جلیل پرشور

بخش اول

 

عواقب چند دسته گی ، خود محوری واستبداد تشکیلاتی!

                   « به پیشواز 45 مین سالگرد تاءسیس     

حزب دموکراتیک خلق افغانستان »       

 

یک تذکر ضروری :

حوادث ورخدادهای دودههً اخیر کشور ، سقوط دراماتیک حزب وطن وحاکمیت تحت رهبری آن ، آواره گی ودربدری مردم بعد سال 1371 وقبل از آن ، دست روی دست نشستن تمامی رهبران وشخصیتهای اثر گذار حزبی ودولتی آن دوران درجریان آن حوادث و عدم گرفتن نظر و مشورهً صفوف فداکار وفرمانبردارحزب وهمه مدافعین جانباز رژیم درمورد تعین سرنوشت نظام، درخطیرترین وحساس ترین مرحله ء زمانی،به ده ها پارچه تقسیم شدن تشکیلات حزب ،شروع وادامهءجنگ خانه به خانه دربین یاران وهمرهانیکه روزگاری خونهای گرم وپاک شانرا برای حفظ ارزش ها ، دفاع از اهداف وزنده گی مردم ورفقای شان بدون خم ابرو فدامیکردند ، مرا واداشت تا پیرامون بحرانها وانشعاب های داخل حزبی گذشته وموجود مان ، برای آن انده کی به رفقا ودوستان عزیزمعلومات ارائه نمایم ، تا باشد درپهلوی آگاهی از دیروزوامروز بد تر پار وپرار ، قشر با احساس ومسوولیت پذیر زاءس دیروز و
کادرهای فداکار دیروز وامروز ، برای ختم بحران عمیق اعتماد دربین خودشان وهمه ترقی خواهان ووطن پرستان واقعی ، دراین مراحل بازهم دشوار ونامعلوم سرنوشت وطن ، درموجودیت بیشتر از42 اردو وسیستمهای استخباراتی جهان وتشدید حملات بنیادگراهای طرف حمایت پاکستان ونیروهای مخفی شدهء عربی وعجمی ، دقیق ترفکر کنند وتلاش جدی نمایند.
اعتقاد جدی وجود دارد که همه رفقا ، گروه ها وشخصیت هائیکه از ایشان دراین نوشته یادمیگردد ، از ارائهء این معلومات که کاملا ء واقعیست وجنبهً تخریبی ندارد ، آزرده وعصبانی نمیگردند .ما ، به رسم رفاقت وافغانیت به همه رفقا ودوستان واقعی مان حرمت جدی قائل بوده وهستیم وخود واندیشه ودرون مایهء ناچیز فکری خودرا مدیون آن مدرسه ومعلمینی میدانیم که باصدق واخلاص مارا رهنمون شدند وخود برسر عقیده وآرمان شان سرگذاشتند وتسلیم دشمنان زحمتکشان وآرمانهای رهایی بخش نشدند.
ما، به مدرسه ء عظیم انسان ساز ومردم دوست خود افتخار میکنیم واعتقاد داریم که نسل فداکار ، با تقوا وانساندوستی که دردامان آن مدرسه تربیه شدن، رشد یافتند وتعدادی دراه آرمانهای مشترک مان جان داددند ، نسلی بود بی بدیل که شاید هیچ حزب وادارهء بعد از آن باردیگر نسلی با آن درجهء از فداکاری وخود گذری وبی توقعی نسبت به زرق وبرق زنده گی ، تقدیم جامعه نموده نتواند.
این ادعای مرا ملیونها انسان هموطن ما اظهار واعتراف میکنند . خواهش ما اینست که نتائج ضعیف وغیر قابل بیان انتخابات اخیر دروطن ،به اثر پارچه پارچه بودن رفقای دیروزومنقسم شدن شان به گروه های متعدد تشکیلاتی ، بادرجه ء حمایت واقعی وبالقوهء مردم از حزب ، رفقا وحاکمیت دیروز ارتباط ندهید ومقایسه نکنید.( دراین مورد نوشتهء جداگانه وچشم دیدهای خودرا به اطلاع رفقا وهم وطنان عزیز خواهم رسانید)
.

