مهرالدین مشید
اندیشۀ جهانی دردرازراۀ رسیدن به" الگوی تغییر" برای دگرگونیهای جهانی
قسمت پنجم و پایانی
جنبش اصلاح گری ابن رشد
بیرابطه نخواهدبودتابنابرشباهت وارتباط جنبش اصلاح گری بااندیشه های ابن رشد ، اندکی به افکارابن رشد دراین حصه اشاره شود. جنبش اصلاح گری براساس روش ابن رشدقصدارجحیت دادن عقل درزنده گی راداشت . گفتنی است که ابن رشد ، زمینه سازرنسانس وآموزگارمدرنیزیشن مغرب اسلامی شناخته شده است وحلقۀ وصل فلسفۀ اسلامی وفلسفۀ اروپایی خوانده شده است . گرچه درشرق اسلامی چندان ناشناخته باقیمانده است . تاثیرگذاری فلسفۀ اوبرغرب بیشترازشرق است . اویگانه کسی بودکه خواست فلسفۀ اسلامی را ازتمایل کلامی به فلسفۀ محض بازآورد .یعنی فلسفه راازلغزیدن به دامن کلام رهایی ببخشد. پس ازابن رشدفلسفۀ اسلامی ترکیبی ازفلسفه ، کلام وعرفان است وعلاوه براین درتاریخ فلسفۀ اسلامی ، کلام ، عرفان وفلسفه باهم ممزوج شده اند ؛ بلکه عرفان وکلام درفلسفه منحل شده وصورت فلسفی پیداکرده ا ند. شماری هاابن رشد راآخرین فیلسوف اسلامی میدانندومورخان (10)فلسفۀ ابن رشدراپایان فلسفۀ اسلامی دانسته اند . به باورداکترداوری اردکانی بی اعتنایی به ابن رشددرشرق اسلامی ازبی توجهی شرق شناسان ومورخان فلسلفه به سهروردی وملاصدرادشوارتروپیچیده تراست . درحالیکه ابن خلدون ازآثارمتفکران شرقی خودباخبربوده است ؛ ولی فخررازی ، خواجه نصیرالدین طوسی ، قطب الدین رازی وملاصدرای شیرازی نامی ازابن رشد نبرده اند . "دیسکور"(11)باورداردکه فلسفۀ ابن رشد درگفتاراکثرفیلسوفان مانمی گنجیده است ؛ زیرانوشته های اورافاقد عمق میدانستندوشماری هاچون سبعین درکتاب " بدء المعارف"اورامقلدارسطوخوانده است
گفته میشودکه ابن رشد اگردرسازش دادن دین وفلسفه چندان موفق نبوده ؛ ولی درانکارمنافات وتضادمیان آن دوازدیگرفلاسفه موفق تربود. شماری صاحب نظران شمال افریقاابن رشد رافیلسوف ره آموزخوددرراۀ مدرنیته وعقلانیت قرارداده اند؛ البته به هدف جمع کردن دین وتجدد. اوجایگاۀ دین وفلسفه راطوری تعیین کرده بودکه هیچگاهی یکی بردیگری زیان نمیرساند. اگرگفته شودکه اوربطی به تجددمابی مردم شمال افریقاندارد؛ ولی هرگزنمیتوان انکارکردکه اوموردتوجۀ راه گشایان رنسانس بوده است . بااین هم ابن رشد درسیراصلی تاریخ فلسفۀ اسلامی نادیده گرفته شده است . بنای فلسفی ییراکه فارابی ابن سیناریختند ، فلسفه رامبتوانست خلاف این تصورکه فلسفه بایدبه جریان اصلی آنک که غرب است ، بپیوندد، ازمسیرغربی آن منحرف نمایند. ابن رشدتوانست تاباباواسازی فلسفۀ اسلامی وتفکیک آرای ارسطویی ازعقاید کلامی وشبه کلامی زمینه رابرای آن فراهم ساخت تاآنانکه میخواستندارقرون وسطایی خارج شوند ، دست شان به فلسفۀ ارسط بندباشد ، درغیراین صورت بازگشت به یونان باستان میکردندتابه فلسفۀ ارسطویی . درحالیکه ارسطو ی واقعی ازجمله مقدمات رنسانس برشمرده شده است .
ابن رشدازنخبه ترین فیلسوفان مسلمان است که ازحقوق زن سخن زده است ومعتقدبودکه درتاریخ به زنان ظلم شده است وستمگران مانع شده اندکه زنان به مقام های درخورانسانی درحوزۀ علم وفهم وعمل شوند. اوشخص نقادومتواضع بودودرکارونظرخودنیزاحتمال خطارامردودنمی شمردوبه تاریخ وگذشته بدون . تعصب نگاه میکرد . اینهاهمه صفاتی اندکه باتجددسازش داردوباتاریخی که به تجددپیوست ، مناسبت آشکاردارد.
ابن خلدون باآنکه درمقایسه باابن رشد به پژونده گان ونویسنده گان وصاحب نظران دورۀ تجددنزدیکتراست وبی مناسبت نبودکه متجددان شمال افریقاابن خلدون رابه حیث الگوی خودبپذیرند؛ ولی توانایی های فکری وجاذبۀ های آگاهی های اوسبب شد که ابن رشد درمقام اول قراربگیرد. چنانکه تاثیرات اندیشۀ ابن رشد دراندیشه های ابن خلدون آشکاراست وحتاشماری بدین باوراندکه ابن رشد استادابن خلدون بود. بعیدنیست که کارکردهای فکری ابن رشد درتفکیک دین وفلسفه واثبات قدرت عقل نظری ودعوت به نظری کردن عقل درزنده گی به حیث دستورالعمل ابن خلدون قرارگرفته باشد.
