بریالی جویان
دیوار چین ، دیوار برلین
دیوار طالب کش و یا دیوار اوباما
رئیس جمهور اوباما در مقام ناجی گلوبال کاپیتالیزم مبتذل و بحرانی، حل معضلۀ افغانستان را در سرخط وظایف سیاست خارجی خود قرار داده و چنان به نظر میرسد که بنا بر منافع علیای امریکا ، درین زمینه صادق هم باشد.
در ماه اکتوبر سال گذشتۀ عیسوی ، شتاینمایر سوسیال دموکرات وزیر امورخارجۀ آلمان پس از بازدید از افغانستان، ابراز داشت که معضلۀ افغانستان یک مسئلۀ داخلی نبوده بلکه حل آن باید در خارج از کشور سراغ گردد . مشابۀ همین نکته نظر را اوباما در کامپاین انتخاباتی خود ارائه کرد. بدین اساس در حالیکه پروسۀ «دموکراتیزه ساختن» حیات سیاسی ـ اجتماعی و بازسازی افغانستان با سرعت بیشتر و کنترول بیشتر ادامه خواهد یافت، وزنۀ سنگین تر مبارزه علیۀ بنیاد گرائی و تروریزم متوجه پاکستان خواهد شد . اینکه امریکا و متحدین آن تا چه اندازه درین استراتیژی موفق خواهند بود ، آینده ، متناسب به نحوۀ عمل و درجۀ صداقت آنها نشان خواهد داد.
مبارزه علیۀ بنیاد گرائی در پاکستان بمثابۀ میراث نامیمون انگلیس، کشوریکه مانند اسرائیل بر اساس عقیده بنیاد ( بی بنیادی ) دارد ، امریست نهایت مشکل و پیروزی بر آن تا پاکستان زنده است ، تقریباً نا ممکن . زیرا پاکستان بر اساس " نظریۀ قوم اسلام " بوجود آمده و بنیاد گرائی مذهبی و مظاهر آن از نظر اکثریت مردمان آن کشور بهترین شکل و محتوای اسلام است .
مردم خراسان هر چند با مقاومت شدید و ریختن خونهای بیشمار، در قرن هفتم میلادی ـ در دور سلطۀ عباسیان با زور سر نیزه بدین اسلام مشرف شدند . پس از آن دین اسلام از زمان طاهریان الی غزنویان و بعد از آن هم جایگاه خاص معنوی خود را در میان مردمان این خطه دریافته نه تنها در تمدن و فرهنگ بزرگ آن مخلوط گردید، بلکه زمینۀ پیشرفت و تکامل آنرا نیز مساعد ساخت . اگر چنگیز همه را به آتش نمیکشید ، ما امروز نمونه های شایانی از این تمدن را در کابل ، بلخ ، بامیان ، غزنه و سایر نقاط کشور به وفور میداشتیم . بعد ها در قرن سیزدۀ میلادی جلادان مغولی هم تحت تأثیر آن فرهنگ و تمدن قرار گرفتند و خود جزء آن کل گردیده در آن منحل شدند . دین اسلام در محتوای هر دو فرقۀ آن سنی و شیعه و سائر شاخه های فرقه ای آن در خراسان و بعداً افغانستان بحیث دین مستضعفین همواره تبلیغ صلح، اخوت و برادری نموده جنبه های مثبت فرهنگی خود را تبارز داده است . و شخصیتهای برازندۀ علمی و فرهنگی چون ابوعلی سینا، الغزالی، مولانا جلال الدین بلخی، شیخ عطار، فردوسی، الغ بیگ ، خیام، ابو ریحان البیرونی و ابو مسلم خراسانی را پرورده است .
سلاطین این خطه در اوایل قرن هشتم میلادی در عهد ساسانی ها چنانچه ویژه گیهای آنزمان بود ، همپا با اشغال سرزمینهای هند ، فرهنگ آریائی ـ خراسانی و همچنان دین اسلام را در آنجا ترویج دادند و بخاطر تقویۀ بنیۀ مالی شان مخارجی چون جزیه و باج را بر غیر مسلمین آنجا تحمیل کردند . همچنان با الهام از فرهنگ بزرگ خود از هنر و معماری تا شهر سازی و سائر امور ، خدمات شایانی را اعجاز کردند .بعداً سلاطین مغولی نیز همین رشته را تعقیب نمودند . اما با گذشت زمان و به اثر بی کفایتی و سفاکی عده ای از سلاطین مسلمان ، هندو ها و سکها ناراض شده ، دست به قیامهای محلی زدند . باعث از آن ، همزمان با تقویۀ روحیۀ مخالفت با سلاطین مسلمان ، منازعه بین هندو ها ، سکها و مسلمانان نیز رواج یافت . این نزاع با چپاول دهلی در سال 1788 از جانب امرای مسلمان افغانی شدت بیشتر کمائی کرد.
