م. نبی هیکل
نویسنده : دكتراندس م. ن. هیکل
روح دموکراسی نیاز مبرم دموکراسی بیروح
دموکراسی بدون احزاب سیاسی و گروپهای فشار چیزی بیشتر از قالب فاقد روح نیست. زیرا این احزاب سیاسی ملی و گروپهای فشار اند که بحیث حافظ منافع ملی ومنافع گروپ های فشار به نظارت و کنترول میپردازند. انتخابات در یک دموکراسی تنها بحیث میکانیزم تعیین حکومت و رهبران حکومتی است و در شرایط رشد فرهنگی ممکن است بتواند بحیث میکانیزم تنبیه و پاداش نقش ایفا نماید، مگر به هیچوجهه تمیتواند متضمن ایجاد یک حکومت سالم ( قانونی، کارآ، پاسخگو، نفوذ پذیر ومسوولیت پذیر) باشد. حقایق دور و پیش ما مصداق این حقیت اند و ثابت کرده اند که دموکراسی به مراتب بیشتر از تدویر انتخابات دوره ای راست جمهوری و پارلمانی میباشد. دلیل دیگری نیز وجود دارد که درستی قول مارا تصدیق مینماید. در دموکراسی پارلمانی که اییتلاف سیاسی به حکومت میپردازد، ارای مردم میتواند قربانی معامله گریهای سیاسی گردد و در نتیجه ی توافقات و ایتلاف احزاب سیاسی برای تشکیل اکثریت پارلمانی نادیده گرفته شوند. در حکومتهای ایتلافی پارلمان در واقعیت امر عبارت از کلب پارلمانی حکومت بر سر اقتدار میباشد و اغلب بحیث همکار حکومت عمل مینماید. بدین ترتیب منافع ایتلاف حاکم و گروپهای شامکل ایتلاف برای حکومت و کلب پارلمانی حکومت بصورت طبیعی در اولویت کاری قرار میگیرد و سپس این سوال مطرح میگردد که وظیفه ی نمایندگان مردم دفاع از منافع مردم میباشد یا دفاع از منافع حزبی و گروپی آنان؟ این سوالی است که دانشمندان علوم سیاسی را از دیر زمان به خود مشغول داشته است.
نیاز به یک اپوزیسیون در پارلمان از این حقیقت منشا میگیرد که بدون دیگر اندیشی و مخالفت یا در یک عبارت بدون عنصر اعتراض، میدان سیاسی برای ایلیت حاکم و متحدان پارلمانی آن برای یکه تازی و تعمیل دکتاتوری اقلیت حاکم باز میماند. از سوی دیگر در این حقیقت شکی وجود ندارد که در واقعیت امر در هر هر حالت این اقلیتها اند که حکومت مینمایند و تنها تمایزی که میتوان بوجود آورد این است که مشارکت سیاسی را به اشکال اعتراضی و غیر اعتراضی آن در جامعه تامین نماییم.
بدون شک این سوال برای خواننده به وجود می آید که چگونه ممکن است موجودیت بیش از صد حزب سیاسی در داخل افغانستان را نادیده گرفت و ادعا کرد که دموکراسی به احزاب سیاسی و گروپهای فشار نیاز دارد؟ پاسخ به این سوال را در خود سوال میتوان دریافت. نگارنده احزاب سیاسی ملی را برای دموکراسی حیاتی و ضروری میداند ، زیرا چنین احزاب وظایف معیین دارند و در یک عبارت به جای دفاع از منافع گروپی از منافع ملی دفاع مینمایندو از خواستهای گروپ معیین نمایندگی نمیکنند، احزاب ملی از لحاظ خصیصه ملی اند و دارای پایگاه ملی میباشند.ا
این مشخصه را اححزاب ملی را نه باید فراموش کرد که احزاب ملی در پی کسب اعتماد و شناسایی ملی اند وبر نیرو ی مردم اتکا مینمایند.
ایجاد کم از کم یک حزب سیاسی ملی نه تنها برای دموکراسی سودمند است بلکه برای حیات سیاسی مردم افغانستان نیز از ضروریات دانسته میشود. بخش عمده دشواریهای موجود در حیات سیاسی کشور ما ناشی از فقدان احزاب سیاسی ملی و موجودیت احزاب گروپی میباشد. در این نوشته این هدف در مد نظر قرار دارد تا نیاز به تشکیل یک تشکل سیاسی ملی را مستدل بر کرسی نشانده شود و به همین دلیل از بحث بر احزاب سیاسی موجود اجتناب میگردد.
حضور یک اپوزیسیون فعال درپارلمان کشور از زمره ضروریات است، و کار سودمند در میان مردم برای کسب اعتماد سیاسی، آگاهی دهی و بسیج مردم به گونه ی لازم صورت نمیگرد. احزاب سیاسی موجود درگیر تفکرات و زد و بند های گروپی، یا مصروف تامین منافع گروپی اند و یا برای تحکیم سنگرهای گروپی فعالیت مینمایند تا به این ترتیب در تقسیم قدرت جایی برای خود باز کنند و یا مواضع کنون شان را حفظ نمایند. این بیماریها که آنها را در قدرت طلبی و تفکر گروپی احزاب میتوان خلاصه نمود، موجب آن گردیده تا تمایلات موجود برای تشکیل یک ساختار سیاسی ملی به نتایج عملی منتج نه گردند.
