حسن پیمان
نظام فدرالی دمو کراتیک،الترناتیف مثبت برای ختم (سیطره جوئیهای فاشیسم
جنگ وفجائیع) در دورنمای افغانستان
قسمت دوم
به شهادت عینی وگواه موئثق و مستند تاریخی،رژیمهای یک قومی مرکزی غیر پارالمان(شاهی،امارتی،ریاستی وهرنوع مطلق العنان مرکزی"یونیتاری")درطی سده ها وسالهای متمادی،باهمۀ تلاشهای بیهوده ومقاومتهای وحشیانه خود،وبا تغییرچهره ها،روشها ورفتارهای گونگون سیاسی به اشکال مختلف،درعمل ثابت کردند که،تا امروز نتوانسته اند،دولت ونظام دلخواه"مرکزی"خودرا،چه بطورمسالمت امیزباشدویابا خونریزیها ونسلکشیها ونفاق بازیها وایجاد خصومتها بین اقوام وملیتهای شریف،به پیروزی برسانند،ونتائیج مطلوبی ازان بدست اورندوبه اهداف نهائی خود برسند،ویا هم کوچکترین خدمتی راازطریق این رژیمهای طرازفاشیتی قبیلوی،به مردم خود انجام داده باشند ویا مردم خودراقانع وراضی نموده وصلح وارامی اورده باشند.ا..و نتوانسته اند ازطریق این رژیمهای یکه تاز برترجویانۀ خود،به جنگ وفجائیع وفساد ونفاق ملی وخصومتهای قومی،به´فقرومرض وعقبما ندگی جامعه خاتمه بخشند.صلح پایدار،ارامی وسعادت،دموکراسی وترقی اجتماعی،عدالت وبرابری رابدون هرگونه تبعیض وامتیازوبرترخواهی وقوم پرستی به تمامی اقوام وملیتها درسراسرافغانستان،عادلانه وصادقانه ودلسوزانه ،انجام بدهند،ویا به یک کلمۀ کوتاه،تا کنون قادرنشده اند،وبا همۀ تلفات وضایعات وخونریزیهاونسلکشیها وبویژه،باوجود پشتیبانی وحمایت قوی وکمکهای همه جانبه وهنگفت مالی حد اقل رضائیت مر دم خودرا حاصل نموده باشندویا حداقل مواد اولیۀ ضروری روزمرۀ شانرانیزبه موقع تامین ودرراه وحدت ملی حداقل نیم گام هم برداشته باشند،درحالیکه صدها گام بر ضد وحدت ملی پیش رفته اند.ا؟وبااین همه فجائیع وتعصب کور،چه بطوراشکاریا پنهان،بخاطرحفظ انحصارقدرت،درهمۀ عرصه های گونه گون اجتماعی واقتصادی وسیاسی وفرهنگی دراختیاروبکام یک قوم وتبارادامه داشته وبه حیلها ونیرنگهای گونگون سیاسی ادامه داده میشود.ا؟ وبدون انکه درک نماینداین روش تعصب امیزوکورشوئنیستی قبیلوی،نه به نفع قوم حاکم خود تمام میشودونه بااین شعلورنمودن نفاق ومنازعات ملی ومحروم سازی وبه گوشه راندن سائیرملیتها واقوام ازقد رت سیاسی حاکمه،کوچکترین دردی ورنجی ازرنجهای بیپایا ن این جامعه جنگ زده وقربا نگاه اجنبیان وتحت استبدادومظلوم یک سرموی کم میگردد بلکه هزاران رنج دیگربه این رنجهای بیکران،هرروز افزون میگردد.ا.اجزانکه خصومت ودشمنی،نفاق وبدبختی ومصیبتهای گونگون دیگرنصیب این جامّعۀ بیدفاع گردد،ارمغان دیگری ازاین تاریخ تاکنون نداشته اند.ا؟ ستمگران واستثمارگران ورژیمهای مستبد ویکه تاز وحکام یک قومی،پیوسته تغییرخورده اند،وتغییرمیخورند،وبه دستوراربابان خود میروندومی ایند،0اما)(ستم،استثمارزورگوئی واستبدادطرازفاشیستی) که افر یده گار اصلی این همه فجایع،مصیبتها وظلم واستبداددراین جامعه است ،درزیر بنای نهاد هاواهرامهای اقتصادی،اجتماعی وسیاسی وفرهنگی سنتی قبیلوی این جامعه باهمان قوت وقدرت خود،باقی میماندومستبدتر وخشنتر،مفسدتر وسنتی تروخرافی تر ازپیشین خود،همچنانکه هست دست نخورده باقی میماند،ودوام مینماید.ا؟ وبالای این جامعۀ محکوم وتحت استبداد،هربلای که نازل میشود،ویا نازل ساخته میشود،نیزبطورهمیش ودوامدار دربرابران،مطیع وتسلیم بوده،نسل بالنسل ازان به مثابۀ یک جامعۀبی نقش(استقبالگر،نظاره گروتماشاگرو...)وبه حیث یک جامعۀ به اصطلاح(شکرگزار....ا؟)،همچنان بایدباقی بمانندوبه همه جایات وفجائع ان تسلیم وازان بایداستقبال نمایند،که تا امروزبه وضاحت بچشم خودمیبینیم که،همچنان شکرگزاروستم پزیرباقی مانده اند.ا؟ چنانچه ،اقای دای فولادی درکتاب نقادانۀ علمی خود(افغانستا(:قلمرواستبداد)درین رابطه تحلیل ونقد عالمانه مینماید که:"زمامدار در عرصۀ قدرت سیاسی،نیروئی است که نه جامعه دربه قدرت رسیدن ان نقش داشته ونه هم درعزل ان صاحب نقش وقدرتی میباشد...بلکه فردزمامدارراازبین برده یاتعویض نموده وباردیگرفرددیگری درراس نظام مطلق العنانی قرارگرفته است.وقتی نظام استبدادی مواجه با هیچگونه قدرت تحدید کنندۀاجتماعی نباشد،امیردوست محمد،یا شاه شجاع یا امیرشیرعلی،وامروزهم"اقای کرزی درقرن بیست ویکم-صاحب این قلم"،مکررأبه قدرت میرسند،ولی کوچکترین تغییری درنظام استبدادی"طائیفۀ سلطنتی"بوجود نمی ایدکه ازعکس العمل جا معه ناشی شده یا ازارده جامعه نمایندگی کند.ب.."(1)-دراین تحلیل علمی به ارتباط این این نبشتار،انچه که بسیارمهم وعمده نهفته است انست که:نخست،رفت وامد همچو زمامداران مستبددراریکۀ قدرت سیاسی ازیک تباررا بدون هیچ مشروعیت سیاسی،اجتماعی وارادۀملت به اثبات میرساند.دوم-دراین پاچا گردیشیها،بوضاحت نشان میدهد که،توده ها هیچ نوع سهمی ونقشی دراوردن وبردن این زمامداران ندارند،بلکه به استبداد پذیرمبدل گردیده اندومستبدراولوکه"شاه شجاع"یاملا عمرویا گل بالدین ویا اقای کرزی،وسخن کوته هردزدورهزنی دیگری هم که باشد،"بنام سایۀ خداوضل اللاه و...".ا؟،میپرستند.وسوم اینکه-،این تغییرات ظاهری درماشین مسلط استبداد میراثی دولتی،طبق دستورودلخواه اجنبی واستعمارگرکهن وقت چون بریتانیای کبیرصورت میپذیردونظام مطلق العنانی با استبدادان همچنان غیرقبل تغییرباقی میماند.ا.ا-و
ساختارهای دولت فدرالی
قبل ازاغازبحث بالای اصل مطالب فدرالیسم،لازم است تابه تعریفات بعضی واژه ها،ونوع دولتها وملت،کمی اشنائی حا صل نموده وبه یک سلسله معلومات عمومی واجمالی درزمینه دست یازید.-دولت چیست وانواع واشکال ان به ارتباط این مختصرکدام است؟ طورموئجزچنین میخوایم:و
دولت:-دراکثراثارونشرات،دولترا،بمثابۀ عالیترین شکل سازمان یافته سیاسی واداری خوانده اند،ویا به عبارۀ دیگر،دولت حفظ منافع طبقۀ که برای نخستین بار،بازوال جا معۀ بدوی یااولیه وبا غصب ابتدائی ترین وسائیل تولیدونیروهای موئلده وبا ظهورقطب بندی های متخاصم بین مشتی غاصبگروسائیل تولیدونیروهای مو ئلده وبین قاطبۀ عظیم زحمتکشان فاقد وسائیل تولیدونیروهای موئلده، که دراثرپروفاشی جامعۀ اولیه اشترۀاکی بمیان می اید،مینامند.مالکین وسائیل تولیدونیروهای موئلده،برای همایت ازمنافع ودفاع ازمالکیتهای خصوصی بر وسائیل تولیدخود،دستگاهی را باتشکیلات اداری ونظامی وقضائی ومحافظه وی وغیره را بمثابۀ نیروی حاکم برسرنوشت جامعۀ تعین مینمایند.وبه مثابۀ الۀ سر کوبی وبدفاع از منافع خود،استعمال مینمایند.که دارای ماهیتهای ،دکتاتوری،توتالیتاریستی،فاشیستی وافراطگرائیهای(ملی ومذهبی وقبیلوی)ویاهم دولت ملی واقعی ومترقی ودموکراتیک ویا دولت عادلانه،دردرازنای تاریخی،اشکال وماهیتهای مختلفی رابخودگرفته است که،این ویژه گی ها درهرنوع ساختاراداری وتشکیلاتی میتواند،چهره خودرا ظاهر سازد.-و-
ویا دولت را بمثابۀ الۀ سرکوبی،بدست یک طبقه علیه طبقۀ دیگرتعریف مینمایند.و
ویا دولت رامحصول اشتی نا پذیری مبارزات،درجوامع که به طبقات متخاصم تقسیم گردیده است،مینامند.(2).و
قدرت دولتی درمجموع دارای سه قوۀ(مقننه،قضائیه واجرائیه)،میباشد.-دولتها بطورعموم ازلحاظ ساختارهای نظامی -سیاسی)خود،عمده تأ به دو دسته تقسیم میشوند:-و:
الف-میراثی(قبیلوی وطائیفوی یا عشیره ئی).و--ب:-انتخابی.و
دولت های میراثی:-چون(امرا،شاهان وامپرطوران)،درجهان ودرافغانستان نیزازقدیم الایام رواج بوده که بتاریخ علمی موئرخ شهیر ومبارزوطن ،میرغلام محمد غبار(افغانستان درپنج قرن اخیر)،وموئرخ مبارزومعروف و طن کاتب هزاره(سراج التواریخ)و امیرعبدالرحمان خان این (قصاب نهضتهای ملی وازادیخو اها نه)در(تاج التواریخ )ودرجامعه شناسیها وغیره نویسندگان وموئرخین وقلم بدستان بصراحت ازنوع دولتها نام برده شده وتشریحات مختلف گونا گون داده اند.-ونظامهای شاهی نیز بدو قسم اند:ر
شاهی مطلق العنان:-که تمامی قدرت صلاحیتها درهمه عرصه ها بلا قید وشرط وعام وتام بدست شاه متمرکزگردیده است.هرجنایت،فساد وفجایع،ظلم واستبداد وعقبمانیها که درعرصه های مختلف درجامعه رخ دهد،باز هم شاه بنام(سایۀ خدا،ضل للاه،عادل وواجب اللا حترام وغیرمسئول و...)،(3)،درقانون بصورت غیرمشروع انرا درج نموده وبالای جامعه انرا تحمیل وتعمیل مینماید.که درتاریخ ازاین قبیل مثالهای فراوان داریم.
