م . صبور
همه نیک میدانیم که،در مورد چګونګی و
نوعیت قتل های مرموز حرف اخر را فقط
وفقط نتایج طب عدلی میتواند بګوید، نه محضر
مشاهده جسد و معاینه محل واقعه و تلاشی دفتر
توسط کریمینالوژیست ها.!
.( برګرفته شده از لابلای متن)
غلام فاروق یعقوبی وزیرامنیت دولتی
تأملی بر:
نبشتهء « فصلی در ذکر مرګ« یعقوبی»
وزیر امنیت دولتی
نبشته حسین «فخری» سابق لوی څارنوال قوای مسلح افغانستان ، یکی از کادر های سابقه دار حزب وطن« ح د خ ا » شخص مورد اعتماد غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی، فعلا یکی از روسای مورد اعتماد دستګاه استخبارات دولت طرفدار امریکا را تحت عنوان « فصلی در ذکر مرګ یعقوبی» به خوانش ګرفتم.
نویسندهء« فصلی در ذکر مرګ یعقوبی» جنرال حسین «فخری »در لابلای داستان خود ساخته اش تلاش نموده است، تا پای جنرال یار محمد معاون اول وزارت امنیت دولتی را از قضیه ترور بیرون بکشد و به ګونه بسیار زیرکانه پای جنرال باقر «فرین» دیروز « محسنیان» امروز معاون دوم را در قضیه ترور شامل و در اخرین تحلیل اقای حسین «فخری» با استفاده از مهارت مسلکی اش سعی نموده تا ، مساله« ترور» را به مثابه اخرین اقدام یأس و ناامیدی یعقوبی بعد از پناهنده شدن دوکتور نجیب ا لله به دفتر سازمان ملل متحد در کابل « رنګ خودکشی» بدهد،در حالیکه در قضیه ترور یعقوبی هر دو معاون ان دست داشتند.
نمیدانم چرا؟ جنرال حسین «فخری» حین نوشتن جعل نویسی اش با خود نه اندیشید که، روزی اسناد خیانت برخی از رهبران وزارت امنیت دولتی در پهلوی سایررهبران توسط اعضای صادق حزب وطن« سابق ح د خ ا »افشا خواهد شد؟!
که با این کوتاه فکری میخواست یک بخش از سناریوی فروپاشی نظام و جنبیش دموکراتیک کشوررابا استفاده از صلاحیت وظیفوی اش منحیث څارنوال قوای مسلح افغانستان مسخ کند.
(خوانندګان حتمأ کلیپ ویدویی جنرال یارمحمد و جنرال باقر «فرین » را حین جابحاکردن قوای مشترک دوستم و شورای نظار جمعیت اسلامی در میدان هوایی و سایرنقاط کلیدی کابل بتاریخ 25 حمل 1371 درسایت اریایی و سایر سایت ها مشاهده کرده اند)
لوی څارنوال قوای مسلح بی خبر از انکه قصر وزارت امنیت دولتی به امرجنرال یار محمد و باقر «فرین» در بین ساعات5 و 6 صبح بوسیله کارمندان مدیریت« مبارزه بر ضد ترور و اختطاف» وزارت امنیت دولتی که سوق و اداره ان مدیریت را نیز جنرال یارمحمد به عهده داشت ، بعد از خلع سلاح کردن تولی محافط غنډ 101 اشغال میګردد.
مردم نیک ګفته اند که:
« دروغ ګوی ، جعل نویس وعوام فریب حافظه ندارد»
جنرال حسین« فخری» در ورق پنجم ستر 31ام مقاله اش چنین مینویسد : (... فردایش«29 حمل 1371 نګارنده» تابوت یعقوبی رابه« تپه شهدا»می برند و بسیاری کارکنان و مقامات دولت و دوستان و نزدیکان بر وی نماز میکند.)
در همین جاه میخواهم به جنرال حسین« فخری» خاطر نشان بسازم که :
1ـ تابوت غلام فاروق یعقوبی را نه به «تپه شهدا» بلکه در حضیره ی ابایی اش به« شهدای صالحین » برده و در همان جا به خاک سپرده شد !!!؟.
