داکتر خاکستر
تکه تکه تکه میشم
با امیر صبوری
بیست و نه سال پیش ،گاهیکه در حاشیه ماهنامه پیشاهنگ ،نخستین فرصت عرضه و حضور در جمع را ،تجربه میکردم ، امیر جان صبوري رادیدم ،شانه به شانه رستگار ها . میګقتند که احاطه بر شعر دارد و در بی دست یابی به تجربه های نودر موسیقی است .او را در تلویزیون دیده بودم ، از آهنګ های او خوشم نیامده بود ،به دلایل نامعلوم . و من حضور او را به جد نگرفتم .من پاچین زر آلود آو را ،در نیابیده بودم .شاید دګران نیز . بعد وجیهه رستگار ماند و ګل سرخ و آهنګ های او با آن زبان آمیخته با زبان ګفتاری . صورت آرام او ،در پس آوازه و نام و نشان رستګار ها ،خیره شد و ما تعجب نکردیم ،دګران نیز ،در جامعه آشفته موسیقی ما ،مواردی اینچنینی کم نیست .من اما، همکار و یار غار او ،حفیظ وصال را ،گوش میکردم .هرچند او پیګیر و جدی نبود ،اما آوازدلفریب او ،شراب نوشی های بی امان او،نظربازی و سر پرمشغله او ،برایم از او ،آدم جالب ساخته بود.او بعد ها به هیچ توفیقی دست نیابید و هیچ آفریده ای ماندګار در پی نماند ،بجز از ترانه "به خدا عکست به جیبم " . و نی نوازبی بدیل ،همکار او را ، نجیب رستګار را میپسندیدم ،یادم نمیرود گاهیکه در دفتر هفنه نامه درفش جوانان ،پنهان از دید تیز همکاران ،در بین آلماری بزرگ دیواری ،تیلقون را باخود برده بود وبرای کسی ،نمیدانم کی ،شاید دلسوخته ای هنر او ،نی مینواخت ،یک آهنگ قدیمی هندی را ،و من مات شیفتگی و مستی او شده بودم ،ومن آن مرتبه را آنزمان در نیابیدم ،کسی برایم نجوا کرد که این مرد فرصت از دست نمی دهد و وقت را غنیمت میدارد،ورنه این دو روزه عمر با شتاب میگذرد.که میدانست که او ،لذت شرب مدام را ،زدست میدهد،زمینگیر میشود و درګیر دوا و درمان .او به حق ،زمان را دریابیده بود.
یار یک سرباز است لیلا
جنگ بیداد میکرد وهمگی ظاهرا دادگر شده بودند، دادگر مردم و همگی نیز دادستان مردم ،اما این خلق الله بود و تاوان پس دادن برای گنه که نکرده بودند ، در آن هنگامه ، صبوری آهنك" یار یک سرباز است لیلا "را ساخت و وجیهه آنرا بسیار زیبا سرود.آهنګ به سرود ماندگاری مبدل شد،هرچند بوی جنگ با آن سروده زیبا درآمیخته بود ،اما میزان ترکیب ساز ها ،ترانه وآواز از آن مانع به ساده گی عبور کرد وبسیاری ها را شیقته خود ساخت .بعد ها فواد رامز ترانه زیبا " با دلم نزدیک از چشمان من دوری "ساخته صبوری را سرود .که کاری بود درحد رونق و طالع برای رامز .بعد ها داوود سرخوش با ترانه های صبوری ، به نسخه سواد مبدل شد.
اما این
تکه تکه تکه میشم
من با این ترانه تکه تکه تکه شدم. خامه تصویر نتواند کشیدن این ناله را.۱ من نه آهنگ شناختی را فن شناسانه بلدم و نه ضبط شناسی موسیقی را ،اظهار نظر پژوهشی را نیز نمی دانم ، امادریغم آمد ننویسم که ،خودآگاهی اینچنینی نه کار هر کس و ناکس است . ورنه این همه داد کش و نعره زن ،نسخه ای اعجاب میشدند و بسان احمد ظاهر ،سفره ای برای چیدن و اندوختن و غم غلط کردن.میلودی اصلی و تزیینی به کنار ،بار اعجاب انگیز ترانه ،بی هیچ اما و اگر در سر تا سر ترانه ،ګسترده است ،انفصال و اتصال سروده ،شگفتی اور است.آمد و رفت صدا ،چه کوتاه و چه کشیده ،بسان سیلوار سیال ،ره میگشاید و اعجاب زا است.از زهه و باد و کوبه و دیجیتال ،فرصت دیدن" یاسمن بهار"۲ دست میدهد ، فرصت شگفتگی .جستن هفت خط آلام ،نه کار "هر کج نهاده کلا "است ،که ادعای "سروری "دارد.سکوت در آهنگ ، تاکید در آهنګ ،انفصال به موقع و نیز اتحاد دقیق موضوعی ،فاصله های سازی ،و نیز پرده ها و نیم پرده ها اعجاب انگیز است.پس از این همه سالها ،شانه به شانه رفتن او با رستگار ها یادم می اید،و حالیا یریدن از رستګار ها ،پیوستن با تواب ارش وشبنم ثریا و دگران .رستگار ها دل در گرو " سمیع حامد"داده اند ،و خلا میان "یار یک سریاز" و " تیری را ری " چه دل آزار است.
۱ بیتی از بیدل
۲ نیز بیتی از بیدل که در صبای فتح "میوات" ان را سروده بود.