نورالله وثوق
کورخواندی
------------
رأی خلاف
برای فتح سنگربُوق بردند
دروغی را سرِچارسوق بردند
خلافِ رأی
سرانگشت شهری
هرانچه بود ازصندوق بردند
...............
تزریق تب
جوازی دادهء تزریق تب را
دریغازنده کردی فکرشب را
برآ وردی سرازصندوق آتش
بگو ازما رئیسِ منتخب را
.............
دور تکصدایی
خموشی درگلوی خامه جایی است
ازین زندان مرا فکرِ رهایی است
شنیدم از زبانِ بستۀِ دل
که اینجا دور دورِ تکصدایی است
........................
چنگ دندان
دل خود را به طوفان می سپارم
تصور کن چه آسان می سپارم
بگیرم تاکه دادم را زییداد
جگر در چنگِ دندان می سپارم
..........................
بُردِ جنایت
اگرچه آنچه می گویم نهانیست
خیانت را نشانی بی نشانیست
پی پیروز بُردِ جنایت
نهاد گرگهارا همزبانیست
.........
منشورجهانی
به راهِ ماکه منشورِجهانیست
سخن ازرهزنیهای فلانیست
برای کوری رأی جماعت
چه تجویزی به ازقطره چکانیست
......
کورخواندی
چسان مغلوب را منصورخواندی
چه ُجوری جمله راناجورخواندی
دوچشم شهردل بینای بیناست
قسم برروشنایی کورخواندی
-------------------------
عروسکها
چه پنهان وچه پیدا جلوه کردند
به کوری دل ما جلوه کردند
به رغمِ آرزوی هرچه مردم
عروسکها چه زیبا جلوه کردند
.................
تبارِِ بندوبست
نه میدانم که اینان ازچه دستند
گهی هشیار وگاهی مستِ مستند
پیاله برلب و عمامه برسر
به هر سر ازتبارِِ بندوبستند
..............
اُرگان گرگان
مپنداری که همدستانِ گرگند
گله
بانانِ مُلکِ ما بزرگند
که می گویدکه دراُرگانِ گرگان؟
بهین آرکسترانِِ هرچه اُرگند
............
برج کین
کسی قصری ز جهل آباد کرده
به گردش برجِ کین ایجادکرده
چنان بازارِ مهر اینجا خراب است
که این دل روی دستم باد کرده
----------------
نورالله
وثوق
۱۳۸۸/۶/۱۵
wosuq@live.de