مهرالدین مشید

  

 

 

دراز راۀ صلح در افغانستان دشوار تر از استراتیژی اوباما

 

روزی خواستم پیرامون  صلح و دورنمای آن در افغانستان چیزی بنویسم  ؛ ولی یک باره  انبوهی از مفاهیم متضاد و ضد ونقیض برذهنم هجوم آودند که  همه چند پهلو و فریبنده بودند که گویا زد و بند های پیدا و  پنهان را در عقب هفت دربند چهار دیوار های طلایی باز گو مینمودند . برایم خیلی عجیب واقع شد که چگونه ممکن است از این واژه در کشوری سخن گفت که تنها صلح را درناکجاآباد آن میتوان سراغ نمود و بس . ناکجا آبادی که از هر"کجاآباد" بر آن متجاوزین زورگو و قلدر در سایۀ همدلی سیاه دلان مافیایی و شغالان غوغاییی  ،  بومان شب پاسداران خیلی خطرناک و منفعت طلب و انسان دشمن سخت بیرحمانه  و  کینه توزانه نشانه گرفته اند . آری صلح در کشوری مانند افغانستان که خیلی دشوار و دراز راۀ دست نیافتنی است . دراز راهی که کرگسان لاشخوار در کمینش نشسته اند ، روباه های مکار با توطیه ریزی های  بس فریبکارانه  وخطرناک به بیراهه کشاندنش قابو زده اند و گویا چراغ  های ترفند را بدست ها گرفته و بروی خط قرمز نشانه هایی از خون و آتش را می نمایانند تا باشد که رزمنده گان آزادی انسان و رهایی انسانیت درچاله های خونین و آتشین آن راهگم شوند .

از اینرو صلح در افغانستان چنان پیچیده و دشوار است که آنرا میتوان به "کلافۀ سردرگمی" تشبه کرد . کلافه ییکه سرو آخر آن ناپیدا است و هرگونه تلاش برای یافتن آن بی نتیجه میماند و هرگاه به نتیجه یی هم منتج گردد ، برآیند آن دشوار تر از مقدمات آن خواهد بود . صلح در کشوری که از هشت سال بدینسو خط مقدم جبهۀ جنگ نوین امریکا زیر نام "مبارزه با تروریزم" است . مبارزه ییکه تا هنوز از آن تعریف روشنی  ارایه نشده و آمیبی را ماند که در هرزمان که خواسته باشد ، پا های کاذب خود را برای اخذ طعمه یی بیرون میکشد و هرطوریکه باشد ، صید خود را به چنگ آورده  و دوباره غایب   میگردد . جالب تر این که در این مبارزه منافع امریکا گسترده تر از هرزمانی فراملی و فرامنطقه یی تعریف شده است و این تفسیر جدید از منافع ملی امریکا ، این کشور را مکلف گردانیده تا برای تامین منافع خود هر کشوری را مورد تاخت و تاز قرار بدهد . در این تعریف مقولۀ منافع ملی امریکا به مراتب پیچیده تر از معنای تروریزم تفسیر شده است  که پیچیده گی  آن وزنۀ سنگینی بر سر راۀ صلح در افغانستان را به بار آورده که مانع هر نوع تلاش های  صلح جویانه می شود .

مقولۀ منافع امریکا با مقولۀ  تروریزم و جنگ بر ضد آن چنان گرۀ محکم و  ناگسستنی خورده است که صلح ملی و سراسری را بویژه در کشورهای خط مقدم این نبرد نابرابر ناممکن گردانیده است ؛ زیرا که مقدمات هر نوع صلحی دراین کشور ها مانند افغانستان  اولتر از همه باید تامین کنندۀ منافع امریکا باشد تا تامین کنندۀ منافع ملی کشور خط مقدم جنگ . پروسۀ صلح در افغانستان بیشتر بستگی به برآورده شدن منافع امریکا دارد تا منافع مردم این کشور . بنا براین  برای تامین هرگونه صلح حرف اول را باید امریکا بزند و برای پیاده شدن آن هم گام ها را پیشتر بگذارد . زمامداران و زعمای ظاهری کشور هایی چون افغانستان در روند هر گونه صلح بیشتر نقش نظاره گرو دنباله  روانه را دارند ؛  زیرا منتظر اند تا امریکا چه طرحی و مقدماتی را برای صلح در کشور هایی مانند افغانستان ارایه  مینماید تا زمامداران افغان طوطی وار به تبلیغ آن  بپردازند . هرگاه زمامداران افغان کاهی بیرون از دایرۀ منافع امریکا یا با نادیده گرفتن آن سخنی از صلح میزنند ، بیشتر معنای تیر را به تاریکی رها کردن دارد که به تعبیری دیگر سوزنی را در کاۀ جوالی به کاوش گرفتن است . طبیعی است که در هردو حالت رسیدن به  هدف یا نتیجۀ معین ناممکن و محال به نظر میرسد . با این تحلیل دراز راۀ  صلح در افغانستان پیچیده تر ازآن است که بتوان با تحلیل هایی از این دست سر نخ پیچ در پیچ آنرا باز نمود .