واخیرا ء ، تقاضای ما ازهمه کادرهای گرانقدر ورفیق اینست که : مانیز به سان اثرگذاران وبزرگان دیروز ، سالهاست که دست روی دست نشسته وتحلیل ها وسخن های بیهوده وناقض وحدت وهمبسته گی حزبی را می شنویم ومتاءسفانه تعدادی به این سخنان (!) باور نیز میکنیم. مرا ببخشید که اگر اظهار میکنم که: (ماکادرها نیز ملامت وبی تفاوت هستیم ) ونه تنها منتظر معجزهً آنانی هستیم که دیگر کارایی وشور وشوق ندارند، بلکه میخواهیم باردیگر سرنوشت مان را درمعرض باد ها و یا آرامش وسکوت وسکون مرگبار قرار دهیم  .

رفقای عزیز !  باید از دیروز نتیجه بگیریم . بیائید ، با شهامت درمیدان وارد شویم وسرنوشت خودرا خود با کل صداقت واعتماد ، با درنظر داشت تمام معیار های لازم سیاسی وتشکیلاتی ، بدون درنظر داشت هیچ نوع اختلاف سیاسی وتشکیلاتی دیروز ،بدون آنکه هیچ گروه خورد وکوچک وهیچ شخصیت عالی رتبه وبی رتبهً دیروز خارج از دائرهً مذاکرات وتفاهم باقی نمانند ، بطور دموکراتیک ، شفاف وبا روحیهء رفیقانه ، وطن پرستانه وغیرجانبدارانه ازگروه ها ، رهبران ، اقوام ، زبانها ومناطق ، بدون درنظر گرفتن سن ومقام های حزبی ودولتی دیروز ، تعین کنیم .

بیائید ، با انرژی تازه وتصمیم جدید وقاطع وبا روحیه ءرزمنده گی ،ازطریق تشکیل حزب واحد ،سراسری ورزمنده به مبارزهء مشترک اقدام نماییم واجازه ندهیم که باردیگر به اثر اشتباهات وخطا های بزرگ ویا بی پروایی وبیتفاوتی نسل موجود سالها بعد،نسل دیگری باردیگر مجبور شوند همه کار ها را از سرشروع نمایند وبه جای دعا ودرود، به ما نفرین بفرستند.

*                  *                        *                              *


45 سال قبل درچنین روزهای ، مبارزین ، پیش گا مان ترقی ودموکراسی خواهی وعدالت طلبی هم میهن ما، که قلب های شان سرشارازعشق به وطن ودفاع ازمظلومان ومحرومان ملیونی این سرزمین کهن بود ، مصروف تشکیل سازمان انقلابی ووطن پرستی بودند که درنتیجهً آن تلاشها وفداکاری ها ، به تاریخ یازدهم جدی سا ل 1343 برابربا ( اول جنوری 1965) تشکلی به نام جریان دموکراتیک خلق افغانستان ، بعد سالها سکوت وسرکوب خونین نخبه گان فداکارجنبش های مشروطه خواهی وضد استعماری ، به اثر توطئه و تخریب کاری گماشته گان استعمار کهنه کار فرنگی، برای تحکیم قدرت وتحقق پلان ها واهداف شوم قصابان کاخ نشین سلطنتی (نادر جلاد وبرادرانش) ابراز موجودیت سیاسی وتشکیلاتی نمود و وارد میدان مبارزات پر از دشواریهای گوناگون گردید .
جریان دموکراتیک خلق افغانستان ، به زودی دربین گروه های مختلف مردم ، درراء س روشنفکران (خاصتاء معلمین ،دانشگاهیان و طلاب مکاتب ) وسایر اقشار جامعه ،ازجمله دربین طبقهً جدیدا ءعرض اندام کرده ء کارگر،طبقهء دهقان وسائر زحمتکشان شهری و دهاتی،نفوذ کرده وازحمایت اهل معرفت وشیفته گان آزادی ، دموکراسی وعدالت اجتماعی برخوردار گردید وبه زودی سازمان های این سازمان سیاسی درمرکز وولایات کشور فعال گردیده ودرراءس سازماندهی ومقاومت مردم دربرابردستگاه حاکمهء جبارو مدافعین ظالم و غارتگر محلی آن قرار گرفت وبه حیث حزب واقعی مدافع زحمت کشان ، ازهمان آغاز فعالیت های سیاسی ، طرف حمایت مردم ومورد خشم مرتجعین داخلی (درراءس ارتجاع سیاه) منطقه و امپریالیزم غارتگر جهانی قرار گرفت .

