مهرالدین مشید
دولتهای ناتوان وفاسد محصول نامیمون تهاجم و وابستگی ها
افغانستان سرزمینی افتاده در دامنه های بام دنیا و واقع در چهار راۀ تهاجم قدرت های اهریمنی ، باطلاقی بوده است ، برای تمامی نیرو های مهاجم در ادوار گوناگون تاریخ که مردم سلحشور و تسلیم ناپذیرش این سرزمین را در زیر پای هر دشمنی به آتش مبدل کرده اند ؛ اما ده ها دریغ و درد که حماسه های شکوهمند آنها بوسیلۀ شاهان و فرمانرویان مستبد ، عیاش و فرصت طلب بیرحمانه به تاراج رفته است. موقعیت بس مهم جغرافیایی این کشور از لحاظ سیاسی ، اقتصادی و استراتیژیک و رابطۀ تنگا تنگ این سه واژه با جغرافیای این کشور که در قاموس های سیاسی جیوپولیتیک ، جیوایکونومیک و جیو استراتیژیک اش خوانند ، سبب شده است که این کشور در طول تاریخ عبورگاۀ جهانگشایان بوده و در هر مقطعی از تاریخ مورد هجوم اقوام هند و اروپایی ، ساکس ها ، پارتی ها ، کوشانی ها، یونانی ها ، منگول ها ، هون ها ، ترک ها و بسی اقوام دیگری که یاد بود شان از اساطیر و افسانه ها محو شده و به ماقبل تاریخ ارتباط دارند ، قرار گرفته است . چنانکه مارکوپولو هفتصد سال قبل که از این سرزمین عبور میکرد ، چنین نوشته است : تا امروز در جهان کشوری به ندرت دیده شده که به این پیمانه شگفت انگیز از تهاجم مکرر آسیب دیده باشد . (1) سفرنامۀ مارکوپولو سیاح ایتالیایی که در قرن هفتم از راۀ آسیای صغیر ، و ایران به چین رفت و در این سفر از افغانستان نیز گذشت که مشاهدات خویش را درکتاب "سفرنامۀ مارکوپولو" ، " زیر نام عجایب" در زندان به تحریر در آورد . آقای محتاط نویسندۀ کتاب تاریخ تحلیلی افغانستان نیز به آن اشاره کرده است .
از همین رو این سرزمین در طول تاریخ بحیث شاهراۀ فاتحان ، کانون رقابت و توسعه جویی امپراطوری ها ، چهار راۀ مدنیت ها و ادیان گوناگون و محل تقاطع راه ها و جاده های مختلف بازرگانی که اروپا را به خاور دور و نیم قاره هند وصل می کرد ، شهرت یافته است . بنا برموقعیت حساس افغانستان در منطقه ، این کشور در سراسر تاریخ مورد تهاحم بزرگترین جهانگشایان مانند هخامنشی ها ، یونانی ها ، سلجوقی ها ، چنگیز ، تیمور لنگ ، بابر ، شیبانی ها ، انگلیس ها ، روس ها ، و بالاخره امریکایی ها قرار گرفت که این لشکر کشی ها نتایج اسفناکی در پی آورده است .
این کشور افتاده در چهارسوق شرق و غرب و شمال و جنوب ، نقطۀ اتصال تمدن های و فرهنگ های کهن از روم تا سینکیانگ در خط شاهراۀ ابریشم قدیم و درازراۀ مبادلۀ کالا های تجاری یی مانند عاج ، شیشه ، شاخ ، ابریشم لعل ، لاجورد و ... در گذشته میان شرق وغرب بوده که با واقع شدن آن در کنار چشمه های سرشار نفت و گاز امروز بر اهمیت جیوپولیتیک آن بیشتر افزوده و بر بار ارزش های سوق الجیشی و اقتصادی آن اضافه نموده است . بنا بر این ویژه گی های استثنایی اش سبب شده است که این کشور یکی پی دیگر در زمان های مختلف از سوی اقوام گوناگون مانند هخامنشی ها ، یونانی ها ، کوچی ها ، ترک ها ، تاتار ها(چنگیز) ، اسلاف تاتار ها (تیمور لنگ) ، بابری ها ، شیبانی ها ، انگلیس ها ، روس ها ، و بالاخره امریکایی ها مورد حمله قرار بگیرد که این لشکر کشی ها نتایج دردناکی در پی آورده است .
