نوروز رسید و گل وسنبل سرزد
جان بر تن رستنی وبلبل پــــرزد
دوستان ورجاوند وگرامی درود بر شما ! برگزاری نو روز خجسته پی ، در سا ل 1389 شمسی زمانی صورت میگیرد که خوشبختا نه ، از سوی نها دهای بین المللی جشن جهانی شنا خته شد واین پدیده ی فرهنگی و باستا نی نظر به اهمیت که دارد ، مانند منشور کورش کبیر وسرود جاودانه سعدی شیرین سخن، ثبت احوا ل ملل متحد گردید؛
مژده بر تو هموطن ! فرهنگ تو باز ققنوسوا ر ، از زیر خاکسترمستبدین تاریخ وفرهنگ ستیزان خرد باخته ، سربلند کرد وامروز نه تنها متعلق به تو وقلمرو گسترده فرهنگی تو است ، بلکه متعلق به جها ن خرد باور وفرهنگ دوست شده است واین افتخا ر پرمایه در زمین افتابی تو بنیادگذاری شده بود وفرهنگ ستیزان کوشش کردند تا رنگ وجا ن این گوهر گرانبهای مارا بگیرند واز صفحه زرین تاریخ بزدایندش ، ولی نوروز با عظمت که داشت ویا دارد ، هرزگاهی از خود توانمندی نشا ن داده ودست اهریمن زما نه را، از سرش دور ساخته است ؛ چه دستهای نا مرءیی نبودند که در گلوی پاک نوروز خجسته پی این سرزمین نفشردند وچه اندیشه های پوسیده ی نبود که ، با فتواهای مهمل وهیولایشا ن ، این جشن سرور وخرسندی را به ماتمسرای وحشتگرا مبدل نساختند، اما نوروز مانند خورشید از تابندگی وگرمی وخرسند آفرینیش هرگز نکاهید وبلند تر از پیش سر کشید وبیشتر از پیش گرمی وخوشی هدیه کرد.
درود بیکران برای فرزندان نامی بلخ باستا نی با د ، که نوروز نیک آیین سرزمینشان را مانند گذشتگان ، با دانایی وتوانایی که دارند بر گزار میدارند وافتخار می آفرینند؛ خداوند توانا ودانا استا د گرانمایه وفرهنگ پرور ورجاوند بلخ بزرگ را همیشه پا برجا وسایه اش را از سراین سرزمین وفرهنگ وداشته های آیین نیک این دیا ر کم نسازد وبا قوت وافر واراده ای آهنین بلخ را دوباره در جایگاه تاریخی اش بپیونداند وسخن مولانای بزرگ را در عمل نشان بدهد:
هرکسی کاو دورماند از اصل خویش باز جوید روزگا ر وصل خویش
امید وآرزوی ما وهمه کسانیکه با پدیده نوروز وفرهنگ فرهی وآیین بهی تنیده شده است ، به یاری دانای توانا وهمکاریهای استا ندار خردمند واندیشمند بلخ ، استا د اعطا محمد نور، تحقق خواهد پذیرفت واین خشنودی نصیب یاران واندیشمندان خود یافته خواهد گردید. خدا انسا ن را به هرمرض وبدبختی گرفتا ر کند ، به مرض وبدبختی از خود بیگانگی وتلقین زدگی دچار نگرداند ، آمین ! از خود بیگانگی وتلقین زد گی ، آنقدر زبونی در انسان میکارد که ، اگر دانشمند باشد مانند دیوانه ها واژه های نادرست وناروا وغلط را بر زبان جاری میسارد تا چاپلوسانه جانب مقابل را راضی وخود را فریب دهد؛ حتی بر زبا ن میآورند که ، این اصطلاح درست است ولی بهتر این است که ، جهت مصلحت دیگران نادرست ونا روا را در زبان بجارانیم وبه ادای واژه ها خیانت نماییم . نادرست را ریشه ی امکان میدهند ودرست وواقعیت را محا ل می پندارند، چنین اشخاص را چه باید خطاب کرد و دانش وتجربه ای کاریشانرا در کدام قالب باید ریخت؟
زبون، از خود بیگانه ، ترسو ، اگر مقام دارند ، مقام پرست ویا پابند چوکی دو روزه ، متملق وتلقین زده ویا کدام واژه ی دیگریکه لازم باشد ، دوستان دیگر میتوانند اضافه نمایند .
