حکایت همچنان باقیست .......
موانع تاریخی تحقق دموکراسی وعدالت درافغانستان !
محمدامین فروتن
« شمولیت شخص من در کابینه شرایط دارد. باید یک تعهد واضح نسبت به جوانان، زنان و فقرای افغانستان به اساس یک چارچوب واضح و اصلاحات بنیادی وجود داشته باشد.» *
« داکتر اشرف غنی احمد زی یکی از منتقدان و کاندیدان اصلی انتخابات ریا ست جمهوری افغانستان »
شاید هیچ گونه جملات درباره وضعیت کنونی افغانستان وراه حل های آن به اندازه کلیمات رندانه و کوتاهی که از زبان آقای اشرف غنی احمد زی یکی از کندیداهای اصلی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و از طراحان عمده نظام کنونی در افغانستان در یک گفتگوی کوتاهی با رادیو جهانی BBC نقل قول شده است گویأ و رسأ بوده باشند . زیرا هیچکسی تصؤر نه می کرد و نه میکند که روزی مردی با این « شرائط به ظاهر اساسی و بنیادی» و بنام اعمار جامعه استبداد زده افغانستان که آقای احمد زی بیان نموده است برای حضور خود در هرم قدرت به چانه زنی بپردازد . ! جالب ترین بخش این گفتگو که آقای دکتر احمد زی پیوست با این جملات «آقای کرزی باید با تیمی کار کند که مورد اعتبار ایشان باشد و ایشان مورد اعتماد آنها باشد، ایجاد فضای اعتماد میان من و آقای کرزی وقت می خواهد و بدون معیارهای بسیار واضح، تعهد اصلاحات صورت گرفته نمی تواند. » به زبان آورده یعنی « امید همه مملکت این است که آقای کرزی باید آمادگی این را پیدا کند که نه تنها یک فصل نو را بلکه یک کتاب نو را باز کند. در این حالت یک اجماع سیاسی که در آن تمام افراد مطرح به اساس منافع علیای مملکت یک برنامه منظم احیای کامل حاکمیت ملی افغانستان را مطرح کنند و همرای دنیا روی این به توافق برسند، ضروری است.» این حقیقت را برملا میسازد که تاهنوز هم میان شعار های میان تهی و بدون پشتوانه فکری و مطالعه تاریخ سیاسی زمامداران کنونی و طراحان اصلی نظام کنونی فا صله این چنانی وجود داشته است .زیرا چه کسی نه میداند که مؤلفه های اساسی ویرانی ها و برباد یی سرزمین تاریخی و اجداد یی ما افغانستان در نبود یک مکانیزم عادلانه و سیستم برخاسته از هویت تاریخی و ملی افغان ها نهفته است ، که با هزاران درد و دریغ در طی سه دهه نبرد بی آمان ، گچ و خاک سرزمین باستانی ما نیزدر بازار های عالم به فروش رفته است . ؟ چگونه شد که ناگهان موکب همایونی آقای اشرف غنی احمد زی و سائر شکست خورده گان نزول اجلال فرموده و یکبار دیگرو دروصف « عشق قدرت و ثروت »به تحلیل های طویل و عریضی می پردازند .؟ !!