 
جریان دموکراتیک خلق که بعد ازین ازآن به نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،نام می برم ، به زودی به یگانه حزب مخا لف دولت ،حامی آزادیهای دموکراتیک وتغییرات عمیق اجتماعی ، سیاسی واقتصادی مورد شناسایی مردم ورزمنده گان قرار گرفت .در آن زمان، دستگاه حاکم سلطنتی وعقبگرایان ادامه دهنده ًدسایس قبلی وجدید فرنگی وبر خوردار از حمایت اربابان فیودال محلی وعمال جهان سرمایه داری دربرابرآن صف آرایی نموده و برای بدنام کردن ،متفرق ساختن وتضعیف این حزب ، دست به تحریکات وتخریب کاری های رنگارنگ زدند. تحریک بخش افراطی وعقبگرای روحانیت ، یکی از این د سا یس پلانیزه شده بود که با استفاده ازسطح پایین آگاهی سیاسی مردم وعدم شناخت شان از تاریخ گذشته ً وطن ، خاصتاء ازچگونه گی وترکیب عاملین سرکوب خونین نهضت ترقی خواهی بعد کسب استقلال حاصل شده با خون های بیشماراین مردم سلحشوروباوربیش از حد تاهنوز موجودمردم به این افراد منفعت پرست ، ترقی ستیزودشمن باعدالت وبرابری انسانها بود.


دراین نوشته ، کوشش برآنست تا درمورد بحران های تشکیلاتی وانشعاب های که ریشه و بنیاد عقیدتی وعمیق قابل توجیه سیاسی نداشتند ،تماس گرفته شود، زیرا درموارد کار کرد ها وخدمات بزرگ وغیرقابل فراموش ناشدنی حزب وحاکمیت دموکراتیک خلق افغانستان ، حزبیهای صادق وشخصیت های مستقل وبیطرف حق بین ، مطالب فراوانی را نوشته و
   نشر کرده اند. دراین زمینه قابل یادآوری جدی میدانم که نه تنها دشمنان ومخالفین سرسخت وآشتی ناپذیر داخلی وخارجی آن حزب وحاکمیت آن ،ازبستن هیچ اتهام ناروا و از(کاه ،کوه سازی) برای بدنام کردن وزدود ن تاءثیرات وخاطرات ماندگار وطنپرستانه و خدمت گذارانهً فرزندان فداکار وبی بدیل آن مدرسهً بزرگ میهن پرستی وخدمتگاران صادق به خلقهای مظلوم وطن آن عاشقان برابری وبرادری واقعی همه اقوام ، زبانها ومناطق وطن ،دریغ نکرده اند ، بلکه تعدادی ازبلند پایه گان ،چوکی داران وسیاسیون آماتور،این ( مفسرین سیاسی مطابق نرخ روزومزاج بادارکلان ِ) جهان آزاد که درحق شان ، به کار بردن واژهء ( جفاکاران وخراب کاران ) بی انصافی نیست ، ازسردادن هر دشنام ، بستن اتهام وتوهین کردن درحق آن حزب وحاکمیت قربان شده ً جنگ سرد وتوافقات معامله گرانهً منطقوی وجهانی ، دریغ ننموده وبه این وسیله به دیروز خود نیز جفا نموده اند.این افراد جدیدا ء آزاد منش وگلوبالیست شده ، حتا درحق بهترین یاران دیروز همراه شان درراءس ، شهدا ، معلولین ، بیوه ها ویتیمهای همسنگران گم نام،اما،عزت ،مقام ،شهرت وحتی زنده گی بخشیده به این گروه جدیدا ء (دموکرات وحقیقت گو)،رحم نکرده ویادی از آنها نمیکنند.
بی نیاز از تذکر است که هیچ عقل سالم وهیچ حزبی صادق ، نمیتواند منکر اشتباهات وکج روییهای دیروز حزب وحاکمیت را که درموارد ومقاطعی باعث رنج وعذاب مردم ، منجمله بدنهء اصلی جامعه ، حزب وحاکمیت گردید وعواقب ناگوار وغیر قابل التیامی را بروطن ومردم ما تحمیل کرد ، شود وحقایق را پنهان وهمهً رفقا ودوستان مان را به مثابهء( گل های بی خار) وعاری از اشتباه وگناه ارزیابی نموده وانتقادهای سالم دوستان ودشمنان را ( کار امپریالیزم وارتجاع) قیمت دهد. ولی همه گان میدانند که انتقاد های سالم ، ویا نقد بیطرفانه وعاری از عداوت وکینه توزی های سیاسی وشخصی، نه تنها مفید بلکه سازنده نیزاند ومارا درراه رسیدن به اهداف انسانی ، ناتمام واکیدا قابل پیگیری مان ، یاری می رسانند. اما، این را باید به خاطر داشته باشیم که اگر افرادی از این کته گوری اخیرمی خواهند که با فحش گفتن وتوهین کردن دیروز ودیروزیها که خود نیز از موءثرترین مهره های کلیدی آن بودند، برای خود اعتباروجایگاه موءقتی سیاسی، اداری واقتصادی پیدا کنند، باید به خوبی بدانند که درفرجام این تلاش های شان، چیزی جز شرم وننگ ابدی وانزوای سیاسی مرگبار ، نصیب شان نمیگردد.
آنچه را دراین نوشته متذکر میگردم ، حوادث وانکشافات منفی وتفرقه جویانه ایست که بعد همان کنگرهً موءسس( یازدهم جدی 1343) وخاصتا ء بعد سال 1346 درحزب دموکراتیک خلق اتفاق افتیده وچشم دید خودم است والهام از هیچ نوشته وتفسیر هیچ گروه ، فرکسیون ، حزب ورهبری نیست که من خواسته باشم برای برائت این ومحکوم کردن آن گروه ودسته از آن استفاده کنم . به قولی:( من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم «جان ِ ما»میرود) .!

