مهرالدین مشید

 

 

نگاهی به نوشتۀ " درس هایی از زنده گی با اسلام رادیکال" (*)

 

روزی نوشته یی را در روزنامه یی خواندم که در سرخط آن نوشته شده بود " درس هایی از زنده گی با اسلام رادیکال" و با این جمله ها آغاز شده بود " مانباید سنگسار مجرمین را بپذیریم ؛ اما این زمان آن است تا از تهدید اسلام گرایان  به مثابۀ تروریست های بالقوه نیز باید خود داری کنیم ".

باخواندن این نوشته حرف های امام خمینی در ذهنم تداعی شد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در یک بیانیۀ رادیویی چیز هایی در مورد مکتب وشخصیت داشت ، از مسخ  مکتب ها  و شخصیت ها سخن میگفت و تاکید بر این داشت که هرگاه شخصی سبب بدنامی مکتبی شود ، شاید روز دیگر شخصی بیاید و آن خالیگاه  را پر نماید ؛ ولی اگر مکتبی بد نام شود ، بعید است که شخصی بیاید و آنرا از بدنامی برهاند . وی به ادامۀ حرف هایش که مسخ مکتب ها و شخصیت ها را در محراق توجه خود قرار داده بود ، از "اسلام امریکایی" سخن گفت و در آنروز اصطلاح اسلام امریکایی برایم آنقد مانوس و آشنا نبود ؛ ولی قبل از آن فهمیده بودم که امام بزرگوار امریکا را "شیطان بزرگ" خوانده بود  و چه حرف باشکوهی که هنوز هم بعد از بیست سال بر فراز زمانه ها در تلؤلؤ است و درخشش خویش را از دست نداده است . شمار زیادی از ریش انبوه های ایرانی که امریکایی ها آنها را "آخوند" میخوانندها ، برحقانیت و پابرجایی این حرف باور راسخ دارند و روند زمانه هم بر آن مهر تایید گذاشته است . من که در پشت مفهوم " شیطان بزرگ" چیزی را دریافته بودم و دست کم تصویری از نظام امریکایی و زعامت امریکایی را درآن بصورت فشرده به تماشا گرفته بودم که باشنیدن این حرف یعنی اسلام امریکایی کمی تصویر نظام امریکایی برایم روشنتر شد و پرده یی از هزاران ابهام آن فرو افتاد  و در عقب این فرو افتادن ها خشم و انزجار هزاراان هزار انسانی در صفوف فشرده و بنیانی مرصوص پیش چشمانم سیاهی نمود که چگونه مرد وزن اعم از پیر و جوان ایرانی عاصیانه وقهرمانانه به جاده ها ریختند و بر ضدشاه این دست نشاندۀ امریکا بی هراس شوریدند و با سردادن شعار های چون "شاه برو " و " امام امام حمایتت میکنیم " و " گوش به فرمان توایم خمینی" عاشقانه و  جانبازانه  به استقبال مرگ رفتند و مقدم امام خویش را گرامی  پنداشتند.

ایرانی ها زمانی از حکومت امریکایی خسته شده بودند و اظهار برائت و بیزاری از آن میکردند که کمتر از نیم قرن نظام امریکایی را به تجربه گرفته بودند و شاهد بد ترین رسوایی های آزادی های بی بند وبار زنان در خیابانهای تهران بویژه در محل هایی به نام  " گمرک" بودند که زنان در آنجا ها با تن فروشی ها امرار حیات میکردند و عزت خویش را در بدل پول ناچیزی بفروش میرساندند. از این هم بد تر در آغوش کشوری میزیستند که آن روز امریکای کوچکش میخواندند ؛ ولی از لحاظ اقتصادی چنان وابسته به امریکا بود که حتا یک عدد تخم هم باید از خارج به این کشور وارد میگردید و این کشور بازار مصرفی یی برای امریکا و حامیان آن مبدل شده بود  . از خود کفایی اقتصادی در این کشور خبری نبود و تنها مردم این کشور در زیر درد بیدرمان وابستگی های سیاسی واقتصادی امریکا ضجه میکشیدند و بس .

 این نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی ایران از قبل در ذهنم سنگینی میکردند که با شنیدن "اسلام امریکایی"  در آنروز جان تازه یی یافتند و به گونۀ دیگری به پرواز در آمدند ؛ ولی زمانیکه مقالۀ متذکره  را خواندم  ،  عنوان درشت آن برچشمانم افتاد که با خال وخطی درس گونه خط سیاهی به سوی اسلام رادیکال کشیده است .  با برچسپ  تروریزیم  گویا با یک تیر  چند "فاخته" را به شکار گرفته ،  اسلام راستین را قربانی تروریزم کرده است و سینۀ خونین اسلام را به تیر تروریزم امریکایی هدف ناجوانمردانه قرار داده است .

 با خوانش مقالۀ یاد شده  دریافتم که چقدر بجا است دشمنی حامیان امریکا با اسلام و در نتیچه مخالفت امریکا را با اسلامگرایی موجه شمردم و با خود گفتم ،  آنقدر بیجانست که امریکا با این اسلام گرایی مخالفت می نماید و مخالفت امریکا را با آن نمی توان ناموجه تلقی  کرد ؛ زیرا در این اسلام گرایی به نوشتۀ فرید ذکریا  "شنیدن موسیقی ممنوع ، مشروب نوشی ممنوع ، سگرت ممنوع  وآزادی زنان ممنوع " پنداشته شده است . این نویسنده به بهانۀ نفی اسلام گرایی  تمام ارزش های اسلامی را زیر سوال قرار داده و به باور ناقص او هر گرایش دینی ییکه نوشیدن شراب ر ا همرای رقص های عریان زنان با موسیقی هیجانی نفی نماید ، به تحقیق آن گرایش راه خود را به سوی تروریست ها کشانده و تمایل ناگسستنی یی با  تروریزم دارد. 