میگویند که «عشق با قدرت و ثروت چیزی است مثل بیماریی سرخکان که هرکسی را باید یک بار در زندگی بگیرد »! جا لب آنجا ست که این عشق پیربرتنه ها و کالبد های کهن سال این سرزمین چسپیده و شخصیت های بلند قامت این قوم را با داشتن افکار و اندیشه های گوناگون و «کاغذ پیچ» شان نشانه گرفته ومصاب ساخته است . هیچگونه تردیدی وجود ندارد که جناب آقای اشرف غنی احمد زی و سائر شرکای شرکت تجاری افغانستان یا همان « دولت جمهوری در افغانستان !! » کتاب های بزرگ و ضخیمی در باره سیاست و فن حکومت کردن بویژه در باره ء اقتصاد بازار آزاد و اینکه ثروت ملی را چگونه باید تقسیم کرد نوشته ویا هم دست کم خوانده ومرور کرده و شاید هم درباره چنین مسائل پیچیده و غامض اقتصادی در کدام دانشگاه و یا کالجی به تدریس هم پرداخته باشند ، اما جان مطلب این است که این همه مطالعات و پژوهش ها ی سیاسی و اقتصادی برای قیادت و سیادت ملت ها ی جهان سوم بویژه کشور جنگ زده ای چون افغانستان که در قرن بیست ویکم هنوز زخم های سه دهه جنگ را التیام نه بخشیده است ، کافی نیست و گذ شته از این اصولأ و اخلاقأ هم نشان دهنده سقوط و حتی نه شناختن چهار چوب ها و مؤلفه های اساسی بحران و فاجعه ای است که از چندین دهه بد ین سو قلب فرد فردی از مردم ما را می آزارد . !
اپوزسیون بیماردر کنار د ولت بیمار :
چنانچه با وضاحت دیده میشود اکثریتی از همین چهره ها و نیروها که نتوانیستند در مسابقه داغ و گرم انتخابات آخیر« ریأ » ست جمهوری افغانستان « بُز» را به دائره حلال برسا نند خود را برای احراز کرسی اپوزسیون«رسمی و قانونی!!» که لازمه یک دموکراسی مدرن محسوب میشود ، آماده می سازد . !!
بنأ این عناصر شکست خورده پس از سپری کردن پنج سال آئنده ای که از امتیازات و غنیمت های کرسی « اپوزسیون رسمی و قانونی » بهره مند خواهد بود زیر چتر تشکیلات مافیائی که با کاپی ساختن اساسنامه و برنامه ها از آرشیف احزاب و سازمان های سیاسی و اجتماعی جامعه افغانی ظهور خواهد کرد . به مثابه مهره های ریزرفی در میدان سیاست جابجا خواهد شد . چنانچه بخوبی مشاهده نمودیم وقتی آقای داکتر عبدالله به حیث یک کاندید مستقل اما با حمایت«جبهه ملی افغانستان » و برخی نیروهای که احزاب وشخصیت های ملی خوانده می شد برای احراز مقام ریا ست جمهوری افغانستان رسمأ نامزدی اش را اعلام نمود با بسیار زودی با چالش های بزرگی روبرو گردید ، بزرگترین شکست و چالشی که این نامزد مستقل دُچار آن شد ، انشعاب در جبهه ملی افغانستان بوده که درهمان ایامِ نخستِ کاندیداتوری آقای دکتورعبدالله که دراکثرمحافل سیاسی وی راعبدالله «عبدالله» می خوانند برخی از چهره های نامدار جبهه ملی افغانستان مانند مارشال پنج ستاره و معروف آرتش افغانستان آقای محمد قسیم « فهیم » که روزگاری ازیاران و نزدیکان فرمانده مشهورکشورزنده یاد احمد شاه مسعود بشمارمیرفت و ازرهبران ارشد جبهه ملی افغانستان محسوب میگردید به جایی آقای احمد ضیأ مسعود معاون اول آقای کرزی ، شامل گروه وتیم کاریی رئیس جمهور کرزی گردید .البته این یک واقیعت درد ناکی از جامعه و تاریخ سرزمین مان است که نامدارترین چهره های اعم از روشنفکری و سیاسی کشور فقیر ما مصداق عینی « هرلحظه به رنگی بت عیار درآمد ....» اند که سعی و تلاش فراوان به خرج میدهند تا با« کاریکاتوری!!»