2ـ نماز جنازه مرحوم یعقوبی در مسجد عیدګاه چمن حضوری خوانده میشود نه در «تپه شهدا»؟! از انجایکه من در یکی از ادارات وزارت امنیت دولتی که بخش کار با شهدای وزارت امنیت دولتی را نیز به عهده داشت ایفای وظیفه میکردم ، و بګونه با وقوع حادثه ترور غلام فاروق «یعقوبی» سروکار داشتم و جریان را قدم به قدم تعقیب میکردم، زیرا حوادث شمال در ظاهر دراماتیک اما در حقیقت امر پلان شده پیش میرفت.
بعد از خبر به اصطلاح «خودکشی» غلام فاروق یعقوبی ، « ما» انتظار وقوع حوادث دلخراش دیګر را نیزمیکشیدیم که،خبر «خودکشی» جنرال باقی معاون وزیر و رئيس عمومی پنج وزارت امنیت دولتی و به تعقیب ان خبر تکان دهندهء دیګر قتل جنرال شهباز رئیس ارکان ګارد خاص ریاست جمهمو ری توسط جنرال اسد مشهور به اسد «مارخور» را شنیدیم که این خبر ها اکثریت کارمندان وزارت امنیت دولتی را سراسیمه ووحشت زده ساخته بود .
خوانندګان نیک میدانند که از تخریب پلان صلح ملل متحد و حادثه ترور غلام فاروق یعقوبی و .ا.د بیش از 16 سال میګذرد که، از ان زمان تا امروز مردم درد دیده ی افغانستان در خون و اتش ، رنج ، ګرسنګی و فقر و بی خانګی دست وپا میزنند، اګر ما در شرایط کنونی برای سعادت وخوشبختی و برګشتاندن صلح برای مردم کدام کاری را انجام داده نمیتوانیم ولی حقایق را برایشان ګفته میتوانیم.
بنأ خواستم به بهانه «نقد» بر نوشته نویسنده « فصلی در ذکر مرګ یعقوبی» جریان و چګونګی وقوع حادثه ترور غلام فاروق یعقوبی را تقدیم خوانندګان ګرامی نمایم.!
قصر وزارت امنیت دولتی در محاصره کودتاچیان:
قبل از انکه به اصل موضوع بپردازم ضرور است تا به این نکته تماس بګیرم که: بدون تردید غلام فاروق یعقوبی کارشناس متبحر عرصه ی کار خود بود ،رهبران دولتی و تآثیر ګزاران حزبی را بهتر از دیګران میشناخت.
او بخا طراستحکام نظام و تحکیم قدرت دفاعی آ ن وتعمیق «ثبات» درکشور عمدتأ بعد از خروج قطعات نظامی اتحاد شوروی، شب و روز برای مردمش کار و خدمت میکرد، دست پاک داشت و متکی به نفس خود بود قلب اش ګرم ومغزاش سرد بود. ا و زندګی اش را واقعأ وقف خدمت به هموطنان رنج دیده اش کرده بود .
« یعقوبی» طرز کار، اصول و پرنسیب خاص خود را داشت ، تطبیق قانونیت و تحقق تصامیم و فیصله های حزب و دولت برایش اولویت داشت ،دو رویی با کرکتر غلام فاروق یعقوبی بیګانه بود .
یعقوبی در موضعګیری های سیاسی اش حیثیت «خار چشم» را برای دشمنان وطن و مردم منحرفین و فرکسیون بازان بخصوص طرفداران مرحوم محمود بریالی داشت، او همیشه میګفت که بعضيها «تشنه قدرت» است و از احساسات پاک اعضای حزب سوه استفاده میکند و رفقا را منحرف میسازد. او تاکید میکرد که ، ابعاد توطیه داخلی بسیار عمیق و ګسترده است اما مشکل ما در این است که ما برای توضیح سیاست های جدید زمان کمتر در اختیار داریم .