اسلام امریکایی اسلامی است که در آن نوشیدن شراب ، شنیدن موسیقی مستهجن ، آزادی بی بند و بار زانان و کشیدن سگرت نه تنها مجاز ؛ بلکه لازمی هم است . بیجا نیست که چنین اسلامی با  اسلامگرایی یی در تضاد باشد که نوشیدن شراب در آن حرام قطعی است و با آزادی های انسانی موافق وبا آزادی های غیر انسانی زنان نه تنها مخالف است ؛ بلکه از آن بیزار است  . بدون شک حامیان چنین اسلامی باید از حامیان سراپا مفتون اسلام امریکایی باشند . اسلام گرایان امریکایی حق دارند که بر جبین هر مسلمان راستین و معتقد مهر تروریست بالقوه را بزنند ؛ زیرا در حرمت نوشیدن شراب مسلمانان اتفاق نظر دارند و هیچ منازعه در آن وجود ندارد.

این نوکران اسلام امریکایی حق دارند که  طغرۀ بادار خویش را بردست گرفته اند و با بهانه آوردن و عنوان کردن کسانی چون ملاعمر ها و غیره بر شدت وحدت اسلام ستیزی خود افزوده و آنرا حربه یی برای مشروعیت بخشیدن اسلام ستیزی خود عنوان کنند.

اظهاراتی اشخاصی  چون فرید ذکریا مسؤول هفته نامۀ نیوزویک امریکا در واقع از روی سیاست های ضد اسلامی امریکا پرده برمیدارد و به جهانیان آشکار میسازد که امریکا  چگونه اسلامی را میخواهد وبا کدام اسلام سرسازش دارد و چه نوع دیندارانی را به آغوش میکشاند . این حرف او پرده از روی تمامی حامیان امریکا در سراسر گیتی پرده برمیدارد وبیشتر از روی آنانیکه منادیان اسلام امریکایی اند و در زیر لگام اسپ سیاست های امریکایی بی محابا و خالی از هرنوع دغدغه گام برمیدارند و خویش را وفادارتر و گویا نوکرتر از هرمزدوری برای امریکا میخوانند. گذشته از آن که روشنفکران مسلمان تیپ امریکایی مانند فرید ذکریا ها وحامیان نوشته های سخن پراگنانۀ آنها با کشیدن ماسک های به اصطلاح به مود به روی خود به مود روز حرف میزنند و با خوش لباسی های بی شایبه یی اهداف اصلی خود را از مردم پنهان و با رفتن در جادۀ دموکراسی امریکایی و سر دادن شعار های سلمبه وقلمبه یی برای آزادی بیان نه تنها بر ریش دموکراسی امریکایی میخندند ؛ بلکه با نیشخند زدن بر ارزش های واقعی حقوق بشر بویژه در عرصۀ آزادی های زنان با بوق و کرنا تمثال با عصمت و عفت زن افغان را بشکل درد ناکی نشانه گرفته ،  با به نمایش گذاشتن آن  به مثابۀ موجودی عریان و  برهنه و وسیله یی برای سیراب کردن عطش پایان نا پذیر خواست های نا مشروع جنسی مرد زیر نام "آزادی و سکس" او را از مقام  بزرگ انسانی  و سکوی عظیم شایسته سالاری ها سقوط داده و عظمت انسانی او را در پای بد ترین تعبدی شرک آلود "برهنگی"به پرستش میگیرد.  این درحالی است که زن بحیث یک انسان راستین  از این همه بیزار است و سخت بدین باور است که " عریانی بیماری عصر"  او است و از این بیماری سخت هراسان و شتابنده تر از هرزمانی گریزان است . این عریانی برخاسته ازتمدن غرب است که در فقدان معنویت ضجه میکشد وبه تعبیری به مثابۀ اسکلیتی شده است که گوشت و پوست آن از میان رفته است و با برهنه  گی درد طافت فرسا را ناگزیزان تحمل مینماید . به قول سارتر فیلسوف اکزیستانسیالیست فرانسه تمدن غرب را برهوتی را ماند که انسان را به قهقرا می برد وبا وجود و درک چنین بیماری در تمدن غرب تاکید داشت برای  رهایی انسان مغرب زمین تمدن تازه یی در کار است ؛ ولی با تاسف که عدم آگاهی او ازتمدن شرق و پشت پازدن به ارزش های این تمدن موفق به ابتدایی ترین  شناختی در این زمینه نشد تا با درک گرهگاۀ اصلی بحران تمدن غرب ،  اساس تمدن جدیدی را در اروپا پیریزی می نمود که امروز میتوانست ، چراغی بر فراز راۀ انسان اروپا  میگردید . ازهمین رو است که انسان غرب در زیر سایۀ  ارزش های این تمدن مانند دموکراسی ، آزادی وحقوق بشر  در تنگنای مادی فریاد میکشند که از معنویت تهی وعریان شده  و در بیماری شگفت آوری بسر می برند . این ارزش های یک بعدی تا هنوز نتوانسته است به نیاز های معنوی انسان مغربزمین پاسخ روشن بدهد . این ارزش ها با آنکه در بسا موارد رفاۀ مادی را برای  غربی ها فراهم نموده ؛ ولی نتوانسته زنده گی معنوی  وبی دغدغۀ او را ضمانت نماید.  جلوه های بیمار این تمدن در دموکراسی تک بعدی  و آزادی های بی بند وبارغرب به مشاهده میرسد که انسان این سرزمین را با همه دستیابی به نعمات  بی پایان زنده گی به نحوی به قهقرای معنوی میکشاند که  از برکت این تمدن است که ذکریا ها که هنوز  هم لالای مادرش مبنی بر حرمت شراب در گوش هایش طنین انداز است ، نمی تواند بدون نشۀ شراب ، خمار زنده  گی را به خوبی بچشد . و با این حال چگونه ممکن است که او جلوه های این عریانی را در زن مغرب زمین احساس نماید که هرآن چون کابوسی زنده گی اورا تهدید منینماید و چه رسد به این که او درد جانکاۀ زن اروپایی را درک نماید که از شور آفرید به تالار های بیروح بروژوازی خیلی خسته شده است و به زبان بی زبانی هر آن فریاد برمیدارد که مرا از این عریانی برهانید و با ابراز نفرت از تن فروشی ها از دیدن  تصویر خویش بروی اشیا چنان احساس شرم بر وجودش  دامن می گسترد و در خویش را به مثابۀ متاع تجارتی در بازار یافته و حتا از خود نفرت می نماید .  