 یک امر بدیهی است که آغازگر جنگ با طالبان در افغانستان ،  امریکا است که هزینه های هنگفت این جنگ را نیز بدوش دارد ؛ پس بر امریکا است و صلاحیت دارد که بر این جنگ نقطۀ پایان بگذارد .  بنا بر این دهن کجی های آقای کرزی و دیگر مقامات دولتی افغان برای تامین صلح سراسری در کشور را از حرف هایی میتوان حساب کرد که به اصطلاح به شاخی باد می شوند .  در این شکی نیست که موضعگیری های زمامداران و سیاستمداران افغانستان پیرامون صلح در این کشور از یک منبع  آب میخورد که سرچشمۀ اصلی آن همانا حکمروایان واشنگتن و لندن و ...  است . به گونۀ مثال از دیر زمانی بدینسو فرمانروایان کابل با ایجاد کمیسیونی زیر نام "کمیسیون مصالحۀ ملی" باب آشتی با طالبان را باز نموده  است که با وجود صرف پول های زیاد کار  آن تا هنوز به نتیجه ییکه باید برسد ،  نرسیده است . این کمیسیون تنها در عرصۀ تبلیغاتی کار هاییرا انجام داده که در شماری موارد مانور خوبی برای پرش های سیاسی حامد کرزی در برابر رقبایش بوده است . این کمیسیون در راستای برگرداندن شماری از طالبان رده های دوم وسوم از صفوف طالبان و بازگرداندن آنها به حاکمیت دولتی است . این کمیسیون تا حال برای برگرداندن حتی یک تن از فعالان مهم نظامی و سیاسی طالبان عاجز بوده است . به  همین گونه طرح صلح حامدکرزی بیشتر شامل آن عده  طالبانی است که با قبول قانون اساسی  افغانستان سلاح  های خود را برزمین گذاشته و به حاکمیت دولتی بپیوندند . در حالیکه برهمگان آشکار است که در این جنگ دولت افغانستان  صلاحیت حل معضلۀ موجود با طالبان را ندارد ، به همین گونه این طالبان هم قدرت  و  صلاحیت حل منازعه را با امریکا و دولت افغانستان ندارند . مثلی که در اینسو امریکا صلاحیت مذاکره برای پایان جنگ را دارد ، به همین منوال ملاعمر و شورای رهبری اش بنا بر وابستگی هایش با استخبارات پاکستان یارای مذاکره برای پایان جنگ با امریکا و دولت کابل را ندارند . از سویی هم تا زمانیکه این دو نیروی تعیین کنندۀ خط جنگ به دور یک  میز جمع نشوند ، حل مسآلۀ افغانستان امری محال شمرده می شود . در غیر این صورت هر گونه سر و   صدا ها خواه از کابل یا واشنگتن و لندن و جاهای دیگر بلند شود ، جز بازی های بی سر و پای سیاسی چیز دیگری نیست .

