سید همایون شاه (عالمی)

 

 

مولانا بیدل دهلوی

 

قسمت هجدهم

 

آثار و زبان بیدل

 

ادامه نظریات شمع انجمن در باره حضرت بیدل: زبان بیدل در بسیاری از موارد با زبان فارسی معمول امروزی ایران متمایز است، و علت این امتیاز نه تنها به اعتبار شیوایی و رسایی زبان او نیست بلکه بیشتر بدان سبب است که فارسی زبان دوم بیدل بشمار میآمد،و از این روی در پاره ی از موارد گفتارش نا رسا است.

 

دریغا که پاره ی از نا آگاهان و نیز کسانی که از تحول و تطور نظم و نثر فارسی از آغاز تا به امروز کمترین اطلاعی ندارند، بیدل را با صائب مقایسه میکنند و در بسیاری از موارد وی را بر مولانا صائب ترجیح میدهند. زهی تصور  ِ باطل زهی خیال  ِ محال.

 

زبان دری پارسی  ِ افغانستان با همه اختلاف ِ که با زبان امروز  ِ فارسی ایران دارد، برای فارسی زبانان امروز بسیار موجه است و در پاره ی موارد ؛ برخی از ترکیباتش بر ترکیبات متداول عصر ما (ایرانیان) برتری دارد لیکن تذکر این نکته درخور تامل است که بیدل در سرزمین هند پرورش یافته و در آن دیار نشو نما نموده، و اساساً زبان او با زبان فارسی(دری) متداول افغانستان متفاوت است. و بسیاری از بیدل شناسان حتی از دانستن این نکته بدیهی ، فارغ اند. 

 

تمامی اهل تحقیق و دانش میدانند که خداوندگار  ِ این خامه ، نه مرد تحقیق است و نه اهل زبان و شعر ، لیکن تا آن مقدار میداند که مرتبت صائب در زبان و ادب فارسی بدان پایه است که کمتر کسی را با وی میتوان مقایسه نمود.

 

نگارنده در هنگام تصحیح اغلاط مطبعی دیوان بیدل، تمامی ابیات وی را از غزل قصیده و مثنوی و رباعی دگر باره از نظر گذراندم و هر چه پیش میرفتم به مقام ارجمند بزرگان گویندگان سده ی دهم ، یازدهم و دوازدهم  ِ ایران بیشتر پی میبردم.

گفتار (آفتاب رای لکهنوی) در تذکره ریاض العارفین خود، پشتوانه ی سخن ماست.

 

در کتاب (شعر فارسی در هند و پاکستان) اثر ارزشمند مظفر حسین شمیم که برگزیده از آثار بیدل را نیز در بر دارد حکایت ذیل را از وی روایت نموده است:

شبی روح  ِ منصورم آمد بخواب

    تمنا به پرسش نمود  اضطراب...........  

  

این حکایت اگر چه دربر دارنده ی مفاهیم بلند حکمی و عرفانی است لیکن شیوه ی بیان آن ضعیف و نارسا است، و از این دست در مثنوی های وی کم نیست. خوانندگان صاحبدل هرگز تصور نکنند که این بنده قصد تخطئه ی آثار و اشعار بیدل را در سر دارد، هر گز این گونه نیست زیرا من خود از ارادتمندان در گاه سخن پناه مولانا بیدل بشمار میآیم.

 

لیکن سخن بر سر مقایسه بیدل ، و دیگر گویندگان سبک اصفهانی نظیر صائب است، سخن بر سر آن است که پاره ی بی اطلاع چگونه،و به چه مقیاسی وی را بر صائب امتیاز میدهند.

 

بیدل خود به یکتایی مولانا صائب معتقد بود و دست یافتن به مرتبه ی والای  ِ وی را دشوار میداند:

 

دعوی آسان کرد (بیدل)  نزد  ِ موزونان  ِ هند

مصرع  ِ  چندی فراهم کردن و (صائب) شدن

 

بیدل به شاعران نامدار متقدم ارادتی خاصی داشته و قصاید خویش را به شیوه ی انوری ابیوردی و خاقانی شیروانی سروده ، و مولوی و عطار و سنائی و حافظ و سعدی را به استادی و پیشتازی ستوده است:

 

از گل و سنبل به نظم و نثر سعدی قانعم

این معانی در گلستان  بیشتر  دارد  بهار

 

و نیز در مقام دیگر اینگونه فرماید:

 

(بیدل) کلام (حافظ) شد هادی   ِ خیالم

دارم امید  کآخر  مقصود  ِ  من  برآید

 

در شیوه سخنوری بیدل ، دانشمندان شبه قاره هند، اتحاد شوروی(سابق) و افغانستان تحقیق ها و بررسی ها کرده اند . بیدل به ویژه در افغانستان که گاهواره ی زبان دری است از محبوبیت خاص برخوردار میباشد و هم اکنون نیز در دانشکده ی ادبیات دانشگاه کابل کرسی ( بیدل شناسی) دایر است.

 

در ایران به دلایل معلوم و نامعلومی به سبک و مکتب اصفهانی = هندی توجه بسیار نشده و در نتیجه بیدل که یکی از پیشگامان مکتب یاد شده بشمار میآید گمنام مانده است.

 

آقایی عارف پژمان شاعر و نویسنده صاحب نظر افغانی در این مورد اینگونه ادامه میدهد:

میرزا عبدالقادر بیدل ، پسر عبدالخالق ، در اواسط سده ی هفدهم میلادی برابر با 1054 ق در روزگار امپراطوری شاهجهان در ایالت پتنه دیده به جهان گشود، و در دوران فرمانروایی محمد شاه در حالیکه امپراطوری مغولان در هند رو به زوال میرفت (1133ق) جامه ی هستی از تن بدر آورد.

 

وی از نژاد مغول بود و از قبیله ی چغتائی ار لاس بشمار میرفت، پدر بیدل مشرب – قادریه( منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی) داشت و او نیز از آوان نو جوانی به عرفان و تصوف رو آورده بود.

 

مطالعات عرفانی و فلسفی بیدل، و توجه او به سنائی ، عطار و مولوی و تامل وی در آثار (ابوحامد غزالی طوسی) و محی الدین بن عربی بر تشکیل جهان بینی فلسفی او، اثرات عمیقی بر جا نهاد.