شاهی مشروطه:- نظامیکه همه قدرت مطلقأدردست شاه وبه صلاحیت واختیارشاه تمرکزپیدا کرده نمیتواند،بلکه صلاحیتهای شاه توسط قانون (مشروط)میگردد.یعنی قسمتی ازصلاحیتهای شاه محدود گردیده بالای سائیرقوای دولتی تقسیم میگردد.وشاه بیشترنقش سمبولیک را میداشته باشد.که محمدظاهر،شاه سابق نیزدردهۀ اخیرسلطنت خوددردورۀبه اصطلاح دموکراسی تاجدار.ا؟باتوشیع وانفاذقانون اساسی خود میخواست تا شاهی مشروطه را به تجربه بگیرد،که این امال نیزبنابربیم ازاازادی ودموکراسی وبیم ازرشد احزاب سیا سی وبویژه احزاب مترق چون(ح.د.خ.ا.)،که به سرعت دربین اقشار ولایه ها وطبقات مختلف اجتماعی ریشه دوانیدورشد نمود.وازبیداری شعورسیاسی واجتماعی توده های ملیونی که باعث تغییر ودیگرگونیهای سیاسی واجتماعی در جامعه میگردید،از ان هراس نموده وبویژه که قدرت سیاسی میراثی به سائیراقوام وملیتهای تحت استبداد انتقال نه نماید،واین میراث امانتی به هر قیمتی که تمام میشود باید حفظ گردد،ولوکه مسالمت امیز باشدویا قهر امیز ،وبه نسل کشیها وکشتارهای دسته جمعی وکله منارسازی و به خونریزی وخون اشامی،فجایع واستبداد ابدی وطراز فاشیستی هم منجر گردد.ا؟ باید ازحاکمیت یک قومی میراثی ومطلق العنان مرکزی،دفاع به عمل اید.ا؟ که بلاخره توسط یک کودتای سفید قدرت سیاسی میراثی به پسرعم محمدظاهر شاه به سردار محمد داود انتقال داده شد..؟.ا--و
دولتهای انتخابی:-
الف-(جمهوری ریاستی)و-ب(جمهوری پارالمانی):ر
الف:-جمهوری ریاستی،به گو نۀ شاهی مطلقه،تمامی صلااحیتها واختیارات مملکت را درمجموع به دست خود میگیردوانحصار مینماید،ماننددوران ریاست اقای حامد کرزی،که حتا دربعضی موارد،تغییروتبدیلیهای بعضی از اعضای کابینۀ خودرا،باوجودفیصله های شورای نمایند گان مردم،به صلاحیتهای خودتعین وتوظیف نموده واز ایشان نیزحمایت به عمل می اورد.و
ب:-جمهوری پارالمانی-بهمگان واضح است که،صلا حیتها بیشتربه نماینده گان مردم وبه مسئول قوای اجرائیه ویا به صدراعظم تعلق داشته وصلاحیتهای رئیس جمهورتوسط قانون محدود میگردد،وقسمت زیاد صلاحیتهای رئیس جمهوربه قوۀ سه گانۀدولت ومنجمله به اجرائیه یعنی به نخست وزیربیشتر تقسیم وانتقال مییابد.واما بحث مهم ما دراین جا دربارۀ ساختار های ارضی -اداری دولتهاست که،تحت عناوین(1-فدریشن2 کانفدریشن-3-یونیتاریا مرکزی)،مورد بحث قرار میگیرد که دریک مقالۀ تحقیقی اقای داکتراکبرهمت فاریابی دراین رابطه نیزچنین تعریف گردیده است:"فدریشن--این اصطلاح حقوقی دولتی میباشد که ساختارادرای-ارضی یک کشوررا مبنی برواقعیتهای جغرافیائی،اقتصادی،اجتماعی،مذهبی،زبانی،فرهنگی وواحدهای اداری ایالتی تشکیل وترتیب نموده وحق خود ارادیت را در این ایالتها درچار چوب قانون اساسی دولت فدرالی تفویض مینماید.ر--2--کنفدریشن--عبارت اند ازتشکیل داوطلابانه دو ویا چند دولت مستقل بخاطرهم اهنگی منافع مشترک سیاسی-اقتصادی ونظامی تحت شعاع وزرای خارجه ومالیه ودفاع مشترک وواحددریک نظام کانفدریشن با داشتن قوانین اساسی وروئسای دولت جدا گانه وبدون وابستگی دائیمی از هم دیگرمیباشد.هردولت عضو میتواند داوطلبانه از کانفدریشن خارج شود،این شکل ساختاراداری-ارضی درعصرحاضروجود نداردواخرین کان فدریشن صدسال قبل دراروپای غربی زائیل گردیده است.--3--یونیتارسم(سنترالی یا مرکزیت):-عبارت اند از فرم ویا شکل ساختارواحدهای اداری تشکیلاتی که بمثا بۀاجزای ارضی واداری دولت تحت اداره وکنترول بلا قید وشرط دولت مرکزدری قرارمیداشته باشد.(4)رملت:-.-اقای داکترمحی الدین مهدوی در تحقیقات خوددرموردتعریفات واژه ها (ملت،ملیگرائی،وطندوستی وقوم پرستی وفاشیسم و...)تحلیلها وارزیابیهای همه جانبه انجام داده اند که در اینجا فشردۀانرانقل مینمائیم.: ملت وملیگرائی:ملت ازکلمۀ لاتین(نازی)به معنی متولدشدن امده که درشکل(نیشن)که اشاره به گروهی از مردم داشت،که بر مبنای اصل ونسب یا محل تولد،بایک دیگرپیوندداشتند...وازاواخرقرن هژده بار سیاسی پیدا میکند،ودرترکیب(نیشنلیسم)بکارگرفته میشود،اما مفهوم ملت وملیگرائی،درادامۀ ان حالتی است که کشورها درقالب"قلمروها"(راسیزم)،"امیرنشینیها"(پرنسپلیسم)،"پادشاهان"(کینگ دم)وغیره تصورمیکردند،وساکنان این کشورها را"اتباع"(سبجکتس)میخواندند،وهویت انانرا به یک فرمانروا ویا سلسلۀ حاکم میسنجیدند،نه هرگونه مفهوم هوئیت ملی یا میهن دوستی..."که دراین جا اقای مهدوی بارمعنوی میهن پرستی را از ملیگرائیهای افراطی که منجر به انحراف ازخط اصول میهن دوستی میگردد وبه غریضه های اتنیکی میلغزدواشاره به چگونگی ظهورتاریخی انها،ازهم تفکیک مینمایدوچنین ادامه میدهد."..ملت-، به مفهوم(مردم)وساکنان یک کشور،اولین باردرفرانسه مطرح گردید،درنیمۀقرن نزده باظهور اپراطوریهای چند ملیتی،عثمانی اتریش وروسیه بوجودامد،که ازهمین سبب ملیگرائی به شکل جنبش مردمی درامد.که رفته رفته رنگ میهنپرستی افراطی را بخودمیگیرد،وسائیرملیتهارا خطرناک وغیرقابل اعتماد میشمارد،وخودرا برترومستحق حا کمیت میداند.این ارمانیکه یک ملت-دولت ازلحاظ سیاسی دارای ارمان واحد،وازلحاظ فرهنگی همگون یا متجانس باشد،فقط میتواند ازطریق یک سیاست تبعید اجباری،ونسلکشی وممنوعیت اشکارمهاجرت پذیری بدست می اید.درحالیکه اکنون بزرکترین ومقتدرترین ملت راامریکا تشکیل میدهد وبه گفتۀ(اندروی وود):"ملیگرائی امریکائی هیچ ربطی با تاریخ وسنتهای مشترک(نژاد وفرهنگ)ندارد...."،ودرمورد ویژه گیهای ملیگرائی امریکا با سائیر کشورها اقای دا کترمهدوی چنین ارزیابی مینماید:."...بگونۀ مثال ملیگرائی" صربی"با ملیگرائی ایالات متحده فرق میکند،صربستان عصرملا سویچ درپی تطبیق تعریف جان استوارت میل بر ملت-دولت بود(مرزهای حکومت باید اساسا،منطبق با مرزهای ملیت باشد)،درحالیکه درملیگرائی ایالا ت متحده،نژادکمترین نقش راداراست...وبه همین ترتیب کاربرد(ملی)،معنی همگانی ومتعلق به همۀملت بودن است...."..وموصوف درجای دیگر همین اثرعلمی خود،درمورد ملیگرائی افغانی چنین اورده است:"...استعمال کلمۀ(گفتمان ملی)،نشانه ها ودلا لتهای مشترک همگانی وافغانستان شمول است،شناخته شده ترین نشانه ها ویا شناخته شده ها عبارت اند ازتاریخ ،فرهنگ،سرزمین وائین سیاسی....ملیگرائی درچین،ویتنام وبخشهای از افریقا باایدیولوژی ما رکسیسم امیخت واما در کشورهای اسلامی با غرب ستیزی توام بودوجای مارکسیسم را باورهای دینی گرفت..."..که این این تحلیلگرومحقق،مسئلۀزبانی،دینی،جغرافیائی ویا صر فا فرهنگی وتاریخی را در ساختاریک هوئیت ملی واحد مطلق نمیسازد وباهم مشترک میداند،وبیشتراین مطلب را کنجکاوی نموده وبطورمقایسوی دران نفوذ نموده عمیق ترمیرود ومیگوید:"....ملتها عبات اند ازموجودیتهای فرهنگی از مجموعه های ازمردم که به واسطۀ ارزشها وسنتهای مشترک،بویژه زبان،دین وتاریخ مشترک،بایک دیگرپیوند خورده اند.ومعمولا منطقۀ جغرافیائی واحدی را اشغال میکنند...نمایانترین نهاد ملیت زبان است،یک زبان مظهردیدکاه ها وارزشها وصوربیانی مشخص است که موئجد یک حس اشنائی وتعلق میشود وهمیشه حساس میباشد...اما ملیتهای دارای زبان مشترک نیزهستند بدون انکه تصویری ازهوئیت ملی مشترک داشته باشند....زبان انگلیسی زبان دولتهای امریکائی،نیوزیلاندی،استرالیائی وبر یتانیائی است.اما اینان هوئیت ملی واحدی ندارند،وهرگزخودرا اعضای یک ملت انگلیس نمیدانند. به همین ترتیب است که نقش زبان عربی در کشورهای عربی ونقش زبانهای فارسی درکشورهای ایران،افغانستان وتاجکستان وفارسی گویان کشورهای دیگر.ودرعین حال کشورهای دارای هوئیت ملی شده زبان واحدی ندارند،چون هندی ها ودیگران....بنگله دیش علی ا لرغم وحدت دین به دلائیل تبعیض وبعد مصافت ازپاکستان جدا شد. یعنی با انکه اسلام موئجد اگاهی ملی برای جدائی ازهند گردید،درمورد"بنگله دیش"دیگرعنصرملیت چون زبان وسرزمین بردین ومذهب پیشی گرفت.به همین ترتیب درافغانستان احزابی بر مبنی ترجیح عنصر زبان ونژاد،برعنصردین ومذهب وحتی سرزمین تشکیل گردید،ودرحال حاضر،زمام اختیار حکومت افغانستان درکف گروهی است که به همین گونه می اندیشند.به قول یکی ازنویسنده گان،ترجیح پشتونهای ان سوی مرز،به دلیل همزبانی،مانع اصلی همبستگی میان اقوام این سوی مرزاست...درامریکا وهندوستان تنوع دین هیچ خطری برای تجزیه پیش نیاورد،چون عنصرمهم ملت دراین کشور،نه دین،نه نژاد،نه زبان،بلکه"دولت"ا ست.با این حال مهمترین عنصربرای ملیتها،حس قومیت ووحدت نژادی است.این عنصردرمواردی،مرزهای دینی،مذهب وزبانرا می نوردد.اساس این عقیده انست که نظام چندنژادی،باعث تضعیف وحدت ملی میشود.ازاین رو تلاش برای انطباق مرزهای دولت با مرزهای نژاد ازشعارهای این نوع ملیگرائی است...."،(5)و
با توجه به تحلیلها وارزیابیهای پژوهشی فوق میبینیمکه ،بعضی ازملیگرایان بنابرتسلط برترجوئی وتعصب بیمارگونه درهمه ابعاد اتنیکی درعمق نهاد شان صرفا داشتن یک هوئیت ملی واحد رابرای ملت سازی ووحدت ملی وانهم ازطریق زورمیخواهند تعمیل نمایند وحتی برعلیه هرگونه طرح مترقی ایستاده گی مینمایند،بگونۀ مثال :ایجاد واستقرار سیستمهای پارالمانی ویا فدرالیرا درافغانستان تحمل نکرده باارائۀ دلائیل ضعیف وغیر علمی وغیرتحقیقی دراستقراران مشکل تراشی مینمایند.وارزشهای دموکراتیک ان که از همه مهم تقسیم قدرت سیاسی ازکف یک گروه وتیم خاص بر ترجوی قومی ازمرکز به سر ارشورای محلات که با مشارکت وسیع تمامی اقوام وطوائیف صورت می پذیرد که باارئۀ کلمات واصطلاحات مبهم ومغشوش کننده ازان طفره ررفته بالای ان تماس نمیگیرند وازکنار ان با جبن وبیم خاص عبورمینمایند وانراکاملا بدمعرفی مینمایند.وطراح انرا به اتهام فعلیت برمبنی محدوده های زبانی ونژادی وقومی برای پوشش وتبرئۀ همچو اعمال خود،محکوم میسازند که گویا مانع مسیرمبارزات مشترک نیروها علیه ارتجاع واستبداد واستعمار میگردند.درحا لی که علی الرغم برداشتهای خیالی وذهنی موصوف،مردمان هر ایالت فدرالی دارای ترکیبات ملی واجتماعی اتنیکی وقومی خودرا درجامعۀ که دران زنده گی میکنند طورمشترک درترکیب ان جامعه دارند.وهیچنوع مسائیل اتنیکی،زبانی ودینی ومذهبی نمیتواند درهمچوحالت،جلومبارزات هدفمند وترقی خواهانه وانقلابی را که بالاترازهرمقام ومنافع این محدوده های تنگ نظرانۀ اتنیکی میباشد،بطورقطع جلوگیری نماید.بلکه علی الرغم این خیالبافیها همچوحرکتهای"سکتی وسمتی را"بطورقطع مهاروتحت تأثیر وشعاع خود قرارمیدهد.