نقش فلاسفه وتاثیراندیشه های یک فیلسوف زمانی واضح ومحسوس میشودکه باتوجه به اندیشه های آنهادانشمندان خلف بویژه متفکران معاصراوبدانند وبگویندکه اندیشه های فیلسوف موردنظرشان درهرعصری بویژه درعصراورهگشااست ودرکنارآن بدانندوبگویندکه ازآموزگارخودچه دانسته اند وچه میخواهند بیاموزند. ادامۀ چنین روندی راه رابرای پویای اندیشه درعرصه های گوناگون فلسفی وعلمی فراهم میسازد؛ ولی باتاسف که این رونددرجهان اسلام دزبسیاری زمانه هاعقیم باقیمانده است. گسست هامیان اندیشمندان و فیلسوفان شمال اسلامی وغرب اسلامی یک رامیتوان ازهمین دست خواند که یکی ازاندیشه های دیگری بیخبرمانده اند . ازهمین رواندیشه های ابن رشد درغرب اسلام ناشناخته ترباقیمانده است . این گسست هاسبب شده است که حتااندیشه های شماری ازفلاسفۀ مسلمان چون بیرونی وذکریای رازی دیرتربه اروپابرسد. درحالیکه بیرونی به انکشافات علمی یی دست یافته بودکه اروپاییهابعدازقرن 16 به آن رسیدند.این کوتاهی هاسبب شده که بسیاری ازدانشمندان وفلاسفۀ معاصرحتابه افکارآنهاکمترتوجه نمایند وآنهاراسوۀ خودقراربدهند. درحالیکه بیرونی به طوربه مسألۀ عقل ودین پرداخته است وورازی عقل رازهنمای نظروعمل میدانست. به جااست تاصاحب نظران جهان به فلسفۀ گذشتۀ خودرجوع نمایند ، باتاسف که این راهجوییهارانمیتوان به صراحت درکارکردهای فکری فلاسفۀ گذشته درجهان اسلام دریافت. این گسستگی هابودکه فرهنگ وتمدن اسلامی رابرای چندین قرن به سوی رکودکشانید؛ زیراهرپدیدۀ فکری درجهان بدون اصالت وپیوندبه گذشته فاقدمعنابوده وازتسلسل وعمق برخوردارنمیباشد. ممکن نیست تا تجارب هزاران سال انسان رایکسره کنارگذاشت وبرروی آن بنای تازۀ فکری ییراریخت که باهمه دمبریده گی هاراۀ کمال راجوید وچه رسد به اینکه به کمال برسد. درحالیکه هم سخن شدن ودریافت رمزورازآگاهی های آنهاازبسیاری مجهولات پرده برمیدارد، بادرک تاریخ وزمان آنهازوایای تاریکی روشن خواهدشدکه به بعدهابه مثابۀ سدی درراۀ تجدد باقی ماندندوهم درروشنایی آگاهی های آنهامیتوان به تفاوتهاوفرقهای تجددازلحاظ زمانی میان جوامع دست یافت وهم زمینه برای درک فرق زمان تجددبازمان وتاریخ اسلامی به خوبی هویدامیگرددکه شناخت گره های کورآن پرده ازروی بسیاری دشواری هابردارد. چنین درکی شایدمقدمۀ آزادی باشد که چون چراغی برفراراۀ تفکربدرخشد؛ زیرافلسفه وتفکر نیازبی پایان بشری است وراۀ تفکرهم ازهم زبانی بامتفکران گذشته میگذردودرمسیراین همزبانیهابه پویایی وبالنده گی میرسد.
عوامل ناکامیهاوگسست های نوزایی دراسلام
عوامل ناکامیهاوگسست های نوزایی دراسلام ازجمله عدم توجه به تفاوت اصلاح دینی واصلاح سیاسی ، اجتماعی واقتصادی بودکه ناهماهنگی اصلاح دینی واصلاح سیاسی شکافی رادرمسیرمبارزاتی آنهارونماگردانیدکه درزمان استقرارهم بی توجهی به ناسازگاری نهفته میان گفتمان دینی رایج ومظاهرمدرنیزم دردولت این گسست ادامه پیداکرد. عدم توجۀ جریانهای سیکولربه جریان نوگرایی دراسلام به فراخوان کامل جدایی دین ازسیاست گردید، عرصه برای نخبگان دینی تنگترشدو آنهایی که صلاحیت فتواورهبری دینی رابه عهده گرفتند ازکارآیی خوبی برخوردارنگردیدندکه بعدهااندیشمندانی چون داکترسروش (12)باتلاشهای فراوان خواستندتااین خلاراپرنمایند چنانیکه او دربحثی زیرعنوان سکولریزم فلسفی وسکولریزم سیاسی ،سکولریزم راگیتی گرایی ومربوط به این جهانی بودن دانسته است . مولف قبض وبسط وتیوریک شریعت سکولریزم راضداندیشه های زهدگرایانه میداندکه ترک دنیاونفی لذت راتوجیه مینماید.
مولف "تفرج وصنع" درادامه میگویداندیشه های زاهدانه دراسلام نبوده است واگرهم بوده ،توسط عالمان دینی نفی شده است. وی برغزالی درکتاب "مهجت البیضا"خورده میگیردکه که اواین همه سختی هاراکه برخودتحمیل کرده بود، ازکجاآورده بود، درحالیکه پیامبرزنده گی عادی داشت.
وی درمعنای دوم ازسکولرچنین میگوید:"نفی دخالت روحانیت درامورمعنای دیگری است که ازسکولریزم ناشی شده است ؛زیرادراسلام هیچ قانونی وجودنداردکه که برای آن حضورروحانی شرط باشد، شایددرعمل موجودباشد؛ولی درتیوری چیزی وجودندارد. اینهاهمه ازمسیحیت ویهودیت وارداسلام شده اند. مولف سیاست نامه دراین رابطه به نقش کلیسااشاره کرد.
