خلیل رومان

 

                                گرمی عاریتی ندهد اثر 

                                                  گرمی خاصیتی دارد هنر

                                                                                 «مولوی»

 

 

تبلیغ ها و مبارزه های انتخاباتی  پایان یافت. پیکار ها به خوبی نشاندهندۀ تمرین پلۀ های اولیۀ دموکراسی و مردم سالاری بود. مردم که هنوز هم از  مبانی و اصول مردم سالاری درک و تجربۀ کافی ندارد و سنت دیرینۀ پا گذاشتن در جای پای رهبر و کلان و سرکرده را پیروی می کند، رفته رفته گام های اول به سوی انتخابات و دموکراسی را می بردارد. ما مجبوریم حتی خلاف میل مان به یکی از کاندیدان - بنا بر سلیقه و دیدگاه خود رای بدهیم. اما، توضیح چند نکته درین مورد لازمی به نظر می رسد.

اول؛ ما خشت اول دموکراسی را کج نهادیم. نمی خواهم هیچ کسی  جریحه دار شود، اما بگذار مردم ما- خصوصاً نسل جوان بداند این بنا که اساس آن کج نهاده شده است، به سر نمی رسد. شاید یک عده را به کرسی، مقام، ثروت و مکنت برساند، ولی یقین دارم که اگر با مغز سرد و دور از خوشبینی و بدبینی برخورد شود، ما سوگوارانه مشاهده کردیم که درین میان، از داشتن یک شخص و تیم مدبر و آگاه که کشتی شکستۀ ما را با اعتماد بیشتر به ساحل مراد پارو بزند، محرومیم.

نمایش تبلیغاتی بعضی ها خیلی عاطفی و احساساتی بود، اگر در عوض هر عکس یک تعداد کاندیدان یک رای گذاشه شود، به میلیون ها رای می رسد؛ به همین اندازه جای یک برنامۀ ملی خالی بود. نامزدان عمدتاً ناشی، بی پلان و حتی بی بیان بودند. بعضی ها از حاضر و معرفی کردن هدف های خود عاجز می نمود.

دوم؛ بعضی نمایش های کار زار انتخاباتی، نقش بیشتر و حتی کلیدی را به دلالان و سرکرده ها سپرد. باز هم عام مردم به حاشیه رانده شد. اشخاصی که به هر حال برای خود سر و کله و دم و دستگاهی از هر راهی و به هر وسیله یی تدارک کرده بودند، با عجله و شتاب و بدون تأمل بر پی آمد ها، برجسته شدند و اهمیت آنان در روند انتخابات بیش از یک رای، به حیث جذب کنندۀ رای قوم، سمت، زبان و مذهب و... بالا برده شد.

 

حامد کرزی، درین میان نسبت به دیگران دست بالا داشت. مسوولیت آیندۀ تقویۀ این گرایش نهایت منفی، الزاماً به دوش اوست که برای حفظ  انحصاری قدرت، منافع ملی را قربان کرده است. با این حال بد ترین توهین به بلوغ مردم  شده است. گوییا مردم هنوز به مرحلۀ نرسیده است که بتواند بدون دلال و سرکردۀ متهم به قاچاق مواد مخدر، چپاولگری، اختلاس وارتشا، فساد و نقض حقوق بشر  راه خود را برگزیند. بسیاری از مردم تقسیم شده به گروه ها، اقوام و مذهب ها، بیشتر در گرو  این سرکرده ها قرار داده شدند، بذل و پخش پول های باد آورده، وابستگی و زیر قیمومت بودن آنان را توأم با چاق کردن دلالان رای، دایمی تر کرد.

 سوم؛ شیوۀ دیگر، شعار پردازی، خشونت و تلقین استثنایی بودن بخشی از قشر ها بود. چنانکه در رسانه ها مشاهده شد این شیوه "موثر" هم بود.  اما در دراز مدت  نمی توان از امتیاز طلبی ها، و زیر فشار بودن قشر هایی که با دم و درم و تومان یاری رسانیده اند، برحذر و مصوون بود.

عبداله عبداله، با شعار های میان تهی، گاه خشونت بار و مسخره آمیز، نمایش قشر خاصی را به نام مجاهدین عنوان کرد و سوار بر پل انتقاد خشن و احساساتی حمایت هایی را نشان داد که بیشتر به  انتخابات ایران  ماناست. درین جوش و خروش و هیاهو، برنامۀ مفصل و حتی مختصر به مشاهده نرسید. تنها چیزی که برآن تکیه می شد، تغییر نظام از ریاستی به پارلمانیست.

