به نام آن که جان را فکرت آموخت
عبدالسمیع رفیع صافی
سخنی چند پیرامون نشست افغان های مهاجر در مسکو
پس از هفتم ثور 1357 خورشیدی، تعداد کثیری از افغان ها، براي اين که آزار و اذيت بيشتري را به لحاظ داشتن عقاید و اندیشه ی مخالف با نظام حاکم، متحمل نشوند، از افغانستان مهاجرت کردند.
پیکارگران و مبارزان راه آزادی و اسلام در این سه دهه، چه در داخل و چه در خارج از افغانستان، خود را ستمدیدگانی می پنداشتند و در برابر دولت وقت افغانستان، قد برافراشته بودند. وقتی طبقه ی برای رهایی خود از استیلا و اسارت می جنگد، ایمان دارد که برای آزادی بشر به طور اعم تلاش می کند و بدین سبب می تواند به آرمانی متوسل شود، به آرزوی آزادیی که در سینه ی همه ی ستمدیدگان ریشه دارد. اما در این نبرد طولانی و تقریبأ مداوم که به قیمت جان میلیون ها انسان تمام شد و نصف ملت افغانستان را به مهاجرت واداشت، زمانی که این گروه ها پیروز گشتند و امتیازات جدیدی را به دست آوردند، با دشمنان آزادی و بشریت همراه شدند و در حق ملت خود جفا کردند. در مجموع میتوان چنین خلاصه کرد که، از همان هفتم ثور 1357 تا امروز، آب در روده ی ملت بدبخت و ستمدیده ی افغان گرم نیامده. هر دو جناح، بسان مدعیان فضل و کمال، با آن که سخنان جذاب و دلنشین می گفتند و می گویند، ولی از نظر عملی اشخاصی ضعیف اند. در کلام و شعار، گوی سبقت از همگان می ربایند، اما در عمل صالح و تعهدات اخلاقی، حالی نومیدکننده دارند. به هر صورت، و اما در مورد گردهمایی که من نیز در آن دعوت شده بودم، گزارش می دهم:
همه می دانند که بیشتر از چهار میلیون افغان امروز در تمام نقاط جهان مهاجر اند و بیشترین آن ها در کشور ایران و پاکستان به سر می برند.
ما، در ملاقات بسیار ارزنده ای که با یک نهاد جامعه ی مدنی در مسکو، زیر نام « دنیای روسیه» داشتیم، صحبت بسیار مفصل و آموزنده از دو مسئوولین این نهاد را که از تجارب گذشته ی کشور شان در مورد زبان و فرهنگ حکایت می کرد، استماع نمودیم. معاون این نهاد، از اشتباهات در گذشته یاد نمود که اتحاد شوروی با آن های که به عنوان مهاجر ترک وطن کرده بودند، هیچ نوع رابطه ی نداشت و حتی از آن ها به عنوان دشمنان اتحاد شوروی نام برده می شد و چنین استنباط می گردید که گوییا ایشان در کشور های سرمایداری مدغم گردیده اند.
پس از انهدام کمونیزم و فروپاشی اتحاد شوروی، تحولات و بازنگری در عرصه های سیاسی، اقصادی و فرهنگی، باعث یک سلسله تغیرات در افکار و برنامه ریزی کشور روسیه گردید. از جمله، برخورد کشور روسیه با مهاجرین روس در کشور های دیگر است که دولت در زمینه ی احیای زبان و فرهنگ خود، کار های بسیار مفید و ماندگار را سر دست گرفته است. در مورد گسترش و احیای زبان و فرهنگ روس و برنامه های عملی آن، خانم « ایلینا ارکیپووا» که آمریت پروژه های به خصوص در عرصه ی زبان و فرهنگ را به عهده داشت، چنین گزارشی را در مورد حراست و نگهداری و توسعه ی زبان و فرهنگ فدراسیون روسیه ارائه نمود:
· فراگیری زبان و گسترش فرهنگ روس، به اطفال، توسط کتاب های مفید و خواندنی با میتود های جدید و جالب.
· تهیه ی نوار های کارتونی به شکل دی وی دی ها به اطفال.
· تهیه و چاپ کتاب های متعدد از آثار باستانی، طبیعت و افتخارات فرهنگی کشور روسیه.
· تجلیل از مشاهیر و دانشمندان بزرگ کشور روسیه در عرصه های علوم مختلف از قبیل: فرهنگ و ادبیات، فلسفه، سیاست و ساینس.
· تهیه ی نوار های تصویری از زندگیی مشاهیر و دانشمندان روس.
· چاپ و نشر کتب در عرصه های ادبیات، فلسفه، تاریخ و علوم دیگر جهت ارتقا و ماندگار ساختن زبان و فرهنگ روس.
· ایجاد کورس های زبان روسی و نمایشگاه های فرهنگی در خارج از روسیه.
