« کودتای" نیمه خونین " مذهبی علیه مذهب »
بحران افغانستان در آئینه تحولات ایران ۳
« استخاره ها و هاله ای ازنور دو منبع بیمار برای مشروعیت سیاسی !!»
محمدامین فروتن
قسمت سوم :
تو در نماز عشق چه خواندی که سا لها ست
بالای دار رفتی واین شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز میکنند
......
قطعاتی ازسروده ء شاعر نامدار ایرانی «شفیعی کد کنی» که درمراسم یادبود از شهادت شهید آیت الله دکتر بهشتی توسط فرزند ارشد اش سید محمد علی رضأ بهشتی خطاب به پدر به عنوان مرثیه ای که زیرنام « امروز تحجر تجلی سبز اندیشههایت را تحمل نمیکند » خوانده و سروده شد.
چنانچه قبلأ اشاره گردید واقعأ چیزی که در ایران روی داده ، شگفت انگیز است . زیرا به حکم مطالعات و بررسی های اکثر دانشمندان ، شخصیت ها و نخبه گان دینی و فرهنگی معاصر میتوان گفت که حوادث آخیر در ایران عوارض و رسوبات طبیعی « پروژه تحجر مذهبی » و برخاسته ازمتن « گفتمان و قرئت منجمد طالبانی از اسلام » بوده است . لهذا تعارض آمیز بودن گفتمان « طالبانیسم » و روش تفهمُ» آن در معرفت دینی وفلسفی آنگاه بحرانی تر میشود که با « روش تحقیق » خاصی در هم آمیزد ، بدون شک در زمینه های مشروعیت سیاسی و اجتماعی نیز دُچار نواقص فراوانی شناخته می شوند که با توجه به مقدمات مختصری که در گذشته به آن اشاره گردید ، برخی مایه ها و تأ ثیرات این تفکر در شعار ها و مواضع انتخاباتی برخی از هواداران و تیوری پردازان این پروژه در سائر کشورها و جوامع اسلامی نیز باید جستجو کرد که به عنوان همکاران و پدر خوانده های روحی و معنوی آنها دارای چه پیام ها و پیامد های مشترکی اند ؟ در اینجا توضیح این نکته لازم است که « مهندسی اجتماعی» یعنی طرح و نقشه عملی و مقطعی برای بنای چنین رفتار اجتماعی یا اجرای دقیق همان گفتمان طا لبانی در حوزه سیاسی برویت یک تفکر همه گیر جهانی صورت گرفته است . لهذا لازم است همآ نگونه که در قلمرو جغرافیای ایران به آن اشاره شد ودر داستان حضور هیئا ت بلند پایه جمهوری اسلامی ایران برهبری آقای احمدی نژاد در اجلاس مجمع سازمان ملل متحد که حکایت «هاله نور!!» آن زبانزد خاص وعام شده است ازیکسو و ازطرف دیگر تخصیص دادن بودجه نود ملیارد ریالی از بیت المال برای تأ سیسات چاه
« جُمکران» * واقع در حومه شهر مذهبی قم توسط دولت احمد ی نژاد که به باوربرخی ازروحانیون بلند پایه مذهب شیعه مکان مقدسی خوانده شده است و لابد به قول این طیفی از روحانیت حضرت «امام زمان "ع"» ازآن ظهور خواهد کرد مطالبی اند که محور عملیاتی و اندوخته های فکری این پروژه بحساب می آیند .
از سوی دیگر بیان و طرح مطلبی بنام « استخاره »که از سوی یک روحانی متنفذ جامعه افغانی آقای صبغت الله مجددی رئیس مجلس سنأ ی افغانستان ، رهبر حزب نجات ملی و رئیس کمیسیون تحکیم صلح افغانستان ، در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام گردید* از لحاظ مفهوم و محتوی با پروژه موهوم « چاه جُمکران » مشابهت های فراوانی دارد . این روحانی کهن سالی که از نخستین نسل جهادی ها به شمار می آید در یک کنفرانس مطبوعاتی حضور یافت و آقای کرزی را مناسب ترین فرد برای مقام ریاست جمهوری افغانستان دانیست .شگفت انگیز است که رئیس سنای افغانستان گفت بسیاری از مردم افغانستان که منتظر پاسخ وی راجع به انتخاب اصلح برای مقام ریاست جمهوری شده بودند ، پس از بسیار دقت ، استخاره و تلاش و سنجش های عجیب و غریب ...آخیر الامر به این نتیجه رسیدیم که آقای کرزی با اینکه بعضی اشتباهات در گذشته کردند اما دیگر تکرار نکنند بهتر دانیستیم که به ایشان نظر مثبت دهیم و از طرف ما به عنوان رئیس جمهور انتخاب شوند ...آقای مجددی در پاسخ یک خبرنگارکه خواستاروضاحت بیشتری درمورد "استخاره" شد ه بود گفت : معلوم است که « استخاره » کردیم ، به ما اشاراتی شد از طرف خداوند که به همین (کرزی ) رأی بدهید . !!!
