افغانستان در دام جنگ سرد
نوشته عبدالواحد سیدی
پیوست بگذشته
حوادث شتاب گرفته سیاسی که ناشی از غیر اندیشی زعمای موجود بر کرسی افغانستان است میخواهند بار دیگر طالبان را در این کشور برای حوادث آینده علیه افغانستان و کشور های منطقه پیش کشیده وبا مسلط ساختن طالبان ضهف مدیریتی و ناکامی هی چندین سال قدرت مداری شان را تحت شعاع قرار دهند، ولی ما میخواهیم در این بخش به موضوعی بپردازیم که ریشه های طالبان را در کاخ سفید امریکا می نمایاند . زیرا در سیاست های جاری و دراز مدت در قصر سفید موجودیت جمهوریخواهان و یا دیموکراتها هرگز ملاک تغیرات بنیادی در سیاستهای ایالات متحده در برابر شرکت های نفتی امریکایی نیست .زیرا قسمی که پژوهشگران چپ سیاست های بین المللی سنجیده اند این کارتل ها و شرکت های غول آسای نفتی هستند که سیاست های ایالات متحده امریکا را پی ریزی میکند نه موجودیت این و یا آن رئیس جمهور از این حزب یا آن حزب؟
«می بینید که طالبان را چگونه دموکراتها و جمهوریخواه هان در افغانستان بی دریغ حمایت کرده اندو آن ها را حاکم گردانیده اند.[i] زیرا طالبان آن پدیده یی نیست که بدون علل بوجود آمده باشند ، حال که ما کشور پر طلاتم خود را می بینیم این احساس ضرورتاً باید ایجاد شود که که ما علل و انگیزه های این پدیده های سمارقی را ریشه یابی کنیم که چرا در این گوشه از جهان که در چهار راه مسیر افسانوی ابریشم که مسیر و عبور گاه های مناطق نفتی را به بازار های مصرف کنندگان وصل میسازد. تشنجات پیدا و پنهان لاینقطع جهان در واقع بخاطر باز و بسته نگهداشتن شاهرگهای اقتصادی جهات سرمایه داری به این مناطق میباشد.
کشور ما افغانستان نیز بخاطر این موقعیت خاص جغرافیایی، از قدیم و ندیم مورد تاخت و تاز آزمندان جهان بوده است.اینک که سودای نفت و گاز جهان سرمایه داری را مسحور خود کرده میخواهند به اصطلاح عوام این مناطق و یا آن مناطق را جر نمایند (یعنی از خود نمایند) و تکراراً تذکر میدهیم که افغانستان یکی از آن مناطق شاز و نادری هست که سرنوشت راه تجاری این ابر قدرتها از همین عبور گاه تأمین شده میتواند. در دیروز ثروتهای افسانوی هندوستان و تقرب به آبهای گرم دیوانه وار ابر قدرتهای منطقوی آنزمان را بخاطر تسخیر افغانستان جلب مینمود اما امروز بوی نفت آسیای میانه و مناطق بحیره خزر این کشور ها را جهت انتقال مصئون محموله های نفتی بجانب خود جلب کرده است.
دکتر عبدالحنان روستایی در کتاب واره لوله نفت افغانستان اذعان میدارد که :"گلو پاره کردنهای ممالکی نظیر امریکا وکشور های غربی در مورد حقوق بشر و دیموکراسی در افغانستان فقط در پرتو منافع دائمی آنها میتواند سراغ گرددکه این انفغالات سیاسی مستقیماً با مسایل اقتصادی پیوند دارد.
از تشریحات جغرافیایی کشور بخاطری که همه در آن زندگی میکنیم میگذریم و صرف در مورد معدنیات آن ذکر میگردد که کشور ما با داشتن فراز وفرود های طبیعی و جلگه ها و مراتع و دشت های هموار وکوههای بلند دارای منابع غنی مانند نفت ، غاز ، ذغال سنگ ،یورانیم فلزات سبک و سنگین،فلزات رنگه،، مواد غیر فلزی، نمک ها بلور های قیمتی،سنگ های تعمیراتی،مواد مفید صنعتی، آبهای زیر زمینی و روی زمینی،و غیره را دارا بوده و زمینه استفاده از منابع طبیعی چون آب افتاده و باد را بصورت گسترده فراهم آورده است . سالانه دها ملیارد متر مکعب آب دریا ها از این کشور در حالی خارج میشود که کشاورزان کشور از ببود آب رنج می برند.یک چیزی را که دکتر روستایی به زیبایی بیان شیوای شان تذکر داده اند موجودیت سلسله کهساران افغانستان است که وادیها و دره های این کشور را به اغوش کشیده و بر علاوه زمینه دفاع از هستی میهن را فراهم آورده است که دژ استواریاست در برابریلغار های اجنی ها ودیواره ای مطمئن بخاطر زیست مردمان کشور.[ii]
لوله های نفتی ترانس افغان:
در فوق اشاراتی معجز در مورد موقعیت و پیداوار طبیعی این کشور حرفهای داشتیم و از همین سبب است که واشنگتن بوسیله قانون "استراتژی راه ابریشم" نه تنها سعی دارد روسیه را از لوله های نفت و گازی كه از دریای خزر به سمت غرب كشیده شده اند محروم کند، بلكه قصد دارد تسلط آمریكا و انگلیس را بر "دالان استراتژیكی" كه به سمت جنوب و شرق میروند نیز محقق نماید. هدف این استراتژی در مرحله اول منزوی كردن جمهوری های سابق شوروی و نهایتا "محاصره كامل" آنهاست. یعنی واشنگتن با حمایت همه جانبه غول های نفتی قصد دارد مانع از آن شود كه این جمهوری ها به هر نوع توافقی كه به "لوله های نفت" مربوط میشود – و یا توافق های نظامی- با ایران و چین نائل آیند. ها به هر نوع توافقی كه به "لوله های نفت" مربوط میشود – و یا توافق های نظامی- با ایران و چین نائل آیند.
در سال 1995 با پشتیبانی دولت كلینتون شرکت كالیفرنیایی نفت آمریكا، یعنی "یونوكال" طرح احداث لوله های گازی كه از تركمنستان شروع و با گذشتن از افغانستان و پاكستان به دریای عمان میرسید را تهیه کرد. این كمپانی در پروژه لوله های نفت باكو- سیحون از (شرق به غرب با گذشتن از تركیه و گرجستان) با شراكت BP كه سهامدار اصلی است نیز دخالت دارد.
کانسرسیوم سنت گاز:
قبل از اینکه به این مبحث بپردازیم بد نخواهد بود اگر در مورد اهمیت تاریخی نفت در ایالات متحده امریکا اشاره یی داشته باشیم: در دهه سی قرن بیت بیستم آقای اچس وزیر داخله در حکومت روز ولت رئیس جمهور امریکا نوشت کهک بعد از عصر حجر، عصر برنج ف عصر آهن،عصر صنعت امده و اینک عصر نفت فرا رسیده است؛ هیچکس در اضلاع متحده امریکا نمیتواند نتخابات را ببرد ، مگر اینکه مورد پشتیبانی شرکت های نفتی باشد. و تازمانی که این شرکت های نفتی وجود دارند، کسی نمیتواند بدون آنها حکومت کند. نفت وابستگی های سیاسی بار می آورد حتی این تاثیرات را ما در سایر کشور ها نیز مشاهده میکنیم . کشیدن برق آسای عراق از کویت در زمان بوش اول و تسخیر مسلحانه عراق به بهانه افزار کشتار جمعی که هر گز در عراق وجود نداشت توسط بوش خوردترک، اشغال نظامی افغانستان بخاطر بر آورده شدن تسهیلات جهت امتداد خط لوله شرکت یونیکال از افغانستان به بهانه 11 سپتمبر ، ایجاد و ازمحلال و واپس ایجاد قدرت های طالبانی توسط ای اس ای پاکستان همه و همه توسط اعجاز گران دنیای نفت طرح و پیاده میشود و حالا در مورد زعامت افغانستان آن کسی زعیم آینده کشور خواهد شد که بیشتر مورد اعتماد کامپانی های نفتی امریکایی باشند باقی عربده و چسپانیدن عکی و رنگ و نیرنگ همه ترفند های دیموکراسی غرب است که در چوکات انتخابات آنرا رنگین ساخته اند.
