آیا گویش هزارگی زبان جدا گانه هست، یا یکی از لهجه های گفتاری فارسی-دری ؟
نوسنده : حفیظ ا لله خرمی خرم
گفتمان زبان شناسی و ادبیات زبانی، بحث ریشهء مهم و عمیق هست با مسوُلیت سخت و سنگین، دانشمندان زبان شناس و استادان ادبیات ودستور زبان فارسی (دری) باید با کالبد شکافی دقیق زبان وبستر فرهنگی و ادبی آن پرداخته و موضع را از طریق کار شناسی، ریشه یابی و تشریح و توضح نمایند، که آیا میتوان لهجه ها را جز زبان و یا زبان را جز لهجه ها و یا لهجه را زبان مستقل دانیست یا خیر؟
در آغاز، زبان را میتوان به دو بخش عمده تقسیم بندی نمود:
1: زبان گویشی یا گفتاری
2: زبان کتابت یا نوشتاری
زبان گفتاری ارتباط میان گوینده و شنونده:
زبان گویشی حالت اولیه هست که وصلت و ارتباط گویایی و شنوایی را میان فاعل و مفعول، همانا گوینده وشنونده بر قرار میسازد و در نتیجه این وصلت، فرد دومی پیام فرد اولی را گرفته افهام و تفهیم صورت میگیرد. فرد مخاطب آنچه را از فرد گوینده در یافت کرده است ، ادراک نموده یا ارتباط بر عکس صوتی بر قرار میکند ، یا آنچه را شینده در پوشش عمل قرار میدهد تا کار انجام گیرد. یعنی هر گوینده را شنویندهء در کار هست و به عبارت دیگر ار تباط مستقیم صوتی زبان با گوش.
زبان نوشتاری ارتباط میان نویسنده و خواننده:
زبان نوشتاری حالت های خاص اختیاری خودش را دارد ، آنی و لحظهء نیست تا مخاطب عکس العمل فوری بر قرار سازد و یا در پی انجامش رود. در زبان نوشتاری نویسنده پیامش را نه از طریق صوت و صدا بلکه از طریق قلم و شیوهء نوشتاری در اختیار مخاطبان قرار میدهد. در حقیقت کار شخص اول یا فاعل که همانا کتابت و نویسندگی باشد، تکمیل میگردد. اینجا مخاطب نویسنده، شنونده نیست بلکه گروه دیگری هست به نام خواننده. اکثرا خواننده مخییر به خواندن بوده و مکلف به جواب و اجرایی آنچه نویسنده بر جاه گذاشته است، نیست. ولی اگر شکل نوشتاری، نامه، سوال و جواب و یا نبشتهء معلوماتی و خبری باشد، مخاطب میتواند آزادانه نقد و نظرش را بنویسد و یا ارتباط نوشتاری برقرار سازد.
هویت شخصی با اسم، هویت مردمی و اجتماعی با زبان مشخص و نهادینه میگردد:
زبان هسته و سمبول هویتی، معرفت و شناخت یک ملت، قوم و مردمی مشخص در یک خطهء خاکی و جغرافیایی میباشد، ولی این امر مطلق و صادق نیست، چنانچه امروز مرز جغرافیایی مانع از آن شده نمی تواند تا زبان و فرهنگ را در بند و حصر نگهداشت، شاهدیم که زبانها ، فرهنگها و تمدنها به آسانی مرزهای قومی، جغرافیایی کشوری و سیاسی را فتح نموده، در سطح جهانی تاءثیر گذار و تاءثیر پزیر گردیده اند.
همانطورکه نظام خلقت بر اصول و سیستم اسم گذاری بنا شده است، تا معرفتی حاصل گردد و مخلوقات در خانواده صنفی خودش معرفی و قابل شناخت باشند، تا هم هویت جسمی فزیکی شان ثابت گردد و هم هویت معنوی و هدفمند بودن خلقت ایشان روشن گردد. چنانچه حیوانات به دسته های بزرگ و خانواده های وسیعتر اسمی معرفی شده اند و بعدا هر گروه با اسم خاص معرفی گردیده است تا شناخت، دقیق تر حاصل گردد.