اگر به عمق این نظریه توجه شود خواهیم دید که این تیوری نیز مانند نگاه انحرافی حاکم و مروج در ایران شیعی معاصر اساسأ با تأ سیس یک دولت مسؤل و پاسخ گو که از متن توده های از مردم با اثر رأی مستقیم مردم برخاسته باشد در مخالفت قرار دارد ، که در نتیجه مشوق رفتار های میشود که از یکسو در جامه ء مذهب و روحانیت خود کامه با مخالفین مذهبی شان برخورد میکنند و از سوی دیگر برای مقابله با مخالفان از مجاری ای سود می جویند که به هیچ وجه در قوانین حاکم بر جوامع بشری تعریف نشده بلکه اراده ذاتی حکمرانان و زمامداران است که توده ها را به تبعیت وا میدارند . همانگونه که دید یم بخش زرین و قابل افتخار « جمهوری اسلامی » در ایران همانا « جمهوریت یا مردم سالاری و دموکراسی نظام اسلامی » با یک جراحی خونین « نگهبانان مالکیت خصوصی » یعنی دارودسته ای از متملقان " شورای نگهبان " و در رأس آن شخص آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران ، از اسلام به عنوان یک دین انسان ساز الهی جدا گردید ، در کشور ما افغانستان نیز با استمداد از همان شیوه متحجرانه ماشین همان «گفتمان منسوخ و مغلوب طالبانی» در جوامع اسلامی به حرکت درآمد . و برخی از مراجع نامدار سیاسی در جامعه فقیر افغانی با ارائیه پروژه موهومی بنام « استخاره » عملأ عقلانیت و خِرد را در حوزه زندگی بشری ممنوع اعلام داشتند . لهذا هیچگونه تعجب ندارد که جلالتمآب حامد کرزی « رئیس جمهور اسلامی افغانستان » یکی از اعضای ارشد تشکیلاتی بنام جبهه نجات ملی و اسلامی افغانستان که جناب حضرت صبغت الله مجددی رهبریی آنرا بر عهده دارد با اعلام و احساس نخستین جرقه های از «کودتای تاریخی مذهبی علیه مذهب » که تمامی دنیا را به لرزه در آورد پیام تبریکی را عنوانی آقای احمدی نژاد به تهران مخابره کرد . البته انگیزه اصلی این سبقت جوئی در ارسال پیام برعلاوه اینکه رژیم ایران به نمائنده گی از « کنفرانس شانگهائی » که شامل کشور های بزرگی چون روسیه و چین نیز میباشد و استراتیژیی مقابله با حضور امریکا در آسیای میانه را تعقیب میکنند مبالغ هنگفتی را برای تقویت رژیم مافیائی کابل می پردازند همانا تکمیل کمربند پروژه « هاله ای از نور مافیای ایران » با پروژه «استخاره ای ازجنس مافیای افغانی » آن میباشد . اکنون سوال این جا ست که چرا وبا چه نگاهی حاملان وعاملان استراتیژیی ضد امریکایی کشور های عضو« کنفرانس شا نگهای » به جایی نیروهای « اصلاح طلب ایران به رهبریی شخصیت برازنده وبرنده دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران آقای « میر حسین موسوی » نخست وزیرسابق دوران جنگ بر نیروهای محافظه کار و متحجرایران حساب باز کردند و تمایُل نشان دادند !!؟ چنانچه برخی گزارشهای تائید ناشده حکایت از نقش روسیه و چین به مثابه دو کشور مقتدر کنفرانس منطقوی کشورهای موسوم به شا نگهای در اجرای کودتای ۲۲ جوزای ۱۳۸۸ درایران را خبر می دهند !! و تا مرز سهم گیری در اجرای کودتای انتخاباتی به پیش رفتند ؟ بدون شک که اینگونه گرائیش به یک انتخاب قرون وسطائی درجامعه ایران مغائر با منافع راستین ملی و استقلال کشورهای شامل در مجمع کشور های شا نگهای شمرده می شود زیرا قدرت های پیشرفته واعضای مهمی مانند چین و روسیه که در کنفرانس شانگهای عضویت دارند نه میگذارند کشورهای قدرت مند دیگری دربرابر دنیای صنعتی غرب بویژه ایالات متحده امریکا بصورت جداگانه بر سرمنافع بخشی از کشورهای آسیای میانه با اقتدارو عقلانیت به مذاکره وگفتگو بنشینند . زیرا اصلاح طلبان واندیشمندان دینی ایرانی با قرئت جامع و انسان شمول از اندیشه های اسلامی که از متن باور بر « اجتهاد پویا و دینامیک دینی و سیاسی » نشئت می کنند ، میتوانند بصورت واقعی و حرمت نهادن به منافع واندیشه های دیگران برای آزادی ، استقلال واقعی و عدالت اجتماعی که پایه های اصلی یک تمدن بشمار می آیند دیگران بویژه ایالات متحده امریکا را به گفتگو فرا خوانند . چنا نچه بار ها ازاین قلم خوانده اید به طور کلی دیدگاه های موجود را میتوان به دو سنخ کلی تقسیم کرد ، بخش نخست از این سنخ ها دیدگاهی است که به نسبت امتناعی و پارادُکسیال حکومت دینی و حکومت دموکراتیک و مردم سالار حکم می دهد و دید گاه دوم ، با صرف نظر از جزیات و چگونگی شرح و تفسیر های درونی آن از ارفاق و سازگاری میان دین و مردم سالاری سخن می گوید .طرفداران نخستین دید گاهی که اسلام را در تضاد با مردم سالاری و عقلانیت میدانند و از موضع حمایت از دین و مطلوبیت حکومت دینی ، ورویکرد ضد دموکراتیک ، آن دو را قابل جمع نه میدانند و حاکمیت خدا را منافی حاکمیت انسان و مردم می داند و میکوشد تا به بهره گیری از قرئت متحجرانه و دگماتیک متون ونصوص دینی پروژه تضاد دموکراسی با متون دینی را اثبات و به اکمال برساند . در برابر این جریان تاریخی دینی جریانات فراوانی وجود دارند که بر آشتی میان دیانت و سیاست تأ کید وترکیز مینما یند این گروه را نخبه گان وروشنفکران دینی تشکیل می دهند که در عین حال که بر مطلوبیت نظام مردم سالارو دموکراتیک تأ کید میکنند ، دغدغه دینی را نیز با خود دارند و تنها راه حل را درارائیه گفتمانی میدانند که سیاست را عین دیانت محسوب کنند و هیچگونه تعارض میان دموکراسی واقعی و اسلام راستین را باور ندارند . چنانچه حکومت راستین اسلامی در نگاه به انسان با این مبانی آغاز میشود که « یا ایها الانسان ، اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر » انسان از نظر اکثر زمامداران صدراسلام بویژه حضرت عمر (رض) وحضرت علی (رض) و دیگران یک عالم کبیر است که در درون خود یک جهان بزرگ را حمل میکند و انسان برمبنای انسانیت اش یک موجود کبیر است ونه یک موجود صغیر . روی همین اصل انسان از دیدگاه انبیأ (ع) ذاتأ یک موجود آزاد است و برای انجام یک مأ موریت دشوارتاریخی که همانا جانشینی خدا در زمین است ، بوجود آمده است . متأ سفانه در فرهنگ معمول و تاریخی اکثریت جوامع شرقی بویژه کشور های اسلامی و درکمتر گفتمان دینی سراغ داریم که که حقوق انسانی به عنوان انسان به رسمیت شناخته شده باشد در حالیکه توجه به حقوق انسانی بیش از آن که امروز در اعلامیه حقوق بشر پذیرفته شده در پیام اصلی دین مقدس اسلام رعایت شده است . چنانچه می بینیم اعلامیه حقوق بشر دارای سه رکن اساسی است که این سه رکن بصورت روشن در تعالیم انبیأ به نحو عمیق ترو اساسی تری مطرح شده اند ، یکی از این ارکان ، حق حیات برای انسان است ، یعنی هر انسان از حق حیات برخوردار است و هرگونه