ساختن تاریخ و جامعه مبادرت به شبیه سازیی مهمترین مقوله های از قبیل« مذهب » ، « دموکراسی » ،« انتخابات و گفتمان صلح» در جامعه کنند تا از یکسو در بازارمکاره سیاسی بهای مطلوبی را بدست آورند و ازجانب دیگر در جهت گیری های سیاسی وحقوقی نیزبه مثابه عناصر برتر حضور پیدا کنند . لهذا هرگونه تکیه بر چنین اهرم های متزلزل ویاهم تسلیم شدن به چنین فشار های مصنوعی و بی بنیاد از سوی زمامداران یک جامعه ، هسته و شیرازهء اصلی یک ملت متمدن و تاریخی را به نابودی میکشانند ، البته مسأ له تن دادن به چنین معامله گریها از سوی « شبه حاکمان» در جامعه افغانی و گزینیش مهره های مطلوب برای بیگانه ها در قلمرو سیستم مافیائی دولتی از توانمندی و صلاحیت حا کمان داخلی ویا همان لشکری از افزون طلبان و خود خواهان بیرون است ، تنها تفاؤت در این است که حاکمان به ظاهر بومی در جامعه ما از اجرأ وادای هرنقشی که به مثابه زمامداران به اصطلاح مشروع و قدرتمند و « شخصیت های ملی!! » بازی می نمایند مواجب و امتیازات مادی دریافت میکنند . البته حاکمان اصلی یا همان کشورهای کوچک وبزرگی که بنام ائتلاف مبارزه با تروریزم جهانی وارد افغانستان شده اند و نبض حرکت عمومی ملت ما را در دست دارند ، برخلاف میتود ها وشیوه های کلاسیک اِستیلاگرئی درقرون گذشته وقدیم ازشیوه ها ومیتود های نوین ومجهزبا وسا ئل مدرن از قبیل مطبوعات ، روزنامه ها ، احزاب و سازمانهای سیاسی و اجتماعی و صد ها شبکه رادیو تلویزیونی بیست وچهار ساعته ماهواره ای برای اغفال جوامع عقب مانده و ایجاد زمینه سازی های لازم استفاده بعمل می آورند . در اجرأ و اِعمال چنین شیوه های مدل جدید است که برخی از کاندیدا های جامعه ما بدون آنکه « وزن بدن خود را بدانند !!» اسیر دست قدرت های میگردد که با حق و یا هم ناحق بر سرنوشت مردم بینوای ما شرط و شروطی بسته اند لهذا کاملأ طبیعی است که این قدرت های غارتگرو زورگو به هر نحوی که اراده کنند میتوانند این نسلی از« کاند ید ا های شهرت طلب » را وادار به تغییرموضع کنند و به بسیارساده گی آن ها را به کمک رادیو تلویزیون های بیست و چهارساعته ، احزاب و روزنامه ها ی از جنس مافیائی « شهرهء عالم » سازند و بسیاری از آنها را با تفویض مدالها و جوائز گوناگونی که از سوی مراکز عمده آمار گیری و مجامع تحقیقانی هر سالی بصورت متواتر سخاوتمندانه توزیع میگردد ، مورد تفقد ونوازش های مادی ومعنوی قرار دهند . !!
یکی از مصیبت های تاریخی در کشور های جهان سوم بالاخص در افغانستان این است که هیچگونه تفاهم و اشتراک نسبت به تشخیص فاجعه کنونی میان اهرم های خارجی و قدرت های بومی یا همان مافیائی شبه دولتی که مانند شرکت سهامی تجاری منافع کشورهای گوناگون بیگانه را نگهداری میکنند وجود ندارد . چنین پارادُکس معرفتی موجب شده تا عوارض و رسوبات بی شماری را درحوزه سیاسی و اجتماعی بجا بگذارد . بنا براین بزرگترین مسؤلیت کسانی که می خواهند یک تفاهم مشترک میان این دو حوزه قدرت نا متناسب و حتی « منفرد » ازهم ایجاد کنند این است که میان این دوقطب باهم مختلف نسبت به تعریف فاجعه یک دید گاه مشترکی را دریابند . وقتی راجع به تعریف عوامل دشمن پرسش مطرح می شود ، مفاهیم روشن و دائیم فعالی از قبیل « تروریزم و القاعده » ، که اذهان عموم روشنفکران جوامع بشری یعنی درهردوحوزه جغرافیاوی رابرای ارائیه نوعی ازقضاوت درافکارعمومی مورد آزمائیش قرار میدهند . چنانچه با وضاحت دیده میشود برخلاف نقش و مسؤلیتی که روشنفکران امروز جهان دارند و باید مشابه به نقشی که پیشوایان و رهبران تغییر دهنده جوامع قدیم یعنی همانا پیامبران و بنیانگذاران بزرگترین حرکت های اجتماعی و سیاسی در تاریخ بشر دارا بوده اند ، مشغول توجیه و ضرب زبانی های نظام های تیوریک استبدادی حاکم بر جوامع شرقی بویژه جامعه استبداد زده افغانی گشته اند .هرچند پیامبران و پیشوایان حرکت های اجتماعی در تاریخ بشر از متن مردم برخاسته اند و یا اگر از میان توده های ملیونی مردم برنخاسته اند به هرحال به سراغ مردم رفته اند وبا شعار تازه ای و جهان بینی نوی در وجدان جامعه و زمان خود شان حرکت و جهشی را بوجود آورده اند . و حالأ به این سوال می رسیم که چگونه و از کجا باید آغاز کرد ؟ .
