محمد
الله وطندوست
چرا وحدت؟
با وجودیکه پروسه وحدت میان نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی درین روزها به کندی گرائیده و از فعالیت کمیسیون های مشترک نه در افغانستان و نه در اروپا صدائی بلند نیست،اما مبرمیت و ضرورت این وحدت همچون سابق پا بر جاست.
وحدت نیروهای مترقی،دموکرات و انقلابی و بصورت مشخص وحدت نیروهای چپ نه از روی تفنن بلکه بنابر ضرورت و خواست جامعه مطرح است ورنه فکر نمی کنم کسی بنابر تمایلات فردی و خوشبینی های شخصی علاقمند وحدت سازمان های یاد شده باشد.
ضرورت وحدت از کجا ناشی می شود؟
در کشور عذاب کشیده و رنجور ما فاسد ترین و ناکار آمد ترین رژیم از جانب بیگانگان تحمیل شده که ظاهراً از آزادی مطبوعات،تعلیم و تربیه،بازسازی و حقوق شهروندی،تساوی حقوق زنان با مردان و تامین عدالت اجتماعی دفاع می نماید و باز سازی کشور را مد نظر دارد. اما بنابر اعتراف و عملکرد سردمداران رژیم و حامیان بیرونی شان آزادی مطبوعات تا زمانی نافذ است که با منافع گروپ مافیایی قدرت تصادم نکند و مظالم و اعمال دور از کرامت انسانی قدرتمندان را افشا نکند. وقتیکه پای حقیقت ولو از لابلای اظهارات حاکمان بیرون کشیده شود،گوینده آن مورد لت و کوب قرار می گیرد و در محبس بدون مجوز انداخته می شود. ژورنالستان فراوانی این را تجربه کرده اند.
در تعلیم و تربیه نه تنها توازن در شهروده و در شمال و جنوب و شرق و غرب کشور مراعات نمی گردد بلکه ملیون ها طفل مستعد به مکتب همین حالا با کار طاقت فرسا نان آور خانواده های خویش اند و این نو نهالان نورسته قبل از این که شگوفان شوند،بدست باد نا ملایم خزانی سپرده می شوند و فردا لشکر عظیم جهل و بی سوادی را نیرومند تر می سازند.
بازسازی جز حرف میان تهی معنی دیگری در نزد زمام داران ندارد . از تساوی حقوق زنان با مردان جز آرایش پارلمان با چهره چند زن دست آورد دیگری را در جامعه زنان نصیب نشده اند. وکلای انتخابی زن از چندین فلتر گذشته اند. وقتیکه بی زبانی،بی فکری و عدم درک شان از مسایل سیاسی تثبیت شد آنگاه رهسپار پارلمان و شورا های ولایتی شده اند البته چند چهره مشخص زن در پارلمان که با ابتکا به خرد،سابقه و محبوبیت در محیط پارلمان راه یافته اند و در داخل پارلمان نیز همیشه صدای رسای اعتراض شان را علیه بی عدالتی ها بلند نموده اند،مشتی اند . در برابر چنین زنان همیشه جامعه مرد سالار ما عکس العمل منفی نشان داده کوشیده است صدای آنان را خاموش سازند. چنانکه ملالی جویا از صحنه پارلمان رانده شد و علیه شکریه بارکزی و فوزیه کوفی تبلیغات فراوانی وجود دارد.
حق شهروندی و عدالت اجتماعی کلمات حساسیت برانگیزی اند که حاکمان ما یارای شنیدن آن را ندارند چه رسد به تطبیق و عمل کردن به آن.
درد ها و مشکلات یاد شده گوشه بسیار کوچکی از مشکلات جامعه ماست که تا هنوز راه حل نیافته و دستگاه فاسد کنونی حتی وطرح آن را در مطبوعات نیز تحمل کرده نمی تواند.
محافل حاکمه که از مشتی تجعین،قبیله سالاران و تکنوکرات های متعهد به منافع بیگانگان تشکیل شده اند، بهیچ صورت نمی توانند و نمی خواهند وضع موجود را تغیر دهند.