بلی!« یعقوبی» منحیث شخصیت دارای عقاید و اندیشه وطنپرستی ـ واقعأاز پلان های جدید رهبران روسیه و سفارت ان که در سناریوی فروپاشی نظام و جنبیش دموکراتیک کشوربرای رهبران مطرح در حزب وطن و قوای مسلح وظایف جداګانه سپرده بود سرخورده خشمګین و مضطرب بود، غرور ملی و منافع ملی افغانستان برایش اجازه نمیداد تا با هر طرح ، دستور و فرمان مقامات سفارت روسیه در کابل مانند سایر رهبران « حق شناس!؟» سر بجنباند و برای خود بد نامی تاریخی کمایی کند.
بنأ او مخالف سرسخت تحقق پروسه ی « ائتلاف ؟!» شمال بود و تاکید میکرد که، من وزیر امنیت دولتی هستم از عمق پلان ها خبر دارم ،این ائتلاف خاینانه است، اقدامیست یک جانبه و به سرمنزل نمیرسد که، واقعأ به سرمنزل هم نرسید.! او همیشه تاکید میکرد که، راه نجات حزب، وطن ، مردم و روشنفکران مترقی همانا تحقق میکانیزم پلان صلح ملل متحدو میکانیزم مربوط آن است و بس.!
( یعقوبی در روز های اخر« دراستانه بغاوت شمال » که بسیار نا وقت شده بود با خبر شد که ، جنرال یارمحمد اطلاعات با ارزش اوپراتیفی عمدتأ در مورد احمد شاه مسعود را از نظر وی پنهان کرده و میکند و مستقیم به مزدک و کاویانی ګذارش میدهد اومیګفت که ، روس های ... این دو برادر « بدبخت» را بالای «ما» تحمیل کردند« هدفش مزدک و یار محمد بود»)
زمانیکه غلام فاروق یعقوبی از جابجاشدن قوت های مشترک دوستم و شورای نظار جمعیت اسلامی دراطراف میدان هوایی و سایر نقا ط کلیدی شهر کابل مطلع میګردد، در جلسه ی صبحانه هئیات اجرائیه حزب وطن که بدون موجودیت داکتر نجیب ا لله دایر شده بود مخالفت شدید خود را ابراز داشته، با مزدک و کاویانی برخورد لفظی مینماید و به رسم اعتراض جلسه هئیات اجرائیه را ترک میکند،« یعقوبی» در اخر به مثابه ی یک مانع بزرګ در برابرتحقق پلانهای بیګانګان که توسط برخی حلقات داخل حزب و دولت مانند کاویانی، مزدک وکیل به شمول لایق و ... عملی میشد تبدیل شده بود .
به همین منظور تدابیر جدی در برابر حرکات احتمالی یعقوبی از جانب «ائتلاف چیان؟» شمال ګرفته شد.( اګر به تاریخ مبارزات حزب وطن« ح د خ ا» از ظهور تا زوال نګاه کنیم، این حقیقت روشن میګردد که، همه پروسه ها از داخل حزب توسط تعدادی از رهبران آن و بنا بر مشخصه وابستګی انها تخریب و حزب همیشه از دامان خود سوخته است)
ایا« یعقوبی» با چنین موضعګیری اش به مثابه وزیر امنیت دولتی« خزانه اسرار» در بازی های بعدی جز« درد دندان» چیزی دیګر بوده میتوانست؟! به یقین که نه.!
به اصل مطلب میپردازم: دوستان توجه کنید ،
بعد از انکه از عزیمت نجیب ا لله توسط نیروهای دوستم و شورای نظار جمعیت اسلامی به هندوستان به امر برخی رهبران حزب وطن در شب 26 بر 27 حمل ممانعت صورت میګیرد و نجیب ا لله به دفتر ملل متحد در کابل پناهنده میشود ، قصر وزارت امنیت دولتی حوالی ساعت بین 5 و 6 صبح 27 حمل به امر جنرال یار محمد و باقر «فرین» توسط کارمندان مدیریت « مبارزه بر ضد ترور و اختطاف وزارت امنیت دولتی» بعد از خلع سلاح کردن تولی
محافظ غنډ 101 قبل از امدن غلام فاروق یعقوبی به دفترش اشغال ودر دروازه های ورودی داخل حویلی، اطراف زینه ها ، دهلیز ها ، سکرتریت وزیرو بام قصر وزارت امنیت دولتی افراد مسلح حتی با سلاح ثقیل جابجا شده بودند.