خانم «ایلینا ارکیپووا»به سخنان خود ادامه داده گفت: ما، در نهایت تلاش می کنیم تا روابط خود را با مهاجرین روسیه در سرتاسر جهان مستحکم و استوار نگه بداریم. به این امید که آن ها و فرزندان شان، زبان و فرهنگ خود را در هرجا که زندگی می کنند با خود داشته باشند و به اصالت زبان و فرهنگ خود بیاندیشند، و در هرجا که بسر می برند، ممثل و مرجع خوب از زبان و فرهنگ اصیل خود باشند. ما در این امر مهم، گام های تازه را برداشته ایم و میدانیم که با دشواری ها مواجه استیم، ولی به ارزش و ماهیت کار خود معتقدیم.
این نهاد اجتماعی، فعالیت مستقل داشته وابسته به هیچ ارگان دولتی نمی باشد.
بعد از ختم سخنان خانم «ایلینا ارکیپووا»، به هر یک از اعضای کنفرانس موقع داده شد تا در این زمینه سخن بگوید. من به نوبه ی خود چند کلمه در مورد اهمیت و زنده نگه داشتن فرهنگ و تبادل فرهنگ ها، سخنانی در خور مجلس و موضوع گفته، از هیأت محترمی که از افغانستان تشریف آورده بودند، تمنا کردم تا سخنان این دو مسئوولین دلسوز و صادق به وطن و فرهنگ شان را به مقامات وزارت فرهنگ و معارف افغانستان بدون کم و کاست وسیله شوند.
با توجه به اهمیت زبان و فرهنگ، باید اذعان بدارم که صحبت این دو شخصیت فرهنگی روسیه، نهایت آموزنده بود و هر ملتی که به این سرنوشت مبتلا است و مهاجرین در کشور های دیگر دارد، لازم است از چنین تجریبات سود مند استفاده کند.
روابط مهاجرین با سفارت خانه ها:
مهاجرین افغان، هیچ نوع رابطه ی با سفارت خود ندارند و سفارت هم هیچ برنامه ی با افغان ها نداشته و ندارد. رابطه ها در حد معضلات قونسلگری با افغان های که پاسپورت افغانی دارند، میباشد. در مجموع، برنامه های علمی، ادبی و فرهنگی به پدیده های کاملأ ناشناخته مبدل شده اند، در حالی که سفارت های افغانستان در چنین مقطع زمانی، تنها میتوانند با این گونه برنامه ها، افغان های که پاسپورت افغانی ندارند را، جذب نموده، رابطه ی آن ها را با دولت افغانستان استوار نمایند. در این صورت، می توان از نیروی فکری ، معنوی و مادی آن ها به نفع افغانستان سود برد.
فقدان برنامه های ملی:
دولت مردان افغانستان، برنامه های ملی برای ملت روی دست ندارند و در تلاش اند تا برای بقای خود، گروه های مختلف بدنام را به قدرت برسانند و از آن ها به نفع خود سود ببرند. بدین ملحوظ، مردم در داخل افغانستان نسبت به دولت بی اعتماد اند، و در خارج از افغانستان، مهاجرین افغان نیز نسبت به سفارت خود بی اعتماد شده اند.
موضوع بحث در این کنفرانس:
در کنفرانس بین المللی، تحت نام « صلح و ثبات در افغانستان» که به تاریخ 30 جولای، از طرف « مرکز مطالعات افغانستان معاصر» به ابتکار آقایان محترم عمر نثار و اختر محمد صافی، راه اندازی شده بود، در آن نمایندگانی از کشور های اروپا، امریکا و آسیای میانه اشتراک ورزیده بودند.
در این نشست، بحث های در مورد نقش، جایگاه و موثریت مهاجرین زیر نام «لابیزم» و یا «لابی» بودن آن ها مطرح گردید، از قبیل: آیا مهاجرین افغان توانایی آن را دارند که به عنوان یک «لابی» در کشور های که زیست می کنند، برای منافع کشور شان نقشی مفید و موثر را ایفا کنند؟
در این کنفرانس، دوستان در مورد لابی بودن یهودیان صحبت های کردند، از قبیل این که: مهاجرین شان در تمام نقاط دنیا به نفع اسراییل تلاش می کنند، در کشور های مقتدر، مثل امریکا، لابیی صهیونیست ها از نفوذ چشمگیری برخوردار بوده، در تعین رئیس جمهور و انتخاب سناتورران نقش موثر را اجرا می کنند، برای حفظ و منافع کشور شان، از همه قدرت ها تعهد می گیرند و غیره و غیره......
تحقیقات علمی نشان داده است که، صهیونیست ها سعی دارند تا با دعوت از متفکران، استادان و متخصصین یهودی سایر کشور ها، ولو به طور موقت، افکار علمی مدرن، طرح ها و اختراعات این قبیل افراد، به منظور تقویت نیروی فکری و تربیت کارشناس، به داخل اسراییل منتقل گردد.