وی سومین معنای سومین سکولریزم راسکولریزم سیاسی عنوان کرده است ؛یعنی جداکردن دین ازحکومت نه ازسیاست ؛زیراجداکردن دین ازسیاست رابدلایلی اجتناب ناپذیرمیداند. بدین معناکه حاکمان نمیتوانندحق حاکمیت راازدین ودینداری برگیرندوروحانی بودن کس حقی برای حکومت اوبردیگران ایجادنمی کند. وی دراین رابطه به کتاب "اسلام واصول حکومت "نوشتۀ عبدارزاق درسال 1924 اشاره کردکه اومیگویددراسلام دیانت وحکومت به معنای حقوقی ازیکدیگرجداهستند. هدف این مولف ازسکولریزم جدایی تشریعی میان دولت ودین است به این معناکه هم پیوندحقوقی میان حکومت ودیانت راقطع کرده وهم پیوندقانونی وفقهی میان شریعت وفقه راخواهان است .
مولف "اخلاق خدایان" بی طرفی ایده ئولوژیک حکومت راقبل ازآنکه دلیلی داشته باشد،واجدعلت میداندومیگوید:"جامعۀ کثرت گرا(پلوریست) دولت رابه بیطرفی دراندیشۀ دینی ملزم میکند.
وی سکولریزی فلسفی رابه معنای چهارم :تبیین نکردن جهان بروفق مفاهیم دینی تعریف مینماید. بگونۀ مثال نبایدسختی های روزگارراتوجیه برگناهکاریهانمود.
مولف کتاب "قمارعاشقان " کارفیلسوفان درعرصۀ فلسفه راهمپای کارداروین میداندومیگوید:"فیلسوف میکوشدانسان رابراساس طبایع اشیاء تبیین کند؛ ولی بااینهمه اودربرابرعرفان دینی واسلامی واژۀ خیلی غیرسکولررااستفاده کرده است ومیگوید:"عرفان همه جهان رازیراسمای الهی میداندوجهان راتجلی خداوعارفان راقهرمانان تجربۀ دین معرفی میکنند.
وی مفهوم آخرت راغیرسکولرترین عنصردین اسلام مینامدومیگوید:"خداونبوت بیرون ازدین ومستقل ازدین اثبات میشوند؛ولی معادصددرصددرون دین است. به نظروی مهمترین عنصری که زنده گی آدمی راغیرسکولرمینماید،توجه به زنده گی دیگر(آن جهان)وآماده شدن برای آن است . وی درآخری تحلیل دوجهان بودن رادلیلی برای سکولریزم میداند،اگرتنهااین جهان میبود، نیازبه سکولریزمی نبود .بنابراین یک نوع حرکت میان این دوجهان وجوددارد.
سروش که مخالفت آشکاری باولایت فقیه درایران دارد. دیدگاه اودرشماری موارددرحوزه های فقهی باحامیان ولایت فقیه درتضاداست. هدف اوازااسلام سکولریزم به معنای جداکردن حکومت ازدین نه ازسیاست ونفی دخالت روحانیت دراموردولت به معنای وارث دینی ازجمله استدلالهایی اند که میخواهدضربۀ محکمی برپیکرولایت فقیه درایران واردکند. امام خمینی مدافع سرسخت ولایت فقیه بودکه روحانیون بزرگی چون آیت الله منتظری نیزباطرح ولایت فقیه مخالف است وبدلیل همین مخالفت هایش زمامداران ایران باوی میانۀ خوبی ندارندوفعالیت های فکری وسیاسی اوموردشک وتردید آنهاقرار دارد. چنانکه چندسال پیش جهت اشتراک دریک کنفرانس بین المللی واردایران شد ؛ ولی اجازۀ خواندن مقالۀ خودرانیافت ، پسرش مقالۀ اوراخواند؛ ولی کارهای بزرک آنهادراین عرصه هنوزبه ثمرننشسته است .باآنکه جریانهای نوگرادراسلام باده هاموانع درونی روبرواند ؛ ولی آنچه مسلم است ، اینکه باوجودمولفه های ناهمگون وناسازگار این دوجریان تاشرحدتعارض نقظۀ مشترک میان آنهاایمان به نقش اسلام دربازسازی فرهنگی وتغییرات مثبت اجتماعی است که خواستارتلاشی مجتهدانه ودوامدارباقرائت های تازه است تابتوان همخوانی لازمی رامیان اهداف دینی ونیازهای درحال تحول مسلمانان بوجودآورد.
اینجااست که مباحثی داغی چون رابطۀ اسلام بادیگران ، دین وسیاست ، اجتهادوکثرت گرایی ، آزادی عقیده تی وآزادی اندیشه ، جهادوخشونت ، شریعت وقانون ، زن وبرابری باتوجه به حقوق بشرو... باتوجه به ملاحظات متودیک برای نوسازی فکری چون برخورداری ازآزادی ؛ آزادی بیان ؛ آزادی عقیده وآزادی تحقیق وپژوهش رادربرمیگیرد. استفاده ازقدرت حاکم باتوجه به اثرگذاری آن برروندتحولات اندیشه ؛ حفظ استقلال نوگرایان ازدستگاۀ قدرت ؛ باوربه استراتیژی های گوناگون بنابرتفاوت جوامع اسلامی ؛ میزان موفقیت درنشان دادن اصالت فکری وریشه های دعوت باتوجه به جلوگیری ازایجادتوهم وهرگونه دنباله وری از سیاستهای امریکاوسایرین ؛ اتخاذسیاستهای روشن باتوجه به تفکیک نیروهاوجریانهابه بهانۀ مشارکت درراستای مشروعیت بخشیدن آنها برای تقویت روند نوسازی و... مطرح بحث قرارمیگیرند که بااستفادۀ خوب ازمراکزی چون مساجد، رسانه ها، برنامه های آموزشی ، نهادهای دینی ، جنبش های اسلامی و...تاثیرات مهم حیاتی رادرجامعه برجابگذارند.
