ما فیأ درما نی  زمامداران و بحران همه گیر درجامعه افغانی   !!

بازهم   حکایت قدیم  و  درد قدیم   ( انتخابات ریاست جمهوری افغانستان )  !

  

                     قسمت سوم :

 

 محمد امین (فروتن)

همه چیز شنیده بودیم و دیده بودیم جز این : به قول نویسنده و دانشمند فرهیخته معاصرو متعهد ایرانی

«جلال رفیع» که قدیمی ها لابد از این قبیل بلیَات برسرشان زیاد باریده بود که همیشه تعجب کنان می گفتند به حق چیز های نشنفته ! و البته برخی از دوستان عقیده بر این است که در این روزگار باید بر سر در هر محل و مکانی تابلو بزنند : « تعجب ممنوع » ! یکی از این سلسله تعجب ها ی ممنوعه از قضای روزگار درست زمانی بروز کرد که برای  بیماردر حال نزع به اسم « افغانستان » چندین تن از« پیشکسوتان!» و« پهلوانان پنبه ای » میدان معرکه ، درمانهای گوناگونی را در نسخه پیچا ندند و جسد این بیمار صعب العلاج را  وارد بیمارستان یا همان شفاخانه کردند و هریکی از این به اصطلاح پهلوانان دوران انتخاباتی برآن مرثیه می خواندند . ؛ ناگهان خبرگزاری ها و مطبوعات داخلی و خارجی مثل  همیشه به غرض آزمائیش افکار عامه ،  متن یک توافق نامه میان جلالتمآ ب کرزی و آقای خلیل زاد سفیر و وایسرای سابق ایا لات متحده امریکا در افغانستان را که در حقیقت به مثابه ناظم و شریک اقتصادیی شرکت های نفتی ایالات متحده  امریکا در افغانستان شناخته می شود با این عبارات منتشر ساخت . البته قبل از اینکه متن فرمان تشکیل کمیسیون اجرای ملی را با هم بخوانیم لازم است به این خصوصیت فرهنگی وتاریخی جامعه ما وسائر کشور های جهان سوم اشاره ای بکنم که بروفق تیوری  نظریه پردازان امپریالیزم فرهنگی وقتی جوامع عقب مانده با پیوند های تمدنی و فرهنگی شان بریده میشوند و با شخصیت اصلی خویش که متشکل از عادات ، رسوم ، مذهب ، و آداب معاشرت است   احساس بیگانه گی کنند ،  بحرانات گوناگون اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی دآمنگیر شان می گردد برای نجات و رهائی ازاین  بحران بجای تمسک به یک برنامه و اندیشه علمی که از توان مندیی رفع مشکلات و نیازمندی های انسان معاصر  و جامعه کنونی   برخوردار باشد  بر سرِ نخبه گان ، شخصیت های «کریزماتیک »، و مردان به اصطلاح « عمل »  حساب خویش را باز میکنند ، لهذا در جهان کنونی که  تجربه « نخبه گان »   و زندگی روزمره انسان ها بطور فزاینده ای تحت تأ ثیر رویداد ها  و فرایند های بسیار عمیق و دور قرار میگیرد داشتن این تصؤر که شاید بتوان به کمک و یاریی کارکشته ترین آدم ها ، دیپلومات های نامدار و ازتبارنخبه گان مافیائی و صاحبان چندین شرکت تجاری بین المللی هرچند صاحب تجارب فراوان  مافیائی برمشکلات موجود فائق آمد کاملأ اشتباه و یک انتباه غلط است . مسأ له راه اندازیی«  کمیسیون اجرای ملی » در افغانستان نیز روی همین معادله از سوی مافیای داخلی و اهرم های شبه قدرت در جامعه به منظور شریک ساختن تمامی رقبأ ، مخالفین داخلی و خارجی نظام  حاکمه در افغانستان  جهت آزمائیش افکار عامه روی آنتن آورده شده است .در متنی از این  خاکه ای منتشر شده چنین  می خوانیم :

                                     بسم الله الرحمن الرحیم

« به منظور ارتقای هم آهنگی و مؤثریت در امور اجرائی ، ایجاد کمسیون اجرایی ملی را بر اساس ماده ۶۴  قانون اساسی افغانستان منظور میدارم . لائحه وظائف و تشکیلات این کمسیون در مطابقت با قانون اساسی و سائر قوانین نافذ افغانستان تنظیم میگردد . کمسیون اجرائی ملی دارای صلاحیت های زیر میباشد .

۱ : کمسیون به نمائنده گی از رئیس جمهور از امور اجرایی که وی به آن تفویض میدارد ، سرپرستی می نماید .

۲ : کمسیون برنامه های اجرایوی حکومت را در مطابقت با قوانین نافذ افغانستان طرح و درجهت هم آهنگی امور مربوطه به رئیس جمهور مشورت داده و پیشنهاد ارا یه میدارد .

۳ : کمسیون جهت اجرای مؤثر امور اجرائی و تأ مین انتخاب افراد شا یسته برای مسؤلیت های حکومتی و همچنین عزل و تبدیلی آنها ، در مطابقت با ماده ۶۴ قانون اساسی افغانستان به رئیس جمهور پیشنهاد های لازم را ارائیه می دارد .

۴ : کمسیون برای ارتقای مؤثریت ، شفافیت در امور اجرایی ، فعالیت های وزیران و رؤسای اداره های مستقل را در بخش دفاعی و امنیت ، سیاست خارجی و امور منطقوی ، امور اقتصادی و مالی و امور حکومت داری و مبارزه با فساد و مواد مخدر هم آهنگ میسازد .

۵ : کمسیون دارای یک رئیس ، بودجه و تشکیلات متناسب با اجرای مسؤلیت هایش می باشد .

۶ : رئیس کمسیون اجرای ملی در جلسات کابینه اشتراک نموده و از امتیازات یک عضو کابینه برخوردار میباشد .

۷ :   با ایجاد این کمیسیون ، صلاحیت شورای امنیت ملی ، کمسیون مشورتی انتخاب کارمندان ارشد و دارالانشای شورای وزیران نیز به این کمیسیون انتقال می یابد . »

از فحوای متن این به اصطلاح فرمان مافیائی  که با یک نگاه غلط  مادی نسبت به بحران افغانستان  با  عجله و شتاب فراوان تنظیم گردیده و جهت آزمائیش افکار عمومی مردم افغانستان به شمول روزنامه وزئن ۸ صبح در برخی آژانس های خبری منتشر و روی آنتن آورده شده است بخوبی هویدا  میگردد که بحران کنونی کشور و جامعه ما ازجنس دیگر و ریشه های دیگری است . زیرا به شهادت تمامی سیا ستمداران کشور و جهان  بحران و فا جعه در  افغانستان از پیچیده ترین نوع آن در قرن آخیر است لهذا نه میتوان مردم و نسل کنونی ما را با « نسخه های ما فیائی » نجات داد .مضافأ بر اینکه این نسخه ء مافیائی از همان اول مبین  تقابل عمیق با قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان است ، هیچگاه و هیچگونه  توضیح نه شده است که متن مسوده فرمان تشکیل کمسیون اجرائی ملی توسط چه نهادی تسوید و از سوی کدامین ارگان حقیقی و حقوقی  پیشنهاد گردیده است که جلالتمآب کرزی به حیث رئیس جمهور اسلامی افغا نستان به اساس ماده ۶۴ قانون اساسی زحمت منظوریی آنرا تقبل فرموده است ؟ البته فقره بیستم  ماده ۶۴ قانون اساسی افغانستان ضمن بیان وتوضیح  صلاحیت های رئیس جمهوری افغانستان بصورت اجمالی و با در نظرداشت سائرفقرات ماده شصت وچهارم قانون اساسی افغانستان « تاسيس كميسيونها به منظور بهبود ادارهْ كشور مطابق به احكام قانون.» را از وظائف رئیس جمهور اسلامی افغانستان می شمارد که هیچگاه دلالت برایجاد چنین  کمیسیون های عریض و طویلی را نه میکند . درحقیقت میتوان گفت که این نسخه مافیائی برای حل بحران افغانستان نیز طراوش همان  نگاه های  بیمار تاجران خون و شرکت های چند ملیتی نظام سرمایه داری در کشورهای جهان سوم است که برای غارت بزرگترین  سرمایه ها و ارزشهای مادی ومعنوی  کشورهای شرقی منجمله افغانستان در کمین نشسته اند وبرای انهدام بزرگترین آثار زندگی  مدنی  در این کشورها لحظه شماری میکنند . این درست است که شرائط پیچیده وگرانبار مملکت ما هم پذیرش مسؤلیت را ایجاب میکند و هم اختیار عمل داشتن را . مسلمأ افراد ، دستجات و گروه های مسامحه کار و سرکش وخود خواهی  در این کشور پهناور و درقلمرو جغرافیای تاریخی بنام افغانستان وجود دارند که به هر اقدام « نام و نان » آوری لبیک میگویند اما با این همه مسأ له