جریان ان روز خونین را یکی دیګر از معاونان « یعقوبی » چنین حکایت میکند: خانه را به قصد شرکت در جلسه صبحانه هئیات رهبری وزارت امنیت دولتی ترک و حوالی ساعت «شش و چهل» صبح 27 حمل 1371 به دروازه دخولی وزارت رسیدم ، قصر وزارت توسط کارمندان مدیریت مبارزه بر ضد اختطاف و ترور کاملأ اشغال شده بود، تدابیر شدید امنیتی ،حالت فوق العاده و اماده باش را مشاهده کردم ، فضای ترس ووحشت در قصر و اطراف ان حاکم بود، برای اولین بار برایم اجازه داده نشد تا با موتر داخل قصر شوم از موتر پائین ام کردند و بعد از خلع سلاح و تلاشی بدنی برایم به داخل قصر اجازه داده شد. خواستم مستقیم به دفتر یعقوبی صاحب بروم تا از وی در مورد وضع معلومات حاصل نمایم ، در دو طرف زینه همه افراد مسلح جابجا ،دهلیز و سکرتریت یعقوبی صاحب هم اشغال شده بود وقتی خواستم به دفتر یعقوبی داخل شوم از رفتنم ممانعت صورت ګرفته برایم ګفته شد که، یعقوبی صاحب مصروف است ؟! دوباره برګشتم و به اطاق جلسات رفتم، اکثریت روسای ادارات تشریف داشتند، چند لحظه بعد جنرال باقر« فرین» هم امد همه انتظار یعقوبی را داشتیم ، حوالی ساعت هفت بود که، « فرین» برای یار محمد زنګ زد و از او در مورد تدویر جلسه پرسان کرد، یار محمد برای« فرین» در تیلفون چیزی ګفت، بعدأ خود فرین جلسه را دایر کرد و ګفت که امشب نجیب ا لله میخواست فرار کند نیروهای دوستم از میدان هوایی او را بر ګشتاند و فعلأ در دفتر ملل متحد پناهنده شده است، امشب اعلامیه دولت پخش میشود، اعلامیه دولت را استعماع و مطابق ان عمل کنید.!
دوستم می افزاید که در همین جریان جنرال زمان«ارزو» از باقر« فرین» میپرسد که، محتوای اعلامیه از چه قرار خواهد بود؟ فرین بدون انکه به سوال پاسخ بدهد ، اظهار میدارد که «هر کسی که مقاومت کند سرکوب میګردد؟!» در همین اثنا جنرال رسول پروانی معاون اول ریاست امنیت نظامی به فرین ګذارش میدهد که، شب تمام کنترول اداره را به دست ګرفتم و صبح وقتیکه جنرال عمر معلم معاون وزیر و رئیس عمومی امنیت نظامی میخواست داخل ریاست شود، خلع سلاح و در نوکریوالی تحت نظارت قرار داده شد که، بعدأ او را به قرارګاه ګار نیزیون کابل تسلیم کردم . به همین ترتیب جنرال امیر محمد معاون اول امنیت دولتی کابل ګذارش داد که، ما هم جنرال ببرک رئیس امنیت دولتی کابل را در اثنآی داخل شدن به ریاست خلع سلاح و از داخل شدن ان به ریاست ممانعت کردیم فعلأ ریاست امنیت دولتی کابل کاملأ در کنترول« ما؟! »میباشد.