بگو نۀمثال:اگرولایت کابل رایک فرضیه قراربدهیم،که ازتمامی ا قوام اعم ازپشتون،تاجیک، هزاره ،اوزبیک ،تورکمن ویا مجموع"تورکان" افغانستان نورستانی ،بلوچ، پشۀ ای، پامیری،عرب و...که نظربه حضوروهستی ونفوس شان که درترکیب جامعۀ کابل دارند،ودر پروسۀانتخابات ازهمه گروه ها واحزاب وسازمانهای اجتماعی یا انفرادی ازهرلایۀ که باشند،نظربه نفوذ،حضور ونیروی با الفعل شان در ترکیب نفوس جامعه میتوانند شائیسته ترین کاندید خودرابه پیش بکشند،وجامعه به اساس شناخت ازشخصیت،اهلیت وشائیستگی وسوابق وبسا معیارهای اصولی وقانونی کاندید مورد نظرخودرا انتخاب مینمایند.وان حزب یا گروه سیاسی ویا هرنهادیکه در کا بل وهمچنان درسائیر ولایات کشور استند درمبارزات انتخاباتی سهم فعال میگیرند.وطبعأ هرحزبی که یا گروهی که درکابل ویا به همین ترتیب درسائیرولایات حضوردارند وایجاد میگردند،براساس ائین نامه خودایجاد وبراساس برنامۀ خود فعا لیت ودرسراسرکشور الا کوچکترین واحد اداری درهرنوع فعالیتهای سیاسی ومبارزات انتخاباتی سهم میگیرند،وبه وبویژه موفقیت هرحزب یا نهادسیاسی نیز بستگی دارد به اینکه،چگونه منافع کلیه ای اقوام وقبائیل وطوائیف از هرطبقه واقشارزحمتکش جامعه را در عقاید ورفتارهای عملی خود،بتواند موئفقانه وصادقانه انعکاس دهد وتوده هارا اگاهانه بتوانددرمبارزات عملی اجتماعی به عقب خود بکشاند،وصرف باشعارنمیتوان ازحمایت وپشتیبانی توده ها برخورداربود.پس دراین صورت هیچ مانع اتنیکی؛قومی، زبانی وسمتی به ان مفهوم،دربرابرمسیرمشترک مبارزات این احزاب،گروه ها ویا نیروهای ا زادیخواه وتحولطلب ومترقی ،ایجاد نمیگردد ونمیتواند مانع شود وبه این جامعۀ بسته وکورسنتی نمیتوان،"هم شهید شد وهم غازی بر امد.ا؟".واگربه گونۀ افغان نازی"افغان ملت"ویا گروهی مانندان ازهرتباریکه با عین اهداف وبرنامه عرض اندام نماید،این نوع احزاب وگروه های سیاسی هیچ وقت پیروز نمیگردند،بلکه صرفأ مدتی دردسرراه جنبشهای مترقی میگردند.وانها صرفأ یک مقدار نفوذ ونیرودربین قوم ونژادخودخواهند داشت،نه درسراسرکشور.ودرجریان انتخابات نیزصرف شماری از متعصب ترین مردم متعلق به قوم خودرأی ارزهخواهدگرفت،نه ازسراسرجامعۀ افغانی،چونکه برنامۀ عمل وائین نامۀ ان نمیتواندانعکاس دهندۀ منافع کلیۀ اقشاروطبقات زحمتکش جامعه مربوط به تمام ملیتها واقوام باشد،که مبارزۀ ان دریک محدودۀ اتنیکی،قومی توده وسمتی محدودمانده وتوده های ملیونی درسراسرکشوررا نمیتواندبه عقب خود بکشاند.پس هر حزب وهرنهادسیاسی یا اجتماعی که،درهرمنطقۀ کشورایجادمیگردد،مطابق برنامۀ عمل وائین نامۀخودازاقوام وقبائیل همان مناطق که درترکیب نفوس جامعه عملا حضوردارند،تشکیل وعضویت ان نهادسیاسی را حاصل مینمایند که پاسخگوی این معضلات نظام فدررالی پارلمانی بوده وبدین وسیله درشورا های محلی همان مناطق مربوطه کاندیدشائیستۀ خودرا به رأی اعتمادعمومی مردم ان محل به پیش میکشد،ونظربه ماهیت ورفتارهای عقیده تی وعملی وشائیستگی خودازمردمرأی میگیرد.که بعضی ملی گرایان وسیاسیون بنا برحکم نیات درونی بر ترجوئیهای اتنیکی نهفته درنهاد خویش،این حقائیق تکذیب نا پذیر راانکارنموده وازاین باریکی طفره رفته واگنورمینمایند،وبه این ترتیب ذهن خواننده را بسوی مغشوشیت وشکاکیت های سیاسی واجتماعی استقامت میدهند،که تمامی تلاشهای انها درواقعیت امرصرفأ دفاع ازحاکمیتهای مرکزی"یونیتاری"یک قومی وقبیلوی وعقبگرائی است.که ازموضع روشنفکری ودیگراندیشیها وازدید گاه اصول وپرنسیپهای مترقی نیزبدور بوده که
درواقع درخدمت تحقق اهداف و پلانهای
برترجویانۀ فاشیستی ارتجاعی واستعماری قرارگرفتن
چنانچه اقای داکتر مهدوی مثالهای دیگری را
دراین زمینه درجای دیگر همان اثرخود اورده اند که،چنین میخوانیم:"...امریکا
بخاطرتنوع فرهنگی اش که ثمرۀ قرنها مهاجرت اروپا، اسیا ،افریقا وامریکای مرکزی
وجنوبی است،به خود میبالد.امریکا واسترالیا وزیلاند جدیدموارداستثنائی
اند.بومیان این سرزمینها ازهیچ لحاظی توانائی ادعای ملکیت،تاریخ وحاکمیت را
ندارند،برای سائیرساکنان(مها جرین این سرزمینها)،تأریخ ومدنیت،همزادورودشان
میباشد...افغانستان وسریلانکا،ازمثالهای شناخته شدۀ این تنوع فرهنگی اند...که
باتحمیل فرهنگ وزبان خود برسائیرین،کشوری ازنظرفرهنگی یک دست ودرنتیجه بااثبات
بوجودمی اورند،این پندار گاهی تا اقدام به امهای فزیکی دیگران پیش
میرود...درحالیکه افریقائی،المانی،روس،عرب،هندی وغیره،زیرنامهای"امریکائی
افریقائی تبار"،"امریکائی المانی تبار"،نه تنها خودرادرکشورامریکا مییابند،بلکه
مجالی برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری نیز پیدا میکنند...درافغانستان(درهنگام
حاکمیتهای قومگرا چون زمان حا ظر)حق اظهارتبارگناه نا بخشودنی واقدامی علیه
وحدت ملی است.ا؟(6)-دراینجا به وضاحت دیده میشودکه درنظام فدرالی پارلمانی
درپروسۀ تکاملی جامعه ورونددیگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی وسیاسی،مسئلۀ ملی
واتنیکی به تدریج ارزش خودرا ازدست میدهد،وچنان شرائیطی ایجاد میگردد
که،شائیسته سالاری جای تعصبات ملی واتنیکی وقومی وزبانی وسمتی را اشغال وگرائیش
به محدوه های ملیگرائی افراطی وسمتی فروکش نموده، چارچوبه های فرسودۀ سنتی
وطائیفوی وقومی فروریخته ودرهم میشکند،وارادۀ انسان وازادی ودموکراسی،ازچنگ
قبیله سالاری سنتی رها گردیده وراه رابسوی دموکراسی هموارومسیرتکاملی خودرابه
پیش طی مینمای ید. همچنان به مثال دیگری اگرتوجه کنیم،میبینیم که:"...بخشی از
امریکائیان رو یدادهای"میفلاور"وجنگ استقلال را جشن میگیرند،درحالیکه برای ان
دسته امریکائیها،با اینکه اجدادشان پس ازرویداد های مذکور،واردسرزمین امریکا
شده بودند،مفهوم تقدسی ندارد ویا بسیاری ازاستوره های تاریخی،مشاهیرادبی
وقهرمانان علمی،اثاربرجستۀ هنری وغیره،برای ان عده ساکنان افغانستان امروزی که
اجدادشان طی قرون اخیروارداین سرزمین شده اند،ارزش ندارد.ازنظراین دسته،تاریخ
این سرزمین ازهمان روزی اغازمی یابد که،که این کشوربنام
تبارانان"افغانستان"نامگذاری شد...طالبان مجسمه های بی نظیربا میان را نه به
دلیل دینی وشرعی،بلکه به این دلیل که انها به تاریخ اقوام دیگرتعلق
میگرفت تخریب نمودند....پس ملت میتواند،چندزبانی،چنددینی وچندنژادی باشد...پس
به این نتیجه میرسیم که ملیگرائی اولا همواره مرتبط به جدائی طلبی ازواحد
بزگتر"کشور"نیست،بلکه بجای ان میتوان فدرالیسم ویا شکل دیگری ازعمودی
قدرت (دیوولوشن)نمو دار گردد.درفدرالیسم قدرت برمبنی حاکمیت
مشترک،باایجادساختارهای حقوقی وسیاسی معینی ازلحاظ ارضی(دردرون نظام)توزیع
میگردد.انتقال یا توزیع قدرت یک شکل معتدل تر تمرکززدائی سیاسی است،یعنی
نهادهای که قدرت بالای انها توزیع گردیده،صاحب حاکمیت نیستند.بااینکه
درنظامهائیکه قدرت نهادینه شده است،نها دهائی که انتقال قدرت به انها صورت
گرفته،بخشی ازقدرتهای مستقل را اعمال میکنند.اما ممکن است حتی این اقدامات
نیزباعث ارضای خاطرمملیگرایان نشود،چنانچه درباسک اسپانیا یادراسام هندوی
ستان..."(7)/و داکتر مهدویر با این تحقیق وارزیابی هم جانبۀ
خود تفاوتها وتعریفات وتعبیرات خودرا به درجات مختلف بین ملیگرائی ووطن دوستی
وفاشیسم،ملیگرائی سیاسی ملی گرائی قومی وفرهنگی،قائیل گردیده،چنین
موئجزمیسازد:"...درمجموع ملیگرائی به تعریف مفصل هوئیت است،چون ملیگرائی
ارمانهای سیاسیرا که برانهابنا یافته،مبدل به یک حس هوئیت جمعی میکندکه به میهن
دوستی تعبیرمیشود.در "ملیگرائی سیاسی"،"ملاحظات عینی"،نظیرقلمرو،دین
وزبان،مهمترازهمه"ملاحظات ذهنی"،نظیراراده،خاطره ووفاداری میهن دوستانه
نمیباشند.درحا لیکه در"فاشیسم"ملاحظات عینی مضامین اصلی شمرده میشوند.-ملیگرائی
قومی،حتی ملیگرائی فرهنگی،به نژاد،زبان،دین وقلمرو بیش از هرچیز دیگر بها قائیل
میشود.ملیگرائی سیاسی،عقلانی می اندیشد،درحلیکه ملیگرائی فرهنگی،خیا لبافی
است،که جنبۀ"مرموز"دارد.وملت را یک کل تأریخ وسازمند(اورگانیک)،بی نظیر
تصورمیکند.ملیگرائی فرهنگی بیشترازشعائیروسنتها وافسانه های مردم پسند،بهره
میبرد...ملیگرائی فرهنگی بیشتربیانگرحفظ یک فرهنگ ملی به مخاطره افتاده
است...مانند افغانستان...(8)و. پژوهشگرموصوف،تمائیزاشکا رای ملیگرائی قومی
ازسائیرانواع انرا همانا انحصارطلب بودن ان،به دلیل غیر ممکن بودن پیوستن
سائیرگروه ها به یک قوم ارزیابی مینماید..ودرافغانستان گرائیشهای قومی را
نیرومندتر ازگرائیشهای ملی میداند(ملی به معنی فراقومی وافغانستان
شمول)،وملیگرائ به خاطرنجات کشورازبنداستعمار،خصلت نجاتبخش دارد وبااهدافی چون
ازادی وعدالت ودموکراسی همراه است،درصورتیکه رهبر انشان دست نشانده ووابستگی
های خارجی نداشته و اسباب مدا خلات خارجیهارا مهیا وزمینه سازی
ننمایند.(9)،یعنی بااین تعبیرکه ارمانهای والای ملیگرائی ووطندوستیرا وعدالت
اجتماعی را لکه دارولطمه دار نسازند،وبویژه نوع ملیگرائی که فعلا در افغانستان
حاکم است،به افراطگرائیها،کشمکشهای قومی وتنظیمی وحضور نیروهای خارجیرا درانجا
زمینه سازی ننمایند،که اهداف وارمانهای واقعی ملیگرائی ازملیگرائی
افراطی،احساساتی،تفوق طلبی ونفرتگرائی وخودبرتربینی چون حالت کنونی
درافغانستان،فاصله های بسیار دور وعمیق دارد که بسوی شوئنیسم وشکل پیشرفته
تران به" فاشیسم"،منجرمیگردد.--داکترمهدوی درجای دیگر همین اثرخودمی
افزاید:"...عقایدبرترجوئی،نژادی وفرهنگی در امپریالیسم اروپائی
وجودداشت،اروپائیان می پنداشتندکه،استعمار یک تکلیف اخلاقی است که نسل
سفیدبایدبه نژادهای سیاه،قهوه ئی وزرد،انجام دهد،شوئنیسم ملی درشرق
ودرمرکزاروپا شکلهای خاص یافت.پان اسلامیسم و پان جرمن،این گونه ملیگرائی توسعه
طلب،درعین حالیکه باهم درستیزبودند بالبرلیسم نیزخصومت می
ورزیدند..."(10)و--بااین ارزیابیها بلاخره به این نتیجه میرسیم که:ملیگرائی
افراطی که پی امد ان به شوئنیسم وبه فاشیسم ملیتاریستی تکامل میکند،غیرازمنافع
قوم ونژادخالص خودباهیچ نهادوپدیدۀ ملی دیگرسازش ندارد که پایۀ عقاعدسیاسی
وایدیولوژیکی انرا(نفرت ،خشونت وحقا رت وخودمحوربینی نژا دی وسائیرپدیده های
برترجویانۀ ملی اتنیکی) تشکیل میدهد.که حتی یک طائیفه راعلیه قوم وطائیفۀ
دیگرويا یک خوانواده راعلیه خوانواردیگروازیک تباررا برعلیه تبار دیگربرای حفظ
