جاویدفرهاد
نگرشی بر مسألهی ملیگرایی درافغانستان
مساله"ملیگرایی"، به دلیل نداشتن تعریف جامع، دقیق و روشن در جامعهی ما، دچار ابهام و پیچیدگیهای زیاد است. این پیچیدگی و ابهام، ناشی از نبود تعریف روشن است؛ زیرا ما هنوز به طور فراگیر و سامانمند، تجربههای ملیگرایی را در مورد ملت شدن نداریم و برخوردهای ما به لحاظ ماهوی و تجربی با این مقوله، بیشتر، احساساتی، شعاری و غیرعقلانی است.
ملیگرایی چیست؟:
ملیگرایی، ارزش برخاسته از متن ملت است. ملت مجموعهای از مردم ، اقوام مختلف و تبارهای گوناگون است که در محیط جغرافیایی مشخصی زندگی میکنند و فرآوردههای کار فرهنگی و تمدنیشان، محصولیست مشترک.
درمورد چیزی که بسیاریها در بحث مسأله ملت از دید شؤونیستی به خطا میروند، تصور ساختن فرهنگها و تمدن ها توسط یک ملیت، قوم یا تبار خاص است.درهیچ نقطه ی جغرافیایی مشخص،فرآورده های فرهنگی وتمدنی ،محصول کارملیت یاتبارخاصی نبوده است. هند، با وجود داشتن جمعیت فراوان، کشوریست که محصولات فرهنگی و صنعتی آن حاصل کار مشترک ملیتها و اقوام گوناگون است وتمام محصولات آن در زیرمجموعهای به نام "محصول ملی"تولید و ارائه میشود.
میخواهم به گونهی ساده بیان کنم که هیچ ارزشی به لحاظ ساختاری (چه فرهنگی و چه تمدنی) منوط به یک قوم، ملیت ویا تبار خاصی نیست، بل همه ای انسانها بدون توجه به گرایشهای قومی، زبانی، دینی و تباری در ساختن فرهنگها و تمدنهای جغرافیایی سهم همگون – و تا حدی همسان – دارند.
عدم توجه به گرایشهای قومی، زبانی، دینی و تباری در ساختن فرهنگ و تمدن، به معنی نادیده گرفتن ارزشها فی نفسهی آنها نیست، بلکه به باور بیشتر ملیگرایان، مجموعهای این ارزشهای فینفسه در وجود اقوام، زبانها ادیان و تبارها سبب شده که انسانها محصول مشترک فرهنگی و تمدنیشان را در جغرافیای مشخصی زیر نام ارزشهای مشترک ملی ارائه کنند و هیچ قوم یا تباری تصور منحصر به فرد را در ساختن فرهنگ و تمدن جغرافیایی به گونهی شؤونیزه شدهی آن، مطرح نسازد.
ملیگرایی مقولهی منحصر به فرد، قوم یا تبار خاصی نیست. در کشورهای پیش رفته، با توجه به مسألهی "جهانی شدن" اکنون بحث و گرایش دربارهی این مقوله رنگ باخته است و به جای آن، ارزشهای قبول شده و معیاری انسان به حیث "شهروند جهانی" مطرح است. با آن که از مسأله "جهانی شدن" در برخی از ساز و کارهای سیاسی در کشورهای پیشرفته نیز به حیث ابزاری برای عملیسازی استبداد و مستعمره کردن کشورهای جهان سوم استفاده میشود؛ اما فرهنگ "جهانی شدن" در بستر مفهومی آن – تا جایی –درآن کشورها مورد پذیرش قرار گرفته است.
چالشهای ملیگرایی در افغانستان:
افغانستان به لحاظ ساختار قومی، کشوریست متشکل از اقوام مختلف با زبانهای متعدد و ارزشهای متعلق به این اقوام و ملیتها. تنوع فرهنگ در زبان و گرایشهای شؤونیستی در چند دههی اخیر از مواردیست که در بیشتر عرصهها، نمیتوان واقعیت حضور آن را انکار کرد.