[ جنرال حسین« فخری» در
پاراګراف اخیر صفحه چهارم داستانش مینګارد که:
کار بررسی محل واقعه که پایان می یابد، به اطاق یار محمد بر میګردم و از او
چګونګی حادثه را میپرسم. یار محمد لختی سکوت میکند و بعد با چشمان« اشکبار؟!» می
ګوید:
من در ګارنیزیون کابل با جنرال نبی عظیمی جلسه داشتم، وقتی امدم« اما نمیګوید که ساعت چند نګارنده» این حادثه رخ داده بود. باقر « فرین» معاون دیګر امنیت دولتی از چهره اش چیزی خوانده نمیشود و میګوید: صبح وقت وزیر صاحب مرا خواست ازپناهنده شدن داکتر نجیب ا لله در دفتر ملل متحد خبر شده بود و ګرفته مینمود. از رفتن شبانهّ رئیس جمهور به میدان هوایی کابل و چګونګی مانع شدن قوای مربوط به جنبیش اسلامی از پروازش برایش ګذارش دادم، یعقوبی صاحب مرا هدایت داد که جلسه اوپراتیفی صبح را دایر کنم، جلسه ساعت هشت پایان یافت. وقتی به دفترش رفتم که ګذارش جلسه را بدهم در انجا با جسدش روبروشدم.]
دوستم می افزاید که: بعد از ختم جلسه حوالی ساعت هشت« 8 » بجه دوباره خواستم که یعقوبی صاحب را ملاقات کنم در این هنګام جنرال باقی رئیس اداره پنج هم مرا تا سکرتریت«یعقوبی» همراهی میکرد ، وقتی به سکر تریت یعقوبی داخل شدیم و خواستیم یعقوبی را ملاقات کنیم که بار دیګر برای ما ګفته شد که اجازه نیست یعقوبی صاحب مصروف است ودر این مورد که « یعقوبی خود را زده و کشته باشد» اصلأ حرفی در ان لحظه در میان نبود. در حالیکه ما بعد از باقر «فرین» از جلسه بیرون شدیم .
در همین جا میخواهم به دو نکته تماس بګیرم:
نکته اول: اګر اظهارات محافظین یعقوبی « حقیقت داشته باشد؟!» زمانیکه یعقوبی به دفتر کارش داخل شد ، از جانب اوبه هیچ کس دستور و هدایت داده نشد که ،او مصروف است و کسی را نمیپزیرد.پس چرا؟ برای برخی روسا و معاونین وزارت قبل از تدویر جلسه اوپراتیفی و بعد از ان اجازه ملا قات با یعقوبی داده نمیشود و برخی روسا و معاونان یعقوبی قبل از وقوع حادثه خلع سلاح و در جلسه از« سرکوب کردن ها» حرف زده میشود.خوانندګان خود قضاوت نمایند !
نکته دوم: انچه که به اظهارات محافظ اصلی و جوانتر «یعقوبی »ارتباط دارد باید ګفت،زمانیکه یعقوبی به دفتر کارش داخل میشود همزمان جنرال ولی رئیس اسناد و ارتباط وزارت امنیت دولتی محافظین یعقوبی را به دفتر خود خواسته و انها را خلع سلاح میکند و بعد از ان انها دوباره به سکرتریت میروند، که یقینأ نه کسی را دیده اند که پیش وزیر رفته باشد و یا هم از اطاق یعقوبی خارج شده باشد . هم چنان قابل یاد اوری است که ،در همان روز مکتوب انفکاک محافظین یعقوبی از وزارت امنیت دولتی اماده و به دست شان داده میشود .
ما حوالی ساعت 9 بجه اطلاع یافتیم که ګو یا یعقوبی خود را کشته است. ناظرین را عقیده بران است که قبل از انکه یعقوبی به دفتر کارش داخل شود ، به امر یار محمد و باقر « فرین» در دفتر کار یعقوبی کارمندان مدیریت 10 جابجا وعمل ترور انجام شده است.
یک توضیح در حاشیه یبحث: ( مدیریت مبارزه بر ضد ترور و اختطاف وزارت امنیت دولتی در استانه خروج نظامیان شوروی وقت از افغانستان تحت نظر جنرال یار محمد معاون اول وزارت امنیت دولتی از میان کارمندان قوی هیکل وسپورتی وزارت تشکیل شد، . بعد از تشکیل ان مدیریت دوتن استاد کاراته، جودو ومتخصص در فیراسلحه از مسکو وارد کابل شده وامور تعلیم و تربیه کارمندان این تشکل جدید را پیش میبرند )
چند نکته در مورد اقای حسین« فخری»: جنرال حسین« فخری» در زمان اخراج روس ها به صفت رئیس اداره سوم وزارت امنیت دولتی توسط غلام فاروق یعقوبی ګماشته شده بود که در جابجا ساختن کارمندان در وزارت امنیت دولتی حرف اخر را میګفت.