این درحالی است که نوگراهاباجریانهای گوناگونی چون جریانهای خوارجی یانفی دیگران ، جریانهای وجدان گرایاصوفیانه ، جریانهای ظاهرگرایاسلفی ها، جریانهای معتدل یامیانه روجریانهای غیردینی ( سیکولر، مدرنیست وخردگرا) درجهان اسلام مواجه اند. ازسویی هم جریانهای نوگرای اسلامی معاصراسلامی درپیچ وخمی ازرویدادهای سیاسی واجتماعی درموازات تحولات فرهنگی پابه پای توسعۀ فناوریها، اطلاعات وارتباطات درجهان به پیش تاخت . ازسویی هم جنگ نوین امریکا زیرنام مبارزه باتروریزم دررکاب دموکراسی وتوسن شتابزدۀ حقوق بشربه پیش قراولی جوامع مدنی که دغدغۀ جهانی شدن رادرسرداردوودادازنظم نوین جهانی درچارچوب اقتصادجهانی میزند وقصدپیمودن راۀ هزارشه رادریک شب دارد. تمام رویدادهای سیاسی ، اجتماعی وفرهنگی رادرجهان تحت شعاع خوددراَورده است . امریکاباحامیان غربی اش زیرچتراین شعارهای پرزرق وبرق چنان یکه تاز وبی اعتنا به پیش می شتابدکه گویی برای تداوی دردهای کشورهای فقیری چون افغانستان وعراق هزاران دوای شفابخش درزیرآستین مسلح خوددارد. ازسویی هم برای امریکامشکل سازوچالش آفرین نیست که کشوری به نفی این ارزشهای ساخته وپرداختۀ غربی بپردازد، دراین صورت شاخی تادندان مسلح ازانبان دموکراسی بیرون درمییاید وچون صاحب خروج آتش نفس وبی باکی سرنوشت ملتهارادرزیرتیغ بیرحم خود به خون وآتش میکشاند. هرگاه به مقاومتی برخورد ، بدون هرگونه تانی باشمشیروتسبیح دست به عمل میشود، به مخالفان خودرابه چماق اتهام میراندو راسرمیبرد.
اینجااست که جریان نوگرایی دراسلام درسطح بین المللی واردمرحلۀ جدی شده است واین باربادشواریهای بزرگتری دست وپنجه نرم میکند. باهمۀ امکانات کمی که درعرصۀ اطلاعاتی ، فناوری وارتباطاتی برخورداراست وازعدم انسجام وهماهنگی منطقه یی وبین المللی نیزرنج میبرد ودرعرصۀ بین المللی بارقبا ومخالفان قوی دستی روبرواست . درحالیکه امریکاوحامیان بین المللی اش ازتمامی امکانات سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، اطلاعاتی وارتباطاتی برخورداراست وداستفاده ازامکانات خوددست دست بالایی دارد؛ ولی باآنهمه بلنددستیهای سیاسی ونظامی درگشترۀ وسیعی ازداشتن سایرامکانات ازجاذبۀ اندک وحتاناچیزانسانی ومعنوی بهره مند است که باهمه تواناییهای سیاسی ونظامی دربرابرشوروهیجانات مخالفان خودبه ویژه اسلامگرایان پادرگل مانده است.
اسلام گرایان باتوجه به شوروجاذبۀ دینی ازروح پهناوری درمبارزه باامریکابرخورداراند. پراگنده گی عدم انسجام وهماهنگی ، استرتیژیهای مختلف مبارزاتی ، موضعگیریهای سیاسی ، بی توجهی به مسایل مهم فرهنگی ، آرمانگرایی بیش ازحدوکم بهادادن به واقعیت های عینی ازجمله مسایلی است که ازآن بیش ازحدرنج میبرند که تفسیرهای گوناگون ازدین وتعبیرهای مختلف مبارزاتی وتکیه برراهبردهای نظامی ونپرداختن به راهبردهای سیاسی – فرهنگی درجاله یی ازهیچ مدانم کاریهای پهلومیزنند .
چالش های جدید دربرابراسلام گرایان سبب شده است که بسیاری این نیروهابه فعالیت های سیاسی آرمانخواهانه رادردستورکارخویش قراربدهند. این ناگزیریهازمینه های رشدپروژۀ فرهنگی رانازاوروندسیاسی راخشونت بارگردانیده است.
درحالیکه جنبش های دینی تنهاعناصرسیاسی نیستند ؛ بلکه سازمانهای عقاید وروش خاصی رانیزتبلیغ مینمایند که بیشترشکل فرهنگی واجتماعی رااحتوامینماید . سخت گیریهای این سازمانهادرشماری موارد وعدم انعطاف پذیریهای آنهاپیرامون مسایل اخلاقی میانۀ خوب آنهاراباموازین نوسان پذیردریک نظام دموکراتیک بهم زده است . گرچه اسلام باروح دموکراسی درتضادنیست ؛ ولی باارزشهایی ازدموکراسی انعطاف ناپذیربرخوردمینماید که ارزشهای واقعی زنده گی رامخدوش میگرداندوجذبه های حقیقی زنده گی رادرچنبرۀ هواوهوس آسیرمیسازد.
ازهمین روسازمانهای اسلامی درسراسرجهان دردرازراۀ تکامل خوددرفرازوفرودگرایش های سیاسی ودینی درنوسان ها اند . این نوسان هازمانی به تحجروزمانی هم به لاقیدی وبی اعتنایی اینجامیده است وهردوبه مثابۀ زخم ناسوردربدنۀ یک نهضت اسلامی که این انعطاف ناپذیریهاوسازش ناپذیری ها سبب شده است تاشماری ازرهبران وفعالان سیاسی جنبش های اسلام درتونس ، الجزایر، سودان ، مراکش ، سعودی و...درخارج ازکشورهای خودبسرببرندو این ناسازگاریهادرشماری موارحرکت های اسلامی رابه خشونت نیزکشانیده است .
