بهار سعيد
گناه دور
کسی به بر بفشارد ز راه دور مرا
به آذرخش کشد از نگاه دور مرا
کسی که بینمش آواره تر ز عشق منست
گرفته در دل خود در پناه دور مرا
ز چلچراغ خیالش درخشه میریزد
مگر نشسته به افروزه گاه دور مرا؟
گمان نوش لبش را گهی که مَی بکشم
بدوزخی بکشد از گناه دور مرا
کجا نهان بسرایم ترانه ی دل خویش؟
که هرکجا بخرامد گواه دور مرا
بسا شبی که ز پنداره های تابانی
به بسترش گذری کرده ماه دور مرا
من از چشیدن لبهای خویش میدانم
بهر گهی که شود بوسه خواه دور مرا
گذار وسوسه اش را شبانه میترسم
که عاشقش بکند یک پگاه دور مرا
باور
بچشمانت شراب عشق را باور کنم یا نه؟
نگاهم را خراب و مست این ساغر کنم یا نه؟
ترا در سینه میگیرم اگر در من فرو ریزی
برت از پرنیان پوستم بستر کنم یا نه؟
شبی که در لبانم بوسه ی بشکفته گل کردی
خیالت را به بستر برده و پرپر کنم یا نه؟
ترا از دور میبینم که میآیی بدستانم
رهم را با سراب تشنه کوته تر کنم یا نه؟
زگرمای دلم از تو تنم در آتش سرکش
بگو کاین سوز وحشی را بخاکستر کنم یا نه؟
از دفتر «شکوفه ی بهار
جهت مطالعهً بيشتر اشعار بهار سعيد به وبلاگ ايشان مراجعه شود