« اختلاف فکر آنها  با دلسوزان راستین جامعه  ، نبود خط مشی مبتنی بر اجرای اصلاحات ساختاری در کشور» که اجندای  بسیاری از سیاسیونی را که در صف کاندیداتوری ریاست جمهوری افغانستان ایستاده اند تشکیل می دهد ، اما سوال مهمی که نزد تمامی اهل نظر و صاحبان اندیشه  خطور میکند این است که انگیزه اصلی این طرح چه خواهد بود و برای نخستین بار و با چه استد لا لات مافیائی  از کدامین ذهن بیمارطراوش کرده باشد ؟ تا بتوان در پرتو این ارزیابی به نتائج مطلوبی دسترسی یافت . در پرتو این محاسبه و از آغاز نخستین روزهای بیماریی که با تب شدید و لرزان فساد اداری آغاز یافت سیلی از انتقادات بجا و بیجای نیز همچون بارش سختی  از همه سو سرازیر گردید ، زمامداران مافیائی را واداشت تا به غرض دفع این موج عظیمی از انتقادات چاره سازی های فرعی و مصنوعی را تدارک بینند . چنانچه دیدیم و به چشم سر مشاهده کردیم که با اتمام هر مقطع و هر دوره ای از حیات سیاسی رژیم حاکم ،  زمامداران شماره اول نظام  با انتقاد از وضع موجود وعده های مودل جدیدی را به مردم فقیر و مظلوم افغانستان قول میدادند .!!

یکی از برجسته ترین « نسخه ها !!» و « توجیهاتی » که در امتداد چند سال آخیرحاکمیت  شرکت مافیائی سرمایه داری  برافغانستان  در برابر سیلی از آن همه هیاهو ی روشنفکرانه و انتقادی از سوی حاکمان در حوزه امنیت عمومی و سیاسی  جامعه بکار گرفته می شد تشکیل کمیسیونهای بود که بالعموم وظیفه داشتند تا اوضاع تار وتاریک در جامعه را به قول معروف « ماست مالی » کنند ، چنانچه بصورت واضیح می بینیم که تاهنوزهم نتائج تلاش وکارهیچ یکی ازاین نوع« کمیسیون ها » به مشاهده نه میرسند . !! تو گوئی که با اعلام اسامی و  تشکیل چنین کمسیونهای با « صلاحیت و کم صلاحیت » داد گاه رأی بر ختم غائله را صادر کرده است .!! و دیگر نباید کسی از آن پرونده نام ببرند و از« یک زاغ چهل زاغ »بسازند . !! زیرا به باور زمامداران مافیائی حاکم وظیفه اصلی آنها  فقط در محدوده تعیین و تشکیل این به اصطلاح کمیسیون بازی ها خلاصه می گردید  و بس .  که ماهیت انگیزه  و جوهراصلی فرمان تشکیل «کمسیون اجرائی ملی» نیز از همان جنس شناخته شده  قدیم است که با تغییرات کاملأعادی نظام حاکم درایالات متحده امریکا وبا این امید کاذب در حوزه افکار عامه به سطح جهانی  که  نخستین جرقه های   شعار « تغییر » رئیس جمهور «اوبا ما » در افغانستان ،  با تغییر اداره مالامال از فساد وبی کفایتی  بزعامت آقای حامد کرزی" رئیس جمهور اسلامی افغانستان " شنیده خواهند شد . چنانچه با پخش  خبر پیروزیی حزب دموکرات امریکا بسیاری از« مردان پنبه دانه ای » جامعه ما از مغاره ها بیرون آمدند و به غرض انجام  " زیارت قصر سفید " راهی  یواشنگتن شریف "  شدند !!

 تا آنجا که برخی ازین مسافران آرمان گرای  قطار انتخابات ریا ست جمهوری افغانستان و « یاران طماع وراحت طلب »  در چهره ای مرد ی که تازه زمام امور امریکا را دردست میگرفت خواب های رنگین و آرزوهای دیرین خویش را تعبیرمیکردند ؛ لهذا  آنچه باید اکنون به مثابه یک پرسش مهم مطرح کرد  و مهمترین قسمت این سناریو را نیز  تشکیل میدهد این است که آیا واقعأ درد اصلی مردم ما و درد مشترک این نسل در تاریخ معاصر ، فقدان و کمبود راه اندازیی چنین یک پروژه بیماروآنهم  ازجنس  کمیسیون سازی است ؟ این و بسیاری از پرسشهای دیگر موجب می گردد تا در مرحله ء نخست تمامی شاخصه های«  روانی و سایکولوژیکی » این پرونده مهم سیاسی را که با سرنوشت انسان و تاریخ جامعه جنگ زده ما ارتباط ناگسستنی  دارد عمیقأ مورد بررسی قرار گیرد ، اینجاست که باید روشنفکر این زمان به کمک آنتن های قوی خرد جمعی ، نفوذ و حضور قوی و نیرومند  طراحان این پروژه و یاهم سائر برنامه های عملیاتی اجتماعی را افشأ سازد . هکذا روشنفکر معاصر و متعهد جامعه ما باید انگیزه اصلی  ارائیه چنین طرح مبهم و پیچیده در زمان کنونی را نیز دریابد و به گوش توده های  محروم جامعه برسانند که چرا وبرای کدام هدف این طرح اعلام میگردد ؟.

وقتی صحبت ازسناریوی  تشکیل « کمیسیون ملی اجرایوی » شد ناگزیرضمن  برشمردن تناقضات صریح این طرح با مفرادات قانون اساسی افغانستان که فوقأ به آن اشاره گردید باید پنهانی ترین عزائم طرحان این فرمان  را نیز براساس معادلات  « سایکولوژیکی » و « روانی » این پروژه را  دریافت  . راستی  چه شده است که  اکنون  پس از سالها فساد  و غارت و زراند وزی و معا مله گری یا د ست کم هفت سال حکومت مؤقت ، انتقالی و بالاخیره اداره ای که برخلاف موازین قبول شده علمی و حقوقی بار سنگین پسوند نا شأ یسته « جمهوری منتخب اسلامی » را نیزحمل میکند هنوز هم عطش زراندوزی ، شهرت طلبی و قدرت خواهی  زمامداران وحاکمان افغانستان اشباع نه شده و قتی صدای مهیب وجدان جامعه و تاریخ را میشنوند نه میتوانند قرار بگیرند ، تمام وجود شان به حرکت می اید به هرسو و همه جا ها دست می اندازند تا برای روح ها ی ملتهب و نا راضی شان پنا ه گاهی را دریابند و  در اوج یک جنون غریزه آلود رو به هذیان گوئی ها می آورند و در نشه ای از این « عصیان پلید ِ اعتیاد به قدرت و ثروت» آرزوهای کهن شانرا همچون قصیده های ناپخته در شمائل  یک « فرمان پنبه دانه ای  » که تمامی برج وباروی جامعه را تغییر خواهند داد می سرآیند . مگرچنین آرزوی خام  درست مصداق داستانی است که :

شخص مغرض و عجولی  در  نیمه های یکی از  شب ها به یک آدم نهایت خوشباوری زنگ زد وگفت : ببخشید که از خواب بیدارت کردم می خواستم ببینم که هنوز هم خواب پنبه دانه را می بینی ؟