اگر حق شهروندی و عدالت اجتماعی تامین شود و مردم خود قادر گردند رهبران محلی و ملی خود را با رای خود بر گزینند آیا زد و بند های انتخاباتی به شکل امروزه ممکن است؟ اگر مردم خود زمام داران خود را انتخاب نمایند،اشخاصی همچون کرزی،مارشال فهیم و دیگران جرئت خواهند داشت با این همه کارنامه های منفی بار دیگر از مردم تقاضا رای نمایند؟
این آقایون به سوالات ساده مردم چگونه جواب خواهند داد؟دستاورد حکمروایی انان در هشت سال گذشته به مردم افغانستان چه می تواند باشد؟ آیا تروریزم که با سرو صدای کر کننده محای کامل آن وعده داده شده بود،امروز محو شده است؟سایه شوم القاعده و طالبان که افغانستان را به زندان بزرگ باشنده گان آن تبدیل نموده بود،آیا از سر مردم دور شده است یا کماکان این سایه مخوس وجود دارد؟مصونیت و امنیت که ابتدائی ترین خواست یک ملت از مدعیان حاکم است آیا تامین شده است؟
حق کار و زنده گی که مسلم ترین حق انسان است آیا در جامعه تامین گردیده است؟
سوال بسیار بسیار ساده مردم را چه جواب خواهند داد که این همه ثروت باد آورده در مدت بسیار کوتاه چگونه به اختیار شما قرار گرفت و چگونه توانیستید به کمک نزدیکان و اعضای فامیل شان صاحب موسسات صنعتی،هوتل های مجلل و شهرک ها شوند؟ مسلماً در برابر این سوالات جوابی ارائه نمی گردد. اما با پرروئی رئیس و سردمدار دزدان می تواند ادعا کند که صرف ده هزار دالر دارائی اوست و بس؟!
جهت دیگر قضیه را به بررسی بگیریم
امکانات مادی که امروز جامعه از آن برخوردار است،در تاریخ کشور سابقه نداشته،افغانستان هیچگاه مثل امروز مورد توجه جامعه جهانی قرار نداشته است.ملیارد ها دالر از جیب مالیه دهنده گان اروپائی و آمریکائی و آسیائی به افغانستان سرازیر شده،هزاران نو کیسه از برکت این دالر ها صاحب همه چیز شده اند.اما سهم این کمک ها در زنده گی مردم عادی به چه اندازه است؟
آیا از این دالر های ملیاردی حد اقل پنج موسسه تولیدی در کشور ایجاد شده است؟ آیا به هزار نفر کار مهیا گردیده است؟ مسلماً که جواب منفی است.
کمک های جامعه جهانی از جانی حلقات معلوم الحال مافیائی که در تار و پور ادارات دولتی نفوذ دارند،حیف و میل شده به اشکال گوناگون دوباره راه بانک های جهانی را در یافته اند.بلای انجو سازی و انجو داری همچون اختاپوت در تار و پود جامعه تنیده شده مجموع کمک ها را می مکد.
نتیجه چنین وضع،سیه روزی و بدبختی توده های مردم،فقر جانکاه،شیوع امراض گوناگون،سقوط معنویت و گسترش روز افزون اعتیاد و امراض دیگر اجتماعی است که امروز در جامعه ما مسلط گردیده است.
سوال اینجاست که در برابر این همه بدبختی،روشنفکران،جامعه مدنی،احزاب سیاسی،روحانیون مترقی،شخصیت های ملی و وطندوست چه وظایفی را در قبال دارند و چگونه این وظایف را انجام می دهند؟
امر مسلم این است که هیچ گروه،حلقه،سازمان و گروپ به تنهایی در برابر این همه نا هنجاری ها و بدبختی ها قادر به انجام کاری نیست.حتی اتحاد نیروهای چپ به تنهایی کافی نیست.اما اگر همه نیروهای مترقی،ملی و دموکرات بمنظور نجات وطن از وضع فلاکت بار کنونی دست بدست هم دهند و با احساس مسسولیت عمیق به خواست جامعه لبیک گویند،یقیناً که می توان در تغیر وضع ایجاد شده نقش ایفا نمایند.
اکثریت خاموش توده ها از نخبه گان خود توقع دارند تا در وضع رقت بار کنونی برای نجات جامعه تلاش ورزند و امکان حداقل زنده گی را به توده های مردم مهیا سازند.این امر زمانی میسر است که به عوض آرایش رژیم موجود و به جای نشان دادن چراغ سبز به اشغالگران،بایست با قاطعیت در تشکل و آگاهی توده ها همت بگماریم و نیروی با لعوه مردم را برای نجات شان از اسارت،فقر،جهل و مرض سوق دهیم.