اهمیت جیوپولیتیک افغانستان درکنار تاثیر گذاری های اقتصادی و ترانزیتی به مثابۀ عامل نیرومندی همسایه های آزمند اش را به سوی این کشور کشانده است که دخالت و تهاجم از آنسوی مرز ها و گاه همسایه ها در امور افغانستان نه تنها اوضاع سیاسی و نظامی و اجتماعی را در این کشور متشنج و فلاکت بار گردانیده ؛ بلکه اوضاع کلی منطقه و حتی جهان را نیز خراب نموده است . اگر در گذشته ها تهاجم از غرب بوسیلۀ سکندر مقدونی سبب شد تا دامنۀ مقاومت های داخلی مردم این کشور فراتر از مرز های آن برسد و در نتیجه زمینه ساز تهاجم دیگری از شمال به گونۀ واکنش در برابر تهاجم غرب گردید که سبب تهاجم یفتل ها و کوشان ها به این کشور گردیده و تهاجم برهمنی ها را از سوی جنوب به این کشور در پی داشت که این تهاجم بالاخر تهاجم ساسانی ها را در برابر کوشانی ها در پی داشت . با ورود دین مقدس اسلام به این کشور از مرز های ایران بعد تر سبب توسعۀ این دین تا شمال افغانستان از ترکستان غربی یعنی بخارا و ثمرقند گردیده و تا ترکستان شرقی سینکیانگ و گسترش آن به شرق تا نیم قارۀ هند تا آنسوی دهلی و آگره از طریق افغانستان ادامه یافت . بعد تر با توسعۀ دین اسلام در این سرزمین و نهادینه شدن شماری از ارزش های آن به مثابۀ عامل نیرومندی در ساختار امپراطوری های بزرگی چون امپراطوری خوارزمی ها خشم قبایل تاتار را در آنسوی ترکستان شرقی برانگیخت تا با هجوم وحشتباری این کشور را مورد حمله و تجاوز قرار بدهد .
بعد ها باز هم این کشور تجاوز ها و هجوم های پی آپی را زمانی از شمال بوسیلۀ تیمور لنگ ، گاهی از غرب بوسیلۀ گرگین صفوی ، به تجربه گرفته است که در نتیجۀ تجاوز بریتانیا در قرن 19 از غرب از راۀ نیمه قاره و تجاوز شوروی سابق از شمال به این کشور خونین ترین حوادث تاریخی را مردم این مرزو بوم پشت شر گذاشته اند . با تاسف که امروز بعد از تجاوز شوروی سابق از سوی شمال و شکست افتضاح بار آن بوسیلۀ مردم افغانستان باز هم مردم افغانستان شاهد یک تجاوز دردناک دیگری هستند که از هشت سال بدینسو بصورت خونینی ادامه داشته و حادثۀ یازدهم سپتمبر را هر روز در این کشور تکرار مینماید .
هرگاه رویداد های تاریخی در بحبوحۀ تجاوز ها و هجوم های بیگانگان به این کشور مورد مداقه و تحلیل قرار بگیرند . در عقب هر تجاوزی به این کشور توجیهی وجود داشته و مهاجمین با استفاده از سلاح توجیه به بهانه های گوناگون تهاجم خویش را به این کشور گویا مشروعیت بخشیده اند .
مهاجمین در هر برهه یی از تاریخ با توجه به ایجاب شرایط تجاوز خود را به کشور ما و سایر کشور ها رنگ نوینی داده و با ملعبه کاری های ریاکارانه ، کذابانه خواسته اند تا تجاوز خود را پررنگتر از گذشته به گونه یی مشروعیت ببخشند . سکندر به بهانۀ پیاده ساختن تمدن و فرهنگ یونانی ، بودایی ها به هدف پیاده کردن تمدن خود به این کشور آمدند که بعد ها درنتیجه امتزاج تمدن بودایی با یونانی "تمدن گریکوبودیک" بزرگترین تمدن را در برهۀ خاص تاریخی تشکیل دادند . به همین گونه ساسانی ها هم که در اصل هدف اقتصادی کنترول بخشی از راۀ ابریشم را آرزو داشتند ، به گونه یی دم از ترویج تمدن و فرهنگ خود در این سرزمین میزدند که هنوز هم آثاری از تمدن ساسانی ها در کنار تمدن گریکوبودیک در کشور ما مشهود است . مهاجمین دیگر هم به کشور ما بعدتر زیر پوشش های گوناگون مانند ترویج تمدنی یا حمایت از مردم ما در برابر تجاوز دیگران آمدند و رفتند و بالاخره در قرن نزدهم شاهد تجاوز بزرگی دیگری از سوی بریتانیا به کشور خود بودند که این تجاوز هم وجهۀ رقابت با روسیه را داشت و بریتانیایی ها بخاطر جلوگیری و پیشروی روسیه به آبهای گرم از طریق افغانستان ، سرزمین افغان ها را مورد حمله قرار دادند که تلاش های سید جمال الدین افغان برای استفاده از تضاد های این دوکشور برای آزادی و استقلال افغانستان هم به بار ننشست ؛ زیرا بریتانیا میدانست که زماداران روسیه بویژه پتر کبیر تمایل شدیدی برای رسیدن به آبهای گرم هند را در سر می پرورید . افغانستان قربانی سه تجاوز پیهم بریتانیا در هر فاصلۀ در حدود چهل سال گردید . از همین رو است که گفته اند : "افغان چهل سال بعد انتقام خود را میگیرد"
با گذشت شصت سال از تجاوز بریتانیا به افغانستان شوروی سابق به سردمداری بریژنف افغانستان را مورد تجاوز قرار داد . روسیۀ زمان تزار که چندان توان مقابله با بریتانیا را در آنزمان نداشت ، هر آن گاهی حاضر می شد تا با حفظ منافع خود برای بریتانیا امتیاز بدهد ؛ زیرا درآنزمان امپراطوری انگلیس که آفتاب در قلمرو آن غروب نمیکرد ، بزرگترین قدرت سیاسی و نظامی در جهان بود .