در این هنگام ناگاه این سخن خیلی به جا و پر معنای مرحوم شریعتی در ذهنم تداعی شد که در گذشته در آثار آن مرحوم  خوانده بودم که او درجایی نوشته است . ای زن  و ای خواهر امروز تو را به مثابۀ ملعلبه یی برای شور آفریدن به تالار های خشک و بیروح بروژوازی به فریب تازه یی کشانده اند و تندیس زیبای تو را در عقب پوش های صابون ، کریم دندان و ... وسیله یی برای فروش به استفادۀ ناروا گرفته اند"  و همخوانی این حرف را با این سخن سید قطب دریافتم که در ذهنم تداعی کرد که در کتاب خود چنین نوشته است " یک زن مسلمان میتواند در لباس عصمت وعفت بحیث یک معلم خوب ، داکتر خوب ، انجنیرخوب  وبالاخره درجامعه ایفای وظیفه نماید و وظیفۀ خویش را به حسن صورت به پیش ببرد که این حرف نه تنها مقام زن را   بحیث موجودی هدفمند در جامعه تضمین مینماید؛ بلکه حق انسانی او را فراتر از ارزش های فرهنک عریانگرایی  در یک جامعه سالم نیز ثابت میسازد که این حرف ها به نحوی روحیۀ  عریان ستیزانه دارد  و از زن بحیث موجود نیرومند به دفاع پرداخته اند که پیکر نازکش در طول تاریخ  آماج حملۀ اهریمنان انسان دشمن بوده است  ؛ ولی زمانیکه این حرف  را در وصیت نامۀ "چارلی چاپلین" امریکایی بریتانیایی الاصل خواندم که برای دخترش نوشته بود ، هنرمند توانا وفرهیخته ییکه نوشته است  : "دخترم عریانی بیماری عصر ما است " ودرجایی دیگر نوشته است : من در سراسر عمر گریستم ؛ ولی در فراسوی این اشک ها مردم را خندانداندم و درد های تلخ جامعه را در سیمای المناکترین طنز های خنده دار به تماشای مردم گذاشتم" . وجالب تراین که به ادامه برای دختر خود چنین نوشته است : "دخترم هر آنگاهی که با وجود برهنه ات میرقصی ، به خاطرداشته باش که این مردم  حتا ارزش ناخون برهنۀ تورا ندارند " . این حرف چارلی از آنرو برایم جالب تر آمد که با گوشت و پوست خود عریانی زن را به مثابۀ بیماری  دردناک جامعۀ خود لمس کرده بود ، با آنکه با برهنگی در ستیز بود واز برهنگی گریزان ؛ ولی از ناگزیری های بسیار نتوانست دخترش را از سنت های کشندۀ برهنه پروری های زمانش پرهیز بدارد.  به هر حال بازهم توانست که در پیام رسایی فرهنگ عریانی را نفی نماید و عریانی زن را بدتر از هر مریضی یی در جامعه تلقی کند. در واقع او دریافته بود که آزادی های غرب برای زنان مانند زهری کشنده است که زنده گی او را به بازی گرفته  و ارزش های واقعی حیات او را  نابود ساخته است  .  گرچه این پیام او برای شماری ها چون فرید ذکریا ها  وحامیانش هنوز ناشنیده باقیمانده است و هنوز تن فروشی زنان برای او جلوه های ارزشمندی از تمدن غرب و عریانی زن  هم نقل محفل او در کاباره های بویناک و متعفن آن است .  او هنوز چنان در خواب غفلت فرو رفته است و دردناقرار از خود بیگانگی سرتا پای او را فرگرفته و بی آنکه بداند شعله های آتشین آن زره زرۀ وجودش را میسوزد وروحش را به گروگان گرفته است  که هرگز توانایی این را  ندارد که حتا لحظه یی هم چشم از اندام زیبا وبرهنۀ آن زنی بپوشد که از منتهای ناچاری در اوجی از بیماری ها عریانی عصر خویش را به تماشا گذاشته است و ناچارانه اندام زیبای خود را در معرض فروش گذاشته است تا روح بیمارش تلطیف گردد و عصیان بر خاسته  از توفانهای شتاب آلود زنده گی اش اندکی فروکش نماید . این زن باهمه درد هاییکه دارد ، در   جادۀ ناهموار زنده گی عبور گاهی مطمینی را نمی یابد وناگزیرانه به شراب پناه میبرد تا باشد که به عریانی های بیشتر تماشاچیان خویش را به استهزای بیشتر بکشاند و در آخرین تحلیل عریانی را چون نیشخندی بر سکوی ناپایدار تمدن غرب به تماشا می گذارد و با برهنگی های خود پرده از برهنگی تمدن غربت برمیدارد .  گرچه فرید ذکریا به گونه یی از عریانی زن طفره رفته است و با سکوت معنا داری دو پا را در یک موزه نموده وبه سرعت به روی طالبان جهیده است تا باشد که به روی ابهامات اسلام امریکایی پرده بکشد و با ارایۀ الگوی نظام طالبانی سیمای زنان را درجامعۀ اسلامی مخدوش نموده ،  هویت زن را در زیر شلاق طالبان به  تصویر بکشد و شخصیت راستین زن مسلمان  افغان را در فضای دره های وحشتناک آنها تحریف نماید تا باشد که راۀ چنین زنی را به بهشت موعود دموکراسی رهنمون نماید . البته زنی را که  عطش ناقرار پویایی ها در روح پرخاشگر او تب و تاب دیگری دارد . در حالیکه زن افغان  میداند که او در فقدان معنویت سخت ضجه میکشد، در بند سنت های نابکار وخرافی جامعه سخت گیر مانده است   و فریاد های درد مندانۀ او برخاسته  از آنسوی زمان  چنان درد آلود در نی زمان در حال دمیدن است که هرگز دموکراسی با ارزش های غفلت زایش قادر به فروکش نمودن آن نیست و آزادی های کشنده و نامفهوم غربی را به مثابۀ استفراغی بیش برای ادامۀ  زنده گی خود تلقی نمی دارد و ارزش های آنرا پاسخ واضحی برای نیاز های خود ندانسته وحقوق بشر را هم با تفسیر های غربی آن سکوی پرشی برای رسیدن به اهداف خود آنها میداند .