گرایشهای تباری و برتریجوییهای قومی – و حتا زبانی – زیر نام "ملیگرایی" (تأمین وحدت ملی) از آسیبهای عمدهای است که اگر مهار نشود، رفته رفته،مانند موریانه بدنهی اصلی همزیستی مردم را میخورد. بیشتر سیاسیون نیز برای گرم نگه داشتن بازار رقابتهای سیاسیشان، از این ابزار استفاده میکنند و این کنشهای عمدی، سبب بروز واکنشهای منفی در این زمینه میشود.
ملیگرایی چگونه شکل می گیرد؟:
ملیگرایی واقعی زمانی میتواند در افغانستان شکل بگیرد که نخست از همه، ما دریافت نادرست خود را از این مسأله عوض کنیم. ملیگرایی- همان سانی که در بحث پیش به آن اشاره شد - ارزش مجموعی است که همه ای اقوام، ملیتها و تبارهای گوناگون در یک جغرافیای معین در ایجاد و نهادینهسازی آن حق مساوی و اشتراک جمعی دارند. ارزشهای ملی برخاسته از بستر ملت، ارزشهای منحصر به طیف یا تبار خاصی نیست. در ایجاد و از بین بردن ارزشهای ملی، سهم همه مردم مساویست. هیچ ارزشی، ارزش انحصاری نیست، همه ای ارزشها مال مردم است.
فرهنگ پذیرش ملیگرایی زمانی میتواند ایجاد شود که ما تصورات و دریافتهای غیرعقلانی در درک ارزشها را کنار بگذاریم و از سیطرهجوییهای شؤونیستی که خاستگاه آن جهل و بریدن از عقلانیت است، بپرهیزیم.
برای ایجاد زمینههای پذیرش فرهنگ ملیگرایی، باید تعریف جامع، دقیق و فراگیر از ملت و مقولهی ملیگرایی داشته باشیم وفضارا برای ارائه بحثهای آسیبشناسانه باز کنیم و با نقد دقیق، مقولههای ملت، ملیگرایی و ارزشهای ملی را کالبدشگافی نماییم.
ملیگرایی با آن که از چشمانداز مسایل اجتماعی، مفهوم" دلخوشکنک" و زیبایی است؛ اما برخورد سیاسی با آن در افغانستان، چهرهی دیگری به او داده است. نگاه بیشتر سیاسیون در افغانستان در مورد مسألهی ملیگرایی، نگاه ابزاری و شعاری است وهیچ سیاستمداری در برخورد با این مقوله، واقعبین و صادق نبوده است.
برخوردهای سیاسی در مورد مسألهی ملیگرایی درافغانستان، یابا اعمال سیطرهجویی قومی، نژادی و زبانی همراه بوده و یا هم برای فریب و مشتعل ساختن احساسات آدمهای چشم و گوش بسته از آن استفاده شده است.
ملیگرایی زمانی میتواند شکل گیرد که به نقد آسیبهای آن چه که به عنوان ملیگرایی (و در اصل سیطرهجویی و استبداد) به ما تأکید شده، بپردازیم.
جامعهی ما جامعهی بسته است؛ و از این رو برداشتها و دریافتهای ما از مفاهیم و مقولههای جاری در جامعه نیز محدود و بسته است. اساسیترین مشکل ما این است که از درون این جامعه ی بسته به مفاهیم گسترده و کلان نگاه میکنیم و هیچ گاهی هم تجربهی نگاه کردن از بیرون به درون را، نداشتهایم.
با توجه به این محدودیتها، نگاه ما به مفاهیم ملت، ملیگرایی و ارزشهای ملی نیز، نگاه بسته از درون به این مسایل بوده است. برای رسیدن به ملیگرایی واقعی، باید تعلقات شوونیستی را کنار بگذاریم و احساس مشترک خود را برای ایجاد زمینههای همگرایی بیشتر سازیم تا به فرهنگ پذیرش ملیگرایی به حیث مجموعهی کل، عادت کنیم.