شوروی سابق زمانی افغانستان را مورد تجاوز نظامی قرار داد که آفتاب قدرت در قلمرو های بریتانیای کبیر غروب کرده و بسیاری از مستعمرات خود را بعد از جنگ دوم جهانی از دست داده بود و امریکا خود را وارث قدرت جهانی بعد از بریتانیا میدانست . شوروی ها با اوج گیری جنگ سرد به افغانستان حمله کردند که در آنزمان جهان به دو بلاک شرق و غرب تقسیم شده بود و کشور های جهان به گونۀ مستقیم و غیر مستقیم زیر نفوذ این دو ابر قدرت بوده و بر سر حفظ منافع خود با یکدیگر به رقابت می پرداختند . در آنزمان در دسته بندی های جهانی افغانستان به مثابۀ حایلی از موقعیت خاص جیوپولیتیک برخوردار بود که به نحوی بحیث کشور بیطرف و غیر متعهد یعنی غیر وابسته به بلاک های نظامی شرق و غرب خود را از منازعات جهانی بدور داشته و عضو کشور های غیر منسلک بود . شوروی با اشغال کشور های آسیای مرکزی به مرز های شمالی افغانستان نزدیک شده بودند و به طرف شرق سیطرۀ خود را بر تمام کشور های اروپای شرقی تا آلمان شرق گسترش داده و این کشورها را در محور پیمان نظامی "وارسا" با یکدیگر بافته بود که چرخ نظامی وسیاسی این پیمان را شوروی به پیش می کشاند . شوروی با از دست دادن مصر در شاخ افریقا بعد از مرک جمال ناصر موقعیت خود را در این منطه شکننده میدانست و با دستیابی امریکا به این منطقه نگران توسعۀ نظامی وسیاسی امریکا بود . سخت تلاش میکرد تا کشور بدیلی را پیدا نماید که این شکننده گی را تلافی نماید . از سوی دیگر امریکا خود را از شوی غرب خود را به مرزی های جنوبی و شرقی افغانستان رسانده بود که مایۀ نگرانی شوروی ها را در منطقه فراهم کرده بودند و تلاش های شان برای دست یابی به اهداف استرتیژیک در افغانستان در زمان محمد داوود چندان به ثمر ننشست و با سفر محمد داوود به کشور های عربی با تضمین مصر ، بعد از ملاقات او با بریژنف آخرین امید واری های شوروی نسبت به او از میان رفت و آب سردی بر آرزو های شوروی پیرامون اهدافش در افغانستان ریخت .
از سوی دیگر شوروی در آنسوی اوقیانوس ها تا جزایر کیوبا ، السلوادور و وینزویلا خود را رسانده بود و این سه کشور به ویژه کیوبا به رهبری فیدل کاسترو به مثابۀ خار چشمی بر چشمان امریکایی ها ایستاد بود که لحظه یی هم تحمل آنرا نداشتند . این پیشروی نفوذ شوروی در شکم امریکا مایۀ نگرانی شدید این کشور شده بود و امریکا تلاش داشت تا برای تلافی آن شوروی را در یک نقطۀ مهم جهان ضربه بزند . درست زمانی شوری افغانستان را مورد حمله قرار داد که اوضاع سیاسی و نظامی جهان وارد مرحلۀ حساسی شده ودر این میان افغانستان حیثیت جدی را از لحاظ سیاسی و نظامی اختیار کرده بود که بنا بر غیر وابستگی خود به بلاک های شرق و غرب حلقۀ شکننده یی بود که شیرازۀ نظام آن به ضربۀ کوچکی از هم می پاشید و چنین هم شد . جابجایی افرادی مانند وطنجار ، گلابزوی ، قادر از سوی محمد داوود در رده های اردوی خیلی آسیب پذیر افغانستان مایه های امیدواری هایی برای رهبران حزب خلق و پرچم بودند که رهبران این حزب با توجه به نفوذی که در داخل اردوی بعد از سلطنت به رهبری "خوردضابطان" ()داشتند تا حدودی برای سرنگونی رژیم از طریق کودتای نظامی مطمین بوده و با توجه به اطلاعات غلطی که رهبران این حزب برای رهبران شوروی نسبت به اوضاع افغانستان ارایه کرده بودند . امید وار بودند که شوروی از هرگونه تحولی در افغانستان حمایت خواهد کرد که بوسیلۀ کودتا یا انقلاب رژیم وابسته به شوروی را در این کشور برقرار نماید .