قدرت انحصاری مربوط به قوم ونژادوخانوادۀ خود،به نفاق وخونریزی
و"لشکروشمشیر"،متوصل میسازد. دوران زمامداریهای قبیلوی وقبیله سالاری سراسر غا
رت و چپاول دزدی وتجاوزبه ناموس یک دیگر قتل وکشتار وکور کردن یک دیگر،گروگان
گیری زن ودختروخانواده یکدیگر،سرقت دارائی واموال وخزینه های یکدگر،وطن فروشی
،جاسوسی،وابستگی ودست نشانده بودن و... بسا فساد وفجائیع ننگین وشرم اور
بیشماری درتاریخ زمامداری های خود بجا گذاشته اند که به حیثیت ووقارکشو همیشه
لطمۀ شدیدی وارداورده است وبی عزت وبی ابرو نموده اند،ا.ا.ا.؟؟؟؟وبعدا بنام
بابا، نیکه، امیرالموئمنین،سایۀخداوغیره با لای این ملت استبداد زده خودرا
ازطریق غیرمشروع تحمیل نموده اند که ،تا امروزادامه داشته است، وبد
ترشده،بهترنی.ا؟--کجاست ان کشورکشایان وامپراتوران صدها سال قبل از امروز،که با
وجودحملات وهجوم وحشیانه، قتل وخونریزیها وجهان سوزیهای خود،به این به
اصطلاح(بابا ها،نیکه ها،امیرالموئمنین ها وبه این دزدان قهرمان وقاچاقبران
ووطنفروشان قرن بیست ویکم،فرهنگ ابادسازی ومدنیت را نیزمی اموختند؟؟--کجاست
همان مغولها،بابریها وتیموریها وتورکان که،بجای ویرانیها،زمین سوخته ها به جای
خونریزیها واتش سوزیها دراین دیارویرانه وبه یغما رفته،نیزبنای چون بنای
افسانوی وحیرت انگیز} تاج محل }دراگره،مناری چون{ قطب منار}قلعۀ چون{لال
قلعه}ومسجدی چون{مسجد جامع}در هندوستان وغیره اثاروفرهنگ گرانبها وافسانوی
وحیرت انگیزتاریخی وتوریستی بی نظیردرجهانرا،ازخود بجای مانده اند،که به
مرکزجلب ملیونها توریستان جهان مبدل گردیده است وکشورهند ملیاردها دالر ازان بد
ست می اورد،تا به این وحشیهای عصر اتم وتسخیرکیهان که هنوزهم بی فرهنگ وازمدنیت
دورمانده اند،پند میدادند وبه همان تناسب بیدادگری خود،فرهنگ
نیزیادمیدادند.ا؟مگرانهابعدازویرانیها وقتل وکشتارها دراین دیارحداقل ازخودهمچو
اثاری وبناهای چون{چارمنارومسجدجامع ومقبرۀزیبای شاعرعارف حضرت جامع در
هرات،روضۀ مبارک دربلخ،وتخت رستم درسمنگان،وبا غ بابروباغ شهراراوبرج ارا
درکابل،وتخت رستم وباغ خلم درسمنگان}وبسا اثاروابدات یادگاری تاریخی توریستی
دیگرکه نمایانگرفرهنگ ومدنیت عالی وپیشرفته درهمان قرن های عقب مانده است. بجای
ویرانیها ازخود بجا مانده اند که به حیث باارزشترین گنجینه های تاریخی وفرهنگی
کشوربشمارمیرود وافغانستان به ان امروزمیبالد،که توسط این اوباشان وولگردان
ودزدان جان ومال وفرهنگ این خطۀباستان،همه صدمه دیده تخریب وفرسوده
گردیدند.تندیسها ومجسمه های حدودسه هزارسالۀ بودا درقلب بامیان،که
ازاسکندرکبیرمقدونی وازچنگیزو مغول ،علاوالدین جهانسوزوروس وانگلیس گرفته
وتمامی کشورکشایان وامپراطوران،به ان حرمت وازان به حیث یک اثارباارزش
تأریخی،حفاظت نمودند.اما توسط این بی فرهنگان عصراتم درقرن بیست ویکم که اخرین
اوج تمدن وفر هنگ ومدنیت است،با اخرین سلاحهای پیشرفته،توسط این دشمنان فرهنگ
وتمدن،منفجر وتاسنگ وکلوخ انرا برده به بازارهای اربابان ای اس ای پاکستان
وبرای حلال نمودن وبه پاس دال وچپاتی،عرضه نمودندکه فاصله و تفاوتهای عمیق
وریشۀ رابین جوامع ان زمان واین زمان نمایان میسازد.ا؟ وبه جامۀ اسلام درامده
وازان طرف مرز داخل اینطرف مرز به "به جان وناموس غیر پشتونها تاختند
"،وحساسیتها ی این جوامع را بیشتر بر انگیختند.ا.ا.ا.اوبسا فجایع
دیگر.ا؟ودرتاراجگری ودزدی وقطاوئلطریقی خود درتاریخ بی نظیر شدند.ا؟و امروز به
وضاحت میبینیکه:"پاسداران سنتهای کهن،انتخابات راخلاف اسباب مشر وعیت نظام
میدانند.نزد انان سه چیزاست:ارث،قومیت،ودستگاه روحا نیت رسمی.چنانچه دیدیم در
اطراف نظام حاکم،هرسه سبب مذکور گرد امده اند،انان بیم دارند که"زعامت سیاسی
ورهبری ملی کشور،ازهرگروه وتعلقات قومی ازاد گردد...وبه این اساس درراه
انتخابات ازاد مانع ایجادمینمایند..."(11).و- تحلیلها وارزیابیهای عمیق وشناخت درست ازجامعۀ
قبیلوی وبر داشتهای حقیقی وتصویردرست وواقعبینانه ازان،مارا معتقدوباورمند به
این حقایق میسازدکه:برای ازمیان برداشتن این مناسبات وروابط منحط وغیرعادلانه
ورفتارهای واپسگرایانۀ سنتی جامعۀقبیلوی وبا همۀ فسادوفجایع،ظلم واستبداد وخود
کامگی وبحرانهای اتنیکی ومعضلات وبغرنجی های ملی،اجتماعی واقتصادی وفرهنگی
وسیاسی ان وپایان بخشیدن به انواع ظلم وستم ملی وطبقاتی ان،افغانستان امروزی ما
به روشی و به رژیمی ویا به سیستمی ضرورت دارد که درشرائیط کنونی حد اقل چنان
ویژه گی وماهیتی را باید دارا باشد که،تا به مثابۀ یک (پلی یا راهی)زمینه ها را
برای گزاربسوی جامهۀ واقعأ دمو کراتیک هموارنموده وبا تعقیب سیاستهای ضدقبیله
سالاری وارباب رعیتی که قادربه درهم کوبیدن چارچوبۀ کهن سنتها ی خرافی قبیلوی
ونهادهای بسته وکورسنتی وارتجاعی وروشها وذهنیتهای کوروعملکردهای ضدملی وضد
دموکراتیک را درعمل پیاده نموده بتواند. تا مردم نقش خودرا درایجاد تاریخ
خود،به قدرت خلا ق وسازندۀ خود واراده درتعین سر نوشت خود،وبرای بدست اوردن حق
وحقوق مشروع ملی ودموکراتیک خود،لااقل اگاهانه تر وبیدارتروازادانه ترعمل نموده
بتوانند.ونقش خودرا منحیث انسانها ی اگاه،فعال، خلاق وسازنده درهمه عصه های
سیاسی،اقتصادی واجتماعی وفرهنگی به عهده بگیرند،وحق وحقوق مشروع ملی
ودموکراتیک خودرا ازچنگال وانحصار مشتی عناصرمتعصب مرتجع وغاصبگرقوم پرست
وعقبگرای ضد ملی وضد دموکراتیک وستمگر بدست اورند.ا.ا.ا وقومگرایان وبرترجویان
حا کم بر سرنوشت جامعه واقعأ اگر بخواهند ازسنتهای کهن به حساب(ففتی-ففتی.ا؟یا
تقسیم قدرت به اساس فیصدی،بادادن امتیازبرای یکی -دو نفرمعا مله گرواغوا گر،که
مطلقأ فریب مردم است ،وبازی باسرنوشت جامعه است،)خاتمه بخشند،واگرواقعأ بخواهند
ازاین نوع منفعت جوئیهای شخصی گروهی قومی،وبا روشهای قبیلوی وقبیله سالاری
نژادپرستی سنتی خود،صادقانه وداع نمایند،ومنافع ملی ومصالح کشوررا بالا ترازهمه
گونه تعلقات اتنیکی ومنافع قومی،نژادی وزبانی ویا دینی ومذهبی خود ومنافع شخصی
خود،ترجیح دهند وبه ارادۀ مردم ورفع انحصارقدرت وبه دموکراسی،بدون کدام بیم
وجبن وهراس،واقعأ تن دردهند،وبجای بیم وترس ازتقسیم قدرت سیاسی انحصاری،اگربیم
وهراس ووحشت از،ازدست رفتن وازنابودی ملت ،فرهنگ،تاریخ وهست وبود این خطۀ
باستانرا داشته باشند؟ودرعمل گذشت وقربانی مر دانه ولمس کننده به یک دیگرداشته
وبر ایجاد اعتمادواقعی بین تمام ملیتها درعمل ثابت بسازند،وبا تفاهم ومشارکت
سیاسی درایجاد"ملت واحد "و"وحدت ملی واقعی" گامها ی عملی وصادقانه بر
دارند.ا.ا.ا.ا--دران صورت امکانات راه های بیرون رفت ازاین بن بستها وفجایع
وفساد ومعضلات وپیچیده گی های ملی واجتماعی وسیاسی وسائیرپدیده های کشنده ومنفی
ونا مطلوب دراین عرصه ها درعمل،مطمئینانه وجوددارد.ا.ا--وازهمین لحاظ،
شعارتقسیم وانتقال قدرت سیاسی ویا گزارانحصارقدرت مرکزی به شوراهای محلی قدرت
وادارۀ دولتی،ازطریق انتخابات ازادودموکراتیک،بدون (تقلب،خیانت وفریب،خرید
وفروش ومعاملات وتجارت بالای مردم شریف وخوش باورما،وبسا فساد ودست بازیهای
دیگر.ا؟)،که دردستورروزقرارگرفته است.ا
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
(قسمت اول)
چرافدرالیسم پارالمانی به مثابه ضامن وحدت ملی والترناتیف مثبت برای (ختم سیطره
جوئیهای قومی وقبیلوی جنگ وفجایع)
دردورنما ی ساسی افغانستان دراین مختصرمطرح
میگردد ؟
چرا بعد ازتحکیم وتنفیذ وتعمیل اندیشه های فاسد فاشیستی وانحصارکامل قدرت سیاسی
بدست یک تباروبعدازتصفیه ای قومی سراسری از ادارات وقدرت حاکمه دولتی وبویژه
بعداز انکه ملیتهای محکوم وتحت استبداد،درمقابل یک عمل انجام شده قرار د اده
داده میشوند واین اوضاع واحوال ناگوارکنونی ومنا زعات خود ساخته را بهانه
قرارداده درطرح حل مسائیل پیچیدۀ ملی وراههای برون رفت ان که اساسا دراین مقطع
زمانی اشدضروروتعین کننده است،کج دهانیها ودندان خواهی هاوحساسیتها نشان داده
میشود؟ واما چرا ازدوصدو پنجاه سال به این طرف نفاق ومنازعا ت ملی که بویژه
ازمسندقدرتهای حاکمه میراثی ا گاهانه دامن زده میشود وتعصبات اتنیکی،حاکمیت قوم
سالاری وقبیلوی استبداد ی که دراین ملک طوردوامدار جاریست،بمقابل ان نه تنها یک
نوع حساسیتهای جبونانه نشانداده میشودودربسا مواردنیزازان استقبال به عمل می
اید بلکه با ملیگرایان وقوم پرستان یکجا وازیک موضع به این اعمال شوم ونفاق
افگنانه،بیشترمیدان داده میشود؟وبویژه،این اوضاع واحوال همیشه برای تطبیق همچو
اعمال خائینانۀ ضد ملی وضددموکراتیک مساعدساخته میشود،وازجانب دولت مردان
سهولتهای بیشتربرای تفتینگریهای ملی مساعدتهای عملی وبادست باززمینه سازیها
میگردد.واما برای انتقادکننده گان ان وبرای مخالفین این جنایتها وخیانتهای ملی
این اوضاع واحوال مساعدنیست وبرعکس ایشان،تهدید،توبیخ وتحقیرنیزمیگردند.ا؟ویا
علیه این خیانتها وجنایات ملی کسی اگرزبان شکوه گشاید،بنامهای"سکتی،سمتی
وملیگرا وتجزیه طلب.ا؟"به ذهنیتها کوبیده میشود؟
وبسا سوالات دیگر ازاین قبیل که،پاسخهای بسیارشفاف،روشن وساده دارد،به هرکسیکه
حد اقل ازکوچۀ سیاست عبورنموده باشد،برایش کاملا عیان بوده وحاجت به بیان
نیست.ا؟واما ایا لازم است به افشاگریهای این خیانتها بیشتر پرداخت و یا بازهم
بگونه قرنهای پیشین دیگرنیز،تسلیم پذیری واستقبال ازاستبدادوپرستش
مستبدوانتظاریهای طولانی دیگری را دراین تاریخ به توده ها تشویق نمود.ا؟
خواننده گرامی میتواند،از لابلای این مختصرپاسخهای خودرا تاجائیکه مقدوراست
دریابد ویا انرابیشترو عالمانه وخردمندانه ترغنی سازد:ر
یک توضیح مقدماتی
امروز جهان بسوی ازادی ودموکراسی وخود مختاریها
ا واستقلال خواهی ها و"تعین سرنوشت خویش"که خصلت ذاتی وحق طبیعی ومشروع بشریت
است،کس بخواهد یا نخواهد به پیش میرود.فقط مشتی از مستبدین وزورمندان متعصب
وفاشیست وحکام مطلق العنان محافظه کار شاهی،امارتی وریاستی ورژیمهای نژ اد پرست
قومی،زبانی وسمتی ازتشکیل نظامهای ازاد ودموکراتیک متکی بر اراده مردم،بیم
وهراس نشان میدهند.تاقدرت انحصارکرانه وتبعیض طلبانه وقومگرایا نه خودرا
درمیدان رزم ونبرد که بین معیارهای سائیسته سالاری ودموکراتیک ومدنیت
خواهی وبین معیارهای قومی وقبیله سالاری وعدم شائیستگی وضد دموکراتیک وجهالت
درانتخابات ازاد ومراجعه به رائی عمومی مردم که مطرح میگردد انرا،ازدست ندهند.ا.
