قیوم بشیر
گلشن خیال
دیشب دلم هوای دو چشم نگار کرد
جان را اسیر زلف پر از پیچ یار کرد
دل را بدو سپرد و غزل از وفا سرود
وانگه که ساقی آمد و بزمی تیار کرد
تا صبحدم ترانهء گل گفت و گل شنفت
آنقدر که شعله های دلم را قرار کرد
زانچه که بود علایق عشاق به یک نظر
آنرا طلب ز روزنهء چشم یار کرد
مرغان عشق را به تماشای گل بخواست
چون عندلیب که نغمه سرای هزار کرد
در راهء پر صفای محبت قدم گذارد
تا آنکه رفته رفته خزانش بهار کرد
رخسارهء نگار که چو مهتاب زندگیست
در شام تیره عشق و وفا را شعار کرد
گفتا ! به آرزوی دل از گلشن خیال
همچون« بشیر» که جان ودلش را نثارکرد
ملبورن – استرالیا
8 نوامبر 200