شوروی با توجه به اطلاعات غلطی که بوسیلۀ رهبران حزب خلق و پرچم پیرامون اوضاع سیاسی افغانستان داشتند . بنا بر اهداف راهکاری خود از کودتای کمونیستی در افغانستان حمایت به عمل آورده و حمایت خود را از این حزب تا اعزام نیرو های نظامی و اشغال نظامی این کشور بصورت عملی ادامه دادند . برای توجیۀ این تجاوز شعار های ایجاد نظام دموکراتیک را در افغانستان سر داده و اصلاحات دموکراتیک اجتماعی و اقتصادی را به شیوۀ افکار کمونیستی پوششی برای اشغال نظامی افغانستان عنوان کردند . آنهم شعار های میان تهی که هرگز وجهۀ عملی پیدا نکرده ؛ بلکه برعکس تجاوز شوروی به افغانستان شیرازۀ نظام شوروی را از هم پاشید و جمهوریت های دربند آن به استقلال رسیدند .
امروز هم امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم و تامین ارزش های دموکراسی ، آزادی و حقوق بشر در افغانستان به این کشور لشکرکشی نموده وبا سوقیات نظامی گسترده و تجهیزات پیشرفته .
از آنچه گفته آمد آشکار می شود که هر مهاجمی در طول تاریخ با توجه به رقابت های منطقه یی و جهانی به افغانستان حمله کرده و هر یک تجاوز خود را پوشش های گوناگونی داده که اشاعۀ ارزش های فرهنگی و مدنی در هر مقطع تاریخ پر رنگتر جلوه کرده است . البته با تفاوت اینکه مولفه های ارزشی فرهگ ها و تمدن ها در هر زمانی متفاوت بوده است که در تارک این تجاوز یک نوع ایجاد اصلاحات و تامین ثبات خود نمایی میدارد . دیروز تهاجم ها به افغانستان با همه رنگارنگی راهکاری آنها بیشتر وجهۀ کشور گشایی و اشغال کشور ها و تشکیل امپراطوری های بزرگ را در بر داشت و تلاش در جهت استقرار ثبات در کشور مورد تهاجم بگونۀ فرمانروایی مستقیم بوسیلۀ فرمانروای مهاجم بود که بیشتر شکل خانواده گی را داشت و اشغالگران ترجیح میدادند تا ادارۀ کشور اشغال شده را به عهدۀ یکی از اعضای خانوادۀ خود بدهد وهرگاه به ندرت به شخص دیگری اعتماد صورت میگرفت .
این راهکار اشغالگری در قرن های بعدی کمی تغییر کرد . کشور های مهاجمی از قرن شانزده بدینسو مانند هالند ، فرانسه ، اسپانیا ، پرتگال ، آلمان ، اتریش ، روسیه ، بریتانیا و سایرین تلاش کردند تا برای فارغ شدن از درگیری های دوامدار ، کشور اشغال شده را بوسیله زمامداران محلی به غیر وایسرا ها اداره کنند . با تشدید مبارزات ملی در کشور های تحت اسارت مهاجمین تلاش کردند تا نقش وایسراها را کمرنگتر جلوه داده و بیشتر به راجا ها شاهان محلی اکتفا میشد . البته راجا ها و شاهانی که حیثیتی بیشتر از عمال کشور استعماری را نداشتند . با آنهم از اشغال نظامی مستقیم کشور ها روگردان نبودند .
با تشدید مبارزات ملی در کشور های زیر اسارت و به صحنه آمدن مبارزان نخبۀ ملی و قیام آوران استثنایی مانند سر سید احمد ، گاندی ، نهرو ، ابوالکلام آزاد ، داکتر سن یاد سن و غیره در شرق اشغالی ، در این کشور ها اشغالگران هم رویۀ نظامی و سیاسی خویش را تغییر دادند . کوشیدند که از نفوذ نظامی خود کاسته و به نفوذ سیاسی خود بیفزایند و افزایش نفوذ سیاسی راهبرد استعمار را وارد فصل دیگری نمود که اشغال نظامی جای خود را به اشغال سیاسی داد . در این زمان کوشیدند تا ادارۀ کشوری را به یک زمامدار قابل اعتماد خود بسپارند که با این شیوه شاهان مزدوری را در سراسر کشور های شرقی به گونۀ زمامراوی مطلق العنان بر مردمان این کشور ها تحمیل نمودند . آل سعود ها را پروریدند ، شاه شجاع ها را نوازش دادند که بعد ها باز هم با تغییراتی در شیوۀ استعماری خود شاهان مزدور را مانند یعقوب خان ، عبدالرحمان خان ، حبیب الله خان و غیره بر مقدرات ملت ما حاکم گردانیدند که با حق سکوت گیری های جفاکارانه از سوی بریتانیا تن به اوامر آنها داده و در نتیجه سرنوشت ملت بزرگی را قربانی عیاشی های خود نمودند . این شیوه بعد ها با ایجاد احزاب چپ و راست اعم از ، سوسیال دموکرات ، دموکرات ، سوسیالیست و کمونیست و گاه مذهبی و غیر مذهبی در کشور های شرقی ، استعمار شرق و غرب به سردمداری امریکا و شوروی سابق توانستند که برای اشغال کامل و نسبی سیاسی و اقتصادی کشورها یک گام بلند تر برداشته و از طریق به پیروزی رساندن این احزاب سیطرۀ خود را در کشور های شرقی مشروعیت ببخشند .