خواهش میکنم که هیچ فرکسیون دیروزی وهیچ شخصیت موجود ویا طرفداروعاشق شخصیت های به ابدیت پیوسته که ارواح همهء شان را شاد میخواهیم ازیاد آوری این مطالب نرنجند وآن را تخریب واهانت به خود ندانند وبگذارند که نسل مبارزین وادامه دهنده گان راه آرمانهای باخاک یکسان شدهً زحمتکشان وستم دیده های وطن ،در روشنی حداقل انکشافات سیاسی دیروز ِ به تاریخ سپرده شده ، وامروز تواءم بامخفی کاری های جوانب متعدد نظامی وسیاسی خارجی وداخلی، ازجمله عملکردهای خودسرانهً تعدادی ازافراد ادامه دهندهء مرکزیت های خشک نظامی دردرون احزاب دموکراتیک ،آنانی که نیروهای خود ی حساب می شوند ، قرار گیرند و درعمل کردهای بعدی شان کمتر اشتباه کنند واز لغزشهای گذشته وجدید متعدد ما ، درس عبرت بگیرند.
موارد انشعاب ها وبی اتفاقی های سیاسی- تشکیلاتی ذیل را حساب میکنم :

اول : نخستین بحران بی اعتمادی وسوء تفاهم دربین اعضای کنگرهً موسس حزب، روی علت های ذیل شکل گرفت .

1 : نبود درک ، تحلیل ،شناخت وموضع واحد سیاسی درقبال حاکمیت و شناخت دقیق جامعه وسنت های مفید وغیرمفید سخت جان آن که بعضا ء تاحال دربرابر ترقی ونو آوریهای ضروری برای بهبود اوضاع زنده گی مردم ومترقی شدن وطن ،مقاومت میکنند ویا ازطرف منفعت پرستان داخلی وقدرتهای طماع خارجی ، وسیله قرار داده میشوند.

2 : نبود سطح آگاهی سیاسی ، تاریخی ، ملی وایدولوژیک یکسان ویا بهم نزدیک دربین اعضای کنگره . این نقیصه باعث آن شد که دراندک زمان ، رئیس کنگره(آدمخان جدران) ،ملاعیسی کارگر ، غلام محی الدین زرمت وال و بعداء کسان دیگری درجلسات اشتراک نکنند ، طوریکه غلام محمد غبار،علی محمد وتعدادی دیگری قبل از تدویرکنگره با کار تدارک آن مقاطعه کرده بودند .

