زردادی
سروده های بهاری :
سال نو 1388 را بتمام هموطنانم تبریک میگویم!
لاله ی وحشی
نمیدانم چه تأثیری براعضایم بهار آرد
که پرزه پرزهء این کهنه ماشین را بکار آرد
نمیدانم کدامین معجزه باد صبا دارد
که شاخه شاخهء این بید مجنون را ببار آرد
گمانم سیر باد صبح از سمت جنوب آید
که بویی درمشام از کابل وازقندهار آرد
هرآنچه میبرد ازکف مرا دیدار اغیاران
دوچندان درکفم فکر وخیال روی یار آرد
همان یاریکه درهرفصل با یک جلوه درگلشن
هزاران بلبل وپروانه را بی اختیار آرد
گلابی گونه ها در منظرسبز شرر زایش
عقیق ولعل ومرجان را به هدیه بیشمارآرد
نگاه نرگس ولاله ،زبان سوسن وسنبل
شمیم مرسل ومریم چه مستی وخمار آرد!!
شگوفه کردن سیب وگل افشان گشتن آلو
بناله بلبل بیچاره ، در زاری هزار آرد
چکاوک برفرازسر سرود مست میخواند
کبوتر زاغ را دررقص ودربوس وکنارآرد
خرام کبک صحرایی خروش زری وقمری
دوباز ابلق دل را به تصمیم شکار آرد
نمیدانم که( زردادی) تورا یک لالهء وحشی
که از لطف ومحبت برسرسنگ مزار آرد؟!
نوروز میرسد:
یاران دعا کنید که نوروز میرسد
صلح وصفا کنید که نوروزمیرسد
شام وسحر بکوچه وبازار وبامها
شورونوا کنید که نوروزمیرسد
بردست وپای مرد وزن وکودکان خود
بسته حنا کنید که نوروز میرسد
درسیرسبزه وگل ومل هرطرف روید
هرسونگاه کنید که نوروز میرسد
درساق های سیمین وزرین مهوشان
خودرا فداکنید که نوروز میرسد
درچشم های آبیی گلدختران شهر
هردم شنا کنید که نوروز میرسد
بانوک لهجه ازلب معشوقه های خود
شکر جدا کنید که نوروز میرسد
ایدختران مهرو و سیمین تنان ما
محشر بپاه کنید که نوروز میرسد
باشورعشق درهوس شادی وطرب
مارا صدا کنید که نوروز میرسد
مردم میان گلشن تان از فراق گل
ترس ازخدا کنید که نوروز میرسد!!!
با یارودوست وهمره وهمکارهمچو من
(محسن) وفا کنید که نوروز میرسد.
نوروز
نوروز باز آمد وگل زنده گشت باز
باد بهار فاش كند صدهزار راز
كزسر فگند پيرزمینگیر حقه باز
گويند مرده مي نشود زنده هيچگاه
آيا به او كه داده چنين حق و امتياز؟
ماهم زديدن روي گلها جوان شديم
يعني كه دل بعشق نشان ميدهد نياز
در باغ آي فصل گل لاله و انار
خواهي اگر كه فصل جواني كني دراز
بنگر سخاي تابش تابنده آفتاب
بشنو صداي جنگل ومرغان نغمه ساز
شيداست بلبلي كه زند چهچه تا سحر
زيباست غنچهء كه كند تا به صبح ناز
با شيشهء شراب وكباب ونگار نو
بردار هرچه داري و سوي چمن بتاز
گر يار ناز كرد تو بردار ناز او
گوش ورا بحرف ولبش را بلب نواز
آنرا كه دربهار بگويي بگوش يار
نه در دعابگنجد ونه مسجد ونماز.
(محسن) هزار شكر كه در يك بهار نو
تو باز زنده هستي وشعر تو زنده باز !!
سال كهنه ختم گشته سال نو سر ميشود
ابر ميگيريد زشادي ، برف ميگيريد زغم
اشكهاجاري به هرجوي وبه هرجرميشود
باد بازي هر دمي بادامن گل ميكند
عشق پيدا دردل هر ماده ونر ميشود
دختر ناز طبيعت آنقدر زيبا شود
آنقدر زيباكه رشك ماه و اختر ميشود
باغها آگنده از عطر گلاب وياسمن
دشت مملو از شميم مشك وعنبر ميشود
از حرير گل درختان جامه دربر ميكنند
باد سردشب، نسيم روحپرور ميشود
گوييا برروي سبزه برف گل باريد است
آندران وقتيكه گل از خنده پرپر ميشود
جام دركف يار دربر گير كز لطف زمان
تا دوديده واكني نوروزديگر ميشود
باخبر (زردادي) فصل عمر، فصلسال نيست
گر رود يكبار كي ديگر مكرر ميشود؟!
بهار
بهار آمد ودل را كمي كنيم آزاد
توگويي شاخه لباس عروسي پوشيده
گرفته ساقه ورا روي دست چون داماد
وياكه برف بشاخ درخت بنشسته
كه گل بدور وبر ش داد ميكند بيداد
بيا بباغ نگر لاله و شقايق را
چو دختران خدا رقص ميكنند با باد
ببين شرابي كه درجام لاله كرده بهار
نگر به شير شقايق براي هر معتاد
ببين كه بلبل شيدا زبام تا شام و
زشام تا بسحر پي به پي كند فرياد
ببين كه دشت بدشت هرطرف شود شيرين
نگر كه كوه بكوه هر كجا شود فرهاد
خوشانكه بر لب بحر وبهارو با ياري
بعيش ونوش بسر برد تا زكار افتاد
خوشانكه قمت وقت و مقام عمر شناخت
نه آنكه آمد وبود وبرفت چون (زرداد).
بياد وطن:
بيا كه به (كابل) بوریم چشم چراني كنيم
سير گل وسنبل ويارك جاني كنيم
با دخترك نازك وشوخك وشنگولك و
مقبول ومرغوله مو ياد جواني كنيم
چشم بچشمان او گوش بفرمان او
شب همه شب تا سحر عيش نهاني كنيم.
بياكه بوريم (باميان) در خم هر دره اش
با همه بيخانگي احساس خاني كنيم
با همهء دختران خنده وشوخي كنان
گه كف وگه دف زنان رسم كياني كنيم
شور وشعف سر دهيم باده بساغر دهيم
ترك غم وغصهء دنياي فاني كنيم.
بياكه بوريم به (مزار) نذر سخي جان دهيم
روز نو وسال نو جشن جهاني كنيم
وصف بهاران كنيم ياد زياران كنيم
سر زنش سردي وباد خزاني كنيم.
دوش بگوشم كسي گفت كه (زردادي) را
در جملهء شاعران بيا كه نشاني كنيم.
م.زردادی