شگفت آور اینکه این اشغالگری ها امروز زیر نام دموکراسی مشروعیت پیدا کرده و با ابزار دموکراسی رای مردم را اشغال کرده و دموکراسی را ابزاری برای مشروع نمایاندن حاکمیت سیاسی و نظامی خود در کشور هایی مانند افغانستان و عراق وانمود ساخته اند . در حالیکه زمامداران در این دو کشور دست تنگ تر از هر زمانی در امور ادارۀ کشور خود عمل می کنند . با آنکه حیثیت رییس جمهور مستقل را دارند ؛ ولی مجبور اند تا وزیری ، والی یی ، حاکمی و کیلی را به اجازۀ امریکا یا بریتانیا ، فرانسه ، آلمان ، هالند و ... 38 کشور دیگر مقرر نمایند و اجازۀ این ها را با خود داشته باشند . اجازۀ این کشورها در واقع مشروعیتی بالاتر از پارلمان های این کشور ها را به خود پیدا کرده است . رییس جمهور را وامیدارند که حتی بر فیصله های شورای ملی این کشور ها اعتنایی ننمایند . از همین رواست که دموکراسی امروز ابزاری برای بهره گیری های سیاسی و نظامی امریکا و متحدانش مبدل شده است . با ایجاد چنین حکومت های دست وپا بین زیر نام دموکراسی در واقع دست و پا های ملت ها را بوسیله حکوت های ناتوان ، فاسد و فاقد مدیریت کار آمد بسته اند . دولت هاییکه حتی حق واجازۀ پول های کمکی آنها را نداشته و در یک زد وبند مافیایی اضافه تر از 95 در صد کمک ها در افغانستان بوسیلۀ خارجی های قرار دادی و هم پیمان های آنها حیف و میل شده اند .
امریکا و شرکایش زیر نام ایجاد اصلاحات دموکراتیک در افغانستان و دهن کجی های افتضاح بار برای نظام مردم سالاری و تامین آزادی بیان و حقوق بشر در این کشور خواسته است ، دولت همکار یا پارتنر را در کنار خود داشته باشد که با "دخل" خالی خم ابروی امریکا را به تماشا بگیرد و امریکا اکنون برای ترفه روی از واقعیت ها و برائت خود همه بار فساد را بدوش کرزی افگنده است و کرزی را که گویا حکومت بدون انتخات او را امریکا پذیرفته ، ناگزیر است تا به خواست های امریکا و ناتو تن بدهد . این درحالی است که ناتو و غرب در هشت سال گذشته ناظر و حامی دولت کرزی بوده و ازهمه چیز آگاهی داشتند . امروز این هیاهیوی این ها مبنی بر حکومت فاسدترین در افغانستان نه تنها برای من و شاید برای همگان تعجب بر انگیز باشد.
در هر حال گفته میتوان که در شمار مهاجمین قدیم به این کشور تنها جنگیز نبوده که بعد از سکندر مقدونی به غارت این سرزمین آمده و برای پنهان کردن اهداف غارت گرانه و چپاولگرانۀ خود شعار های پرزرق و برقی را سر داده و زیر شعار های رنگینی به گونۀ چنگیز به قتل عام ها پرداخته ، مانند تیمور لنگ کله منار ها از سر های بریدۀ انسان اعمار نموده اند ، مانند شوروی بوسیلۀ عمال خود چون تره کی ، کارمل و نجیب هزاران انسان را به کشتار های جمعی سوق داده و تیرباران نمود که شمس الدین (2)ها آخرین مرمی ها با یک چشم برپیشانی های خونین آنها فیرنمود و امروز در آوان تهاجم جدید ده ها انسان بیگناه به بم های هوایی بسته شده و با خاک وخون یکسان می شوند . شگفت آورتر اینکه درعهد دموکراسی قیمت مرگ یک انسان افغانستانی فقط صد هزار افغانی تعیین شده و با وقوع هر همچو حادثه یی برای جلوگیری از خونبها و خونخواهی به ورثه های آنها پرداخته می شود . در حالیکه در دنیای سردمدار دموکراسی حیات یک آدم عادی اضافه تر از چند صدهزار دالر امریکایی است . این همه جنایت بخاطری صورت میگیرد که دراز راۀ ابریشم قدیم برای انتقال مصئون نفت و گاز بحیرۀ خزر ، عناصر گرانبهایی مانند یورانیم و احجار قیمتی دیگرباز نگهداشته شود و تا این منابع سرشار بصورت آرام و خالی از هرنوع دغدغه به حلقوم غرب فروریزد . از همین رواست که جنگ کنونی امریکا جنگ نفت و گاز عنوان شده که کمپنی های چندین ملتی زیر پوشش حاکمیت اوباما ها ، براون ها ، مرکل ها و سرکوزی ها به رقابت در آن پرداخته اند .