«لوله های گاز "سنت گاز" كه توسط یونوكال طراحی شده است با عبور از افغانستان برای رسیدن به دریای عمان از مستقیم ترین مسیر آن ایران صرف نظر میکند بعلاوه یونوكال برای حمل نفت استخراجی از منطقه "تنگیز" واقع در قزاقستان (شمال دریای خزر) قصد احداث لوله های نفتی در این مسیر را برای رسیدن به دریای عمان دارد. با وجود شركت روسی "گاز پروم" در این كنسرسیوم، این شراكت از نظر اقتصادی چندان با معنا و تعیین كننده نیست و در مجموع قصد بی اهمیت كردن قرارداد گازی روس ها و دولت تركمنستان را كه از طریق شبكه لوله های گاز روسیه حمل می شود دارد» [iii]
. یونوكال به محض پایان اولین دور مذاكرات با نیازاف رئیس جمهور تركمنستان،
مذاكره با طالبان را شروع كرد. در همین دوران یعنی 1996 دولت كلینتون تصمیم
گرفت با پشتیبانی كامل از طالبان و حذف اتحاد شمال، كه از طرف مسكو پشتیبانی می
شد در كابل یك حكومت طالبانی ایجاد كند: تحت تاثیر اراده خلل ناپذیر طالبان و
نتیجه مثبت قرارداد لوله های گاز، وزارت خارجه آمریكا و سرویس جاسوسی پاكستان
تصمیم به تامین مالی و تسلیح طالبان كه در حال جنگ با تاجیك های اتحاد شمال
بودند گرفتند. فقط در سال 1999 بود كه مالیات دهندگان آمریكایی دریافتند حقوق
كلیه كارمندان دولت طالبان را پرداخت می كردند. ( مجله سانفرانسیسكو كرونیكال
دوم نوامبر2001) در همین ایام روس هااز پایگاه نظامی خود واقع در تاجیكستان به
احمد شاه مسعود کمک های نظامی مینمود و معاون مدیر كل یونوكال موفقیت طالبان را
"مثبت" ارزیابی كرد. (اشتیاق احمد: پاكستان ابزو20 اكتبر 2001)وقتی طالبان در
سال 1996 كابل را به تصرف خود درآوردند، آمریكا سكوت کرد. چرا؟ به دلیل اینكه
رهبران طالبان بسرعت خود را به دعوت گردانندگان كمپانی نفتی یونوكال به هوستون
تگزاس رساندند. یكی از دیپلمات های آمریكایی ادعا كرد در آنجا دموكراسی و حقوق
زنان احتمالا پایمال می شود، اما بعدا "می شود آنها را ایجاد كرد" (دیلی
میرور29 اكتبر 2001)قبول حكومت طالبان و كنار گذاشتن اتحاد شمال توسط واشنگتن
بخشی از "بازی بزرگ" برای کنترل مطلق ذخایر نفت و گاز منطقه و همچنین شبكه لوله
های گاز و نفتی بود كه از تركمنستان و قزاقستان شروع می شوند. در آغاز سال 1997
هیئت نمایندگی طالبان به تگزاس به دفتر یونوكال آمدند: باری لین از كمپانی
یونوكال تصدیق می كند كه خودش در مذاكرات تگزاس حضور نداشته و نمی تواند دخالت
فرماندار سابق بوش كه قبلا منافعی در شركت های نفتی تگزاس داشته را در این
پروژه تایید کند. براساس اظهارات سخنگوی یونوكال در بخش آسیای مركزی ، ترزا
كویینگتون این شركت در سه مورد اصلی با طالبان گفتگو کرده است: ما جزئیات طرح
را برای آنها شرح دادیم و آنها را از منفعتی كه این پروژه عایدشان خواهد كرد
آگاه کردیم و پذیرفتیم كه حق ترانزیت به حساب آنها واریز شود. تاكید کردیم كه
در صورت عدم قبول جامعه بینالمللی، دولت آمریكا نیز از به رسمیت شناختن سیاسی
طالبان خودداری خواهد کرد و آنگاه طرح نمی تواند موفق شود. كویینگتون اضافه می
كند كه این موارد به هیچ وجه طالبان را متعجب نساخت. در دسامبر 97 ینونكال
ملاقات بین طالبان و معاون وزیر امور خارجه دولت كلینتون در امور آسیای جنوبی
"كارل ایندرفورث" را ترتیب داد. از طرف طالبان وزیر موقت معادن و صنایع "احمد
جان"، وزیر موقت فرهنگ و اطلاعات "امیر متقی"، وزیر موقت برنامه ریزی "دین
محمد" و نماینده دائمی آنها در سازمان ملل متحد "عبدالحكیم" در این ملاقات حضور
یافتند دو ماه بعد از این ملاقات معاون روابط بینالمللی "یونوكال چان مارسكا"
در مقابل كمیته روابط بینالمللی مجلس نمایندگان "ضرورت احداث شبكه لوله های
نفتی برای انتقال گاز و نفت آسیای مركزی" را با صرفه و ارزشمند ارزیابی کرد.
سیاست خارجی ایالات متحده باید درجهت تضعیف شبكه های موجود لوله های نفتی روسی
(به مقصد شمال غرب و جنوب) و لوله های نفتی كه توسط ایران كنترل می شود پیش
میرفت: "صنعت نیز با یك مانع بزرگ تكنیكی و سیاسی در برابر انتقال نفت
روبروست". لوله های گاز منطقه زیر تسلط مسكو ساخته شده اند، و در جهت شمال و
غرب و زیر تسلط روس ها می باشند و این بدان معناست كه انشعابی به سمت جنوب و
شرق وجود ندارند. بنابراین باید فهمید که چگونه می توان منابع انرژی آسیای
مركزی را به سمت بازارهای آسیایی مجاور منتقل کرد. طرح ایده ال برای انتقال این
منابع به جنوب از طریق ایران است، درصورتیكه كمپانی های بزرگ نمی توانند بدلیل
تحریم های آمریكا برعلیه ایران آن را به اجرا گذارند و تنها جایگزین ایران عبور
از افغانستان است. اما در اجرای این
[iv]طرح هم مشكلاتی وجود دارد. جنگ داخلی كه در حدود دو دهه
پیش در این كشور شروع شده هنوز ادامه دارد. ما از همان آغاز كار پیش بینی های
لازم را کردیم: احداث لوله های گاز در خاك افغانستان مشروط به آن شد كه حكومتی
با ثبات بتواند اعتماد جامعه بینالمللی و سرمایه گذاران و كمپانی ها را جلب
کند. یونوكال در نظر دارد زیرساخت (لوله های نفتی) را كه هم اكنون در
تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان و روسیه وجود دارد تبدیل به یك سیستم منطقه ای
انتقال نفت کند. این لوله ها كه 1675 كیلومتر امتداد می یابند از طرف جنوب و از
طریق افغانستان به ترمینالی كه در كناره های سواحل پاكستان ساخته می شوند
خواهند رسید. این لوله ها با قطر 107 سانتیمتر قادرند روزانه تا یك میلیون بشكه
در روز نفت انتقال دهند. هزینه این پروژه با همان كیفیت لوله های ترانس آلاسكا
حدود دو میلیارد و پانصد میلیون دلار خواهد بود. اما بدون حل مسالمت آمیز
درگیری های منطقه احداث لوله های گاز و نفت ترانس از افغانستان غیرممكن خواهد
بود. ما دولت و كنگره را در جهت ایجاد آرامش در افغانستان و در چارچوب پروژه
صلح زیر نظر سازمان ملل ترغیب می کنیم. دولت ایالات متحده باید از تمام نفوذ
خود در جهت پایان دادن به درگیری ها ادامه خواهند داد.
رقابت یونیکال و بریداس:
اما در پروژه لوله های نفتی یونوكال مشكل دیگری هم وجود داشت كه رسانه ها به آن توجهی نكردند. طالبان در عین گفتگو با یونوكال با یك شركت نفتی آرژانتینی بنام بریداس نیز مذاكره میكردند. "یك شركت را برعلیه شركت دیگر به بازی می گرفتند" بریداس متعلق به خانواده ثروتمند بهول گرونی تعلق داشت. "كارلوس بهول گرونی" دوست صمیمی رئیس جمهور سابق آرژانتین كارلوس منم است. دولت منم در هماهنگی با بانك جهانی در ایجاد اختلال در رگلمانتواسیون عظیم در بخش نفت و گاز كه منجر به ثروتمند شدن خانواده بهول گرونی شد شركت کرد. در سال 1992 – پیش از آنكه یونكال وارد صحنه شود- كمپانی بریداس حق اكتشاف نفت در شرق تركمنستان را گرفت. و سال بعد امتیاز نفت و گاز منطقه كیمیر را هم كه در غرب تركمنستان قرار دارد بدست آورد. این امر برای واشنگتن یك نوع دست درازی به حساب می آمد و غیرقابل تحمل بود. به همین منظور و برای مقابله با گسترش بریداس در آسیای مركزی دولت كلینتون از وزیر امور خارجه سابق الكساندر هیگ خواست كه با فشار به دولت تركمنستان "سرمایه گذاری آمریكایی" را در تركمنستان افزایش دهد. چند ماه بعد بریداس دیگر نتوانست از منطقه كیمیر نفت صادر كند. بریداس و یونوكال وارد رقابت برای نفوذ سیاسی در منطقه شدند. در حالیكه بریداس از یونوكال در مذاكره با رهبران تركمنستان جلوتر بود یونوكال از حمایت دولت آمریكا از طرق مختلف دیپلماتیك و پنهانی برای خراب كردن رقیب سود می برد. در اوت 1995 در بحبوحه جنگ داخلی در افغانستان مسئولان بریداس برای احداث لوله های نفت رهبران طالبان را ملاقات كردند. كمی بعد یعنی در اكتبر 95 رئیس جمهور تركمنستان نیازاف برای امضای یك قرارداد با یونوكال و شریك سعودی اش (در كنسرسیوم سنت گاز) یعنی شركت دلتا اویل به نیویورك دعوت شد. این قرارداد امضای رئیس جمهور تركمنستان، نیازاف و رئیس شركت یونوكال "جان افغانستان.ای مل" بعنوان صاحبان قرارداد و امضای "بدر. ام .ال عبان" مدیر كل دلتا اویل را بعنوان شاهد در برداشت.
ارتباط بین یونیکال و بن لادن:
كمپانی سعودی دلتا اویل به "خالد بن محفوظ" و "ال عمودی" تعلق دارد. این دو تن
ارتباط نزدیكی با شبكه القاعده اسامه بنلادن دارند. خواهر خالد بن محفوظ
سرمایه دار با نفوذ سعودی همسر اسامه بنلادن است. تعجب آور است كه كنسرسیوم
متشكل از یونوكال و دلتا اویل با سرمایه های خانواده های بن لادن بوجود آمده
است. یک اتفاق ساده! آنها ارتباطات تجاری با اعضای حزب جمهوریخواه و از جمله
خانواده بوش دارند. بنظر میرسد كه مقامات بلندپایه دلتا اویل نقش مهمی در
مذاكرات با طالبان بازی كرده اند. بعلاوه شركت بزرگ انرون كه مدیر كل آن با بوش
ارتباط دوستی نزدیگی دارد، مامور مطالعه اجرایی پروژه "لوله های نفت" از طرف
یونوكال شد. انرون مستقیما در مذاكرات مربوط به این پروژه با حكومت طالبان شركت
کرده بود. ارتباطات یونوكال خانواده بن لادن و خانواده بوشبنظر میرسد كه
سهامدار عمده دلتا اویل (شریك یونوكال در كنسرسیوم سنت گاز) محمود حسین العمودی
است. وی یك شبكه بزرگ تجاری را كه در زمینه ساختمانی، معادن، بانك ها و نفت
دخالت دارد فعالیت دارد از اتیوپی اداره می كند. "ال عمودی" صاحب كورال
پترولیوم نیز می باشد. منافع تجاری العمودی و بن محفوظ درهم گره خورده اند.
سومین شركت عمده نفت عربستان سعودی بنام نیمیرپترلیوم زیر كنترل آنهاست.