اسم اولین و مهمترین هویت و شناخت اشیا، نبات، حیوان و انسان میباشد!
هر انسان با تولد شدنش از یک اسم هویت میگیرد، با همان اسم هویتی بزرگ میشود، شناخت و معرفت حاصل کرده شهرت پیدا میکند، بلاخره زیر همان نام و هویت از دنیا میرود. همانطوریکه در رشد هویت و شناخت فردی اشخاص، اسم رول عمده و اصلی را بازی میکند. در شناخت و هویت و معرفت یک قوم و جامعه و کشور، زبان همین مسولیت سنگین را داراست. اکثرا اقوام جهان بر مبنایی زبان و فرهنگ زبانی مشخص، شناسایی و معرفت حاصل کرده و هویت گرفته اند. اما این امر مطلق نبوده و نیست، خیلی از ملتها و اقوام هستند که اسم زبانی شان با اسم ملی و کشوری شان فرق دارد، و لی هویت زبانی شان با هویت ملی و کشور شان سرنوشت و مسولیت مشترک دارند. ضروری نیست که نام هر قوم و کشور، هم نام زبان گفتاری و نوشتاری شان باشند.
پس بحث زبان بحث دقیق و مهم هست که با هویت، شناخت و معرفی اقوام و ملتها سر کار دارد و نباید سلیقهء و احساساتی به آن بر خورد شود. پوشیده نیست که گستردگی حوزهء تمدنها، زبانها و فرهنگها، اکثرا فراتر از چشم دید، صلاحییتها و خواستهایی فردی، خطهء جغرافیای و حوزهء نژادی و منطقهء رفته است، و کاروان عظیم نا متجانسها را تحت پوشش غنایی و زیر سلطهء حکمروایی اش قرار داده است. یعنی خیلی کم مثال داریم تا زبان مشخص را برای مردم و منطقهء خاص داشته باشیم، بجز زبانهایی خرد و کوچک محلی.
هزاره ها با گویش هزارگی، فارسی-دری زبان هستند:
هزاره ها فارسی زبان و گویش هزارگی شان یکی از لهجه های زبان غنی فارسی –دری هست، دوستانیکه در این نظر هستند که زبان هزارگی مثل زبان اردو دارای لغات فارسی هست، پس همانطوریکه اردو یک زبان مستقل هست پس هزارگی هم مستقل خواهد بود، سخت در اشتباه اند. بحث، بحثی اشتراک چند تا واژه و لغات اشتراکی نیست و اشتراک لغات و استعمال آنها به مفهوم زبان مستقل نبوده و نیست. زبانهای عربی، فارسی، اردو، هندی و پشتو و ازبکی، واژه ها و لغاتهای زیادی را مشترکا استعمال میکنند، این به معنای آن نیست که همه یک زبان باشند، همینطور اگر لغات ترکی مغولی در زبان فارسی هزارگی وارد و یک لهجهء خاص را به وجود آورده ضامن یک زبان جداگانهء به نام زبان هزارگی هم شده نمی تواند.
زبان خیلی ها بزرگتر و سیعتر و پیچیده تر از چند تا لغات و واژه هست، واژه ها و لغات بوجود اورنده زبان مشخص نیست بلکه ابزار تکمیلی آن میتواند باشد.
همهء زبانها دارایی ادبیات منحصر به خودش میباشد و از قاعده و قانون مشخص، گرامر و دستور خاص، چهار چوکات طرح ریزی شده و از نظم و بر نامه دقیق و منسجیم به وجود آمده است که هر زبان را از هم مشخص و جدا ساخته است.
دستور و اصول شناخته شده، ریشه و قواعد با راز و رمز انحصاری، حرکات و سکونات صدا و آواز ، نظم و نسق، ادغام و مشتق الفاظ، لغات و کلمه ها با شیوهء مشخص، وصلت گرامری فعل با فاعل و مفعول، استعمال کلمه ها و جمله ها در زمان های گذشته، حال و آینده، کار برد اسم مشخص، اسم زمان و مکان و ضمیر اسمی، جاه به جایی فعل و اثر و استعمال آن در زمان های حال، آینده و گذشته، و غیره ...، قانون دستوری هستند که همه در کنار هم یک زبان کامل گفتاری و نوشتاری را تشکل و تکمل مکنند.