« انگیزسیون » و تفتیش عقائد این اصل زرین را منتفی میدارد ، یعنی آنجای که اگر اصل آزادی اندیشه به عنوان یکی از حقوق انسانی به رسمیت شناخته نشود راه برای تفتیش عقا ید و محکوم کردن انسان به جرم عقیده ای که دارد باز می شود ، این امر مهم بخصوص در حکومت های شبه مذهبی و دینی بیشتر احتمال ظهور وبروز پیدا می کند . به نظر من تکیه بر آزادی اندیشه ، اصالت بخشیدن به این امر است که ارزش هرانسانی در جامعه نه به تقلید ، اطاعت و تن دادن به یک آمریت فکری ودینی محض است ، بلکه به طور اساسی و ریشه ای ، ارزش تمامی انسانها به تفکر مستقل و ذاتی آنها مربوط است . روی همین دلیل نیز اگر جوامع خا لص دینی را آنچنانکه بزرگان و نخبه گان اصیل و پیشرو نخستین دوره اسلام ترسیم کرده بررسی کنیم خواهیم دید که حاکمان برخاسته از متن مردم دربرابر پرسش های گوناگون توده ها خویش را مؤظف می دانیستند تا رابطه امام با مردم ، در ساختن اندیشه فکری یک رابطه مقلِد و مقلَد نبوده است و تلاش تمامی بزرگان و نخبه گان دینی این بوده که جوهر اندیشه و تفکر و خِرد را درقلوبی از مردم تحقق ببخشند . همچنان در ارزش های دینی علاوه بر حق آزادی اندیشه حق آزادی بیان نیز یکی از حقوق انسانی برسمیت شناخته شده است البته باید توجه داشت که هیچ امری در زمینه های فردی ، آنگاه که در عرصه دولت و جامعه سیاسی و مدنی به کار بسته می شود مطلق وبی قید و شرط نیست ، زیرا هیچگونه امکان ندارد که نظریه دولت و جامعه مورد پذیرش باشد و در عین حال، حقوق انسانی در خیطه فردی وشخصی به یک امر مطلق مبدل گردد که در آنصورت جنگ همه علیه همه صورت خواهد گرفت و اساسأ تحقق جامعه مدنی نیز منتفی خواهد شد . در دین مقدس اسلام اصل آزادی بیان مصادق آشکاری دارد زیرا در«فتح مکه» و دیگر میدانگاه های عمل و مبارزه به خوبی میبینیم که چگونه مفاهیم والای مانند آزادی اندیشه ، آزادی بیان ، حرمت به مخالفین و دیگر اندیشان و سائر ارزش های حقوق بشر از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند ؟
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*شيخ حسن بن مثله جمكرانى، يكى از صلحا و سومين سفير حسين بن روح نوبختى؛ یکی از نواب اربعه مىگويد: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارك رمضان سال 373 هجرى قمرى در خانه خود خوابيده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند:
برخيز و مولاى خود حضرت مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را طلب نموده است.
آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد جمكران است آوردند، چون نيك نگاه كردم، تختى ديدم كه فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت، تكيه بر بالش كرده و پيرمردى هم نزد او نشسته است، آن پير، حضرت خضر عليه السلام بود كه مرا امر به نشستن نمود، حضرت مهدى عليه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:
برو به حسن مسلم (كه در اين زمين كشاورزى مىكند) بگو: اين زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است، و ديگر نبايد در آن كشاورزى كند.
عرض كردم: يا سيدى و مولاى! لازم است كه من دليل و نشانه اى داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمىكنند، آقا فرمود:
تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه هايى براى آن قرار مىدهيم، و همچنين نزد سيد ابوالحسن (يكى از علماى قم ) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است، وصول كند و با آن پول در اين زمين مسجدى بنا نمايد.
به مردم بگو: به اين مكان رغبت كنند و آنرا عزيز دارند و چهار ركعت نماز در آن گذارند.از همان تاریخ به بعد مسجدی که در آن بنا یافته است بنام « جمکران » یاد میگردد و به مکان مقدسی تبدیل شده است چنانچه برخی از اهل تشیع را عقیده براین است که امام زمان از همین چاه ظهور خواهد کرد
** سخنان حضرت صبغت الله مجددی رئیس مجلس سنا و کمسیون تحکیم صلح افغانستان که حین ابراز حمایت از آقای کرزی بیان داشته بود و در مطبوعات افغانستان و دنیا انعکاس وسیعی یافت .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دوم
بحران افغانستان در آئینه تحولات ایران
"این بار یک ملت است که وجدانش داوری منفی کرده است و قهری دارد که قابل اغماض نیست. این قهر با یک سرکوب فراموش نمی شود."
« حبیب الله پیمان یکی از شخصیت های نامدار وفعالین سیاسی ایران »
( ۱)
کسی که دستور ولیفقيه را نشنيده بگيرد، دستور امام معصوم را زير پا گذاشته است و مخالفت با دستور امام معصوم، مخالفت با دستور خداست- تظاهرات غيرقانونی خلاف قانون است و چون آقا هم نهی کرده است، خلاف شرع است. احمد خاتمي روحاني ارشد و خطيب نماز جمعه امروز در تهران از دولت خواست رهبران حرکات اعتراضي پس از انتخابات را بشدت مجازات کند. احمد خاتمي در خطبه نماز جمعه در دانشگاه تهران گفت با شورشيان بايد بي رحمانه برخورد شود. او همچنين تظاهرکنندگان را محارب ناميد، جرمي که بر اساس قوانين جمهوری اسلامي ایران ، مجازات آن مرگ است.
« از سخنان حجت الاسلام احمد خاتمی امام جمعه مؤقت تهران »
حامد کرزی رئیس جمهور اسلامی افغانستان پیام تبریکیه ای را به مناسبت «انتخاب» مجدد احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به تهران مخابره کرد .