امپراطوی تجاری بن محفوظ ارتباطات نزدیكی با اعضای بانفوذ حزب جمهوریخواه و از
جمله خانواده بوش دارد. جرج دبلیو بوش در هنگامی كه در صنایع نفتی فعالیت داشت
با خالد بن محفوظ رابطه معاملات تجاری داشت. بعلاوه بوش و بن محفوظ هر دو در
افتضاح بانك بینالمللی تجارت و اعتبارات ب.ث.ث.ای دخیل بودند. در سال 1979 بوش
برای راه اندازی اولین موسسه خود "اربوست انرژی" از یكی از نزدیگان خانوادگی
خود بنام جیمزبیس كه ساكن تگزاس است اعتبار دریافت کرد. ...... در آن ایام
جیمزبیس در امریكا زندگی می کرد و نماینده تجاری سالم بن لادن بود (برادر اسامه
بنلادن ) که مدت ها بدون داشتن دلیل گمان می رفت اعتبار داده شده به اربوستو
مستقیما از سالم بن لادن دریافت شده است. بعد از وقایع یازدهم سپتامیر دریك
اطلاعیه رسمی از جانب كاخ سفید وجود چنین رابطه ای بطور كامل انكار شده و اعلام
گردید كه اعتبار داده شده از جانب اربوستو متعلق به بیث بوده و سالم بن لادن در
آن دخالتی نداشته است. "در اتبدا بوش دوستی با بیس را هم انكار كرده بود، اما
بعدا با پس گرفتن حرف خود اعتراف كرد كه درجریان نمایندکی بیس برای حفاظت از
منافع سعودی ها در آمریكا نبوده است. در واقع بیس فقط با خانواده بن لادن
ارتباط نداشت، بلكه سهامداران اصلی بانك تجارت و اعتبارات بینالمللی نیز با او
در رابطه بودند. علیرغم افتضاح بانك و ضربه وارده به این موسسه سهامداران در
ارتباط با بیس گشایش اعتبار برای بن لادن را ادامه دادند. بانك تجارت در سال
های هشتاد مبلغ ده میلیارد دلار از سپرده های مشتریان خود را بالا كشید. براساس
اظهارات دادستان منطقه مانهاتان "مورگن تاو" عمل بانك "بزرگترین تقلبی بود كه
در چارچوب مسایل بانكی و مالی نظیر نداشت" بانك در سال های هشتاد عامل اصلی
پولشویی برای كمك به "عملیات مخفی" سیا در جهت تامین بودجه مجاهدین افغان و
پرداخت پول به واسطه های ماجرای ایران گیت بود. "با مرگ سالم بن لادن در سال
1988 همه منافع وی در هوستون به بانكدار بزرگ سعودی و بزرگترین سهامدار بانك
تجارت یعنی خالد بن محفوظ به ارث رسید. بیث اداره یك موسسه متعلق به بن محفوظ
را در هوستون بعهده داشت. وی با گیس فرعون - كه بصورت پوششی صاحب سهام بانك
تجارتی بود – در بانك پرنسیپال هوستون مشترک کار می کردند. بوش فقط بخاطر
اعتبار گرفتن برای ارگوستو به محافل مشكوك مالی مراجعه نكرده بود. بعد از بارها
تغییر نام دادن، سرانجام ارگوستو در سال 1986 بنام شركت انرژی هاركن ظهور كرد.
این شركت در سال بعد با مشكل مالی روبرو شد. و به همین دلیل شیخ سعودی عبدلله
طاها بخش 6ر17 درصدی سهام این شركت را خریداری کرد. این بخش یكی از شركای فرعون
در عربستان سعودی است. جالب اینجاست كه بانكدار وی بن محفوظ است. از "اظهارات
واضح بوش برای ژورنال "وال استریت" در رابطه با اینكه از موضوع پشتیبانی مالی
بانك تجارت از هاركن بی اطلاع بوده، با توجه به رابطه تنگاتنگ وی و بانك تجارت
چنین نتیجه گیری می شود، که تعداد كسانی كه با بانك تجارت در ارتباط اند و با
هاركن معامله كرده اند – و همه بعد از به قدرت رسیدن بوش- بسیار زیاداند و
معلوم نیست که این بخاطر خوش خدمتی به پسر رئیس جمهور است یا خود رئیس جمهور.
سرانجام در سال 1999 "اف.بی.آی" در مورد بیس شروع به تحقیقات کرد. اتهام وی در
مورد رابطه اش با سعودی ها و انتقال پول از طریق هوستون و دادن رشوه به دولت
ریگان و بوش پدر به منظور زیر نفوذ قرار دادن سیاست خارجی آمریكا بود.
"بدتر از آن "بن محفوظ" مشكوك به كمك مالی به شبكه تروریست بن لادن است. یعنی
بوش به مثابه یكی از شهروندان امریکاست كه با اشخاصی كه تروریست ها را حمایت
مالی می كنند، رابطه دارند. به گزارش
US To Day
در سال 1999 بن محفوظ و چند سعودی دیگر به كرات با معاملات ساختگی سعی كردند 3
میلیون دلار متعلق به بن لادن را به عربستان سعودی وارد كنند. شبكه ا.ب.ث. در
همین سال اشاره می كند كه رهبران سعودی از توافقنامه های مالی مستقیم بن محفوظ
و بن لادن جلوگیری كرده اند.بوش و بن محفوظ رابطه های مالی دیگری در رابطه با
سرمایه گذاری در گروه كارل لایل - یك موسسه تجارتی و كاریابی كه رئیس جمهور
سابق، یعنی بوش پدر از اعضای كمیته اجرایی آن بود- نیز داشته اند. رئیس جمهور
كنونی در یكی از شعبات كارل لایل یعنی كمپانی كاتر ایر بین سالهای90 تا 94
سهامدار بود. در ضمن گروه كارل لایل یكی از تامین كنندگان اصلی مبارزات
انتخاباتی جرج دبلیو بوش بود. در بین اعضای كمیته مشورتی كارل لایل نام سامی
بارما به چشم می خورد. وی مدیر یك موسسه مالی پاكستانی بنام پرایم كمرشیال بانك
پ.س.ام . است. كه مركز آن در لاهور قرار دارد. جالب اینجاست كه این موسسه مالی
متعلق به بن محفوظ است."
بریداس و طلبان:
در فوریه 1996 گروه بریداس
و حكومت طالبان به یك موافقتنامه مقدماتی رسیدند. واشنگتن توسط سفیر خود در
پاكستان با بی نظیر بوتو نخست وزیر پاكستان تماس گرفت و وی را ترغیب به توافق
انحصاری با یونوكال و چشم پوشی از رابطه با بریداس نمود. همزمان با این جریان
دولت كلینتون توسط سرویس مخفی پاكستان به نیروهای طالبان از نظز نظامی كمك می
كرد. این پشتیبانی برای تصرف كابل در سپتامبر 96 تعیین كننده بود. بعد از اینكه
طالبان حكومت بنیادگرای خود را در كابل تشكیل دادند، یونوكال تصدیق کرد كه :
بعد از آنكه طالبان قبول كردند شورایی برای حفاظت از پروژه تشكیل دهند، كمك
نظامی به آنها مورد موافقت قرار می گرفت" در همین هنگام بریداس برعلیه یونوكال
به دلیل تخلف تجاری 15 میلیارد دلاری ادعای خسارت کرد. كمپانی بریداس عنوان می
كرد كه یونكال محرمانه با معاون نخست وزیر تركمنستان كه مسئول گاز و نفت این
كشور نیز هست در امور پروژه ای كه مربوط به بریداس بوده مذاکره کرده است. بعد
از این ملاقات محرمانه براساس اطلاعات بدست آمده از طرف یك منبع نزدیك به
بریداس، دولت تركمنستان به فوریت (از امروز به فردا) تصمیم گرفت مانع بریداس از
صدور نفت از منابع كیمیر واقع در كناره دریای خزر شود. " از مذاكرات مخفی
یونوكال با مقامات تركمن سند كتبی در دست است."ب. پ. اموكو. در داستان قدیمی
لوله های نفت بدلیل مشكلات مالی بردیداس 60در صد از سهام خود را در سال
1997 به كمپانی نفتی آمریكا اموكو فروخت. و بدینسان كمپانی انرژی پان امریكن
ایجاد شد. علاوه براموكو برای پیشنهاد خرید بردیداس اتحادیه نفتی تگزاس ایالات
متحده، توتال فرانسه، شل هلند، اندسای اسپانیا و یك كنسرسیوم متشكل از رپسول
اسپانیا و امریكن موبیل نیز مشتری بودند. برای اموكو كه در سال 98 با ب.پ.
ادغام شد خرید بریداس از ارزش بالایی برخوردار بود كه با كمك چیس مانهاتان و
مورگن استانلی امكانپذیر شد. در این معامله برژینسكی وكیل كمپانی اموكو و ارتور
اندرسن – دفتر حسابدرای كه در افتضاح انرون در 2002 شركت داشت – مامور رتق و
فتق امور بعد از ادغام بودند. (برژینسكی مشاور سابق امنیت ملی دولت دموكرات ها)
ب پ اموكو سهامدار اصلی پروه لوله های نتفی دریای خزر به سمت غرب، مخصوصا پروژه
بحث برانگیز "باكو – سیحون" كه از گرجستان و تركیه عبور می كرد بود. و با بدست
آوردن بریداس كنسرسیوم تحت كنترل ب پ توسط شعبه خود در پروژه لوله های نفت
ترانس افغان نیز وارد شد.یونوكال هم رقیب و هم شریك ب پ است. بعبارت دیگر ب پ
در كنسرسیوم پروژه های لوله های نفتی به سمت غرب سهام زیادی دارد. از طرف دیگر
یونوكال هم در این پروژه منافع قابل توجهی دارد. در عین حال بریداس كه حالا در
اختیار ب پ اموكو قرار دارد، امكان مذاكره مستقیم بدون موافقت یا مشاركت شركت
های مذكور برایش تقریبا غیرممكن است. یك شركت نفتی پاكستانی كه از اهمیت ادغام
دو غول نفتی مطلع است عقیده دارد كه اگر كشورهای آسیای مركزی می خواهند با شركت
های بزگ آمریكایی ارتباط برقررا كنند اموكو خیلی بهتر از یونوكال است. كمپانی
انرژی پان امریكن كه بعد از خرید بخشی از بریداس توسط اموكو جانشین آن شده بود
مذاكرات با طالبان را ادامه داد. اما طرف مذاكرات بطور كلی تغییر كرده بود.