واضیح است که این  تیوری « کمیسیون سازی » در جامعه ما نیزطراوش  ذهن بیمار مافیای حاکم بر سرنوشت افغانستان بشمار می آید که بردل ودماغ ملت فقیر ما چنگ زده اند . مطالعات تاریخی و جامعه شناسانه کشور ما ، به عموم  قلم بدستان متعهد جامعه ما  حکم میکند که وقتی زمامداران جامعه بصورت مصنوعی ودرامتداد یک مأ موریت اطلاعاتی و امنیتی برای نگاهداریی منافع نامشروع قدرت های خارجی  و  نا آگاه از مسؤلیت های ملی و انسانی مردم شان به قدرت میرسند ، طبیعی است که همان قدرت های بیگانه با میتود ها  و تاکتیک های مرسوم چپاؤل و یغما گری در ملت ها وکشور های جهان سوم ، زمامداران دست نشانده خویش را مشغول ضرب زبانی ها و آمار و ارقام مصنوعی تشکیلاتی آنهم از جنس « کمیسیون سازی های » بی مفهوم  میسازند . آنچه را که من میخواهم اکنون به عرض برسانم اینست که نقش کاذبانه و ریأ کارانه  اینگونه میتود ها و تاکتیک ها درراه اغفال افکارعمومی و ذهن نشین ساختن مفاهیم « پوچ وپوک » وغیر واقعی برخا سته از یک مشروعیت دروغینی است که فقط برای کسب « نان و نام » آنهم  بیشتر در بازار مکاره سیاست معاصر جامعه ما  به مشاهده میرسند ، و راستی انگیزه اصلی  نمائیش چنین یک سریال دنباله داری که حاوی پیام تقسیم قدرت  کاذب  به اساس  معیارمعروف   « نصفُ لی و نصفُ لک » بوده است درذهن کدامین طرف این معامله  قدرت خطورکرده باشد ؟ ! بدون شک وقتی مهره های مطلوب و مورد نظر شبکه های استخباراتی بدون کوچکترین احساس دربرابر منافع مردم افغانستان تنها در لاک خودشان چنان فرو میروند که از مسأ له سرنوشت انسان جامعه و کشور اش غافل مانند و نتوانند تقدیر وسرنوشت جامعه ومردم اش را به مثابه یک پیکره واحد حس کنند با یک حالت مضطربانه  و ترسناک همچون معتادان به مواد مخدر برای ادامه حیات ننگین شان تن به هرنوع معامله می دهند ، زیرا تمامی توا نائی های مادی و معنوی ای  که هر آدم بصورت فطری از آن بهره مند میبا شد و  همین قدرت معنوی است که برای « انسان های  آزاد و مؤمن  » توان چگونه زیستن را اعطأ می کند ، قبلأ به مثابه آخرین داشته ها و ذخائر معنوی انسان های آزاده  دربرابر یک متاع « مصرفی » و « کادیلاکی* »  از دست داده اند و تنها به مثابه موجودات « مصرفی » در « زمین سرنوشت » ملت افغانستان بازی میکنند . لهذا در گرماگرم این بازی با سرنوشت ، نامدارترین و پر داعیه ترین نیروها با دیدن چراغ سبزمشارکت در قدرت کاذب و نامشروع ازپا درمی آیند.ودربرابر« بت »قدرت و ثروت  به سجده می اُفتند . و به قول مارکوز " به انسان های  یک بعدیی  که شعار تولید برای مصرف و مصرف برای تولید را می سر میدهند ، مبدل میشوند " به قول سارتر فلیسوف نامدار فرانسه ، این الیناسیون به وسیله ی پول و بورژوازی به عمل می آید . بدین ترتیب است که " بورژوا " انسانی است که همه ی فضائل را منسوب به ثروت و قدرت می داند  ، همه ی امکانات و توانائی های مادی و معنوی شهروندان را با شمشیر برنده نظام  سرمایه داری لبرال برای اجرأ و انجام یک معامله درست و هموار می سازد . بنا براین میتوان گفت که بزرگترین د ست آورد این گروه  حاکم مافیائی درافغانستان طرح ناقص ، مجهول ، مجعول  وقابل تفسیرچند بعدی بوده که بنام« تشکیل کمیسیون اجرای ملی » به غرض آزمائیش افکار عمومی منتشر گردید ه است .سوال اساسی و اصلی که مطرح میشود این است که چرا وچگونه این طرح هزارچهره به اصطلاح « تشکیل کمیسیون اجرای ملی » را مجهول ، مجعول و قابل تفسیر های گوناگون دانسته میشوند  ؟  از  مطالعه همه جانبه متن به اصطلاح فرمان « تشکیل کمیسیون اجرای ملی » میتوان دریافت که جوهر اصلی  این  به اصطلاح « کمیسیون اجرای ملی » را همان پست « اداره امور ریاست جمهوری افغانستان » تشکیل میدهد  و تنها بصورت فریبنده برخی از تشکیلات  نمائیشی مانند« شورای امنیت ملی!» ،

« کمیسیون مشورتی انتخاب کارمندان ارشد و دارالانشای شورای وزیران » نیز با این کمیسیون ملحق و انتقال می گردد . جالب ترین بخش این به اصطلاح مسوده فرمان« کمیسیون اجرای ملی » صلاحیت های رئیس این کمیسیون است که نخست ، این کمیسیون مؤظف به اجرأ ونظارت آنعده امور اجرایوی گردیده که از سوی رئیس جمهور به وی تفویض می گردد . که همین اکنون نیز این تعامل غیر علمی و مغائر با سیستم مردم سالاری ومبتنی بر دموکراسی و عدالت اجتماعی هر گاهی در صورت لزوم بصورت وافِر در سیستم کنونی مافیائی به مشاهده میرسد . چنانچه قبلأ تذکر یافت  کمیسیون های فراوانی به ارتباط مسائل کشور و جامعه به اساس احکام جداگانه ای از  مقام ریا ست جمهوری افغانستان تشکیل و تدویر می گردد . که بدون شک اراده ء فردی و سلیقه شخصی جلالتمآب کرزی « رئیس جمهور اسلامی افغانستان » درآن نقش داشته است . لهذا با آسانی میتوان نتیجه گرفت که علی الرغم سپری شدن تقریبأ بیش از نیم دهه از« تشکیل دولت جمهوری اسلامی افغانستان » هنوز هم جامعه ما با نهادینه ساختن یک  سیستم مبتنی بر قانون ، جامعه مدنی ، عدالت و مردم سالاری فاصله زیادی دارد از سوی دیگر چه کسی نه میداند که وقتی رئیس جمهور که شخص شماره اول یک جامعه به حساب می آید نتواند از برخی نقاط شامل  در قلمرو جغرافیاوی کشورش  بدون تشریفات  و اجازه نیروهای امنیتی خارجی دیدن کند ، مشاور امنیتی رئیس جمهور که تحت اثر « رئیس کمیسیون اجرای ملی » در خواهد آمد بتواند بدون دغدغه و با دل آرام به وظائف امنیتی خود رسیدگی خواهد کرد ؟  زیرا علاوه بر اینکه پست« مشاوریت  شورای امنیت ملی» در نهاد ریا ست جمهوری افغانستان  یک کاپی مضحک « نقل مطابق اصل !» نظام ریاستی ایالات متحده امریکا  است فاقد پایه های عمده اجرای « امنیت ملی افغانستان » نیز محسوب میشود . بدون هرگونه تردید وجود قدرتمند  نیروهای مسلح اعم از نیروی هوائی  ، زمینی  و پولیس درجامعه ، ضامن بقای امنیت ملی توام با صلح عادلانه و دفاع از تمامیت ارضی کشور شناخته میشود . که با هزاران تأ سف چنانچه همه ما شاهد هستیم با گذشت چند ین سالی که از « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » سپری میگردد نه تنها صاحب حد اقل چند فروند هلیکوپتر نظامی نشده ایم بلکه آنچه را که به عنوان یک کشور جهان سومی در زمینه تجهیز نیروهای مسلح بویژه  ناؤگان هوائی  جنگی داشتیم و نیروهای میهن دوست ما آنرا با قربانی جان های شرین شان نگه داشته بودند نیز دراین قماری و چنین خُماری از« دموکراسی مافیائی » از دست داده ایم . لهذا با چنین شیوه ها و چنین نگاه های به قدرت است که انسان آزاده ء دیروزبه یک موجود ذلیل وخاضع مودل جدید امروزی مبدل میگردد. وتمامی فکر و ذکر اش را پول وثروت تشکیل می دهد و بس . درچنین حالتی داشتن ویا نداشتن پُست شورای  امنیت ملی چه معنی خواهند داشت ؟ چنانچه همین اکنون میبینیم که جلالتمآب رئیس جمهور اسلامی افغانستان در« تنبل خانه !» یا همان ریاست اداره امورخود اضافه ترازشصت «پهلوان پنبه ای» به امتیازات « وزیر مشاورداغمه ای »  را در اختیارخود دارد ، زیرا دریک جامعه ای « آلینه شده »که انسان ها در زیر نظام مافیائی بورژوازی به عنوان یک شبه بورژوا به « ثروت و مقام » نه به عنوان یک ابزار زندگی بلکه به مثابه یکی از اصول « زندگی خود » می اندیشند و همه دیوانه وار به فکر« نان و نام» گشته اند و « پوز گرفتن ها با کادیلاک شیشه سیاه  »واستفاده از « دفاتر صحرا مانند » فرهنگ حاکم روز گار است ، طبیعی است که آدم های بیمار و مالیخولیائی هرگز این فرصت طلائی را که هرچند دارای هیچگونه هنر و تخصص و آگاهی های لازم علمی و سیاسی نبوده باشند ازدست نخواهند داد زیرا در سایه چنین فرهنگ مادی و «عدالت انوشیرانی » است که با یک محاسبه ساده وبسیط  در هرنوع حالت و در هر مقام و پُستی از هیچ ناحیه کم نه می آورند  ، که به اساس  چنین تعامل نظام بورژوازی معاصر  ،  صاحب تمامی امتیازات محسوب خواهند شد  . که حصول  اجازه نامه یا کارت دائمی  دخول به قصرریاست جمهوری یا « ارگ شریف ! »  ، کسب معاشات  ماهوار در پست وزیر مشاور ، کسب  اجازه نامه چند میل اسلحه بنام نگهبانان امنیتی همراه با تعیین خویشاوندان و اقارب شان در پست نگهبانی ، همچنان میتوانند در نخستین سنگر منتظران برای اشغال کرسی های پُر منفعت مادی قرار داشته باشند که اگر کسی یا مقامی به هر دلیلی « تضعیف » ویا هم  در نقشه  تبدیلی واقع می شود جناب وزیر صاحب مشاور پیش از هرکس دیگری میتواند برای احراز آن مقام  زمینه سازی و چانه زنی  کند . چنانچه می بینیم این مهره ها ی مافیائی  از همان نخستین روز های تشکیل حکومت مؤقت یکی پی دیگری می آیند و میروند و کسی از قطار بیرون نه می اُفتند ،  به قول اندره ژید Andre zhed   دانشمند شهیر فرانسوی که  در مائده های نو خویش فریاد می زند و  میگوید که « آه دیروز هم اینجا بودم ، امروز هم همین جا هستم . آی تشنگی سوخته ای بی آرام ؛ پس کی هنگام رفتن به سوی سرچشمه ها می رسد ؟ » و این همان سخن است که حضرت علی(رض) آن مرد راستی و پاکی می گفت « وای بر حال انسانی که دو روزش مانند هم باشد »