درطول تائریخ زمامداری ها ورژیمهای دارای ماهیتهای مختلف و بویژه بعد
ازتغییرنام خراسان بنام یک تبار"افغانستان"اززمان فرمان روائی احمد شاه ابدالی
(1747) ودودمان سلاطین و رژیمهای خود کامگی بعدی استبدادی ودکتاتوری،ازنوع یکه
تازیهای قومی وقبیلوی،ظلم واستبداد وبیداد گری،قتل وقتال وغارت وچپاول،نسل
کشیها وتصفیه های قومی،وغصب جایدادها وفرهنگ ستیزی ها وفرهنگ کشیها وبا
برپانمودن جشنهای کتاب سوزی ودامن زدن به تعصبات ملی ونفاق با زیها،ومحروم
سازی مردم ازهمه حقوق وازادیهای ملی ومدنی مشروع ودمکراتیک،وانحصار مطلق قدرت
سیاسی حا کمه به اساس قومی وخویشی وفامیلی وبه حا شیه راندن سائیر اقوام تحت
استبدادبشمول محرومسازی اکثریت"قوم حاکم خود.ا" درهمه ای ابعاد دولتمداری،متکی
برشیوه وسیستم کهن(حاکمیت مرکزی میراثی واستعماری تاکنون.ا؟)،نماینگرواقعی(،
ناکامی مطلق سیستم دولت داریهای مرکزی غیر دموکراتیک)،درهمه ای عرصه ها
ونهادهای اقتصادی اجتماعی،سیاسی وفرهنگی وغیره که البته)(دوره حاکمیت دموکراتیک
عوامل وبحثهای جدا گانه را میطلبدکه درفرصت مناسب تماس گرفته خواهدشد)،درتاریخ
این کشور اظهر منشمس است.عدم توجه واحساس دربرابروطن،مردم ووحدت ملی واقعی،ضدیت
کامل باعدالت،ترقی ودموکراسی ورشد واعتلای کشورودفاع خائینانه ازعقب مانی وعقب
گرائی ومحافظه کاری وسنت پرستی وپیروی ازذهنیتهای کوروتاریک وجامدجامعه بسته
قبیلوی وقبیله سالاری وتحمیل امرا،وبابا ها ونیکه ها وشاه ها باتصویب قوانین
غیردموکراتیک وضدملی خودتحت عنوان"...واجب الحترام وغیرمسئول...؟.ا(1 ) بگونه
غیر مشروع بالای این مردم دربند وزنجیر کشیده شده وتابع وتسلیم ساخته شده به
این زمامداران جبار وظالم وستم پیشه(حکام مرکزی یک قومی)وغیره عوامل عینی وذهنی
وفکتورهای داخلی وخارجی زیادی موجود اند که بنا برضرورتهای عینی تاریخی زمینه
های ظهوروشکل گیری سیستمهای مترقی تر ودموکراتیک تروازاد تر دولت داری را بطور
اجتناب نا پذیروناگزیردراین کشورمساعدمیسازد.ا
وصاحب این قلم به این باور است که،این معضلات بزرگ سیاسی،اجتماعی واقتصادی
وبویژه ازهمه داغترمسئله ملی واتنیکی،میتواندازطریق ایجادوتحکیم حکومتها
ونظامهای انتخابی(فدرالی پارلمانی ودموکراتیک)در شرائیط بحرانی وعدم جوشش ملی
کنونی مانند کشورهای دیگرفدرالی درجهان به مثابه یک الترناتیف مثبت وعملی دراین
کشورکه یگانه عامل نجات ازاین وضع نابسامان وبن بست شمرده میشود،حل
نماید.چونکه هرواحداداری حاکمیت ملی خودرامتکی به اراده مردم محل خودایجاد
مینماید،نه به امر حاکمیت مرکزی.ا؟ که دراینجا مردم خود هرمحل ومنطقه درتعین
سرنوشت خودنقش مستقیم دارند. حاکمیت یک قومی مرکزی نمیتواند ازمقامات بالائی
مداخله نماید.وبه همین خاطر فاشیستان که قدرت انحصار سیاسی قومیرا دراینجا
ازدست میدهند به مقابل این سیستم حساسیت نشان میدهند.این سیستم بخاطری مترقی
ودموکرتیک است که سلاح کوبنده ان دموکراسی وارزشهای مترقی ان بوده وبه مثابه
اله سرکوب کننده نهادهای جامدومناسبات کهن وعقبگرایانه جامعه عنعنوی سنتی
وخرافی قبیلوی شمرده میشود.دراین نوع سیستمها حاکمیتهای فدرال در تحقق وعملی
نمودن پلانهای انکشافی-اقتصادی واجتماعی محلات خودیکجا بامردم خودمسئو لیت
انرا به دوش میگیرند،وازتحقق ان نزد مردم خودنیزهمان طورمسطقیما مسئول وپاسخگو
میباشند.وازجانب دیگرباعث ایجاد رقابتهای ازادوسالم بین هم گردیده روند تحول
وتغیر وتکامل وپیشرفت را بین این فدرالهای رقیب تسریع بخشیده مردم را مصروف
اعمار،ابادی وشگوفائی مناطق ومحلات خود میسازد،وبرخلاف نظریات غیر علمی
وغیرتحقیقی وغیراگاهانه بعضی تنگنظران متعصب نه تنها تجزیه وجدائی واستقلال
خواهی را بار نمی اورد،بلکه بر عکس اسباب جوشش ملی وصمیمتها محبتها ،دوستی
وبرادری را بین ملیتهای باهم برادر بشکل طبیعی ان ایجاد نموده وبویژ ه"وحدت ملی
میکانیکی .ا؟" دوصدو پنجاه ساله حا کمیتهای مرکزی را به و"حدت ملی واقعی "مبدل
میسازد.برخی صاحب نظران وفعا لان سیاسی به این باور اند که:..."افغانستان
کثیرالملیت است سالیان متمادی درحق برخی اقوام ستم رواداشته شده،وبه برخی اقوام
وملیتها امتیاز داده شده است،قوم حاکم ومحکوم وجود داشته است واکنون وقت ان
فرارسیده است تا به این بی عدالتی های تاریخی ازطریق استقرارنظام فدرالی
درافغانستان خاتمه داده شود....".(2)
مردم باشهامت ان به پیشاهنگی روشنفکران ترقی خواه
وفرزندان صدیق ان باتحمل ده ها شکست وپیروزی وقربانیهای بیشماران ازدوصدوپنجاه
سال به این طرف برعلیه ظلم واستبدادوبیدادگریهای نظامهای بربریت قرون وسطائی
وقبیله سالاری وبا قهرمانیهاوجانبازیهای بیسابقه هزاران تن فرزندان صدیق
ومبارزین بیباک وسربداران نامدار ویا گمنام که جوقه جوقه درپای داراستبدادطراز
فاشیستی قبیله سالاران وبه لقمه دهان توپ سلاطین جباروخون اشام ،سپرده شده وبه
جرم وطنپرستی وازادیخواهی به نحوی ازانحا نیست ونابودگردیده اند .که امروزمردم
اگاه وپیشقراولان سیاسی ما باگذشت زمان وکسب تجارب ازکامیابیهاواز ناکامیهای
خود ازگذشته های تاریخی خود وبنابر ضرورتهای عینی زمانی بااگاهی وبا بیداری
شعورسیاسی واجتماعی درروند تحولات سریع اجتماعی وسیاسی ونظامی درکشور،میخواهند
اگاهانه درعمق مسایل وحوادث داخل گردیده وراه درست حل مشکلات ومعضلات نا شیه را
دریابند.واکثریت مردم اگاه وشخصیتهای ملی واجتماعی ودیگر اندیشان وروشنفکران
ونخبه گان سیاسی به این واقعیت پی برده اند که یگانه راه بیرون رفت ازمنجلاب
وبد بختیها گزینش راه دموکراسی وایجاد سیستمهای ازاد ودموکراتیک انتخابی
وپارالمانی بوده که ازطریق تقسیم قدرت انحصارسیاسی مرکزی به شوراهای ولایتی الا
واحد های کوچکتراداری وتشکیلاتی ان بامشارکت وسیع ملی،بویژه دروجود دولتهای
"فدرالی پارالمانی"ویا به ان عده قبیله سالاران وا نحصارگران قدرت قومی که قدرت
سیاسی را صرف منحصر به قوم وتبار خود میخواهند وبه این ترتیب از نام فدرالیسم
بد میبرند و(خوش اهنگ نیست .ا؟)یا مقابل ان حسادت نشان میدهند،که درا ین
صورت نیزهر سیستمیکه باشدوهرنامیکه بالای ان بگزاردو ازطریق انتخابات ازاد
ودموکراتیک متکی به رائی ازاد مردم باتشکیل شوراها ازکوچکترین واحدادا ری
ازمحلات ازعلاقه داریها ولسوالیها، ولایات وشهر ها وشاروالیها گرفته تا به
مقامات رهبری کننده مرکزی ان باید به شکل انتخابی ایجاد وتشکیل گردد وقدرت
انحصارسیاسی مرکزی به محلات تقسیم گردد بایدایجاد گردد.که دران صورت میتوان
ازاین بحران مزمن سلامت بیرون امد وبه حل اساسی معضلات ان رسیده گی
نمود..ا وافزون بر ان صاحب این قلم به این باور است که: بعدازفروکش شدن جنگ
سردوظهوردنیای یک قطبی که داردبه سوی چند قطبی برود امر وزبه همگان بروی اسناد
معتبرتا ئریخی ثابت گردیده که،تمامی این معضلات ومشکلات وبحران ها ی غامض
وپیچیده سیاسی واقتصادی واجتماعی و ملی کنونی"درقبال سائیرعوامل داخلی
وخارجی "بطورعمده ازمسا ئیل متراکم نا حل مانده(
اتنیکی،زبانی وقومی ونژادی ومذهبی وغیره )ناشی
میگردد که باعث جنگهای خونین وفجایع غیر قابل پیشبینی میگردد که مضمون وعلت
اساسی وعمده ان در همین اوضاع واحوال کنونی، همان سیطره جوئی اتنیکی وبرتر
جوئیهای قومی وزبانی وعدم توزیع حق وحقوق عادلانه سیاسی واجتماعی-اقتصادی
وفرهنگی درقدرت حاکمه انحصاری مرکزی وعدم ملت سازی ووحدت ملی واقعی تلقی
میگرددکه بعضی سیاستمداران درتحلیلهای خود بالای این واقعیتهای موجودوتکذیب
ناپذیر که درپیشروی چشم تمام مردم میهن ما وجهانیان عملا جریان
دارد،انرااگنورونادیده گرفته انکارمینمایندویا ازکنار ان باجمله پردازی ودلیل
تراشی طفره میروندوتلاش دارند تا انراازچشم تیزبین تائریخ وجامعه پنهان نمایندو
بر علیه ان بد گوئی ومنفی بافی کنند.ا ویا حل انرا بردوش نسلهای اینده وبه
عهده تاریخهای اینده میگذارندوتا ان زمان جامعه را از سائیر نسلها پاکسازی
نموده وبه( دموکراتیزه سازی یک قومی.ا؟)مبدل میسازند.یعنی سوال عمده واساسی که
دراینجا نهایت شفاف وساده،امابسیار حساس وباریک است اینست که:اگر این حق وحقوق
مسلم ومشروع ملی مردم وتمام ملیتهای محروم وتحت استبداد بطور مساویانه وعادلانه
برای ایشان درهمۀ ای عرصه های سیاسی واقتصادی واجتماعی بشکل دمو کراتیک داده
شود،چرانارضائیتها،جنگ وفجائیع،اشوب وخشونت بر پاشود.ا؟ واگرهمه ای ملیتهای که
بنابر حضوروموجودیت خود درترکیب جامعه،حقوق از دست رفته خودرا درهمه عرصه های
سیاسی نظامی،اقتصادی واجتماعی وفرهنگی مجددا تصاحب نمایند وبدست بگیرند،دران
صورت هیچگونه انگیزه وبهانه ای برای ناراض شدن وجنگ واختلاف باقی نمی ماند.ا
ولی زمانیکه سیطره جوئی ایتنیکی وبرترجوئی های قومی ونژادی وزبانی ومحرومسازی
بخش اعظم جامعه ازتمام حق وحقوق مشروع وقانونی ان توسط مشتی انحصار گرفاشیست
ومتعصب،غصبگردد وموجودیت سائیرین را برسمیت نشناسد وبه حاشیه براند،وبویژه
ملیتهای تحت استبداددرباره ستمهای اجتماعی وملی،قومی،زبانی ونژادی ومذهبی
وسائیرمعضلات افریده شدۀاتنیکی توسط حکام فاسد ومتعصب درون این جامعۀ سنتی
قبیلوی ،ازادانه حرفی را به زبان اورده نتوانندو فورا به کفر"ستم
ملی،سکتی،سمتی وزبانی ومذهبی.ا؟ " متهم ساخته شوندواز موضع زور گوئی وتعصب
وبرترجوئی باللایش حمله صورت گیرد.ا؟ دران صورت این ملیتهای محروم ساخته شده
وتحت استبداد نا گزیر سروصدای خودرابالاکنند وحق مسلم ومشروع
خودرابخواهند،چونکه طبق قوانین نافذۀ مملکت وحقوق بشروقوانین ومیثاقهای بین
المللی خودرا متساوی الحقوق میدانند.یعنی ازجمله خواسته های ملی طبیعی ومشروع
وقانونی انهاشمرده میشود .ونباید این خواسته های مشروع ملی وقانونی تحت
عنوان"یاغی وتجزیه طلب و....ا؟"چون دوره ظلمت وبیدادگریهای عبدالرحمان خانی
تاپه زنی نموده، محکوم وسرکوب گردد.ا که جز خونریزی،ویرانگری وبربادی هست وبود
جامعه دیگر هیچ سودی در پی ندارد.ودراینجا به وضاحت دیده میشود که:اگر احیانا
حرفی پیرامون مسئلۀ ملی درمیان بیایدواگر کسی تلاش نمایدتا وا قیتهای نهفته
دردل تاریخ حدود دوصد سالۀ کشورابخواهدبر ملا نماید،شنیدن این حقائیق برای برتر
جویان قومی وزبانی ازان جهت نهایت تلخ ونا خوش ایند تمام میشود که این مسئلۀ
حقوقی یک موضوع کاملاتازه به ایشان بودهوبنابرسیطرۀ حاکمیت یک قومی واز بیم تیغ
جلادان وسانسورگران بنگاه های نشراتی استبداد طراز فاشیستی رژیمهای انحصارگر
قدرت مرکزی کسی نتوانسته است چیزی در این رابطه هاوزمینه ها ازادانه بگویدویا
بنویسدواشکارسازدوهمچون یک پدیدۀ میتافزیکی تلقی نموده انابه کفر(ملیگرائی
ایتنی) وبا حساسیتهای گونا گون وبا صدها حسادتها ودهان کجی ها ودندان خائیها
مواجه میگردد.وطرح همچومسائیل ولوکه هرقدر مثبت،واقعی وحلال مشکلات ومعضلات هم
باشد،باز هم ان یک طرح نادرست وبی موقع یا جدائی طلبی وبه ده ها اتهام دیگرتا
کنون ملزم ساخته شده است.ازاینکه درطول این مدت،جزاینکه همه ای قوانین،اندرزها
وپندار ها،دساتیروفرامین،ونشرات وتبلیغات واجراات عملی،به نفع یک جامعۀ حاکم
ومحافل حاکمۀ ان،وبرای سیطره جوئی ونفوذفرهنگ وزبان ورسوم ان،جنبه عملی داشته
ودیگرچیز مهم وچشم گیری که به نفع رشد وانکشاف فرهنگ وزبان وعنعنات پسندیده
ومثبت سائیرجوامع محروم وتحت استبداد،ازطریق حاکمیت مرکزی یک قومی صورت گرفته
باشد،وجودندارد.واگرکسی تن به تقدیرداده وجرئت نموده چیزی گفته ونبشته هم
باشد،تحت همان عناوین والقاب ساخته وبافتۀ خودموصوف تحت تعقیب قرارگرفته ویا
درلستهای سیاه ویا وابسته به کدام کشورخارجی دورونزدیک مربوط ساخته میشود ویا
تا اخیرانقدرتحت تعقیب قرارمیگیرد که،یا وطن راترک میکند ویا به زندانهاپوسیده
میشودویاهم به ذرایع مختلف نیست ونابود ساخته میشود.وبه عبارۀ دیگروقتا که پای
مسائیل ملی در میان می اید،ازدید واقعیتهای درونی جامعه وازدرک منافع
سائیراقوام عاجزما نده وازدیدگاه یک ملیگرای تنکنظرکورونابینای خشک اندیش
مینگرد،وبرکرسی نشاندن حرف واندیشۀ جزمی وموقف انحرافی برتر جویانۀ که
بطوراگاهانه ویا نا اگاهانه به ان لغزیده است،باید هر نوع اندیشه،ولوکه
دموکراتیک مثبت ومترقی هم باشد برای ان منفی بافی ودلیل تراشی نماید.وبویژه به
وضاحت میبینیم که،امروزموقعرابهترومساعدتردیده،تحت تاثیرشعارهاوشرائیط مسلط
رژیم فاشیستی حاکم درکشور،نیات درونی همچوبرترجویان قومی انا اشکارا میگردد.حتی
ارما نها،اهداف وتعهدات ملی ومترقی دیروزی را نیزفراموش وزیرپا نموده قربان
منافع قومی خود میسازد،وبنابرویژه گیهای اپورتونیسیتی که ازچگونگی نوع مناسبات
اجتماعی ان ناشی میگردد،درروندتحولات پیچیده وغامض سیاسی وبحرانات اجتماعی،تاب
مقاومت اورده نتوانسته به هرطرف میلغزدوازخط اصولی وو طنپرستی ملی ومترقی
خودمنحرف میشود،وبویژه،بنابراوج جنبشهای ملیگرایانۀ اتنیکی وخرافه پرستی،بشکل
افراطی ان که ازبطن فرهنگ خرافاتی جامعۀ سنتی قبیلوی ریشه میگیردو توسط اجنبیها
مغرضانه دامن زده میشودکه،بهترین میزبان وجلب وجزب مساعدی برای شماری از همچو
عناصرمذبذب وبی ایمان وابن الوقت میتواند با شد.ار
فلک کج روشانرا به برکشدبیدل
هرانکه راست بود خارچشم افلا ک است
"حضرت ابول معانی بیدل."
