نگاهی به مهند سی فرآئند خونین صلح « مسلح ! » در افغانستان و منطقه !
چگونه صلحی وبرای چه هد فی ؟!
محمدامین فروتن
میگویند :
شخصی ازیک زینه بلندی (پله یا نردبان ) برزمین افتاد وجان داد ، پسرش او را در خواب ديد و پرسيد؛ از سوال و جواب و شب اول قبر چه خبر؟ پدر در جواب گفت؛ حساب من به اندازه اي روشن بود كه نيازي به سوال و جواب نداشت، اززینه (نردبان) كه افتادم يكراست وارد جهنم شدم!
بدون تردید داستان غم انگیز و خونین هیأ تی که به نام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » علی الظاهر بر جغرافیای سرزمین ما حکمرانی میکنند مصداق عینی داستان اُفتیدن همین شخص است که از زینه به پائین اُفتیده و با کارنامه های روشن اش یکراست بسوی جهنم پرتاب گردیده بود .!کار زار جامعه ومردم ما تا آنجا جدی شده است که می بینیم برخی از« شکمبارگان تاریخ » این پادو ها و وابسته گان سرمایه داریی بین المللی از مهمترین تکیه گاه های دستجات سیاسی و گروه های حتی به ظاهر « جهادی و مذهبی » به حساب می آیند . این یک طرف قضیه است ، اما طرف دیگر این است که بسیاری از سرمایه داران بزرگ و ثروتمندان سطح بالا !! سرمایه و ثروت را بصورت مساویانه در انحصار همین سیستم مافیائی همچون خانواده ء واحد در آورده اند ، از اینها که بگذاریم کسانی نیز هستند که اگر بصورت مستقیم بازوی مستحکم مافیای حاکم را تشکیل نداده اند به هرحال با زدوبند با دلالان دست چندم مافیای حاکم توفیق اخذ بدست آوردن و کسب سرمایه و امکانات به «ابزار مشروعیت » حقوقی و « سیأ » سی و امثالهم را پیدا کرده اند . علاوه بر اینها ثروتمندانی را نیز در بازار مافیائی جامعه افغان میتوان سراغ دید که هیچ یکی از ترفند های فوق الذکر را به کار نه بسته اند مگر از راه و طریق دیگری و به ظاهر « کاملأ مشروعی » به مقصود خویش رسیده اند که از قدیم گفته اند : « الطرق الی الاسکناس بعد د نفوس الناس ! » اینان همان کسانی هستند که در طرح مورد بحث ما با توصیف « کار به اهل کارمگر برای سیستم جبارو مافیائی » برای کسب در آمد ازاین راه مشخص می شوند . چنین گروه و طائفه ای مسلمأ با این شیوه برای افزایش سرمایه و درآمد شان ، سرمایه گذاری و تشرف به فعالیت های بزرگ اقتصادی و سهم گیری در شرکت های تجاری و پیوستن به « خانواده ای از نظام سرمایه داری » سود می جسته اند . به همین دلیل هم است که ما نه به افراد تنگدست ، مجبور و بینوای از این قبیل ، بلکه بیشتر به صاحبان ثروت ها و سرمایه های بزرگی توجه داریم که واقعأ میتوان سراغ آنها را در درون سیستم مافیائی حاکم باید جستجو کرد ، بنابراین در پرتو اینگونه معادلات است که تمامی کتگوری های مافیائی اقتصادی که به ظاهر زمام امور جامعه ما را دردست دارند و فوقأ به آن اشاره گردید از معا دله قدرت و ثروت به مثابه « ناموس مشترک نظام سرمایه داری حاکم » نگهداری و پاسداری می نما یند . و چنین است که تمامی پاسبانان مافیائی قدرت ازبیم « مرگ » دست به خود کُشی زده وهمه شهر و روستأ را بنام « تأ مین صلح » و « مصالحه » به آتش می کشند .