آزدگان ونوروز پسندان را چنین شگرد واین چنین اشخاص ، درکار نباشد وبروگزشان آلوده ی افکار از خود بیگانگی ودنباله رو آنهای گردیده است که با تآسف ، اگر در چپ بودند ، ویا در راست افراطی گمراه ترین رهبران وحقیرترین سرخ پرستان وبی مایه ترین بی مایگان به حساب می آیند ویا می آمدند؛ هر انسان را امروز از رهبرش باید شناخت ! کسانیکه دنباله روی چنین افراد خرد بیگانه ودنباله روی اجنبی بودند، چه توقع فرهنگی وادای واژه درست وکارنامه ملی باید داشت ؟ هیچ !! اینها ریشه در زشتی وپلشتی دارند واز اصل خویش گریزانند وبا زشتان وبد رویان هم پیوند! اما نو روز ما ریشه در زیبای وخوشروی دارد ومسرت آفرین است ، چنین کسان جز نا سازگاری دیگر چه میتوانند با نو روز وفرهنگ فرهی داشته باشند؟
نو روز زیبای دارد وزیبایی،« بیان لبریزی زندگی وخوشی وشادی و جان در گیتی بوده است . هرچیز زیبا زنده وجوان است . گل وشگوفه وخوشه ، بیان این غنا هستند»
نو روز آغاز زندگی وجوانی است که سرشار از زیبایست و جان در رگ هر سبزه وجاندار میدمد. خدا کند که نو روز امسا ل جان وقوت خود شناسی واندیشمندی را در رگ وبطن آن کسانی که خود فراموشی واز خود بیگانگی رنج وجدانی برایشان آفریده است ، بر دماند ومانند سبزه ها با اندیشه دوباره سبز، امید راست گفتن پیدا کنند واز تلقین زدگی ودروغ باوری مصلحت اندیشانه وبزدلانه دوری گزینند ودیگر در مجالس بنابر عقده مندیهای پوچ واژه هارا ناروا ونادرست بر زبان جاری وساری نگردانند !
من در پایان این سخن ، نوروز خجسته پی را از صمیم قلب وخلوص نیت ، برای همه نو روز دوستا ن گرامی ، مبارک میگویم ونو روز سرور آفرین وخوش آور نصیبتا ن با شد وعمر دراز وتندرستی همیشگی ایدون جفت جدا نا پذیرتا ن قرار بگیرد. وتوجه نیک شمارا به سروده ی ناچیز مبذول میدارم:
ایر باشد جایگاه آریا
مهد دانایی بود اورا سزا
از نخستین روز روشن بوده ایم
روز نو روز همچوگلشن بوده ایم
دسته دسته گل بروید در بها ر
ما همان گلدستگان شاخسا ر
سرزمین تابش خورشید را
پرورشگاه تن جمشید را
بلخ بامی و ولینگ نو بهار
هست افروزپنجهیرش نامدار
ای خراسان تابش نیکت چه شد؟
دانش افروزان فرشیدت چه شد ؟
نام تو آن نام دیرین تو نیست
وزن تو آن وزن پیشین تو نیست
در دل تو نیست دیگرنو سرود
گشته اند بیگانه فرزندان زود
مضحک است نام تودر نزد اعیان
آه وافغان گشته است مارا نشا ن
تاروپود ما همه « اوغانی» است
پول و بود ما دراین نا دانی است
روزگاریکه شدیم اوغا نیا ر
با جهالت هم سبق در روزگار
تیره گردید روز روشن نیست ابر
تابکی میتوا ن دراین راه کرد صبر؟
درویش نیک اندیش