بنابرشرایط زمان ودشواریهای موجودفراراۀ نهضت های اسلامی باعث گردیده است که شماری ازرهبران سیاسی ودینی جنبش های اسلامی درصددآشتی دادن دموکراسی بااسلام برآمده اندتاموفق به تلفیق یک نوع نظام دموکراتیک برمحورارزشهای دینی درجهان اسلام گردند. البته بدین هدف که روح دموکراسی راکه بااسلام سرناسازگاری ندارد، درشت بشناسند وآنرادرجامعۀ اسلامی تطبیق نمایند. چنانیکه عبدالمنعم ابوالفتوح(13) یکی ازرهبران اخوان درمصرکه نوشته های اودرروزنامه های العربی والقاهره چاپ مصروالصدی درامارات وچندین پایگاۀ انترنیتی به نشررسیده اند . دموکراسی راابزاری برای تصمیم گیریهاوفیصله هادرتمامی مراحل وپیشامدهای سیاسی وپست هاونهادهای آن دانسته ا ست وپذیرفته است که دموکراسی تجربۀ انسانی بی مانندی است که آخرین تحولات دست یافتۀ بشررابه نمایش گذاشته است . یه همین سبب به آن ارج قایل شده است. وی دراین پژوهش خودبه اثرگذاریهای فرهنگی واجتماعی دموکراسی درجوامع اسلامی تاکیدداردتابه سیاسی آن که به داوری درمقولات دینی چندان سروکاری ندارد. اصل دشواری دموکراسی دراسلام زمانی آشکارمیشودکه بحث برسرداوری روی مقوله هاباشد. باآنکه دموکراسی راباشورادرتقابل نمی بنیدواین دیدگاۀ اوباالبناکه شورادراسلام راامری الزامی میداندتالازم درتعارض است .
ازنظرشماری جنبش های اسلامی پایه واساس دموکراسی رای است . البته بدون بستن مقوله های دینی به گردن آن ودادن پوشش دینی به آن درهمن چارچوب حتاحق شهروندی رابرای افرادجامعه باوجودتفاوت عقاید آنهاتارسیدن به ریاست جمهوری پذیراشده اند. به اساس ارج گذاشتن به حق انتخاب مردم داشتن احزاب سیاسی راهم برای افرادیادشده ممکن میشمارند. گفتنی است که قرضاوی دراین موردگفتنی هایی دارد.
چیزیکه تاکنون به مثابۀ پردۀ خاکستری میان سازمانهای اسلامی ونیزنهاد های رسمی باقیمانده است همانابازنگری درتمامی قوانین به قصدهماهنگ سازی آنهاباقواعداسلامی است وکمیته هاشوراهایی که تاحال درشماری کشورهای اسلام چون کویت ومصربه این منظورایجادشده اند ، کارشان چندان موفقیت آمیزنبوده است. چیزیکه ازجمله نقاط مهم اختلاف میان اسلامگرایان ودیگران است ، مرجعیت یامرجع قانون گذاری است ؛ (14)زیراداشتن صلاحیت عام وتام قانونگزاری چون حقی برای شورایاپارلمان کشورهابامسؤولیت آنهاییکه کارشان تفسیرآیات الهی ووضع قوانین براساس آن است ، به گونه یی تعارض پیدامینماید.
به هرحال این نقاط تاریک ومبهم نمیتواند مانع عبورناپذیربرسرراۀ جنبش های اسلامی برای رسیدن به نوعی نظام مردمی باشدکه روح دموکراسی باارزشهای فرهنگی واجتماعی آن درتنۀ یک جامعۀ اسلامی به تحلیل برسد . البته طوریکه عناصردموکراسی به مثابۀ حایلی میان دین وسیاست باقی نماند.
ازآنچه گفته آمدبرمییاید که مبارزۀ درون فرهنگی به نحوی دوجریان اصلاحگرایی وبیدارگرایی رااولی درچارچوب تحولات فرهنگی دومی هم درچارچوب تحولات سیاسی که دراکثرمواردفرهنگ خشونت وتکفیررادربرداشت بوجودآوردتاآنکه این دوجریان یکی درمحورفرهنگی ودیگری درمحورسیاسی رخ بنمود که گسست هایی راهم درپی خویش داشت . این گسست بیشتربعدفرهنگی رامتضررگردانیدکه درنتیجۀ بی توجهی به کارمهم فرهنگی ، فرهنگ خشونت رابه مثابۀ زیرساختهای سیاسی تندرویهاشکل داد. اتکای حرکتهای شالوده سازبرفرهنگ وتکای بیدارگرابرسیاست تاحدودی ازجنب وجوش حرکتهای فرهنگی – سیاسی وسیاسی – فرهنگی کاست وحتابه گسست های دردناکی نیزمنجرشد وپروسۀ فرهنگ سازی وبالنده گی فرهنگی رادرچارچوب "پروژۀ تمدنی" زیرسوال برد . هرگاه این روندبالنده مگردید وغنامییافت ، دردارازمدت بستری برای همزیستی فرهنگی رانیزفراهم میکرد. این بستردردرازمدت روند گفتمان فرهنگهاوتمدنهاراپویاوقابل بازدهی میگردانید. به صورت حتمی میتوان گفت که بازدهی قطعی آن "اندیشۀ نو" خواهدبودکه ازبعدازطی پروسۀ زمانی زیادی جامۀ عمل پیدامیکردوراه رابرای اندیشۀ جهانی هموارمیگردانید.