 

بیدل با دربار، و بزرگان دارالسلطنه دهلی مراوده و رابطه داشت، و مورد حرمت محتشمان بود. با این همه پیکار های خونین جانشینی بر سر تصاحب تخت طاووس ، روح حساس او را میآزارد. انگار وی برای نجات مردمش از فساد و فرسودگی ، در خویش رسالتی میجست.

 

شعر بیدل نه تنها مشرب عرفانی و فلسفی وی را می نمایاند، و در آن مباحثی مانند:

واجب و ممکن ،قدیم و حادثات، تنزیه و تشبیه،وحدت و کثرت ،جوهر و عرض،هیولا و صورت، و غیره راه یافته است. بلکه بگونه ی چشمگیر،پله معنی بر پله لفظ میچربد . بیدل شعر خود را در خدمت فلسفه مورد علاقه اش گذاشته،و سستی و گسیختگی ارزشهای والای انسانی دوران او، در سازمان عاطفی و فکری شاعر بی اثر نبوده، و او را از هوا داران سرسخت (کرامت انسانی) بشمار آورده است.

 

بیدل در حالیکه از حمایت گران  ِ (وحدت وجود) است و جهان را تجلی ذات ، و حقیقت اشیا را در غیب میداند، جهان عینی را نیز بی بنیاد نمی شمارد، او نتنها عناصر دنیایی را رهروان تکامل میداند، بلکه هر چیز را در جای خود بی عیب و کامل مینگرد:

 

هیچ موجودی به عرض شوق  ناقص جلوه نیست

ذره هم در رقص  موهومی  که دارد  کامل است

 

بیدل باطل را از حق نمیداند ، و انسان را موجود زبون نمی پندارد.:

 

گویند که او حق است و ما باطل  ِ محض

از باطل ،  حرف   ِ  حق  که  باور دارد

 

بیدل آنقدر در برابر آفرینش و رمز و راز از آن بخود پیچیده است که میتوان او را شاعر فطرت نامید.  حیرت نیز از مفاهیم  مسلکی و شاعرانه ی بیدل است .  و آنرا (( سرچشمه ی معرفت حق)) میداند وی در تکوین (موجودیت) این بینش عرفانی به حدیث منقول از پیامبر(ص) چشم دارد:{ رب زدنی تحیراً فیک} و همچنین به گفتار بزرگانی نظیر بایزید بسطامی تاسی جسته است: {المعرفت فی ذات الحق جهل والعلم فی حقیقة المعرفته حیرة} مفهوم این گفتار ها این است که فهم انسانی به درک ذات خدای تعالی قادر نیست.

 

پس غایت معرفت همان حیرت است . بیدل نه تنها از سر در گمی جهان شکوه سر داده بلکه نگرانی و تشویش او بخاطر آنست که عده ی در تجسس حقیقت مطلق به (وهم) خویش توسل میجویند.

 

در مواردی که جهان بینی بیدل گراییده، انگار برادر کشی و فرزند کشی دارالسلطنه دهلی برای تصاحب تخت طاووس ، و فریب و فساد جامعه اش در وی بی تاثیر نبوده است :

 

چون  نفس  از  مدعای  ِ  جستجو   آگه  نیَم

آنقدر دانم که چیزی هست و من گم کرده ام

 

آئینه و شبنم در شعر بیدل رسالت و تعبیر خاص و تازه ی دارد، این دو واژه در ادبیات وی مظهر  ِ حیرت است؛ شبنم عاشق آفتاب است و در برابر شکفتن خورشید از شرم زوال میپذیرد.

 

آئینه ، گاه مظهر خود نمایی است و بیدل در بکار بردن این واژه اصرار میورزد. از ویژگیهای بارز سخن بیدل اینست که همانند  ِ شیخ  ِ شیراز، به انتقاد و اندرز درباریان و امیران زبان میگشاید. از نخوت و فساد و تجمل پرستی دارالسلطنه دهلی ابراز انزجار میکند.

 

در حباب  و موج  ِ این دریا تفاوت  بیش نیست

اندکی باد است در  سر صاحب   ِ  اورنگ  را

 

تبصره : در این جا اورنگ به معنی تخت است یعنی تخت نشینان صاحب دماغ اند.

 

بیدل همانند  ِ سایر عرفا، عشق را سرچشمه ی کائنات میداند، و آنرا بر عقل جزئی ترجیح میدهد:

 

عقل  ِ رنگ آمیز کی گردد حریف  ِ درد  ِ عشق

خامه ی  تصویر    نتواند    کشیدن    ناله    را

 

در مورد دشواری بیان بیدل، و ویژگیهای سبک وی باید گفت که همه خصوصیات سبک اصفهانی (=هندی) به صورت اغراق آمیزی در شعر او تجلی دارد. و همانند سایر شعرای این دوره در پی معنی نازک است:

 

به تلاش معنی   ِ نازکم   که  در این قلمرو  ِ امتحان

نرسم  اگر من  ِ ناتوان ، سخنم  به موی  ِ کمر رسد

 

برای هموار ساختن دشواری های بیدل ، و نزدیک شدن به شناخت شعر وی پاره ی از ویژگیهای مکتب هندی را بر میشماریم .

 

1- در شیوه ی هندی ، نه تنها طرز فکر پیچیده و غریب است، بلکه دشواری سخن به ادای غریب آن وابسته است.

2- در این روش مفاهیم و معانی وسیع در یک بیت قرار میگیرد.

3- در مکتب هندی به ویژه شعر بیدل همیشه معنی بر لفظ چیره، و بسیاری از اجزاء کلام (حتی بدون قرینه = تناسب و همسازی) حذف میگردد:

 

ای بسا معنی که از نا محرمی های زبان

با همه شوخی مقیم  ِ پرده های  راز ماند

 

4- در این شیوه استعار و مجاز پی در پی روی میدهد.

5- بکار گرفتن کلمات و تعبیرات و امثال  متداول و عامیانه از خصوصیات این سبک است، همانند (بی پیر) ، (دکان باز کردن) ، (دکان تخته کردن) و غیره.

6- در این شیوه فن (مدعا مثل) رواج کامل دارد و آن چنان است که شاعر در مصرع نخست عبارتی را بیان میسازد،و در مصرع دوم برای اثبات سخن اول ، مثلی ارائه میدهد.

7- اجتماع صنایع بدیعی (لفظی و معنوی) به ویژه ایهام (= کنایه و نیرنگ سخن) ابهام ( = مشکوک و معانی  ِ گنگ)، تضاد، تقابل، ارسال مثل، مراعات نظیر از مشخصات این سبک است.

8- اغراق(= گزاف گویی)غلّو (= بدیع مبالغه) و مبالغه از برجستگیهای این سبک است.

نرگس از چشم تو دم زد بر دهانش زد صبا

درد  دندان دارد  اکنون میخورد  آب از قلم

 

9- اصرار در ترکیب سازی ، ابداع تعابیر تازه، و بکار بردن مضامین بکر

تبصره:(= دست نا خورده و بی عیب) چنانچه گویند( دختر باکره) در اینجا مقصود از مضامین دست نا خورده است.

10- افراط در آوردن سخنان  ِ حکمت آمیز، و مباحث اخلاقی و معنوی.

11- در مکتب هندی ، تشبیهات حسی و عقلی آنچنان با یکدیگر می آمیزد که معنویات تا حد محسوسات نزول میکند و محسوسات تا مرتبه ی معقولات اوج میگیرد.

 

آثار بیدل

 

بیدل دارای ادبیات بسیاری است. که تنها بیش از نود هزار بیت از آنها در دست میباشد از بیدل به جز قصاید، غزلیات، ترجیعات، مخمسها، ترکیب بند ها و غیره، چهار منظومه ی بلند نیز با نامهای: مثنوی عرفان، طور معرفت، طلسم حیرت و محیط اعظم، در دست است که در پی ، در اطراف هر یک سخن خواهیم گفت.

 

تذکر این نکته ضروری مینماید که در طبع دیوان  ِ حاضر ، نسخه ی سخن پرور شریف آقای حاجی علی آقا محمدی (معمار) دخیل بوده و گشاده دستی ایشان موجب تشکر است.

 

عرفان

این منظومه در بحر خفیف مخبون اصلم مسبغ (= فاعلاتن مفاعلن فعلان) سروده شده و مشتمل بر یازده هزار بیت است که سیر تطور وجود را بخوبی مینماید.

توضیح:

بحر مخبون: شعر های به وزن مفاعلن فعلاتن مفاعل فعلن:

مثال-

 به  جهد  عزت  مسند  نمیشود   حاصل

نمیتوان  به  فلک بیدل  از   دویدن رفت

 

و اما مخبون اصلم مسبغ در بالا ذکر شد  (عالمی)

 

عرفان که گویا منزل اول سیر معنوی بیدل است ، منزل مجرّدات نیز بشمار میآید، زیرا در این سفر وجود مطلق از حجله ی اطلاق (دنیای لاهوت) به دنیای جبروت و باز به عالم ملکوت (عالم امر) نزول میکند ، و پس از این منزل ، سفر و یا تنزل به دنیای ناسوت و یا به دنیای مواد آغاز میگردد.

تشریح:

 

1- دنیای لاهوت: {ل ِ م ِ} ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب) در بار آسمانی (ناظم الاطباء) عالم صقع الاهی و عالم سرمد و مرتبت ذات و احدیت است.

 

2- عالم جبروت: یعنی عالم عقول ، یا عالم معنا که از صور و اشباح (تصویر کردن ها و مجسم ساختن ها) مبرا است .

 

3- عالم امر: به مجموع موجودات مجرد عالم امر میگویند. در عالم امر هر موجود به صرف اراده و امر الهی محقق میشود بی آنکه منتظر آماده شدن زمینه ی ؛ مادی و فرا رسیدن زمان باشد.

 

4- عالم ناسوت: عالم طبیعت و اجسام و جسمانیات و زمان و زمانیات را عالم ناسوت مینامند و عالم ملک و شهادت هم گویند.  (عالمی)

 

طور معرفت

 

این منظومه در بحر هزج مسدس محذوف (( = مفاعیلن مفاعیلن فعولن) سروده شده است و شامل حدود هزار و سیصد بیت است.

مثال  ِ وزن، یعنی به وزن این غزل بیدل سروده شده:

 

عدم  زین  بیش  برهانی  ندارد

وجوب است آنچه امکانی ندارد

مقطع:

خیال  ِ  زندگی  دردیست  (بیدل)

که غیر از مرگ درمانی   ندارد

  (عالمی)

-- این سفر به دنیای بیچون (اطلاق) و مراجعت آن به آئینه خانه ی دنیایی چند و چون (کثرت) میباشد.

در پایان این منظومه شاعر نظری به وراء عالم می افکند و نقش های قدم خود را از آن کوه تا این وادی میشمارد، همه چیز را زیبا میبیند ولی به این اندیشه نیز می افتد که مبادا این کوششهای که در دنیای وحدت بخرج داده است باز هم خلیج پهناوری را بین قله ی شامخ ( اطلاق) و بین دشت های هموار (تعین) ایجاد نموده باشد.

 

و از این روست که بر آن میشود که تا حدودی این دو مرزی را که وهم احول ایجاد کرده و در میان نهاده است از میان بردارند:

 

سر  ِ  آن  طره    گر  خواهی   گشودن

حذر   کن   از  خیال    ِ   شانه    بودن

(دویی)  بر  صافی  آیینه  زنگ   است

(تویی) در عالم (من) سخت تنگ  است

من و مای  ِ تو حرف ِ شخص  یکتاست

زبان   ِ  موج  ها  در  کام    ِ  دریاست

لباس   ِ جلوه   بیرون  از   قیاس  است

دو عالم  شوخی   ِ   رنگ  ِ لباس است

کسی  کاشوب  ِ حسن   ِ ما  و  من  دید

همان   یوسف   ز بوی    ِ  پیرهن  دید

 

طلسم  ِ حیرت

 

این منظومه در بحر هزج مسدس محذوف (= مفاعیلن مفاعیلن فعولن) سروده شده ، بالغ بر سه هزار و هفتصد بیت است و تاریخ اتمام آن سنه 1080 ق است.

پس از طور  ِ معرفت که منزلگاه نخستین کاروان تعین به دنیای ناسوت بود، بیدل با منظومه ی طلسم حیرت بر آنست تا این کاروان را به شهر حصار جسمی انسان برساند.

 

این مثنوی بسیار استوار، عمیق و رسا است و میتوان گفت بهترین منظومه ی بیدل بشمار میآید. زبان ادبیات این مثنوی رمزی است، لیکن نه همانند  ِ ( سلامان و ابسال)

عبدالرحمن جامی ، و یا قصه ی کنیزک مثنوی مولانا جلال الدین بلخی که رمزی مطلق است. بلکه رمز مشروح . این قصه مانند رساله ی (الغفران) ابوالاعلاء معری (363-449 ق) یا کمدی الهی دانته( 1321—1265م) روح شک و هزل ندارد، بلکه رمز سرگذشت انسان است که چگونه روح خداوندی در آن دمیده شده، و به چه شیوه بر شر چیره میگردد و به کمال خویش نائل میآید.

 

محیط اعظم

 

این منظومه در بحر متقارب مثمن مقصور ( = فعولن فعولن فعولن فعول) سروده شده

و در حدود هزار و دویست و هفتاد بیت است. مثنوی یاد شده به هشت دور تقسیم میگردد، و به اصطلاح شاعر عشق است که محیط اعظم دنیای وجوب و امکان است، عشق است که حسن را از پرده بیرون میسازد و معشوق را از حجله ی وحدت به شاهراه کثرت می آورد.

 

به   بزمی   که  از  رفعتش   بر  زمین

نگه   سجده    ریزد    ز   خط   ِ  جبین

خوش  افتاد    در  چشم   ِ اهل  ِ  شهود

ز   ساغر    قعود   و     ز مینا   سجود

صراحی   سوی   قبله ی   جام     ِ  مل

به   هر  سجده   سازد   ادا   چهار   قل

شب  و  روز  از  شوق  محراب  ِ  جام

گهی    در   سجود  است  و گه  در قیام

قیامش     ز   دل    شعله        انگیختن

سجود  از نظر   رنگ    ِ   دل   ریختن

بوَد     قلقل     ِ     او     اشارت     پیام

که  بی  خون   دل  سجده    باشد  حرام

چرا  زاهدان   را   برو   رشک  نیست

که یک سجده اش خالی از اشک نیست

 

رباعی ها

 

از بیدل در مجموع 3861 رباعی به جا مانده، که همگی دارای مفاهیم بلند عرفانی،فلسفی و اخلاقی است. مجموع این رباعی ها در مجلد دوم کلیات وی مسطور میباشد.

دی وقت  ِ وداع  ِ او مشوش  بودم

از هستی خود سخت بلا کش بودم

آخر  نم  ِ انفعال   شد   چاره گرم

گر  آب   نمیشدم   در  آتش  بودم

***

هر  چند   نقاب   ِ   ماه  بر      میدارم

آیینه ی   خود    ز   آه    بر    میدارم

از عشق چه  دم زنم  که مانند  ِ  حباب

سر  نیست   اگر    کلاه    بر  میدارم

***

از موج  ِ  سراب  آب  خوردن  نتوان

می  در قدح   ِ  حباب  خوردن  نتوان

از خوان   ِ فلک به  وهم  قانع  میباش

قرص  ِ  مه  و  آفتاب  خوردن  نتوان

***

ای بسته به  افسوس   ِ ملایک   گردن

راحت  خواهی تکلف  از دوش   فکن

تجرید،   تنقید،        نپسندد      هرگز

تا  رشته  به پاست   میگریزد  سوزن

***

تاکی  دامن  به   گرد    ِ  ظلم   آلودن

باید  رحمی  به حال  ِ  خود  فرمودن

از کشتن   ِ پشه ی  ضعیف  ای غافل

خونی که چکد، خون تو خواهد بودن

***

تاکی   به غبار  وهم    پنهان   گشتن

زین بیش، نقاب  ِ جلوه  نتوان  گشتن

ای سایه زخویش چشم پوشیدن تست

در  کسوت  آفتاب،  عریان     گشتن

 

بیدل گذشته از آثار منظوم، دارای منشآت (انشاآت) و مقالات شیوا و رسایی نیز میباشد، اینک را سزاوار است تا شرح هر یک از زبان خامه باز گوییم:

 

چهار عنصر

 

این اثر، از آثار منثور  ِ بیدل است و ترجمه ی حال و شرح آراء وی بشمار میآید.

 چهار عنصر از بهترین و روان ترین نثر های اوست و، وجه تسمیه آن بدین نام از دو جهت میباشد:

نخست آنکه این کتاب در چهار جزء تدوین یافته و هر جزء را بیدل بنام  ِ عنصری یاد کرده ، که هر عنصر دوره ی است از دوره های حیات  ِ او.

 

وجه دوم: از آنجا که این اثر در ترجمه ی حال  ِ شاعر تنظیم یافته، و وجود او عبارت است از چهار عنصری که چهار خلط انسانی از آن به وجود آمده بدین سبب چهار عنصر نامیده شده است. زیرا این کتاب شرح زندگانی اوست در دنیای  ِ (ناسوت) و در عالم جسم و دنیای عناصر، یعنی فصول زندگی او از بهار تا خزان.

 

(( پوشیده مباد که چون پیکر بی نشان قادریت، کسوت آب و رنگ عبدیت پوشید، و صفای آئینه ی حقیقت با رنگ کدورت مجاز جوشید ،عنقای آشیان اطلاق و در قفس اندیشه ی تقیید افتاد، و آهنگ پرده ی عینیت نقاب قانون غیرت گشاد،جواهر عقول و نفوس به کثافت انگیزی اعراض امکانی پرداخت و کیفیات اجرام  و عناصر، طرح اجتماع کلفت جسمانی انداخت؛خاک از مرتبه ی جمعیت ذاتی به پریشانی اسباب گروید، و از آتش اهتزاز طبعی به داغ عارضی مبتلا گردید، آب تا طراوتی به تصور آورد طوفان گریه انگیخته بود. و باد نفسی راست نماید به سلسله ی آه آویخته.))

 

عبارت یاد داشت شده از دیباچه ی متن مزبور برگرفته شده است. و باید افزود که چهار عنصر مشتمل بر چهار فصل است:

 

فصل نخست: شرح  ِ روابط وی با بزرگان و مشایخ ، در ایام جوانی اوست.

فصل دوم : در آداب شاعری، و دقایق این فن فراهم آمده است.

فصل سوم: شامل منشآت و مقالات شاعر، در موارد گوناگون میباشد.

فصل آخر: در بیان پاره ی از عجایب ایام، و ذکر برخی از اتفاقات روزگار است.

چهار عنصر در سنه ی(1116 ق) بپایان آمد.

 

رقعات

 

این قسمت، بالغ بر سیصد نامه، و از مکاتیب  ِ بیدل بشمار میآید. این نامه ها میان بیدل و دوستان و یاران او و رجال علمی و سیاسی آن روزگار صورت میگرفته است. منشآت بیدل از صنایع بدیعی مشحون،و مبتنی بر استعاره و کنایه و تشبه میباشد:

 

به نظام الملک: نامه 269

نفس گداخته ی آداب ستایش به کدام جرئت لب گشاید که از عهده ی خجالت برآید، ما را در جمیع احوال منفعل داشته اید، تقریر نارسایی معنی تحریر عبارت است، و تحریر  ِ ناتوانی مضمون عدم استعارت. بجای نرسیدیم که خیال رسیدن به تاملی تواند پرداخت، و به مقامی رخت نیفکند ه ایم که فکر اقامت طرح تسلی تواند انداخت.

 

آب   میگردد   گدا     از    خجلت   رب  ِ کریم

هم تو خواهی خواست عذر جرمم از عفو  ِ قدیم

 

نکات

 

این قسمت شامل عبارات حکمت آمیز، و کلمات و تعبیرات دل انگیز بیدل محسوب میگردد. نکات، فراهم آمده از نظم و نثر است که به شیوه تازه نگاشته شده،و مبتنی بر مفاهیم عرفانی اخلاقی میباشد.

 

نکات، مشتمل بر هفتاد و پنج نکته ، و دارای جزالت  و شیوایی چشمگیری است.

در پی هر نکته، ابیات بسیار و حکایات معنی شکاری مرقوم افتاده.

 

نکته (10)

 

در عالم،آثار کثرت به ساز انزوا پرداخت، سرمایه فرصت تحقیق در باختن است. اگر چراغ بینش قابلیت نوری دارد جز در انجمن مفروز، تا به افسون خیال از تجلی کماهی چشم نپوشی،و در حضور آباد کرشمه ی جمال به کسب حرمان نکوشی.

 

رباعی

 

فرصت  داری  جز  آگهی  کار مبند

بر  آئینه ات   تهمت   ِ  زنگار  مبند

هر چند بود یک مژه وا کردن چشم

باز است در  ِ  حضور  زنهار  مبند

 

حکایت:

 

گذر  کرده  مجنون   ِ  لیلی  خیال

بر آبی  که   شوید   غبار  ِ  ملال

در آن آب یک موج نا رفته  پیش

نگه  شد دچارش به تمثال ِ خویش

عیان گشت لیلی  به چشم  ِ  ترش

چو گرداب در گردش  آمد سرش

مژه تا بر افشاند از خویش  رفت

برنگی که نتوان از او پیش رفت

ز آبش  همان  سوز دل  موج زد

طپش شعله گردید  و بر اوج  زد

که ای عافیت  از برم  دور  باش

ز جانم بشو دست و مسرور باش

چسان  آتش   از  آب      بنشیندم

که  لیلی  در آن  پرده   می بیندَم

ندانم  محبت چه برق افکن  است

که در آب هم ، لیلی  آتش زنست

 

حسین آهی

---------------------------------------------------------------------------------

معلومات فوق نیز از دیوان حضرت (بیدل) که توسط مولوی خسته و استاد خلیلی تصحیح شده و مقدمه ی آن از حسین (آهی) میباشد اقتباس شده و بخوانش شما قرار گرفت.

اگر چند مضمونی را که شروع کرده بودم (نوشتن و نگارش) عنوان کرده و قصد بنده از ادب نویسی در نقاط مختلف جهان و زبانهای متعدد جهانیان بوده و است، تامل بنده در قسمت ادبیات زبانهای پشتو و دری فقط از لحاظ آگاهی بیشتر هموطنانم در این خصوص بوده و شرح  ِ حضرت بیدل فقط در نظر داشت ذوق عامه ی هموطنانم بود.

گذشته از حضرت بیدل بزرگانی چون کلیم کاشانی(همدانی) مولانا صائب تبریزی،واقف لاهوری، میرزا اسد الله بیک (غالب) ناصر علی و صد ها تن دیگر در هند نویسندگی کرده اند و آثار شان همچون آثار حضرت بیدل در خور تقدیر و تحسین بوده و اهمیت همگونی دارد.

انشاالله در بخش آینده به معرفی تعدادی از این شخصیت ها خواهم پرداخت. 

 

بیدل

 

به  اشعار   ِ ( بیدل)  معانی  چو نور

بتابد    به     دل    تجلی      حضور

به   بحر   ِ  معانی   شناور   بوَد

بداند  هر آنکس   که   داور  بود

نه  بیدل  شناسم نه شاعر ولیک

بخواندم دوانین ، بدیدم چه  نیک

معانی به شعرش چو الماس ناب

ز نورش  جهان   شد  آئینه  تاب

چو فیض   ِ بیانش  نمایان   بشد

حواسم  به  ذوقی  هراسان   بشد

دل از  نارسایی   تپیدن    گرفت

شنیدن  گرفت  و رسیدن  گرفت

ندارم  پری را  به   پرواز   ِ  او

سخن پرده  سازم  به  ایجاز  ِ او

مضامین  ِ بکرش (همایون) بود

کتابی  نهانی  به  مضمون   بوَد

 

 

سید همایون شاه عالمی

25 اکتوبر – 2009م

وزیر اکبر خان مینه

کابل – افغانستان

 

 

 +++++++++++++++++++++

 

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند عبدالخالق متولد 1054 -ق و متوفی 4 صفر 1133 ق برابر با 5 دسامبر 1720 م میباشد.

آن رایحه ی شعر را مشک ختن، آن شهنشاه  ِ ملوک  ِ سخن ،آن اوج  ِ آسمان  شعر را از سخن گلشن، انعکاس ده   ِ معانی در شعر دری، آن تجلی گر تصوف در داوری، آن بحر پرداز  ِ قافیه های  ِ نغمه گری، آن منبع شاعری را در آرایش گری، آن مایه سبک هندی در معنی پروری ، آن سخن پرور  ِ ماهر و قابل، آن گنجینه ی بی مثال در حلقه یی  متقدّمین شامل، آن صاحب دیوان  ِ مکمل و کامل میرزا عبدالقادر بیدل

متولد ِ  پتنه در کشور  ِ هندوستان بود. (عالمی)

 او شاعری دری  ِ پارسی گوی  ِ هندی بود که بیشتر عمر خود را در شاه جهان آباد دهلی به عزلت و آزادی گذرانید، و با اندیشه های ژرف آثار منظوم و منثور ایجاد نمود.

 

 

 


تصویر ِ میرزا عبدالقادر بیدل (رح)

 

بیدل (رح) در سال 1079 هق به خدمت محمد اعظم بن اورنگ زیب پیوست ، به سیاحت پرداخت ، و سر انجام در سال 1096 هق در دهلی سکونت اختیار کرد و نزد آصف جاه  ِ اول ، (نظام حیدر آباد ) دکن منزلت داشت.

بیدل در روز پنجشنبه چهارم ماه  ِ صفر 1079 هق در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه اش در جای  ِ که خودش تعیین کرده بود ، دفن گردید.

 

تخلص و یا لقب  ِ (ابوالمعانی) برای بیدل (رح)

به یک روایتی شنیده ام که مولوی خال محمد خسته بیدل شناس و ادیب شهیر متولد 1320 هق این لقب (ابوالمعانی) و یا (پدر معنی ها) را برای حضرت بیدل استفاده نمود ، که بعد ها به همین کنیه شهرت  ِ بسزائی یافت ، اما نیز در دیوان  ِ محمد امین (قربت) شاعر و بیدل شناس مذکور است که در یکی از محافل که به حضرت بیدل اختصاص یافته بود مولانا قربت میرزا بیدل را ابوالمعانی بیدل خطاب کرد.

هر دو شاعر ذکر شده پیرو سبک هندی هستند ولی مولوی خسته نقد بیدل نیز نوشته است که به گمان اغلب کنیه حضرت بیدل را بنام (ابوالمعانی ) وی اعطا فرموده باشد.

به هر حال این لقب حقا که در خور صفات این شاعر زبر دست و نایاب است. (عالمی)

غزلی از بیدل (رح)

 

دلیل  ِ  کاروان   اشکم  آه   ِ  سرد  را    مانم

اثر پرداز داغم ،  حرف  ِ صاحبدرد را  مانم

رفیق  ِ وحشت  ِ من غیر  ِ داغ  ِ دل  نمیباشد

درین غربتسرا  خورشید  ِ  تنها گرد را  مانم

بهار  آبرویم ، صد خزان خجلت به بر  دارد

شکفتن در مزاجم نیست  رنگ زرد را  مانم

شکست رنگم و بر دوش آهی میکشم  محمل

درین دشت از ضعیفی کاه  باد آورد را  مانم

تمیز  ِ  خلق  از تشویش   ِ کوری  بر نمیآید

همه گرسرمه جوشم درنظرها  گرد را  مانم

نه داغم مایل  ِ گرمی، نه  نقشم   قابل  معنی

بساط آرای  ِ وهمم ، کعبتَین   ِ  نرد  را  مانم

بخود  آتش زنم  تا گرم  سازم  پهلوی  داغی

ز بس افسرده  طبعیها ، تنور  ِ  سرد را مانم

نه  اشک  ِ زیب  ِ دامانم ، نه آهی بال  افغانم

تپیدن  هم   نمیدانم  ،  دلی   بی درد  را مانم

بمجبوری گرفتارم  مپرس از وضع  مختارم

همه گر آمدی  دارم  ، همان   آورد  را  مانم

فلک عمریست دور از دوستان میداردم بیدل

به  روی صفحه ی  آفاق  بیت  ِ فرد  را مانم

 

پس از روایت ابیات آبدار ، و غزل استوار بیدل ، نخست آراء و گفتار ارباب تذکره را در ترجمه حال وی باز می نگریم:

همیشه بهار ، تالیف: کشن چند  ِ اخلاص آبادی ( سال تالیف 1136 هق)

بر بام اخضر این نه رواق سپهر، کوس ملک الکلامی بنام نامی او صدا میدهد،و قدسیان بالایی عرش نوبت مسلمی به اسم گرامی آن سخن آفرین میزنند، سالک شاهراه حقیقت و دانایی ، پرده بر انداز حجله نشینان  ِ معانی،چهره گشای شاهدان مضامین  ِ نهانی ، پیشوای اهل تجرید، و سر حلقه ی اهل  ِ دید بود.

در وصف ذات مجمع الکمالاتش هر چه نویسم کم است، دهلی به یمن قدوم میمنت لزوم آن بی پرده بحر طریقت حکم بسطام داشت، دیوان غزلش زیاد از لک (= صد هزار) بیت خواهد بود. یک دیوان قصیده و یک دیوان رباعی و مثنوی نیز دارد، و کتابی نوشته به چهار عنصر متضمن بر نکات غریبه و ، واقعات خود را نیز جمع نموده است.

 

از بیاض  گردنش  پیداست خون    ِ  عاشقان

میشود بی پرده می چندان که مینا نازک است

***

فرش  مخمل هم  بساط  بوریای  فقر  نیست

تا صف مژگان گشاید  محو گردد خواب ها

 

سفینه خوشگو، تالیف: بندر ابن داس متخلص به (خوشگو) تاریخ آغاز و انجام         ( 1137-1147 هق):

آن حضرت از مغولان ارلاس است که چهار قسم میباشند، یکی از آنها میرزا ارلاس است تورانی الاصل، اکبر آبادی الوطن باشد.آنچه نصر آبادی در اصل ایشان نوشته که از لاهور است ، اصلی ندارد. والد بزرگوارش میرزا عبدالخالق ، در سال هزار و پنجاه و چهار هلالی قدم به بارگاه  ِ شهود گذاشت ... روزی سیر  ِ دیباچه ی کتاب  ِ گلستان ( سعدی) مینمود، چون بدین مصراع رسید:

بیدل از بی نشان چه گوید باز

از روح پر فتوح قباله شیراز استمداد جسته ، لفظ (بیدل) را تخلص مبارک قرار داد ......  ملازمت پادشاه زاده عالی جاه محمد اعظم شاه را در یافت ، و در اندک فرصت معزز و مقبول گردید .... بیست سال درین شغل مشغول بود، و آن وقت مشق سخن در خدمت شیخ عبدالعزیز عزت میگذرانید.... وقتی عالمگیر پادشاه این بیت ایشان در فرمان به پاشاهزادهء معظم  در مقدمه تسخیر حیدر آباد نوشته:

 

من نمی گویم  زیان  کن یا به فکر سود باش

ای ز فرصت بیخبر هر چه باشی  زود باش

 

و این بیت به اعظم شاه مکرر نگاشته:

 

بترس از آه  ِ مظلومان که هنگام  ِ دعا  کردن

اجابت  از  در  ِ  حق  بهر   ِ  استقبال  می آید

 

 و نیز بر عرض شخصی که زیاده طلبی میکرد، این مقطع مشهور ایشان دستخط پادشاه شد:

حرص قانع نیست بیدل ور نه اسباب جهان

آنچه ما در کار داریم اکثری در کار نیست

تذکره حسینی، تالیف: میر حسین دوست سنبهلی ( سال تالیف 1163) :

بحر بی ساحل میرزا عبدالقادر بیدل ، ترک روزگار شاهی نموده ، بر تخت توکل، مربع نشسته ، صاحب طرز خود است. میرزا از کاملان عصر خود بوده ، در سال یکهزار و سی رحلت نموده است.

مرآة الخیال، تالیف: شیر علیخان لودی (سال تالیف 1152 هق):

میرزا عبدالقادر بیدل ، زلال فکرش در صدف گوشها نیسانی میکند ، و سحاب سخنش در چمن هوشها باغبانی مینماید . بلند پروا زان اوج سخن سنجی  اگر در هوای لطافت مطلب بلندش فکر ها را به عالم بالا فرستند، رواست.

 و صدر نشینان انجمن نکته دانی اگر طوطی طبع را به امید طلاقت در مقابل آئینه ی فکر صافش بگذرانند، سزاست.  حسن معنی از پرده مشکین الفاظش برنگ شعشعه ی جمال معشوق از حجاب نقاب نمایان، و حرفش دلنشین از پرتو مضامین روشن چون خطوط شعاعی خورشید تابان ریزش معانی بر زمین اشعار مثل قطرات باران رحمت بی اندازه و شمار،و کبک خوشخرام از الفاظ آبدار.......از قوم چغتایی ِ برلاس است. در هند نشو نما یافته .... در اوایل شباب بنا بر مصلحتی خدمت شاهزاده عالی جاه سلطان محمد اعظم شاه اختیار کرده است.  

خزانه ی عامره – تالیف: میر غلام علی آزاد بلگرامی ( سال تالیف 1176 ق)

میرزا عبدالقادر  ِ عظیم آبادی ، پیر میکده ی سخندانی ، و افلاطون خشم نشین یونان معانی است. که را قدرت که به طرز تراشی او تواند رسید، و که را طاقت که کمان بازوی او تواند کشید. چنانچه خود جرس دعوی می جنباند:

 

مدعی در گذر از دعوی  طرز  ِ  بیدل     سحر مشکل که به کیفیت اعجاز  رسد

 

{ سحر=جادوگری ، اعجاز = معجزه ها} عالمی

..... در بنگاله بیشتر بسر میبرد ، و آغاز شباب بخدمت شاهزاده محمد اعظم خلف خلد مکان روزگار میگذرانید، و به منصبی سرفراز بود.... میرزا سیم صفر سنه ثلث و ثلثین و مائه و الف(=1133 ق) به عالم قدس خرامید، و در صحن خانه ی خودش واقع شاهجهان آباد مدفون گردید. مولف گوید:

سرو  سر کرده ی  ِ  ارباب  ِ سخن    از  غم آباد   ِ جهان   خرم   رفت

گفت    تاریخ   ِ    وفاتش   ( آزاد)    (( میرزا بیدل ))  از  عالم   رفت

 

میرزا عبدالولی که ترجمه ی او در سرو آزاد مسطور است نقل کرد که بر مزار میرزا بیدل شعرای شاهجهان آباد همه جمع بودند و کلیات میرزا را موافق معمول برآورده در مجلس گذاشتند. من بدین نیت که آیا میرزا را از آمدن من خبری است ، کلیات میرزا را گشودم سر صفحه این مطلع برآمد:

چه مقدار خون در عدم خورده باشم    که بر خاکم  آیی و من  مرده  باشم

 

کلیاتش مجموعاً نظماً و نثراً  بین نود و دو هزار بیت است.... در بحور قلیل الاستعمال غزل به قدرت میگوید . خصوص بحر کامل . در این بحر میگوید:

 

من  ِ سنگ دل چه اثر برم  ز حضور ذکر  ِ دوام  ِ  او

چو نگین نشد که فرو روم  بخود از خجالت نام    ِ  او

نه  دماغ   ِ دیده گشودنی  ، نه  سر  ِ  فسانه   شنودنی

همه را ربوده  غنودنی ،  به  کنار  ِ  رحمت ِ عام  ِ او

 

و در بحر متدارک که آنرا صوت الناقوس میگوید و بنا بر شانزده رکن میگذارد:

 

چه بود سرو کار  ِ غلط سَبَقان در  ِ  علم  و عمل به فسانه  زدن

ز غرور   ِ  دلایل  بی خبری  همه  تیر خطا    به  نشانه   زدن

اگرم  به  فلک طلبد  ز  زمین  و گَرَم  به زمین   فگنَد  ز  فلک

به  قبول  اطاعت  حکم    قضا   نتوان   در عذر  و بهانه  زدن

تذکره بی نظیر، تالیف :  سید عبدالوهاب افتخار بخاری دولت آبادی ( سال تالیف 1172 ق ):

میرزا عبدالقادر بیدل از قوم ارلاس است. در خدمت محمد اعظم شاه خلف خلد مکان بود و منصبی داشت، شاهزاده بر فن شاعری او اطلاع یافته ، برای ایجاد قصیده ی خود مامور فرمود.... استعفا زده ترک خدمت گفت..... در شاهجهان آباد گوشه ی عزلت از دولت خانه ی شاهی گرفته و منزوی شد.