آیا لهجهء هزارگی که بعضی ها سلیقهء به مستقل بودن زبانی آن اعتقاد دارند، کدام دستور و گرامر و قانون خاص خودش را دارد؟ یا در چهار چوکات زبان فارسی شکل و معنی و مفهوم میگیرد؟
به نظرم با داشتن و اشتراکی کردن چند تا کلمه، واژه و لغات ترکی مغولی نمی توان زبان جداگانه بوجود آورد و یا در قالب لهجه محلی دل به مستقل بودن زبان هزارگی خوش کرد. اگر در فارسی روغن تلفظ و در زبان گفتاری هزاره ها روغو تلفظ میشود، معنی زبان مستقل را نخواهد داد، و اگرتلفظ گفتاری خوردن در فارسی می خورم هست و در هزارگی موخروم هست، و یا در فارسی می روم و در هزارگی موروم هست و هذالقیاس ………….مهم آن چوکات، قانون و دستور زبان هست که می خورم و موخروم، هر دو را در خود، تحت یک پوشش دستوری جای داده است.
مثلا مصدر رفتن:
فارسی: می روم، می رویم، میروند
هزارگی: موروم، موریم، مورن
بیبینید ریشه اصلی مشترک و از یک قاعد و قانون پیروی و بر یک اصل گرامری و دستوری شکل میگیرند، فقط با پس و پیش شدن الفبا لهجه گوییش تغییر پیدا میکند.
برادر شاعر هزارگی که برای اثبات کردن زبان هزارگی دست به کف آب دوانده و مثالهای بی بنیاد و گنگ و عوام پسندانه را به کار گرفته اند، سخت دچار احساست و ذوق سلیقهء خود شده اند. یکی از مهمترین و اساسی ترین پشتبانه ادبی و فرهنگی ایشان که بتوانند از ادعای خود بر جدا بودن زبان هزارگی از فارسی مهر تاکید بکوبند، استفاده لغات مشترک هست که در بالاذکرش رفت، ایشان با یک ادعایی سلیقهء و احساساتی قومی، بدون اینکه ضرر و عواقب بعدی ادعایش را در نظر بگیرد اینگونه تحلیل میکند : که چون زبان اردو دارای لغات فارسی هست و جز زبان فارسی نبوده بلکه مستقل هست، پس هزارگی هم مثل اردو دارایی لغات فارسی هست ولی مثل زبان اردو مستقل و زبان جداگانهء هست!! به به چه زبان شناس و چه تحلیل زیبا و عالمانه!.
در جایی دیگر برادر شاعرکه به لهجهء هزارگی شعر گفته است خود دچار سر درگمی دستوری و گرامری گردیده است. اول اینکه همه شعر ایشان بر اصول و دستور زبان فارسی شکل و قالب گرفته است، در حالیکه ادعای جدا بودن لهجهء هزارگی را به عنوان زبان جداگانه از زبان غنی فارسی دارد. در جای دیگر به جای استفاده از دستور زبان فارسی که بدنه اصلی شعرش را تشکیل داده از گرامر اردو استفاده کرده است، که نمونه شعرش را میخوانیم:
رابر مو اگر ایتر بشه دیس دقچار
ارکار که ام شونه اونا بشیه قرار
از روی مو اوره دوا منی بگره خدا
رابر که ایتر بشه نیه درمو دکار
در زبان فارسی، بر عکس زبان اردو، اسم قبل از صفت استعمال میشود، مثل:" گل زیبا" نه "زیبا گل" و یا فعل بعد از اسم می آید مثل: " خدا بگیرد" نه " بگیرد خدا" و یا " در کار ما نیست" نه اینکه " نیست در ما در کار". فرد آخر شعر شاعر را بخوانید و بخصوص توجه به قسمت نیم بدنهء آخر فرد آخر نما ئید.
را بر که ایتر بشه نیه در مو د کار = رهبر که اینطور باشد نیست در ما در کار!؟ چه فهمیدید...!؟ بهتر بود مینویشت: "ر هبر که ایتر باشه نیه ده کار مو" = " رهبر که اینطور باشد در کار ما نیست".