* اشاره به مصاحبه جناب محمد محقق رهبر حزب وحدت مردم افغانستان با تلویزیون است که موتر دلخواهش را « کادیلاک » عنوان  کرده بود !!

                                                               یا هو

                                                     یار زنده صحبت باقی

                                                    ۰۱-۰۶-۲۰۰۹ میلادی

         مطابق دوشنبه ۱۱ جوزای ۱۳۸۸ هجری خورشیدی

 

++++++++++++++++++++++++

 

گفتمان  انتخابات و  دموکراسی « قبیلوی !!»

اندر حکایت انتخابات «ریأ » ست جمهوری افغا نستان

 

قسمت دوم :              

 

قبل از همه باید از تمامی خوانند ه گان این یادداشت بویژه آنعده دوستان گرانقدری  که این حقیر را با نوازش های تلفنی و یاهم  ایمیل های پر مهرومحبت شان مورد شفقت های  بی پایان خویش  قرار می دهند قلبأ ابراز سپاسگذاری نمائیم و به کمک  ویاریی  چنین نیروی معنوی که دراعماق وجود م  یک قدرت حیرت انگیزی  از معنویت و صمیمیت  را ایجاد کرده اند  بحث مانرا از آنجائی که قطع شده بود آغاز می  کنم . چنانچه تمامی عزیزان خواننده این یادداشت  میدانند درآخرین بخش  قسمت اول این  نوشته گونه به عرض رسانده بودم که :  که شاید هیچ جمله ای درباره « جهاد ومجاهدین » به اندازه ای این توصیف رندانه ای از مارشال صاحب نزد هردو گروه «دوستان خوشباور» و «حریفان معامله گر» وی  مسرت آور و درعین حال  تخدیر کننده  نباشد زیرا همه میدانیستند واکنون نیز  میدانند که هدف و مقصد مارشال از این گونه اظهارات متوجه ساختن اهرم ها و محور های  اصلی قدرت که در عقب صحنه «مدیریت بحران» را بر عهده دارند در راستای مشارکت درآخرین  غنیمت ها ی  باقی مانده  میدان معرکه بوده  است وبس (۱).اکنون نیز با توجه به این اظهارات جناب مارشال صاحب فهیم خان که از سوی جلالتمآب حامد  کرزی برای یک دوره دیگری به عنوان فرد اول تیم کاری اش در نظر گرفته شده است باید گفت وبرویت یک تحلیل علمی و جامعه شناسانه دریافت که چرا علی الرغم آن همه شعار ها و استدلالات « بنی اسرائیلی » نخستین دوره ریاست جمهوری آقای کرزی  که گویا « از ین پس حکومت ائتلافی با دیگران را نه  می سازد  .....و علت این همه مشکلات در جامعه تشکیل حکومت های  ائتلافی با دیگران است . . . . » و  مارشال صاحب فهیم خان با همین استدلال و مشروعیت از تمامی مقامات ملکی و نظامی برکنار گردید . اکنون چگونه شد که همان چهره ها وهمان شخصیت ها مگر این باربا توجیهات و دلائیل  دیگری شامل تیم کاریی« اعلیضرت» کرزی می گردند ؟

