حقه بازیهای امریکایی در افغانستان
نوشته عبدالواحد سیدی
این نوشته در مورد نظام حاکم در افغانستان و دوستان سیاست پرداز شان که میخواستند جامعه جنگ زده و تخریب شده ما را که به عمد توسط عمال همسایه شرقی جنوبی ما یعنی طالبان بدست تخریب پست گردانیده شده بود با تغیر و کمک در قلمرو سیاسی نظامی در نظام آزاد بین المللی پرداخته و بازنگریهای خرد مندانه یی را در شکست مودل این دیموکراسی که در افغانستان به فساد و انارشی انجامید با عوامل و ریشه یابی اسباب آن اختصاص دهیم تا مردم ما مدلی از دیموکراسی جهان آزاد را که هنوز قسمت زیادی از این سناریو نا دیده و نا خوانده را درک کنند.
ما مجبور خواهیم بود تا در فاصله 1360 تا سال 1388یعنی این سالهای که در جامعه ما متناظر با دوره اوج بحران در جامعه افغانی شناسایی شده ، که طبیعتا! نقطه نظر ها و محدودیت ها و نکات قابل بحث آن دوره را منحیث یک کوله بار ناجور حمل کنیم و شاید هم نقدی باشد در درون نگری و درسهای باشد از شجاعت این قوم که نا گهان در هوای سرمایه داری جهانی بهدر شد.
اکنون در شروع قرن بیست و یکم بهتر میتوان دید که به چه ترتیب بسیاری از ارزشها و بدیهیاتی را که جامعه اسلامی ما با آن سروکار داشتند بتوسط با تمدن ترین کشور ها در ظرف همین چند سال چقدر نا معقول و ظالمانه از دست ما گرفته شد . در پی این مدت ارزشها و باور های راکه ملت ما نسل بنسل از نیاکان خود به ارث برده بودند همه را در این دگر گونی در حالۀ از ابهام و سردر گمی ایکه نظام های حاکم حامل آن بوده است ، جهان ما را بجهان نا معقول و غیر تحمل تبدیل ساخته و حالا هم آمده اند تا از خونهای ریخته شده ما حساب بگیرند و باز هم گرگ و گوسفند را بنام صلح و آشتی در یک آبشخور استاده نمایند تا در آینده ما مدل تازه ای از خدعه و نیرنگ جدید را تجربه کرده باشیم. ما در این سلسله نوشته ها میکوشیم تا علل و اسباب اینهمه بد بختی ها را که کی مقصرو نا رساست؟ اگر با ما باشید باز شناسی خواهیم کرد.
آغاز جهاد افغانستان با استقرار حزب کمونستی خلق اقفانستان با سقوط دولت جمهوری محمد داوؤد خان از طریق یک کودتای خونین که منجر به کشته شدن اکثریت خانواده داوؤد خان گردید نقطۀ چرخشی بود در راه تغیرات اساسی در افغانستان و پا گرفتن جهاد این کشور بر علیه رزیم کمونستی افغان و قوای اشغالگر شوروی که در پاکستان و ایران اوج گرفت و توسط کمک های پیدایی و پنهانی ایالات متحده امریکا و کشور های غربی در حالی تمویل میگردید که این کمک ها از طریق پاکستان بدست مجاهدین افغان از گاو غدود میرسید.
در اینجا امریکا از روز اول دو هدف بزرگ داشت :
1. استقرار و بالقوه سازی نیرو های مجاهدین افغان که از اثر اشغال خاک شان توسط یک قوای الهادی ، نیروی تازه ایمان که روح شجاعت معنوی را در بین صفوف مجاهدین تقویت و از اعتقاد و نیروی کامل ایمان برخوردار بودند. که توسط این روح ایمان ، انهدام بدنه های قوی کشور های بلوک کمونیزم توسط مجاهدین افغان قابل پیشبینی بود که این گروه با ایمان ، دارای شجاعت بالقوه و مهارتهای ابتکاری جنگی نیز بودند که امریکا با استفاده از این توانایی ها میخواست توسط آنها سرنوشت جنگ سرد را که جهان سرمایه داری را بخطر نیستی تحدید میکرد یکطرفه کند.
