به بهانه معرفي كتاب{ فرهنگ و رسانه ها}

 

 

نو شته:  محتاج

 

فرهنگ و رسانه ها نام رساله يي است كه، به خامه آقاي فاضل سانچاركي نگارش يافته است.

محتواي اين رساله در چهار فصل به حلة چاپ آراسته شده و هر فصل در واقع قرائت تازه ي است، در باب گفتني ها، اولويت هاي دست اندركاران رسانه هاي افغانستان.

آقاي فاضل سانچاركي كه پيش از دستيابي به تصدي معنيت نشراتي وزارت اطلاعات و فرهنگ تجربه كار در رسانه هاي آزاد را دارد، از مسير فراز ها و فرودهاي بسياري درجريان كارمسلكي وحرفوي گذشته است.

لذا به قول خودش زماني كه متصدي معنيت نشراتي  بوده، كمتر تحت تأثير هوا وفضاي پاليسي بوده و روحيه آزادمنشي در ديد و انديشه اش  تمركز داشته است.

تا انجا كه من با بخشي از كركتر اقاي فا ضل اشنا ي دارم ، واقعاً آقاي سانچاركي درسلوك وكنش اجتماعي  او نوعي مناعت و اعتماد به نفس را مي يافتم. همين مولفه مناعت و اعتماد به نفس سبب ميشد، به جاي ارج وحرمت به پاليسي هاي روتين و سنگ شده به شناخت ارزشهاي واقعي دست يابد.

لذا در كتاب  فرهنگ ورسانه ها در پيش نويس به تعريف ودرك كه آقاي فاضل از مفاهيم كاربردي فرهنگ دارد، مبادرت نموده و معيار هاي فرهنگي جامعه را كه ميان باسودان بي فرهنگ و بي سودان فرهنگ پرور رايج است به كنگاش وجلاحي ميگيرد.

به باور آقاي سانچاركي در جامعة ما در ميان طيفه روشنفكري برخورد ها با فرهنگ سطحي و انتقالي ترويج است. اكثر مفاهيم با ابزار زبان از كسي به كسي ديگر منتقل شده بدون آنكه اثر مانده گار درذهن وروح ناقل به جا گذارد، و بصيرت ايجاد كند، عطش روشنفكران جمعاوري علوم است وكمتر هدف تنبهه و آگاهي از علوم است.

ديد و قرائت آقاي سانچاركي بدون شك به تأسي از برداشت هاي عيني و تجربي او در زمان ومحيط است كه در آن به مجال زنده گي يافته است.

نه تنها در جامعه ما بل كه درهمه جوامع كه بسوي توسعه و مدرنيته درحال گذاراند روشنفكران اشخاص شاذ استثناي و انگشت شمار اند.

اما شبهه روشنفكر كه در تقلا كسب هويت روشنفكرانه كذايي به استناد كارهاي كلي كليشه گونه و چسپيدن به معيار هاي تبار ومذهب و عشيره است به شتاب موفق ميشود تا در محيط توانايي جوشش يافته و برمستند عزت كذاي چمبانه زند.

ولي به دليل نداشتن تخصص تكنيكي، فني و حرفوي دير يا زود طشت رسوايي از فرقش واژگون و دار ندارش به همه معلوم ميگردد.

اما روشنفكر واقعي كه از كنه ريسك و چالش ها وقوف دارد، از زمان، رويدادها وحوادث هراس داشته  برمبناي تأثير و تعريف كه از هنجار ها در ذهن و باورش به تأسي از برداشت روشنفكرانه دارد، گاهي آنقدر منزوي ومهجور ميشود كه دردش را به استثناي خودش كسي ديگر درك نميكند.

بيان برداشت و زبان روشنفكر واقعي، بار، از شناخت رويدادها دارد، اما در كشور كه فقر، محروميت و بي عدالتي قرنها مستولي ومسلط بر گرده و گردن مردم بوده روشنفكر واقعي ترجمان مجموعه ناهنجاري هاي است كه سبب بدبختي جامعه و مردم اند.