شركت انرژی پان امریكن به حساب كمپانی مادر خود، یعنی اموكو مذاكره و گفتگو می
كرد. بعلاوه دولت كلینتون هواخواهی از یونكال را رها كرده و از شعبه نمایندگی
اموكو پشتیبانی کرد. در همین زمان یعنی اوت 1998 ب پ و اموكو تصمیم خود مبنی بر
ادغام فعالیت های كلی را اعلام و بدین ترتیب و با همراهی (اتلانتیك ریچفیلد)
بزرگترین کمپانی نفتی جهان را بنیان گذاردند. بعبارت دیگر رقابت بین یونوكال و
بریداس به "نزاع" بین دو کمپانی بزرگ آمریكایی – كه در عین حال در پروژه لوله
های نتفی شرق به غرب شریك بودند – منجر شد. یونوكال و ب. پ- اموكو هر دو در
ارتباط با قدرت های سیاسی نه تنها در كاخ سفید و كنگره، بلكه بین نظامیان و
سرویس های اطلاعاتی – كه به عملیات مخفی در آسیای مركزی مشغولند- می باشند. هر
دو كمپانی سخاوتمندانه در مبارزات انتخاباتی به نفع بوش شركت داشتند. ادغام ب پ
و اموكو بدون هیچ تردید نقش مهمی در تقویت روابط سیاسی بین دولت ایالات متحده و
بریتانیا بازی كرد. براساس منافع مشترك دو كشور در بخش های نفت، بانك ها و
صنایع نظامی حكومت حزب كارگر انگلیس تونی بلر به دوست و هم پیمان بی قید و شرط
ایالات متحده تبدیل شد. حمله های موشكی به سفارتخانه سفارتهای آمریكا در
افریقادر سال 1998 مذاكرات یونوكال و طالبان به بن بست رسید. ماه عسل تمام شد.
بعلاوه بمباران سفارتخانه های آمریكا در افریقای شرقی – كه به شبكه القاعده بن
لادن نسبت داده می شد – حمله موشكی آمریكا به مواضع افغانستان را بدستور
كلینتون بدنبال داشت. بدنبال حمله به افغانستان و سودان در اوت 1998 یونوكال
رسما مذاكرات با طالبان را به حالت تعلیق درآورد.آیا خرید بریداس توسط آموكو در
سال 1997 و بدنبال آن ادغام ب. پ و آموكو در این تصمیمی موثربوده است؟ به هر
حال "بازی بزرگ" وارد مرحله جدیدی شده بود: یونوكال باید با بزرگترین شركت نفتی
جهان یعنی ب.پ آموكو رقابت می كرد. بمباران یك كارخانه داروسازی در سودان به
بهانه پاسخ به حمله به سفارتخانه های آمریكا در افریقای شرقی – نیز از اسرار
فاش نشده است. این كارخانه متعلق به صالح ادریس شریك تجارتی خالد بن محفوظ بود.
او یكی از صاحبان دلتا اویل است كه در پروژه لوله های نفتی افغانستان در
كنسرسیوم سنت گاز شریك یونوكال است نیز می باشد. موسسات تجاراتی بن محفوظ صاحب
بزرگترین بانك عربستان سعودی، بانگ تجارت ملی كه به پروژه لوله های نتفی از نظر
پولی كمك می کرد اعتبار مالی می باشند. به چه دلیل دولت كلینتون دستور بمباران
كارخانه متعلق به یكی از شركای یونكال را صادر كرده است؟
تعقــــــــــیب حقــــــــــــــوقی ب. پ آمــــــــــوكو (بریداس) برعلیه
یونوكال
دو ماه بعد، یعنی در اكتبر 1998 یك دادگاه تگزاس ادعای خسارت 15 میلیارد دلاری
بریداس برعلیه یونوكال را طرح كرد. بریداس ادعا كرده بود كه یونوكال مانع بهره
برداری این شركت از گاز طبیعی در تركمنستان شده است. لازم به ذكر است كه در
زمان این ادعا، بریداس به منافع آرژانتین وابسته بود. اما تصمیم دادگاه در
حقیقت به كمپانی مادر، یعنی بریداس- ب.پ. آموكو مربوط می شد كه سال قبل از آن
بیشتر سهام بریداس را خریداری كرده بود. به احتمال زیاد ب. پ اموكو و یونوكال
كه هر دو در كنسرسیومی كه از كرانه دریای خزر بهره برداری نفتی می كند شریكند
به توافق رسیدند. چون برژینسكی (كه در حكومت سابق دموكرات ها مشاور امنیت ملی
بود) وكالت ب. پ- اموكو را بعهده داشت و كسینجر (كه وزیر امور خارجه سابق
آمریكا بود) وكیل یونوكال بود. خریداری شركت بردیاس توسط ب.پ - اموكو نشان
دهنده آن است كه ب. پ به احتمال زیاد با موافقت یونوكال حرف اول را در مذاكرات
آینده در مورد پروژه لوله های نفتی خواهد زد. درحالیكه یونوكال در هیاهوی حمله
موشكی به افغانستان و بمباران سودان به صورت موقت خود را از كنسرسیوم سنت گاز
كنار كشید، شركت انرژی پان امریكن (جانشین بریداس) به مثابه نماینده محلی ب. پ
اموكو مذاكرات خود را با نمایندگان روسها، تركمن ها، قزاق ها و افغان ها در
مورد پروژه لوله های نفتی ادامه می داد. سیاست خارجی دولت كلینتون كه برعلیه
بریداس (حالا بپ اموكو) و به نفع یونوكال بود تغییر نمود. و در جهت منافع یكی
دیگر از بزرگترین كمپانی های آمریكایی یعنی اموكو قرار گرفت. در دو سال آخر
دولت كلینتون ب. پ آموكو رقیب یونوكال در مذاكرات مربوط به پروژه لوله های نفتی
با وضوح تمام به موفقیت های قابل توجهی دست پیدا کرد. با وجود اینكه یونوكال
خود را از كنسرسیوم سنت گاز به صورت موقت كنار كشید، اما كنسرسیوم از هم نپاشید
و شریك سعودی اش در سنت گاز یعنی دلتا اویل كه به امپراطوی تجاری بن محفوظ تعلق
دارد، مذاكرات با طالبان را ادامه داد. جرج دبلیو بوش در كاخ سفیدداستان قدیمی
لوله های نفتی با ورود جرج بوش به كاخ سفید در ژانویه 2001 از سر گرفته شد. از
همان آغاز به كار دولت بوش یونوكال (كه در زمان دولت كلینتون خود را از مذاكرات
كنار كشیده بود) مجددا وارد كنسرسیوم سنت گاز شد. (ژانویه 2001) اما اینبار با
پشتیبانی شخصیت های سیاسی با نفوذ و از جمله ریچارد آرمیتاژ مذاكرات با طالبان
را از سر گرفت. ریچارد آرمیتاژ لابی یونوكال در شركت بورما میان مارفروم و
واشنگتن کروپ بود. (اعتبارات این دو شركت بزرگ توسط یونوكال تامین می شد). بر
اساس اطلاعات ژان شارل بریسار و گیوم داسكیته این مذاكرات چند ماه قبل از وقایع
یازدهم سپتامبر از سر گرفته شد: لیلا هلمز دختر سناتور هلمز به مثابه مسئول
روابط داخلی حكومت طالبان استخدام شده بود. او مشاور ملا عمر، رحمت الله هاشمی
را در مارس 2001 به واشنگتن دعوت کرد. لازم به ذكر است كه استخدام هلمز اتفاقی
نبود. عموی وی ریچارد هلمز قبلا رئیس سازمان سیا و سفیر ایالات متحده در ایران
بود. در ادامه این مذاكرات در دوم اوت 2001 یعنی یكماه قبل از وقایع سپتامبر
كریستینا روكا مدیر مسایل آسیائی وزارت خارجه ، سفیر طالبان در پاكستان
عبدالسلام ضعیف را ملاقات كرد. روكا ارتباط تنگاتنگی با افغانستان داشت. وی در
تحویل موشك های استینگر در سالهای 80 به مجاهدین تحت نظارت وی انجام شد. او در
سازمان سیا مامور ارتباط با گروه های چریكی اسلامی بود. در جریان آخرین مذاكرات
در برلن – اوت 2001 – به شهادت نماینده پاكستان نایز نائیك ، گروه كوچك
نمایندگی آمریكا از دخالت نظامی در افغانستان درصورت تغییر نكردن مواضع طالبان
گوشزد كرد.
در بحبوحه بمباران افغانستان، در اكتبر 2001 دولت بوش حامد كرزای را به مثابه
رئیس دولت موقت در كابل منصوب کرد. همه رسانه های گروهی از مبارزات میهن
پرستانه كرزای برعلیه طالبان داد سخن دادند. اما هیچیك از آنها در مورد
ارتباطات وی با طالبان سخنی به میان نیاوردند. نام كرزای در فهرست حقوق بگیران
یونوكال ثبت است. در حقیقت وی از اواسط دهه 90 به مثابه مشاور و لابی یونوكال
در خدمت این شركت در مذاكرات با طالبان قرار داشت. انتصاب وی در این پست كه
بدون هیچ نوع پیش شرطی از طرف "جامعه بینالمللی" در نوامبر 2001 و زیر حمایت
سازمان ملل پذیرفته شد، در حقیقت از طرف شركت بزرگ نفتی آمریكایی نشات می گرفت.
روزنامه الوطن چاپ عربستان سعودی می نویسد: کرزای از سال های هشتاد در خدمت سیا
بود و یا برای آن كار می كرد. وی از 1994 كه ایالات متحده تصمیم گرفت طالبان را
به قدرت برساند، با سازمان سیا برای رساندن كمك به طالبان همكاری مستقیم داشت.
(این كمك ها بیشتر بصور ت مخفی و از طریق سازمان اطلاعاتی پاکستان صورت گرفت.)
