داکتر خاکستر

 

حزب متحد ملی کجا ایستاده است؟

 

باری و همین " سپنتا " در گفت و شنودی با "در دری " , مشکل چپ افغانی را مشکل" عدم تولید تفکرنو" خواند. مولفه "عدم تولید تفکر "  در عملکرد و تطا بق , بنیادی ترین تفکر "مکتب انتقادیون " و به زبانی دیگر "مکتب فرانکفورت " را تشکیل میدهد که کمی بیشتر از پنجاه سال پیش , در پی سرخورده گی از حاکمان اروپای شرق, آنرا روانه بازار کردند تا خریداری بیا بد که خوب هم یافت. "سپنتا " به نحوی قضیه را ,مال "رنگین" ساخته است  و با زبان فصیح ,به گره گشاهی پرداخته است. از خودم میپرسم و به کرات ,ارباب سمت دهنده سیاست در حزب متحد ملی ,گاهی اندیشده اند که نه وارث گذشته اند و نه توانسته اند تفکر نوی بیرون دهند ؟ مگر نمیشود با نگهداری بسا از ارزش های گذشته  واما طرد  کژتابی و ناشیگری های بیشمار انزمانی ,دست به گشایش و اعمار زد و طرح دگر انداخت ؟ نمی گویم "شق القمر "  بکنید اما "سپر انداختن " و انهم برای این ناشیانه رفتاران ؟ هیچگاهی نه .

 

نخست :

حضور علومی در کابل ستایش بر انگیز است و رهیابی به پارلمان و جا یابیدن در میان آنهمه مدعی ,که جگر از دکان قصاب ربوده اند ,نه کار بوالهوسی است .یاد ما نرود همین جنرال چهار ستاره , علومی بود که حاکمیت چهارده ساله را به نحوی در قندهار به نمونه"ستودنی مبدل کرده بود.این او بود که پس از فرو ریزی دستگاه خرد ستیز طالبان به کندهار رفت و مشروعیت از مردم گرفت واین او بود که ,پرتگاه "صفوف" بجاه مانده را به  "خیز گاهی "مبدل کرد واما :

 

دو دیگر :

این حزب متحد ملی است که ,استناد به واقعیت نمی کند و دم و دمساز مارشال صاحب میشود ,همانکه نه ابجد خوان مکتب جنگ است ,بسان علومی  و نه بسان علومی, الفبای سیاست را فرا گرفته است, ,محصول دوران جنگ است و نماد شرارت.این اوست که با کرزی نه یکبار که دوبار ,تجربه را مصداق عمل نمییابد. ,خادم و تابع است و شهره گری و و حرکت در خلا , برایش معنی و اثبات است. همه را میگذارد و همدم کرزی میشود . وامااین علومی است که مجال  تفسیر و تفصیل را به هیچ میگیرد ,و در سایه جهادیان پناه میجوید.به معلول مینگرد نه به علت. مگر همین ها نبودند که ,مفهوم تجریدی اسلام را , اتمام حجت کردند و شصت هزار " کابلی نازنین " را  , از فراز کوه آسمایی به دم توپ بستند و  فرا نمایینده  شمال نشینان شدند ؟ شمال نشینانکه فرا زبان و فرا قومی میزیند و هم و غم شان فقط " لقمه نانی " است. مگر همین ها نبودند که کابل را برغم سلطه و سیطره ,برای آن آخوند یک چشم گذاشتند و نامشرا "عقب نشینی تاکتیکی گذاشتند ؟  

سه دیگر:

حزب متحد ملی تنهای تنهاست , در خلا ایستاده است ,نه مارشال فهیم است ونه دوستم ونه محقق .ربانی بسان همیش ,به راس بازی مینگرد و توجیه عقلانی برای عملکردش نمیابد, چنان چون "گلاب زوی . این  محرک خارجی است که عبالله را به بازی گرفته است ,بسان پوست پلنگ بر رخ مترسکی , هر چند دلاویز و هم چشم فریب . دیگران که ظاهرا  به " اپوزیسیون " میماننند , به پشیزی نم ارزند ,سبک سر و سبک بال , نه بارزه و نه فرازی دارند که علاقه ایجاد کنند  و نه عملگرایی شان ,به شانی و فری میانجامد. گاهی که گاهی نیست می اندیشم که   "وضع اینان روزگار را ماند " ,آشفته و پریشان .مگر از زبان بیدل نشیده اند که" نیک در هیچ حال بد نشود " ؟                                                                                                              اگر تمنای منی "عمید " را میشنوید , این مختصر نه از ره کمال , که از سر عجز و آنهم از زبان بیدل " گل محال است که خار را ماند " . همین و دیگر هیچ .

 

 


بالا
 
بازگشت