ازاین
ارزیابی مختصرچنین نتیجه میگریم که،همچواشخاص دربرابرهر نوع طرح مترقی وملی هم
باشد،بایدمقاومت،عکس ا لعمل ویا حساسیت فوق العاده نشان بدهد،تا موقف واندیشۀ
جامدانحرافی خودرا به کرسی بنشاند،بگونۀ مثال:نظامهای ملی ودموکراتیک پارالمانی
وانتخابی ویا فدرالی پارالمانی که بمثابۀ یگانه عامل وضامن اساسی حل همچومعضلات
بزرگ ملی واجتماعی درتاریخ بشریت به اثبات رسیده است وموفقیتهای چشمگیری نسبت
به نظامهای(یونیتاری)یا مرکزیت خواه ناکام وغیرانتخابی وغیردموکراتیک وغیرمشروع
که مطلقا فاقد این ارزشهای عالی دمو کراتیک میباشد،چون رژیم فاسد وبی کفایت
ونهایت رسوای اقای کرزی که نتنها درتاریخ کشورما بلکه حتی درتاریخ زمامداریها
درجهان کاملا بی نظیرخواهدبود.ا؟ بصورت مستقیم یاغیرمستقیم ازان دفاع ویا
درخدمت تحقق اهداف شئونیستی ان قرارمیگیرد.ا
د
برای اینکه به نتائیج بیشتبرومثبت این بحث دست یابیم،بایددرعمق خصوصییات
دموکراتیک پدیدۀ فدرالی داخل شویم وبیشتربشگافیم وکاردبردهای عملی انرا
درجامعۀ خود با استفاده ازتجارب دیگران،جستجونمائیم.اا
امروزدرجهان کاملا به اثبات رسیده است که(ملیگرائی افراطی،شوئنیسم وفاشیسم
وملیتاریسم)که منحیث یک پدیدۀ واحدوجدائی ناپذیربرای رشد و تکامل یکدیگر،لازم
وملزوم یکدیگراند،ارزش،اعتباروحیثیت خودرا نزدجهانیان بکلی ازدست داده اند.واین
سیستم درمجموع ناکامترین.،منفورترین وفاسدترین وخون اشامترین سیستم درجهان
بوده،برتری منافع قومی ونژادی وفرهنگی را بالاترازمنافع وطن ،منافع بشریت
ومنافع ملی واجتماعی واقتصادی،وبالاترازمنافع صلح،ازادی،دموکراسی وعدالت
اجتماعی،دانسته،دشمن وحدت وهمبستگی،صفاوصمیمیت وبرادری وبرابری دربین ملیتها
درسطح ملی وبین المللی شناخته شده است.درهرگوشۀ دنیا که فاشیسم،شوئنیسم
وبرترخواهی وزورگوئی سایه افگنده وحق وحقوق ملیتهارا پایمال نموده است،انجا
کماکان،تنشها وخشونتها،خونریزیها ونزاعهای ملی بالاشده باعث جدائیها واستقلال
خواهیها وخود مختاریها گردیده است.ا
بگونۀ مثال: در بر تانیای کبیربعد ازجنگهای
خونین وتنشها وکشمکشهای زیاد بالاخره مجبورشد تا برحق مشروع ملی
وقانونی"ائیرلیندشمالی"و"ویلز"پاسخهای مثبت بگوید.وبه اعطای یک سلسله امتیازات
حتی تا سرحد خود مختاری اقدام نماید.ویا در فرانسه زبانهای"بروتن"و"کرس" برسمیت
شناخته شد.ورژیم اپارتایددرافریقای جنوبی واژگون گردید،واین نمو نه های زنده
تاریخی است که دیگربشریت حاکمیت یک قومی وبرتر جوئی وا متیاز طلبی را بالای یک
قوم و یااقوام دیگر نمی پذیرد.وازهمین لحاظ اندیشه فاسد هیتلری وموسیلینی
وسائیر رهبران فاشیست جهان درنزد تاریخ وبشریت محکوم گردیدوبالای ان خط بطلان
کشیده شد. وبه زباله دان تاریخ دفن گردید. بشریت دیگر نمیخواهدجنایات هولناک
وکله منارسازیها وکوره های ادم سوزی ا نسان دوباره در تاریخ تکرار شود.ا
در نظام فدرالی چنان سیستمی حا کم میگردد: که ممثل یک حاکمیت ملی ودموکراتیک
بوده ودارای اهداف وارمانهای ملی ودموکراتیک میباشدکه توسط یک حکمیت ملی ومردمی
ازطریق ایجاد وتشکیل شوراها ازکوچکترین واحداداری الا بالاترین مقام رهبر ی ان
بشکل دموکراتیک انتخاب وبه منصۀ عمل واجرا گذاشته میشود.که در ان نتنها مشکلات
قومی،زبانی،مذهبی وسمتی ونژادی وغیره ناحل نمیماند،بلکه بمثابه تا مین کننده
ازادی های بیشتر،اعاده دموکراسی ورشد متوازن درسراسرمحلات وشهرها درهمه ای عرصه
های اقتصادی- اجتماعی وفرهنگی وکلیه ای اهرامها ونهاد های جامعه بوده ودر
مجموع بمثابه دربرگیرنده حلال مشکلات وعموم معضلات اجتماعی عمل مینما
ید،وازهمین لحاظ است که اگر نظام دولتی باسیستم ریاستی ویا سنترال اداره
گردد،جزاینکه بطرف دکتا توری،نظامیگری وفاشیسم سقوط نماید،دیگر هیچ منفعتی به
نفع جامعه از ان بدست نمی اید.چون سیستم ریاستی یک سیستم مرکزی بوده تمامی صلا
حیتها واختیارات بدست رئیس جمهورمحصورومتمرکز میگردد ودر قانون نیز تسجیل می
یابد.ودر جامعه که،وقتی رئیس جمهور ان صاحب تمام صلاحیتها واختیارات کامل بوده
ودرهمه امور مملکت همه کاره باشد،این نظام بدون هیچ شک وشبه یک نظام فاسد ودکتا
تور بوده وریس جمهوران مستبد وبه خود کامگی گرائیده وبنابرماهیت ضد ملی وضد
دموکراتیک وغیر مشروع خود،بالاخره د ستگاه های اداری دولتی وجامعه را به فساد
وبحران رهبری مینمایدوبه دیگر چیز بلدیت ندارد وهیچ قدرت هم نمیتواند جلو
خودسری های انرا بگیرد.وباز پرس قانونی نماید.که ظلم واستبداد،قتل
وغارت،چوروچپاول،غصب وتجاوز،قاچاق وجنایات وبسا فساد وفجائیع دیگربه امورروز
مره ای وی تبدیل میگردد،وبه ان بلدیت کامل حاصل نموده وبادست بازعمل
مینماید.اماشرائیط امروز ومردم ذهنا تغیر نموده وبه زور سرنیزه نمیشود
که،حاکمیتهای مرکزی وانهم ازطرازفاسیستی قبیلوی ویک قومی رادراین قرن بیست ویکم
طور دوامدار با خونریزیها حفظ کرد ورژیم ملیگرای افراطی واستبدادی دیگر
نمیتواند به شیوه ای گذشته اش به حکومت فاشیستی-استبدادی،فساد وفجائیع خودادامه
دهد.ا... وباید به صدای مردم وبه خواسته های انان پاسخهای قناعت بخش باقلب گرم
وبامغز سرد،داده شود،خشونت درکشور ما همیشه ناکام بوده وناکام خواهد بود.ا
همه بخاطر دارند که دراستانه تدویر لویه جرگه قانون اساسی مردم مهن ما بویژه
صفحات شمال کشور،درمزارشریف،جوزجان ،سرپل،فاریاب وتخار،سمنگان وبدخشان وعده ای
ولایات دیگر،تمایلات واراده خود راطی تظاهرات وگرد هم ائیهای قانونی ومسالمت
امیز چندی قبل به نمائیش گذاسته بودند وحتی اقای حامد کرزی ویک سنا تور
امریکائی نیز به قناعت وتفاهم رسیده حمایت نموده بودند که درافغانستان
بنابراوضاع واحوال ناارام دوامداروپراگندگیها وعدم اطاعت مردم ازنظام مرکزیت
"سنترالی"وعده ای زیادی ازوکلای اگاه مردم"درشورای نمایندگان"درپارالمان
افغانستان نیزبه شدت پشتیبانی وحمایت ازاین خواست توده ها نموده وحتی در
کمیسیونهای مربوطه طرح مسوده قانون اساسی نیز منحیث یک طرح جدید مورد بحث جدی
قرار گرفته بود،که بایدنوع سیستمی چون فدرالی پارالمانی پاسخگوی حل معضلات
وبحرانهای فعلی بوده،خطرات گوناگونیکه وحدت وهمبستگی وتمامیت ارضی را تهدید
منماید استقرار یابد،که توسط بعضی عناصرمتعصب وبرتر جوی معلوم الحال انرابه نفع
خود ویا قوم حاکم خود مناسب ندیده بدون انکه از ماهیت دموکراتیک این سیستم حد
اقل خبری یا معلوماتی داشته باشد ویاتوسط گروه افغان نازی"افغان ملتی"وبویژه
دراثر تلاشهای مهره های پیشین نزدیک به اقای کرزی وسایئربرترجویان قومی
معلومالحال گرد پیش ریاست وکابینه وی ،مانع قبولی این اندیشه سالم و سیستم نوین
اداری وتشکیلاتی گردیده وحتی براثر فشارهای سیاسی-نظامی طالبان وفاشیستهای مصمم
وهدفمند،ذهنیتهای غرب وجامعۀ جهانی را چون دپلوماتهای زرنگ وماهرودوزبانه
پاکستانی درزمینه با رهزنی ها واغواگریهای محیلانه تغیردادند وپیوسته
تغیرمیدهند..اوازازمائیش این نظام ملی ودموکراتیک جلوگیری نمودند. ازاینکه
سائیر ملیتهای تحت استبداد ومحروم ازدوصدوپنجاه سال به این طرف،نه سفیری،نه
دپلوماتی نه کدام پست کلیدی ومهمی درداخل ویاهم خارج کشورداشته اند که باعث
سرشناسی وارتباطات گونا گون.ا؟رسمی وشخصی مانند افرادوگروهای قومی حاکم فوق
الذکربامقامات غربی برقرارنموده ازتمامی حقائیق عینی وواقعیتهای درونی جامعه
ایشانرا وتمامی مراجع وارگانهای خارجی وجامعه جهانی را منظما درجریان
بگزارندوایشانرااگاه میساختند.اکه دراین عرصه ها نیزاین ملیتها مطلقا عقب
مانده وناکام ساخته شده اند.ا وباخت امریکائیها ومتحدین نیزدرهمین نقطه نهفته
وگره خورده است که بارها راپورهارا بطوریکجانبه شنیده وبه راپورهای گونا گون
وکاملادروغ یک گروه خاص معلوم الحال ازیک تبار اتکا نموده وبالای ان تصمیم
اتخاذ نموده است.ا اگرزعما ودپلوماتها چون پرویز مشرف رئیس جمهور مستعفیع
پاکستان که باتعقیب دونوع سیاست ودونوع دپلوماسی وبادوزبان وسیاستهای
پهلودارونهایت زرنگانه وحیله گرانه در مجموع به کشورهای غربی درراس به
امریکائیها دروغ میگفت وگول میزدتا مبالغ هنگفت پول وکمکهای بیشمارنظامی را
بدست اوردوخودرا اباد ساخت،وحتی یک گام شمارشده ولمس کننده هم درراه صلح وثبات
وقلع وقمع دشمنان وازبین بردن طالبان والقاعده درعمل نه برداشت.وبجای ان برعکس
میهن مارا،اردوی قهرمان ملی مارا وهمبستگی ملی مردم مارانیز طبق پلانهای شیطانی
انگلیسی پاشان نموده درهم کوبیدوبه لانه تروریسم تبدیل وبه بربادی سوق داد.هم
طبق تعهدات مخفی که داشت،بنیادگرایان افراطی اسلامیرا رشد وحمایه وبه انها پناه
داد،وجلو حملات امریکائی وائتلاف بین المللی ضدتروریسم جهانیرا محیلانه گرفت
وهم ازتمامی کمکها وحمایت وپشتیبانی انها برخوردار گردید وبرخوردار
میگردد،وباوجود انکه تا دندان باسلاحهای اتمی نیزخودرا کاملا مجهز وبه یک قدرت
اتمی جهان نیز مبدل گردیده است،که این همه را ازدپلوماسی زرنگانه خود بدست
اورده است.او...اما زعمای افغانی ما به اشاره طالبان این مزدور مزدوران راه
میروند وبه دوهل وسرنای انها میرقصند.وتلاشهادارند چون همتای قبلی خودمانند
پرویز مشرف باتهیه راپورهای یکجانبه بدون دلایل علمی ومنطقی وغیر موئثق،نه
بخاطرمردم بلکه بخاطر بقای خود وچند روز دیگر ادامه استبداد،غارت
وقاچاق،خیانت ورشوت خود میخواهند ذهنیت حلقات دپلوماتیک غربی وامر یکائیهارا با
دروغ گوئیهای زیاد مغشوش نما یند وگول بزنند که تا کنون هم توانستند تا یک
مقدار به این شارلتانیهای خود موئفق هم باشند.تیم فاشیستی حاکم بر سرنوشت مردم
افغانستان که غیراز خود وهمتباران ایشان هیچ قوم وملیت دیگری که درحرم وحلقه
سیاسی قدرت انحصاری حاکمه ان راه ندارند وجامعۀ جهانی وبویژه امریکا نیز بنابر
پالیسی حمایوی موجودازاین طرز حکومت وباهمین ماهیت فاشیستی ان
ناگزیرگردیده،انچه که ازمغز وکله بیمارفاشیستی این گروه انحصارگرقدرت سیاسی
قومی به ایشان ارایه میگردد،روی ان حساب مینمایند وبروی ان تصامیم میگیرند که
تا امروز نتائیج ان جزبربادی وبدنامی ارمغانی درپی نداشته است.ا
وعلت ان هم دراین استکه:همچون ارتباطاطی ویا
نهادی،ارگانی،اشخاصی ویا کدام دپلوماتی درهیچ سطح ودر هیچ مرجع ای نماینده گی
ازسائیرملیتهای محکوم وتحت استبداد داشته باشد،درهیچ جائی وجود ندارد که همچو
راپورهای راست ودروغ اغواگرانۀ دپلوماسی وسیاست بازیهای دوگانه وپهلودار
ومحیلانه راباهرمقام خارجی وبویژه باامریکائیهادرزمینه انجام دهد که تا اگرذهن