اگر طرز تفکر صهیونیست ها را موشگافی کنیم با یک مقایسه با خود به این نتیجه می رسیم که:
روابط کشور های همسایه با مهاجرین شان:
کشور های که مهاجر دارند، برای آن ها برنامه های بسیار مفصل روی دست گرفته شده که پیگیر به آن عمل می شود. مهاجرین در ساختار و تشکیلات و پیشبرد کار ها در عرصه های سیاست، اقتصاد، فرهنگ و و روابط اجتماعی با کشور خود در تماس اند و تلاش می ورزند تا رابطه های بسیار مفید و موثر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور خود را با کشوری که در آن زیست می کنند، قایم نموده، به کشور خود مثمر واقع شوند. دولت های شان به اهمیت «لابی» بودن مهاجرین خود پی برده اند.
مهاجرین کشور های دیگر، در مورد وطن شان می اندیشند و وابستگی ملی به فرهنگ و به یک کشور واحد را در ذهن خود می پرورانند، و دولت های آن ها نیز نیاز خود را به نیروی فکری و معنوی و مادی مهاجرین خود صریحأ ابراز می کنند.
کشور های همسایه ی ما، مثل ایران و پاکستان به اهمیت «لابی» بودن مهاجرین خود ملتفت شده، زمینه ی هر نوع ارتباط و تماس را با آن ها فراهم ساخته اند. این دو کشور، پیشرفت های قابل وصفی را در تمام عرصه ها، در این اواخر نصیب شده اند.
پاکستان، پیشرفت تکنالوژی اتومی خود و در مجموع در بیشترین عرصه ها را، مدیون مهاجرین خود می داند، یکی از این مهاجرین، عبدالقدیر خان، پدر بم اتومی پاکستان است. وی، در مهاجرت به پاکستان می اندیشید و این آرزو را که روزی کشورش به یک قدرت اتومی مبدل می گردد، در دل و دماغ خود می پرورانید.
کشور ایران، بعد از انقلاب اسلامی، به ایرانی های مهاجر به دیده ی تحقیر می نگریست و حتی آن ها را دشمن ایران و انقلاب اسلامی خطاب می کرد، ولی با گذشت زمان، دولت ایران به اهمیت لابی بودن آن ها ملتفت شد و امروز مهاجرین شان در تمام عرصه ها، نقش شایانی را ایفا می کنند و عملأ در تمام فعالیت ها و پیشرفت های کشور شان سهیم اند. ما شاهد انتخابات در ایران استیم که مهاجرین شان با شور و شوق و اشتیاق به سوی صندوق های رأی رفته کاندید مورد نظر خود را انتخاب کردند، و ما به دلیل این که بودجه برای این امر مهم و سرنوشت ساز نداریم، از این حق محروم شدیم. این دلیل تا چه حد از تصور و عقل بدور است، همه می دانند و نیاز به شرح ندارد، هم چنان، این را هم مهاجرین افغان می دانند که چرا از حق رأی محروم شدند. حق رأی را از مهاجرین گرفتند، مگر حق تفکر را هیچ قدرتی نمی تواند از آن ها بگیرد.
اهمیت و ارزیابی کنفرانس مسکو:
اکنون بجاست بر مبنای تحلیل کوتاهی که از معنای لابیزم و لابی بودن مهاجرین عرضه شد، از نتایجی در این مورد خلاصه ای به دست دهیم:
نکات قابل اهمیت در این کنفرانس:
در این کنفرانس، از صاحب نظرانی که در این زمینه دعوت شده بود، موضوع «صلح و ثبات» و لابی بودن مهاجرین افغان را از زوایای گوناگون مورد ارزیابی قرار دادند.
در مجموع، ساختار و محتوای سخنان اشتراک کنندگان، با وصف این که از طیف های مختلف، دارای ذوق و سلیقه های فکری متفاوت بودند، بر مبنای یک تفکر ملی و هسته ی بحث این کنفرانس می چرخید. شیوه ی ارائه و پاسخ گویی به پرسش های حضار، در یک فضای کاملأ صمیمی و دیموکراتیک و با رأی گیری به پایان رسید.
در ختم کنفرانس، قطعنامه ی به تصویب رسید که نکاتی چند از آن را در این جا درج می کنم:
تجمعی که در ماسکو کارش را به پایان می رساند، امکانات ایجاد یک نهاد فعال و دایمی مدنی را که در سطح جهانی فعالیت داشته باشد بررسی می نماید. این نهاد (سازمان) می تواند بنام مرکز بین المللی تجمع افغان ها مسمی گردد. یعنی سازمانی که در آن عمدتأ افغان های خارج از کشور گردهم خواهند آمد و وظیفه خواهند داشت تا به اهداف ذیل دست یابند:
در پایان، با ابراز سپاس و قدردانی و با تقدیم خالصانه ترین تشکرات قلبی در مقابل این همه بزرگواری و همیاری این دو عزیز، جناب عمر نثار و اختر محمد صافی، که بنای « مرکز بین المللی تجمع افغان ها» را نهایت متین و صادقانه گذاشته، زمینه ی سود بردن جهت منافع کشور و صلح و ثبات در افغانستان را سبب شدند.
با عرض حرمت، عبدالسمیع رفیع صافی ـ جرمنی ـ ماه اگست سال 2009