م. نبی هیکل

 

 

افغانستان و ستراتیژی جدید ایالات متحده امریکا

 

 نگارنده:دکتوراندس م. نبی هیکل

 

 ستراتیژی جدید امریکا برای "راه پیشرفت در افغانستان و پاکستان"  بحث های داغ را در رابطه با موفقیت این ستراتیژی و مقام افغانستان و پاکستان در استراتیژی متذکره موجب شده است. برخی این سوال را مطرح مینمایند که این ستراتیژی به دلیل افزایش در نیروهای نظامی بر راه حل نظامی اتکا دارد و به همین دلیل موفقیت آن مورد شک و تردید قرار دارد. باز برخی  دیگر بر اهمیت توجه بر منابع تهدید ها تکیه میزنند و خواهان توجه بیشتر به آن منابع میگردند. عده ی زیادی از تحلیل گران صداقت عملی مقامات پاکستانی را مورد سوال قرار میدهند. بحث بر این مسایل  لازم وسودمند است و لازمی تر از آن توجه به نقش افغانستان، چگونگی سهمگیری در ستراتیژی ایالات متحده و استفاده موثر ملی از منابع و فرصتهایی میباشد که در نتیجه ی این ستراتیژی میسر میگردند.

ستراتیژی امریکا بر دو مساله ی اسا سی رفع خطر ی که از سوی القاعده متصور است و تضمین منافع غرب در آینده در منطقه  استوار است. این حقیقت این پیام را میرساند که در تصادم منافع هر جانب مسولیت و مکلفیت دفاع از منافع ملی خود را خود بر عهده دارد.در این حقیقت شکی وجود ندارد که پایان تروریزم به از میان بردن لانه های آن در پاکستان  بستگی دارد واین ممکن است یکی از دلایل توجه به همکاری پاکستان در ستراتیژی ایالات متحده باشد. آیا این منابع را  میتوان از راه نظامی از میان برد؟از آنجایی که راه حل نظامی  بدون  توامیت با کار تنویری موفقیت نخواهد داشت، ستراتیژی باید بر استفاده از روش " تنبیه و پاداش" اتکا نماید.

اساسی ترین مسایل مورد بحث در رابطه با ستراتیژی  را میکانیزم های تحقق ستراتیژی و موثریت کار هماهنگ و مشترک میان متحدان بین المللی ، افغانستان و پاکستان تشکیل میدهد. ابزار نظامی، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی  ستراتیژی امریکا باید بصورت هدفمند و به گونه ی موثر مورد استفاده قرار داده شوند. بدون ایجاد یک حکومت سالم، تامین حاکمیت یکسان قانون و اعاده ی حاکمیت ملی ( داخلی و خارجی) این ستراتیژی ناکام خواهد شد. زیرا موفقیت این ستراتیژی بدون همکاری و همیاری مردم افغانستان ممکن نمیباشد. کلید اصلی در ایجاد این باورمندی و اطمنان قرار دارد که حکومت افغان توانایی و اراده ی تامین حاکمیت یکسان قانون را به هدف تامین عدالت، و حراست ازمنافع و نوامیس ملی دارا میباشد. مبارزه برضد فساد، ایجاد یک حکومت مسلکی و سالم ، پاسخگو و نفوذ پذیر، و اعاده ی حقوق  مردم باید اهداف عمده ی  ملکی ستراتیژی ملی افغانستان را تشکیل دهند. این اهداف باید هدف ایجاد نیروهای مسلح افغان را برای ارتقای توانایی  اجرایی دولت پیوسته در نظر داشته باشد.

 افغانستان برای کار مشترک جهت تحقق ستاتیژی امریکا به  یک ستراتیژی ملی نیاز دارد. بدون ستراتیژی ملی ،افغانستان تنها خواهد توانست بحیث شریک  مادون در تطبیق ستراتیژی متحدین سهم گیرد، شریکی که امر میگیرد و از دساتیر پیروی مینماید. 