از سوی دیگر این تنها طالبان نیستند که بر سر تامین صلح در افغانستان با امریکا وارد بحث شوند ؛ زیرا طالبان رابطۀ تنگاتنگ ایده ئولوژیک با القاعده برای تامین خلافت جهانی  اسلام    دارد . نادیده گرفتن این پیوند ناگسستنی و سخت ایده ئولوژیک در روند مذاکرات امری است ناممکن که فرمانروایان کاخ  سفید هم به این سخن باور دارند ؛ ولی با وجود آگاهی از این امر ، خود را به اصطلاح به "کوچۀ حسن چپ"زده  و با خاک افگندن به چشم مردم از اصل موضوع طفره میروند . امریکا تا کنون هر گونه طرح  صلح در افغانستان را با جدا کردن طالبان افراطی و میانه رو ارایه کرده است . درحالیکه طالبان گروۀ یکدست اند که در میان آنها گروهی به نام افراطی و میانه رو وجود نداشته و رهبری آنها را ملاعمر از طریق شورای عالی کویته به عهده دارد  .    آن عده  طالبانی که قصد جنگ با امریکا و حکومت  کابل را نداشتند ، پس از سقوط کابل بوسیلۀ نیرو های امریکایی به دولت پیوستند که رهبری طالبان با آنها از داشتن هرگونه رابطه انکار مینماید .  هرگاه هدف از طالبان میانه رو از طالبانی باشد که در گذشته با دولت پیوسته اند و اکنون در روند مذاکرات نقش سازنده یی نمی توانند داشته باشند . این سخن ها جزتبلیغات میان تهی برای به بیراهه کشاندن افکار عامه چیز دیگری نیست . شاید امریکا در قبال این گونه تبلیغات اهداف  مرموزی را دنبال نماید که از ساحۀ درک و تحلیل حاکمان کابل فرسنگها فاصله داشته باشد . گذشته از اینکه مردم در سایه و روشن تحلیل های رسانه های داخلی و خارجی در چاله یی از ناباوری ها و دلهره گی ها قرار گرفته اند .

در حالیکه آشکار است جنگ امریکا با القاعده آغازشد نه با طالبان . بهانۀ جنگ امریکا با طالبان موجودیت القاعده در صفوف طالبان و وجود  رهبر آنها در میان طالبان بود که طالبان از سپردن برادر دینی خود برای امریکایی ها انکار ورزیده و تن دادن به خواست امریکا را ذلت دینی تلقی کردند . از همین رو از تحویلی او برای امریکا خود داری  کردند .  هرگاه طالبان حاضر به تحویلی اسامه به امریکا میشدند ، امریکا  نه تنها با طالبان سر  جنگ نداشت ؛ بلکه حکومت آنها را نیز تقویه مینمود . زمانیکه سازش و همزبانی امریکا با خانوادۀ سلطنتی سعودی ممکن و خالی از هر گونه دغدغه است  ؛ پس از کجا می توان ناساز گاری های امریکا را با طالبان که همانند سعودی ها گرایش سلفی دارند ، ناممکن شمرد .  با این تحلیل جنگ امریکا بر  ضد طالبان آغاز نشده است که حالا آشتی امریکا با طالبان به مثابۀ ختم  جنگ تلقی شود . از اینکه جنگ امریکا در افغانستان با القاعده آغاز شد . طبیعی است که پایان آن هم با پایان یافتن دشمنی امریکا با القاعده وابستگی دارد . در افغانستان هیچگاه صلح دوامدار و باثباتی بوجود نخواهد آمد که امریکا با القاعده کنار نیاید . هرگاه امریکا چشم داشتی برای صلح باثبات در منطقه دارد . باید با القاعده وارد مذاکرات شود تا بتواند از معضلۀ همیشگی تضاد امریکا با اسلام بیرون جهیده و راه برای  حل دشواری های گوناگون جهان اسلام با غرب مانند مسألۀ فلسطین که تمامی نیرو های اسلامی از آن انرژی مبارزاتی خویش را میگیرند و از آن تغذیه میشوند ، فراهم گردد .

القاعده هم برای حفظ منافع خود و مردمان منطقه اهداف بلند مدتی را دنبال مینماید که به نحوی خطر را متوجه منافع امریکا در منطقه و جهان نیز مساعد میسازد .  یکی از خواست های القاعده خروج نیرو های امریکایی از کشور های اسلامی ، خلیج فارس ، بحیرۀ عمان و جاهای دیگراست که بازپس گیری  حمایت امریکا از اسراییل نیز شامل آن است . امریکا در صورتی می تواند با القاعده کنار آید که روی مسایل یاد شده با آن کنار آید و از سویی هم کنار آمدن امریکا با القاعده روی مسایل بالا منافع حیاتی و آزمندانۀ امریکا در منطقه را به مشکل مواجه میسازد . امریکا زمانی می تواند برای این امر مهم قدم بگذارد که بهای زیادی را در برابر آن متقبل شود . بهاییکه   به گزارش منابع موثق  ملیارد هایدالر هزینه برداشته است  . چنانکه 