رسیدن به افقهای درون فرهنگی وبیرون فرهنگی در درازراۀ اندیشۀ جهانی
باتوجه به نقداکادمیک وعلمی درزمینۀ اندیشه های اسلامی ازجهت معرفتی یعنی سطح علمی وفکری پژوهش هاوازجهت روش شناختی یعنی پرده برداشتن اسطح روش درزمینۀ پژوهش ها ورعایت معیارهای علمی بیطرفی ومنطقی بودن آنهابه گونۀ کارتحقیقی داکترمحمدارگون الجزایری ، داکترمحمدهشام تونسی ، داکترفهمی حذعان ازفلسطین وداکتررضوان سیدلبنانی (15) همه به استثنای رضوان سیدکه دردانشگاۀ تونگن آلمان تحصیل کرده است ، دیگران تحصیلات خویش رادردانشگاه های فرانسه به پایان رسانیده اند . وجه مشترک این هادیدگاههای فلسفی وتحقیقاتی آنهااست باتوجه بامهارتهای علمی وانتقادی غرب . چنانیکه داکترمصطفی (16) درکتاب معروف خودزیرنام "تمهیدالتاریخ الفلسفه ا لاسلامیه" دراین باره اشاراتی کرده است . روش اینهاکه بیشترانتقادی وعقلانی است بادیدگاه های تفسیری وتحلیل ها ی گوناگون البته طوریکه غرب رافرامی خوانند تاباپرهیزازتقلید ، بدون جانبدارانه ومنطقی به اسلام نگاه نمایند.
نقش داکترارگون (17) استادمطالعات اسلامی ومدیرانستیتیوت عربی واسلامی دردانشگاۀ سوربن پاریس دراین رابطه خیلی بارزاست وحتااوخواهان نابودی واژۀ خاورشناسی ازقاموس فکری معاصراست . ازنظراواین روند مربوط به یک مرحلۀ تاریخی بوده است که سبب شگافی عمیق میان کشورهای مدیترانه یی شد ه است وخودبه به حیث دیواری میان تمدن شرق وغرب استاده شده است . طرح فکری اوبرمبنای نقد ساختاری شکنی متن دینی استواراست . گرچه اینهابادیدی انتقادی دراین موردوارد بحث شده اند ؛ ولی هیچ یک به آن شدتیکه هاشم صالح (18)مسایل رامطرح کرده است ، ارایه نکرده اند. اورویارویی میان قرآن وساختارهای تیوریکی اندیشۀ مدرن رااجتناب ناپذیرعنوان کرده است . ازنظرممکن نیست تابدون رویارویی میان این دوبن بست دراین زمینه راشکست . درحالیکه عناصری میان این دووجوددارند که درخط سومی بن بست دراین زمینه رامیتواندبشکند.
شماری دانشمندان چون هشام جعیط(19) بدین باوراست که مسلمانان زمانی میتوانند به دروازۀ مدرنیته ومشارکت درجهان امروزپای بنهند که مسلمانان افق های بلندی راپیرامون اندیشه ، علم ، معرفت ، هنرودبیات تعریف نمایند وبه صورت جدی توانایی آنرابدست آورند تابتوانند عناصری ازمدرنیته رااقتباس نمایند که درگذشته غرب رادگرگون کرده است .
فهمی جدعان نظریۀ دیگری دارد اوبدن باوراست که باید ازتجارب این خلدون بهره گرفته شود؛ زیرااوکارمدنیت سازی رازمانی دراسلام آغازکردکه جها اسلام روبه انحطاط میرفت واودرصدد برپایی تمدنی بودکه درحال فروپاشی بود. درحالیکه رضوان سید باورداردکه شکستن بن بست هابرای پیشرفت مشکل هویت رامرفوع مگرداند . یعنی اومشکل هویتی رادشواری عقب مانی وعدم پیشرفت ارزیابی مینماید.
حسن حنفی متفکرمصری به نقش فلسفه دربالنده گی معرفت دینی باوردارداوباورداردکه دین برمبنای عقل جایگاۀ خودرامییابد . چنانیکه اومیگوید: میتوان تلاش کرد تامیراث دینی رافلسفی کرد، دین براساس اندیشه وعقل جایگاه مییابدو بنابراین فلسفه نقش مهمی درعقلی کردن معرفت دینی ایفامینماید.
فتح الله لوگن (20)دانشمند ترکی وبرندۀ بهترین روشنفکر که هدفش آماده گردانیدن مسلمانان برای ارزشهای جامعۀ مدرن یعنی به بارآوردن مسلمانهای مدرن است . البته طوریکه درعمل به شکل گیری جامعۀ مدرن کمک کند . بیشترطرفدارعمل است تابااستفاده ازراهکارهاوعناصرفرهنگی غرب بتوان به مدرنیته درجهان اسلام دست یافت . وی حرکتی رادربرابربنیادگرایی بوجودآورده است که دربرابرشکل گیری جامعۀ مدرن مقاومت نمیکند. فعالیت های اودرسال 1990 آغازشد ، بزودی موفق به تاسیس 150 مدرسۀ خصوصی گردیدودرسال 1997 بیش از250 موسسۀ آموزشی و26500 دانش آموزدردنیاداشت. اندیشه های اودرشکل گیری فرهنگ توسعۀ درترکیه تاثیربسزایی داشته است .
سیدمحمدجوادطباطبایی (21)فیلسوف ونظریه پردازایرانی برای نوسازی اندیشۀ اسلامی به توسعۀ افکارفلسفی باورداردوآنراگرهگشامیداند. چنانیکه اوبدین باوراست که حکمت متعالیۀ ملاصدراملتقای عقل وشرع است . جامع این دو، یعنی عقلانیت فلسفی وعرفان دینی است. هرگاه جنبه های عقلانی فلسفۀ ملاصدراجداازدید ایده ئولوژیکی توسعه داده شودممکن تاحدودی بتوان ازبن بستهای فکری عبورکردوراۀ اسلام رابه قافلۀ اندیشۀ جهان بازکرد. وی برپژوهش هایی انگشت انتقاد گرفته است که کوشیدندعرفان راجانشین فلسفه بکنند وبرخی هم علوم اجتماعی را؛ درحالیکه علوم اجتماعی برآمده ازدل همان فلسفه وعقلانیت عربی است وزادگاۀ وزهدان آن همان فلسفه است .