ستراتیژی ملی افغانستان باید به علاوه ی اهداف یاد شده، نقش فعال کشور را بر اساس منافع ملی افغانستان تبارز دهد و مساله مشارکت سیاسی مردم را درحیات سیاسی  مورد توجه قرار دهد. ستراتیژی ملی ما باید  میکانیزمهای استفاده ی موثر از منابع و فرصتهایی را انکشاف و عملی نماید که در نتیجه ی ستراتیژی ایالات متحده امریکا میسر میگردند. اینهمه بدون گذار از شیوه ی برخورد معمول به شیوه ی جدید اندیشه و برخورد که در آن منافع  ملی، مفکوره ها و ارزشهای ملی  به جای منافع حزبی و گروپی در محراق توجه قرار گیرند، نا ممکن میباشد. زیرا ممکن است افراد با تقوا، متخصص و خدمتگذار در کابینه و مقامهای اداره ی عامه به کار گماشته شوند که با ذهنیت  پیشین عمل مینمایند. موفقیت ما در مبارزه با فساد  ، در ایجاد یک حکومت سالم، ایجاد یک دولت مستقل ملی به این امر بستگی دارد که ما تا چه حد از شیوه ی اندیشه و کار ما درگذشته فاصله میگیریم.  نخستین مثال عملی مبارزه با فساد در رابطه با  شاروال کابل نشان داد که مبارزه مبارزان برضد فساد با شیوه ی اندیشه و عمل گشته نا ممکن است. تنهااز راه ایجاد یک حکومت سالم و تامین حاکمیت یکسان قانون میتوان به حکومت  افغان  در سطح ملی و بین المللی مشروعیت و اعتبار بخشید.دستاورد ایلیت سیاسی حاکم و متحدان بین المللی آن در عرصه ی سیاست داخلی پس از هشت سال را در یک عبارت: تجدیدنظر بر سیاستها ی نظامی، سیاسی ،اجتماعی و اقتصادی ، میتوان بیان کرد. آنچه  که بحیث دستاوردهای سیاست خارجی در محافل رسمی عنوان و بر آن افتخار میشود، تنها تصور نادرست و کاذب میتوان دانست که برای تسلی خاطر وفریب خویشتن میتوانند خدمت نمایند. وقتی مهمانان خارجی از هزاران  کیلومتر فاصله بدون ویزه ی دخولی هر زمانی که بخواهند به عمق قلمرو یک کشور دارای  استقلال و حاکمیت ملی  به دیدار والی یا قریه دار به ولایت و قریه  سفر نمایند، و کشوری که سرحدات آن بدتر از خانه ی بی دیوار ملانصرالدین  باشد ، از کدام دستاورد در سیاست خارجی میتوان سخن گفت. رعایت حقوق دولتها درمناسبات میان کشورها بدون شک به، کارآیی، مشروعیت  واعتبار رهبران حکومتی و تعهد آنان به منافع و ارزشهای ملی بستگی دارد.  کم نگری  به افغانستان در مناسبات بین المللی  نتیجه ی فقر و بیچارگی ملت افغان نیست، بلکه تنیجه ی فساد، بی کفایتی و عدم تعهد ایلیتهای حاکم به منافع ملی میباشد.

نقش روشنفکران،فعالین حقوق بشر و جامعه ی مدنی نه باید  تنها به تبارز در صفحه های تلویزیون برای نمایش کارآگاهی و گزارش فعالیتها محدود گردد. ساختارهایی که در کشورما زیرنام مراکز مطالعات ستراتیژیک، اکادمی علوم و پوهنتون ها ، یا به گونه ی مثال موسسه ی نخبه گان،و انجمن ها که به مثابه ی تنک تنک ها فعالیت مینمایند باید برایجاد توافق ملی بر یک ستراتیژی و طرح آن بیاندیشند و در جهت بسیج نیروها برای اعمال فشار بر پالیسی ها ی سیاسی ایلیت حاکم و ایلیت سیاسی جامعه ی جهانی  فعال گردنند. برای بیش از یکصد حزب سیاسی موجود در افغانستان نیز اکنون این فرصت میسرگردیده تا خود به ابتکار ملی دست یازند. کار در این راستا جز ی ازوظایف احزاب سیاسی را تشکیل میدهد.

 رسانه های جمعی بیشتر از هر مرجع دیگر در این راستا کار کرده اند و اکنون لازم است بحث ملی را بر ستراتیژی ملی در سطح جدی تر و وسیعتر آن در رسانه ها و در مراکز تحقیقاتی و علمی دنبال نماییم.

 

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت