قیوم بشیر
مراد دل
شبی ز کوچه ی اسکان تو گذر کردم
حیای چشم تو دیدم دلم خبر کردم
حدیث مهر و وفا را ز کس نپرسیدم
هر آنچه در طلبش بوده ام نظر کردم
سکوت و خلوت آن کوچه عالمی دارد
در آن دیار نشستم ، شبم سحر کردم
نگفت کس که چه رازیست میان ما امشب
به نور ماه تو جانا دمی شرر کردم
ترانه های دل افروز عاشقانه ای را
به سرو قامتت ای یار سر بسر کردم
مراد دل بستانم اگر تو یار شوی
دلی که خانه بدوش بوده دربدرکردم
تو آن ستارهء تابان آسمان « بشیر»
به روی ماهء تو دیده به دل اثر کردم
ملبورن – آسترالیا
19 نوامبر 2009