چنین وظیفه بزرگ با وحدت و اتحاد نیروهای همسو و دلسوز به مردم،نیرو هائی که تامین عدالت اجتماعی و پیشرفت کشور را در تحقق دموکراسی واقعی می بینند عملی شده می تواند و بس.
در موردهمه تشکل های سیاسی راجستر شده در داخل کشور تبصره نمی کنم.اما سازمانها،حلقات و گروپ های تشکیل شده از حزب دموکراتیک خلق افغانستان[حزب وطن] و هزاران شخصیت مبارزی که در تشکل های یاد شده هنوز شامل نیستند،مورد خطاب اند که چرا نمی توانند به خود خواهی ها،خود محوری ها و منافع تنگ گروپی فایق آیند و ضرورت زمان و تاریخ و خواست مبرم جامعه بلا کشیده را لبیک گویند.شکی وجود ندارد که عده محدودی در میان سازمان ها و گروپ ها،منفعت خود را در حفظ حلقات و گروپ ها می بینند.در محاسبه آنان موقف و منفعت شخصی شان همیشه جای اول را دارد.در گذشته ها نیز افراد فراوانی در داخل حزب بودند که منفعت شخصی،فراکسیونی و گروپی خود را بالاتر از منفعت حزب،جنبش و جامعه می دیدند و در برابر فیصله های همگانی با بسیج حلقات شیطانی خود عکس العمل نشان می دادند.
در میان این عده هنوز تفکر قبیلوی یعنی اطاعت از بزرگان قبیله ولو در راه نادرست و ضد منفعت عامه ،شیوه مراد و مریدی تا سرحد وفاداری به پیشوایان دیروزی که امروز در میان ما نیستند و مسلماً در مشکلات امروز نه جواب ده اند و نه فورمول دیروزی شان کار آمد.اما ذهنیت جامد و خشک آنان اجازه نمی دهد که ضرورت جامعه را به وحدت نیروهای همسو و همفکر درک کنند و درین راه گام های عملی بگذارند.
اگر چنین اندیشه ها در سازمانهای جدا شده از ح.د.خ.ا حاکم نیست چرا پروسه وحدت که همچون آب،حیات بخش است با رکود مواجه می شود و بصورت غیر موجه به عقب انداخته می شود.
دوستان و رفقای ما در نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی افغانستان بخوبی می دانند که پروسه وحدت بصورت اصولی تا سرحد طرح برنامه و اساسنامه واحد پیش رفته و مدت ها قبل عده زیادی از اعضای هر دو سازمان در مورد این دو سند اساسی ابراز نظر نموده اند.اقدام بعدی که ادغام تشکیلاتی است،بنابه دلایل نا معلوم و یا دلایل غیر موجه آغاز نشده است.آیا صفوف و اعضای این سازمان ها حق ندارند از حلقات رهبری خود بپرسند که چرا مرحله بعدی که خود فیصله نموده اند،و در پای سند واحد امضا گذاشته اند آغاز نمی گردد؟
منتظر دستور کدام شخص و مقام هستند؟
اگر صداقت در برابر مردم و صفوف سازمان ها وجود داشته باشد،بایست بی درنگ این پرسش مبرم جواب یابد و گام های عملی در راه وحدت برداشته شود.
اما اگر زیر کاسه ،نیم کاسه ایست و با فریادهای وحدت طلبی در نقض وحدت تلاش صورت می گیرد،شعار ها صرف در حد شعار مطرح است،در آن صورت در برابر تاریخ و مردم مسولین جواب گو خواهند بود.
امر مسلم اینست که وحدت خواست و آرزوی هزاران انسان آرزومند خدمت گذاری به مردم رنج دیده کشور و صدای رسای وطن پرستان واقعی است که بهیچ صورت نمی توان با توطیه سکوت در نیمه راه به شکست مواجه ساخت.پروسه وحدت علرغم کار شکنی ها و تعلل راه خود را خواهد پیمود و خانواده چپ دموکراتیک در صف واحد برای نجات مردم از بدبختی های امروزی گام های استوار خواهد گذاشت.
چنین باد!