صلح توده ها یا معامله گریی دولت ها ! ؟
اکنون که گویا کارد به استخوان مافیائی حاکم بر سرنوشت مردم و جامعه ما رسیده است ، زیرا دیگر کسانی را برای معا مله می گمارند و شیوه های را بکار میگیرند که نه اهل نظام اند و نه مردانی از انتظام ! البته شیوه ها و روش های را نیز که برای رسیدن به اهداف مافیائی و منافع استعماری و اقتصادی خویش بکار می بندند ، از همان آغازو با انگیزه ها ی انتقام جویانه و طناب های خام منافع اهرم های چند گانه قدرت درمیهن جنگ زده ما بسته بندی شده است . زیرا مسخره ترین آوازی که از همان نخستین روزهای تشکیل« دولت مؤقت افغانستان » از حنجره خونین مگر« طلائی !!» نظام حاکم کنونی شنیده میشود و گام به گام بصورت تراژدیک و غم انگیز ی تکرار میگردد ، همانا مسأ له صلح و آشتی با کسانی و نیروهای بوده که از قطار حرکت عمومی تاریخ و جامعه باز مانده بودند و نظام حاکم بر سرنوشت کشور افغانستان با داشتن « مشروعیت مشروط سیاسی و حقوقی » برای دعوت از نیروهای مخالف یک کمیسیون عالی و ظاهرأ مستقل بنام کمیسیون « مستقل ملی تـحکیم صلح »تحت زعامت جناب حضرت صبغت الله مجددی یک شخصیت متنفذ روحانی که از قیادت و رهبریی « جبهه ملی نجات افغانستان » نیز برخوردار بوده است تشکیل داد ، جالب آنجا ست که میلیون ها دالر بودجه این کمیسیون که از سوی جامعه جهانی یا همان ائتلاف بین المللی ضد تروریزم پرداخته می شد و تا هنوز هم از « کیسه ء خلیفه! » به مصرف میرسند ؛ و با هزینه کردن صد ها میلیون دالر بودجه مصارفاتی این نهاد ، و سپری شدن هشت سال تمام که از تأ سیس این کمسیون به ظاهر مستقل میگذارد نه تنها در راه دعوت مخالفین رژیم کوچکترین تأ ثیری بجا نه گذاشت ، بلکه به علت فقدان سیستم عادلانه وسراسری اقتصادی و اجتماعی در جامعه افغانستان مشروعیت مشروط اداره حاکم بر کشور نیز آرام ، آرام فرو ریخت و برخی از جوان ترین نیروهای که پس از سالها رنج و درد و مشقات جنگ خانمانسوز ، در اسارت فقر عمومی اعم از فرهنگی و اقتصادی غوطه ورشده بودند دوباره بسوی مغاره های تاریک جنگ و انتقام برگشتند و در دام های از اهریمنان عصر که دشمنان صلح و آرامش انسان اند بصورت ناخواسته قرار یافتند و دوباره اهرم های قدرت کاذب را با شعار های دل فریبی نشانه گرفتند و بدین سان ارزشهای تاریخی فرهنگ و تمدن ما را در لهیب انتقام و شعله های آتش عقده ها با خاک یکسان ساختند .
سوال اینجاست که آیا عوامل و انگیزه های این همه ویرانی ها و کشتار های از بی گناهان ریشه در مزرعه ای ازاهریمن بیرونی خارج از مرزها دارند ؟ ویاهم اکثریتی ازاین گروه خشونت طلب و انتقامجو لشکری ازنا امیدانی است که به امید شان خیانت شده ودر اوج غرائز انتقام به یک خود کُشی نفرت انگیزی تن داده اند ؟ بدون شک و به گواهی واقیعت های تلخ و خونین جاری در کشور ما افغانستان اکثریتی از این جوانان و حتی کودکانی که پس از چندین سال انتظارتلخ نتوانیستند خود را در سیستم حاکمی که بصورت جعل کارانه ونامشروع بنام «جمهوری اسلامی افغانستان » بوجود آمده است ، دریابند ، ناگهان تحت تأ ثیر تبلیغات دشمنان در کمین نشسته ای که خشونت و انتقام شعار دلپذیر شان است قرار گرفته وبا مختصر شستشوی مغزی و عملیات روانی در لست طویلی از قاتلان نام نویسی می گردند ؛ !!