به هیچ عنوان اتقاقی نیست كه فرستاده ویژه رئیس جمهور بوش به افغانستان، یعنی
زلمای خلیل زاد هم از حقوق بگیران كمپانی یونوكال است. برآورد هزینه پروژه لوله
های نفتی در سال 97 توسط وی انجام گرفت. وی به نفع طالبان موضع گیری می کرد و
در مذاكرات با طالبان شركت داشت.خلیل زاد بعنوان مشاور مخصوص وزارت خارجه
امریکا در دولت ریگان نیز انجام وظیفه می كرد. وظیفه وی در آن زمان سازمان دادن
یك لابی برای افزایش كمك نظامی آمریكا به مجاهدین بود. متقابلا وی به مثابه
معاون وزیر دفاع در كابینه بوش پدر شركت كرد. به محض به قدرت
رسیدن جرج دبلیو بوش وی بعنوان عضو شورای امنیت ملی منصوب شد.
[v]
این بحث تحت نام«
جهان سوم در هاله و هنگامه از دیموکراسی غربی» ادامه دارد لطفاً با ما باشید
[i] -افغانستان مثل طوپ فتبال ، قسمت دوازدهم جنگ و جهانی شدن
[ii] پایپ لاین افغانستان ، دکتر عبدالحنان روستایی، ص، 9
[iii] -افغانستان مثل طوپ فتبال، جنگ و جهانی شدن، فصل دوازدهم،
[iv] - همان ماخذ.
[v] -چون مسایل رویداد های پشت پرده افغانستان به ارتباط تاثیر شرکت های نفتی در نا آرامیهای افغانستان و جنگ سرد از کتابواره دوازده فصله جنگ و جهانی شدن بعضاض اخذ گردید.
+++++++++++++++++++++++
از جهان بینی مارکس تا دکتورین بازاردر کار زار افغانستان:
هفتاد و چهارمین سالگرد انقلاب اکتوبر برای آنانی که از پیام این انقلاب الهام گرفته بودند و زیر آن جنگیده بودند فصل غم انگیزی است ، زیرا این انقلاب در زادگاهش مصیبت بزرگی را اعم از فقر بیچارگی مخصوصاً به طبقه ای که حدوداً یک قرن از حقوق آنها از سوی سران حزب کمونیست روسیه حرف زده شده بود و توسط تصامیم این حزب آنها را در خط مقدم جبهات مواجهه به جان باختن کرده بودند. این فصل برای بقیه جهان که از این ساحت جانب داری میکرد ارمغان شومی از مصائب و درد های اجتماعی و بی ثباتیهای را که بخاطر ثابت نگهداشتن آن بزرگترین سرمایه ها مصرف و عزیز ترین جانها قربانی گردیده است. جوانانی را در کوچه های ماسکو می بینیم که روزی برای اعتلای سوسیالیزم مبارزه میکردند اما امروزبا تأسف و پشیمانی بگذشته خود مینگرند ، در آخرین تحلیل انقلاب اکتوبر برای اینها بمظهر تباهی تبدیل شده است. زیرا عملاً دیده شده که فعالیتهای حزب کمونیست ممنوع اعلان شد و نام لیننگراد واپس به نام سابقه آن سان پطرس بورگ تبدیل شد که با شاد باش های مردم مواجه گشت. اگر تاریخ اتحاد شوروی را ملاحظه کنید قوی ترین مردانی چون استالین و با حوصله ترین ذواتی چون خروسچف خود را در برنامه های آن ناکام دیده اند . از برژنف نپرسید او تمام دوره زمامداری خود را در اغواء و بی خبری که ناشی ازخرابی حالت صحی اش بود سپری کرد و حالت حزب کمونست شوروی بعد از لنین به آن می مانست که توسط یک قوای اختاپوتی اداره شود و بثمر رسانیدن کودتای افغانستان توسط عوامل ضعیف و معلوم الحال و تجاوز سپاهیان شوروی بخاک افغانستان و شکست شان در نتیجه این ایلغار همه دلالت به بی فکری ولااوبالی گری طرز عمل سران حزب کمونست شوروی که هر گز خارج از محدوده خود بخلق شوروی اجازه ورود را در آن دایره قدرت ناممکن میساختند و تفکر جدید را در راستا اصلاحات درست به نکوهش گرفته و آنرا عملی ضد مارکسستی لننستی قلمداد میکردند و هر گز تفکر نو و مفکوره نو در دایره سران حزب کمونیست راه نداشت و هیچ کس حرف نو را تقویت نمیکرد.
و امادر کار زار افغانستان:
حدود دو نیم ملیون تا اضافه تر از آن کشته و شهید دو الی سه ملیون پناهجو و بیجا شده؛ دونیم ملیون معیوب و ناتوان ، صد ها هزار بیو ه حاصل دست رنج مردم افغانستان در ارتباط با جنگ سرد بوده است نیمی از این مردم در سنگر های قوی مارکسیزم لنینیسم بخاطر بر آوردن آرمانیکه رهبر شان حلف یاد کرده بودند که "بخاطر رنج های بیکران مردم افغانستان این مبارزه را تا پای آزادی خلقها دوام میدهیم." (کلیشه ای از اولین نشریه حزب خلق)
و اما این یک صفحه ای از تاریخ پر بار کشور ماست ، جوانانی که میخواستند از طریق پیشروی در جاده سوسیالیزم جامعه را بسرمنزل خواستای شان برساند . ولی در این راه عوامل گوناگونی از قبیل عدم تجربه سیاسی ، نداشتن پیشینه های مدیریتی، نبودن صداقت در بین بلند پایگان حزب، عدم استقلالیت و تمرکز به آزادیهای طبیعی ای که حق هر کشور و هر مردمی میتواند باشد.شکستن خورد ساختن و بی مقدار جلوه دادن داده ها و داشته های دینی و ملی مردم و گرفتن نا بخردانه هر یک از این عناصر که بیشک باعث شکست در هر حرکت انقلابیون افغانستان شده است. با مشاهده این وضعیت که می باید هم مردم افغانستان و هم انقلابیون افغانستان خود را آماده پیکار در یک جادۀ طولانی از مبارزات زمان مند شده بی امان می کشانید. مبارزین یا مجاهدین افغان که در وحله اول پنجاه و پنج تن از سران قومی خود را در اولین روز های به پیروزی رسیدن حزب خلق در مزار شریف و مربوطات ولایت بلخ از دست داد بصورت برق آسا ضد حمله خود را از شهر مزار شریف به مناطق دره صوف و چار کینت و چهار محله و شولگره ولایت بلخ سازمان و شروع و سنگر های مستحکم مقاومت را با گذشت کمتر از یکماه حتی در داخل شهر مزار شریف نیز ایجاد کردند . این در حالیست که کار گران فابریکات سپین زردر کندز و و کود و برق در مزارشریف و کار گران سایر نقاط صنعتی ولایات شمال هر روز جوقه جوقه توسط رهبری حزب خلق به لاریها بمحلات به اصطلاح نا آرام از قبیل دره صوف، دهنه غوری و جا های یاد شده اعزام می گردید که با تاسف قسمت اعظم آن کشته می شدند و یک تعداد اگر مجال فرار می یافتند فرار میکردند و انها نیز خود را در صف مجاهدین جابجاه میکردند. دلچسپ تر از آن اینکه آن تعداد از دهاقینی که به اثر فرمان شماره هفت حزب خلق زمین اخذ کرده بودند و روزانه از مراکز و دفتر های حزبی باسداری میکردند شبها به همیاری مجاهدین به پوسته های امنیتی حزبیها حمله میکردند . این موضوع زمانی فاش شد که در میان کشته شدگان در ولایت بغلان کسانی را یافتند که در جیب های شان کارت های اخذ زمین و کارت عضویت در اتحادیه دهقانان را درآن ولایت حاصل کرده بودند . دیری نگذشت که شرق و غرب و شمال و جنوب افغانستان مخصوصاً از یک کیلومتری شهر ها دور تر زیر نفوذ مجاهدین قرار گرفت . من خود شاهد بودم که آنقدر رب و وحشت بر دلهای سران حزب و گردانندگان حکومت مستولی بود که هیچ یک از مامورین حکومتی مخصوصاً آنانی که حزبی بودند دم آرام نداشتند چنانچه یک روزی که من در پلخمری بودم والی بغلان عادل ضرمتی که به تانک تی 72 سوار بود از درون تانک صدا بر میدادکه «من عادل ضرمتی والی بغلان از درون تانک گپ می زنم ، فکر نکنید که فیته من باشد خود من هستم» در چنین جوی که مجاهدین جز سلاح های کهنه و سیلاوه و پیشقبض و یگان سلاح کلیشنکف که از عساکر حکومتی ولجه کرده بودند سلاحی بدست نداشتند که واقعاًً با شجاعت و صداقت در تصمیمی که داشتند می جنگیدند. با گذشت هر روز ساحه زیست رفقای حزبی تنگ تر میشد و به شمار کشتگان از مردم عادی در پلی گونها زیاد و تعداد کثیری از مردمان در محابس بسر میبردند و از دفاتر دولتی نیز هر روز تعدادی از نخبگان را می بردند که بدون محکمه سر بنیست میکردند که هیچ گونه محاکمه یی در کار شان نبود. اگسا در زمان حفیظ الله امین که یک اداره مخوف امنیتی بود هزاران نفر را بدون پروند ه ومحکمه به جوخه های اعدام می سپردند . اما امروز باوجود اینهمه نا بسامانی ها در کشور آنقدر نظم وجود دارد که هیچ محکمه ای یا نهادی تا بحال در مورد محکوم نمودن اسد الله سروری که در بند دولت است باوجو د آنهمه اسناد و شواهد تصمیم نگرفته اند که این منتهای احترام بحقوق انسان را نشان میدهد.