بسیاری از ما شاید تصؤر کنیم که این همه معامله گری ها  برای کسب قدرت ، وجا بجا ساختن مهره ها و فعل و انفعالات سیاسی، محصول یک ذهن " بومی و داخلی  " خواهد بود که درشرائط داغ کشورما بؤقوع پیوسته است ،  اما نتا ئیج پژوهشهای مؤرخان  و دانشمندان  علوم سیاسی  جامعه ما حکایت دیگری و از جنس  « این قصه سر دراز دارد ! » بیان میکنند . لهذا اگر کسی نداند که حتی ثمره ء آن همه شهادت ها ی راه عدالت و آزادی در تاریخ معاصر  با این همه معامله گریها و زدوبند های روشن دست مایه های گرانبهأ و ارزشمندی برای ظلم و استبداد ، و نظام مافیائی حاکم بر جامعه  ما شده است ، ازتاریخ خونین میهن ما هیچ نه میداند.در عین حال هر کس به عمق فاجعه کنونی پی برده باشند مانند آفتاب خواهند دید که سیستم مالکیت انحصاری معاصر چگونه انسانهای سکه پرست و زرپرستی را همچون مورچه های بی آزاری بدور خود می چرخانند ؟ واقعأ چیزی که در معامله آخیر مشارکت در« قدرت کاذب » درجامعه ما  به ملاحظه میرسد سخت شگفت انگیز و درد آور است . زیرا این «معامله مشارکت در قدرت کاذب»  محصول نگاه توتا لیتار و تمامیت خواه و یک جهان بینی ای مادی از لحاظ علمی و تاریخی است که اساس و پایه کار شان جامعه ء توده واراست ، یعنی جامعه ای که هر فرد انسانی در واقع یک رأی نباشد ، بلکه یک رأس باشد ؛  بدون تردید چنین جامعه ء توده واری نه میتواند مبنای تأ مین عدالت اجتماعی ، آزادی و دموکراسی واقعی باشد . که درنتیجه  دموکراسی و مردم سالاری واقعی زمانی تحقق پیدا خواهد کرد که ما  ازلحاظ انسان شناسی به مرحله ء individualisme  اندویدوالیزم رسیده باشیم و هر فرد انسانی ، بتواند آگاهانه انتخاب و اراده ء خودش را بیان کند . با همین نگاه است که اکثریت مصلحان و پیشوایان معنوی ملت ها در سرتاسر زندگی شان نگاه کرده و به پیش رفته اند ، به عبارت دیگر آنجا که ایده آل ها و مطلوبهای خویش را بیان میکرد خواهان فضای بودند که انسان روزی به استقلال واقعی و آزادی حقیقی نائل آید تا آنجا که انسان از« مذهب خرافی و بیگانه کننده » ، یعنی مذهبی که انسان آنرا انتخاب نکرده ،بلکه آن مذهب خرافی و توجیه کننده استبداد « انسان که خلیفه خدا در زمین است » را نشانه گرفته باشد،   لهذا وقتی انسان این جانشین خدا درزمین منتخب این گونه مذهب تخدیری می شود ، بدین معنا است که درمتن و بطن این مذهب سنتی و خرافی که فاقد  پیام معنوی و  الهی در تاریخ بشر  است گرفتار آمده است لهذا  یکی از پارادُکس های اصلی و اساسی که میان این گفتمان و واقیعت های موجود در جامعه ما  به مشاهده میرسد این حقیقت تلخ روزگار است که متأ سفانه به اثر بی کفایتی  مشهود زمامداران جامعه و ملت ما از لحاظ ساختار اجتماعی تا هنوزهم ازقلمرو« قبیله »عبور نکرده است ، لهذا برای نهادینه سازی ارزشهای والای چون «دموکراسی» و «شوری »که حقائق انکار ناپذیر زمان ما اند به همان شیوه های تخدیری  و اسلوب تاریخی مسخ اندیشه ها روی می آورند .و ارزشهای مسلم دینی و اسلامی با قرئت مطلوب از آن را با فورم یک دموکراسی از خود ساخته ووارداتی  پینه می زنند ، که در همان وضعیت  تاریخی کار کرد این حقیقت ، تبدیل به خیانت و مانع رشد و تکامل جوامع انسانی می شود . بدون تردید این فرآیند و پینه کردن ها در خدمت رؤسای قبیله برای سؤ استفاده اززندگی در  قبیله قرار می گیرد . اینجاست که تمامی علمبرداران راه آزادی و استقلال واقعی ملتها در جهان سوم بویژه افغانستان  ،جهت رهبریی ملتها و پایه گذاریی یک  تمدن پربارو مالامال از معنویت و برابری و برادری نهادینه سازیی یک  دموکراسی و مردم سالاری هدایت شده و حقیقی در جامعه  را پیشنهاد میکنند . وبا این پیشنهاد خویش ضمن اینکه مردم را در سرنوشت خویش به  مشارکتآگاهانه دعوت  می دهند  به صورت  تدریجی و در فضای  آرام وضعیت عقب مانده تاریخی جامعه ما  را نیز عوض می کنند و  « استقلال انتخاب » و اراده ء آزاد انسان های  باشنده قلمرو معین  جغرافیا وی و تاریخی   را در مردم افغانستان تقویت میکنند . چنانچه از مطالعه تاریخ بر می آیند که دموکراسی حاکم بر« مدینه و مکه » در همان  سال یازدهم هجری نیز، دارای یک فورم فاقد محتوای بود که درآن « دموس» یعنی مردم نه میتوانیستند اراده خویش را در چهارچوب های معینی از حاکمیت تمثیل کنند ، بلکه شیوخ و نخبه گان  قبا ئیل حاکمان اصلی جامعه بشمار می آمدند . و پیامبر بزرگ اسلام که منادی چنان یک دموکراسی متعهد ورسالتمندی  بود که نه تنها درحیات پر بارخود اش بلکه  درامتداد تمامی  تاریخ جزیرة العرب چندین نسلی از انسانها را درس پرورش معنوی می دادند  تا  در پرتو حاکمیت توحیدی عموم « انسان ها » هویت فردی پیدا کنند و از مرحله هویت توده وار جمعی وقبیلوی که ممثل اراده ء نخبه گان و شیوخ قبیله بود ند  بسوی هویت « اندیویدوال » individual   ، مستقل  ، آزاد و منتقد انتقال یابد . لهذا باید تمامی عواملی را که استقلال و انتخاب آزاد افراد و شهروندان را محدود می سازند شناسائی کرد . ازجمله اینگونه عوامل یکی هم ترزیق و پمپ کردن غریزه قدرت خواهی و شهرت طلبی و ثروت اندوزی  در وجود انسانها است که بنابر پژوهشهای معاصر جامعه شناسی وقتی این روح سرکش ،  در احادی از یک جامعه و ملت بویژه در میان نسلی از نیمه روشنفکران و نگهبانان رسمی و سنتی  قدرت  حلول کند ، جدار های بلندی از دموکراسی حقیقی و راستینی را برگِل  ناپاک ریأ و تظاهر می پوشانند و همان دموکراسی راستین را  نیز بصورت یک کمیدی تاریخی به نمائیش می گذارند . زیرا افراد نابرابر از لحاظ مؤ قیعت های فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی نه میتوانند سازنده ء یک دموکراسی راستین باشند . روی همین دلیل است که آزادی و دموکراسی ، پیوند عمیق با عدالت اجتماعی و اقتصادی دارند .

 از این دلائیل و چهار چوب  ها ی مستد ل سیاسی و اجتماعی  چنین نتیجه گیری بعمل می آید  که راه رهائی ملت ها و کشور های جهان سوم بویژه افغانستان و استراتیژیئ  نجات میهن ما  و استقلال کشور ، مستلزم  ایجاد یک تحؤل عمیق فکری وفرهنگی و نهادینه سازیی گفتمان اصلاحات ساختاری در جامعه است .بدون راه اندازیی چنین یک گفتمان و اجندای اصلاحات بنیادی  هرگونه اجندأ و طرح دیگری هرچند در  زرورق« مذهب و جهاد » پیچانده  شده باشد  و در ویترین تاریخ ملت ها بالخصوص تاریخ خونین مردم افغانستان به مثابه یک الگوی قابل عمل واجرأ در جامعه  به نمائیش گذاشته شود ، شوخی با حق و  عدالت  تلقی  میگردد و به جز به تداوم بخشیدن فاجعه و بحران در جامعه جنگ زده ما  اثر و معنای دیگری  نخواهند داشت . در یک نگاه اصلاحات ساختاری در جامعه ما کل استراتیژی فکری و عملی انسان باشنده این سرزمین  را شامل میشود یا به عبارت دیگر وقتی از اصلاحات ساختاری سخن به عمل می آید نسبت های منظم و منسجمی از اندیشه های توحیدی دل ودماغ ما و نسلی از آئنده ما  را با عطر عدالت و تقوی  معطر می سازد . 

«از گرگی که با دهقانی روبرو شده بود و نعره می کشید و می لرزید و دمش را تکان می داد. پرسیدند که های سلطان جنگل ! چرا نعره می کشی؟ گفت؛ می خواهم حریف را بترسانم. گفتند پس چرا می لرزی؟ جواب داد، آ هی  ! که من هم  می ترسم. پرسیدند حالا چرا دمت را تکان می دهی؟ گفت؛ دنبال میانجی می گردم

 به حق که داستان معامله مارشال صاحب فهیم خان نیز درست  شبیه به قصه ای همان گرگی است که به غلط خود را سلطان جنگل می دانیست وبا قدرت نمائی های ساخته گی و مصنوعی اش حریف اش یعنی همان « قدرت اصلی پشت صحنه » را متوجه خود میسازد تا آنگاهی که « غنیمت های » به باد آورده را بر حواریون شان تقسیم میکنند ، «حقوق مسلم !!» و « سهم معین !!» جناب مارشال و نزدیکانش را نیز از نظر بدور نیاندازند .

لبرال های چپ « گلخانه ای » و کاندیدای « ریأ » ست جمهوری افغانستان :

شاید مبالغه نباشد اگر گفته شود واقعأ سناریوی  که بنام « انتخابات آزاد و دموکراتیک !!» در افغانستان به نمائیش  میگذارد  شرم انگیز است اما علاوه بر تمامی آنچه که گفته شد کسانی یا نیروهای نیز وجود دارند که نسبت به انجام و اجرای هر نوع اصلاحات بنیادی و ساختاری در جامعه ما حرف های فراوان وسوال برانگیزی  دارند از تربیون انتخاباتی « ریأ » ست جمهوری افغانستان آواز " سمفونی " صدا های رابلند میکنند که نسبت به تمامی ارزشهای مسلم و قبول شده تاریخی در جامعه فقیر و جنگ زده ما  خط بطلان می کشند ، جالب و شگفت انگیز است که  نجات ازاین وضعیت آشفته حاکم بر جامعه را بهانه قرارداده و بنام  فرقه ، ملیت و زبان و خاک و خون شریکی های ملی و تاریخی بنیاد های مستحکم تاریخ و تمدن باستانی این سرزمین را نشانه گرفته اند .اما مهمترین پرسشی که نزد تمامی آگاهان امور سیاسی بوجود آمده  این است که چگونه شد میراث داران نسلی از خشونت گرا یان قدیم  برای بیان « شعار های افراطی  و زنگ زده » دوران جنگ سرد در جهان ، زمان برگزاریی انتخابات « ریأ » ست جمهوری وتربیون مشارکت فعال دراین « انتخابات » را به مثابه تخته خیزش برای فعالیت های خویش بر گزیده اند ؟

با اندک ترین تلاش فکری درمیابیم که ا ین طیف نسبتأ بزرگی  از آدم ها و « سیا » سیون در کسوت « نیمه روشنفکری » از همان نخستین روزهای حیات طفیلی خویش که در گروه ها  و تشکیلات «سیا » سی معینی در جامعه آغازبه فعالیت  کرده اند بر مبنای یک نگارش باطل و غلط تاریخی نسبت به هستی و انسان  فقط اطلاعات و معلوماتی که از روزنامه ها و مجله های مافیائی بدست می آوردند ،و مسیر زندگی شانرا اساس گذاشته اند .و در این راه بسیاری « ســــرها بريده بيني بي جرم و جنايت * را دیده اند و خود نیز ازشرکت و سهم گیری در انجام و اجرای  آن همه فاجعه ها و دار زدنها و ویرانی ها درآمان نبوده اند .چنانچه « نیمه روشنفکر» را درادبیات معاصر« نیمه بینا » نیزمی خوانند و آنرا بیچاره و نا توان از تشخیص حوادث و بحرانات اجتماعی  به حساب می آورند،

زیرا نه کور است که عصایش را دست کسی دیگری بدهد و نه بینا ست که بتواند خطرات راه و مسیرسیاسی را که  درپیش دارند  تشخیص کند بلکه نیمه بینا است که  چشمان اش بدرستی نه می بیند ، و با گواهی تاریخ سیاسی جوامع بشر اکثر  تصادفات تاریخی و اجتماعی درتاریخ نیز با این طیف بزرگی از« نیمه بینه ها »که به حق « نیمه روشنفکران » جامعه نیز نامیده میشوند تعلق دارند .