روزنامۀ االاهرام (1)مصری به اساس تحیقاتی  که مجموعۀ تحقیقات مستقل امریکا موسوم به طرح اولویت های ملی انجام شده ، نوشته است که هزینه های جنگ امریکا در افغانستان که وارد نهمین سال مالی خود می شود به 228 ملیارد دالر رسیده است که 60.2 ملیارد دالر آن مربوط به سال مالی 2009 میباشد . در سال مالی 2008 مصارف ماهانۀ جنگ ( در افغانستان )به 3.5 ملیارد دالررسیده بود . در حالیکه در سال مالی 2009 به 5 ملیارد دالر در ماه رسیده است . پیش بینی شده است که مصارف جنگ امریکا در افغانستان وعراق در سال 2010 به 130 ملیارد دالر خواهد رسید . به اساس این تحقیق کنگره هفتاد  در صد این هزینه مربوط به عراق و 30 در صد آن مربوط به افغانستان است . با این حساب هزینه های جنگی امریکا تا مارچ سال آینده به یک تریلیون دالر خواهد رسید . مصارف جنگ عراق وافغانستان به یک تریلیون دالر می رسد ،

درحالیکه درگیری دراز مدت امریکا با القاعده افراط گرایی را در منطقه تشدید بخشیده  و احساسات ضد امریکایی را نیر در منطقه روز تا روز بیشتر دامن میزند . امریکا ناگزیر است تا برای حل اساسی قضایای جهان اسلام و شناختن حق انسانی جهان اسلام از در سیاست های شفاف پیش آید و این شفافیت دراز راۀ دشوار میان امریکا و القاعده را نیز کوتاه میسازد . در این شکی نیست که کنار آ مدن امریکا با القاعد خالی از دو حال نیست  . یا تشدید احساسات امریکایی  و افراط گرایی در منطقه و جهان را بدنبال خواد داشت  یا به گونه دیگر در دراز مدت با نرم شدن موضع امریکا درقبال جهان اسلام موضع مسلمانان  حهان هم در برابر امریکا نرمتر خواهدشد. ونتیجۀ آن منتج به ایجاد فضای اعتماد میان امریکا و ملتهای مسلمان خواهد شد که کاهش افراط گرایی در منطقه را نیز بدنبال خواهد داشت  و در دراز مدت سبب تجرید حرکت های سلفی مانند القاعده در جهان اسلام خواهدشد  .

غرب بدون توجه به حل اساسی مسألۀ افغانستان راه حل ها و طرح هاییرا پیشنهاد مینماید که نه تنها اصل موضوع  و فکتور اصلی و عامل تعیین کنندۀ جنگ را از نظر دورداشته و بدون آنکه آنرا در محراق تحلیل های خود قرار دهند ؛ بلکه به بهانۀ به حاشیه کشاند آن جنگ کنونی را فرسایشی تر میگرداند . 

