جاویدفرهاد
دوکنش دردوواکنش
نقدی برمجموعه ی شعر"ماهیان ازرگ های ماگریخته اند"
شعر حادثهای است که در زبان اتفاق میافتد. در فراینداین اتفاق ،محتواچیزیست که با ابزار زبان ارائه میشود؛ بنابرین احاطه و توجه به ویژهگیهای کاربرد زبان و روش به کار گیری واژهها، از موارد مهم درشعر است.
در بحث ایجاد رابطهی دو سویه شعر با مخاطب (یا برعکس ایجاد رابطهی مخاطب با شعر) زبان، به حیث مهمترین ابزار برای رسانیدن پیام مطرح است و این ایجاد رابطه برای دادن پیام یا درک محتوا، چیزیست که ما به عنوان "رسانگی" از آن یاد میکنیم.
من با همین گزینه در مورد مجموعهی شعرهای "ماهیان از رگهای ما گریختهاند" وارد بحث میشوم و برای سامانمندی بیشتر مسأله، گپهایم را در دو مورد، پی میگیرم:
1- رابطهی حسی در شعر:
رابطهی حسی در شعر، رابطهی درکی و متعارف در شعر نیست. حسی است، بدون رؤیت به لحاظ صوری که خواننده یا شنونده از آن اثر میگیرد؛ اما این اثرگیری در هیأت متعارف به لحاظ فهمی ارائه نمیشود و دریافت محتوا از آن جنبهی متعارف ندارد. بیانکنندهی نوعی حالت است که زبان متعارف و درکی از بیان آن عاجز است. مانند:آوای یک "سرگم" در موسیقی است که در ذهن اثر میگذارد؛ ولی مفهوم یک لایه و یک گونه را به لحاظ مفهومی ارائه نمیدهد. به بیان سادهتر همه چیز است؛ اما یک چیز نیست.
با توجه به این پنداشت، در بسیاری از شعرهای مجموعهی "ماهیان از رگهای ما گریختهاند" این رابطهی حسی قابل رؤیتاند. به گونهی نمونه در شعر "درخت بزمی است":
"پرندهها دسته جمعی میخوانند
مسألهیی نیست
درخت بزمی است که با سرفهیی پایان مییابد
اما اگر مردمی
زیر درختان
به نجوا گرد آیند؟" (ص5)
و یا در شعر "زبانت را گلآلود مکن":
"زبانت را گلآلود مکن
ماهیان از رگهای ما گریختهاند
این جا گندیدن سنگها را دیدهایم
و بادی اگر از کوه میوزد
تعفن صخرههایی است که ویران شدهاند"(ص65)
اما این رابطهی حسی یا حسینگری در برخی از شعرهای این مجموعه، به حدی زیر تأثیر گرایشهای "الشعر فی ذهن الشاعر" و موسیقی واژهها قرار میگیرد که گاهی هم رویکرد رابطهی حسی در شعر را بر هم میزند و جریان "حسامیزی" را نابود میکند – به ویژه در مصرع از انعکاس نور در آیینهی نسیم":
"حیات در تمام شاخهها
برق میزند
از انعکاس نور در آیینهی نسیم"(18)
برای جلوگیری از برهم زنی رابطهی حسی و ایجاد حسامیزی بیشتر در شعر، بهتر است به رویکرد "سادهگی ژرف" در زبان بپردازیم. این سادگی ژرف، به معنای کاستن از ذات مفهومی زبان یا "سادهنگری آمیخته با سطحینگری نیست، بل رویکردیست،که میتواند مفهوم گسترده و ژرف را در فرایند رابطه و حسامیزی بهتر برساند، و این رویکرد (سادهگی ژرف) چیزیست که در بسیاری از شعرهای مجموعهی "ماهیان از رگهای ما گریختهاند" به عنوان ویژهگی دستیاباست مانند:
"در اتاقی خالی
رو به رویم لبخند می زنی
کلمات را از لبانت
ترس میدزدد
با کلمات بیراهه میسازی
با کلمات تنهایی را مجالی نمیدهی
که آوازش را بخواند" (در اتاق خالی ص 24)
و یا در شعر "نشسته در مهتابی":
نشسته در مهتابی
با شبتابهای گوشوارهاش
ترانهاش را میدوزد،
به دستمالی
با نخ روشن آواز زنجره
(در دستمالی میفرستد
دهکدهرا)
2- رابطهی درکی در شعر:
رابطهی درکی، به معنای ایجاد رابطهی ژنجیرهای برای دریافت محتوا در شعر است. بیشتر مخاطبان (برعکس مخاطبان حسی شعر) دوست دارند، درک متعارف از شعر داشته باشند و برای دستیابی زودتر به دادههای مفهومی در شعر، میخواهند با دریافت رابطههای زنجیرهای واژهها در زبان، درک روشنی از محتوا داشته باشند و برای دستیابی به این نیاز، از کاربرد هر گونه استعارهی پیچیده و نشانهی مبهم در شعر، گریزانند.
