ا.پولاد
افتخار
هنوز هفته ای از برگشتم بسوی سایت های انترنتی جهت نوشتن بعضی ازگوشه های تاریخی ، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی نگذشته بود که به صحبت هموطنانی گوشم نوازش یافت. این هموطنان قلمم را چنان مسیر داد که نتوانستم پلان کاری خود را که با ختم مقدمه ای درآغازش بودم به پیش برم. از جانب دیگر بازار سیاست، اقتصاد، اجتماع چنان در گیر عنعنعنا تی که از ریشه بی مفهوم اما ملا امامان روی آن چنان مهر مذهبی زده اند که کسی را یارای صحبت روی آنها باقی نمی ماند، زیرا جامعه تا سرحدی به مرض بی سوادی غرق است که خوب را ازبد و راست را از دروغ یا حقیقت را از افسانه نمیتوانند تفریق کنند و با یک صدا حرف های ملا امامان فروخته شده را تائید وبه حکم های احمقانه آنها مشروعیت اجتماعی میبخشند. بنا بران به سرعت نویسنده را از مسیر تلخ و بی نتیجه مباحث علمی بسوی فرع میبرد، اما خوشبختانه توجه من را صحبت های هموطنانی جلب کرد که نه تنها کمتر ازان مطالب علمی نیست بلکه یک امر فرضی است تا قلم بدستان هموطن در باره این اشخاص بنویسند وبه هموطنان عزیر روشنی و معلومات ارائه وبه خود آنها اظهار سپاس خود را برساند. بنا بران این یک فرض من است.
امروز در مورد شخصیت جوان و برجسته علمی و هنری کشور محترم ایمل زاخیل قلم خواهم زد. اینک شما و بر داشت من از صحبت محتر ایمل زاخیل که امروز جمعه درپروگرام معرفی هنرمندان بی بی سی آنرا شنیدم و ایشان را شناختم.
مرحوم زاخیل هنرمند شناخته شده کشور را همه کس میشناسد. فقط برای نسل نو و جوانان کشور باید بنویسم که اوشان کمپوزیتو شناخته شده ، آوازخان، شاعر خلاصه مرد با افتخاری بود که خدمات فراموش ناشدنی را برای مردم سرزمین ما انجام داد. مرحوم زاخیل شوهر محترمه میرمن قمرگل که یکی از پیشگامان هنر درافغانستان است درسال دارفانی را وداع گفت. مرحوم زاخیل کمپوز خواندنی را که استاد بی بدیل کشور استاد اول میر اجرا نموده ساخته است .
مطلع ویا تکی آن اجرا اینست: ( وطن جنت نشان دی گلان په کی کرمه...) گرچه صد فیصد مطمئن نیستم اما فکر میکنم دو خواندن دیگر مرحوم اول میر را نیز مرحوم زاخیل کمپوزکرده است. (پام کی چه واردی خطا نشی – ما منلی غرغری دی...) و(...) هر قدر فکر کردم ببادم نیامد اگر آمد افزود میکنم در غیر آن معذرت مرا خواهید پذیرفت. ماحصل این جفت هنری فرزندان برومندی است که درکنار تعقیب یک رشته علمی هنر موسیقی و آواز را نیز فراموش نکرده اند. بطور مثال فرزند میانه شان (این کلمه میانه حدس من است) محترم ایمل زاخیل که فعلا" اگر اشتباه نشنیده باشم بیست وسه سال دارند.این جوان برومند که از خدا توانائی بیشتر برای شان آرزو میکنم ضمن اینکه رشته طبابت را به نیمه رسانده اند و عنقریب به حیث ناجی حیات انسان در جامعه گام خواهند برداشت هنر موسیقی را به سرحد استادی وارد شده است. اجرای یک پارچه بسیار مشکل این رشته مشکل را در رادیو بی بی سی شنیدم که من را محو و گرویده او ساخت. اگر کسی گامی در کوچه موسیقی و آواز برداشته باشد قدرت، محکمی، متانت و بلند اجرائی آن پارچه از حنجره صفا و شیرین فرزند گرانبها ایمل زاخیل را درک میکند. بسیار فصیح، صریح، متین، با وقار، محکم و با جملات ساده اما پخته مانند استاد سخن سعدی صحبت مینماید. وقتی از وی سوال شد که شما درین جوانی و درین شرایطی که جوانان موسیقی های شاد و پر از نشاط را به مردم عرضه میکنند، شما فکر میکنید که راه دربین جوانان بااین موسیقی و نوت ثقیل باز کنید. بسیار جواب جانانه ای ارائه کرد. محتوای آن جواب این بود: هنرمند باید بداند که چه چیزی را برای کی عرضه کند؟ این جواب جوان بیست وسه ساله نیست. این پختگی را فامیل هنر مندش به او آموخته است. آری فرزند برو مند وطن بیشتر از ده بار اشاره کرد که او مرهون همکاری های پدر بخصوص مادرش خانم قمر گل است. کلمه بخصوص را من افزوده ام و باید اقرار کنم که او به چنین ادبیاتی این مفهوم را ازائه کرد که من را یارای آن اختصار و آن محکمی نیست. بنا بران جا دارد تا بیفزایم : خانم قمرگل: جامعه چیز فهم افغانی مدیون توست. من به وجود همچو تو هنرمند و مادر افتخار میکنم. به تو به تربیه تو وبه شیری که داده ای رحمت میفرستم. ایمل جان اگر افتخارتوست، به مراتب بیشتر افتخار کشور است. اورا عزیز و گرامی خواهیم داشت، به خودش ، هنرش، علمش مباهات میکنیم. سر فراز و سربلند باد هنر و هنرمندیکه به خود وبه وطنش افتخار می آفریند. مشکل اینکه مطلبم را به فارسی نوشتم این بود که برای انستال کردن رسم الخط پشتو باید حد اقل یک ساعت منتظر می ماندم که عطش من این انتظار را نمی پذیرفت. بنا بران همین برک سبز تحفه این درویش است. شنونده مصاحبه شما
ا پـــــــو لاد ازهالند