بهار سعيد
بیا در بسترم امشب
ز عشق آتشین تو بسوز دیگرم امشب
به رویا ییکه میبینم که تابی بر سرم امشب
چو ماه عشق، آتشپاره افتی در برم امشب
بدستان تو می بخشم تن عصیان گرم امشب
بیا در بسترم امشب
برای حس گرمایت به حسرتگاه تنهایم
به بستر بی تو میسوزم به آتشگاه بیجایم
چو شاخ عشق تر روییده ی این حرص زیبایم
که داغ بوسه هایت گل زند بر پیکرم امشب
بیا در بسترم امشب
بروی شانه ها یت ریز عطر تازه ی مویم
بدور گردنت پیچد دو دستم تا به بازویم
به تنگ سینه ات بفشار جسم داغ و خوشبویم
ز شعرم بهر آغوشت خودم عریانترم امشب
بیا در بسترم امشب
گل سرخ و سفید و زرد را پر پر به دستانم
به جسم مرمر داغم برای تو بیافشانم
حرارت های عشق تو اگر سوزد گلستانم
خودم گلدسته میگردم که سازی پرپرم امشب
بیا در بسترم امشب
منم یک ماهیی لغزان و زود از شست خواهم رفت
جهان پیکرت را با لبانم مست خواهم رفت
برایت جان دهم تا لحظه ی کز دست خواهم رفت
که از عشقت که میمیرم نمایی باورم امشب
بیا در بسترم امشب
چو رفتار هوس بیتاب آ، دزدی زخوابم کن
ز پیراهن ربایم در بر خود بی نکابم کن
ز هرم پیکر داغت بسوزانم و آبم کن
شراب عشق لبریزم ، بنوش از ساغرم امشب
بیا در بسترم امشب
فرار از خود نمایم در بر و دوش تو میگردم
ز هر سو در تو میپیچم عسل نوش تو میگردم
به شور و شوق و سرمستی همآغوش تو میگردم
دو تا پیکر یکی گردد ترا با خود برم امشب
بیا در بسترم امشب
جهت مطالعهً بيشتر اشعار بهار سعيد به وبلاگ ايشان مراجعه شود