در چنین حالی است که زن افغان پیش از افتادن به پرتگاۀ خود باختگی ها  با حرکتی تازه بازگشت به خویشتن را می آغازد و با بازگشتی شگفت انگیز ، خویش را در سکوی فرهنگی می یابد که بهشت انسانیت را در زیر پای مادران میخواند و زن را چراغی برشمرده است که بدون او هر خانه یی تاریک است و بالاخره خود را در مقامی می یابد که بر همه برهنگی های مرد بحیث شوهر پایان داده و به برهنگی که بد ترین مرض سرطانی عصر است ، نقطۀ پایان میگذارد . او به همین گونه متوجه میشود که چگونه مرد بحیث شوهر در پوشاندن برهنگی های او نقش ماندگاری دارد و بالاخر مرد و زن را در روشنایی آیات الهی در سکوی عدالت به مقام مساوات راستین به تماشا گرفته و زن و مرد را چون لباسی برای پوشاندن یکدیگر مشاهده مینماید . آری او می یابد که به چه پوشش موزونی دست یافته است که توانایی و ظرفیت پربار هرگون  پوشاندن را دارد که او را درراستای رهایی از هرگونه فساد اجتماعی واز هم گسیختگی های خطرناک اجتماعی به پیش میکشاند .  

             این نویسنده بعد تر ملا شنواری را در حاکمیت موجود افغانستان بحیث نمونه یی از اسلام  گرایان معرفی نموده  وبعد تر هم به کار نامه های سختگیرانۀ طالبان در سوات پاکستان  اشاره نموده است  . پاسخ شناخت افغانستان و پاکستان را جنگجویان القاعده دانسته که شمار نیروهای آنها را چند هزار تن تخمین کرده  است ،  از نفرت مردم نسبت  به بمباردمانهای کور امریکایی سخن گفته واین بمباردمانها را پاسخی برای کاهش نفوذ القاعده عنوان کرده است . بعدتر امریکا را در برابر مخالفین مسلح بنیادگرایی اسلامی رو به  گسترش از شمال افریقا تا اندونیزیا می یابد و ناگزیر میشود که جنگ امریکا را جنگ تمدن ها عنوان نماید  .  به ادامه از حمایت کشورهای سیکولر اسلامی در منطقه از جنگ امریکا بر ضد جنجویان اسلامی سخن گفته و در ضمن  ناکارایی های  آنها را برملا گردانیده  وسیاستمداران این کشور ها را در کوتاه آمدن اصلاحات به ملامتی کشیده  و با این حرف ها نوعی مبارزۀ بنیادگرا ها را برضد این نظام ها توجیه نموده است  .  بعد تر به اسلامگرایان الجزایر بعد از پایان دولت نظامیان در سال 1992 و کشته شدن دوصد هزار تن در این کشور اشاره نموده و از تجزیه شدن این نیرو ها که شماری با دولت پیوستند و با پذیرش شریعت در 12 ایالت این کشور با دولت مصالحه نمودند وشماری هم  صفوف القاعده  را فشرده تر گردانیدند.