با این همه چند و چون ها در عقب این همه لشکرکشی ها یک واقعیت تلخ ودردناکی موجود بوده و است که این تهاجم ها هر آنگاهی ؛ چون بلایی از سوی یک کشور مهاجم بر سر شاه یا زمامدار مستبد ، عیاش ، فاسد ، ناتوان و نامردمی نازل شده است . قشون مهاجم هم با استفاده از این تنگ دستی های مردم خواسته است تا به نحوی تجاوز خود را مشروعیت بدهد و تبلیغ نماید که گویا مانند شمشیر الهی برای نجات مردم بر سر زمامروای ظالمی نازل شده است . بدین وسیله حاکمیت نامشروعی را را بوسیۀ عمال خود مشروعیت بخشیده است . این ها با این حرف ها داستان پایان ناپذیر نبرد حق طلبانۀ داد بر ضد بیداد را مسخ کرده و با زهر پاشی ها بروی این رزم حق خواهانه مردم را میحکوب نمایند . درحالیکه در عقب سقوط هر زمامداری مستبد و جلادی توفان مردمی در کار بوده که در زمان خاصی قلدران و کلاه بردارانی زیر نام رهبر و چاکر این قربانی را بباد داده وقربانی های ملتی را صحیح و سالم با دو دست به نیروی طاغوتی پیکش کرده است . از همین رو است که اکثر اوقات مهاجمین بصورت حیرت آوری کشوری را اشغال کرده و بعد از مدتی به مقاومت مردم مواجه شده اند تا این مقاومت های مردمی باز هم شکار قلدری رهبر نما شده که باز هم به بیراه کشاندن مبارزات مردم و سقوط دیگری را بوسیلۀ طاغوت دیگری در پی داشته است . از همین جهت نبرد داد بر ضد بیداد داستان پایان ناپذیر زنده گی انسان مظلوم خوانده شده است و دریغا که این نبرد تا پایان زمان ادامه خواهد یافت . بنا بر همین واقعیت تاریخی است که کتاب های مقدسی بویژه قرآنکریم شاهان مستبد و حکمروایان ستمگار را از انزجار و خشم مردم هشدار داده ، مردم را برای تغییرات بنیادی در جامعه فرا می خواند و می فرماید : خداوند حالت مردمی یا ساختار های ظاهری زنده گی مردم را دگرگون نمی سازد تا آن مردم تغییر و تحول را در نفس ها یا درون خود به بار نیاورند . (3) سنت های الهی در تاریخ ، جامعه و هستی قوانین ثابت و لایتغیری هستند که هرگونه دگرگونی را در حیطۀ خود پذیرا اند که نمی توان قانون دیگری را جانشین آنها نمود . هیچگاهی ممکن نیست که ظلم جای عدالت و توحید جای شرک را بگیرد ؛ زیرا توحید خواستار ایجاد وحدت وهماهنگی میان تمامی پدیده های اجتماعی در جامعه است . در حالیکه شرک دینی شرک اجتماعی را به با ر آورده و شرک اجتماعی زایندۀ طبقات جتماعی و افکار طبقاتی است . از اینرو این ها خلاف سنت الهی در جامعه پنداشته شده اند . از همین رو تجاوزگران و اشغالگران در هر زمانی با پردۀ ابهام کشاندن بروی اصل هدف خود حقایق را تحریف و واقعیت های تاریخی را در این کشور مسخ نموده اند تا با قرار دادن مردم به خلاف سنت های الهی و قانونمندی های عام اجتماعی و تاریخی به آرزو های شوم خود برسند .