چنانکه روزنامۀ کریستین ساینس مانیتور(2) در تحلیلی  جنگ امریکا بر ضد طالبان رادراز مدت و ناموفق و پرهزینه عنوان  کرده و توصیه برای خروج نیرو های خارجی از افغانستان نموده است . این روزنامه از نارضایتی های دموکرات ها نیز یاد آوری کرده است و خستگی شرکای امریکا در این جنگ نیز یاد آور شده است . از سوی هم  جنگ امریکا را سبب تداوم شورشگری بر ضد امریکا خوانده است . این روزنامه در صورت خروج نیرو های خارجی  از افغانستان به نقش کشور های اسلامی زیر چتر سازمان کنفرانس اسلامی توجه کرده است تا با تشکیل ایتلافی به رهبری کشورهایی مانند ، ایران ، پاکستان ، ترکیه و عربستان سعودی نقش نیرو های صلح را در این کشور به عهده گرفته و هزینه های آنرا به عهدۀ کشور های های ثروتمند مسلمان مانند قطر ، امارات متحده و مالیزیا گذاشته است . این   نیرو های حافظان صلح باید  از طریق کشور های غیر همسایۀ افغانستان مانند بنگلادیش ، مصر ، اندونیزیا ، اردن و ترکیه وارد افغانستان شوند تا  از نگرانی های دولت افغانستان پیرامون شک  و تردید های کشور های مداخله گر همسایه اش کاسته باشد  . برای جلوگیری از سؤ تفاهم دموکراسی تیپ غربی در افغانستان به نقش کشور هایی  مانند مصر ، پاکستان و ترکیه در این کشور اشاره کرده است که دارای دموکراسی های نیرومندی اند  و می توانند برای تقویۀ نهاد های دموکراسی در افغانستان موثر واقع شوند . در حالیکه این دموکراسی ها هنوز درکشور های خود به دشواری های زیاد مواجه هستند و در ساختن دموکراسی ییکه بتوانند ارایه کنندۀ الگویی از دموکراسی برای سایر کشور های اسلامی باشد ، خیلی عاجز اند   ؛ زیرا در شماری از این کشور ها مانند مصر هنوز دموکراسی زیر چکش دولت حسنی مبارک در حال خورد و خمیر شدن است و در دموکراسی فرمایشی او هنوز بسیاری از احزاب نتوانسته است تا از حق قانونی خود برای گرفتن قدرت یا سهمگیری درقدرت بهره مند شوند . این دولت هر روز مخالفان خود را به بهانه ها ی گوناگون گروه گروه به زندان ها  میکشاندو حتی به جوخه های مرگ می فرستد . این روزنامه برای بازسازی افغانستان و تقویۀ نهاد های اقتصادی سازمانهای بین المللی مانند بانک جهانی ، بانک توسعۀ اسلامی و صندوق بین المللی پول برای ادامۀ بازسازی در افغانستان  فرا خوانده است . این در حالی است که این سازمان ها به نحوی از انحا طی هشت سال گذشته در بازسازی افغانستان نقش داشته و قسمت اعظمی از کمک های شان در یک زد و بند مافیایی به جیب خارجی ها و شماری دلالان داخلی آنها افتاده است و وضعیت اقتصادی افغانستان ، خلاف سخن های خوش خدمتانۀ "اسپنتا" وزیرخارجۀ افغانستان در جلسۀ سازمان ملل که در آمد ماهانۀ هر افغان را 400 دالر امریکایی  وانمود کرد ،  خیلی آشفته و ازهم پاشیده است .  شاید او این حرف ها را بخاطر پرده افگندن بروی فساد ، ناکارایی و بحران اقتصادی موجود در کشور گفته باشد ؛ ولی بی توجه به اینکه این گونه دروغ های شاخدار بیشتر از حیثیت برباد رفتۀ حکومت آقای کرزی می کاهد . این روز نامه در آخر طرح خود می خواهد تا با کشیدن خط فاصلی  میان طالبان افراطی و میانه رو با پا درمیانی اردوی پاکستان و خانوادۀ سلطنتی سعودی طالبان میانه رو را به محور دولت میکشاند و افراطی ها را با القاعده در مرز های جنوبی افغانستان و  وزیرستان پاکستان به تجرید کشیده است . این در حالی است که برهمگان آشکار است تا زمانیکه لانه های اصلی القاعده در این محلات نابود نشود ، هیچگاهی صلج و ثبات در افغانستان تامین شده نمی تواند . اگر سخن اوباما دراین مورد صادقانه باشد او هم تاکید به این دارد که هدفش بعد از این سرکوب القاعده است . پس گفته میتوان که هیچگاهی همچو طرح نیم بند صلح که به آشتی خواهی گروهی و دشمنی خواهی گروۀ دیگر تاکید کرده است ، هرگز نمی تواند صلح را در افغانستان تامین نماید ؛ زیرا صلح زمانی در کشور تامین شده می تواند که طرحی جامع و کامل بوده و بدون هرگونه قید و شرط مخالفان و موافقان دولت را به هر نحوی که ممکن باشد به یک محور قدرت بکشاند .

 اوضاع افغانستان چنان هر روز پیچیده تر میگردد که زمامداران کاخ سفید را هر روز در مخمصه بیشتر دچار کرده و اندیشیدن روی اوضاع این کشور به گرفتاری روز مرۀ رمامدارن آن مبدل شده است . اوضاع پیچیدۀ افغانستان چنان واشنگتن  را در خود پیچاند است که او را در یک انقباض روانی کشانده و راۀ بیرون رفت را برایش بند گردانیده است .  زمامداران کاخ سفید چنان در پچل شده اند که نمی دانند ،  استرتیژی خویش در مورد افغانستان از چه زاویه یی طرح ریزی نمایند .  آیا در این استراتیژی به بعد نظامی بیشتر تکیه نمایند؟ یا بعد غیر نظامی یعنی لشکرکشی ها به افغانستان را تشدید نموده و تسریع ببخشند ؟ یا تنها به بمباردمان پناهگاه های القاعده و طالبان اکتفا نمایند ؟ و یا اینکه به کمک های غیرنظامی و بازسازس اردوی افغانستان پرداخته و به این بهانه خود را از گرداب افغانستان رها بسازند ؟ 