گویش هزارگی به مفهوم این نیست که هر واژه، لغت و کلمهء زیبایی فارسی-دری را معکوس، اشتباه، بی معنی و ناقص تلفظ کردیم و نوشتیم، شد لهجه یا زبان هزارگی. در کجایی دنیا هزاره ها " رهبر" را " رابر"، " دست" را "دیس" تلفظ میکنند؟ در جایی دیگر اگر منضور شاعر از "دوا" دعا، است، کاش آنرا حد اقل" دووا" نوشته میکرد.
اما در رابطه با عنوان کتاب " نوبوکو"!! هنوز در فکرم....! اول مشکل جدی در خواندن و درک آن داشتم. نوبوکو!؟ بعد متوجه نو تا عکس شدم فهمیدم که منظور شاعر از نو، نو شخص هست، بعد در فکر "بوکو" افتادم، بالخره فهمیدم که این بوکو هتما از جنس بوکو شتر هست، ولی هنوز در فکرم که چرا .....بوکو!؟
فقط خواستم اشاره به یک نمونه کوچک شعر شاعر داشته باشم، اگر شعر ایشانرا سر تا پاه بخوانیم چه حال و هوایی خواهیم داشت! اگر عزم را جزم نموده تصمیم به خواندن کل کتاب ایشان نمائیم، باید یک ماه و یک سال را به مصرف بگیریم، بعد از اتمام کتاب، گیج و سر درد از معرکه دست خالی بیرون خواهیم شد بدون اینکه یک فرد و یا یک جملهء آنرا خوب درک و فهمیده باشیم.
شاعر محترم آقای لیاقت علی عاجز!
احساس شیرین قومی و هزارگی تان قابل قدر است، ولی یاد تان باشد که مصرف شیرینی بیش از حد و بی وقت نهایت مضر و خطر ناک میتواند باشد.
لطفا با موضوعات اهم زبانی، فرهنگی و اجتماعی که سرنوشت مشترک مردمی و جمعی دارد سطحی، احساساتی و سلیقهء بر خورد نکنید، چون مسولیت جدی در قبال دارد. هزاره ها میلیت چند میلیونی هست که در سراسر جهان بخصوص در سه کشور مهم افغانستان، پاکستان و ایران زندگی میکنند. تنها لهجهء گویشی هزاره ها در مری آباد کویته نمی تواند به نمایندگی و مرکز زبان شناسی و زبان سازی هزاره ها تبدیل شود. این یک حقیقت و واقعییت است که هزاره ها با زبان غنی فارسی (دری) هویت گرفته رشد کرده و قربانی ها داده اند و رشادت ها کرده اند.
چنانچه شما و آقای رفیعی به ترک و مغولی بودن هزاره ها اشاره کرده اید، داخل این مبحث پیچیده فعلا نمی شوییم، گیریم هزاره ها نژاد مخلوط از ترک و مغول و ترک و تاتار هست. یاد مان نرود که بزرگترین و ماندنی ترین و زیاد ترین خدمات ریشهء فرهنگی، علمی و ادبی را برای زبان فارسی- دری، امپراطوری ها و شاهان ترک و مغول کرده اند. روزگاری در دوران شاهان ترک و مغول، زبان فارسی دری بیشتر از نصف قارهء عظیم آسیا را در بر میگرفت، زبان در بار و رسمی شبیه قاره هند با آن وسعت بزرگ خاکی اش، پیش از اشغال هند بدست انگلیس، فارسی دری بود. سلسله شاهان ترک و مغول که قبل از سلطان محمود غزنوی آغاز و تا دوران بابر شاه ، شاه جهان، شاه اکبر و تا شاه جهان زیب، ادامه داشتند همه در رشد و غنامندی زبان دری تلاش و سهیم بودن. نمونه ماندگار و تاریخی شاهان ترک و مغول بنایی عظیم و زیبای تاج محل در هند هست که با اشعار فارسی مزین گردیده و جز از عجائیب هفت گانه جهان به شمار میرود. مسجد شاهی در لاهور پاکستان که با اشعار فارسی تزیین شده است، مسجد گوهر شاد در هرات و هزاران اثار تاریخی دیگر که علم دوستی و زبان پروری شاهان و امپراطوران ترک و مغول را به اثبات میرسانند.