جنرال حسین فخری را از زمانیکه به حیث رئیس اداره سوم توسط غلام فاروق یعقوبی ګماشته شد میشناسم، شخص کم حرف ارام ، مرموز و بسته و در ضمن ان بی کفایت در امور به نظر میرسید ، موضعګیری ثابت و سالم سیاسی نداشت و اشخاص ساده و خوشباور میتوانست بالای ان اعتماد نماید.!
همه نیک میدانیم که، در مورد چګونګی و نوعیت قتل های مرموز حرف اخر را فقط و فقط نتایج طب عدلی میتواند بګوید نه محضر مشاهده جسد و معاینه محل واقعه و تلاشی دفتر توسط کریمنالوژیست ها .؟! انچه اقای حسین فخری در پروسه بررسی به نتایج راپور طب عدلی کوچکترین اشاره نه نموده است.
به جزئیات مساله میپردازم: اقای حسین فخری می افزاید که نه صبح 28 حمل1371 تاریخ دقیق نیست« تاریخ دقیق 27 حمل 1371 درست است»... یار محمد معاون اول وزارت امنیت دولتی از طریق تیلفون خاص با صدای لرزان و سراسیمه برایش میګوید که« یعقوبی صبح خود را زده و کشته است لطفآ یکبار عاجل بیائید و قضیه را بررسی کنید»
جنرال سید حسین «فخری» خود را عاجل به دفتر یار محمد میرساند .. ، حزم و «احتیاط؟!» را پیشه می کند و میګوید که « بهتر است یکی از معاونان وزارت هم با او در پروسه بررسی شرکت کند»که در نتیجه « تصمیم» جنرال یار محمد و جنرال ولی رئیس دفتر وزارت جنرال میر عظیم الدین اغا معاون تخنیکی وزارت امنیت دولتی طرفدار« ائتلاف؟!» شمال در ګروپ بررسی شامل میشود.
سید حسین« فخری» می افزاید ، وقتی کارکنان کرمینال تخنیک با وسایل مجهز معاینهّ محل واقعه و کمره های عکاسی و فیلمبرداری می رسند، انها به سوی دفتر یعقوبی حرکت می کنند .......
و به تلاشی دفترو معاینه بدنی سر وصورت جسد یعقوبی و ... رسیدګی میکنند که، یار محمد ساعت ده ونیم اقای « فخری» را به دهلیز می طلبد و «سراسیمه و پوشیده؟!» پیغامی برایش میګوید« باقی رئیس اداره پنج هم خود را کشته است!» .
اقای«فخری» به څارنوال امنیت ملی دستور میدهد که به دارلامان برود و چګونګی حادثه را بررسی کند و هیئت تخنیکی را که کارش « تقریبأ؟!» خاتمه یافته است با او یکجا میکند.
یعقوبی را با ناحیهّ مجروح و دل خونین بر قالین ګلګون اتاق باقی میګذارد. وقتی کار بررسی محل واقعه پایان می یابد، اقای« فخری» به سوی اطاق یار محمد میرود و از او چګونګی حادثه را میپرسد، یار محمد با چشمان« اشکبار ؟ !» برایش میګوید:( او درګارنیزیون کابل با جنرال نبی عظیمی جلسه داشت وقتی به وزارت امد« اما فهمیده نشد که چند بجه ؟!» حادثه رخ داده بود.
باقر « فرین») که از چهره اش اقای لوی څارنوال قوای مسلح چیزی خوانده نمیتواند( برایش میګوید:(صبح وقت وزیر صاحب او را خواست، از پناهنده شدن داکتر نجیب ا لله در دفتر ملل متحد خبر شده بود.......... يعقوبی صاحب برایش هدایت داد که، جلسه اوپراتیفی صبح را دایر نماید، جلسه ساعت هشت پایان یافت وقتی به دفتر یعقوبی رفت تا ګذارش جلسه را بدهد که در انجا با جسدش روبروشد.)