برای آغاز این مبحث مهم باید آذعان کرد که ابهام و روشن نبودن تعریف مشخصی از« مبارزه با تروریزم و القاعده » میان نامدارترین حلقه های سیاسی و روشنفکرئی کشورهای عضو ائتلاف جهانی ضد تروریزم که از ناچاری در قلمرو جغرافیاوی افغانستان مستقر گشته اند یکی از عوامل اساسی بحران کنونی در افغانستان محسوب میشود .
شگفت انگیز است که علی الرغم این حقیقت روشن و واقیعت های موجود در جامعه ما که نسبت به تعریف و ماهیت مقوله « تروریسم » یک توافق نسبتأ مشترکی وجود ندارد و هرکی با منافع تعریف ناشده ای از ما سر مخالفت داشته است به غلط و یا صحیح آنرا « تروریست » می نامیم .
و اصولأ یک اشتباه دیگری نیزممکن است بوجود بیاید و آن اینکه فکر کنیم « تمامی دیگراندیشان » و آنانی که مانند ما نه می اندیشند و یاهم ایدیولوژی ها ی فلسفی و مکاتب اجتماعی و سیاسی دیگری را خوانده و احیا نأ از کشور های خارجی برگشته اند با آسانی و یک توهم ذهنی که معمولأ در اذهان بیمار و « افزون طلب » جوامع شبه روشنفکری که سرشار از کشش های غریزی و تمایلات قدرت طلبی منشأ میگیرد سر میزنند ، تروریست و وابسته با سازمان های افراطی سیاسی ومذهبی قلمداد نمود ! مگر باید ببینیم که مسیر حرکت مان به کجای این زمین داغ و تاریخ پر آشوب و خونین معاصری که ما در پیرامون آن زندگی اختیار کرده ایم گِره خورده است ؟ و چگونه میتوانیم این گِره کور تاریخی را بازکرد ؟
متأسفانه گذشته ما در سرزمین بلاکشیده افغانستان بویژه در میان جوامع روبه انکشاف دنیای سوم مشحون از داستان های دردناک وعوضی گرفتن های تاریخی است که میتوان آنرا برای نسل های آئنده تدوین کرد ، زیرا تاریخ حد اقل صد سال آخیر مردم افغانستان مالامال از فاجعه ها و قصه های است که با دریغ فراوان بسیاری از روشنفکران نامدار این سرزمین اشتباهأ تصؤر میکردند که شعار ها و میتود های ایدیولوژیک را نیز همچون فورمول های علمی که در قلمرو تاریخ خاص علمی و اکادمیک کشف و از سوی دانشمندان و محققان عرصه علم و خِرد در سرتاسر کره زمین تکثیر و ترویج می گردند و در همه جاهای دنیا ثابت می مانند ، فقط با یک کاپی کردن و پینه زدن وارد جامعه و تاریخ تمدن ساخت که بدین سان کشور تاریخی و باستانی ما را نیز وارد یک مرحله پیشرفته و جدید ی از« تجدد در مصرف نه در اندیشه » نمودند . چنانچه پیش از این و بارها گفته ایم وبا