شاید اقوام و ملتها و میلیتها در انحصار زبان و فرهنگ خاص باشند، ولی به یقین که زبان و فرهنگ و تمدن بشری، در اختیار اقوام و یا مردمی خاص نیست، بلکه با غنایی و دارا بودنش همچون ابر پر باران بهاری بالای سر همه و در همه جا می بارد، هر که عاشق و تشنه آب و باران باشد سیراب خواهند شد و آن افغانستانی و ایرانی و تاجیکی و یا ترک و آریایی و مغولی و هندی ندارد.
برای مثال زبانهایی انگلیسی و آسپانیایی را برای نمونه ذکر میکنم:
زبان آسپانیای زبان مشترک و با نفوز هست که از اروپا شروع تا میکسیکو و برازیل یا ارجنتینا و ده ها کشور خرد و کوچک دیگری را تحت پوشش قرار داده است، و لی آنها هیچگاه خود را مربوط به کشور بخصوص اسپانیا ندانسته بلکه دارای کشور، دولت و فر هنگ مستقل هستند. همچنان زبان انگلیسی که زبان جامعهء جهانی هست، از مرکز گرینویچ آغازگردیده تا بالا و شمالی ترین نقطهء قطب شمال تداوم یافته و تا پائین ترین نقطهء قطب جنوب را در بر گرفته است، در حالیکه در نقطه های متذکرهء شمالی و جنوبی تنها نژاد انگلیسی زندگی نمی کنند، بلکه کانادایی، آمریکایی، آسترالیای نیوزلندی، و...... در حال زیست هستند. بنا زبان غنی فارسی- دری شامل فرا زبانهای تک قومی و تک کشوری میشود ، هیچگاه همچون زبان های خرد و کوچک محلی، در انحصار اقوام مشخص و یا مخصوص قبیلهء خاص نیست و نبوده است.
همانطوریکه اقتصاد و تجارت، در حال داد و ستد ، خرید و فروش میان اقوام و کشور هی مختلف جهان اندک اندک رشد کرده است و امروز به یک سیستم مشترک بزرگ ارزی و اقتصادی جهانی تبدیل شده است. زبانها و فرهنگها هم در طول تاریخ در اثر رفت و آمد ، گفت و شنود و افهام و تفهیم میان ملل و اقوام ، رشد کرده و آهسته آهسته زبانهای غنی و بزرگ بوجود آمده اند، هر زبان مردم و جغرافیایی مشخص را تحت تسلط خود قرار داده است. نسل بشر مشترکا صفیر تمدن ها ، فرهنگها و زبان ها از همه جاه در همه جایی این کره خاکی بوده اند و هستند . چنانچه امروز با تعالی، تعامل و پیشرفت تکنالوجی، تمدن و علم بشری، جهان به دهکدهء کوچک تبدیل شده که همه در همه وقت با هم در ارتباط و خواسته نا خواسته به هم وصل و پیوند خورده اند. بنا فرهنگ و زبان درانحصار حوزهء خاص و مربوط به مردم خاص نبوده و نیست، این انسانها هست که با زبان و فرهنگ هویت میگیرند و زیر سایه باز تمدنها زندگی میکنند . پس زبان فارسی زبان مادری، تاریخی، هویتی، و افتخاری هزاره ها هست و خواهد بود. هزاره ها هم در گذشته در رشد زبان فارسی- دری، از جان خود ما یه گذاشتند و هم امروز نسل نو فرهنگی هزاره بخصوص نسل مهاجرت، در رشد و غنایی آن شب و روز تلاش گر ، محقق و مصمم هستند و خواهند بود.
دوستانیکه با قضیهء زبان و فرهنگ، سلیقهء و احساساتی برخورد میکنند، نیکو خواهد بود اگر کمی دقت نمایند، تا نشود به جای رشد دادن و پرورش، تیشه به ریشه خود و مردم خود زده، به جای خدمت توهین به فرهنگ و زبان میلیونها انسان نمایند.
تشکر
حفیظالله خرمی خرم – سپتامبر 2009