در همینجا میخواهم به این نکته اشاره نمایم ،( اګر حرف های باقر « فرین» حقیقت داشته باشد) در صورتیکه وزیرامنیت دولتی برای «فرین » هدایت داده بود تا جلسه اوپراتیفی را دایر کند و خوب هم میدانست که در ان موقع یار محمد در ګار نیزیون با جنرال نبی عظیمی جلسه داشت.
پس روی کدام هدف برای یار محمد زنګ میزند و در مورد تدویر جلسه از اوهدایت میګیرد؟!
اقای « فخری» می افزاید که( .... معاونان ازاب خون الود ماهی میګیرند و هرکه به راهی روان است.
وقتی اقای «فخری» از این مهم فارغ میشود، استعلامی عنوانی طب عدلی می نویسد تا جسد را معاینه کند و در مورد چګونګی و نوعیت مرګ نظر بدهد.
تفنګچه و پوچک و پاسپورتها و نشانی های انګشت« مشکوک؟!» و سایر اثار را در الماری محفوظ و مقفلی نګهمیدارند و دروازه ان را مهر و نشانی میکنند.
فروزان رئیس لوژستیک و تنی چند وظیفه می ګیرند که با طب عدلی در مورد معاینه ای جسد همکاری کنند.)
اقای« فخری» نیک میداند که قاضی و یا محکمه«دادګاه» درمورد چګونګی و نوعیت قتل های مرموز بر اساس راپورنتایج طب عدلی قضاوت و فیصله صادر میکند نه صرفأ بر اساس معلومات و نتایج بررسی محضر مشاهده جسد و معاینه محل واقعه و تلاشی دفتر توسط کریمینالوژیست ها.! و روی همین منطق و ضرورت بود که اقای«فخری» استعلامی عنوانی طب عدلی نوشت .
که در داستانش در مورد نتایج راپور معاینه طب عدلی کوچکترین تماس نګرفته است نمیدانم چرا؟! هم چنان اقای« فخری» وظیفه داشت تا همزمان به تثبیت نشانی انګشت و سایر اثار و علایم مشکوک قبل از مراسم به خاک سپاری جسد رسیدګی میکرد«که نه کرده است» و اسناد را به څارنوالی و یا مراجع مسول میفرستاد نه اینکه تفنګچه و پوچک و پاسپورت ها و پول ها و نشانهای انګشت « مشکوک؟! و سایر اثار را در الماری محفوظ و مقفلی وزیرنګهمیداری ودروازهّ ان را مهر و نشانی میکرد؟! .
نګهداری تفنګچه و پوچک و پاسپورت ها و پول ها و نشانهای انګشت « مشکوک؟! و سایر اثار در الماری محفوظ و مقفلی با مهر و نشانی دروازه ان در دفتر وزیر و عدم رسیدګی به ادامه پروسه تحقیق و تثبیت نشانی انګشت و سایر اثار و علایم مشکوک باز هم ثابت میسازد که اقای « فخری» در کار بررسی دست باز نداشت و مطابق کرکترش« به مثابه شخص موقع شناس، بی عقیده ، ابن الوقت واپورتو نیست » در زمینه عمل نموده ، جریان بررسی را طوری تنظیم کرد تا زمینه انتقال اسناد به جای مصوّن جای که هیچوقت دولتمردان افغانستان قادر به دسترسی به ان نه خواهند شد، فراهم ګردد.
به این تر تیب کار بررسی به مثابه پروسه نا تکمیل و « ناکام» باقی میماند .
اقای فخری در قسمت اخیر داستانش چنین مینویسد که:« ... سر انجام دفاتر و اثائیه وزارت امنیت و اسناد بررسی واقعه مرګ یعقوبی تباه و غارت میشود. ګروهی به منزلش در مکرویان هجوم می برند و دار و ندارش را تاراج می کند، با استقرار دولت اسلامی کار بررسی دنبال نمی شود.» باز هم سوال به میان می اید که در صورتیکه کار بررسی ناتکمیل و تا اخر دنبال هم نشد، چګونه اقای لوی څارنوال قوای مسلح به خود حق میدهد و جرئت میکند که عمل« ترور» مشهود را« خود کشی» یا «انتحار» قلمداد کند . خوانندګان خود قضاوت نمایند!