به قول دکتر موريس dr. morise. دانشمند فرانسوي نیمه انتلکتوئل انسانی است که وجدان را از دست داده است ، بدون آنکه شعور را جانشین آن کرده باشد ، چون از تبار  « روشنفکر » است وبه دلیل فقدان شعور در حیا ت خود   با وجدان غریزش عمل نه میکند ، آدم ناقص تلقی میگردد . این انسان « نیمه روشنفکر » که نه دارای هویت فطری است و نه هم از خصلت های یک انسان منطقی برخورداراست دچار یک سراسیمه گی عمیقأ جامعه شناختی میگردد . لهذا این گروهی از نیمه روشنفکران بدون توجه به شرائط تاریخی و فرهنگی ملت ما با ارائیه برنامه های طویل وعریض تشکیلاتی که « نقل مطابق اصل است » کاپی دیگر فرهنگ ها و شرائط تاریخی سائر ملت ها تلقی میگردد .

 شگفت انگیز است که  اکثریتی از این برنامه ها و اجندا های گروهی  در مسیر حیات ملت ها پاسخ کوچکترین نیاز انسان باشنده این زمان  و در جغرافیای  معینی از آن جوامع را نداده است . لهذا مسخره ترین اجندای که بنام یک ایده آرمان خواهانه گروهې ،  از سوی برخی ازکاندیدان وابسته به  همان نسل«  نیمه روشنفکر و دلال صفت » در تاریخ کشور ما عرضه می گردد و با شرائط تاریخی و فرهنگی مردم ما کوچکترین سنخیتی را دارا نیستند همان برگه های بی مصرفی اند که بنام اجندأ و خط مشی انتخاباتی « ریأ » ست جمهوری افغانستان اعلام و بیان می گردد ، چنانچه آخیرأ رسم شده است که هرکه  کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان می شود ضمن ارائیه برنامه و خط مشی سیاسی و اقتصادی هزاران شعار دروغین و وعده های « سرِخرمن » مانند اینکه اگر من رئیس جمهور شوم آفتاب را از مغرب در می آورم هیچگونه دردی را دوا نه می کند ، زیرا آنچه که مهم است این است که ملت رشید ما بداند و بدانیم که این مقام اجرایوی روی چه « خط» ی حرکت میکند و شناگر کدامین جریان است . وهمیشه و همه جا چه جریانی را وعده می دهد و چه خطی را انتخاب می کند ؟

17 می 2009 

 

 

به بهانه ای آغازپروسه  انتخابات « ریأ » ست جمهوری افغانستان

درد، حرف نیست، درد  نام دیگر من است  !!*                             

 

گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
 درد مردم زمانه است
 مردمی که چین پوستین شان
مردمی که رنگ روی آستین شان 

 مردمی که نامهای شان
 جلد کهنه ی شناسنامه های شان
 درد می کند
 

         *    « قیصر امین پور شاعر معاصر زبان فارسی »

 

 

قسمت اول

بزرگترین و بی درد سرترین دست آورد ی از  زد وبند های سیاسی در سایهء شوم  یک دموکراسی قلابی ومصنوعی  در کشورهای عقب ماند ه منجمله افغانستان  این است که حاکمان و شبه زمامداران در جامعه  به اساس اراده ء «هرم اصلی قدرت» که طبیعی است  بیرون ودر  پشت  صحنه  بر تعویض و جابجائی مهره ها مشغول اند همچون دانه های از تسبیح یکی پی دیگری می آورند  و با دلگرمی تمام مرخص  می کنند  و به تعطیلات می فرستند  !!. در واقع آنچه که همین اکنون در جامعه ما میبینیم ، طراوش و رسوبات فعل و انفعالات فرایند « هرم قدرت اصلی و پنهانی » در جامعه ما و تاریخ خونین این سرزمین اند که  با  یک دوره  تلخ وتاریک در تاریخ کشور ما گِره خورده است . در پرتو  چنین ارزیابی و نگرش علمی به تاریخ  ،  جائی هیچگونه  تعجب نیست  که عوامل« هوشیار» و «پنهانکار» یعنی همان خناس های وسوسه افگن که بصورت آشکار و پنهان دردرون جامعه و خلق خدا وسوسه می کنند وچهره ها و جُثه های زنگ زده و شکست خورده ای را دوباره البته با رعایت نوبت وبا مختصر نقاشی و رنگ آمیزی به کمک تزریق  فقر و بیسوادی در جامعه و شعار های بلند بالا و میان تهی  از « تقدُس نمائی  » و  تظاهر بر « پاکی » و « جهاد » و « اسلام » که در جوامع فقیر و بیسواد هنوز هم خریدارانی دارند  روی ستیژ مصنوعی قدرت  در جامعه ما  به نمائیش بگذارند . چنانچه در گرما گرم تبلیغات و شعار های انتخاباتی  برخلاف انتظارو امیدواری های عمومی مردم ، جلالتمآب کرزی  رئیس جمهوری اسلامی افغانستان که بازهم وبرای دؤمین بار به فرمائیش داهیانه ای  جلالتمآب کرزی« که وی تصؤر اش را هم نه میکرد که روزی به مقام ریاست جمهوری برسد ، اکنون که به این نعمت خدا داد دست یافته است هیچگاه این کرسی راایلا دادنی نیست» ۱ ، خودرا در صف کاندیداتوران احتمالی مقام پوشالی ریأ « ست » جمهوری افغانستان قرار داد دوتن از« دشمنان خونی تا یاران گرمابه و گلستان !! »۲ خودهریک«مارشال !!» محمد فهیم معاون رئیس جمهور ووزیر دفاع حکومت های مؤقت و انتقالی افغانستان ، همچنان عبدالکریم خلیلی رهبر حزب وحدت اسلامی و معاون دوم ریاست جمهوری افغانستان  را درکسوت دستیاران اول و دوم خود معرفی نمودند. وبدین سان«  پروژه» تقسیم غنیمت ها رابه« وجه احسن !» مطابق فورمول معروف « مشارکت اقوام » به اتمام رساند . برخی از ما و از جمله صاحب همین قلم ، که از همان اوائل تأ سیس دولت مؤقت افغانستان بار ها و بارها در همان غوغای عجیب و غریبی از تقسیم ثروت ها ، فریاد زدیم ، نوشتیم و گفتیم که اگر درگذشته مسؤلیت و تکیه بر منابعی از قدرت و سیاست غرائز پنهانی شهرت طلبی و قدرت خواهی  درفرد ، فردی از  ما را بر می انگیخت  ، پس از بدست آمدن فرصت های تاریخی و چانس های طلائی برای کشورما افغانستان با ید آن همه غریزه های پلید شهرت طلبی و قدرت خواهی را در وجود مان سرکوب سازیم تا از این فرصت های زرین تاریخی که برای کمتر کشور ها و جوامع بشری  بوجود می آیند در راه احیأ و بازسازیی فرهنگ و معنویت تاریخی و ملی  ما استفاده نهائی را کسب کنیم و با نهادینه سازیی یک سیستم مالا مال ازعدالت و معنویت و پاکی و ظابطه های اخلاقی در جامعه و گزینش تمامی کادر های لازم با استفاده از  همین اسلوب  که بتوانیم  سایه ء شوم بی عدالتی ها ، تبعیض ها ی نژادی ، قومی و قبیلوی را برای همیشه از فراز تاریخ ملت ما بدور سازیم و بجای« رابطه ها ضابطه ها » را ترجیح دهیم .