تنها احزاب سیاسی ملی میتوانند با برنامه ملی عمل نمایند و از خواستها و منافع ملی نمایندگی نمایند. انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که مردم افغانستان و دموکراسی در آن به وجود احزاب ملی نیاز مبرم دارند.
آمادگی برای انتخابات ریاست جمهوری را میتوانیم از لحاظ هدف و وسایل رسیدن به آن مورد ارزیابی قرار دهیم.
اکثریت کاندیدان به استثنای یک کاندید فاقد برنامه سیاسی بودند. اکثریت تصویر سیاسی جامعه مورد نظر شان را بیشتر میتوانستند ترسیم نمایند تا راه های اعمارجامعه ی دلخواهشان را .
کاندیدان به دشواریهای ی مردم پاپولیستیک برخورد میکردند و کمتر به ماهیت دشواریها و راه های حل آنها میاندیشیدند. بدین ترتیب به اهداف نه در سطح برنامه ای بلکه در سطح شعارهای پاپولیستیک برخورد میشد. توجه اساسی به کسب حمایت بیشتر و تامین رای بیشتر بود وازاهداف نیز همچون ابزار فراهم آوری حمایت بیشتراستفاده بعمل می آمد. به انتخابات بصورت عموم بحیث و سیله ی 1) کسب رای بیشتر،2) رسیدن به قدرت سیاسی، 3 و) وسیله ی مشروعیت حاکمیت بر مردم، دیده میشد.
در چنین حالت هم از مردم و هم از رای آنان، بخصوص در جامعه ای که1) نه نهادهای دموکراتیک قوام یافته و2) نه هم به قول ویربا سیدنی فرهنگ مدنی قوام یافته است،3) جامعه ای که بیشتربر روابط استوار است تا بر ظوابط و برخورد مسلکی، بحیث ابزار رسیدن به قدرت استفاده صورت میگیرد.
مردم با نامزدان ریاست جمهوری در فضا و شرایطی معیین روبر شدند: نامزدان برای مردم از نگاه گذشته شان و دتساوردهایشان یا نا آشنا بودند و یا مورد سوال قرار داشتند. این وضعیت در وضعیت فقدان کم از کم یک حزب سیاسی ملی موجب گردید رای دهنده درشرایط "ناچار" یا " شرایط از پیش شکل یافته" نامزد مورد نظرش رابرگزیند.د ر چنین حالت راه رو های فکری از پیش تعیین گردیده بودند.
درس دوم به نیاز ایجاد اساسات فراگیر مبارزات انتخابات به جای اساسات گروپی ارتباط دارد. به رای مردم و اعتماد آنان همچوکفش کهنه ای نه باید برخوردکرد که میشود آنها را بار بارخرید و مورد استفاده قرار داد. تشکل یک حزب سیاسی ملی میتواند این درد ملی را از راه رشد سازمان سیاسی همپاه با اعتماد و آگاهی مردم ، تربیت سیاسی نمایندگان مردم و رهبران سیاسی آینده ،درمان کند. وجود احزاب سیاسی ملی، مردم را از تنگناهایی یاد شده بیرون خواهد کرد.
درس سوم به نقش برازنده ای ارتباط دارد که مبارزات انتخاباتی درتنویر ذهینیت، شکل دهی افکار عامه و بسیج نیروها ایفاکرده است.
درس چهارم به ما میاموزاند که مردم از رای( یعنی خواست و اراد ی) خود باید خود پاسداری نمایند. مبارزات انتخاباتی نشان داد که رای هرفرد دارای اهمیت است و هستند کسانی که در صدد اند به هر وسیله ای مانند زر و زور، اغوا و فریب رای افراد را کمایی نمایند.
احزاب سیاسی ملی با اتکا بر منابع و امکانات ملی و از راه کار متداوم میتوانند اعتماد مردم را کسب نمایند، به آگاهی و تربیت سیاسی مردم ، فعالا ن سیاسی و رهبران بپردازند و آنها را برای سهم گیری در حیات سیاسی بصورت منسجم و آگاهانه آماده ساخته و بسیج نمایند. احزاب ملی سیاسی میتوانند با کار سیاسی بر ضد کور رنگی سیاسی، تعصب فکری در جامعه ی سیاسی و برخورد تبعیض آمیز گروپی مبارزه نماید و از راه بسیج اکثریت مداخلات ایلیت حاکم را بر حریم حقوقی مردم کنترول نماید. بدین ترتیب ازایجاد منظره ی ساختگی سیاسی و شعور کاذب سیاسی در حیات سیاسی میتوان جل.گیری نمود.
تاثیرات سایکالوژیک کار سیاسی ملی را در تامین وحدت ملی، حاکمیت ملی و ارتفای روحیه ی وطنپرستی نه باید دست کم گرفت. ملیگرایی به معنای رعایت و احترام حقوق همه ملیتها و اقلیتها برای مشارکت سیاسی و انکشاف حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در شرایط کنونی میتواند از راه اتحاد به دور ارزشها و مفکوره های ملی تحقق یابد. تنها چنین قاعده وسیع ملی میتواند اساس موفقیت احزاب سیاسی ملی را تامین نماید.