چند نکته در مورد مراسم وداعیه« خاک سپاری» زنده یاد یعقوبی!
بتاریخ 29 حمل 1371 قبل از ظهر به چهار صد بستر رفتیم بسیاری کار کنان و مقامات دولت اکثریت اعضای هیئات اجرائیه حزب وطن دوستان و نزدیکان مرحوم حضور یافتند، تابوت به مسجد عیدګاه مقابل چمن حضوری انتقال داده شد و نماز جنازه هم در همانجا خوانده شد.
بعد از ادای نماز جنازه همه رهبران حزبی و دولتی در پی کارشان رفتند و تعداد انګشت شمار باقی ماند
اقای « فخری» حتمأ به خاطر دارد که در ختم ادای نماز جنازه شخصأ در پهلوی یار محمد استاده شد که، یار محمد برای زمان ارزو وظیفه داد تا بیوګرافی مرحوم یعقوبی را قرائت نماید که زمان «ارزو» در اغاز واکنش منفی نشان داده برای یار محمد ګفت ګه چرا من این کار را اجرا کنم؟ این وظیفه یکی از معاونان حزب وطن و یا صدراعظم است ؟ که یار محمد با جدیت بدون انکه به پیشنهاد زمان « ارزو» کدام اعتنای کند اظهار کرد که :
« یار محمد میګوید که این کار را زمان باید انجام بدهد» که در نتیجه وسا طت معاون رئیس امور سیاسی و یک شخص دیګر ازوزارت امنیت دولتی وضع ارام و در نتیجه اقای« فخری» و یار محمد هم به پی کارشان رفتند و حتا در مراسم خاک سپاری شخصی که از او« نواخت ها دیدند، جاه و عزت وقدرت یافتند و مونس و همدم او بودند» شرکت هم نکردند. تابوت یعقوبی به حضیره ی ابایی اش « شهدای صالحین» برده شد« نه به تپه شهدا» و در همانجا به خاک سپرده شد.
در مراسم خاک سپاری از هیئت رهبری وزارت امنیت دولتی به جز از جنرال احمد زمان « ارزو» که وظیفه داشت تا در ختم مراسم خاک سپاری بیوګرافی مرحوم یعقوبی را قرائت نماید ومحترم «فرقانی» معاون ریاست عمومی تعلیم و تربیه « ریاست امور سیاسی » وزارت در امور مذهبی که وظیفه داشت تا ایات چند از کلام ا لله مجید را قرائت نماید کسی دیګر شرکت نه نموده بود .
حرف اول و آخر :
شیوه رسیدګی و بررسی و تثبیت چګونګی نوعیت مرګ غلام فاروق یعقوبی عضوی هیئات اجرائیه حزب وطن و وزیر امنیت دولتی توسط جنرال حسین «فخری» کاملأ خلاف نورم ها و معیار های قبول شده مسلکی و حقوقی و عدلی صورت ګرفته و فقط و فقط اجیران سیاسی میتوانندبا چنین شیوه به قضایا رسیدګی نمایند .
اقای« فخری» به مثابه یک شخص موقع شناس بی ثبات از مرګ استادش که از برکت اعتماد او به قدرت و عزت رسید و در بازی های سیاسی به چهره مطرح مبدل شد، به نفع خود بهره برداری نموده ،در بازی ها و زدوبند های علنی و « سری» فصل جدید از تاریخ خونبار کشور در خدمت جنایتکاران و چپاولګران قرن قرارمی ګیرد و بر ګذشته خود خط بطلان میکشد.
چنین شیوه بررسی به مثابه لکه ننک ثبت تاریخ جنبیش مترقی و دموکراتیک کشور خواهد شد.
پایان
منابع استفاده سایت ازادی و پیام وطن
یک تذکر ضروری! قبل از اغاز نبشته ام به منظور مستند سازی ان یکبار دیګر با دو معاون وزیر امنیت دولتی در تماس شدم!