درستایش استقلال
شعرازمرحوم استاد عبدالغفور "غفوری" کوهستانی
مبارک بهرملت باد این دوران استقلال
بشارت بهرافغان باد شد مهمان استقلال
وطن ازافتخار خویش چنان برخویش میبالد
که این ساز وطر ب افگند دردامان استقلال
زشوق ودلخوشی برهم نیامد دیدۀ گردون
زبس هرسو مهیا دید او سامان استقـلال
زساززیروبم شد زهره دربام فلک رقصان
زمستی تا ابد گردید پا کوبان استقـلال
مناریادگارازنازخود سربرفلک ساید
که شد اهل وطن ازجان ودل خواهان استقلال
کشیده سربراوج آسمان چون سرو آزادی
ستاده چون تهمتن وار برمیدان استقـلال
بشان وشوکت وخوبی نجات هرچند میبالد
ولی درصورت ومعنی بود دربان استقـلال
کند تقدیس این جشن مبارک برسرمنبر
نخستین روز برملت بیان سلطان استقـلال
چنان با سطوت وغیرت نمایش میدهد خودرا
بچشم دوست وهم دشمن همه گردان استقلال
سپه چون حلقه خاتم چمن را حلقه میسازد
ز روی عسکری روشن شود چشمان استقلال
زمین ازهیبت لشکرچنان
بر خویش میلرزد
قدم را برقدم مانند ، چون شیران استقلال
چو میگردد پر ازانجم چمن ازبرق رنگا رنگ
شود ازروی یک رنگی فلک رقصان استقلال
چو درجوش وخروش آید بهنگام اتن وباجه
زمین وآسمان لرزند با مستان استقـلال
دهل تصدیق میدارد که دم ایندم بود ایندم
خوشا دوران این ساعت درین دوران استقلال
بود طیاره ها پرگل به بالای فضـای جشن
کنند هردم گل افشـانی هوا بازان استقـلال
چراغ خویش وازملت شهیدان کرده اند روشن
که درهرسال میگردد وطن حیران استقلال
"غفوری " ازخدا خواهد مدام الوقت این حاجت
که ابنای وطن باشند همـدستان ا ستقـلال
احمدبشیر غفوری
28اسـد 1388