چنین است که می بینیم امروز ارزش های بلند بالا و تاریخی ملت افغانستان و کرامت خداداد انسانی مردم فقیر و بینوای ما از تیررس توطئه گران بین المللی در امان نیست ؛ ملت و مردمی که در سراسر تاریخ غم انگیز شان دارای ارزشهای خدائی و سرشار از معنویت و قربانی بوده امروز در منجلابی از تاریکی و غم اُفتیده اند ، منجلابی که در آن همه روزه عزیزترین ارزشهای الهی و معنوی یک ملت کهن و باستانی فرو میروند ! وبالاخره جامعه و نه یک « ملتی »محتاجی هستیم که تمامی فرهنگ پرعظمت و پرافتخار مان به یک « کاسه گدائی » تبد یل گشته است .در چنین شرائط کُشنده وغم باراست که قوم تاریخی وبزرگ ما اسیر جنس مافیای شده است که نه قوم را می شناسد ، نه حاکم را و نه محکوم را ، نه « اقلیت را و نه اکثریت را »، پول وثروت تبار و هویت و معرفت وجودی این مافیا را تشکیل می دهد ، می بینیم که به پیش چشم شان انسان های سرا فرازی که زمانی برایثار و ایمان ، جوان مردی و میهن دوستی مباهات و افتخار می کردند ، قیمت و ارزش ناچیزی پیدا کرده اند و برای « کسب مجوز اعمار یک بلند منزل » ، یک «سفر حج عمره از جنس شیطانی !!» یا یک بورس تحصیلی ، و یک آرزو و غریزه ء پوچ و ناچیز مادی که حتی با یک « نگاه مهربانانه ای از آقای رئیس » اشباع می شود به شکل فاجعه آمیزی تحقیر می شود ؛ خلاصه هرکسی قیمت و نرخی دارد ! و قیمت هرکس و هر نهادی و سازمانی به میزان آرزوهای کوچک و محقری که در زندگی روزمره شهروندان فقیر و ناتوانی دیده می شوند تعیین می گردد ؛ ! و چنین است که اکثریتی از آدم ها وباشنده گان این جغرافیای بنام افغانستان در زندگی روزمره و عادی متوجه کسب پول و ثروت اند به نظرو باور آنها این کمترین چیزی است که برای «انسان» بها و ارزشی اعطأ میکنند ! مگر دریغا و دردا !! که نه می بینند و نه میدانند این جوهری از ایمان و معنویت که از جنس پاک و آلوده نه شده « خدا وند (ج) » است چگونه در لجنزاری ازهوسهای پوچ و آرزوهای مبتذل و کوچک در چنگال دیوصفتان انسان نمااُفتیده اند وبدستان خونین جلادان سرمایه داری لبرال معاصر« ذبح شرعی » میگردند . دریک کلام توده های ازمردم بینوا با از دست دادن « خود آگاهی انسانی و اجتماعی » و فدا ساختن لذت « نه گفتن » در برابر ظلم و ستم ، در بستر یک آرامش کاذب و بی معنا ی شبه اشرافی که در اول برای تفریح به شکارمی پرداخت و آرام ، آرام چنان نسبت به شکار حساسیت پیدا کرده است که اصلأ « شکار » ، « کارش » شده وبه قول دانشمندی تنها لذت اش این است که میرود ، مادری ، پدری ، و فرزندی را از میان حیوانات با تیر میزند تا حیوان آنجا بیفتد و این « ابلیس زمان » لذت ببرد و با سر دادن یک قهقهه کثیفی برود و برود وهمچنان بکُشد و بکُشد و لذت ببرد و اینگونه است که ملت بزرگ افغان با آن همه عظمت ها ی خدا داد تاریخی اش در قلمرو یک جغرافیای محقرمگرباستانی معاصر به یک « دارالجنون » مبدل گشته است ، راستی چگونه میتوان دربرابر این وضعیت تار و تاریک جامعه ما و دربرابر این فاصله های وحشتناک طبقاتی ساکت بود و به بهانه « احترام به قانون و آزادی » بی تفاؤت نشست ؟ اگر باور و اعتقاد بر خط اصیل اسلام داریم که حضرت علی( رض) یکی بنیانگذاران و معماران پیشتاز آن فرمود :