با گذشت زمان کمی ،اوضاع کلاً از کنترول اعضای نا لایق حزب خلق که تماماً در سیاست و مردم داری نالایق بودند دیری نگذشت که سپاهیان شوروی نظر به دعوت و تقاضای حکومت خلق از طریق حیرتان و هوا بکابل رسیدند که در شب اول مهمانی شان میزبان خود خفیظ الله امین را با یارانش که در محفل او حضور داشت و جناب دستگیر پنجشیری که ما شاالهه در قید حیات میباشند نیز در آن ساحت حضور داشتند، بجز او همه مسموم ساخته شده و به کام مرگ فرستاده شدند. چرا که اولین قدم های حرکت این حزب به اثر خیانت و غدر گذاریده شده بود و ازین راه خونهای زیادی نیز از مردم ریخته شد می بایست چنین میشد. سپاهیان شوروی که توقع داشتند مردم افغانستان چونکه آنها بخاطر نجات شان آمده بودند در گردن های شان حمایل گل خواهند افگند غافل از ان که اولین تانک های شان در منطقه کوهدامن پروان به آتش کشیده شد ، جایی که یک صد سال قبل میر مسجدی خان عساکر مکناتن و کیوناری را نابود ساخته بود.
تازه این شروع جنگ سرد بود و هر روزی که میگذشت به ابعاد این جنگ افزوده میشد و من در بخش گذشته به این نکته اشاره کرده بودم که حدوداً سه صد هزار از مجاهدین در داخل افغانستان که حدوداً پانزده هزار نفر آن از داوطلبهای از کشور های عربی حاشیه خلیچ ، پاکستان ، عربستان سعودی بودند . که این جنگ از شروع تجاوز شوروی تا انسحاب قوای شوروی هشت سال را در بر گرفت و در حدود این هشت سال صد ها هزار عساکر شوروی که هر کدام آن زیر سن بیست بودند کشته شدند به دها هزار وسایل زرهی شان با هوا پیما ها و چرخبالها نابود شدند و بهترین نظامیها و ستراتیژیست های خود را در این جنگ از دست دادند.
همان قدر که مجاهدین در داخل افغانستان از شجاعت و اراده خاص برخوردار بودند بهمان اندازه سران مجاهدین در پشاور از اراده و استقلالیت بی نصیب بودند ، چرا که ای اس ای و به تبانی آن سی ای آ و حکومت ضیائ الحق که از همان آغاز افکار غدرمندانه ای در سر داشتند سران مجاهدین را که بخاطر گرفتن استحقاقیه سلاح و مهمات و پول به مقامات (آِی اس آی) مراجعه میکردند ملزم به اطاعت از خود می نمودند در غیر آن صد ها مشکل را در عرض راه شان می کشودند که رهبر های مجاهدین در آن برحه خطر ناک که با یک ابر قدرت مهیب در گیر جنگ بودند نا گزیر شرایط آنها را می پذیرفتند . و یا لا اقل تحت قیمومیت آنها قرار میگرفتند این در حالیست که از کمک های رسیده از امریکا و غرب و جهان اسلام به مجاهدین افغان از گاو غدود هم نمیرسید. و این بخاطر آن بود که نمیخواستند در افغانستان بعد از جنگ سرد یک دولت پر قدرتی که پشت نیرو های کمونیزم را به زمین زده است وجود داشته باشد ؛ لذا در دایره فعل و انفعالات جنگ بر علاوه اینکه مجاهدین مجبور بودند جنگ را ببرند با مشکلاتی که با دولت پاکستان داشتند سخت در تضاد و حتی معامله بودند. و از ارزو هاو ارمانهای ضیاء الحق حکمران نظامی پاکستان این بود که اولاً تمام کشور افغانستان را بطریقی به آتش بکشد که دیگر نهادی در آن بخاطر پیشرفت وجود نداشته باشد و دیگر اینکه در شام تسخیر کابل در مسجد پل خشتی کابل نماز بگذارد که به آرزوی اول خود کامیاب و در ارمان دومش وی را مرگ مجال نداد تا در مسجد پلخشتی کابل نماز بگذارد.
مقصد من ار ضبط و بست این مسایل یک یاد آوری است تا جوانان کشور ما بفهمند که آنها فرزندان چه قسم پدرانی بوده اند ، پدرانی که از یکسو با امپریالیزم شوروی در جنگ بودند و از جانب دیگر هوشیار بودند، تا حیله ها و ترفند های محیلانه پاکستان را خنثی بسازند و از همین سبب در این نوشتار از مأخذ ذکری نمیرود . سر انجام مجاهدین این جنگ را بردند و یک سلسله فعل و انفهالات در ساحه دپلوماسی نیز از طریق اداره ملل متحد صورت گرفت که نتیجه مثبت نداد ولی باوجود آن مجاهدین بدون جنگ و خونریزی کابل را تسلیم شدند اما دیری نگذشت که ایادی دشمن که خود را در لباس مجاهدین پنهان کرده بودند تفنگ های خود را در تاریکی شب بجان مردمان کابل و سایر ولایات کشودند . بواقعیت که جنگ های تنظیمی که هیچکس پیش بینی آن را نکرده بود از نو آغاز شد کابل پایتخت کشور به خمپاره و گلوله بسته شد که دها هزار نفر از ساکنین کابل آواره و روانه غربت شدند که ما در بخش دیگر به نتایج حاصله این جنگ سرد بعد از تسخیر کابل می پردازیم. با ما باشید .
++++++++++++++++++++++
امریکا در افغانستان بذری برای آینده میکارد:
اگر بگوئید سازماندهی جامعه و سلطه ظالمانه و غیر مسئول به آن یعنی همان چیزی که نا عادلانه و غیر مسئول با لای کشور های عقب مانده تعمیل شده است که اینبار امریکا میخواهد زیر پوششی از ابر های سیاه که یک رژیم سلطه جو و غاصب دیگر که قبلاً آن را اشغال کرده است اهداف استعمار گرانه اش را که شکل استمراری دارد در کشور ما با همکاری سازمانهای مشابه به سیاه پیاده نماید.پس در عقب هر حرکت و جنبشی که در افغانستان پیش رخ میدهد خود جوش و طبیعی نبوده، بلکه مستلزم حرکت های حساب شده و سازمان یافته ای است که دستهای قبلاً روی آن کار و تجربه کرده است . آنها پدیده های را که کار آ هستند بعد از کشف طرح و در قالب های بذر می افشانند که درافغانستان آن بذرها را بثمر نشانده و ط.ی چاشنی میدهند که این حرکات مورد قبول تعدادی از مردمی باشد که در اینده این روند جدید را با همکاری بی دریغ خود با حرکات سازمان یافته مردمی تبدیل سازند ، بعد از بحث و اقدام گزینه ها را پرورش میدهند و فضای پیشرفت مستمر را برای هر یک از آنها باز جویی و باز خوانی میکنند و بعد از آنکه از محک تجارب با کامیابی نتیجه داد آنگاه آنرا در بین مردم می شناسانند و توسط آن پیشرفت خود را حتمی ساخته و اعلام میدارند . ممکن است در تطبیق این تجربیات جنگ های مدهش رخ دهد و توانایی های کشور و مردم زیر سوال برود و عمدتاً باعث قتل یک تعداد افراد و اشخاص زیادی شوند ولی پروژه امریکایی که از این دست کار میکند خم به ابرو نمی آورد و آن را ماحصل حرکت های نا بخردانه و تند روانه خود مردم تلقی و می شناساند . که ما این مدل لباس را متأسفانه از ادرس اسلام عزیزدر جان حزب اسلامی و طالبان می بینیم که اولی کابل و اگثر قسمت های پایتخت را با استعمال راکت های سکر از چار آسیاب و احمد شاه مسعود با ضد حمله از کوه تلویزیون ناظر بودیم و دومی آن حرکت های تند و پرخاشگرانه طالبان از ادرس سپاهیان اسلام بودیم که در شهر ها بشیوه کهنه تر از قرون اوستایی سر می بریدند و مردم را از حیات محروم م میساختند که در پس پرده همان حرکت های نا بخردانه جهانی که توسط عاملترین قدرت یعنی آمریکا صحه گزاریده میشد و مردم هم هر گز بالای عاملین اصلی شک نمیکردند؛ چنانچه این یک طرح دراز مدت است که در صفحات آینده جوامع زیر تجربه نظیر افغانستان این بذر افشانی صورت می بندد و متعاقب آن تجربه ها را مورد آزمایش قرار میدهند و باز از سر میکارند و بگونه جدید تری می دروند و این کار استمرار می یابد و گذشته و آینده را همیشه در یک خط وصل قرار میدهد. و آنچه انجام داده میشود با شرایط بستگی دارد با تجارب میکوشند تا شرایط بطور زنده به نفع تجارب شان اماده داشته باشند.. در این صورت آنها شرکت ها را از حقوق زیاد بر خوردار میسازند تا همه آبروی خود شان را به نفع این سازمانای مستمر کار گذاری کنند.گردانندگان این شرکت ها و سرمایه گذار ها ادمهای خوبی نیستند و برای شرافت ملت کار نمیکنند بلکه میکوشند طی همان بذر افشانیهای صورت گرفته از حاصل رنج دستمزد کار مندان همانقدر را به آنها پردازند که زیاد تر از پرداخت برای بردگان در یک و نیم قرن نخواهد بود . همان قسم که اروپای سرمایه دار هزاران جان را در پای ماشین صنعت از پا در آورد این بذر افشانی جدید میتواند صدها هزار جان را توسط خود مردم از مردم ساقط سازد. در زمانیکه بل کلینگتن رئیس جمهور امریکا بود میگفتند این طالبان ناجیان صلح خواهند بود باید در افغانستان با آنها کمک شود اما پسانتر ها در زمان بوش دید گاه ها خلاف نظر سابق نشد، بلکه دید گاه ها را به شیوه های جدید تری رونق دادند و اینبار طالبان را مورد یورش قرا ر دادند به این بهانه که انها در تخریب مرکز تجارت جهانی همدست و متحد القاعده بودند، مورد آماج قرار دادند که نیش کشنده این آماج های جدید از طالبان زیاده تر متوجه مردم بود و اگر اینطور نمیبود شاید طالبان نمیتوانستند همزمان با توافقات بن آنها هم در بین جامعه افغانی بقسمی رشد کنند که بتوانند تا بر گزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری قادر به کنترول نیمه از افغانستان باشند و این چیز تصادفی نیست بلکه ما حصل همان بذر سابق است که اکنون درو می شود. چیز های که اینجا در این ستور نوشته شد یک دکترین غیر عادی نیست ، کاملاً با معنی است و حتی دارای ریشه های عمیق در دوران روشنگری ملت امریکا دارد .اگر به ریشه های تفکرسیاسی غرب باز نگری شود، مبنی آن این است ، که مادامی یک نظام دیموکراتیک نمیتواند باقی بماند، و نمی تواند وجود داشته باشد، مگر در صورتی که در آن شرایط عدالت نسبی وجود داشته باشد و این درست مانند سیاستی است که ارسطو ارائه کرده بود .ارسطو دلایل خوبی ارائه میکند. و نظرات آدم اسمیت نیز بر این فرض استوار است ؛او هم معتقد است که میشود برای قربانی هدف از این نوع بذر ها استفاده کرد تا سرمایه و پول در جهان حاکم باشد و ما دارای یک نظام توانمند باشیم که در همه دنیا ما دست مردم را بخوانیم.و برای ما سر فرود آرند. اینک بخاطر اینکه پیش زمینه ای که برای این بذر ضرورت است از بین نرود توصیه میکنند تا دیموکراسی را در حدی نگه داشت که حقوق هر کدام شان را بتوان به بهانه ای باز خواست کرد چنانچه بعد از تبدیل دولت امریکا از جورج بوش به اوبا ما با موجودیت خانم هالیری کلینگتن که شوهرش از بانیان و طرفداران رژیم طالبان بود حالا حق زمزمه پرداختن به خونبهای طالبانی که گویا در دشت های حیرتان در گور های دست جمعی دفن گردیده اند برایش حق میباشد، در حالی که عکس قضیه بر این استوار است که طالبان چندین برابر نفوس خود شان مردم افغانستان را نیز قتل عام کرده اند و این را می گزارند تا در یک فرصت دیگری در یک کشت دیگری از آن استفاده شود . در اینجا نظریه ارسطو کاملاً صدق میکند که در این گونه حالات نیز دیمواراسی میتواند وجود داشته باشد.