 مگر با تأ سف فراوان آنچه را که در عمل به نمایش گذاشتیم نه یک شیوه ا نسانی و اسلامی بود و نه یک گفتمان برنامه ریزی شده ء درست و حسابی . بدون تردید کار ما عقب رفتن از لب بام و افتادن از آن طرف بام بود . ما می خواستیم دیکتاتوری و از نظام های فاسد ودیکتاتور  قبیلوی فاصله گرفته باشیم ، اما در عمل در دام  چنان یک «  دموکراسی ، خر و الاغ ، شور و شرین »  دچار شدیم  که نه تنها عناصر رسمأ هوادار رژیم های توتالیتار و تروریست و جنایتکار از هرنوع تعقیب در آمان ماندند بلکه در پناه این به اصطلاح دمو کراسی وارداتی آرام ، آرام برای احراز قدرت دوباره وارد میدان می شوند و اکنون بدنام ترین و آزموده شده ترین چهره ها از این قماش با اشاره مستقیم « هرم اصلی قدرت »  صدای جویدن دندان های انتقام از بیچاره گان و ستمدیده گان  را در دهلیز خونین  تاریخ میهن  ما سر می کشند ،چنانچه همه میدانیم و میدانند هر گونه تحول اجتماعی مانند زایمان بالاخره هم نوزاد و ثمره و نتیجه دارد و هم درد و فشار و کثافت . این یک حالت کاملأ طبیعی است . اما با هزارا ن درد  وتأ سف که این بالون  نازک  در تاریخ جوامع بشری نیز با ترزیق و نهادینه  سازیی فرهنگ مبتذل زر اندوزی و چانه زنی بر سر قدرت مصنوعی   چنان منفجر گردید و به گند وبویش دامن زدند که بنده گان خدا از هر تغییر و تحؤل و ثمره و نوزاد مأ یوس شوند که بصورت علنی فریاد بر آرند که " از طلا گشتن پیشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید ! " چه کسی یا کسانی "  نه میدانند که نظام سرمایه داریی حاکم بر جهان بویژه در زمان معاصر که خود را  رقیب بی همتای رهبری دنیا می شمارد پس از هر تحول مترقی و مردمی دست به کار تأ سیس و تبلیغ دار ودسته های گوناگونی اعم از مذهبی و چپ نما های  سیاسی و فکری میزند ، لهذا در پرتو چنین فعل و انفعالات ارتجاعی ترین و متحجر ترین محافل به اصطلاح بورژوازی منحط و توطئه گر در قالب مترقی ترین و خر رنگ کن ترین شعار ها و حرفها ، ترقی نمائی میکنند ، نزدیک ترین نمونه اش  انتخاب و گزینیش همین  دو تن از دستیاران و معاونان« ریأ » ست جمهوری اسلامی افغانستان است که بدون هرگونه ذهن فراموشی ،  نسل معاصر ما هنوز هم  کارنامه ها و فعالیت های تجاری نامشروع  این مافیا سالار ها را به خوبی به  یا د دارند ومی بینند که چگونه این « مردان خدا! » و همکاران « چپ نمایی » آنها از قصرهای مرمرین و با شکوه شان  که درقلب جامعه فقیرما  با عرق و خون برده گان و ستمدیده گان میهن ما اعمار  شده است  بیرون می آمدند و به شکار انسان و تمامی « بود و نابود اش» می رفتند . فراموش نکرده ایم همان روزی که جلالتمآ ب کرزی بصورت فورمولیته در« کمسیون انتصابات نه  انتخابات» غرض ثبت نام کاندیدا توری خود حضور یافت و دو تن از چهره های شناخته شده و بی مصرفی  را ازگوشه ء زباله دان بیرون آورد و به عنوان دستیاران خود معرفی کرد  بر حقانیت استنباط و تحلیل مان از حوادث در جامعه نیز پی بردیم که چگونه از آغاز فریاد می زدیم و زمامداران جامعه را به عبرت گرفتن از درس تاریخ فرامی خواندیم که فرصت های  بی نظیر تاریخی را که پس از سال ها جنگ و خونریزی به چنگ مردم افغانستان  درآمده است نباید با گماشتن سمارق گونه ترین وبی کفایت ترین  چهره ها که « تمامی  جهان بینی شان در شکم و بینی شان! » خلاصه می گردد ضائع ساخت . و فریاد میزدیم که اگر از کاپی سازی در حوزه ساختار اجتماعی و سیاسی جامعه افغانی بویژه پروژه ملت سازی  جلوگیری نکنیم روز گاری مجبور خواهیم شد برای اقناع مردم و پر ساختن فاصله های طبقاتی میان اقشار گوناگون جامعه به ابزار مبهم و آزموده شده که بیشتر برای روزگذرانی بکار گرفته می شوند متوصل شویم .  چنین این است که نسل معاصرما حتی آئنده گان جامعه وملت ما  به مجازات پوچ وبی معنای « سیزیف sezefe » محکوم گشته است که به قول« آ لبر کامو » نویسنده و فلیسوف معروف افریقائی الاصل فرانسوی که داستان  « سیزیف sezefe»  را اینگونه  نوشته اند :

 خدايان سيزيف رامحکوم کرده بودند که دائما سنگی را به بالاي کوهی بغلتاند، تا جائی که سنگ بخاطر وزنش به پايين می افتاد و « سیزیف sezefe» مجبور بود آن سنگ را دوباره بلند کند و این که « سیزیف sezefe»  محکوم به مجازات بیهوده  شده بود در این دائره معیوب به گردش می پرداخت . نسل کنونی ما بخوبی درک میکنند و درهمان نخستین جرقه های نفوذ سیستم مصرفی سرمایه داری یعنی سیستم اقتصاد بازار آزاد  نیز که با  شیوه نا عادلانه و حاکم  مافیائی بر کشور افغانستان  که با تأ سیس نخستین دولت مؤقت در کشور پایه گذاری گردید میدانیستند که همیشه باید برای مصرف های گذشته شان آئنده خویش را  بفروشند ، آئنده فروشی برای تأ مین نیازهای تحمیلی بدون آنکه قدرت خرید را داشته باشند بدون شک در جامعه شناسی نوین « برده گی جدید ی » است که مفهوم « آزادی برده گان » را القأ می کنند . یعنی عصری که در نظام زندگی مصرفی ، برده گان خود را آزادانه به اربابان می فروشند و ازهمه  جالبتر آنجاست که همین  برده گانِ ِ از  غرائز و شهوات با التماس و زاری برای کسب یک مؤقیعیت پر در آمد تری دربخشی از سیستم مافیائی خود را پیش فروش میکنند . درچنین زمینه ای و زمانی و با توجه با چنین سرنوشتی ، انسان را و روشنفکرانی را که چراغ راه ملتها اند  با چسپیدن به  هویت های  قومی و تعصبات زبانی و  قبیلوی قربانی خویش می سازند .

لهذا با کمترین تفکری میتوان دانیست که « قناعت و پارسائی و سرکوب غریزه های از قدرت خواهی و شهرت طلبی » تا کجا عمیق ، انسانی و آزادی بخش است ؛ بویژه آنگاهی که زندگی و مسؤلیت یک روشنفکر ، یک انسان متعهد و یک رهبر فکری و اجتماعی و یک مجاهد راه عقیده و مردم مطرح است ، قناعت وپارسائی ، تقوی سیاسی و اجتماعی دیگر تنها یک فضیلت فردی و اخلاقی نیست بلکه  ضامن پیروزی او ، انجام رسالت وی ، و شرط لازم وضروری زندگی پرمسؤلیت  او و « بیمه کننده » انسان ماندن و وفادار ماندن و مقاؤمت کردن و نه لغزیدن و به فروش نه رفتن او و داعیه ء او  بحساب می آید  . یک انسان مسؤل در برابر جامعه و متعهد رسالتی برای مردم و مجاهد راه یک عقیده انسانی باید زندگی فردی اش را دائم بر دو اصل مهم استوار کند ، اول باید نداشته باشد تا برای "حفظ اش" محافظه کاری نکند  ؛ دوم : باید " نخواسته باشد " تا برای کسبش به معامله نپردازد . که اینگونه قناعت و پارسائی بزرگترین پشتوانه استقلال ، آزادگی و دلیری و پایداری اوست و این نوع خصوصیات را متفکران و نویسنده گان معاصر « زهد انقلابی » می نامند .مگر مردم ما و نسل حاضر می دانند و درک میکنند که اکثر یتی  از این حضرات که  گروه ، گروه ،  وارد میدان معرکه انتخاباتی میشوند از جنس بدل و داغمه ای همین  نظام مافیائی  اند که  از اداره و براه اندازیی  یک مغازه و رستورانت هم عاجز اند  مگر بر مصداق این  ضرب المثل معروف که « پهلوان  زنده خوش است » بی آنکه بدانند بخاطر چه و چه مقصد و مرامی آورده شده اند یکباره خود را در میان گروه کثیری از روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات می یابند که گویا به قول معروف « علی آباد هم  شهر است » وبا اسم کوچک  شان چند لقب دیگرمصنوعی  هم اضافه میشود .