« هیچ نیازمندی گرسنه نه میشود مگر آنکه ثروتمندی حق او را خورده باشد .» باید برخاست و پیرامون حیات مانرا « خانه تکانی » بنیادی کرد ودرکنار چنین اصلاحات ساختاری این واقیعت تلخ و درد ناک را نیز که دامن اکثریت « نخبه گان و شبه زمامداران مافیائی » جامعه درد مند ما را گرفته است باید پذیرفت که ثروت های « حرام اند ر حرام » و انباشته شده روی هم ، که از غارت مستضعفین و محرومان بدست آمده است و باید به صاحبان اصلی آن یعنی همان پا برهنه گان ویتیمان برگردانده شود . هرچند به قول جلالتمآب کرزی از سوی اهرم های پنهانی قدرت تحت حمایت و پشتیبانی قرار می گیرند ؛!! و موتر های ضد گلوله در اختیار شان قرار داده می شوند و هفته ای دو شب بویژه روزهای آخیر هفته را در « دوبی » و در کنار خانواده ء شان سپری می کنند .بحث برسر این بود که آیا جوهر« صلح و آشتی » را نیز میتوان مانند دیگر لوازم و ضروریات زندگی چون آرد ، گندم، شکر ، و روغن از مغازه های شهر تهیه کرد ؟ تا به مقدار لازم مبالغ ووجوهی را برای بدست آوردن آن در نظر گرفت ؟ یا این است که ما اصولأ از شناخت آنچه که در جهان معاصر « صلح و آشتی با مخالفین » دانسته میشوند عاجزیم و تصور مان این است که مسیر « صلح و آشتی » نیز همچون جنگ و خشونت از سنگلاخ های کشتار و ویرانی عبور میکند ! لهذا باید برای رسیدن صلح وآشتی مخالف را تضعیف کرد تا همه مخالفان به صلح وآشتی روآورند !!! چنانچه می بینیم برای اجرای چنین « صلح مسلح !» عملیات خونین یک روستای کوچک بنام«مارجه» را واقع در ولایت هلمند یعنی منطقه ای قرانتین شده نظامی که از همان اول تشکیل اداره مؤقت در افغانستان زیر چتر امنیتی و نظامی آرتش و نیروهای مسلح انگلیسی قرار داشت و به تائید اکثر گزارشهای مطبوعات معتبر جهانی پشه ای نیزبدون مجوز انگلیسها نه میتوانیست برزمین و آسمان ولایت هلمند پر زند ، به خاک و خون کشید . چنانچه هیچکسی حتی کارشناسان و متخصصان نامدار علوم سیاسی که دررادیو تلویزیون های ۲۴ ساعته " قصیده ها " پخته می کنند و دربدل « چند دالر نا قابل » ورسیدن به یک مقام تخیلی شبه دولتی صحرای خشکیده افکار عامه مردم فقیر ما را آماده میسازند ، به این حقیقت اشاره ای نه کردند که چگونه این همه تروریست و طالب و القاعده در دهکده ای بنام « مارجه » که تحت سیطره ای مستقیم نیروهای نظامی انگلیس قرار داشت یکشبه همچون سمارق روئیدند ؟ و راستی داستان سرنوشت آن همه هواپیما ها وچرخبال های نظامی که به قول مقامات بلند رتبه دولت جمهوری اسلامی افغانستان منجمله جلالتمآب حامد کرزی مخالفین مسلح کشور را از حوزه جنوب غرب افغانستان به سمت شمال انتقال میدادند به کجا رسیده است ؟ وچگونه بود که آن همه مخالف و معاند دسته ، دسته و گروه ، گروه وبه روز روشن در طیاره های نظامی در دشت های سرسبز شمال این کشور جابجا می شدند ؟ این حرف یک معاند مسلح نیست بلکه گفتاری از مرد شماره اول مملکت یعنی حضور اعلیحضرت حامد خان کرزی است که به مثابه رئیس جمهور کشور حین یک کنفرانس مطبوعاتی نزد اهالی مطبوعات بدون پرده و اغماض دیپلوماتیک بیان فرموده اند. بنأ درپرتو چنین امادگی های دیپلوماتیک رزمی و یا به قول معروف سیاست « چانه و فشار » بر مخالفان و معاندان است که باید جنگ و عملیات خونینی که از زمین و فضا بر مردم بی گناه « مارجه » ادامه دارند سلسله ای ازهمین «پروژه صلح خونین » دانست و بدون تردید پس از سبک سنگین ساختن و ارزیابی عمیق و دقیق منافع استراتیژیک میان دو هرم قدرتمند ائتلاف جهانی ضد تروریزم یعنی ایالات متحده امریکا و انگلستان ریشه در معادلات منافع آن قدرت ها باید جستجو کرد! اینجا ست که روشنفکر امروزی ، در اکثریتی از کشور های عقب مانده منجمله افغانستان هرجایی که زندگی میکند بصورت مشترک دُچار سرنوشت مشابهی اند ، یعنی یک درد ، یک نیاز و یک انتخاب مشابه ومشترکی را بر شانه های سحیف و ضعیف خویش حمل میکنند .! تجربه سه دهه زندگی پردرد و رنج مردم ما گواه این واقیعت تلخ است که اکثریتی از کتله های نیمه روشنفکری در جامعه ما با تقلید سریع و تهؤع آور از جوامع بزرگ صنعتی جهان بی آنکه دارای یک « آگاهی اجتماعی » و به قول دانشمندی یک « شعور خود آگاه انسانی » باشیم با براه انداختن یک نهضت دروغین « شبه تمدنی »درزیر یوغ برده گی و ذلت وسلطه بیگانه گان مانده ایم .
یک مغالطه ناقص و استراتیژیک :
میگویند ناپلئون بنا پارت امپراطور معروف فرانسه عادت کرده بود که از تمامی سربازانش سه سوال را بپرسد ، اول اینکه چند سال است که خدمت سربازی میکنی ؟ دوم : چند سال سن دارید ؟ و سوم من را بیشتر دوست دارید یا کشورت را ؟ روزی یکی از سربازان که کربود و درست نه می شنید و جواب سوال ها را از قبل آماده کرده بود مگر از بخت بد وی ناپلیون سوالات را وارونه مطرح کرد و از سرباز پرسید ، چند سال عمر دارید ؟ سربازی که سوالات را از یاد پاسخ میداد گفت : که دو سالاعلیحضرت ! ناپلیون با تعجب پرسید : چند سال است که خدمت میکنید ؟ سرباز جواب داد بیست وسه سال عالیجناب ! ناپلئون که از غصه به هیجان آمده بود پرسید که من را مسخره کرده اید یا خود را ؟ سرباز مطابق معمول جواب داد که هر دو را قربان !
مسخره ترین و درعین حال نا عادلانه ترین تحلیلی که تاکنون شنیده ایم و خوانده ایم و مصداق عینی داستان آن سرباز « کر»با گوشهای نا شنوا است ، همان استراتیژئی جدا ساختن به گفته ای استراتیژیست های نظام سرمایه داریی حاکم « طالبان افغانی » ازسازمان جهانی وتروریستی معروف به « القاعده » است که توگوئی از همان آغاز به اقتضای منافع همین قدرت های مافیائی بصورت یک برنامه استراتیژیک یکجا شده بودند و امروز وقتی مقتضای معادلات منافع طبقات حاکم بر فاکتور ها وفرا متر های جدیدی تنظیم میگردد فرمان یک « سفر برئی استراتیژیک » را صادر مینمایند . !! موا ظب باشیم این خط به ظاهر آشتی ی مصلحت جویانه ای که از سوی قدرت های بزرگ صنعتی بصورت یک ضرورت « استراتیژیک !!» و « حیاتی !!» در لابلای پوشش شعار های دهن چربکنی از جنس نژاد و قومیت گرائی افراطی برای مردم سرافراز ما پیشنهاد میگردد و بر اجرای آن همه ملت های جهان سوم بویژه مردم جنگ زده افغانستان را ملزم می شمارند ظهور نوعی از فاشیسم سرمایه داری است که در جهان معاصر و در آغاز قرن بیست ویکم با داعیه دموکراسی و عدالت خواهی انسانی هیچگونه سنخیتی ندارد . زیرا طالبانیزم تنها نام یک گروه و اسم خاص نیست ، بلکه پدیده ای عام در عرصه ء نظریه وروش و یاهم