همچنین است در مورد بازار ها آما هنگامیکه به استدلال برای بازار توجه میکنید، می بینید که مبنی بر یک اصل است ، و آن اینکه تحت شرایط آزادی کامل، بازار ها باید بسوی برابری کامل حرکت کنند ؛ واگر شرایط آزادی ناقص باشد ، منجر به نوعی نا براری خواهد شد[i]
بعقیده چامسکی قرن ما قرن وحشتناکی بوده است ، یکی از بد ترین قرون تاریخ بشر از رهگذر فجایع ساخته دست انسانها ، که برخی از بد ترین آنها ، محصول دوران اوج تمدن غربی بوده اند ، اما از بسیاری جنبه های دیگر ، خیلی بهتر از گذشته است ، وقتی شما اینهمه زشتی را در دور و بر خود میبینید این کار سختی است ، اما اگر واقع گرایانه نگاه کنید اوضاع در حال بتهر شدن است .
او در پایان اوضاع و احوال دو رئیس جمهور گذشته امریکا را مورد دقت خود در این مطالعه قرار داده میگوید توسط این دو روسای جمهور امریکا جان اف کندی و رونالد ریگن که اولی به ویتنام حمله کرد و دومی مرکز امریکای لاتین را مورد حملات محلک و کشنده قرار داد . کندی در 1961تا 1962 یک حمله اساسی به ویتنام صورت داد که در آن از بمب های ناپالم استفاده کرده مردم را از خانه های شان بی جاو به اردوگاهها راندند ، درست مانند حملاتیکه در بعد از یازده سپتمبر امریکا از طریق ناوگانهای مستقر در خلیچ فارس و هوا پیما های غولپیکر نظامی و موشک های کروز که با لایزر کنترول میشده اند تمامی ساز و بر گ نظامی و اقتصادی و حتی خانه های که در ان ظن و گمان موجودیت طالبان می رفت اماج این حملات ساختند که نهایت درد آور بود اما پسانتر ها متصل بهمین روز های بمباردمان بمردم نوید و وعده دیموکراسی را دادند و از فراز خانه ها توسط چرخبالهای خود محموله های از غذا ، کمپل و سایر میحتاج را فرو می افگندند تا به اینترتیب بازی جدید خود را بذر افشانی کرده و مردم را بدون چماق پیرو خود گردانند. اینکاری است که رژیم شوروی نیز در افغانستان آنرا بار بار تکرار میکرد . زمانیکه نیرو های شوروی در قریه جات مردم را توسط بامب های نا پالم و خوشه یی نابود میساخت در شهر ها برای مردم شهر توشک و کمپل و گیلاس آبخوری و لباس و خار و بار مجانی توزیع میکردند. تا ااین نشانه ای باشد برای موجودیت دیموکراسی. اما ریگن که در مناطق امریکای مرکزی این کار را آغاز کرد با مقاومت سرسخت مردم و نهاد های بین المللی و کلیسا واقع شد که خواست با معذرت خواهی از آنجا عقب نشینی کند اما در ویتنام قضیه بر عکس بود بمب افگن های امریکا هر روز مناطقی را در ویتنام نابود میکرد اما مطبوعات امریکا این نابودی ها را کامیابی یی برای امریکاییان تلقی کرده و هر شب از طریق گزارش های ژورنالیتی حملات امریکا بمردم نشان داده میشد که باعث خوشی و مباهات امریکاییان می شد . زیرا آنهمه ویرانی ها در یک کشور آسیایی رخ میداد که با امریکائیان کدام مناسبی نداشت.
بعد از دهه 1960در اوضاع دنیا تغیرات چشم گیر رخ میداد و وسایل ارتباط جمعی روز بروز در گسترش بود مردم هر قدر به سالهای زمان ما نزدیک میشدند برنامه های مثبت و منفی را در دنیا درک می کردند و روی همرفته تاسیس نهاد های مدنی و حقوق بین المللی باعث این شد تا دولت ها کار های اوپراتیفی خود را تکیه بجلو انجام دهند ، حتی مردم در عقب مانده ترین کشور ها نظیر افغانستان از حقوق بشر و سازمانهای حمایت از آن حرف می زدند . آنها توانستند از این آگاهی ها استفاده نموده در امحای شوروی ها و قوای اشغالگر که خاک شان را اشغال کرده بود اردگاه های مقاومت را هم در داخل کشور و هم در همسایگی افغانستان تاسس کنند که پسانها این اردگاه های مقاومت را شهر بشهر و کوه بکو در داخل افغانستان انتقال دادند و ضربه های مهلک تری را بر پیکر نظامیگران شوروی ایجاد میکردند. این درست وقتی بود که امریکائیان عملاً به مجاهدان افغان کمک های خود را چه از رهگذر سلاح و مشاوران نظامی و آگهی های او پراتیفی و طریقه های جنگی میدادند و ما شاهد و ناظر بودیم که هوا پیما های آواکس ایالات متحده امریکا از خلیچ فارس جنگ را در مناطق افغانستان زیر دیده بانی خود قرار داده بود که فصل تازه ای را در کامیابی مجاهدین باز میکرد.
این بحث ادامه دارد
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
کسانیکه با تاریخ گذشته کشور شان و اینکه در سر زمبن شان در گذشته ها چه واقع شده و غور و آگاهی در مورد اینکه حال بالای آنان به چه منوال میگذرد ، هرگز قار نخواهند بود تله های را که بیگانگان برای بدام اندازی انان آماده ساخته است بشناسند وآنرا تفکیک دهند. باید تذکر دهیم که در اکثر رویداد های که متصل به تاریخ معاصر در افغانستان وقوع یافته است ما حصل ذوق و کار روشنفکرانی است که آرزو داشتند با تفکری که در دید جدید دارند و با قدمهای که در این میدان میگذارند این طور فکر میکنند که محیط و ماحول خود را به دنیایی که در آن تمام خواستها و آرزو های شان بر آورده میشود تبدیل نمایند، غافل از اینکه خود شناخت از خود ، دنیا و مردمان جور و ناجور دور و نزدیک آن ندارند. روشنفکران این اندیشه را تا زمانی با خود یدک میکشند تا متوجه شوند که خود و محیط خود را در یک گورستان پر از سیاهی ژرفی دفن کرده اند.
من در این نوشتار میکوشم تا علل وانگیزه های که سبب میشود تا روشنفکران ما در مجموع از محصول تفکر بدون تدبر خود چیزی جز باد بدست نیاورند ؛ زیرا بفرموده حافظ «کین جا همیشه باد بدست است دام را» و همین بینش روشنفکرمابانه است که علل و انگیزه این اسباب را که نیمه آخر زندگی انسانها ی به اصطلاح جهان سومی ها را بخصوص افغانستان رادست خوش بحرانهای هولناک بدون جبران کرده است بطور موجز روشن سازم.
در 1919 که انقلاب یا کودتای کمونیستی به سرکردگی لینین در روسیه کامیاب شد تقریباً همزمان با آن افغانستان نیز استقلال سیاسی کامل خود را طی یک جنگ مسلحانه از بریتانیای کبیر گرفت امان الله شاه افغان در سدد آن شد تا این تحول را به نهضت کامل عیار در نیم قاره هند تحویل نماید . هندوستان که مردم آن طبیعتاً نرم مزاج اند، با حوصله مندی طبیعی، یوغ اسارت برتانیای کبیر را شکیب مندانه تحمل مینمود و آن کشور توسط یک قدرت استعماری در یک جو نا جور و ستمگرانه اداره میشد.