اوباما پیرامون مسألۀ افغانستان چنان بر سرچند راه باقی مانده است که نمی تواند ، تصمیم مشخصی در این باره بگیرد . زمامداران کاخ سفید چنان پیرامون این این جنگ دلهره شده اند که نمی دانند ، دروازۀ کدام کشوری را زود تر برای تامین صلح درافغانستان بکوبد و به کدام کشوری بیشتر ارجحیت داده و با امتیاز دهی چه کشور یا امتیاز گیری از کدام کشوری  یا حذف کردن کدام کشوری و چه گروهی و یا با فاصله افگندن و تجرید کردن  میان این گروه و آن گروه دراز راۀ صلح در این کشور را کوتاه  نماید  .

بویژه حالاکه امریکا از بازی های دو پهلوی پاکستان خسته شده و بر ظن و گمان هایش نسبت به تمویل ،  حمایت ، تجهیزو تسلیح طالبان افزوده شده است و کمک های مالی گذشتۀ پاکستان به نوشتۀ جیسن دیتز روزنامه نگار سایت انتر نیتی "انتی وار" (3) که بیشتر صرف مبارزه با هند شده تا مبارزه با تروریزم                  : از 6.6 ملیارد دالری که از سوی امریکا از سال 2002 تا 2008 به پاکستان کمک شده است . تنها 500 ملیون آن به مقامات نظامی این کشور رسیده است  . یک بخش از این پول به دولت پرویز مشرف ترزیق شده و بخش دیگر آن صرف مبارزه  با هند شده است . امریکا را بیشتر نگران نموده است .

از اینرو امریکا تصمیم گرفته تا بعد از این برای جلوگیری از همچو سؤ استفاده های پاکستان در برابر کمک های خود از این کشور حساب بخواهد و حتی این حسابخواهی ، حیثیت و استقلال پاکستان را زیر سوال برده است که هدف سفر اخیر قریشی وزیر خارجۀ پاکستان را به امریکا اعاده حیثیت خواهی آن کشور عنوان کرده اند . هرگاه  امریکا از  این بازی های سیاسی و نظامی پاکستان بیزاری جسته و ناگزیر شود تا حق هند ر ابه عنوان قدرت برجسته  جنوب آسیا به عنوان بازیگر اصلی در کابل به رسمیت بشناسد . با این تصمیم پاکستان دارای سلاح اتومی را که مدعی مبارزه با تروریزم است ، از جدول حامیان اصلی خود حذف نماید و با وجود این همه دشواری ها ،  ناگزیر  با محدود کردن  کمک هایش  روابط حسنۀ خود را با پاکستان داری سلاح اتومی حفظ نماید . آشکار است که این بازی  بالاخره پاکستان را از تختۀ بازی امریکا ساقط میسازد  که درد سر هاییرا برای امریکا نیز در پی دارد .

این در حالی است که "پل فیتزالیند" و"الیزابت گولد" نویسنده گان کتاب " تاریخ نامریی : افغانستان قصۀ ناگفته " سیاست های امریکا در پاکستان را دنبالۀ سیاست های بریتانیا خوانده اند که دررابطه به آسیای مرکزی وجنوب آسیا شکل گرفته است .  امریکابنابرهمین پالیسی بنیادگرایی دردوطرف خط دیورندرابرضدشوروی سابق تقویه نمود. این سیاست اززمانی آغازشدکه "نرال اوتورن"یک افسرانگلیسی آی اس آی پاکستان رابه هدف ایجادبی ثباتی درافغانستان وهندبوجودآورد . همین استرتیژی سبب سقوط امان الله شاۀ جوان افغان شدکه بریتانیادولت قوی ومدرن اوراکه باعث بیداری ملتهای آسیامی دانست .

با حذف امریکا و پیش انداختن سیاست های امریکا با هند برای حل اوضاع افغانستان این سازمان بیشتر نسبت به اوضاع افغانستان  حساستر شده و شاید  دخالت  های موج وسیتعتری به خود بگیرد که تقویۀ ببشتر طالبان و تحریک بیشتر آنها جز آن خواهد بود . بنا براین امریکا از چنین بازی  یی سر باز میزند . امریکا  ناگزیر است تا توازن روابط خود با هر دو کشور را به گونه یی حفظ نماید . با تاسف که این گونه سیاست های امریکا تا کنون نتوانسته است ، خاطر جمعی پاکستان  را نسبت به سیاست های  هند و امریکا فراهم آورد . از سویی هم پیچیده گی روابط این هند و پاکستان  پیچیده تر ازبازی های سیاسی امریکا نسبت به این دو کشور است . پس هر استرتیژی امریکایی خلاف پاکستان و موافق با هند دورنمای تشنج آفرین دارد و واشنگتن هم با توجه به این حساسیت ، دپلوماسی خود دارانه و مدارا گرانه را با هردو در پیش گرفته است .