الفاظ روشنی متذکر شده ایم ، موضع گیری های صریح و روشن تمامی حضرات کاندیداهای « " ریأ " ست جمهوری اسلامی افغانستان » در مورد بسیاری از مسائل تاریخی و اصلی ما و انسان معاصرکه باشنده این فرهنگ و این تمدن است باید روشن تر، شفاف تر از سیاست های فریبنده و دورویه « گاهی بر میخ و گاهی بر نعل » بوده باشند . همچنین بزبان هشدار گونه این حقیقت روشن را مطرح کرده ایم که هرگاه کاندیداهای محترم که هرچند از لحاف بیمار سیستم سرمایه داریی مافیائی در صف کاندیداتورها حضورمی یابند نتوانند درگام نخست ازبحران عمومی که که دامنگیر مردم و ملت ما شده است شناخت ابتدائی پیدا کنند و متناسب با شناخت حاصل شده نسبت به بحران و فاجعه یک برنامه عالمانه اقتصادی و فرهنگی را که بر اساسات یک استراتیژیی سیستماتیک استوار بوده باشد و ازهمه مهمتر از « خاک و گچ » تاریخ باستانی و فرهنگ بومی این سرزمین نشئت کرده باشد به مثابه اجندای اصلاحات ساختاری در دستور کار خود قرار دهند .
فرامترهای بیرونی بحران افغانستان :
متأ سفانه مؤقیعت جغرافیاوی و سیاسی افغانستان که پس از حوادث دلخراش یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ میلادی با دلائیل روشنی تحت قیمومیت جامعه جهانی بویژه ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم در آمد ، سبب گردید تا زمامدارانی که به مقتضای منافع خاص کشور های که بزرگ صنعتی جهان به کرسی شبه قدرت رسانده شده بودند در اوج نگهبانی از منافع غارتگرانه کشور های بزرگ صنعتی جهان که به بهانه مبارزه با تروریزم زمین و فضای کشور افغانستان را زیر نظر داشتند و هنوز هم زیر نظر دارند ، این گروهی ازحاکمان و یاران « شهرت طلب » و خود خواه آنها که غرائزقدرت خواهی و مداحی و تملق شان همچون فواره های خون محیط پیرامون شان را رنگین و رنگین تر ساخته است چنان در لاک خود شان فرو برده و دلال مظلمه گشته اند که همچون عروسک های کوکی هرگاه صاحب اش یا همان مافیایی قدرت ارا ده کنند به حرکت در می آورند و با یک « چشم بندی » مادی قالب مناسب اش را درست میسازند ودرکسوت ، مؤرخان زُبده !! ، جامعه شناسان چهره دست !! ، اقتصاددانان عالی مقام ساخت بزرگترین مراکز مافیائی اقتصادی نظام سرمایه داری معاصر !! و صد ها لقب دیگر« نان آور و نام آور!! » مانند کالاها ی ناچیز و ارزان قیمت به بازار عرضه میکنند .!!