2. امریکا تلاش دائمی بخرچ میداد تا این نیرو ها دارای یک ستراتیژی طویل مدت سیاسی و اقتصادی که باعث ایجاد یک قدرت عظیم اسلامی و دارای قابلیت های بالقوه نظامی در منطقه نشوند. روی این اصل امریکا و سایر حامیان جهاد افغانستان هرگز نخواستند تا نیرو های پر قدرت جهاد افغانستان دارای افکار و اندیشه های سازندگی برای بقای فردای خود باشند. و به این مناسبت بصد ها ترفند وحیل متوصل گردیده ضیاء الحق و بعداً نواز شریف و دیگرا حکمرانان نظامی پاکستان را ترغیب کردند تا تمام فعل و انفعالات مجاهدین را در یک دایره بسته نگاه دارند و از اتحاد و پیشرفت شان بهر ذریعه ممکنه جلو گیری کنند.و شرط بدست آوردن سلاح و کمک های مالی را برای مجاهدین منوط به پیروی از آی اس آی و دولت پاکستان قرار دهند از این قرار بود که زمانیکه مجاهدین داخل کابل شدند قبلاً سبغت الله مجددی ر ا که از رهگذر سن وسال و قوای نظامی شایستگی رهبری را نداشت در نشست راولپندی وی را در یک دوره دو ماهه بصفت رئیس جمهور ممثل تعین و به کابل اعزام داشتند که فاقد هر گونه برنامه های کاری و سیاسی و قدرت نظامی بود که در نتیجه در همان آغاز اوضاع کشوراز کنترول خارج شد و کابل و سایر شهر های افغانستان یکی بعد دیگر در دام جنگ های داخلی خانه به خانه و شهر بشهر گردید، که این رخداد را نمیتوان یک امر تصادفی و یا کم مایگی مجاهدین تلقی کرد ، بلکه حاصل فعل و کنش های شیطانی دست های پشت پرده بود که هر آن افغانستان را بطرف بی ثباتی قصدی می کشانید که این وضعیت حدوداً بیش از یک دهه طول نکشید که امریکا با تبانی پاکستان طلبه های را که در حین جهاد افغانستان از مهاجرین داخل مدرسه های تعلیمات دینی در پاکستان بود ند به علاوه طالبانی که از تبار طرف جنوب حط سرحدی دیورند بود یکجا ساخته و آنها را بعد از انسجام به یک نیروی بالقوه تبدیل و داخل افغانستان ساختند تا توسط آنها زعامت افغانستان را که در دست پروفیسور برهان الدین ربانی و از تبار تاجک بود از قدرت خلع سازند که اینکار هم به طالبان و هم به جنبش مقاومت شمال خیلی گران تمام شد . نتیجه آن رویکرد خونهای زیادی از هر دو جانب هم مردم و هم طالبان ریخته شد و طالبان بعد طلفات زیاد قدرت را در افغانستان در حالی تصاحب گردیدند که احمد شاه مسعود یکی از شجیع ترین فرمانده جهاد افغانستان تا دم مرگ مبارزه خود را در مقابل طالبان پاکستانی دوام داد. بعد از ترور وی واقعه شگفت انگیز یازدهم سپتامبر 2001 در امریکا بوقوع پیوست که با مرگ این رهبر بزرگ جهادی افغان بی ارتباط نبود چرا که بعد از آن رئیس جمهور بوش به بهانه ای اینکه طالبان و القاعده یی ها در این حملات دست داشته اند قوای خود را بدون مجوز قانونی که عرف بین المللی هست مانند اشغالگران قرون اوستایی و حکومات انگلیس که نیرو های خود را بخاطر بست و توسعه اراضی اشغالی خود داخل مناطق جدید میکردند قوای خود را داخل افغانستان در حالی ساختند که مانور های نظامی از زمین بحر و هوا بالای افغانستان طالبان بشدت سرسام آور و مرگبار شروع و بعداً سایرکشور ها مخصوصاً ناتو را ترغیب کرد تا آنها نیز در افغانستان نیرو بفرستند و بوش به اصطلاح خود کانگره امریکا را به این متقاعد ساخت تا امریکا عملاً داخل یک نبرد جدی بخاطر امحای دهشت افگنی که افغانستان نقطه شروع آن بود گردد .
امریکا ضرورت به آن داشت تا در ساحات دولت داری افغانستان بعد از آنهمه قتل و ویرانی نظام اداری کشور تخریب شده از جنگ افغانستان را باز سازی نماید معهذا در ساحه دپلوماسی و سیاست های روز یک تعداد مردم های معلوم الحال را که بنا بر علتی خاک افغانستان را ترک گفته بودند، بشمول پادشاه افغانستان که آخرین روز های عمر خود را می گذرانید با تعداد ی از شخصیت های از داخل افغانستان همه را وا داشت تا در یک نشست بین المللی که از طریق اداره سازمان جهانی ملل متحد برنامه ریزی میشد گرد هم جمع آیند که فر آیند آن نشست بن بود.که در نتیجه این نشست یک سلسله توافقاتی روی نحوه حکومت آینده صورت گرفت که ملل متحد و کشور های ناظر از این پروسه جانب داری کردند و با یک برنامه عاجل لویه جرگه ها دایر و قانون اساسی افغانستان و حکومت موقت و انتقالی و انتخابی پشت هم تشکیل و پا گرفتند که غرب آقای حامد کرزی را که در افغانستان شناخته نبود نمیدانم از کجا وی را پیش کشید و بخاطر شناساندن او، وی را در چند کانفرانس مطبوعاتی و مصاحبه های خاص و پیوست بهم از او شخصیت سیاسی ساختند تا زعیم آینده این کشور باشد که وی در میان افواهات و سرو صدا های زیادی ناشی از تقلب در انتخابات 1384که بار ها عنوان شد اما گوش شنوایی به خاطر شنیدن اعتراصات فریاد ملت پاسخ نگفت. حامد کرزی در مدت هشت سال از گرفتن قدرت افغانستان که چهارسال آن را به صفت رئیس جمهور منتخب افغانستان سپری کرد توانست تمام زیر بنا های اقتصادی کشور را به بهانه تقویه روش های بازار آزاد که بزعم خودش در قانون اساسی مسجل گردیده بود در معرض لیلام برابرسازد یا بحالت فلج نگهدارد . این شیوه تا فروش املاکات ملی ، فابریکات ، شرکت های تولیدی و خدماتی تصدی ها و بانک ها مزارع کشاورزی معدنیات و غیره را در بر گرفت . بر علاوه مبالغ هنگفتی که از این رهگذر نصیب دولت شد و این به علاوه کمک های چندین ده ملیاردی که اعداد کیهانی را میسازد در باز سازی افغانستان به ترتیبی مصرف شد که بیشتر از انکشاف برنامه های دولتی پروژه های اشخاص قدرتمند که با این پولها سرو کار داشتند به علاوه موسسات غیر دولتی خارجی که شامل هیچ گونه مالیه پردازی و حسابدهی حقوقیی نبودند به گل و ثمر نشست .