3 : عامل دیگر شکننده بودن وحدت حزب جدید ، تلاش هرفرکسیون برای کسب اکثریت درکمیتهً رهبری( کمیته ء مرکزی) ، در راءس تلاش های مشهود طرفداران مرحوم نورمحمد تره کی وشادروان ببرک کارمل بود که دوسال واندی بعد،منجر به اولین انشعاب در حزب آنهم در زمانی شد که چندی قبل وکلای طرفدار سلطنت ، باحملهً وسیع علیه فرکسیون پارلمانی حزب درراء س زنده یاد ببرک کارمل ، داکتراناهیتا راتبزاد وسائراعضای فرکسیون  را مورد لت وکوب بیرحمانه قرارداده وزخمی ساخته بودند . درنتیجه ، مدت ده سال این دوفرکسیون تحت عناوین( اکثریت واصولیت) به جان هم افتادند وباثر آن بحران اعتمادی ایجاد شد که باوجود آن که 17 سال ازسقوط حاکمیت آن حزب و42 سال ازآن انشعاب میگذرد ، اختلافات خلقی ها وپرچمی ها،هنوز باقیست.

قابل یادآوری میدانم که درطول سالهای انشعاب وبحران بین خلقی ها وپرچمی ها که این دونام حزبی نیزبعد نشر جریده ًپرچم ، به نام های رسمی این دوگروه تبدیل شد ،ما اعضای دوگروه از موجودیت افرادی درداخل تشکیل های مان غرض تثبیت اکثریت واصولیت با خودمان با افتخار(!) حرف میزدیم وسند میکشیدیم .درحالیکه اکثریت آن افراد با وجود راه یافتن درقله های شامخ قدرت وشهرت ، حزب شان ، تخته ء خیزش های اداری وسیاسی شان را بارها دفن نموده ، از آن ابراز نفرت وبیزاری کرده وحتی پیش کسوتی(!) از بین شان باقامت بلند وجملات سخیفانه درجواب رفیق ویا رفقایی که خواهان فعال ساختن دوباره ء حزب وتاءمین وحدت رفقا بودند،گفته بود که حزب دیروز( لحاف گندیده است ومن خودرا درآن نمی پیچانم!!!؟؟؟).

قابل ذکراست که او وچند تای دیگر همراهش تا هنوز به حیل مختلف با استفاده از امکانات بخش فرتوت سنتهای سیاسی شرقی و تا هنوز زنده وحاکم برروانهای ما که چیزی جز (اطاعت های کورکورانه وقدیمی پرستیهای کشنده) نمی باشد ، مانع تقارب ووحدت رفقا ومخلصین دیروز شان میگردند وخودرا وارث جایداد های فامیل وخانهً مشترکی میدانند که بارها خودشان درکمال هوشیاری وبیداری (!) وبدون آنکه اجباری مطرح می بود،آن خانه را با همه داشته هایش به آتش کشیده اند.

4 : عامل دیگر شکل گیری بحرانهای انشعابی درداخل حزب ، طرح اهمیت دادن به سن، موی سفید ومساءلهء تعلقات قومی وزبانی برای انتخاب( تعین ) رهبر، یا (منشی عمومی) کمیتهً مرکزی حزب بود که آن میراث قومی وقبیله وی تا کنون نه تنها در امورات دولتی واداری کشور،بلکه متاءسفانه دربسیاری از حلقات سیاسی ملی ودموکراتیک گویا چپی، حتی درسازمانهای خودی(؟)مدعی دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، افغانستان شمول ومنزه از افکار قومی – زبانی گرایانه ، دراروپای واحد وبی سرحد ، منتقل گردیده ورائج و حاکم ساخته شده است وهر روز از بهترین وصادق ترین فرزندان وطن پرست ومبارز ،برای ادامهً زنده گی خود، قربانی میگییرد وبا هر آنچه به نام آزادی ، دموکراسی و حقوق برابر اقوام ،زبانها وانسانهاست ، نامردانه میجنگد و ازبیغوله ها وچقری های متعدد به حیث خندق پرتاب هرنوع اسلحهً گرم وسرد سیاسی استفاده میکند وهر روزتغییر موضع میدهد تا افشا نگردد.

5 : عامل دیگر وبا اهمیتی که درشکل گیری بحران اعتماد وبروز اختلاف های درون حزبی نقش بازی کرد ، عدم درک دقیق ذهنیت ها ودرجه تعلقات مذهبی مردم بود. دراین زمینه ، رهبری حزب نتوانست با استخراج شعار های مفید ،اهداف کلیدی برنامه وی واقدامات موءثر بازدارنده درمقابله با ارتجاع مذهبی کار آزموده وموءفق بیرون آمده از جنگ وجهاد علیه نهضت های مشروطه خواهی ،استقلال طلبی ، فرنگی (استعمار) ستیزی ونهضت امانی ، وارد عمل شود وتدابیر لازم وقبلی را برای خنثی ساختن انواع دسائس که بعد فعال شدن تشکیلات حزب ، ازطرف دستگاه سلطنتی وارتجاع داخلی وابسته به فعالیت واداشته شد ،اتخاذ نماید.