این نویسنده با آنکه از سیطرۀ حکومت های بی کفایت در کشور های اسلامی سخن گفته است  ؛ ولی برای آنکه مبادا خشم دولت امریکا بر ضد او بر انگیخته گردد،  از ملامتی این دوستان بی کفایت و فاسد امریکا درمنطقه خود داری نموده است . با این همه خود داری ها ، از روی سیاست های امریکا پرده برداشته است که برای پیاده کردن برنامه های استرتیژیک خود در منطقه زعما فاسد و بیدرایتی را مورد حمایت قرار داده است وبرای حمایت از آنها هراس نداردکه صدها بم را به روی مردمان بیدفاع کشور هایی چون افغانستان، عراق وافغانستان بریزد و با تلاش استخباراتی از افشای همچو انسان کشی ها که کمتر از نسل کشی ها و شبیۀ جنایات جنگی  نیست ، جلوگیری مینماید . چنانکه  بر اساس تازه ترین تحقیق چند تن فعالان حقوق بشر سایت ضد پنهان کاری " ویکی لیکس" (2)به نقل از سایت انترنیتی نظامی نوشته است : نیرو های امریکایی از افراد ملکی در افغانستان وعراق مراقبت نمی کنند . برخی اوقات اعلام تلفات حملات هوایی اردوی امریکا در این کشور ها ممنوع می گردند ؛ زیرا این اطلاعات به عنوان اسرار نظامی امریکا مخفی میشوند . ماموریت نظامی امریکا در افغانستان بیش از آنکه دشمنان را از بین ببرد ، موجب دشمنی افغانها با نیرو های خارجی شده است. امریکا برای پنهان کردن تلفات ملکی ها از طریق منابع استخباراتی اقدام نکرده ؛ بلکه زعمایی را درافغانستان ، پاکستان وعراق با حق سکوت دادن ها وادار به مخفی کردن این جنایات نیزنموده است . چنانکه حامد کرزی در ملاقاتش با موسفیدان ولایت پکتیا در ضمن گله مندی از بمباردمانهای هوای خارجی ها ، افشا کرد که خارجی ها او را برای خاموش گردانیدن مردم مجبور ساخته اند .  

نویسندۀ این مقاله با آنکه لبۀ تیز حرف های خود را در برابر اسلامگرایی نشانه گرفته  است و با کوبیدن طالبان پاکستانی و افغانستانی اسلام را زیر ضربات خود قرار داده است ؛ ولی این واقعیت را آشکار گردانیده است که غرب حامی بدترین ، فاسد ترین ، وبی کفایت ترین نظام ها در کشور های اسلامی است تا برای حفظ منافع امریکا  هر جفایی را که خواسته باشند ، برمردم خود روا بدارند . امریکا ناگزیرانه برای ادامۀ پنهانکاری ها برای نظامیان خویش حق سکوت بدهد و به روی اختلاس و چپاول های آنها پرد بکشد. چنانکه یک قوماندان ارشد امریکایی ، مایکل دانگ انگوین (3)یک فرماندۀ امریکایی را در عراق د رزمان ماموریتش  در این کشورمتهم کرد که این جنرال از پول بازسازی عراق هفتصد هزاردالر را از اپریل سال 2007 تا فبروری سال 2009 غارت کرده است و به فامیل خود در امریکا ارسال کرده است. . شاید این افشاگری گوشه یی از صد ها موارد اختلاس افسران و قراردادیان امریکایی در جنگ های افغانستان وعراق باشد که از هزینۀ  بیش از هفتصد ملیارد دالر امریکایی در جنگ های این کشور ها ملیون ها دالر را به غارت برده اند و بوش ها و حالا هم اوباما ها ناگزیر اند با همچو حق سکوت دهی ها و حق سکوت گیری ها از در مصالحه وسازش پیش بیایند .

این نویسنده با آنکه از اسلام آگاهی درستی ندارد و اسلام را در تفسیر ها و دیدگاه های ناقص وناتمام شماری افراد قشری گرا  و سنت زده چون ملاعمر ،  ملا فصل الله  وامثال ایشان به جستجو گرفته است و درنتیجه اسلام را ازعینک آنها دیده است ، به این بهانه کوشیده است تا کشتن انسان بیگناۀ عراقی ، افغانی و پاکستانی را بوسیلۀ طیاره های امریکایی مشروع بنمایاند و فتوای قتل مسلمانان را از کاخ سفید صادر نماید. ناآشنایی های او با روح اصیل اسلام سبب شده است که با یک چوگان به روی همه مسلمانان جهان بتازد و هر مسلمانی را زیر نام اسلام گرایان تروریست بالقوه بخواند .  در حالیکه دسته بندی های فکری در میان مسلمانان چون اصول گراها و مدرنیست های  اصلاح گرا و افراطی و چیز های دیگر زیر نام بنیاد گرایی  و از همه بدتر میانه رو همه و همه تعبیر های غرب برای تجزیه گردانیدن  مسلمانان جهان است . در این شکی نیست که با توجه آزادی اندیشه ها درجهان اسلام به تاسی از آیات الهی و دساتیر نبوی شماری ها نقل گرا وشماری هم عقل گرا هستند و هردو به نحوی دنبال حقیقت رفته اند . اولی بر ظاهر ودومی بر باطن معنا رجوع کرده است و بادیدی وسیع تر عقل را درکار تفسیر مفاهیم دینی دخیل شمرده است  و از نقش انکار ناپذیر عقل برای دریافت آگاهی های بیشتر در پروسۀ شناخت بشری استعانت جسته است  ؛ ولی این گرایش ها را نمی توان به مثابۀ دیوار های عبور ناپذیر میان مسلمانان تلقی کرد که بساط هر نوع هماهنگی و توافق میان آنها را پیرامون اسلام برچیده شمرد.

