داکتر خاکستر

 

 

به دنبال عقیق ناب یا که سنگ مرکب ؟

از مامون تا سیاه سنگ

 

 

به دنبال عقیق ناب یا که سنگ مرکب ؟ تاریخنگاری نوع مامون و سیاه سنگ ,با آن زبان نگارشی ستره ,ظاهرا هنرش .دوباره سازی " پزل گونه " رویداد ها و  چهره ها ست برای  " مجلس عمید " . "گلوله باران " و" راز خوابیده " در فاصله زمانی به هم پیوسته به نگارش در آمده اند و گستره وسیعی از خواننده گان را بخود جلب کرده است. واما پرسش دل آزاری دارم آیا ایندو ,بیرون درب ایستاده اند و تنها  نگارشگر صرف اند و یااندرون اند و رویداد ها را با باور هایشان عجین کرده اند ؟   

 

 به دنبال رنگ ناب و یا عقیق مرکب ؟

هردو زندانی دوران حاکمیت حزب وطن بوده اند ,یکی اسلامگرا و آن دگر با باورهای چپ ودر تقابل با حاکمان .پلچرخی برای هردو ,با آنهمه عذ اب " حصار نای " دگری شد ,و سعد سلمان دگری , اگر مسعود وار قصیده ای نداریم, گلوله بارن و راز خوابیده را داریم.سیاه سنگ با باور های "خط پیکن" گسست و مامون از مولایش حکمتیار برید ,اما به شمال رو کرد و عملکرد "مسعود" را اتمام حجت ساخت و زبان گویایی شد برای تبار گرایان ,و اما نه بسان دگران با زبان شماتت و دد و دشنام وپلشتی . راز خوابیده اما روایت صرف نیست ,نکته های ابهام و نیز تاریکی های فراوانی را در خود حمل میکند.مامون در موارد خاصی ,ابهام زدایی نمیکند ,بل گره می افزاید و به نتیجه از پیش پرداخته شده تکیه میکند."تاریخ شفاهی " مامون از فاجعه قتل"دوکتور"  در بسا موارد شفاهت ندارد او خود را در متن رویداد ها قرار داده است .و نیز مامون بسان دگران از پاکستانی ها دل خوشی ندارد و این عجب نیست و اما در روایت های او, پاکستانی ها در پس هر رویداد به "امکان بالقوه"ای مبدل شده اند.

سیاه سنگ اما ,تنها روایت گر باقی میماند و وروایت چند نفر به "حکم حادثه "مبدل میگردد.او بیرون در می ایستد ,نه به خطا دگران میپردازد و نه در پی تقدیر عملکرد اعجاب آمیز کسیست .او  دست به ویرایش رویداد ها نمیزند ,سیه را سیه و سپید را سپید مینمایاند . روایات مامون به علت شناخت وسیعی که از حاکمان شمال نشین کابل دارد ,برجسته ترین قسمت ها را میسازد همنشینی او با " حواریون مسعود " و نیز توانایی نوشتاری او ,میتوانست بیشترین تکیه را در همان بخش ها نمایید.روز های پر التهاب  وشبهای تنهای "دوکتور " جذاب ترین بخش های نبشته او را میسازد و اما چگونه به باور کنیم وقتی حکم یکنفر و نه چند نفر مطرح است ؟ قدرت بی چون و چرای مامون در داستان نویسی ,سایه مزاحمی در "راز خوابیده " به حساب می آید.گسترش تخیل در رویداد ها و زمینه سازی برای ایجاد احتمال در ذهن خواننده ,چیزی نیست جز شگرد داستان پردازی و خلق  تغیر در واقع . واما نبشته سیاه سنگ ,امکان تداعی را ایجاد میکند برای کشف و استخراج بیشتر و از ریس جمهور داود ,چهره شفافی بیرون میدهد ,تصویر آن روز مرگ آلود به حکم روایت چند نفر ,جای سوال باقی نمیگذارد ,که با راستی سرو کار داریم نه با حکایت اعجاب. و اما مامون اگر میتوانست  همنشینان پسینه روز های "دوکتور "را به شهادت بکشاند ,تسجیل واقع میکند . تاریخ شفاهی,شاهدان بسیار  میطلبد .احتمال در آن ره ندارد و چشم را بجای چشم و دندان را به جای دندان قرار می دهد.مامون   تیپولوژی  افراد را مبتنی بر باور های خودش پی میریزد و از "دوکتور " شبه دوکتور میسازد : مقوایی و شکنند.کیست که نداند این  گفت و شنود "ژرفایی " است که  به تعریف وضعیت می رسد,  نه "پهنایی ".منابع معلوماتی مامون اکثرا نا آشنا باقی میماند وآنکه نامش هویداست ,خودش پنهان میماند.در اخر این یاداشت مختصر نمی خواهم پوشیده بگذارم که ,کاری در حد "راز خوابیده " ,غنیمتی است بیش بها ,و آنهم نه کار هر قلمفرسا .

 

تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی نه تاریخ سیاسی است ,نه دوبار سازی گذشته برمبنای تخیل ,ونه فلسفه تاریخی ,بلکه اعتراف دیده گی هاست و اقرار عملکرد  به قصد روشنگری و رفع تناقضات.متودو لوژی نبشتاری در تاریخ شفاهی بسیار ساده است : تماس با  افرادی که خود در گیر حادثه بوده اند.در راز خوابیده در بسا موارد چنین نیست. تماس نزدیک با فرد درگیر حادثه و ایجاد اعتماد. شگرد های پاسخ طلبی ویژه که شخص را به نحوی به جزییات بکشاند.نشانی منابع اعلام ,موقعیت افراد و بعد چیدن "پزل"وار و دوباری سازی تا حد امکان شفاف تصاویر واقع .امکان تماس و جلب اعتماد ,هنر سیاه سنگ است به اضافه بیرون درب ایستادن و نثر پا لوده .و نیز خلیل واد در "مردی در حریق تاریخ" به خوبی تمام ,توانسته تصاویر متعدد را از "حبیب الله کلکانی "بیرون دهد ,بی آنکه در رویداد ها دخالت کند و یا بسان "راز خوابیده "بار سنگین شگرد های داستان پردازی ,بر آن سایه افگند.تصور میگردد "عیاری از خراسان" استاد خلیلی با متد داستانی و با جولان تخیل ,نتیجه دشواری آنزمانی بوده باشد که هرگز نتوانست ,تاریخ به حساب آید ,ورنه کیست که شیفتگی استاد را به آن "آبکش زاده عیار "نمی داند.تاریخ شفاهی طنین ,با آنهمه منابع و امکانات ,میتوانست به جزییات بپردازد و صورت شفاف تری از حوادث بیرون دهد.تصور من اینست که ,فاصله زمانی یک قرن ,نمی تواند با اینهمه منابع کافی  در پانصد صفحه بگنجد.دریغم را پنهان نمی کنم که "طنین"  با آنهمه کار بی بدیل میتوانست در روند تاریخ نگاری شفاهی افغانستان ,به" کاتب" دگری مبدل گردد.

من از منابع زیر فراوان بهره برده ام:

Dr. Sabine Hamann/mündlicher Geschichte /eine Zugangsmöglichkeit in die Vergangenheit

Max Brooks:  mündliche Geschichte

 

 


بالا
 
بازگشت