آمریکا در ابتدای وحله به بهانه اینکه طالبان رژیم مطلوبی نیست و با القاعده و شبکه تروریزم بین المللی به رهبری اسامه بن لادن در انفجارات مرکز تجارت جهانی در شهر نیویارک و عمارت پنتاگون دست داشته است با اجرای مانور های بی نظیر نظامی که توسط راکت های رهبری شده کروز و هوا پیما های بمب افگن بی 52 تمام ساحات کشور را از طالبان پاک و خون دها هزار طالب بدون تفکیک و توجهه توسط جنگنده های امریکایی به امر فرماندهان نظامی امریکا ریختاند شد و علاوتاً تمام کشور های دنیا را ترغیب کرد تا در این مبارزه بی امان علیه تروریم و قاچاق مواد مخدر اشتراک داشته باشند .
امابالاخره بعد از سپری شدن یک دهه امریکا متوجه میشود که پا ی او و دوستان شریک در سنگرش در لجن زار جنگ در افغانستان گیر مانده است و حالا که رهبری و طرز دید و یقین در امریکا با تبدیل زعامت آن کشور از بوش به اوباما تغیر یافته است، امریکا سعی دارد تا راهی بیابد که پاهای خود را از این لجن که تا حلق همه چیز را در خود فرو میبرد بکشد و لی بقول سیاستمداران کهنه کار که همه مسایل و فعل و انفعالاتی از این دست را زیر نظر دارند کار آسان و ساده یی نیست . شروع این کارزار از اندازه تمام عمر رئیس جمهور موجوده امریکا طولانی تر است و بر میگردد به سازمان سیا و دولتمردان امریکایی که هر شب خواب هراس ناک موجودیت موشک های بالستیک زروی را در زراد خانه های شوروی میدیدند، به این شدند تا جنگ سرد را بتوسط همین نیرو های سر بکف و جان فدای مجاهدین افغان پیش ببرند و شوروی را توسط آنها نابود سازند که اینکار از ادرس اسلام سوژه دلنشینی برای دولت مردان و نظامیگران امریکا و دستگاه های استخباراتی آن و معاونین آن در پاکستان و اسرائل و حتی مصر آماده ساخته بود .
بيشتر جنگجویان جنگ افغانستان مجاهدان تحت پشتيبانی پاکستان و چریک های وابسته به چهار جناح مجاهدین افغانستان بودند. یکی از گردانندگان پيشين عمليات پنهانی سيا می گوید: "نزدیک به ٣٠٠ هزار جنگجو در افغانستان موجود بودندکه میانه رو بودند مگر از جمله ١۵ هزار نفر از آنها در زمره ی اسلامگرایان افراطی بودند." بيشتر آنها افغان تبار بودند اما شماری از جهادیون، از دیگر نقاط جهان همچون مصر، اردن، عربستان سعودی و کشورهای حاشيه ی خليج آورده شده بودند. این همه، نطفه ی آغازین اسامه بن لادن و پيدایش سازمان القاعده شد که در خلال جنگ رخ می نمایاندند. آنان به اصطلاح عرب های افغان شده شرکت کننده در جنگ، اسامه بن لادن، أیمن الظواهری، رهبر جهاد اسلامی مصر و مرد شماره دو القاعده و دهها هزار جهادی از کشورهای عربی، اندونزی، فيليپين، چچن و دیگر نقاط دوردست جهان اسلام بودند.
آنها چریکهایی بودند که پس از جنگ به خانه هایشان در الجزایر، مصر، لبنان، عربستان سعودی و آسيای ميانه بازگشتند ودر آنجاها نیز جنگ را ادامه دادند. بسياری از آنها مهارت های تروریستی مانند ترور، خرابکاری، و بمب گذاری را زیر دست ایالات متحده و متحدانش در مکتب سی ای ای و آی اس ای آموخته بودند [i]