دراین شکی نیست که نویسنده های یادشده تاحدودی زیادی متاثرازروشهای زبان شناسی ، علوم انسانی واجتماعی درزیرعینک معرفت شناسی وروش شناسی مغرب زمین گردیده اندوبااین دیدگاه هادربسیاری مواردنسبت به بررسیهاوپژوهش های خود پیرامون مطالعات اسلامی راۀ افراط راپیموده اند . چنانیکه میلادزکی (22) دراین باره نوشته است : "این دانشمندان به نسبت تاثیرگذاری علوم گوناگون مغرب زمین دراندیشه های آنهاپیرامون اندیشه های اسلامی خود راۀ افراط راطی کرده اند وحتاراۀ مبالغه آمیزواتزاعی رادرپیش گرفته اند که تاحدودی ازمقام روشهای فقهی ، اصول فقهی وتفسیری کاسته است ودرنقدخویش برخورداستعلایی کرده اند ." یعنی درتحلیل ها وتفسیرها وانتقادات خود به گونه یی بربرتری علوم اوارزشهای غربی باورمند بوده اند .
اینگونه نقدهادرحوزۀ اسلام باآنکه دشواریهاییرادرقبال دارد؛ ولی تمیتوان ازآنهابه ساده گی عبورکرد، یابه آنهاسطحی دید وکارهای علمی وپژوهشی آنهارانادیده گرفت . ازاین نظریه هافهمیده میشودکه حوزۀ مطالعات اسلامی درشماری مواردگرفتارنواقص وکمبودی هایی است وبه مثابۀ سنگواره هادردامان مطالعات اسلامی خودنمایی دارند که به دلیل سیطرۀ روش های تقلید کهن برآن ازقافلۀ تحولات اندیشۀ جهانی عقب مانده است .
باآنهم نقدها، تحلیل ها، تفسیرها وتحقیقات آنهامیتوانند، رهنمودی برای دانشمندان به ویژه مسلمانان باشند تاباتوجه به ضعف کارهای آنهانقاط قوتی رادرآنهابه کاوش گرفت تابازدودن دشواریهاازفراراۀ حوزۀ مطالعات اسلامی وبرچیدن خارهای مغیلان ازدامان آن ورهایی آن ازسلطۀ روش های قدیمی ، زمینه های گام برداری فعال اندیشۀ اسلامی رادرقافلۀ تغییرات اندیشۀ جهانی میسرگردانید تاباشدکه راۀ نو ودست کم نگاۀ تازه یی درفراراۀ مطالعات اسلامی بدرخشش آید. دراینصورت است که زمینه های آشتی اندیشه هادربستردیگرپذیریهای دینی وایده ئولوژِیکی فراهم میگرددواخلاق جهانی به مثابۀ اشعۀ تابناکی فراترازجدال ادیان وایده ئولوژی ها درتلوتلو آید . این درحالی است که جهان دارای ارتباطاتی فشرده تروبه مراتب شتابنده تروپیچییده ترازگذشته میشود، بحث اخلاق جهانی واردمرحلۀ تازه یی میگرددکه بدون آن هرگزنمیتوان درپی تامین نظم جهانی گردید وبرای تامین عدالت ، آزادی وصلح جهانی امیدواربود. این درصورتی است که برادعای سیطرۀ یک ایده ئولوژی یادینی برایده ئولوژی ودین دیگری نقطۀ پایان گذاشت. یعنی برای رسیدن به اجماع جهانی برسرارزشهای لازمی ومعیارهای فسخ ناپذیرکه موردقبول تمامی ادیان الهی است، به توافق کامل رسید.
ازسویی دیگردرجهان سلطۀ مطلق درحال فروپاشی است ونهاد های جامعۀ مدنی درکناردیگرنهادهای مستقل قانون گذاری این پروسه راتسریع بیشترمیدهد. درکناراین فروپاشی وابستگی متقابل جهانی درحوزه های گوناگون درحال افزایش است . این وابستگی نیزدرفروریزی فاصله هامیان فرهنگهاتاثیرگذاراست که درروندآن تنوع فرهنگی برنسبیت فرهنگی چربی مینماید. گرچه این وابستگی به نحوی جهان رابه هرج ومرج وآشوب میکشاندواین آشوب هم تازمانی ادامه خواهدیافت که دنیابداند ، چگونه نهادهاوسنت های حکومتی رابه شرایط جدیدوفق بدهد. به گفتۀ "وولف "(23) درکتاب "حکومت بین المللی " انقلاب صنعتی ماهیت روابط بین المللی راطوری تغییرداده است دراین روندبه جای آنکه منافع دولتهاباهم رقابت نمایند ، وجهۀ مشترک پیدامینمایند. هم چنین دراین روند اقتدارسیاسی دردوشاخه یعنی عمودی درداخل دولت به شکل سلسلۀ مراتب و افقی درمیان دولت به شکل انارشی وهرج ومرج خودنمایی میکند. ازسویی دیگراین روند مبانی فرهنگی وروانشناختی حق حاکمیت راسست کرده است ، علایق جدیدی راادرجهان ایجادکرده است که درکنارحس همبستگی ملی حس همبستگی بین المللی رانیزتقویه مینماید. به قول "کیئن" (24) نویشندۀ کتاب " قدرت وابستگی متقابل" شرایط وابستگی متقابل وپیچیده ازجمله واقعیت مناسبات فرامرزی وفراحکومتی دولتهای دارای " واحدهای منسجم" بامرزبندیهای دقیق راازمحیط بیرونی آنهاجدامیسازد دربساحالت چنان آنهارافاصله میدهد وحتادرشماری موارد درانزوانیزقرارمیدهد؛ زیرامناسبات کنونی درهمه عرصه هابویژه درحوزۀ اقتصادچنان جهان پیچیده شده است که اثراتی به مراتب ازتجارت بین المللی دارد . نقش شرکتهای فراملیتی دراین حصیه بارزاست که دردولتهای جداگانه برای تسهیلات کار هماهنگ فعالیت همگون ملی وفراملی مینمایند . به هرمیزانیکه این روابط پیچیده میشودبه همان تناسب درپیچ وخم این تغییرات خودراآماده وعیارمینماید. هرکدام راازمحیط بیرونی آنها جدامینماید. ، سمت تنوع فرهنگی
باآنکه تنوع فرهنگی بااخلاق جهان شمول برروایتی حقوق بشرونسبیت فرهنگی براخلاق وحقوق بشرنظر به ویژه گی های تاریخی وملی جوامع ، مسألۀ حقوق بشررادرمقیاس جهانی به چالش دچارگردانیده است که گفتگوی تمدنهاوفرهنگهادرتمامی حوزه های علمی ، فلسفی واجتماعی میتوانند به مثابۀ راهی میانبردرنزدیکی فاصله های تنوع فرهنگی ونسبیت فرهنگی یعنی اخلاق وحقوق نسبی واخلاق وحقوق جهان شمول به عنوان یگانه راۀ دریافت وانتقال حقیقت نقش بارزی رابازی نماید. گفتگوهادراین روندنقش کلیدی دارند وبه وسیلۀ گفتگومیتوان به زبان مشترک بشری دست یافت وزبان مشترک درآخرین تحلیل عقلانیت راجانشین قدرت میسازد. اندیشه وزبان مشترک به گونه یی همدلی وگشوده گیها رادرکنارپذیرش تنوع ، شخصیت وهویت مستقل به بارمی آورد وافق های جدیدی رادرحوزۀ درون فرهنگی وبیرون فرهنگی بوجودمی آوردکه درنتیجه معرفت میان اذهانی وتوافق اخلاقی حقوقی رادرپی خوددارد.