در عقب این همه تجاوز ها توطیه یی در کار بوده و پیشقراول هر مهاجمی یک بهانه سیاسی یا نظامی ، اجتماعی و یا بهانۀ دیگری بوده که حیثیت روپوش را برای اهداف اصلی آنها داشته است که بعد از غلبه به افغانستان یکی از عمال مزدود خور را حاکم بر سرنوشت مردم این کشور نموده اند ؛ اما آنچه که در میان این بهانه ها حیثیت شاخص را دارد ، همانا رقابت های سیاسی و نظامی بوده که حتی در شماری موارد بعد اقتصادی را تحت شعاع قرار داده است . این رقابت ها به گونه های مستقیم و غیر مستقیم صورت گرفته و موفقیت مهاجمان هم در میزان پنهان نگاهداشتن خدعه و نیرنگی بوده که هدف واقعی آنها را به ابهام کشانده است . متجاوزین برای رهایی از اتهام فریب ، برنامه های گوناگون اقتصادی و سیاسی را پیشکش کرده اند که این برنامه ها را هم نه از روی واقعی ، بلکه از روی فریب عملی مینمایند . از همین رو برنامه های اقتصادی و سیاسی این کشور ها در کشور تحت تهاجم فریب آلود بوده که با افتادن پول های فراوان به جیب کار فرمایان مهاجم کشور هایی مانند افغانستان به چوگان فساد کوبیده می شوند . در حالیکه فساد داخلی ها دراین کشور به مراتب کوچکتر از فساد خارجی ها است . در حالیکه فساد داخلی ها در ده درصد پول های کمکی و فساد خارجی ها در نود در صد کمک های جامعۀ جهانی مشهود است . شگفت آور اینکه توطیه ها در هر زمانی رنگ و رویی مطابق ایجابات آنزمان را داشته و نظر به نیاز زمان رنگ های سیاسی ، نظامی و اقتصادی را به خود گرفته و در یکی پر رنگتر جلوه نموده است که هر یک را شعار های خاصی به استقبال گرفته است .
از این که در گذشته ها شرایط نسبت به امروز به مراتب ساده و زنده گی خیلی بی آلایش بوده و ساختار اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هم به پیچیده گی امروز نبود . مهاجمین آنروز هم در آنروز اهداف گوناگونی را دنبال میکردند . شماری هدف از لشکرکشی های خود را جهانگاشایی و ایجاد امپراطوری های بزرگ و انتفام گیری ها مانند حملات چنگیز ، شماری ها هدف از تهاجم خود را صدور فرهنگ و تمدن و شماری ها هم اهداف اقتصادی داشتند که در مجموع دورنمای اهداف تهاجم نسبت به امروز خیلی ساده و کمتر پیچیده بود ؛ اما در برهه های مختلف تاریخی اهداف اقتصادی در عقب این تهاجم ها بیشتر خودنمایی داشتند . در هر حال هرچه بوده
گذشته از این که در عقب تهاجم های گذشتۀ تاریخی به این کشور چه اهداف خاص و عامی وجود داشت . این تهاجم ها کمتر راهبرد های دراز مدت را در پیش داشتند و بیشتر شکل مقطعی را داشتند . اهداف و راهبرد های این تهاجم ها پس از توسعۀ صنعتی ، اقتصادی و سیاسی کشور مهاجم نیز فرق نمود . چنانکه تهاجم اروپایی ها به شرق در قرن نزدهم بویژه بعد از وقوع نقلاب صنعتی در بریتانیا بیشتر رنگ اقتصادی را به خود گرفت که صدور کالا های تجاری اروپا به شرق و ایجاد بازار های جدید جهانی را در قبال داشت . غرب دیروز پیش قراول این تهاجم خود را پیاده کردن لیبرالیزم و دموکراسی به معنای آنروزش عنوان مینمود که توسعۀ صنعتی واقتصادی را هم در کشور های مورد تهاجم ادعا می کردند . شوروی سابق هم پیش قراول تهاجم خود را پایه گذاری جامعۀ عادلانه از طریق توزیع عادلانۀ خانه ، لباس و نان در روشنایی اندیشه های مارکسیزم و لینینیزم ، در زیر چتر نظام کمونیستی عنوان کرده بود . برای رسیدن به چنین هدفی اضافه تر از یک ملیون افغان را شهید ، دو ملیون افغان را معلول و بیشتر از چهارملیون را به کشور های پاکستان ، ایران و سایر کشور های جهان مهاجر ساخت و در نتیجه افغانستان را به ویرانه وتل خاکی مبدل کرد که بعد تر سبب محو ساختار های اقتصادی و صنعتی آن نیز شد . و امروز امریکا با چنگ ونای دیگری تهاجم به افغانستان را پس از حادثۀ یازدهم سپتمبر آغاز کرده که مبارزه با تروریزم بی تفسیر و بی تعبیر را بهانۀ منطقی برای مشروعیت بخشیدن آن تراشیده و وعده های چرب و نرم تحقق دموکراسی و آزادی های بیان و حقوق بشر را در عقب شیپور خویش پف مینماید . می بینیم که امروز در افغانستان نه تنها دست کمی از این اهداف عملی نشده ؛ بلکه هر روز حادثۀ یازدهم سپتمبر وحشت بار تر از آن در این کشور تکرار می شود که حتی کربلاییان تاریخ را به تجدید عهد می طلبد ، عشق انسان داشتن را به یاری می طلبد و عاشقان خوابیدۀ آزادی را به آزمون تازه فرا می خواند . حاصل این تجاوز ابقا و تداوم فاسدترین نظام در دنیا است که در زیر چتر حاکمیت آن هر روز صد ها تن گرسنه گرسنه تر و تنگدست تر و ده ها قاچاقبر ، قاچاقبر تر ، ثروتمندان ثروتمندتر و فاسدان فاسدتر وهرزه تر میگردند .