6 : کاپی گیری وکلیشه گراییهای سیاسی ، ایدیالوژیک وتشکیلاتی از احزاب وکشورهای سوسیالیستی ، درراس اتحاد جماهیر شوروی که مردمان ، شرایط اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی وسطح درک وآگاهی عمومی مردم ونیروهای فعال سیاسی آن کشورها با وطن ما تفاوت وفاصلهً عمیق داشت ، باعث آن شد که درداخل حزب برسر (راه ها ووسائل نیل به هدف ) مناقشه واختلاف به وجود آید وطرح تحقق دموکراسی ( خلقی )ودموکراسی( ملی ) باعث مشکلات وقطب بندیها گردد وزمینه ساز افتراق گردد .
دوم :
اولین ضربهً کاری برپیکر حزب به تاریخ (14 ثور1346 ) وارد گردید. درآن تاریخ حزب از بالا تا پایین به دوبخش (طرف داران شادروان نورمحمد تره کی وزنده یاد ببرک کارمل) تقسیم وتره که گردید. این دوگروه ، برای بدنام کردن ، درانزوا کشانیدن ، وشکست یک دیگر ، از هیچ امکانی فروگذاشت نکردند .

 اعضای رهبری انتخاب شده درکنگرهً موءسس (27) نفری سال 1343 به مثابه گردان رزمندهء هردوتیم ، وارد میدان شدند وبا شعر ، ترانه، بیانیه ومقاله وارسال نامه ها وپیامها به دوستان داخلی وخارجی ،از انواع اتهام ها وبرچسپ ها علیه هم دیگر استفاده کردند .

درآن انشعاب اعضا وهواداران اکثرا ء پشتون وبیشتر غیر کابلی  حزب به نفع نورمحمد تره کی (منشی عمومی حزب) وبخش شهری واکثرا ءغیر پشتون حزب به طرفداری از ببرک کارمل ( منشی دوم حزب) موضع گیری وسنگر بندی نمودند.

سوم : شهید طاهر بدخشی که یکی از شخصیت های با نفوذ ومستعد فارسی زبان باقیمانده در گروه نورمحمد تر کی بود، انده کی بعد از انشعاب ، از گروه خلقیها جدا شد وبرای خود وحامیانش (شورای انتظار) را تشکیل داد وبه فعالیت مستقلانه آغاز کرد.

چهارم : ظاهرافق ، یکی ازشخصیت های برجسته ء دیگر گروه خلقی ها وکادر سر شناس درقندهار وحوزهً جنوب غرب ، چهرهً درشت دیگری بود که با تعدادی از کادرهای عمدتا ء قندهاری از صف خلقیها جدا شد وگروه مستقل خودرا ایجاد کرد .

جدا شدن این کادر برجسته از بدنهً گروه خلقیها ، بدون شک باعث خوشی تیم مخالف وبی روحیه گی تیمی بود که ایشان به آن تعلق داشتند.این انکشاف باعث آن شد که ادعا ی اکثریت بودن درنزد طرفداران ببرک کارمل که با نشر جریده ً پرچم به حیث ارگان نشراتی شان، به پرچمی ها شهرت یافته ویا د می شدند ، از قوت بیشتر برخوردار گردد .