همین وضع «کج دار و مریز» الی اوایل قرن 19 میلادی ادامه یافت ، تا بالاخره انگلیسها در سال 1818 بعد از فرانسویان هند را تحت استعمار در اورده به سلسلۀ مسلمانان مغول برا ی همیشه خاتمه بخشیدند . انگلیس بمنظور تقویۀ پایگاه های خود و دوام استعمار، تنازعات مذهبی و فرقه ای را هر چه بیشتر دامن زده به اصطلاح آب را بیشتر از پیش گل آلود ساخت . انگلیس در سال 1866 بغرض زنده نگاهداشتن دائمی آتش نفاق ، مدرسۀ دیوبند را بر طبق نمونۀ مدرسۀ الا اذهر قاهره در ایالت اتراپردیش بمثابۀ یک نهاد بنیاد گرائی مذهبی ـ سیاسی بطور آشکار و نهان معاونت کرد . این مدرسه به کمک مالی انتلیجنت سرویس انگلیس " لشکر های " خاص تبلیغ و ترویج فتوا های خود را ، چون جمعیت العلمای اسلامی هند و بعداً جماعت اسلامی پاکستان و جمعیت العلمای پاکستان تشکیل داد و همزمان با آن فرستاده های خود را به کشور های منطقه چون افغانستان ، ایران و کشور های آسیای میانه اعزام داشته آنرا بطور مستدام تعقیب کرد . بلا هائی را که این فرستادگان ، بعد از استقلال بالای کشور ما نازل کردند ، بر همگان هویدا است .
یکی از شخصیتهای برجستۀ این مدرسه همانا مولانا مودودی میباشد که بعد از تولید پاکستان جماعت اسلامی پاکستان را ایجاد کرده میراث خود را برای قاضی حسین احمد ، پدر و مهندس جهاد افغانستان بجا گذاشت .
دیگرش مولانا فضل الحق است که جمعیت العلمای پاکستان را در ایالت سر حد شمالغربی ایجاد کرد .
انگلیس پس از چند بار شکست نظامی در افغانستان و بمنظور راحت بودن از جانب روس ، افغانستان را بحیث یک کشور حائل به حال خودش گذاشت ولی قسمت اعظم سرزمینهای اشغالی آنرا مسترد نکرد .
و در سال 1893 بین هند بریتانوی و افغانستان خط سرحدی دیورند را در امتداد 2450 کیلو مترکه اقوام و قبائل افغانستان را از هم جدا میسازد ، برای میعاد صد سال ، بر ما تحمیل نمود.
هند در سال 1947 آزادی خود را از انگلیس بدست آورد . همزمان با آن انگلیس ، پاکستان را تولید کرد و علی الرغم فیصلۀ احتجاج آمیز لویه جرگۀ افغانستان و در خواست پشتونها و بلوچها ، نه پشتونستان و بلوچستان آزاد شد و نه این سرزمینها به افغانستان واپس داده شد .
پاکستان نظر به اصل وجود عقیدوی اش، نمیتواند علیۀ بنیاد گرائی اسلامی اقدام موثر نماید. بعضی از زمامداران پاکستان و تعدادی از احزاب و نهضت های مترقی و دموکراتیک آنکشور، همواره تلاش ورزیده اند تا جامۀ سیکیولار ـ دموکراتیک را به تن کنند ، اما به لحاظ همین جوهر، همیشه دست و پا بسته ، بوده اند.
امروز تعالیم مدرسۀ ارتجاعی دیوبند ، رسماً و علناً در آنکشور تبلیغ و تدریس میشود . امروز کمتر کسی در آنکشور علاقه دارد ، بفهمد که این تعالیم اساساً مصالح مذهب اسلام را نه ، بلکه منافع انگلیس را نمایندگی میکرد و میکند .
بعد از سقوط رژیم فرسودۀ شاهی در افغانستان و بالخاصه پس از بوجود آمدن یک رژیم سیکیولار و دموکراتیک در کشور و بالاخره به تعقیب تهاجم روسها ، اکثریت احزاب و گروپهای مجاهدین مثل حزب اسلامی ، جمعیت اسلامی . . . و بعداً طالبان بطور عمده ؛ از تعالیم همین مدرسه منعم هستند .
اکنون با وصف آنکه از ختم میعاد قرار داد دیورند بیشتر از پانزده سال میگذرد ( بر اساس این قرارداد ، خط دیورند در سال 1993 اعتبارش را از دست داده و سرزمینهای اشغالی پشتون و بلوچ باید دوباره به افغانستان مسترد میگردید ) اما هند بریتانوی و یا هندوستان دیگر همسایۀ مستقیم ما نیستند . پاکستان بمثابۀ یک کشور عقیدتی ، عرض وجود کرده است و نمیتواند جز آن باشد که هست . پاکستان همواره از زنده ماندن و جواز موجودیت خود هراس داشته و دارد . هرگاه بنیاد گرائی اسلامی در نطفه خاموش شود و مسئلۀ سرحدات باز ( خط بی اعتبار دیورند ) هم لاینحل باقی بماند ، مسئلۀ آزادی پشتونستان و بلوچستان در دستور روز قرار خواهد گرفت . بناً پاکستان مجبور و ناگزیر است چنین کند و چنان باشد که هست ! با حقوقی شدن یک خط قابل قبول سرحدی میان دو کشور زخم پاکستان هم التیام یافته و حد اقل بجایش آرام نشسته مصروف مداوای آلام خود خواهد شد . نمیتوان با آرزو و امید پاکستان را سیکیولارـ دموکراتیک ساخت و یا آنرا از روی نقشۀ دنیا برداشت . علاوه بران بنا بر دلایل پیش گفته ، باید خود را قناعت داد که ، پاکستان بدون عقیده و بنیاد گرائی مذهبی اصلاًً وجود خارجی نخواهد داشت .