چنانچه قبلأ نیز اشاره گردید فقدان یک تعریف عادلانه و مورد پذیرش از « تروریزم والقاعده » نزد تمامی کشورهای شامل در« شرکت سهامی نظامی چند ملیتی !!» که از بدو حادثه معروف یازدهم سپتمبرسال ۲۰۰۱ میلادی زیر نام « ائتلاف جهانی ضد تروریزم » در کشور ما افغانستان حضور فعال نظامی و اقتصادی دارند و درحالیکه به اندک جایگاه افغانستان به حیث بزرگترین کشور قربا نی شده وشاهد سه دهه جنگ خانمانسوز وتباه کننده ، در « ائتلاف بین المللی ضد تروریزم » ازهمان نخستین روزهای حضور آرتش چند صد هزار نفری جامعه جهانی در افغانستا ن هیچگونه توجه صورت نگرفت عامل اصلی بسیاری از نارسائی ها و فاجعه های دلخراش در جامعه ومرد م ما شده است . غم انگیز ترین قسمت سناریوی « مبارزه با تروریزم » که در کسوت گروه نظامی بین المللی یا همان « ائتلاف جهانی ضد تروریزم » اجرأ می گردد آنجا و آنگاه به نمایش گذاشته می شود که نگاه اصلی هریکی از کشور های عضو این گروه بر اساس «گراف منافع ویژه » آنها تنظیم می گردد ، چنانچه مانند آفتاب روشن است و بصورت واضیح می بینیم که « منافع خاص!! » وگویا استراتیژیک هریکی ازکشورهای عضؤ این « ائتلاف جهانی ضد تروریزم » دربسیاری زمینه ها درتقابل ومغائرت با« منافع استراتیژیک» دیگرهمکاران شامل در«ائتلاف بین المللی ضد تروریزم » در افغانستان قرار دارند . لهذا هیچگونه تردیدی نیست که کشور های شامل در ائتلاف بین المللی ضد تروریزم با توجه به این ویژه گی تشکیلاتی خویش دست به چنان یک دیکتاتوری فرهنگی و نظامی زده است که بهترین و بزرگترین هنرمندان ، دانشمندان و اقتصاد دانان ما را در دریای گِل آلود آن صید میکنند تا اگر هرقدری هم زور بزنند نه تأ ثیری می گذارند و نه خود بجائی میرسند .
جالب آنجاست که اکثریتی ازهمین قهرمانان پنبه ای که ازبرکت « استراتیژیی مجهول و دوگانه مصالحه با مخالفین مسلح !! » به مثابه ستون پنجم در جدارهای پوسیده دولت جمهوری اسلامی افغانستان با دستان خون آلود شان مورد حمایت و تفقد بخشی از نیروهای قدرتمند نیروهای شامل در ائتلاف جهانی ضد تروریزم قرار میگیرند ، بدون شک که در بوجود آوردن نا امنی سراسری در جامعه نقش بسزای دارند . چنانچه همین چند روز قبل بتاریخ ۲۸ اکتوبر سال ۲۰۰۹ میلادی آژانس ها و خبر گزاری های خبریی بین المللی به شمول رادیو جهانی BBC گزارش دادند که :
« پلیس کابل می گوید صبح چهار شنبه ۲۸ اکتوبر سال ۲۰۰۹ ، مردان مسلح یک مهمانخانه ملل متحد در شهر نو کابل را مورد حمله قرار دادند. ماموران پلیس به سرعت خود را به محل حادثه رساندند و محل برای چندین ساعت از سوی پلیس محاصره شد.این یک حادثه بسیار جدی برای ما بوده است - ما در گذشته با چنین حادثه ای روبرو نشده بودیم سخنگوی سازمان ملل متحد در کابل با آغاز حملات، صدای انفجار شدید و پس از آن تبادل آتش در مهمانخانه سازمان ملل متحد به گوش رسیده و سپس دود ناشی از وقوع انفجار فضای محل حمله را فرا گرفت. مهمانخانه های که از سوی خارجی ها در کابل استفاده می شود، عمدتا تدابیر امنیتی ویژه ای دارند، اما به نظر می رسد حمله مردان مسلح به این مهمانخانه در صبح زود، نیروهای امنیتی را در آن غافلگیر کرده است. * »
بسیاری ازمردم نادان شاید تصؤر کنند که شاید این عملیات بصورت « معجزه آسا » ازآنسوی مرزها تنظیم ورهبری شده باشد واجرأ کننده گان آن نیز بدون کمک « ستون پنجم » راه صعب العبوروتاریک چند صد کیلومتریی مراکز تروریستی را به عزم اجرای یک« مأموریت مقدس » در چند لحظه طی کرده باشد !! مگر چنانچه شواهد نشان می دهد و کارشناسان مسائل امنیتی و استراتیژیک در منطقه نیز بر این باوراند وجود تعد د « مراکز فعال قدرت های » اصلی در جامعه که هریکی از مراکز متذکره برای حصول منافع ویژه کشور های شان مهره های داخلی و بومی را به حرکت می آورند ، بصورت کاملأ طبیعی زمینه سازِ « ستون پنجم » در جامعه میگردد که میتوانیم حداقل در طول تاریخ هشت ساله آخیر افغانستان نشانه های عملی آنرا دریابیم .