درحالیکه تمام گرایش های اسلامی چه اصلاحگرا ، نوگرا ومدرن به شمول میانه رو ها وافراطی ها به این اتفاق نظر دارند که نوشیدن شراب در اسلام  حرام است و این موضوع متنازع فیۀ میان فقها و مجتهدان هم نیست ، هم نوشیدن شراب را حرام قطعی میدانند . گفتنی است که شیخ قرضاوی فقیه و مجتهد معاصر اسلامی فتوایی را مبنی برنفی حرمت مقدار در صدی محدودی از شراب به شکل دوا صادر کرده بود که شماری ها آنرا مورد انتقاد قرار دادند . در حالیکه هدف از این فتوای او مجاز پنداشتن فیصدی کمی از الکول در دوا های طبی است و نه نوشیدن آن . در اسلام نوشیدن شراب به شکل خالص از یک قطره  گرفته تا اضافه تر از آن حرام است  که آیۀ قرآنی به آن دلالت صریح دارد و هیچ جای منازعه را ندارد. گفتنی است که نوشیندن  شراب در بین عربها پیش از ظهور اسلام خیلی رواج داشت و با آمدن اسلام به شکل تدریجی حرمت آن قطعی گردید  .

آشکارا باید گفت ،  عامل اصلی این اختلافات در میان مسلمانان غرب است که با سیاست های خصمانه دیوار ضخیمی رابه عنوان میانه رو ها وافراطی ها بین مسلمانان ایجاد کرده است و هرگاه غرب سیاست های خصمانه و تهاجمی را بر ضد کشور های اسلامی کنار گذارد ،  از مداخله  در امور کشور های اسلامی خود داری نماید و بگذاردکه ملتهای مسلمان طوری که میخواهند سرنوشت خویش را رقم بزنند . در این صورت بسیاری از دشواری ها بین مسلمانان جهان حل شده و دیوارهای آهنینی که غرب مانند اسلام میانه رو ، بنیادگرا وافراطی در بین مسلمانان ایجاد کرده است ، فرو ریخته و از هم می پاشند. آشکار است که با فرو ریختن این دیوار ها وحدت نظر میان مسلمانان جهان تامین و زمینه برای استفاده جویی های غربی ها زیر پوشش سیاست  بریتانیایی در جهان اسلام باقی نمی ماند .

با آنکه گرایش های فکری گوناگون در اسلام که بیشتر شامل فروع میشود ، نه اصول از آزادی های فکری در اسلام آب می خورند که این اختلافات در بسیاری موارد آشتی ناپذیر نیستند ؛ ولی عامل اصلی این آشتی ناپذیری مداخلۀ خارجی ها است که بیشتر وجهۀ سیاسی دارد تا اعتقادی که به اشکال مختلفی بر فضای گرایش های فکری در اسلام سایه افگنده است .   با توجه به تاریخ تفکر دینی  و  گرایش های فکری در اسلام ، حتا گرایش های مذهبی موجود در گذشته ها  وجهۀ سیاسی داشته اند و به مرور زمان شکل مذهبی را به خود گرفته اند  . اکنون هم جنبش های اسلامی زیر فشار امریکا قرار دارند و این فشار سبب اختلافات شدید سیاسی میان آنها گردیده است و هرگاه فشار امریکا از فراز نهضت های اسلامی برداشته شود . در آنصورت بسیار چیز ها دگرگون خواهد شد و این دیوار های میانه روی ،  افراطی وبنیاد گرایی که به مثابۀ کابوسی در میان نهضت های اسلامی ایجاد شده است  ،  فرو خواهد ریخت . یعنی با رفع شدن مداخلۀ استعمار بخشی از اختلافات سیاسی میان حرکت های اسلامی مرفوع گردیده و برخی دیگر هم به تدریح قابل حل خواهند بود .

غرب است که آتش اختلا ف میان مسلمانان جهان را زیر نام های گوناگون شعله ور گردانیده و با اتخاذ سیاست های خصمانه برایجاد فاصله بین آنها می افزاید . شماری  ها در جهان اسلام بی توجه به ارزش های فرهنگی و تاریخی کشور هایشان چون بوزینه وار با تقلید کورکورانه از ارزش های فرهنگ غربی نه تنها راۀ سفر بر خود را تاریک ساخته اند  ؛ بلکه  راه را برای دیگران نیز تاریکتر ساخته اند و به مثابۀ کار  گزاران خناس و ابزار های دستگاه های بزرگ شیطانی  خیانت نا بخشودنی یی را در حق ملت خود مرتکب گردیده اند و میگردند . در حالیکه این بیچاره ها هنوز از ارزش ها واقعی فرهنگ وتاریخ خود اگاهی کافی ندارند . با مواجه شدن به اندکترین سوالی خویش را هوادارا پلورلیزم  و کثرت گرایی در حوزه های سیاست ، اقتصاد  و حتا دین جا زده و خویش را جهان پهلوانان فلسفه و دانش خوانده ، از نان خوردن در کاسۀ آنانی ابا میورزند که داد از گفت و گوی تمدن ها وفرهنگ ها زده و برای شکستن بت مثلث هویت  ، ارتباطات و فرهنگ کار خستگی ناپذیر معقولانه را آغازیده اند و بالاخره در شگفت زده گی های حیرتبار ریسمان به آسمان می تنند . بعد از شگفت زده گی ها بی آنکه از خواب غفلت بیدار شوند ؛ چون ذکریا ها از تکان خورده و با قضاوتی عجولانه وناشیانه با بوق وکرنا زیر عنوان "درس هایی از زنده گی با اسلام رادیکال "می نویسد : "ما نباید سنکسار مجرمین را بپذیریم ، اما این زمان آن است تا از تهدید اسلام گرایان به مثابۀ تروریستان بالقو نیز باید خود داری کنیم."