(۲)
رشته ء مبحث تاریخ« فقه و اجتهاد» را از نظربرخی علمای جهان تشیع دوباره در دست می گیریم و می کوشیم تا دریابیم که نگاه تا ریخی این قشر عظیمی از مسلمانان جهان به «هستی و انسان » چه بوده است ؟ چنانچه قبلأ متذکر گردید یم برخی از مراجع مذهبی و تأ سیسات روحانی متعلق به مذهب تشیع مغائر به جوهر اصلی و عقلانی از اسلام و تشیع اصیل علوی که در اسوه بسیاری از پیشوایان دینی بویژه مراجع نامدار اهل تشیع به مشاهده میرسند محض برای ارضای غرائز نا پاک و کوچک « قدرت خواهی و شهرت طلبی » خویش و حواریون سینه چاک آنها متوسل به صدور فتوی های « شبه مذهبی » می شوند ؛ و از منبر « ولایت فقیه مطلقه!! » زیر نام حکم حکومتی « ولی فقیه » فتوای فرمان گونه ای برای قلع و قمع وسرکوب خونین روشنفکران ، نویسنده گان و قشر های انبوهی از آزادی خواهانی را صادر می کنند که بخاطر اجرای اصلاحات ساختاری در جامعه صدای اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز ی را بلند می کنند . با صدور اینگونه فتوی های « شبه مذهبی » ما به سه مقوله " دین ، حکومت و انسان " روبروهستیم ، که این دو رابطه و معادله ای که در این عرصه وجود دارد همانا معادلات انسان و دین و همچنان معادله انسان و حکومت اند که سر آغاز این بحث مانرا نیز تشکیل میدهند . رابطه انسان و دین یا به عبارتی انسان و خدا یکی از همان دو رابطه تعرض آمیزی بوده است که در تاریخ بشر ، خود را به شکلهای گوناگون نشان داده است . در اکثر دوره های حیات بشر آنگاه که خداوند اثبات می شده ، بلا درنگ هویت و حقیقت خدا گونه انسان نیز به مثابه پایه گذار تحولات تاریخی در زندگی بشر نا دیده انگاشته شده است . چنانچه در دوران مابعد کلاسیک اروپا در قرون وسطی خدای مسیحیت کاتولیکی ، خدای بود که اثباتش به معنی انتفا و حذف « هویت انسان » بود زیرا در آن دوره قرون وسطی تمامی فراورده های حیات مانند اراده انسان ، خرد بشری و سائر حقوق و کرامت انسانی در معبد خداوند به قربانی میرفتند ، شاید به همین دلیل نیز در تمامی قرون وسطی هیچگونه سخن از حقوق بشر و کرامت انسان نرفته است بلکه آنچه مضمون و محتوای مسلط بر گفتمان قرون وسطی را تشکیل می داد ، حقوق الهی بود . در واکنش به همین گفتمان تعارض آمیز مسیحی و مبتنی بر اثبات خدا و نفی کامل هویت انسان بود که در قرون چهاردهم تا شانزدهم میلادی و پس از آن این رابطه معکوس شد.و در دوره جدید که در تاریخ اروپا بنام دوره « رنسانس مذ هبی » نیز نامیده میشود دانشمندان و فلاسفه در راستای نفی خدا و اثبات انسان آثار فراوانی را به نگارش در آوردند ، متفکران قرون جدید برای اینکه بتواند خِرد انسانی ، اراده بشری و کرامت و حقوق او را به اثبات برسانند چاره ای جز « نفی و نقش خدا » در تاریخ انسان را نیافتند . برخلاف قرون وسطی که خدا را خالق و بشر را مخلوق نا کاره می پنداشتند در قرون جدید این خدا بود که تا حد یک مخلوق شبه انگیز در هستی و تاریخ تنزل می یافت و انسان بر مسند خالقیت می نشست . نخستین متفکر مسیحی اروپائی سنت اگوستین St. Augustine بود که در ایجاد و انتشار تفکر قرون وسطای و دین مسیحی تأ ثیر بسزای داشت برای اینکه خدا را اثبات کند و به زعم وی ایمان را بر مسند بلند تری بنشاند در معروف ترین اثر خود « مدینه الهی Divin City » دست به نوعی ایجاد گفتمان دینی زد که این گفتمان عبارت بود از اثبات خدا و ایمان به او ، طبیعی است برمبنای چنین نگرش یکجانبه ملکوتی نقش انسان در تاریخ و جامعه منتفی میگردد ، بصورت مختصر باید گفت که ما در تجربه اروپائی ، شاهد یک فرایند عرفی شدن ( سکو لاریزم ) هستیم که پیوند میان حکومت و دین گسسته می شود ، زیرا که این پیوند بنا بر علل گوناگون در تضاد با کرامت و شخصیت حقیقی و حقوقی انسان تلقی می گردید و در مرتبه ای که دین و گفتمان دینی انسان را نفی می کرد و خدای آسمان را در مقابل بشر زمینی قرار میداد و او را از هرنوع ارزش ذاتی ، عزت و حیثیت تهی میکرد و در مرتبه دیگر نیز حکومت ها در مقابل این انسان قرار میگرفت و قدرت حکومتی و سرنوشت انسان توسط حاکم دنیوی موجب نفی و سلب همه حقوق معنوی و شهر وندی از انسان می گردید . میتوان گفت که رهایی انسان و اثبات حقوق و کرامت وی ، در گرو نفی دین از یکسو و نفی حاکمیت مبتنی بر دین از سوی دیگر بود ، آنچه که پس از این رویداد ها رخ داد و ما در سراسر جامعه بشری شاهد آن هستیم ، افتراق نه تنها کار کردی میان دین و حکومت ، بلکه به جدائی همه جانبه میان دو حوزه حیات وزندگی بشرمبدل گشته است که با دریغ این فاصله ها با صدورچنین فتوی های « شبه مذهبی» مراجع دینی لحظه به لحظه افزائیش می یابند . همین امر است که این گفتمان را در جمهوری اسلامی ایران گرفتار یک نوع مؤقیعت تناقضی و پارادوکسیال ساخته و به بسیاری از تنشها و بحرانهای نظری و عملی دامن می زند . اگرچه با فرایند ولایت گرا ، تأ سیس دولت هرچند دولت ما قبل مدرن امکا پذیر است ، اما گفتمان شریعت گرا ، اسا سأ تأ سیس دولت را اعم از دولت مدرن و قبل مدرن ممتنع می شمارند لهذا بی ثباتی و بحران بصورت دائمی نتیجه ناگزیر این تفکر خواهد بود . جالب آنجا ست که برخی از نامدار ترین چهره های این اندیشه بصورت آشکار در برابر هر گونه قوانینی که بر مبنای عقلانیت از سوی انسان این « جانشین خدا در زمین» به مقتضای شرائط عمومی و فرهنگی جوامع شان وضع می کنند استدلال می آورند که ما هرنوع قانون انسانی را نه می خواهیم و قرآن کتاب خدا برای مان کفایت میکند « حسبنا کتاب الله »!! مگربزرگترین پرسش تاریخی و جامعه شناختی این است که چرا علی الرغم این حقیقت روشن که دین مقدس اسلام برای زدودن فقر ، ظلم و ستم طبقاتی به مثابه آئین توحیدی و تمدن ساز الهی توسط محمد پیامبر گرامی اسلام به بشریت عرضه گردید ه است ،چرا و چگونه برخی از نامدارترین مراجع مذهبی مشغول تیوریزه ساختن استبداد قدیم در عصر جدید اند ؟ زیرا همانگونه که فرهنگ تحقیر آمیز نسبت به قانون میتواند مبانی حیات جمعی را متزلزل کرده و نظم جمعی را دُچار اختلال سازد ، فرهنگ مقدس نمودن قانون نیز نشاط و پویائی جامعه و ملتها را دستخوش نارسائی های تاریخی و جبران نا پذیری کرده و پیامد های تعرض آمیزی برجای خواهد گذاشت . اما اکنون باید به داستانی اشاره ای بنمائیم که در یکی از کشور های همسایه ما ایران بنام آنچه که یک ملیارد و چند صد میلیون انسانی که درامتداد تاریخ مشترک و تمدن واحد بشر ی زندگی میکنند ؛ انجام یافته است . چنانچه در ابتدأ نیز اشاره نمودیم حوادث و واقیعیات کنونی که همین اکنون در ایران واقع می شوند تصادم طبیعی میان دو نگاه تاریخی و فلسفی نسبت به انسان و هستی است . در کشاکش این مجادله تا ریخی مسأ له رهبری انسان و الگو های انسانی همچنان مسأ له فلسفه حکومت و رهبری وهدایت اجتماعی کاملآ وبصورت روشن به مشاهده میرسد. بدین معنی که یک جریان واضیحأ از گفتمان سیاسی و فلسفی سخن میگویند که موضوع اقتدار عقلانی « خلافت انسان» درزمین را نا دیده می انگارند وبه رهبریی جمعی که در متون ارزشمند دینی همانا « اجتهاد پویا و دینامیک » نامیده می شود و خرد جمعی پایه های مستحکم آنرا تشکیل می دهد کوچکترین ارزشی قائل نیستند . هواداران این روند بنیاد گرای دینی که سعی دارند احکام مذهبی را با یک بینیش ساکن برای همه زمانه ها و تمامی عصر ها ثابت و لایتغیر تفسیر و توجیه کنند حاکمیت خدا در زمین را به تیوریی « روحانیت سالاری » متوصل می شوند که در متن این تیوری نظریه « اتوکراسی مدرن » نهفته است که خصلتأ با استمداد از ضوابط و گرائیشهای گفتمان شریعت گرا به قدرت مطلوب می رسند که آرام ، آرام قلمرو نفوذ « روحانیت سالاری » از فقیهان به تمامی روحانیون سرایت می کند ،
« مدیریت جهانی » و پروژه فریب بزرگ در ایران :
پارادُکس و تضاد اصلی که میان شعار های بلند بالای چنین روحانیت درباری و متفکران و سا ئر فعالان دید گاه سنتی «گفتمان بنیاد گرأی مذهبی » که به نوعی « خلافت الهی » یا به قول برخی از اینها « مدیریت جهان » را در قلب ها واندیشه های تاریک شان می پرورانند وموج شرائط عقلانی در راه رسیدن به چنین آرمان های دگما تیک و ناعادلانه را در برابر خود احساس می کنند ، جان مطلب این است که به قول دانشمندی نهضت های سیاسی و اجتماعی نیز همچون درختی که بر زمین میروید ، بزرگ می شود و بالاخیره می میرد ، از متن وبطن ملت ها و جوامع بشری جهت اجرای مسؤلیت های بزرگ انسانی بر مبنای یک ارا ده بزرگتر الهی می خیزند و پس از به سر رساندن مسؤلیت تاریخی که با استفاده ازجوهرنازک «تعقل وخِرد» به انجام میرسانند دوباره بسوی خدا باز می گردند و این چنین است که حکم پروردگار « قالو انا لله وانا الیه راجعون » در هستی تحقق می یابد ، بدون تردید اجرای این سفر تاریخی به توشه تعقل و خرد انسانی نیاز دارد که با ید در تمامی ادوار تاریخ بشر برای حل نیاز مندی های عمومی جامعه و ده ها پرسشی که به مثابه عوارض طبیعی زندگی مادی و « سیکولار » در تاریخ بوجود می آیند با استفاده از جهان بینی توحیدی که با روش وشیوه خردمندانه و به اتکأ به فرایند « اجتهاد پویا و دینامیک » معاصرو یا هم در هرعصر دیگری درامتداد تمامی تاریخ پاسخ های عالمانه ای را دریابند . متأسفانه آثار و عوارض گفتمان« ولایت گرا » ی ازجنس « مطلقه آن » که از حیث تیوری دولت بر نظریه « اتو کراتیک و ولایت فقیه مطلقه » استوار است در جریان دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران بصورت بی نظیری اشکار شد . تا آنجا که حتی برخی از برجسته ترین چهره ها و شخصیت های سرشناس روحانی جامعه ایران برای نخستین بار در قطار «دشمنان » دین خدا و جمهوری اسلامی قرار داده شدند .!! شگفت انگیز وخیلی عجیب آنجا ست که در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران بویژه آنگاهی که زعامت جامعه در ایران توسط شخصیت نامدار و مرجع مذهبی اهل تشیع مرحوم آیت الله خمینی تمثیل واجرا می گردیدهرچند این زعامت با توجه به شرائط خاصی که بر ایران مستولی بود بنام« ولایت فقیه مطلق» اِعمال می گردید به اندازه امروزی بسوی جناح محافظه کار وبنیاد گرای مذهبی گرائیش نداشت . شاید یکی از علت های اصلی که معادله قدرت را به نفع جناح « چپ روحانیت مبارز » نگه داشته بود همانا ریشه در اندیشه ها و باور های روشن و استوار بر « اجتهاد پویا و دینامیک» در اندیشه های رهبر فقید انقلاب اسلامی آیت الله خمینی بوده باشد . اما نباید فراموش کرد که آیت الله سید علی خامنه ای رهبر کنونی انقلاب اسلامی ایران(۱) که از وی به عنوان « ولی امر مسلمین جهان !!» نیز یاد میکنند در گذشته تاریخ نهضت اسلامی در ایران بویژه قبل از سقوط رژیم پهلوی یکی از هواداران وپیروان اندیشه های مرحوم شریعتی به حساب می آمد ، طبیعی است که اندیشه های ناب اندیشمند و متفکر بزرگ مرحوم دکتور شریعتی ما لامال از جایگاه «خِرد و عقلانیت» در اجتهاد مذهبی بود، که با متحجران کنونی مذهبی هیچگونه آشتی نداشت اما چگونه شد که آیت الله خامنه ای رهبر کنونی جمهوری اسلامی ایران که زمانی هم مترجم آثار یکی از نامدارترین انقلابیون مسلمان جامعه مصر یعنی شهید سید قطب بود که پس از در گذشت و وفات آیت الله خمینی رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران بر مسند « ولایت فقیه» در جامعه مذهبی اهل تشیع ایران قرارگرفت آرام ، آرام در دام « مافیای روحانیت محافظه کار متحجر» یعنی همانا شاگردان مدرسه « حقانیه ۳» قم برهبری شیخ مصباح یزدی که باری هم توسط آیت الله خامنه ای با یکی از علمای نامدار و روحانی جامعه ایران آیت الله مرتضی مطهری که دارای بزرگترین آثار فلسفی و تاریخی در حوزه دینی و روشنفکری بود به اسم « مطهری زنده» خطاب گردید . درحالیکه مطالعه آثار شهید آیت الله مطهری با گفتمان طالبانی معاصر که در وجود شیخ مصباح یزدی متجلی میگردد از لحاظ ماهیت تفاؤت بسزای دارند .