هرگاه  دولت اوباما در پی جلب کمک پاکستان در مذاکرات صلح با طالبان محلی براید و از طرح های اخیر عربستان سعودی در این زمینه پیروی  کند . برای کسب مشارکت طالبان و سایر گروه های مخالف دولت جدول زمانی  را برای خروج نیرو های خارجی از افغانستان در دو مرحله درمرحلۀ اول فراخواندن نیرو های خارجی به داخل شهرها و در مرحلۀ دوم بیرون کردن آنها از افغانسنان ، ترتیب و پیاده نماید . آشکار است که هرگونه تبانی امریکا با پاکستان بدون در نظرداشت سایر  کشور ها و گروه های افغانی حساسیت بر انگیز است ؛ زیرا که پاکستان همیشه خواهان دولت مزدور و ضعیفی در کابل است که در صورت وقوع  هرگونه درگیری اش با هند ، تمایل دارد که افغانستان بحیث خط دوم نبردش با هند  باقی بماند . پاکستان هم هیچگاه به صلحی در افغانستان تن نخواهد داد که تامین کنندۀ منافع استرتیژیک آن باشد و پاکستان هم چون گذشته برای سهمدهی بیشتر گروه های  هواخواۀ و مزدورش تلاش خواهدکرد که این برخورد هرگونه روند صلحی را درافغانستان مانند معاهدۀ بیمار "بن" خدشه دار میگرداند . این درحالی است که امریکایی ها با غفلت های پیهم ، افغانستان را ازدید پاکستان دیده و به نحوی پیاده کنندۀ سیاسیت های پاکستان در افغانستان بوده است  و پاکستانی ها هم به این موضوع خوب واقف هستند . یکی از علت های اصلی شکست سیاست های نظامی و سیاسی امریکا در افغانستان همین نگرش جناحی امریکا نسبت به این کشور بوده است . از اثر خوش بینی ها و غفلت های هشت سالۀ زمامداران کاخ سفید بوده است که استخبارات پاکستان توانست تا در سایۀ این غفلت طالبان را نیرومند ساخته و مانند مار افعی بجان امریکایی ها رها نمایند .  پس این راهکار هم نمی تواند حلال مشکل اوضاع افغانستان بوده  و هم بتواند سبب رهایی اوباما از کشوری شود که "قبرستان مهاجمین تاریخ"خوانده شده است .

یا این که اوباما به بازی دیگر دست بزند ، در پی توافق نامۀ صلحی با مخالفان دولت شود که با توجه به ویژه گی های محلی آن البته از لحاظ شکلی و  اما در محتوا با فرایندی بزرگتر نه تنها در سطح کنفرانس های منطقه یی مانند کنفرانس کشور های اسلام ، کنفرانس کشور های عضو شانگهای  البته بانقش فعال و نیرومند کشور هایی مانند روسیه هند، ایران  و چین ؛ بلکه فراتر از آن در سطح بالاتر از آن که از  حمایت ناتو ، امریکا ، جاپان و سایر کشور های قدرتمند جهان بویژه کشور هاییکه به نحوی از انجا در درگیری های داخلی افغانستان دخیل هستند ، برخوردار باشد تا هرگونه سؤ تفاهم هایی مانند انتقال مرکزیت جنگ از وزیرستان به شمال افغانستان به خاطر توسعۀ جنگ از آسیای میانه تا  سینکیانگ از بین برود .