چنانیکه او (4)طی سخنانی دیگری چنین گفت : " افغانستان هنوزبه یک باتلاق تبدیل نشده است . امریکا باید درسیاست های خود دراین کشوربازنگری نماید."  بدون شک برای جناب فرید ذکریا مسؤول هفته نامۀ نیوزویک آنقدر درد آور نیست که از مرگ ده ها انسان بیگناۀ افغان دست کم اندکی پریشان شود و خمی بر ابروی مبارکش نمایان گردد . این همه برای آن است تا برای  خوش خدمتی  های بیشتر دهن کجانه ، زمامداران کاخ سفید را برای افزایش خشونت ها در افغانستان ترغیب  وولی نعمتان خویش را برای اعزام نیرو های بیشتر و ماندن در این کشور متمایل بسازد تا با بمباردمانها ، تلاشی های خانه به خانه  و دستگیری های ظالمانه مردم افغانستان  را هرچه بیشتر به خاک و خون بکشانند.

گرچه این حرف های ذکریا در مورد اسلام و افغانستان چندان بیجا نیست ؛ بلکه حرف حساب شده ودقیق است ؛ زیرا او وحامیانش هراس از آن دارند که با جاری شدن شریعت در کشور های اسلامی جرم وجنایت از این  کشور ها رخت بر بسته و زمینه برای نفوذ استعمار باقی نمی ماند . جنایت کاران که حامیان خرافات پسندان اند ، دوستان خوبی برای استحمار وایادی آن هستند  و با برچیده  شدن این ها از جهان اسلام استعمار جدید خلع سلاح میشود . این در حالی است که ذکریا هنوز نمیداند ، حکم سنگسار در شریعت اسلامی جایگاۀ خاصی داشته و ظرف ویژه ییرا می طلبد که نمی توان به ساده گی ها آنرا زیر پا  گذاشت و با اندکترین خطایی فتوای سنگسار را بی توجه به شرایط آن برهر زنی روا داشت.

این نویسنده  گزارشی از لیدا پولگرین گزارشگر نیویارک تایمز را از ایالت "کانو"در اوخر سال 2007به نقل کرده  است که چگونه جنگجویان "حسبه" بعد از پیروزی آرام شده و اکثریت آنها مصروف کار های روزمره اند و ازخشونت وتشدد در آن خبری نیست . نویسنده با آنکه از سرکوب موج انقلاب اسلامی الجزایر احساس خوشی مینماید ؛ ولی از این واقعیت نمی تواند طفره برود که در پشت این موج توفنده حقایق منحصربه فردی وجود دارد که گاه در فراز وگاهی هم در فرود به گونه یی خود نمایی مینماید .  لیدا در این گزارش تصویری را از اسلام گرایان در آن سرزمین ارایه داده است که خلاف آنچه بود که سیاست گزاران و سیاست سازان امزیکا ارایه داده بودند و این گزارش در این سرزمین از نوعی سیطره یابی گروههای میانه رو در برابر ستیره جویان اسلامی پرده برداشته است که بر آورندۀ تمنیات قلبی امریکا است ؛ ولی باز هم یک چیز را به نمایش میگذارد که اسلام برمبنای صول های پذیرفته شدۀ خود ظرفیت سازنده گی و جامعه سازی را دارد و این زمانی ممکن است که نیرو های خارجی فرصت را از آنها نگیرند و از توطیه گریها برضد آنها خود داری نمایند . این برمیگردد به اینکه عامل اصلی ستیزه جویی ها طغیانهای اسلامگرایان سیاست های خصمانۀ غرب در برابر آنها است تا آنها ناگزیربه واکنش های خصمانه در برابر سیاست های سرکوبگرانۀ غرب شوند .  این نویسنده بازهم با بی توجهی کامل به واقعیت های موجود درجهان اسلام ، در نظر گیری علت اصلی مقاومت و ستیز اسلامگرایان در برابر امریکا وسیاست  های زورگویانۀ آن اکثریت اسلامگرا ها را مرتجعین و افراط گرایان را ریا کار خوانده است که مترجم هم به آن کلمات حقه باز و فرصت طلب را افزوده است  و بوش را به تحسین گرفته است که برای سرکوب اسلام سیاسی و جلوگیری از گسترش آن کار های بایسته و شایسته ییرا انجام داده است .  شاید این حرف در حصۀ شماری ها صدق نماید که خویش را درزیر عبا و قبای اسلام گرایی و جهاد پنهان کرده اند و از این نام مقدس سؤ استفاده کرده و برای افزایش ثروت و قدرت عزیزترین ارزش ها به قربانی دادند . به گونۀ مثال شماری از جهاد گران در افغانستان که با غارتهای زیاد دارایی های عامه ارزش های چهاد و دستاورد های مجاهدین افغانستان را نیز به بازی گرفته اند و باز هم اغواگرانه و بی شرمانه داد از تقدیس ارزش های جهاد میزنند . در حالیکه  وجود چنین اشخاصی لکه یی بر دامن اسلام گرایان راستین و آرمان اغشته به خون آنها است . این درحالی است که  این بیچاره مقاومت وانزجارملیون ها انسان را در سرزمین های شرقی برضد سیاست های بلند پروازانه و آزمندانۀ او از نظر افگنده است و این را دست کم گرفته است که سیاست های بوش توفان غیر قابل مهار ضد امریکایی را درجهان اسلام برانگیخته است واین توفان هر آن دارد ، در موجی گسترده تر دامن می  گشاید که شاید اوباما هایی دیگری را هم اگرچنین باشد در سیلاب خشم خود فرو ببرد. در اینصورت دهن کجی های شماری چون ذکریا ها برای خوشخدمتی به زمامداران کاخ شفید به قول یکی از تحیل گران " سی آی ای" مبنی بر جاگزینی مسلمانان معتدل چون ملاهای شیعه و بنیادگرایان سنی در عراق  و مشورههای انستیتوت نهاد تحقیقاتی واشنگتن(5) برای اوباما مبنی بر توقف شعار هایی چون "جنگ علیه تروریزم" ، "شورش های جهانی"، " جهان اسلام" نه تنها مایۀ نجات امریکا ؛ بلکه رویایی بیش نخواهد بود که در آینده های نه  چندان دوری به مثابۀ خاموشی پیش از توفان زمامداران کاخ سفید را با سیاستگذاران آن یکسره نابود بسازد  و با برانگیختن خشم توده های ملیونی امریکاییها در برابر حکام توسعه جوی آنها راه ورسم دیگری درجهان حاکم شود که بروی تمام دشواری های کنونی خاک بپاشند و با طرح نوی جهان جدیدی را بنیاد نهند که در آن خشونتی به نام  اسلام گرایی و امریکا زدایی وهم اسلام ستیزی خبری نباشد  .  بعید نیست که همه چیز با کنار گذاشتن سیاست های خصمانۀ امریکا پیرامون جهان اسلام عوض شدنی است . آنهم نه شعاری ؛ بلکه با اتخاذ سیاست های هوشمندانه و شناختن  حق واقعی کشور های اسلامی در ابعاد مختلفش .