پنجم : سال 1348، برای پرچمیها ، سال بحران ، شکست ، انشعاب و همچنان پیروزی بود . بحران وشکست به خاطر آنکه درآن سال، دستگیر پنجشیری ، شادروان شهرالله شهپرو شرعی جوزجانی ،سه شخصیت کلیدی ومهم کنگرهً موءسس وافراد برجستهً پرچمیها ، با دلایل مختلف ازجمله ادعای نقش منفی رهبری پرچمی درشکست دستگیر پنجشیری درانتخابات پارلمانی وچند موضوع کم ارزش دیگر ازجمله عدم ( یادآوری ازموجودیت ستم ملی درجامعه) دربیانیهء رهبری حزب شان، از خانهء سابقه ( پرچمی) به خانهً جدید ( خلق کارگر) کوچ کردند .
.
این بحران وانشعاب آنقدر صدمهً بزرگ وجبران ناپذیری را برگروه پرچمیها وارد کرد که هرگز تلافی شده نتوانست . علت وانمود کردن جبران ناپذیر بودن آن انشعاب درآن بود که اکثریت مطلق کادرهای شمال حزب ، خاصتا ً ازبیک ها ، ترکمنها وحتی ایماقها وعربهای شمال، به شمول تعداد زیادی ازکادرهای پنجشیر ، شمالی وسایر مناطق که درمحبس سخنان و توضیحات ( مظلومانهء) پنجشیری صاحب ودلائل آنوقته ً شرعی جوزجانی وشهید شهپررا می شنیدند ، به نفع ایشان موضعگیری کرده وبه صفوف خلق خلق کارگر می پیوستند .
شایان ذکراست که خلقیها بعد این انشعاب دربین تیم رقیب درجشن وشادی به سرمیبردند و به قولی بدون ( دُهل وسُرنا ) مست بودند وکاملا ءمتیقن شده بودند که تاریخ پرچمی ها ( پرچمیگری) ختم شده وبقایای سازمان ازهم پاشیده شدهء پرچمیها به آنها خواهند پیوست.
واژهء شکست را نیز برای آن به کار می برم که تعداد زیادی ازبهترین کادرها ومبارزین آن وقت به طور دسته جمعی درشمال به نفع شاخهء خلق گارگر موضعگیری کردند ودر آنوقت کمر تشکیلات پرچمیها را شکستاندند.
اما ، پیروزی بخش پرچمی حزب درآن بحرانی ترین سال در این بود که: 1 - درانتخابات پارلمانی شهر کابل وبعضی حوزه های ولایتی تعدادی از کاندیدهای آن حزب به شمول دوچهرهء نامدار وسخنور آتشین شان ، شادروان ببرک کارمل ودکتورس اناهیتا راتب زاد به نماینده گی از شهریان کابل به شورای ملی راه یافتند ودرجمع تعداد دیگری از وکلای حزب ، فرکسیون پارلمانی شان را تشکیل دادند .
2 : درآن سال کادرها وفعالین شهر کابل وبخش پرچمی حزب ، درمخالفت با سفر سپیرو اگنیو معاون رئیس جمهور امریکا به کابل ، مظاهره ایرا سازمان دادند که نه تنها حکایت گرموجودیت نیرومند پرچمیها درکابل ، بلکه برجسته سازندهء خصوصیت ضد امریکایی وضد امپریالیستی ایشان بود. آن مظاهره اگرچه عواقب دردناکی را برای این بخش در قبال داشت وتا حال از ذهن ودماغ امریکاییهای دموکرات وابر قدرت خارج نشده وتا هنوز دلهای شان با وجود سرکوبهای خونین اعضای حزب ودولت دموکراتیک خلق افغانستان به قول معروف(یخ) نشده است ، ولی درعرصهء داخلی ومبارزات رو به اوج گذاری دشمنان سرمایه داری وافکار سوسیالیستی درآنوقت ، برای شان به کمک کنندهء قوی مبدل گردید.
این پیروزی با سخن رانیهای های آتشین لهجه وصریح شادروان ببرک کارمل دردفاع از زحمت کشان وافشای ارتجاع داخلی وامپریالیزم جهانی درشورای آن وقت ومظاهرات خیابانی ، تحکیم وگسترش پیدا کرد وکمر شکستهء تشکیلاتی پرچمیهاراست شد واین گروه توانست باردیگر قامت برافرازد . اما، پس لرزه های بحران اخیر تشکیلاتی آنها را آسیب میرساند ، تا آنکه بخش جدیدا ً جدا شده از تشکیلات ایشان ( خلق کارگر) بنابر دلایل متعدد ، که نزد خود شان از اهمیت برخوردار بود ،بار دیگر بارو بسترهء خودرا جمع کرده وبه مهمان خانهء جناح خلقی حزب،نقل مکان کردند.این جابه جایی جدید نیز دیر نه پائید وتعداد زیادی از کادر های شان درصدد ایجاد تشکیل جدیدی شدند که بعدا ء به گروه کار معروف شد تاهنوز موجود وفعال است .

15/11/2009
ادامه دارد ...

 

 



بالا
 
بازگشت