شانرادرجهت منافع عام ملی ومنافع سائیرملیتهانیزتغیرداده نتواند،حداقل باارایۀ
معلوماتها ی موئثق واگاهیهای لازم همه جانبه ،نه یک جانبه ازحوادث وقضایای عینی
وواقعی درون جامعۀ افغانی برای ایشان بتوانندازبدترین وضع دراینده ها جلو گیری
به عمل اورند.ا...ودورازامکان هم نیستکه طا لبان ونیمه طالبان ویا طالبان
نیکتای داروتیم برترجوی اقای کرزی با جمع نیمه روشنفکران دنباله روانها درخارج
وداخل کشور دست بدست هم داده به ذرائیع مختلف وبا اتخاذ راه ها وشیوه های مختلف
بنابرروابط قوی ونهاد ها ودپلوماتهای قبلی وفعلی وحلقات ارتباطی فاشیستی رژیم
یکجا راپورهای تعصب امیزیکجانبه وبحران افرین را تهیه وازچینلهای مختلف به
مقامات مختلف دپلوماتیک خارجیها نرسانند.ا؟ وباپابوسیها وزانوزدنها وبا پزیرش
هرنوع شرط وشروط وباده ها کذب ودروغ واماده گی خودرا باپذیرش انواع چاکری
ونوکری طبق عادات همیشگی اسلاف شان به خارجیها سپرده باشند که سالهاست باچنین
شیطنتهاوبا وارونه ساختن حقائیق وتصویرهای غیر واقعی ونادرست ازقضایای درون
افغانستان ذهنیتهای جامعه وجهانرا مغشوش نموده وبه حاکمیت استبدادی وفاسد
وبدنام خود ادامه میدهند واین چارکلاه ها وتیم برتر جوی دور پیش اقای کرزی جمع
یک عده خوش خدمتان معلوم الحال دیگرنیزبخاطر کسب امتیاز میتوانندبسا همچو
راپورهای شیطنت امیزیک جانبه غیرواقعی وبی اساس راتهیه وتقدیم نموده هرکسیراکه
خواسته باشندبنام جنایتکارو خائین وغیره به مقامات ودپلوماتهای خارجی معرفی
نموده ویا ازطریق رسانه های جمعی به نشرسپرده وباین عمل ضدملی وضد مردمی
میخواهند به اصل دزدخائنین وجنایتکاران خود برائت بدهند.ا؟وحرف خودرا به کرسی
می نشانند.ا.وازحر ف یکدیگرنیزحمایه مینمایند.ا.ا.که یکی ازاین برنامه های
توطئیه گرانۀ وماجرا جویانۀ ضد ملی وضد دموکراتیک انها،انتقال جنگ به تقاضای
فاشیستان،طالبان مذدوروطالبان نیکتائی دار،کمریش وبیریش ونیمه روشنفکران دنباله
رو به طرف شمال افغانستان بخاطر نا ارامسازی،وبرانگیختن طوفان های خشم ونفرت
توده های ملیونی مردم که اصلا به جنگ وخونریزی وبرادرکشی علاقه ندارندوازجنگ
وجنگ افروزان سخت نفرت دارند وبه زنده گی صلح امیزغریبانه ومظلومانۀ خود بیشتر
علاقه مند بوده ومصروف ان هستند،میباشد.ا؟
به اساس گزارشات خبرگزاریهای باخترازولایت فاریاب ازقول روزنامۀ(ویسا)به نقل
ازبعضی سفارتخانه ها،میخواهندزمینه را برای ایجادوتشکیل پایگاه نظامی به
اصطلاح"گروه جنگجویان اویغورمربوط به القاعده"رامساعد سازند.(3)
واینکه این اویغور های طالبی والقاعده چگونه
وازکجا،ازاسمان دیسانت واززمین چون
سماروق روئیدند،وبه یک شب پایگاه نظامی ساختندوبه سطح ملی وبین المللی
ازایجادواستقرار یک پایگاه ظامی وامادگی جنگی وقابلیت خودرابدون کدام حمایت
وپشتیبانی.ا؟به همگان اعلان مینمایند،جدا قابل سوال بوده عواقب بدوسرنوشت شوم
ان ازقبل نیزمعلوم است.ا... وهمچنان به اساس گزارشات خبرگزاری نهادفرهنگی"ففتا"ازجرمنی
(20-اکتوبر-09)ازچینل تلویزیون اریانای اقای بیات پخش گردیده گفته میشودکه صدها
طالب مسلح توسط هلیکوپترهای احتمالا انگلیسی درمنطقۀ سرخون ولسوالی اند خوی
ولایت فاریاب پیاده گردیدند.عبدالحق شفق والی فاریاب درصحبت تیلفونی خود به
تلویزیون اریانا گفته ،بما نیزاطلاع رسیده است که طالبان مسلح توسط هلیکوپترهای
ناشناس درولسوالیهای اند خوی پیاده گردیده اندوما مسئولینرا موئظف ساختیم
تادرباره تحقیقات کرده ودرمقام ولایت اطلاع دهند.وازقول خبرگزاری "ففتا"قبلا
طالبان مسلح درولایات قندزوبعضی نقاط دیگرصفحات شمال توسط هلیکوپترهای احتمالی
نیروهای ائتلاف بین المللی پیاده گردیده بودندکه وضعیت امنیتیرا برهم
زدند.ا(4)ودلچسپترازهمه انست که اقای کرزی دریک نشست خبری،انتقال به هراس
افگنان توسط چرخبالهارا تا ئید مینمایدومیگویدکه:"برخی ازکشورها هر اس
افگنانرابا چرخ بال به ولایاتهای سمنگان،بغلان وقندزانتقال داده اند.به گفته وی
این انتقالها ازپنج ماه به این سوصورت گرفته است...اقای کرزی واقای مجددی،کدام
کشورخارجی رانام نبرده اما قبل ازین داکترعبدالاه وعطامحمد نور، حلقه های
درحکومت افغانستانرا متهم به نا امنی درشمال کشورکرده بودند(5)وسوالهای زیادی
درذهن مردم خطورمینماید که: این هلیکوپترها ازکدام کشوروازکجا وچه قسم ازفضای
تحت کنترول قوای بین المللی عبورنموده اند؟واین هلیکوپترها ساخت کدام ممالک
بوده اند واین واژۀ اقای کرزی(هراس افگنان.ا؟)کی هاا ندوبه کدام گروه تروریستها
تعلق میگیرند وازکجا تامین میگردند؟ واقای کرزی که پنج ماه قبل ازانتقال این به
اصطلاح هراس افگنان درصفحات شمال خبربوده چرا تا کنون خاموشی وسکوت
رااختیارنموده وبه کس نگفته است؟وبعد ازپنج ماه وقتیکه این جنگ جویان انتقال
داده میشودوپایگاه های نظامی طالبی دربعضی جاها اعمارویاایجادمیگردد،بعدا برسر
زبان وگفتار می اید؟.ا وده ها سوال شگفت اور دیگر است که اینده را نهایت
مبهم،تاریک ویأس اوربه مردم ما ارمغان میدهد.ومناطق ارام کشوررا به ناارامی
وخشونت وخونریزی وایجاد خصومتها واتش دشمنیهای جدید ملی وقومی ونژادیرا،قصدا
وعمدا شعلور میسازد..ا وافزون بران اقای مجددی رئیس سنا طی اظهاراتی گفته است
که:"ما ازیکی دوماه قبل اطلاع داریم که به طالبان ازطرف خارجی ها کمک
میشود،موادغذائی واسلحه میدهند،مرمی میدهند.بسیاروقت است که به تشویش
هستم...""چیزیکه پاکستان انتظارمیبرد ان همه وضعیتی که برخی ازجانبداران
پاکستان به امیدواری تمام ازسپردن سرنوشت افغانستان به پاکستان سخن میگویندواین
شایعه را وسیعا دامن میزنند که امریکا سرنوشت وایندۀ افغانستانرابه پاکستان
خواهدسپرد"..(6)ر..
ازاین درامه ها وصحنه سازیهای محیلانۀ سیاسی چنین برمی ایدکه رئیس دولت اقای
کرزی( پنج ماه )قبل ورئیس سنای ان اقای مجددی(دوماه)قبل ازانتقال طالبان
درصفحات شمال برای اغازجنگ درمناطق صلح پسند وارام کشورخبردارند،اما سکوت
وخاموشی رااختیارمینمایند که درواقعیت امراین عمل را تأئیدوازان حمایت خودرا
گویا با این سکوت خوداعلان مینمایند.وبه این ترتیب گویا بدون اردۀمردم
افغانستان ونماینده گان انها،به این جنگ تحمیلی مشروعیت میبخشند ومردم بی دفاع
را اغفال ودرمقابل یک عمل انجام یافته می خواهند قرار بدهند.وازاراده،اعتماد
ورائی صادقانۀ مردم مظلوم وخوشباور ما،تا به اخیروتا که میتوانند استفادۀ
سؤمینمایند.ا؟که به این ترتیب ازیک طرف بایداین جنگ لعنتی فرسائیشی وفرمائیشی
وتحمیلی،بزوروتزویرونیرنگ به سمت شمال کشورکشانیده شود،وازجانب
دیگر،باپایمالسازی مردم صفحات شمال،تروریزم به اسیای میانه راه یابدوایجاد
نگرانیهای قصدی در این مناطق وکشورهای همسایه ومرزهای ارام را تحریک به جنگ
نموده ودردسرهای بی درمانیرا مجددا ایجاد نمایند.ا.ا وافزون بران با گسترش جنگ
درشمال کشورخونریزیهای مجدد قومی واتنیکی رابین مردمان شریف جنوبی وشمال کشوررا
بخاطرانتقام گیری های طالبان درجنگهای پیشینه درسمت شمال وشعلورساختن دوباره
خصومتها ودشمنیها،بین اقوام وطوائیف شریف پشتون وغیرپشتون بوده که دورۀ
زمامداریهای فاشیستی ولشکرکشی های قوم ستیزانه ونسلکشیهای امیرعبدالرحمان خان
ونادرخان ووزیر محمد گل خان مو مندرابه ذهن ادم دوباره تداعی مینماید.وبصراحت
بایداذعان نمود که این بازی سیاسی نیزمانند سایربا زیهای دیگرهمیشه درشکست
وناکامی بوده،جزخونریزی وتلفات وضایعات خطرات تجزیه وتهدید جدی استقلال وتمامیت
ارضی افغانستان وعواقب شوم دیگاازان،بازهم چیزی دیگری بدست نخواهدامد.ا؟
اما عقل سلیم حکم میکند که نباید طوفانهای خفته خشم مردم دوباره برانگیخته
شودوبا ماجراجوئیهای نا عاقبت اندیشانه خونهای بی مورد به صفحات شمال کشوربازهم
بیشتر ریخته شود.باقضایا بایدبامغزسردوباقلب گرم وبدون احساسا ت خشک ومحا سبۀ
غلط ونا عاقبت اندیشانه،وبادرک وشناخت دقیق وتحلیل وارزیابیهای درست وهمه جانبه
وتعمق مزیدبه پیامدهای نا گواران،بایدبرخورد صورت گیرد.نه بطوریکجانبه،جامد وکا
ملاسطحی.ا؟...جامعۀ جهانی باید ازدید گاه های مدنی وبا بصیرت کامل وخرد مندانه
وازیک موقف بلند قدرت جهانی مسئو لانه وسنجیده باپدیده های ماحول خود برخورد
مینمودند.ونبایدبرسر هرمسئلۀ ایکه عواقب ان تاریک ومبهم با شد، وازموضع
برترجوئیها بشکل یک جانبه ، پلانها وبرناهمه های یکجانبه غیرعملی وبد نام کننده
وبحران افرین که اعتباروپرستیژخودرا بیشترازپیش لطمه دارسازند،دست
یازید.ا.ابلکه برعکس بایدبجای واکنشها وایجاداشوبهای خفته وخموش وشعله ورساختن
منازعات مزیدملی درمناطق ارام وصلح امیز،باید که ضرورتها،نیازها وخواسته های
این مناطق ومحیط های ارام وصلح امیزبطوردقیق ودلسوزانه مطالعه وطبق ان باروی
دست گرفتن برنامه های عملی بازسازی وپیاده نمودن ان درهمچو محیط های ارام
ومساعد درکشور،بجای توپ وتانک وراکت وبمب واتش سوزیها،قتل وغارت
وویرانگریها،باید ماشین والات زراعتی،تراکتوروکمباین والات تخنیکی زراعتی
وکودهای کیمیابی وتخمهای اصلاح شدۀبذری وادویه جات زراعتی ومالداری،بخاطرپیاده
نمودن(اگروتخنیک زراعتی)ومیکانیزه سازی زراعت درمجموع
وبخاطربالابردن سطح فی واحدتولید(یونیت
تولیدی)دران مناطق ارام زراعتی که بیشتراز(85)درصد مردم ان با پیشۀ دهقانی،
باغداری ومالداری،سروکاردارند،به اساس سالنامه ها وامارهای رسمی دولتی دهه های
قبل،بیش از(71درصد)عایدناخالص داخلی ملی کشوراز(سکتورزراعت)بدست می اید که،به
این نوع کمکها اشد ضرورت دارند که بایددراین مناطق فرستاده شوند..اوبه مناطقیکه
ارام است بایدپلانهای بیشتربازسازی رویدست گرفته شودتاناارامسازی عمدی وقصدی
ان.ا؟ تامردم کمکها ومعاونتهای کشورهای کمک کننده راواقعا درعمل بطورلمس کننده
درک نمایندوازایشان بشکل طبعی ان قدردانی وپشتی بانی به عمل اورند.ا
بادرنظرداشت حقایق انکارناپذیرفوق،همچونظامهای فاشیستی نظامیگرومحرک اصلی نفاق
ونزاعهای ملی وقومی وحامی جنایت کاران قومی وتباری ورهبری ضدملی وضددموکراتیک
وغیرعا دلانۀان،بایدبشکل دموکراتیک بدون "انتخابات
تقلبی.ا؟"تغیریابد،وبخاطربراورده ساختن این مأمول،این ارمان وخواستهای ملی
ودموکراتیک ونیازهای مبرم وضروری و دورنمائی مردم افغانستان که باتغیرقانون
اساسی واستقراریک سیستم ازادودموکراتیک چون"فدرالی پارالمانی"منحث یک سیستم
الترناتیف ملی ومردمی،ازطریق برگزاری انتخابات ازادودموکرتیک،مستقیم،سری
وعلنی،برای تشکیل شوراهای محلی،علاقه داری،ولسوالی،شهری،ولایتی،وشاروالیها