 در آنصورت دیگر زمینه برای توطیه گرانی چون "کیلکولن" (6)متخصص ضد شورش و مشاور پترائوس فرماندۀ نیرو های امریکایی در منطقه باقی نخواهد گذاشت که بگوید : "جنگجویان قبایل پشتون های ناسیونالیست ویا افردی اند که اجندای شخصی خود را دارند ." وبا این بهانه بدنۀ یی را از مردم افغانستان جدا و با تشدید اندیشه های ملی گرایی دامنۀ جنگ در کشور ما را برای سالهای سال گسترده تر بسازد . و گروهبندیهای اسلام گرایان زیر نام  خشن و غیرخشن به بهانۀ فقدان پاسخ دهی  اسلام  گرایان  به  دنیای مدرن  آنهم به قول نویسنده جهت "خشنودی مردان و زنان مدرن" اضافه گوییها و سخن پراگنی هایی بیش نباشند .  شگفت تر آور این که نویسنده این را به مثابۀ قدرتمند ترین سلاح در دست غرب تلقی کرده است که میتواند بویسیلۀ آن تیغ از دمار ملت های شرقی را بر آورد. در حالیکه جامعۀ بشری امروز که سخت در چنگال مناسبات غیرعادلانۀ اقتصادی غرب ضجه می کشد ، به  ارزش های والاتری نیاز دارد که زن در روشنای آن ارزش ها به چیز های دست نیافتنی یی دست خواهد یافت که با شناخت واقعی خود نه تنها از سیطرۀ  کامجویی های حیوانی مرد و شور آفریدن به تالار های سرمایه رهایی خواهد یافت ؛ بلکه با درک خود آگاهی های انسانی و جایگاۀ اصلی خویش بحیث مادر ، همسر ، خواهر و دختر چون موجودی فعال اجتماعی ،  رها از تفنن زده گیهای ملعبه یی  چون موجودی با اراده و دوران ساز با حضور عادلانۀ خود در جامعۀ امروزی در کنار مردان احراز موقعیت خواهد نمود . در اینصورت است که دیگر شعار های امروزی جامعۀ مدرن برای زن نه تنها وجهۀ ارزشی نخواهد داشت  ؛ بلکه آنها را زنجیری برای اسارت معنوی و زوال شخصیت خود درخواهد یافت  که چگونه زیر پوشش این شعار های میان تهی صید نابجای آزمندان  شده بود. یاهو  

منابع و رویکرد ها :

 

1-  نوشتۀ فرید ذکریا ( مدیر مسؤول نیوزویک) ، نیوز ویک ؛  8صبح ، شمارۀ 521

2-  ویسا، شمارۀ 855

3-  ویسا ، شمارۀ 854

4-   راده ، شمارۀ 1487

5-  " درس هایی از زنده گی با اسلام رادیکال" ،  8 صبح ، شمارۀ 521

6-  همان منبع

 


بالا
 
بازگشت