گفتمان و قرئت ویژه ای مذهبی است که هرچند در کشور ما افغانستان به علت شرائط ویژه ء اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نمودی بارز و متعین یافته است اما میتواند درهرجائی دیگر که زمینه مساعد و محیط مناسب پیدا کند ، پدیدار شود و ریشه های خود را در خاک آن جامعه بگستراند ، همچنان طالبانیزم هرچند به عنوان یک گفتمان ، پدیده ای جدید و متعلق به زمان ماست مگر ریشه های منفرد و عنصری آنرا میتوان در تاریخ جهان اسلام با خارجی گری ، اشعری گری و سائر قرئت های بنیاد گرایانه تبار شناسی کرد ، یعنی در قرئتی که عقل و عقلانیت جایگاهی نداشته است و برای آن در حوزه دین شناسی هیچگونه اعتباری قائل نیست . عناصر و مؤلفه ها ی منفرد و پراگنده طالبانیزم در دو وجه مذهبی آن در قرون گذشته و دوران ما قبل مدرن ، کمتر بحران زا می شد زیرا معادلات تکامل اجتماعی بشر آن دوره کمتر با متون و نسخه های فقهی گفتمان طالبانیزم و بنیاد گرائی در تصادم واقع می شدند زیرا اقتضای پیشرفت عمومی و تکامل بشر چنین حکم میکرد و درمجموع میتوان گفت که تکامل عمومی هستی و کائینات که « انسان » به مثابه « خلیفه خدا » بربستر آن بوجود آمد و در زمین وبرای انطباق باشرائط عمومی تکامل اجتماعی آنزمان حامل پیام ساده وروشن«دینی»بود همچنان پدیده طالبانیزم در تمامی حوزه های اعتقادی ، عبادی ، اخلاق و معاملات ( فلسفه ، سیاست ، حقوق و...) انگاره ها وتیوری های ثابت ، جامد و دگم را به عنوان تیوری های دینی ، ثابت و خدشه ناپذیر باور دارند و برای انسان ، عقل و تجربه بشری کوچکترین اعتباری قائل نیست . همین رویه سبب شده که با برخی از گروه ها و نیروهای قمه بدست تروریستی و خشونت طلب مانند شبکه های عنکبوتی « القاعده » و ده ها گروه کوچک وبزرگ شبه مذهبی با ملاحظه شرائط فراهم شده از سوی دشمنان صلح بشری ارتباط قائم میکنند و این فرائند بیمار ومعیوب ارتباطات و تماس ها ، توسط قدرت های بزرگ سرمایه داریی با نگاه غیر اخلاقی و مادی به حوزه مسؤلیت های اجتماعی و سیاسی در جوامع بشر جابجا و نهادینه میگردد ، طبیعی است که دراین صورت مسأ له حقوق بشر و نگهداشت کرامت انسان هیچگونه جایگاهی نه خواهند داشت ، چنانچه می بینیم مهمترین تاکتیک حاکمیت مافیائی در جامعه ما بویژه در مرحله کنونی که اکثر راه حل ها بنام انجام اصلاحات ساختاری در جامعه افغانی و در راستای اجرای" دقیق !! " « قانون اساسی ، صلح و عدالت » با مُهر و مجوز شرکت های تجاری و بزرگترین شرکت ها و کارتل ها ی نظام سرمایه داری اجرأ و عملی میگردد . جالب و شگفت انگیز است که نسل معاصرو انسان کنونی با تمام درک و شناخت واقیعت های موجود تاریخی که کره زمین با همه پیچیده گی های علمی و سینه ای لبریز از اسرار الهی که هنوز هم انسان به عنوان « جانشین و خلیفه خداوند » در زمین بر آن چیره نه شده و جهان به یک دهکده ای بزرگ مبدل گشته است تمسک راستین و بدون تظاهر و ریأ به قانون ، صلح حقیقی و عدالت واقعأ اجتماعی و اقتصادی ، انگیزه بزرگی برای تمامی تلاشها ومجاهدتها ی انسان معاصر است . چنانچه پیش از این نیز به فرآئند استرتیژیک « صلح مسلح » اشاره شد این روند صلح و آشتی را نه میتوان بیش از یک کاپی مضحک و کارتون مانند