در این راهبرد اشد تلاش به خرج داده شود تا حساسیت های ذات البینی کشور ها در سطح منطقه و       جهان مانند دهلی و اسلام آباد ، واشنگتن و مسکو ، ایران و واشنگتن و بیجنگ و واشنگتن نیز در نظر گرفته شود . در این روند سعی به عمل آید که قبل از همه به منافع مردم افغانستان ارجگذاری شده و کشور های درگیر در منازعۀ افغانستان منافع خود را مقدمتربر منافع مردم افغانستان ندانسته و روی یک نوع ایجاد توازن منافع منطقه یی و جهانی بر سرمسألۀ افغانستان توافق نمایند . این طرح باید کل شمول باشد که تمامی طرف های درگیر را جدا از میانه رو  و تندرو در برگرفته و راه هایی هم برای عقب نشینی القاعده از صفوف نبرد با امریکا جستجو گردد . گرچه باخروج امریکا از افغانستان اندکی از بهانۀ مخالفت القاعده با امریکا کاسته میشود . در صورت تفکیک دو جریان میانه رو افراطی و با سازش با یکی و جنگ با دیگری ، بازهم القاعده از این تفکیک تغذیه شده و این موضوع باز هم دامن مخالفت ها  را گسترده گردانیده و راه را برای سربازگیری های بیشتر برای آنها مساعد خواهد گردانید که شاید آنروز خریداری جنگجویان به مراتب پر هزینه تراز امروزتمام شود . 

برای پیاده شدن طرح نامبرده  باید میکانیزم های ملی ، منطقه یی و جهانی ، البته با ایجاد تفاهم ملی از تاسیس ادارۀ موقت تا تدویر لویه جرگه و بالاخره انتخابات عمومی در نظر گرفته شود . هرگونه توجه به ابعاد نظامی و تمرکز به بعد نظامی با توجه به حساسیت های دینی ، ملی  وتاریخی مردم افغانستان  این طرح را خدشه دار خواهد گردانید. در این طرح حق ابتکار به افغان ها داده شود تا پیرامون دشواری های موجودۀ خود با توجه   به خصوصیت های فرهنگی ، ملی وتاریخی خود تصمیم درست تر اتخاذ کنند تا هر گونه تردید افغان ها نسبت به طرح های نفاق افگنانۀ خارجی ها از میان برود و هم از احتمال کشیدگی ها در دراز مدت تا حدودی کاسته شود . 

از این که مسألۀ افغانستان شکل فراملی و فرامنطقه یی را به خود گرفته است و منافع بسیاری از کشور های جهان بویژه کشور های درگیر در منازعۀ افغانستان در آن سخت گره خورده است  که حل موضوع افغانستان رابه همان تناسب پیچیده و دشوار گردانیده است .  بنابر این به مشکل میتوان از طرحی در افغانستان سخن گفت که برآورندۀ خواست ها و منافع کشور های درگیر بویژه همسایه های آزمند در این کشور باشد .  بخصوص که  حالا امریکا و ناتو در مبارزه با طالبان القاعده با بازی های غفلت ورزانه یا آگاهانه افغانستان را تختۀ برد و باخت خود قرار داده و با حضور گستردۀ شان  در این کشور حساسیت های کشور های همسایه بویژه روسیه ، چین و ایران را بیشتر برانگیخته و این کشور ها بر سیاست های امریکا و ناتو در افغانستان علیرغم همکاری هایی به دیدۀ شک نگاه مینمایند .  این شک انگاری ها بیشتر بروی طرح های صلح خواهانه در افغانستان سایه افگنده است .

چیزیکه شگفت آور است ، اینکه اکثر طراحان صلح در افغانستان خارجی ها بوده  و  ابتکار را آنها بدست گرفته اند که هرکدام بیشتر منافع خود را در طرح مربوطه مورد نظر دارند تا منافع مردم افغانسان را . در این طرح ها هر کدام  به نحوی سخن میرانند که در حتی در کوتاه مدت هم نمی تواند صلح دوامدار را در کشورتضمین نماید  . بجا خواهد بود تا  افغان ها خود وارد صحنه شوند و جامعۀ بین المللی به کمک آنها بشتابد تا طرح صلح را از قاعدۀ وسیعی بهره مند سازند که زمینۀ اشتراک تمام  گروه های درگیر را ممکن گردانیده و ا ز حذف و تقویۀ گروۀ خاصی جلوگیری به عمل آورد .  شاید چنین طرحی که بیشتر از ویژه گی های افغانی برخوردار باشد ، موفق تر و کاراتر بوده و بتواند بدون هر گونه تفاوت و امتیاز نیرو های درگیر را دور یک میز بکشاند .

یا هو

منابع و رویکرد ها :

1 - اراده ، شمارۀ 1679 ، 13 اکتبر

2 - ویسا ، شمارۀ 1032 ، 13 اکتبر

3 - ویسا ، شمارۀ 1027 ، 7 اکتبر

 

 


بالا
 
بازگشت