حقیقت این است که تکرار سناریو های قدیم با این همه شدت و شلوغی قضیه را از اول مشکو ک می سازد ، زیرا بحث بر سر این نیست که گویا اوضاع عمومی  افغانستان تار وتاریک نیست و کارد به استخوان مردم  نرسیده است حتی  هواداران  سینه چاک و حامیان  افراطی نظام حاکم بر سرنوشت افغانستان نیز نه میتوانند اوضاع درد ناک جامعه و کشور را با شعار های دروغین و فریبنده خویش توجیه کنند ، اما سوال اساسی که نزد همه اهالی سیاست و مطبوعات مطرح است با این مقدمه آغاز می گردد که چرا وچگونه  برخی از« فعالان متملق» و« قاب چینان مخلص وساده اندیش  » دربار عالیه « ریأ » ست جمهوری افغانستان سیاست « گام به گام به عقب!! »راکه برخاسته ازهمان

سیا ست معروف « چانه وفشار! » نظام حاکم بر افغانستان می باشد ،  در دستور کار خویش قرار داده اند ؟

وقتی آقای کرزی به عنوان نخستین رئیس دولت مؤ قت منصوب شد گفتیم چاره ای نیست باید تحمل کرد ؛ وقتی همین  مارشال فهیم که همین دو سه روز قبل از  سوی  حضرت رئیس جمهورکرزی بحیث معاون اول تیم اش نامزد گردید و همین « تاج سر و گل سرسبد !!» مقاؤمت مردم چند ماه قبل برپرده تلویزیونی حاضر شد و خود را یگانه قهرمان و فاتح معرکه و جهاد  خواند !!، ۳ بصورت آشکارا اعلام کرد که پس از حکومت مؤقت و دوره انتقالی بویژه آنگاهی که جناب مارشال صاحب  فهیم خان از سمت دستیاری اول و مقام پوشالی وزارت دفاع برکنار گردید و به زعم وی فصل حذف نیروهای  مجاهدین آغاز یافت گویا تمامی  دنیا « کُن فیکُون شده » است  ، اکثر قلم بدستان بویژه کسانی که رنج های غربت و هجرت را چشیده بودند و گام به گام آزادی خواهان و مجاهدان به جهاد فی سبیل الله  پرداخته بودند بخاطر اثبات حق و حقیقت گفتند و گفتیم که چه کسی میتواند حضرت رئیس جمهورکرزی راازصف و صنف  مجاهدین جدا سازد  ؟ شاید با قرئت وبرداشت  برخی از معتادان به ثروت و قدرتِ آمیخته با غرائز شهرت طلبی که در دلهای شان نگه داشته اند بسیاری از  مفاهیم روشن و انسان سازی چون « جهاد » و« اسلام » و « مردم سالاری »و « دموکراسی » را به مثابه شمشیر های برهنه و ناپاکی  که گلون ستمدیده گان و بیچاره گان را می بُرند بکار گیرند . ویاهم در اوج بحرانات روحی وروانی مفاهیم والای از معنویت و صداقت را ، به مثابه  پوشش محکم و وثیقه شرعی برای مشروعیت بخشیدن به هزاران نوعی ازدزدی ها و  غارتگریها ی خویش به معامله گذارند . اما هیچگاه نمیتوان شک کرد که آقای کرزی در اوج جوانی که مشغول تحصیلاتش دریکی از دانشگاه های  کشور هند بود در همان سال های اول جهاد با صفوف مجاهدین پیوست   البته مغالطه ای اساسی که در طول وعرض تاریخ اسلام بوجود آمده این است که مفهوم « جهاد » با معنا و مفهوم « هجرت » در اندیشه اسلامی لازم و ملزوم یکدیگر تلقی شده اند درحالیکه « جهاد » در اسلام یک عملیه دائم فعال درسیر تاریخی ملت ها ی مسلمان است که انسان را به عنوان یک  موجود آگاه و مسؤل  ، در برابر خطرات و دیگر گونی های بیرونی بیمه و محافظت میکند .روی همین دلیل نیز مبارزه و مجادله  با  « نفس اماره» که مرکز تجمع غرائز پلید ی در وجود انسان محسوب میشود در قاموس اسلامی « جهاد اکبر » نامیده شده است . به نظرمن واژه « جهاد » یکی از مظلومترین واژه های است که تا اکنون سرزبان های مسلمانان بوده است . زیرا مفهوم و معنای اصلی آن که « تلاش و جد وجهد » بوده به غلط و درامتداد یک تاریخ  نسبتأ طویلی از زندگی بشردرجهان  مرادف با آدم کُشی و نسل کشُی بیگناهان و درمانده گان بکار رفته است . بدون شک که مفهوم اصلی جهاد به مثابه طرح مسؤلیت یک  روشنفکر  متعهد است که در یک کلیمه « جهاد » انتقال  تضاد های اجتماعی و تضاد های دیالیکتیکی از بطن جامعه و از متن روابط اجتماعی ، به خود آگاهی جامعه است . انتقال و حل اساسی  تضاد ها اجتماعی از میان جامعه به درون انسان ، عمل مجاهدانه ای از یک روشنفکرمتعهد و آرمانی است،  وبه اساس این فرمان خداوند که « ان الله لایغیرما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » تعهد روشنفکرانه اش را در جامعه به انجام میرسانند .

تلقی« تراژد یک» و غم انگیز  از مفهوم " جهاد " آن گاه به مشاهده  می رسد که اصل« مدارا »یا (Tolerance ) درست در مقابل « جهاد » با این تلقی که گویا « جهاد » اِعمال خشونت ، زور و اجبار فزیکی برای تحمیل اراده خود بر دیگران است ،  بکار گرفته میشود در حالیکه مدارا و خشونت ، مشمول دورانهای مختلف است یعنی مفاهیم و مصا دق خشونت ، در فرآیند تاریخی و اجتماعی قبظ و بسط پیدا میکند ، آنچه دیروز مدارا تصؤر می شد ممکن است فردا و پس فردا ها به عکس خود تبدیل شود ، روی همین دلیل ، لازم است به مدارا گری و خشونت زدائی ، نه به عنوان یک امر ثابت و غیر پویا ، بلکه به مثابه یک پروژه تاریخ و یک فرآیند روبه تحول در ادراک بشر دید . این بدان معنی است که اگر گروهی با هویت مشخص نسبت مخا لف خود مدارا و تساهل را برسمیت نشناسد و خود را در هر صورت یک حقیقت مطلق دانند که برای تحقق آن می بایستی به تکلیف و تلاش برای یافتن حق و حقیقت عمل کند که عمل به چنین مسؤلیت تاریخی و اجتماعی شامل بسته ای است که بنام « جهاد وتلاش  » در راه خدا نامیده میشود و عمل به آن در تمامی مسیر حیات بشری « در سکون و در هجرت » ساقط نه می شود  . در راستای این گونه  معامله گریهای معلوم و پنهان در بازار مکاره سیاست جامعه ما  ،  هر آدم عاقل و بالغی از دنیای سیاست که اخبار و گزارشهای مربوط به تحولات افغانستان همین چند سال قبل  را مرور کرده باشند بخوبی  هوشدار های مارشال صاحب فهیم خان را  با این استدلال که گویا از وقتی که به قول مارشال صاحب مجاهدین از صحنه کنار زده شده اند تراژیدیی مردم افغانستان آغازیده شده است !!. به یاد دارند و میدانند که شاید هیچ جمله ای درباره « جهاد ومجاهدین » به اندازه ای این توصیف رندانه ای از مارشال صاحب نزد هردو گروه «دوستان خوشباور» و «حریفان معامله گر» وی  مسرت آور و درعین حال  تخدیر کننده  نباشد زیرا همه میدانیستند واکنون نیز  میدانند که هدف و مقصد مارشال از این گونه اظهارات متوجه ساختن اهرم ها و محور های  اصلی قدرت که در عقب صحنه «مدیریت بحران» را بر عهده دارند در راستای مشارکت درآخرین  غنیمت ها ی  باقی مانده بوده میدان معرکه بوده  است وبس .

 

10-05-2009

۱ : از اظهارات آقای کرزی در جمعی از محصلین

۲ : یک ضرب المثل معروف زبان فارسی  که میان مردم ایران بیشتر رواج دارد  .

۳ : گفتگوی مارشال فهیم با تلویزیون جهانی آریانا

 

 

 


بالا
 
بازگشت