چهارم؛ نماد دیگر، شیوۀ نزدیکتر به مبارزه تمدنی بود. این عملکرد، در بعضی موارد حاکی از عقده های پس زده شده است،اما حرکت بهتر به سوی فاصله گیری از تعلق های مروج  را تضمین می کند.

رمضان بشر دوست، مانند سابق بر افشای ماهیت بی کاره و استفاده جوی حاکمیت پرداخت و اما از اجراآت نا متعارفی نام برد که در صورت پیروزی، تقسیم وظایف و عمل بر مبنای آن را دشوار می کند. اگر در صورت کامیابی جای خود و همکاران را مشخص کند، نمایندۀ طیف وسیع مردمی خواهد بود که بدون تعلق های قومی و زبانی و سمتی، امیدی برای دموکراسی واقعی می باشد. او شخص عملاً با تقوا، راستکار، وفادار به وطن، متعهد و مربوط به کافۀ ملت است. همۀ این ها برای ادارۀ مملکت نهایت ضروریست، اما به هیچ روی کافی نمی باشد.

اشرف غنی احمد زی، تجربه دار با برنامه است که سنجیده سخن می گفت و سنجیده گام بر می داشت. اما در نمایش های احساساتی نه او، نه بشر دوست و نه نامزدان دیگر  با حامد کزری و عبداله رقابت نتوانستند، یا نه خواستند رقابت کنند. برنامه های اشرف غنی توضیح ناشده و تفهیم ناشده ماند و رقابت نه در بهتر بودن برنامه ها، بلکه در انگیختن احساسات حمایت کننده گان سیر کرد. شاید او، بشر دوست و یک تعداد دیگر نامزدان، کسانی باشند که بر قشر خاص و گروه خاص تکیه نداشتند، و مردم  را نیروی یاری دهندۀ خود می پنداشتند. این دو شخص، نماد امید به فردای کشور شمرده می شوند، اما اگر با سرد شدن حرارت انتخابات، سرد شوند، همان است که گرمی آنان نیز عارتیست و نه خاصیتی.

پنجم؛ برخی ها با توجه به مصرف های این مبارزه کم و بیش راه در پیش گرفته را ادامه دادند و سهم خود در تقویۀ تهداب دموکراسی را در حد امکان تا آخر ادا کردند.

ششم؛ درین میان، استفاده جویان و آنانی که دموکراسی و امکانات مساعد آن را وسیلۀ تجارت و سود جویی تصور کردند، نیز ماهی مراد گرفتند و علی رغم آماده گی ها و اظهار های تند و تیز کنار رفتند و بیشتر با نامزدانی پیوستند که بیشتر پول و کرسی و موقف در اختیار داشتند.

ما دو  مناظرۀ و در واقع مصاحبه داشتیم که با حفظ اشتباه ها، در تاریخ بی نظیر بود. اولی بیانگر هدف های دو نامزد بود و با استقبال افکار عامه داخلی و بیرونی مواجه شد. دومی صرف نظر از حاتم بخشی هایی که در مورد آن می کنند، مانند دموکراسی و دست آورد های هشت ساله دست کاری شده و فرمایشی بود که شبیه شیر بی دم و سر و یال  اشکم می باشد.

با این همه جای یک موسسه یا موسسه های ملی و قابل باور مردم که به سبک و سنگین کردن برنامه ها بپردازد و صلاحیت علمی و عملی تشخیص خوب از بد، ضروری از غیر ضروری، علمی از غیر علمی، واقعی از غیر واقعی، مصلحت ملی از مصلحت شخصی، و منطقی از غیر منطقی  را داشته باشد؛ به شدت خالی بود.  

حال باید دید که از زمرۀ این بخش بندی ها چه کسی به ارگ ریاست جمهوری پا می گذارد. همزمان می توان برداشت کرد که کدام یک از نماد های یاد شده، واقعیت کلان و عمده و تعیین کنندۀ جامعۀ ماست. اگر رای دهی به آزادی و بدون مداخله که امکان آن دور به نظر می رسد، سپری شود، نتیجۀ آن می تواند گرایش عمومی رای دهنده گان را به مثابۀ بخشی از مردم افغانستان آشکار کند. در آن صورت است که بهی خواهان افغانستان می توانند برای رشد و انکشاف  دموکراسی در کشور تحلیل های واقعی عرضه کنند.

 

 


بالا
 
بازگشت