وشبیه با شیوه معروف ومرسوم در جامعه ما یعنی « نقل مطابق اصل است !! » سیاست ها ی دراز مدت کشور های بزرگ صنعتی که در افغانستان به بهانه مبارزه با « تروریزم و القاعده » مشغول شکار انسان ها اند ، تلقی کرد . اما آنچه که از اراده و نیت واقعی کشور های بزرگ ومافیای حاکم درافغانستان نسبت به این پروژه برملا میسازد همانا تفکیک « طالبان افغانی» از سازمان تروریستی « القاعده » است که مغائر با ارزشها ومیثاق های پذیرفته شده جهانی در زمینه حقوق بشر است . چنانچه اعلامیه حقوق بشر که بتاریخ دهم دسمبر ۱۹۴۸از سوی کشورهای عضو سازمان ملل متحد به تصویب رسیده است در آغاز و مقدمه اعلامیه مذکورحکایت دیگری را باز گو میکند و این حکایت خود بر این واقیعت تلخ و درد ناک صحه میگذارد که متأ سفانه هنوز هم مافیای قدرت در افغانستان و منطقه بجای نشانه گیریی عوامل وریشه های اصلی خشونت ودهشت افگنی که همانا وجود فقرعمومی اعم از فقر فرهنگی و اقتصادی در جامعه است بیشه ها وشاخچه ها را نشانه گرفته اند : « از آنجاییکه به رسمیت شناختن منزلت ذاتی و حقوق یکسان و انتقالناپذیر همهٔ اعضای خانوادهٔ بشری اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است؛ از آنجاییکه بیتوجهی و نادیده انگاشتن حقوق بشر منجر به اعمال وحشیانهای شدهاست که وجدان نوع بشر را به عصیان واداشته است؛ وظهور دنیایی که در آن بشر بتواند از آزادی بیان و اندیشه بهرهمند گردد و فارغ ازهراس زندگی کند به بالاترین آمال بشر تبدیل شده است؛ .....*.» حقیقتی که در این بخشی از اعلامیه حقوق بشر نهفته است و انطباق آن با عملکردها ی هزاران سربازخارجی و مستقر در کشور ما افغانستان تفا ؤ ت و تناقض چشمگیری دارد البته میتوان این پارادُکس و تضاد را ناشی از بینیش معیوب و ناقص جهان بینی لبرال نظام بورژوازی جهانی که با درد و دریغ از نزدیک به یک دهه بدینسو در سرزمین افغانستان مشغول شکار« انسان» اند ، دانیست . البته عیب مهم واصلی در نظریه فلاسفه جهان بورژوازی معاصر درمورد « انسان و کائینات » آنگاه بر ملا وهویدا می گردد که فلاسفه ، دانشمندان و محققان متعهد معاصر تناقض آشکار چگونگی و نوع بینش تاریخی فلاسفه ، دانشمندان و عموم محققان نظام بورژوازی نوین نسبت به جوهر اصلی « زندگی انسان » که در ترمنولوژی قدیم و جدید « فطرت » انسانی نامیده میشود ، دریابند . بنابراین باید پذیرفت که کشورما یکی از دردناکترین و غم انگیز ترین دوره های حیاتش را تجربه میکند و بازهم باید پذیرفت و به این حقیقت تلخ وغیر قابل انکارنیز اعتراف کرد که متأ سفانه گروه های و جریانهای نیز یا آگاهانه به خاطر حفظ منافع طبقاتی و آنچنانی خویش وضع موجود را بهشت موعود می دانند و در راستای بقأ ی سیستم موجود بزرگترین هزینه ها را متقبل میگردند ، و یا اینکه علی الرغم ؤقوف بر وضع تار وتاریک در جامعه کنونی در جلد کارگزارانی فرو میروند که مغازه حاکم یعنی « شرکت سهامی با صلاحیت های لا محدود مافیائی » در کسوت « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » را درتاریخ کشور ما بر پا کرده اند .
یا هو
۷ مارچ سال ۲۰۱۰ میلادی
* بخشی از مقدمه ای اعلامیه جهانی حقوق بشر که بتاریخ دهم دسمبر سال ۱۹۴۸ میلادی منتشر شده است