سید همایون شاه (عالمی)
از لابلای سیر العباد
سیر العباد اثر برگمرد ادب و عرفان حکیم ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی متولد شهر غزنی در473 هجری قمری و متوفی در همانجا به سال 585 هجری قمری میباشد.
فهم این اثر تامل و حوصله فراخ میخواهد.سیر العباد ( الی المعاد) را وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت به همکاری موسسه انتشار کتاب (بیهقی) به چاپ رسانده است.
این اثر به مناسبت نهصدمین تولد حکیم سنائی (رح) با پیشنویس های از داکتر (نوین) وزیر اطلاعات و فرهنگ وقت، پوهاند مجروح و رضا مایل در 210 صفحه شامل خود کتاب و مقدمه آن و 80 صفحه شرح سیرالعباد به نشر رسیده است.
من مصمم هستم که از لابلای این اثر والا فقط بسیط ترین متن ها و اشعار را بطور فشرده به علاقه مندان تقدیم کنم، امید وارم مقبول قرار گیرد (عالمی)
صفت جوهر خاک و آنچه نتایج اوست از شره و بخل و کینه:
روز ِ اول که رخ به ره دادیم بیکی خاک ِ تو ده افتادیم
خاکدانی هوای او نا خوش نیمی از آب و نیمی از آتش
تیره چون روی زنگیان از زنگ ساحتش همچو چشم ترکان تنگ
گرگ دیدیم فتاده در تک و پوی همه آهن دل و خماهن روی
موش چون گربه طفل خوار درو مار چون خوک ثفل* خوار درو
گه برو دیو و دد سوار شدی گاه کژدم طبیب ِ مار شدی
و اندر و یک رمه سگ آسوده لب ز مُردار و روده آلوده
خوک دیدم بر آن گره سالار عملش اندک و خوّرش بسیار
جاذبه ا ش را چو وقت خوان بودی
مطبخ ِ دافعه سگان بودی
خود به خود نقش دیو می کردند
خود ز بیمش غریو می کردند
از پی ِ عشق صورت ِ لا را
قبله ی ساخته چلیپا را
* - ثفل- میوه سیب ، سیب دادن
صفت بخل
همه سر پیش درفگنده چو چنگ همه وا پس رونده چون خر چنگ
همه درویش و طبله پُر دینار همه نا هار و خانه پُر مردار
هیچ ادبار بار چندان نه خانه پُر استخوان و دندان نه
بهر آن تا چرا نماید رنگ همه با سایه ی خود اندر جنگ
وز پی آنکه چون فشاند نور همه از آفتاب و مه رنجور
صفت طبیعت
افعی دیدم اندر آن مسکن
شش سر و هفتروی و چهار گردن
هر دمی کز دهان بر آوردی
هر کرا یافتی فرو خوردی
گفتم ای خواجه کیست این افعی؟
گفت: کین نیم کار بو یحیی
اینک این مار کاروان خوارست
راه خالی ز بیم ِ این مار ست
بی من ا ر دست یافتی بر تو
نیز نوری نتافتی بر تو
همچو خود زشت و ناخوشت کردی
مایه ی دود و آتشت کردی
هفت عضوت به چار که دادی
چهار جزوت به هفت مه دادی
بردی این افعی از تو بهره ء خویش
لیک چون با منی از و مند یش
که یکی نور من بدو سد ِ اوست
نظر ِ من درو ز مرد اوست
او بگفت و دو رخ بدو بنمود
چون مرا و را بدید افعی زود
چون سگان پیش ما بخفت بخفت
راه ما را بدم برَفت و برُفت
صفت کینه
چون از آن توده رخ بره دادیم بیکی وادی اندر افتادیم
دیو دیدیم بسی در آن منزل چشم بر گردن و زبان در دل
رخ چو گام سمند بر سندان دل چو کام ِ نهنگ بر دندان
همچو مال ِ یتیم بیرون خوش لیک هنگام ِ آزمون آتش
آهن و سنگ هریکی بدو رنگ دل بر آتش بسان آهن و سنگ
با همه فعل شان ز بد گهری از درون تیغی از برون سپری
سید همایون شاه (عالمی)
24 اگست 2009م
وزیر اکبر خان مینه
کابل - افغانستان