در پرتو چنین برخورد ها و مبادلات ذهنی مافیائی است که گاهگاهی « قهرمانان» بخشی از منافع هریکی از کشور های شامل در ائتلاف جهانی ضد تروریزم بصورت مقطعی « تروریست ها ی » قابل «پیگرد عدلی »جناح یا کتله دیگری از مراکز خارجی قدرت های حاکم بشمار می آیند .
با صراحت و قاطعیت میتوان گفت که نخستین تخمه ء فاسد« ستون پنجم » و مافیایی برانداز نظام های فاسد در بستر چنین سیاست های د و گانه و چند پهلوی اهرم های قدرت بیگانه میتوان دریافت . حقیقت این است وقتی ما یک تِز و یک نظریه علمی و سیاسی را در راستای تکامل فرهنگی و اجتماعی یک جامعه ارائیه میکنیم ، باید ازهمه اول زمینه های تطبیق آنرا در وجود خود و اطرافیان مان بصورت دقیق و علمی جستجونمائیم . باید ببینیم که میزان باور و اعتقاد مان بر آن تِز و نظریه ای که برای دیگران سفارش میکنیم چیست ؟ همچنان تمامی اصلاح طلبان و نیروهای تحول طلب جامعه وقتی از دموکراسی ، آزادی بیان و حقوق بشر به شمول حقوق زنان و مردان صحبت میکنند به این پرسش مهمی که نزد هریکی از نخبه گان رسالت مند جامعه و روشنفکران متعهدی بوجود می آید پاسخ منطقی و عالمانه ای را دریابند که آثارورسوبات شعار های بلند بالای چون دموکراسی ، آزادی بیان و حقوق زنان درپیرامون حیات ذاتی آنها با چه پیمانه دیده می شود ؟ واصولأ این روشنفکران ونخبه گان « گُل خانه ای » و شعار بدست جامعه افغانی که از یک « تعهد واضح نسبت به جوانان، زنان و فقرای افغانستان به اساس یک چارچوب واضح و اصلاحات بنیادی » سخن میگویند در باور ها و اندیشه های خود از کدامین پتانسیل ها ی اعتقادی و فکری برخوردار اند ؟ و به کدامین میزانی در آن بخشی ازحریم خصوصی زندگی وی که درملاحظه به آن جوهراعتماد وهویت ملتها آبستن می گیرند تحقق عینی و عملی یافته است ؟ خلاصه اینکه وقتی از حقوق زنان و جوانان صحبت میکنیم ، اقلأ برای اثبات این نظریه الگو های فکری و عملی در حیات مان نیز به مشاهده برسد . که ما در زندگی خودمان نیز پایبند به اجرأ کردن شعار های باشیم که گاه گاهی درصورت لزوم آنرا برزبان می آوریم وبا جدیت کامل دیگران را نیزبه مثابه یک رسالت تاریخی وحیاتی به این الگوها فرا می خوانیم .!!
که بدون شک ملاک حقانیت و صداقت رسالتمندان و روشنفکران معاصر نیز وابسته به این اصل جامعه شناسی است . در غیر آن سؤ استفاده کردن و نوعی از فریفتن مردم است که در قالب شعار های میان تهی و فاقد پشتوانه عملی از سوی برخی روشنفکران جامعه ما بیا ن میگردد . و شاید هم برای تحقق این ضرب المثل معروف که « مرگ حق است برای همسایه!! » گاه گاهی از زبان برخی از نخبه گان ملت ما جاری گردد .
* مصاحبه آقای اشرف غنی احمد زی با رادیو جهانی BBC
** گزارش مورخ ۲۸ اکتوبر همان رادیو
یا هو ۱۵ نومبر ۲۰۰۹