در حال حاضر ، با در نظر داشت سیر حوادث و تکامل وضع ، پشتونها و بلوچهای آنطرف خط ، جای خود را در نظام پاکستان یافته اند . احزاب آنها از چپ و راست ، همه در انتخابات فعالانه سهم میگیرند ، در اسامبلۀ ملی و اسامبله های ایالتی نماینده دارند ، برای حکومت مرکزی مالیه میدهند و برای پاکستان دعای خیر می خوانند .
امروز داشتن ایدیال آزادی خلقهای پشتون و بلوچ نه مقدور است و نه مقبول و نه استرداد سرزمینهای اشغالی به افغانستان منظور .
پس چه باید کرد ؟ و تا چه زمانی و برای چه انتظار باید کشید ؟
آیا معقول است که بخاطرهمدردی برای آزادی مردمانی که خود آنرا نمیخواهند ، اجازه داده شود تا بیماری سرطان بنیاد گرائی اسلامی در وجود طالبان و سائر گروه ها و عناصر مشکوک ،به سرعت سرسام آور در کشور ما شیوع یابد ، هزاران هزار بیگناه را به کام مرگ بکشاند و مانع و رادع هر نمونه و جرقۀ پیشرفت ، ترقی و دموکراسی گردد . اگر در و دیوار را مستحکم ببندیم و دست های نامرئی مداخله را قطع کنیم ، آنگاه قادر خواهیم شد تا جدال داخل خانه ، مسئلۀ امنیت داخلی ، مبارزه با فساد اداری ، جنگ با اختاپوت مافیائی ، مبارزه علیۀ زرع خاشخاش بمنظور تولید هیروئین و سائر مسائل سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی ـ فرهنگی و ملی را خود حل نمائیم .
فلهذا اگر رئیس جمهور اوباما در " change " سیاست خارجی خود در مورد افغانستان صادق است ، باید تمام توجه را در همین جهت متمرکز سازد . در غیر آن تا پاکستان زنده است و خیالش از جانب افغانستان راحت نیست ، هیچ قدرتی نمیتواند بنیاد گرائی مذهبی را در آنجا خفه کند ، اما جلوگیری از توسعۀ این بلا ناممکن نیست.
اوباما در یکی از صحبت های شفاهی اخیر خود در مورد وضع امنیتی افغانستان گفت که ، اردوی افغانستان حق دارد تا طالبان و تروریستها را الی آنطرف سرحد مورد تعقیب قرار دهد . سوال اینجاست که کدام سرحد ؟
معقول و بموقع است اگر در رابطه به تعین سرحد قابل قبول و طبیعی میان پاکستان و افغانستان در استراتیژی جدید اوباما جای خاص و اولویت داده شود . امریکا و متحدین آن با استفاده از نفوذی که در منطقه دارند ، باید به کمک روسیه و ایران با شیوه های اقناعی و حتی اعمال فشار طرفین را به قبول چنین یک خط سرحدی ترغیب نمایند .
بسیار خوب است اگر بر مبنای این خط بین هر دو کشور، در مناطق ضروری یک دیوار غیر قابل عبور و گذشت ناپذیر اعمار گردد . با در نظر داشت امکانات تخنیکی امریکا و متحدین آن و نیروی کار افغانستان ، اعمار چنین دیواری ، از نا ممکنات نیست و هزینۀ آن هرچه باشد ، با ارزشتر از خون بیگناهان کشور و سربازان امریکا و ناتو نخواهد بود . هر زمانیکه پشتونها و بلوچها ی آنطرف سرحد امکان آنرا یافتند و یا آرزوی رجعت به مادر را داشتند ، تخریب آن هم نا ممکن نیست .
نهایت مقبول است ،تا آنعده افغانهائیکه میخواهند به آنطرف سرحد سفر نمایند ، با پاسپورت رسمی حکومت افغانستان مجهز باشند و هر پاکستانی بی پاسپورت که وارد کشور میشود ، روانۀ مهمانخانۀ پلچرخی گردد . این دیوار را میتوان « دیوار چین ، دیوار برلین ، دیوار طالب کش و یا دیوار اوباما» تمعید کرد .