گپی درمورد غزل های فانی
جاویدفرهاد
" رازق فانی" ، افزون بر تجربه هایش در حوزه های چندگانه ی شعر مانند: مثنوی ، دوبیتی ، رباعی و نیمایی ، از ابر چهره های ماندگار در حوزه ی غزلسرایی است . احاطه ی کامل فانی بر غزل و توجه وی بر ویژه گی های زبانی در غزل ، امریست ملموس .
برای نشان دادن این احاطه و مساله توجه وی بر ویژه گی زبانی ، بحث در باره ی غزل های فانی را در دو رویکرد مطرح می کنم : نخست رویکرد های زبانی و سپس ایجاد رابطه با مخاطب.
رویکرد های زبانی :
جاری بودن طبعیت گفتار بر زبان شعر :
این مقوله ، به معنای نزدیک شدن زبان شعر، با رویکردهای گفتاری است یا به تعبیر دیگر ، جاری شدن سرشت زبان گفتار بر زبان شعر است که زبان در این مرحله، با نوعی " ساده گی ژرف" در شعر شکل می گیرد و سبب ایجاد " حسا میزی" میان شاعر و مخاطب می شود .
فانی به دلیل داشتن همین تجربه ی ژرف و احاطه بر زبان ، در بسیاری از غزل هایش به این رویکرد گفتاری نزدیک شده است :
" تراشبی به گمانم که خـــــواب دیده خدا
و از خیال تو عطری به گل دمــــــیده خدا
ز طرح ناز تو چون گشته خامه اش فارغ
کتاب بسته و دست از قلــــــــم کشیده خدا " ( خیال تو)
و آن گاه که از زبان پرنده و قصه ی کوچ سخن می گوید ، این ساده گی ژرف با سرشت گفتاری در زبان نوشتار ارائه می شود :
" با بال زخم خورده چو کردیم قصد کوچ
بر شانه ی چــــنار، چکیده است خون ما " ( همگام ما در ان سیه پوش)
رویکرد دیگر زبانی در غزل های فانی ، بی پیراگی ، نبود تعقیدات لفظی و معنوی ، شفافیت و یکدست بودن زبان است و از دیدنگارنده، همین ویژه گی ها سبب می شود تا غزل های فانی، از چاشنی بیشتر تاثیر برخوردار شوند . به چند نمونه ی کوتاه توجه کنید :
" اندوه مـــن ز چشم قلم گریه می کند
یارب چه حالیست که غم گریه می کند " ( اندوه)
و در جای دیگر :
" من قاصد صدای توام ، ای دیار دور
تفسیر درد های توام ، ای دیـــــار دور " ( قاصد صدا)
ساده گی و عدم تکلف در زبان غزل های فانی ، بدون تردید از تجربه ی ژرف زبانی شاعر سرچشمه گرفته اند و واژه ها مانند موم در سر پنجه های ذهن شاعرانه اش، شکل یافته اند .
با توجه به این که بسیاری از غزلسرایان هم نسل فانی ، از اثر نداشتن تجربه ژرف در فرایند کار برد زبان ، دچار ابهام و پیچیده گی های مزمن " ورسن بازی با کلمات" شده اند ، اما فانی به دلیل داشتن احاطه برزبان ، با این مزمن گویی و رسن بازی با کلمات نشده ه است .
ایجاد در رابطه با مخاطب :
همان سان که در توجیه از ماهیت شعر گفته اند که شعر کنش هنرمتدانه ایست که در فرایند زبان اتفاق می افتد و سپس در مرحله ی حسامیزی ، سبب ایجاد رابطه میان شعر و مخاطب می شود ، در بسیاری از غزل های فانی می توان این رابطه را به درستی دریافت :
" ای دل مرو سوی خطر ، گرمیروی لرزان مباش
از رهزنان غافل مشو ، ازدشمنان ترســــان مباش
چـون با کسی همره شدی ، از نیمه ای ره برنگرد
چون ازپی مردان روی، دیگرزنامـــــــردان مباش "
مفهوم در این ابیات ، بیانگر تجربه ی مشترک میان آدمهاست : گریز از تردید و وسواس ، برای رسیدن به مقصد معین .
تردید ، وسوسه ، ترس ، مردی و نامردی ، مجموعه ی مشترکی از احساس ماست که در ساختار زبان شعر ، حس ( احساس) مشترکی را برای ما القا می کند و سپس میان شعر و مخاطب رابطه ایجاد می کند .
نمونه های بیشتر این حسامیزی و ایجاد رابطه را در غزل های مشهور " همه جا دکان رنگ است ، همه رنگ می فروشد " و " با هردلی که شاه شود ، شاد می شوم " می توان بازیافت .
غزل های فانی درفرایند ایجادرابطه با مخاطب ، از موفق ترین غزل ها اند ، و این ایجاد رابطه ، ناشی از قدرت فردی شاعر بر زبان و تقسیم دریافت های آمیخته با درد و دید مشترک برای مخاطب است .
تعمیم تجربه ی فردی و سپس گسترش آن در حوزه ی برداشت جمعی ، از ویژه گی های کار فانی در غزل است .
در پایان ، برای جلوگیری از درازی سخن ، غزل زیبایی از او را با هم می خوانیم :
" تراشبی به گـــــــــمانم که خواب دیده خدا
و از خیال تو عطــــــــــری به گل دمیده خدا
گرفته شیره ی انگـــــــــــــــور تاک جنت را
شراب چشم تـــــــــــو زان شیره آفریده خدا
ز طرح نازتو چـــــون گشته خامه اش فارغ
کتاب بسته و دســــــــــــت از قلم کشیده خدا
سپرده کارجهان را به دســت حضرت عشق
و رفته بر فلـــــــــــــــــک هفتم آر میده خدا
چو قصد کشورجان کرده عشق هستی سوز
برای او دل تنگ مرا گــــــــــــــــــزیده خدا
چگــــــــــــــونه خویشتنم را به بنده فروشم
مرا ز روز تولد زمــــــــــــــــــن خریده خدا
زبال مرغ نفس عــــــــــــــــطرنام او شنوم
نسیم وار به آفاق مـــــــــــــــــن وزیده خدا "