لهذا جای این سوال باقی است که چطور کسی و شخصی با آ ن همه اندیشه ها وافکار روشن و انسان سازالهی با این ساده گی در دام متحجران وواعظان سیم و زر قرار گرفت ؟ لهذا آنچه را که می خواستم در همین نوشتار کوتاهی به عرض خواننده گان ارجمند برسانم این است که متأ سفانه در قرئت و برداشت دگماتیک و متحجرانه ازاندیشه و تفکردینی ، که اداره و مدیریت یک کشور تاریخی با فرهنگ و افتخارات عظیم فرهنگی و تمدنی چون ایران را به زورو سرکوب و سرنیزه ها مصلحت ببینند و درعین حال از اداره و به قول برخی از این تیور سازان و توجیه کننده گان بزرگترین شیادی ها در تاریخ از « مدیریت جهانی » در قرن بیست ویکم سخن بگویند .!! قرنی که انسان این«خلیفه خدا» در زمین با عقل و آگاهی که خداوند(ج) به وی ارزانی فرموده چنان بر هستی و کائینات غلبه یافته است که بسیاری از معادلات و ارتباطاتی که روزگار ی ناممکن دانسته می شد در قرن بیست و یکم ممکن ساخته شده است ، بدون شک که این فرآیند سبب گردیده تا جهان را با همه وسعت تاریخی و جغرافیاوی اش در عصر کنونی یک « دهکده » به شمار آورند . لهذا زندگی در چنین دنیای « دهکده مانند » که به میزان بسط عقلانیت و تکامل حیطه ای فهم و دانائی بشری تنگتر وکوچکتر می شود از تمامی متفکران و اندیشمندان ، فقهأ و مراجع علمی می طلبند که معضلات و بحرانهای ممتد بشری را با کلید عقلانیت وخِرد آمیخته با تقوی و معنویت درک کنند و برای زدودن آن راه حل های مبتنی برمِکا نیزمی که از چنین « عقلانیت و خِرد جمعی» یا همانا «اجتهاد پویای » مذهبی مشروعیت حاصل کرده باشد جستجو کنند . این کار ممکن نیست مگر با نهادینه سازیی « مدارا یا تولرانس (Tolerance) در برابر خشونت (Violence) در جامعه وتاریخ انسانی که باید ملت ها در عین حالیکه هویت های بومی وقومی خویش را نگه میدارند خود در اینگونه میکانیزمی نظاره کنند .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت اول
« جنگ مرسوم زرگری یا معرکه د و دیدگاه تاریخی
نسبت به جهان و هستی ؟ »
حامد کرزی رئیس جمهور اسلامی افغانستان پیام تبریکیه ای را به مناسبت «انتخاب» مجدد احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به تهران مخابره کرد .هرچند طالبا نیزم به عنوان یک گفتمان پدیده ای جدید و متعلق به نسل ماست اما ریشه های منفرد و عنصری آنرا میتوان در سرتاسر تاریخ جهان اسلام با خارجی گرائی ، اشعری گرایی و سلفی گرائی و سائر قرئت ها ی از اسلام تبار شناسی کرد . یعنی وابسته به سنتی است که به « خِرد و عقلانیت » در حوزه ء دین شناسی هیچگونه اعتباری قائل نیست . « نص گرائی مطلق و غیر انتقادی » و فورمالیزم «شکل گرائی » همچنان « کل گرائی غیر پویا و منجمد » از جمله میراثی است که طالبانیزم به ارث برده ا ند . چنانچه تبارشناسی طالبانیزم شیعی را میتوان تا حدیث گرائی غیر اجتهادی قرن سوم ، اخبار گری متأ خر سده های یازدهم و دوازدهم هجری و بالاخره سنت گرائی افراطی خشونت طلب به عقب برد .چنانچه در دیگر نوشته ها و یادداشت ها خودم بار ها متذکر گردیده ام نسبت دین وجامعه در گفتمان طالبانیزم ازمدل پروکروستی Procreates ،انجماد ،استبداد و تحجرمذهبی تبعیت میکند که معرفت شناختی طالبانیزم نسبت به انسان و جامعه معاصر در چنین تلقی و برداشت نهفته است . که بنیاد گرائی شریعت مدار با اتکای مطلق ، میکانیکی و دُگم به منابع فقهی ، انسان ها را به طبقات تقسیم می کنند که این نوع تقسم بندی دگماتیک فقهی در بستر یک قرئت غیر عادلانه و متحجرانه از متون دین با گذشت زمان به گفتمان برده داری تبدیل می کند و بازمانده گان و وارثان حقیقی فرایند« تحجرمذهبی» آنرا با متون مسخ شده فقهه و مذهب سنتی توجیه و تئوریزه میسازند .روی همین دلیل است که معرفت شناسی « طالبانیستی » هم با معرفت بشر کنونی و هم با نهاد ها و مناسبات موجود تناقض عمیق پیدا میکند . مهمترین و مروج ترین عکس العمل این بینیش شرک آلود و غیر توحیدی در زمینه حقوق سیاسی و مدنی شهروندان آنگاهی به مشاهده میرسد که دموکراسی و آزادی های مدنی و سیاسی در« الگوی انسان معاصر » جای گرفته
و خواست مشارکت و حق تعیین سرنوشت با « عقلانیت سیاسی بشر» در هم آمیخته است ، لهذا تمسک به الگو های نظیرخلافت وامامت اقتدار گرایانه که رابطه حکومت با جامعه را به رابطه حق و مسؤلیت مبدل میسازد و دولت قیم سالار را به عنوان حکومت دینی حاکم می کند و حکومت مردم سالار را همچون امری غیر دینی ، وارداتی و خلاف شریعت نفی می کند ، هیچگونه جایگاهی ندارد