بر بنیاد این نیاز مخاطب، "مجیب مهرداد" در مجموعهی ماهیان از رگهای ما گریختهاند" از شاعرانیست که افزون بر توجه به ویژگی ایجاد رابطهی حسی در شعر، در خط ایجاد رابطهی درکی با مخاطب نیز ایستاده است. برای ردیابی بیشتر این مسأله به چند نمونهی کوتاه از شعر وی توجه کنید:
" باز کن چشمت را
لحاف انداختهای روی طفلی که نمیخوابد
پیراهن و پوست رقیقتر از آنند
که سرخی دلت را ندانم
چشمت را باز کن
تا فواره زند او به من
بغض مذابش را." (قلم افسوس یک دهان دارد، ص19)
و یا:
"سکوت، مجسمه را رؤیت میبخشد
آواز، زندگی را
تو مرا رؤیت میبخشی آزادی!"
"مهرداد" در مجموعهی "ماهیان از رگهای ما گریختهاند" در دو خط ایجاد رابطهی حسی و رابطهی درکی در شعر، تا جایی موازی ایستاده،اما به تجربههای ژرفتر از آن چه که هست - که ضرورت طبیعی هر آفرینشگریست – نیاز دارد.
تجربه های به کارگیری وی اززبان باآن که دربرخی ازشعرها دراین مجموعه بافرودهایی همراه است،امافرازهای آن بیشتراست.مانند:"تکاندن آوازازخرده های کینه ی دیروز"دراین شعر:
"آوازش را تکانده بود
از خردههای کینهی دیروز
کوه به کوه
به دنبال گنجشکها آمده بود" (در بامدادی وسیع)
که ترکیب "تکاندن آواز از کینه"، ایجاد نوعی ظرفیت شاعرانه به لحاظ محتوا در زبان است.
افزون بر مواردی که در این نبشتاربه گونه ی فشرده مطرح شد، ظرفیت تعمیم تجربهی فردی شاعر در بحث رابطههای حسی و درکی در مجموعهی ماهیان از "رگهای ما گریختهاند" نیز تا حدی ارائه شده مانند موضوع مردانی که از درزدندانهایشان گوشت تن ما را جدا میکنند":
من برق دندانهایی را میبینم
از سلامت سرشار
که از قعر موترهایی رعبانگیز
شیشههای تاریک را منقش میسازند
و مردانی را که با خلال فراغت
گوشت تن ما را جدا میکنند،
از درز دندانهاشان" (کرهی زمین در یک دست میگنجد، ص 14)
تجربهی فردی شاعر، رویکردیست وابسته به آنچه او میاندیشد و سپس آن را با استفاده از ابزار زبان ، برای مخاطب (خواننده یا شنونده) گسترش میبخشد.
مهرداد در این شعر (کرهی زمین در یک دست میگنجد) به گونه ای به آن چه ظرفیت تعمیم پذیری برای مخاطب است، دست یافته است.
در پایان، به نقل از یک شاعر هندی: "جگجیت" صدایش را در "گنگای" رؤیاها جاری میخواهم و "چترا"ی خیالش را چتری بر فراز تصورمان.