقامات مسوول از هم متنایز اند. در حالیکه نیاز به دولت و حکومت از همین جا ناشی میگردد تا نظم رادر مناسبات اجتماعی بوجود آورد و به حل مناقشات بپردازد، خود گرایی مقامات مورد بحث در نقطه ی مقابل آن قرار دارد.
اين نمونه هايي از برخورد نهاد هاي حكومت افغاني با خود و با افغانها است وبر بنياد آن تمايز ميان خود گرايي و ملت گرايي را ميتوان با صراحت درك كرد.
پايان.