به صورت کل گفته میتوان که گفتگوها، وابستگی های متقابل جهانی ، پیچیده گی های اقتصادجهانی، توسعۀ فناوریهادرحوزه های گوناگون ، فروپاشی سلطۀ مطلق دولتها، رسیدن به افقهای درون فرهنگی وبیرون فرهنگی ، توسعۀ نهادهای مدنی ومراجع مستقل قانون گذاری ، ظهورتک ستاره های دولتی فراملی ، فراحاکمیتی وبین المللی برای زدودن سیطرۀ مطلقه ، جوش وخروش کمال جویی وپرخاشگرانۀ انسان ، روح فرهنگ مشترک بشری ، روح مشترک ادیان ، اخلاق جهانی و... همه مایه هاوامیدهایی اند برای انسان تانورآن درفرداهای نزدیکتری یخچال های افتاده برروی اندیشۀ جهانی راذوب نماید.
ازآنجاکه گفتگوهاباخردفعال سروکارداردوازسویی هم خرداست که گشودگی های فکری وهمفکری هارابوجودمی آورد. بنابراین گفتگوها قبل ازآنکه حوزه های سیاسی و اقتصادی راتحت تاثیرقراربدهد، حوزههای فرهنگی واجتماعی رامتاثرمیگرداند. این گونه تاثیرگذاری دردرازمدت "تابوی" فرهنگی رامیشکند وبردشواری های تنوع فرهنگی نقطۀ پایان میگذاردوافق های گشوده تررادرحوزههای درون فرهنگی وبیرون فرهنگی برای بشریت مینمایاند. درحالیکه میدانیم ، بن بست های درون فرهنگی وبیرون فرهنگی ازجمله موانع بزرگی برسرراۀ بشری است که رسید ن به اندیشۀ جهانی رادشواروحتاناممکن گردانیده است. باگشودن هرحلقه یی ازبن بست میتوان اذهان بشریت راازچنبرۀ اوهام ، بدبینی ، کینه توزی ، عداوت وبرتری جوییهای قومی ، زبانی ونژادی رهایی بخشید. دراین حال درازراۀ اندیشۀ جهانی برای بشرازچالۀ ناممکنیها به همواریهای پیمودنی جلوه گرخواهدشد ورویای اندیشۀ جهانی درانسان جان خواهدگرفت . دراینصورت است که انسان چشم های خودرابه گونۀ دیگری بازخواهدکرد وجهان راطوردیگری به تماشاخواهدگرفت .
منابع ورویکردها:
1- را ۀ نگاۀ نو، گزینش وترجمۀ ، محمدمحق ، زکی میلاد ، مسألۀ فرهنگ درگفتمان اسلامی ، صحۀ 78- 85
2- اسعداابوخالد ، برگردان : فرزادحاجی میرزایی ؛ آن که سلفی بود، آن که اصلاح گر، پیمان ملی ، شمارۀ 201
3- آزادی یاطوفان، تاملاتی درگفتمان سیاسی اسلام ، داکترمطیری ، ترجمۀ پاینده محمد، کویت ؛ پیام مجاهد، شمارۀ 607
4- سیدمحمدفقیری ، غافلانه برسروش نتازید ، پیمان ملی ، شمارۀ 174
5- را ۀ نگاۀ نو، گزینش وترجمۀ ، محمدمحق ، عبدالرحمن حاج ، مفهوم تجدید دراندیشۀ اسلامی ، صفحۀ 7- 16
6- را ۀ نگاۀ نو، گزینش وترجمۀ ، محمدمحق ، حسام تمام ، سلفیت درمسیرنوزایی ، مشکل یاراۀ حل ، صفحۀ 28
7- را ۀ نگاۀ نو، گزینش وترجمۀ ، محمدمحق، سلفیت درمسیرنوزایی ، مشکل یاراۀ حل ، صفحۀ 25
8- " ، " ، " ، گرایش اجتهاد آزاد ، صفحۀ 16
9- " ، عبدالاله بلقزیز ، اصلاحگری اسلامی وبیداری اسلام گسست یاتداوم ، میزان درونگرایی وبیرونگرایی ، صفحۀ 35
10- دومینیک اوروی ، ابن رشد، ترجمۀ فریدون فاطمی ، نشرمرک 1375، ص- 141 ، ترجمۀ نارشی ؛ روایت داکترداوری اردکانی، ابن رشد ، زمینه سازرنسانس وآموزگارمدرنیزاسیون مغرب اسلامی ، قسمت اول، پیمان ملی ، شمارۀ 211