 اما با همه بار وبرداشت كه از درد مردم دارد  به دليل نداشتن ديد مشترك با عوام، به شنييدن  پيام وعظش محدود كساني  التفات جدي ميكنند .

آقاي سانچاركي به قول خودش در حد بضاعت كه دارد از مقوله روشنفكر چنين تعريف ارائه ميكند. « روشنفكر معمولاً به آدمي گفته ميشود كه فكر روشن و نگاه تيز بين  داشته باشد درد زمانه خود و نياز آن را بشناسد، وصادقانه در پي دردهاي جامعه و پاسخگو به نيازهاي آن باشد.

ژرفا نگري روشنفكر به او امكان ميدهد كه از قشر ولايه هاي ظاهري بگذرد، عمق ها را بكاود و ريشه ها را بيابد.

درمبحث ديگري از اين رساله درمورد نقد وانتقاد ديدگاه آقاي سانچاركي بازتاب يافته، وآقاي سانچاركي بازتاب نقد وانتفاد را وسيله بهينه سازي و شفافيت ميداند.

دركشوري كه عنوان نمودن هر انتفاد، از نگاه فرهنگي به معناي باز كردن باب سعايت ودشمني بوده و ارباب اداره و مسؤولان كمتر در مورد ترويج آن فرهنگ آشتي دارند.

اما در دنياي ديگر انتفاد ابزار محكم و مرصوص براي اصلاح و آشكار كردن دشواريها بوده و اراكين امور افشا مشكلات را از طريق انتفاد به معناي كمك اصلاح طلبي و بازسازي تلقي ميكنند.

لذا انتفاد هاي اصلاح طلبانه افزون برآنكه همكاري مستقيم درجهت اصلاح ناهنجاريها شمرده ميشود، دولتها با تمسك به انتقاد هاي بيطرفانه درجهت حل دشواريها اقدام ميكنند.

اما به باور آقاي سانچاركي دركشور ما « برخي قلم بدستان ما از اول به هدف رد وا بطال و تخطة وارد ميدان ميشوند و بنا ندارند كه در هيچ پديده اثر يارفتاري كه درجناح رقيب رخ داده نكته مثبت ببيند»

فراموش نشود كه در صفحة 35 كتاب در عنوان حربه يي عاجزان آقاي سانچاركي نقد راحر به عاجزان تلقي كرده ميگويد: « برخي ها كه از عهده يي كاري برنمي آيند به عيب گيري از كار ديگران مي پردازند، پس نقد در واقع از اين ديدگاه نوعي واپس دادن درد و عقده است.

به هر حال اگر نقد با ديد فني تر تجزيه شود، همه ديدگاه ها  وارد حو زه مقوله نقد نيستند، بل كه ديد نقادانه شامل مجموعه دشواريها، مشكلات، آسيب ها و ناهنجاري هاي است كه يك سازمان، جامعه و محيط را در معرض تهديد قرار ميدهد.

هر چند به ديد داوري ا نتوان چخوف« منتقد خرمگس است كه روي دم اسب مي نشيند زوزه ميشكند وبا نحوي از انحا در بالاي سرپا دم اسب اعلام موجوديت ميكند. به هر صورت چنين تعاريف بر داشت هاي كلاسيك بوده و امروز نقد را وسيلة افشا سازي و آشكار كردن دشواريها ميدانند.

بار معنايي كتاب

باوجود آنكه درپشتي كتاب فرهنگ ورسانه مزين است، اما محتواي رساله شامل باورها وبرداشت هاي گونه گون است و مقاله ها محتواي كتاب در باره مسايل ديگر نگاشته شده اند.

قطع و صحافت رساله زيبا و در طرح پشتي تصوير قلم با يك جهت سبز و مايك هاي سياه جابه جا شده اند.

كتاب حاوي 216 صفحه بوده در چاپ خانه سحر درسال1388 چاپ و تعداد شماره گان 1500 نسخه ميباشد.

مطالعه رساله براي جرگه سواد و انديشه خالي از دلچسپي نبوده و حاوي برخي اطلاعات تازه است.

***

 

 


بالا
 
بازگشت