هند بریتانوی در مجاورت افغانستان در جستجوی راه های تازه برای شکست دولت افغانستان بود لذا از حیله های سابقه خود کار گرفته کوشش میکرد توسط عمال خود مانند" امروزه "افغانستان را به آشوف و نا آرامی بکشاند که با ترفند های سیاسی و معامله گریهای مخفیانه خویش با قبایل پشتون دو طرف خط دیورند و مناطق همجوار آن مردمی را آماده آشوب می ساختند .این آشوبها با بهم اندازی اقوام از جنوبی شروع و به موازات غزنی ،کابل، کاپیساو لوگر کشانیده میشد و اشخاصی مانند ملای لنگ و ملای جور، لورنس عربستان و غیره دام گستران، مردم را بشولانید تا دولت را در نزد مردم ضعیف و بی اعتبار سازند و بمنظور برهم سازی ، دولت امان الله خان را در نظر مردم یک دولت غیر اسلامی جلوه دادند که در این کار بعضی از روحانیون در کابل و تگاب و غیره جا ها فتوی های مبنی بر کافر بودن امان الله خان را صادر کردند . در نتیجه این فعل و انغفالات حبیب الله کلکانی که از همه نزدیکتر بکابل بود توانست به کمک مردم کوهدامن حکومت کابل را اشغال و ساقط و تا نواحی پغمان میدان وردک و صفحات شمال را زیر تاثیر خود در آورد که جنگ های در این ارتباط در مزار شریف و کابل به طرفداری امان الله خان نیز بوقوع پیوست که با خارج شدن امان الله خان از افغانستان این جنگ ها فرو کش کرد و حبیب الله کلکانی که شخصیت رشید و پراز شجاعت بود توانست در دل مردم کابل و حومه آن جاه باز کند او که از افکار روشنگرانه زمان خود بهره ای نداشت و یک دهقان زاده عادی و عاری از سودا های روشنفکرانه بود، توانست صرفاً با صداقت و جوانمردی خود مردم تحت فرمان خود را بخودگرویده سازد که نظیر آنرا در تاریخ خراسان زیاد دیده شده است، اوطی مدت فرمانروایی اش با کمال رشادت و تدبر جشن استقلال افغانستاان را بصورت شان دار تجلیل کرد . و همچنان از امنیت نمایندگی های سیاسی دول خارجی که در کابل حضور داشتند بخوبی حراست نمود انگلیس که دید در اینجا یک حکومت مستحکم و ملی ای که از پشتیبانی عمیق مردم مسلمان بر خوردار است و هرگز بهیچوجهه این حکمران تاجک تبار اهل معامله و سازش با اجنبیان نیست و مانند شاهان گذشته انعطاف را نمی پذیردف فکر کرد که اگر در مقابل این شخص مقتدر، ضد عمل را بکار نبندد بسیار زود پای انگیس از منطقه جنوب اسیا قطع خواهد شد و این انقلاب به شکل جنبش فرا ملی تا فرازه های بنگال شرقی را خواهد نوردید و این آبی که فعلاً در کابل استاده است راهی هند خواهد شد .
روی این محاسبه انگلیس ها با نادر خان که در فرانسه بسر میبرد و به سیاست های انگلیس آشنایی کامل داشت و اهل خدعه و معامله نیز بود در پاریس ملاقات و آنرا از راه پشاور و جنوبی وارد کابل ساخته و در آنجا بکمک عمال انگلیس و قبایل پکتیا نصب و حبیب الله کلکانی را بتوسط یک بد عهدی کامل عیار و خدعه و فریب بقتل رسانید و در این زمان شخصیت های دیگری را که از امان الله خان طرفداری میکردند، نظیر خانواده چرخی را در ارگ کابل چنواری کرد . دیری نگذشت که نادر خان خود توسط یک طلبه افغان بقتل رسید و ظاهر شاه که سن پایان تر بیست سال داشت توسط کاکایش شاه محمود خان غازی به پادشاهی جلوس داده شد و توسط کاکا هایش سردار محمد هاشم خان که مرد مقتدر و با تدبیری بود و شاه محمود خان و یک پسر کاکای خود سردار محمد داوود خان مدت چهل سال این کشور را بحالت بی خبری و دور از فعل و انفعالات سیاسی با رهبری نسبتاً آرام و با ثباتی اداره کرد. اما در جریان سلطنت وی گروه های سیاسی زیر زمینی از قبیل ویش زلمیان که افکار پشتون والی داشتند و گروه محمودی و غبار تاریخ نویس شهیر کشور و گروه خلق و سایر روشنفکران دارای اندیشه های مختلف به مبارزات پنهانی شان در یک بعد روشنفکرانه دوام میدادند که افکار شان، در جامعه افغانی صرف نزد قلیلی از مردمان روشنفکر قابل درک بود. بعداً در دهه 1340تا 1350 که کشور دارای قانون اساسی جدید شد و این دوره در تاریخ بنام دهه قانون اساسی مسمی گردید که در این حین پادشاهی مشروطه اعلان گردید و سیستم پارلمانی در کشور نافذ و به این ترتیب مردم چشم و گوش بسته کور کورانه همه در راه روشنگری گام برداشتند و جوانانی که تازه پا بعرصه سیاست های انقلابی گذاشته بودند از قبیل غبار ، انگار ، محمودی ، نور محمد ترکی و غیره که از نسل اول نیرو های چپی بودند خود شان را در صحنه های سیاست ظاهر و بعداً طی یک دهه بعدد نسل جدید تری از این تفکر بمیان آمد.
با تغیرات در جو سیاسی حاکم تغیرات جدیدی نیز در ساحه روابط بین المللی رویکار گرفته شد به این معنی که روابط تدریجی جدید بین افغانستان و شوروی ظاهراً بیک عصر جدید همکاری منتهی شد ولی متعاقب آن شوروی تمام تمایلات و آرزو های نیک زعمای افانستان را نا دیده گرفته در واقع فعالیتهای ستون پنجم خود را در بر هم انداختن زعامت سلطنتی و بقدرت رساندن طرفداران خود و بالاخره تجاوز ننگین و مسلح آن و به کرسی نشاندن دست نشانده های خود در افغانستان رول عمده و عظیمی را بازی کردند . این واکنش ها منجر به کود تای سردار محمد داوود خان پسر کاکای محمد ظاهر شاه در 22 سرطان سال 1352 انجامید و دیری نگذشت که حکومت داوود خان توسط یک کودتای نظامی دیگرساقطو داوود خان با خانواده اش قتل عام و حکومت به گروه های سیاسی خلق و جناح پرچم که هر دو از عمال شوروی بودند تکیه کرد که نور محمد ترکی بحیث اولین زعیم کمونیست افغانستان به مقدسات مارکسیست کنینیستی در گسترش مرام نامه حزبش و فغانستان دیموکراتیک حلف یاد کرد .
اشخاصی را که نام برده میشود در کانگره اول حزب خلق حضور داشتند
این ذوات در کنگره اول حرب خلق که در سال 1343/1965 دایر گردیده بود حضور داشتند: نور محمد ترکی2- ببرک کارمل3-طاهر بدخشی4-دستگیر پنجشیری6-شهر الله شهپر6- سلطانعلی کشتند 7-داکتر صالح محمد زیری8- عبدالوهاب صافی9-داکتر محمد ظاهر10- عبداللکریم میثاق11- داکتر شاه ولی 12-ادم خان زازی 13- اکرم کارگر 14- انجنیر خالیار 15- سلیمان لایق16عبدالحکیم شرعی جوزجانی17- سیذ نور الله کلالی17- عبدالله جاجی19- عبدالحکیم هلالی20- عبدالقیوم قیوم 21 عبداهادی کریم 22- عطا محمد شیر زی 23- ملا عیسی کارگر24- غلام محی الدین25- محمد حسن بارق شفیعی 26- محمد ظاهر افق 26- نور احمد نور. که این حزب در 14 ثور1346 به دو جناح خلق و پرچم از هم جدا شدند که در جناح حزب خلق نور محمد ترکی ، طاهر بدخشی ، داکتر صالح محمد زیری، داکتر شاه ولی ، کریم میثاق، اسماعیل دانش ، حفیظ الله امین ، داکتر ظاهر ، داکتر درمانگر و محمد ظاهر افق و در جناح پرچم ببرک کارمل ، دستگیر پنجشیری ، شهر الله شهپر ، سلطان علی کشتند ، عبدالحکیم شرعی ، سلیمان لایق ،محمد حسن بارق شفیعی ، عبدالوهاب صافی قرار گرفت که آغاز معاملات روشنفکرانه و زدو بند های که در ظرف ده سال آینده کشور را بیک مستعمره کاملاً عیار و سر زمین اشغال شده تبدیل کرد.
که با استفاده از خود خواهی های جاه طلبانه و سردار منشانه مرحوم محمد داوود خان استفاده و در یک صبح زود اریکه جمهوری داوود خان را برچیدند. نتیجه این شد که واقعاً تمام دارایی های ملی اهم از نظامی و ملکی همه بدست مردم افتاد و حزب خلق حاکم افغانستان شد. چون اکثر اعضای حزب، سقوط همچنان سهل و ساده داوود خان و انتقال قدرت را بخود تصور نمیکردند در میان قدرت پیش از اینکه برنامه ریزی سیاسی و اجتماعی کنند به مسایلی پرداختند که تصادم و برخورد شدیدرا میان مردم و حزب حاکم ایجاد و فاصله های ژرف و هولناکی را بمیان آورد. رژیم حاکم که هر حرکت عادی مردم نزد شان مشکوک بنظر میرسید دست به سلاح بردند و قبل از اینکه به وعده خود که خانه ، نان و لباس بود بپردازند آنها را با حرکت های تند و جابرانه خود راهی زندانها ساخته و شبها بخاطری که جا برای توقیفی های نو خالی شده باشد در میدانهای پلی گونهای پل چرخی و در ولایات به رود خانه های کوکچه و امو و در ارتفاعات مرکزی از هوا پیما ها مضنونین به ضد انقلاب را سقوط میدادند تا دشمن مردم و انقلاب ریشه کن شود، حتی بالای هندو های که ریش داشتند شک حزب اسلامی را می بردند. چنانچه از قول نور محمد ترکی نقل میکنند که گفته بود برای پیروزی انقلاب صرف دو ملیون نفر کافیست تا در افغانستان زنده بمانند .این وضعیت که بسیار بی ثبات و شکننده بود در بطن خود تجاوز قوای شورویها را تولد داد و با پا در میانی آنها شکل و ستراتیژی جنگ به جهاد تبدیل شد سیلی از اوراگان خاک را ترک گفتند و آتش جنگ در تمام ساحات کشور به شدت و ویرانگری بی نظیری ادامه پیدا میکرد و امریکا و قدرتهای غربی از همین مقطع ساز و برگ جنگ سرد را به قوت مجاهدین پی ریزی کردند که در بحث آینده بدان می پردازیم.