وغیره ارگانهای محلی قرت وادارۀ دولتی الا مقامات بالائی رهبریکنندۀمرکزی ان
وبویژه درمناطقیکه صلح وثبات وارامی درانجا مستقراست،اشدضرورت پنداشته
میشود.یعنی درافغانستان سیستمی وحکومتی ایجادگرددکه هم صلح وثبات وارامی که
یگانه ارزو ونیازمبرم مردم است،تأمین گردد،ومناطقیکه دراختیاردولت است حداقل
بطورنمونه میتوان این سیستم راازمائیش نمود؛که به این ترتیب هم ابروی خود وهم
ابرو واعتبارحامیان خودرا نیزبتواندحداقل حفظ نماید.ا؟ که ازتحریک وحمایۀ
ناقلین همتباررژیم یکقومی درمناطقیکه دراقلیت هستندعلیه سائیر ملیتهای
دیگر برای بدنامسازی وبهانه ودست اویزی برای سرکوبی مناطق ارام وادامۀ خونریزی
بیهوده دراین مناطق صلح امیزبطورقصدی،جزشکست وبدنامی وتلفات وضایعات وناکامی
وشرمساری ونفرت مردم وتاریخ،دست اورد دیگری در پی نخواهدداشت.ا؟ درحالیکه این
اصل به همگان روشن است،هرقدرکه،حکومتها ودولتها،ملی،مردمی ودموکراتیک باشند،به
همان اندازه ازپشتیبانی مردم خودوسیعا برخوردارمیگردند.هرگونه حکومتی
که،هرقدرهم خودرا ملی ومردمی بگوید،اما ماهتا،ملی ومردمی ومشروع نباشد،بویژه
ازنوع مرکزیت"یونیتاریسم"وانهم تک قومی باشد،درعمل بسا دیده شده که شوربختانه
همچودولتها به همان تناسب بطرف دکتا توری واستبدادوشئونیسم گرائیده وازمردم
خودبه فرسنگها فاصله گرفته است،وبلاخره نزدمردم بی اعتباروبی پرستیژگردیده
وباعث ایجاد اشوبها،تنشها ومنازعات ملی،قومی وقبیلوی،ظلم واستبدادونفاق وشقاق
قومی ونژادی میگردد.استقلال وتمامیت ارضی رابه خطر مواجه نموده زمینه مداخلات
خارجی را نیزبیشترمساعدنموده است،که بالاخره به سقوط نیزمواجه میگردد،که بهترین
نمو نۀ ان رژیم روبه زوال اقای کرزی است.ادرجامعۀ ایکه ازیکطرف مردم اگاه،روشن
ومردم مدنی ان ازمهد مردخیزومردپرور"ام البلادبلخ"،جوزجان،فاریاب،سمنگان
،تخاروبدخشان باستان که عملا برای ایجاد وتشکیل سیستمهای مترقی
پارالمانی"فدرالی انتخابی"بانک فریادواذان خودرا بموقع ارایه داشته اند.ا
وازجانبدیگرودلچسپتراینکه،اقای داکترعبدالاه عبدالاه درپروسۀ برگزاری انتخابات
ریاست جمهوری وکاندید بریاست جمهوری ایندۀ کشورکه به اساس
گزارش(22-اگست-09)خبرنگاری باخترازکابل بحضورداشت"گرنت کپین"دریک کنفرانس
خبری،بعدازانتقادات شدیددررابطه به مداخلات کارمندان دولتی،تقلب درصندوقهای
رأیگیری وبازنمودن بعضی مراکزرأیدهی وهمچنان به نقض قوانین درولایات
قندهار،غزنی،وردک،قندزوغیره بخاطر جلوگیری ازاین استفاده جوئیها،خواستاریک
ساختار(فدرالیسم ملائیم)درافغانستان گردیدکه دران مردم ولایات
بتواننددراتخاذتصامیم مهم ازطریق انتخابات ازادسهم بگیرند،وبه این منظورباارایۀ
یک برنامۀ نسبتا مشخص اقتصادی برای مبارزه علیه فقروبیکاری،راه رشدزراعت وحمایت
ازتولیدات داخلی رادراولویت برنامه های کارییش نیزقراردهد..(7). نمایانگرانست
که اماده گی شرائیط برای همچودیگرگونیها دراین جامعه ،تحت فشارجنبشهای
ازادیخواهانه ودموکراتیک وخواسته های مشروع وتظاهرات صلح امیزوقانونی
مردم،نموداراوج بیداری جنبشهای حقطلبانه سیاسی برضد حاکم مرکزیرا به یک واقعیت
انکارناپذیرمبدل گردانیده است که،امروزداکترعبدالاه بادرک درست ازاین
شرائیط،امادهگی وبیداری جامعه،روش سیاسی خودرا تغیرداده و ناگزیرمیشودتا به
خواسته های توده ها وضرورتهای عینی تاریخی تن دردهد.ا...ودرکمپا ین انتخاباتی
ریاست جمهوری خود،ساختار"فدرالیسم ملائیم"را اعلان نمایداما روشنفکرمذبزب وسست
ایمان بخاطرخوشی قوم پرستان به واژۀفدرالیسم به نگاه تمسخرمینگردوبه طعنه
میگویدکه:"ازکرزی فدرالیسم میخواهی ...و..."درحالیکه ماهیت اقای کرزی ورژِیم ان
به همگان معلوم وهیچ کس هم ازوی نه مخواهد ونه چیزی توقعی دارد ویاهم ازامثال
ان چنین توقعی درزمینه موجوداست.ا؟ باید ازحرف این شاعربلند همت باموزی که
میگوید:و
عجزونیازنزدستم پیشه کارابلهیست"
"اشک کباب باعث طغیان اتش است
بایدبدانی
که حق داده نمیشو د بلکه حق گرفته میشود،وحتی اگرطفل که گریان نکندمادرهم
شیربرایش نخواهدداد.اواین نیروی فشاراورتوده ها وجبر زمان است که حکم
میکندکه،اقای داکترعبدالاه تعهدی چون سیستم فدرالی را به مردم وتاریخ میسپارد.اوبه
یک روشن فکردیگراندیش گناه واشتباه خواهدبودکه ازاین شعارولوهرچه که هست،چون
جهات مثبت ودموکراتیک دارد،منحیث یک گام مثبت ویک دست اورد سیاسی درهمین مقطع
تاریک زمانی تائید وازان استقبال نکندوبه خط دگم خودبلمدویا به استحا له رودویا
باکو ته نظری واحساسات خشک بگوید که داکترعبدالاه برضدترقی خواهان ودیگراندیشان
بودوبایدازشعارهای دیگراندیشانۀ در این مقطع زمانی استقبال وبه نفع تحولات
دموکراتیک استفاده ننمود.ا؟درحالیکه این یک سندمهم ناشی ازشرائیط
موجودوجبرتاریخی بوده که به مردم داده میشودکه درحقیقت توسط داکترعبدالاه
دراین کمپاین انتخاباتی دوردوم ریاست جمهری به تاریخ سپرده شد.واگر"بدون
تقلب.ا؟"رئیس جمهورشود، مردم این تعهدرا ازوی جدی خواهندخواست وبالایش تعمیل
وتطبیق خواهند نمود.ونظام پارالمانی فدرالی چون نظام مرکزی استبدادی وفاشیستی
نیست که ازادم کشها حمایت کند،وازشخصیتهای ملی وسیاسی،بیم وجبن نشان
دهدوبرعلیه توطئیه وبه ذرائیع مختلف به کناربزندویا به حاشیه براند.بنأ این
شعاردرین مرحلۀ معین زمانی موردغورویک روزنه ای برای تحولات بعدی ارزیابی
میگردد.ا واما جوانب این طرح نیزموردغوروبرسی بایدقرارگیردکه:البته هدف موصوف
ازفدرالیسم ملائیم یک واژۀ جدیددرسیستم دولت داری ویا یک سیستمی ازدولت انتخابی
خواهد بود که درحاکمیت مرکزی ومطلق العنان کنونی،عبارت ازتشکیل یک ارگان
باصلاحیت اجرائیه وی درساختاردولت مرکزی بوده که اکثرصلاحیتهای رئیس جمهوررا به
این قوۀ اجرائیه انتقال دهدکه معمولا دررأس ان صدراعظم قرارمیگیرد.وازجانب
دیگرشاید داکترعبدالاه،علت اتخاذیک موقف "ملائیم"که اعلان نموده ان باشدکه وی
دربرابرجریانات وحوادثی که با ان روبرو هست ناشی گرددکه این بذات خود نیز
میتوانددارای دوبعد وهدف معین باشد:به این مفهوم که برای برنده شدن درانتخابات
ریاست جمهوری بشکل تاکتیکی،ازیکطرف ارضای خاطردیگراندیشان وتحول طلبان را بدست
اورده،وازجانب دیگربا"ملائیم بودن"وقابل هضم بودن خود،چراغ سبزبطرف هواخواهان
رژیم مرکزیت وانحصارگران قدرت سیاسی یک قومی وکسب رضائیت طالب ونیمه طالب
وفاشیستان وهواخواهان نازی انرا بدست اورد.وصرفنظرازاینکه به این نوع سیستم
خودش هم تا اخیرباورمندباقی میماند یا خیر.ا؟که با این طرح یک تیردوفاختۀ
خودمیخواهد"هم لعل بدست ایدوهم دل یارنرنجد"یعنی هم دل جامعۀ حاکم وهم دل
جامعۀ محکوم را بدست اورد.واگرعاری ازکذب وریا باشدوعملی گردد،یک گام مثبت
ودیگرگونسازانه تلقی خواهدگردید.بهرصورت،اما مردم ما ازروئسای
جمهورایندۀکشورخود موقف روشن وشفاف وقاطع میخواهندتا چون مرغ(کلنگی)ا.ا. صحیح
ودرست اذان بدهند،زیرا مردم ما از واژه های منفور"طالب،نیمه طالب ،وطالب
نیکتائی دار وطالب بیریش وکمریش ویا نیمه روشنفکر.و.."وامروزهم این واژۀ جدید
اقای داکترعبدالاه بنام"فدرالیسم ملائیم"نیزازهمان قماش واژه های نباشد که مردم
ازان بدمیبرند وخوش نیستند،زیرا بیم وترس ازاین دارندکه تا بگونۀ بسا وعده ها
ووعیدها ،عاقبت ان به فریب واغوا ویا صرف یک نوع تاکتیکی برای کمپاین انتخاباتی
وبرای جلب بیشتررای از مردم نباشد،که مردانه وباشهامت فدرالیسم پارالمانی که
دارای یک هدف وارمان روشن وشفاف مردمی ودموکراتیک است وسعی وتلاش درعصرکنونی هم
برای پیاده نمودن دموکراسی این ارمان دیرینۀ مردم است،که بدون بیم وترس
ازناملائیمات وسدها و ازخس و خاشاک تاریخی که مردم ما تشنۀ ان است،اعلان
میگردید،بهتر بود.ا.ا
چنانچه،"پاتریشیاله لانه"رئیس جنبش زنان درافغانستان به برگردانی
پروفیسرداکترلطیفی ازروزنامۀ واشنگتن تایمزدرمورد داکترعبدالله که کمی قبل
ازکاندیدشدن به ریاست جمهوری اینده میگوید:"افغانها باید ازمعاملات مساوی
برخوردارباشند،دراین مملکت عدالت اجتماعی،اساس وحدت ملی میباشد،امیدمیروداین
پدیده درپرتوبازسازی وبرنامه های انکشافی وبرپا نمودن موئسسات بدست
بیاید...داکترعبدالله میخواهدصلاحیتهای بیشتربه ولایات افغانستان داده شودویک
سیستم پارالمانی روی کاراید،تحمیل یک سیستم کاملا متمرکزتاحال موئفقیت نداشته
است،با احترام به عنعنات،فراهم اوری شرائیط کاروفعالیت اجتماعی برای زنان دریک
افغانستان قرین به تجدد ودموکراسی،ضروریست و..."(8)و. البته ایجاد سیستم فدرال
وپیاده نمودن ارزشهای دموکراتیک ان کاراسان نبوده وبدون مبارزه دوامداروبا
حوصله،باممانعتها ومخالفتها،قسمیکه درطول تاریخ دراکثرکشورها که بیش از
(61)کشوردنیا،امروزبه این نوع سیستم رهبری وراه تمدن وپیشرفت خودرا ازادانه وبا
سرعت به پیش گرفته اند. که همه ای ارزوها وراه طولانی را به یک شبه طی نکرده
اندوبه یک بارهگی میسرنخواهدگردید.ا.ا.ا
رسالت پیشبرد این ارمان والائی مردمی قبل ازهمه
بدوش روشنفکران هدفمندودیگراندیشان وطندوست وتمامی نیروهای مترقی وتحول طلب
درین جامعه،صرفنظرازتعلقات ایدیولوژیکی عقیدتی،گروهی،حزبی واتنیکی وقومی
وقبیلوی وروشهای گونگون سیاسی دریک مسیرواحد مبارزات خودرا درجهت تقسیم قدرت
سیاسی انحصاری مرکزی درولایات ودرایجادشوراهای محلی قدرت وادارۀ دولتی بشکل دمو
کراتیک ان نیروهای خودرا صادقانه بسیج نمایند.ا.ا...و
ادامه دارد....و
حسن پیمان
اول/نومبر/2009
رویکردها:و
الف-مادۀ(11)قانون اساسی دورۀ شاهی افغانستان-مصوب لویه جرگه سال1343خورشیدی.
ب-دکتورپامیر-مهنامۀ سیاسی مشعل-شماره(4)-فدرالیسم ودموکراسی.
ج-روزنامۀ(ویسا)به نقل ازبعضی حلقات سفارتها-گروه جنگجویان اویغوررا وابسته به
جنگ جویان مسلمان جدائیطلب ایالت سینگکیانگ چین دانسته-منتشره در هفته نامۀ
امید - 857 -12-اکتوبر-09-طالبان اویغوردرفاریاب-پایگاه نظامی ساخته اند-12-اکتوبر-2009-فاریاب-باختر-.
چ-برگرفته شده از سایت-ففتا.
خ-هشت صبح -سایت -ففتا.و
د-اقای مجددی-دوماه پیش ازهلیکوپترها خبر داشت-هشت صبح-سایت-ففتا
ذ-داکترعبدالاه عبدالاه-کانفرانس خبری بحضورداشت(گریت کپین)-انتقادات دررابطه
به مدا خلات کارمندان-دولتی،تقلب درصندوقهای رأیگیری،بازنمودن صندوقهای
رأیدهی-باختر-کابل-موئرخ-22-اگست-09ر
ط- پاتریشیاله لاند-والترنیت ژورنال-واشنگتن تایمز-تر
جمۀ-پروفیسرداکترلطیفی-درقبال دوکاندید رقیب انتخابات افغانستان-هفته نامۀ
امید-855-و
ا
بالا
بازگشت