گفتمان طالبانیزم درهمه چهار حوزه ء اعتقادات ، عبادات ، اخلاق و معاملات (سیاست ، اقتصاد ، حقوق و ....) تصؤرات و گمانه زنی های ثابت ، جامد و دگم را به عنوان باور ها و اندیشه های دینی خدشه ناپذیر مذهبی باور دارند و در همین راستا برای انسان ، عقلانیت ، علوم و تجارب بشری هیچگونه اعتباری قائل نیست . هواداران و حامیان این گفتمان رابطه دین با انسان و جامعه را رابطه یکجانبه ، مطلق ، ثابت و جامد در تمامی زمینه ها ی متذکره می دانند . در این گفتمان و قرئت ، دین نسخه جامد و مطلق برای بشر است ، به باور هواخواهان این تلقی ، انسان و جامعه دینی ، انسان و جامعه ای است که « اسلام تاریخی »که خود محصول « رجال گذشته » و عقل ماضی است به عنوان تنها و یگانه قرائت حقانی و اثبات شده پذیرفته می شود . اما بسیار جالب و شگفت انگیزا ست که چنین « جوهر تاریخی » و برداشت های متحجرانه و منجمد از مفاهیم دینی در جهان معاصر نه از تربیون های رسمی این قرائت که هرنوع نگاه های عقلانی به تاریخ ، انسان و هستی را شرک مطلق می شمارند و روی همین اصل نیزبه مسأ له « اجتهاد و تفحُص »در اسلام که از جنس عقلانیت و معنویت بشمار می آید دست کم در زمان کنونی میانه خوبی ندارند بلند می شود،بلکه نامدار ترین مراجع فقهی و مذهبی حد اقل بخشی عمده ای از معتقدان به دین اسلام یعنی مذهب تشیع که توجه به مسأ له ای « اجتهاد و عقلانیت » را از اصول و مبانی عمده مذهب خویش می شمارند و اصل زرین « اجتهاد » در دین را شرط اساسی ولازمه توحید و انسان شناسی به حساب می آورند . در زندگی عملی خویش همان گفتمان طالبانیزم و تحجر را به عنوان یک « رویکرد مطلوب !!»در زمان کنونی به نمائیش گذاشته است . لهذا بصورت واضیح تضاد و پارادُکس میان شعار و عمل در رویکرد های زمامداران و تیوری پردازان این تیوری به مشاهده میرسد . چنانچه میبینیم مبانی معرفت شناسی تیوری « اجتهاد » اکثر فقهأ و دانشمندان مذهب تشیع نیز مانند تیوری سازان گفتمان « طالبانیزم شریعت گرأ و بنیاد گرای » معاصر در حوزه «مذهب و مسلک تسنن» از ریشه ها ی اسلام تاریخی متأثر گردیده است . زیرا تمامی عناصر و مؤلفه های منفرد وپراگنده« تیوری اجتهاد » بدون آنکه نیاز های اصلی انسان کنونی را با تیوری و دوکتورین جامعه شنا سا نه مذهب که برخاسته از « اجتهاد پویا ی متکی بر خِرد جمعی » بوده باشد بصورت عالمانه مرفوع سازد ، برداشت های دگماتیک و منجمد فقه سنتی و تاریخی عهد قدیم را راه حل و رهنما ئی تمامی نیازمندی ها و مشکلات نه تنها بشریت کنونی میدانند ، بلکه انسان های معاصر را مکلف می گردانند که با شیوه های « بنیاد گرایی شریعتمدار مطلق » بصورت مکا نیکی و دگم راه حلهای عهد قدیم را جهت رهنمائی نسل های آئنده بشر برسانند . جالب ترین بخش این داستان آنگاه بصورت شگفت انگیز و عجیبی به نمائیش گذاشته میشود که همین پروژه تعامل با زندگی انسان در تاریخ ، برستیژ آزادیی « اجتهاد» وبنام اهمیت قائل شدن به نقش فعال « خِرد جمعی » اجرأ گردد ،چنانچه قبلأ نیز به این مطلب مهم اشاره گردید ه است مذهب تشیع یکی ازآند سته مذاهبی به شمار می آید که پایبندی به اصل زرین«اجتهاد»یا ارزیابی نیازمندی های معاصر انسانی و جستجوی پیوند های معتبر ارزشهای دینی در جامعه که به مثابه تثبیت «گفتمان خردگرائی جمعی» درجوامع انسانی از مشخصات عمده این مذهب محسوب میشوند . متأ سفانه اکثر عناصر و مؤلفه های « اصل اجتهاد » در بسیاری از برداشت های فقهأ و دانشمندان جوامع تشیع ، بصورت پراگنده و منفرد ازهمان الهامات و القأت حاکم بر قرون اولیه حین ویا هم قبل از ظهور دین مبین اسلام تأ ثیر پذیرفته اند ، البته ریشه تناقض معرفت شنا ختی این قرئت متحجرانه از اسلام با نیازمندی های کنونی انسان معاصر و ارتباط آن با گفتمان « راه حل علمی و دینامیک » یعنی « اجتهاد پویا » درست در امر انتقال بیشترین « سنت های جاهلی و خرافاتی » عهد قدیم نهفته است که در پوشش ترمِنولوژی معاصر و در لوای « اجتهاد پویا !!» از سوی نامدارترین مراجع فقهی و مذهبی شیعه به جامعه عرضه می گردد . بد ون تردید که دانشمندان مسلمان در حوزه مذهب تشیع با پرسش های زیادی مواجه اند که به مثابه وارثان و حا ملان گفتمان زرین « اجتهاد » و به عنوان مسلمانانی که امروز و در عصر حاضر می خواهند از سیره ء پیامبر و میراث نبوی بهره مند شوند دارای چه موضعی اند و رابطه میان دین و انسان ، دولت و انسان و در نهایت حکومت دینی و حقوق بشر چگونه رابطه ای است ؟ و چگونه میتوانند آن پارادُکس معمول و مرسوم در جوامع مختلف را حل کنند ؟ با مراجعه به تعالیم اصلی دین اسلام و قرآن که رهنمائی همه انسانها ست ، بصورت واضیح به این حقیقت پی خواهیم برد که تعالیم انبیأ و اسلام در جهت «حل تعارض سنتی و تاریخی میان خدا و انسان» و در عرصه حقوق سیاسی میان حکومت دینی و حقوق بشر است . چنانچه میبینیم در اکثر ادیان الهی این ویژه گی اساسی و ذاتی و پایدار ، نه برمبنای یک امر قرار دادی و اعتباری ، بلکه بر اساس یک امر هستی شنا سی و اصیلی که ریشه در ذات خلقت بشری دارد ، توجیه شده است . که در داستان خلقت آدم – هرچند به گمان بسیاری از مفسران و تحلیل گران حکایت معنائی و رمز گونه ای از هستی نوع بشر است و هیچگاه خلقت یک شخص را در قلمرو یک جغرافیای خاص تاریخی مورد بحث قرار نه میدهد زیرا می بینیم که در همان نخستین جرقه های از آفرینش ، آنگاهی که اراده خداوند بر خلقت انسان تعلق می گیرد با فرشته گان ازباز گرداندن و" گماشتن " خلیفه در زمین سخن می گوید« اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه » البته نباید فراموش کرد که درمقابل چنین اراده و تصمیم الهی مبنی بر گماشتن جانشین خود بر زمین، فرشته گان با ارائیه بزرگترین پرسش تاریخ ندای اعتراض شانرا با بیان و اشاره به این واقیعت در هستی و کائینات که « ا تجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدمأ » ( آیا در زمین نوعی را قرار می دهی که دست به فساد و خونریزی می زند ؟ ) پاسخ خداوند نیز کاملأ با عبارت روشن و واضیح این است که « انئ اعلمُ ما لا تعلمون » آنچه را که من « می دانم » شما نه « میدانید » . مفسران و دانشمندان معاصر پاسخ پروردگار را بیانگر این حقیقت میدانند که مقام ذاتی جا نشینی الهی با افعالی از قبیل فساد و خونریزی نفی نه می گردد ، اینها امور عارضی هستند که هیچ آسیبی به آن امر جوهری که عبارت از مقام والای جانشینی الهی انسان است وارد نه میکند . و در ارتباط با همین واقیعت و ذات اصیل انسانی است که خداوند با صراحت می فرمائید « لقد کرمنا بنی آدم » وقتی خداوند بزرگ بصورت اعجاز انگیز محور اصلی مأ موریت انسان را نیز تعیین می دارد و پیوست با تثبیت اصل « کرامت انسانی » د رقرآن بحث رسالت ومسؤلیت انسان درهستی وتاریخ را با تکمیل متن ثانوی این آیه کریمه چنین به میا ن میکشاند .« لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر» . یعنی ما به بنی آدم بصورت عموم کرامت بخشیدیم و ازشؤ ن و ظهور این کرامت بخشی انسان است که او را بر تمامی خشکیها و آب ها و تمامی هستی مسلط ساختیم ، و به این ترتیب در اسلام ، کرامت بشری امری است که ریشه در خلقت انسان دارد و روی همین معادله نیز اگر قرار است که انسان کرامت و عزت تاریخی خود را نگهدارد و این امر تنها یک نظریه و موضوع متافیزیکی نباشد ، لازم است که از همه اول تبلؤر این « کرامت و عزت » را در عرصه مناسبات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی ببیند و لمس کند . در غیر این صورت بیان کرامت انسانی و بشری صرفأ یک امر ذهنی ، صوفیانه و اساطیری خواهد بود که هیچگونه اثرو نتیجه مشخصی را بدست نخواهد داد. به همین دلیل است که قرآن وتعالیم اسلام در کنارتوجه به اصل کرامت بشری دو اصل دیگری یعنی « آزادی و عدالت » را نیز در راستای ادای مسؤلیت ها و وظائف تأ خیر ناپذیر انسانی مؤمنان معرفی میدارد . توجه به اصل « آزادی انسان » و « تحقق عدالت اجتماعی » به مثابه مهمترین انگیزه ظهور پیامبران و تمامی انبیأ در تاریخ و در متن قران اینگونه مطرح می کند .
« لیضع عنهم اصرهم والا غلال التی کانت علیهم » پیامبر آمده است تا « اصر » یا بار سنگینی از ستم ها را از شانه های بشر بر دارد ، همچنان آمده است که زنجیر هایی که پیرامون انسان و تاریخ را احاطه کرده اند بشکند ، همچنان در آیه دیگری خداوند تصریح فرموده است که هدف پیامبران و همه انبیأ (ع) در تاریخ استحکام « قسط و عدالت » در جامعه بشری است ، لهذا با ارائیه این فرمان روشن الهی که « لقد أرسلنا رسلنا با لبینات و أ نزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » پیامبران نیامده اند که عدالت و قسط را همچون تحفه ای حاضر و آماده از آسمان به انسان عرضه بکنند ، بلکه نقش پیامبران تنها در حد انگیزه دهند ه گان و بستر ساز و بشارت دهنده محدود می ماند و کار اصلی حیات بشر جزی از رسالت های تک تکی از انسانها محسوب می شود . لهذا بصورت روشن به این نتیجه می رسیم که هدف پیامبران برای اصلاح امور اقتصادی و اجتماعی نه میتوان انتظار معجزه داشت ، که غایه اصلی انبیأ فعال ساختن انسان در فرائند تکاپوهای اجتماعی است ، تا اینکه خود انسان ها به آن صلاحیت و شا یستگی برسند که لوازم مناسب با شئون کرامت و ارزش فطری خویش را که همانا خلافت خدا در زمین است ، تحقق ببخشند .
چنانچه تجربه تاریخی نشان داده است «حکومت های شبه مذهبی » در سراسر تاریخ تجربه مثبتی نبوده است و مأ سوا از برخی مقاطع محدود تاریخی در سراسر تاریخ بویژه کشور های اسلامی معمولأ حکومت های که ظاهرأ با « لوای مذهب» تأ سیس گردیده اند جامعه و مردم را به گونه ای دهشت بار مورد تعرض قرار داده اند ، علت این تعرض روشن بر حقوق مسلم شهروندی که روح و اساس تمامی ادیان توحیدی را تشکیل می دهد این است که علاوه بر الزامات و مقتضیاتی که یک حکومت استبدادی با توصل به آنها خود را محق میداند که علیه جامعه وارد عمل شود و حقو ق و ارزشهای کرامت انسانی را سرکوب کند ، مذهب نیز به یک مطلق فرا اجتماعی و آسمانی و قدسی به کمک « حاکمان شبه مذهبی » می آیند وکار را آسان میکند !!. جالب ترآنجا ست که در تمسک به مذهب تشیع برخی از مراجع مذهبی و روحانی وابسته به این مذهب مغائر با جوهر اصلی و عقلانی از دین که در اسوه های بسیاری از پیشوایان دینی به مشاهده می رسند ؛ محض برای اشباع غرائز قدرت خواهی و شهرت طلبی خود و حواریون انگشت شمارشان فتوی های دینی و مذهبی صادر میکنند ؛ و گاهی هم در نظام های سیاسی جوامع اهل تشیع اینگونه فتوی ها ی واجب العمل مراجع مذهبی را « حکم حکومتی رهبر ی » در جامعه می نامند و آنجاست که بنام تعمیل این گونه فتوی های" من درآوردیی مراجع مذهبی !! "، زمینه اسارت وسرکوب بسیاری از روشنفکران متعهد و آزادی خواهان مؤمن فراهم میگردد . ادامه دارد .......