متجاوزین در طول تاریخ کوشیده اند ، نظام های ناتوان و دست و پا بینی را در قدرت نگاه کنند که گرداننده گان این دولتها فرمانبرداران بلا منازعۀ آنها بوده و در نهایت احتیاج و درمانده گی گوش به فرمان آنها باشد . این در حالی است که امروز در افغانستان 43 کشور به رهبری امریکا حضور فعال سیاسی و نظامی دارد . هرکدام در این حکومت وزیری ، واالی یی ، معینی و حتی وکیلی دارد که دست زمامروای بی عرضه یی مانند آقای کرزی از قبل بوسیلۀ آنها بسته شده است و او را در جریان عمل انجام شده یی قرار داده اند . این نظام که در زیر بار وابستگی های مرگبار سیاسی ، اقتصادی و نظامی سخت ضجه میکشد و درچنبرۀ زمامداران بی مدیریت و ناتوان هر روز غرق تر در فساد و بد امنی میگردد. غرب به سردمداری امریکا چنین نظام ها را تحت فرمانروایی آدم های ضعیف ، بی جرئت و کم وقار چنان خوار و زبون حفظ میدارد و در فساد غوطه ورش میسازد که حتی حرئت دفاع از زمامداران آنها را سلب مینماید . درحالیکه عامل اصلی فساد در این گونه نظام ها متجاوزین و عمال آنها است . افغانستان نمونه یا ضرب المثلی از فاسد ترین نظام ، ره آورد تهاجم امریکا است که امروز زیر بار وابستگی های گوناگون محکوم به فساد و بد امنی است . از همین رو است که اقبال لاهوری این شاعر شوریده و متفکر شرق گفته است :
رفتن به پای مردم بیگانه در بهشت حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
سرافرازی و سربلندی برای ملتی میسر نمی گردد که به استقلال کامل سیاسی و بعد اقتصادی نرسد و حاکم بر سرنوشت خود نگردد . بر مصداق این شعر :
خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش بدست خویش بنوشت
به آن ملت سرو کاری ندارد که دهقانش برای دیگران کشت
هر گاه غرب می خواست کاری برای ایجاد یک نظام واقعی و مردم سالار در افغانستان نماید . هیاهویی را که امروز به راه انداخته است . دیروز به راه می افگند ؛ زیرا فاجعۀ فساد و بد امنی امروز افغانستان را تهدید نمی کند ؛ بلکه این فاجعه از دیر زمانی آغاز شده که سنگ بنای آن در "بن" گذاشته شد . غرب امروز برای کاهش فشار مردم مظلوم مغرب زمین خاموش ساختن صدا های آنها به چنین نیرنگی در برابر زعمای فاسد افغانستان آغازیده است ؛ زیرا در غرب مشتی از ین جنگ افروزان اند که در تبانی با کمپنی های بزرگ اسلحه سازی و نفتی از این جنگ نفع میبرند وبس . در حالیکه مردمان این سرزمین بیشترین بار جنگ را بدوش میکشند و در ضمن کمترین و حتی هیچ امتیازی را از آن نصیب نمی گردند .
یاد داشت ها :
1 - در پیروزی کودتای سفید محمد داوود بر ضد شاه بیشترین نقش را خورد ضابط ها داشتند . ازهمین رو محمد داوود برای دلنوازی آنها تمام خورد ضابط ها را به رتبۀ دریم بریدمن داخل صفوف افسران اردوی افغانستان نمود .
2 – در زمان کارمل و نجیب قوماندان بلاک اول محبس پلچرخی بود که من (نویسنده) جزییات کشتار ها در پولیگون را از شیرین دل شنیده بودم که او در آنزمان یکی از خورد ضابطان شمس الدین بود و چشم دید زندۀ خود را از حادثه برای من حکایت کرده بود . وی بعد ها در سال 1364بعد از انتقال زندانی یی به شفاخانۀ علی آباد از آنجا فرار کرد .
3 - سورۀ ، آیۀ
رفتن به پای مردم بیگانه در بهشت حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش بدست خویش بنوشت
به آن ملت سرو کاری ندارد که دهقانش برای دیگران کشت