 اکثری از اعیان سریر سلطنت به ملاقات او نیازمندی ها را مینمودند،خصوصاً نواب شکرالله خان .... زهی سخن آفرینی که هر چه خود میتراشد دیگران را در بست و گشاد آن راه بحال تنگ است ، و آنچه بطور جمهور میبندد، و میگشاید جبه افروز آب و رنگ. جادو طرازی فکرش روز بازار سحر حلال است..... رحلت او در شاهجهان آباد در سوم ماه صفر سنه ثلث و ثلثین و مائه الف واقع شد.

 

از او است:

میرسد دلدار و من عمریست از خود  رفته ام

یک نگاه   ِ  وا پسین ای  شوق برگردان  مرا

 

***

ز  فیض   دیده ی تر هیچ  نشه   نتوان  یافت

تو ساز  ِ میکده کن ما و این دو شیشه شراب

 

***

سد   ِ  راه   ِ  کس  مبادا     دور باش   ِ  امتیاز

هر دو عالم  خلوت یار است و ما را یار نیست

 

***

حذر  کن از تماشا گاه  ِ نیرنگ  ِ جهان (بیدل)

تو طبع  ِ نازکی داری  و این  گلشن هوا دارد

 

***

زر  پرستی میکند  دل را  سیاه

آخر این صفرا به  سودا میرسد

***

 

تحفة الکرم ، تالیف : میر علی شیر قانع تتوی (سال تالیف 1181 هق)

از دهلی به جانب لاهور حرکت کرد. عبدالصمد خان ناظم لاهور به تعظیم و تکریم  ِ تمام پیش آمد و خدمت شایسته به تقدیم رسانید.... و چون دولت سادات عنقریب برهم خورد، میرزا در همان ایام شاهجهان معاودت نمود و سیوم ماه صفر سنه ثلث و ثلثین و مائه الف (= 1133) رخت به عالم باقی کشید، در صحن خانه ی خود مدفون گردید.

عمده ی سخن پردازان و شهره ی سحر پردازان است. در اقسام نظم پایه بلند، و در اسالیب نثر رتبه ی ارجمند دارد. طبع درا کش چه اندازه معانی تازه بهم رسانده، و چه ثمر های نو رس که از نهال قلم افشانده، خلاصه کلامش شراب میخانه ی هوشیاران ، و طلای دست مایه عیاران است.

از آغاز شهود تا دم آخر، چشم بر سیمای معنی دوخته، و چراغ عجیبی بر مزار خود افروخته است. حق تعالی او را اعتبار و اشتهار ارزانی فرمود. امرا و ارکان سلطنت همه آرزوی ملاقات وی را داشتند.

دیوان میرزا به نظر درآمد ، این چند گوهر از آن محیط برآورده شد:

 

مست  ِ عرفان  را شراب  ِ دیگری در کار نیست

جز طواف خویش ، دور  ِ ساغری در کار نیست

 

***

تنم ز بند  ِ لباس  ِ تکلف آزاد  است    برهنگی  به برم خلعت  ِ خدا داد است

 

***

من  نمیگویم  زیان  کن  یا   به  فکر  ِ سود باش

ای ز فرصت بی خبر در هرچه باشی زود باش

 

***

گویند بهشت است و همه راحت  ِ جاوید

آنجا  که  به  داغی  نتپد  آنچه مقام است

 

***

مرده هم فکر قیامت دارد     آرمیدن چقدر دشوار است

 

***

چندان که  ز خود میروم آن جلوه به پیش است

رنگی    نشکستم    که    به   رنگی   نرسیدم

 

***

نشه ی  تحقیق  ِ ما را شعله ی  جو اله  کرد

گرد خود گشتیم  چندانی که خود را سوختیم

 

***

 

فیض:

چهار عنصر در حقیقت کلید معرفت همه آثار و افکار بیدل است و همچنین مجموعه واثقی از شرح زندگانی وی به شمار میآید. و تدوین شرح احوال زندگانی بیدل خود مستلزم آنست که سنین عمر وی استیعاب شود، و نظر دیگران در باره وی معلوم گردد.

نصر آبادی که او را از مردم لاهور شمرده خطاست. مولد ش خطه ی پاک عظیم آباد از قوم برلاس،و در بنگاله سیر کرده، بیشتر حالاتش در کتاب چهار عنصر که از تالیفات اوست و نثرش در کمال دقت و روانی باشد،مسطور است. قریب سی سال در عظیم آباد و دهلی فرو کش کرده .... کلیاتش بین نود تا صد هزار بیت است.  

تذکره شعرای پنجاب، تالیف : سرهنگ خواجه عبدالرشید (سال تالیف 1346 شمسی)

دانشمندی که سیر فکر وی هر کسی را آسان میسر نیست، و چون کوهی است عظیم، و رفیع که به قلل آن به دشواری میتوان راه یافت ، او خود میگوید:

 

معنی   ِ  بلند   ِ من    فکر   ِ  تند   میخواهد

سیر فکرم آسان نیست  کوهم  و کُتل  دارم

 

زیرا وی همچنان که یک شاعر بزرگ میباشد ، عارف و حکیم ژرف فکر نیز خواهد بود. او خود سرگرم کتاب کائنات شد و میگفت اگر فرزند آدمی فکر سلیم داشته باشد، از کتاب و نسخه بی نیاز است، و تا دیده بر میگشاید، اسرار زمین و آسمان بر وی منکشف میگردد:

 

هوش اگر باشد کتاب و نسخه ی در کار نیست

چشم  وا کردن  زمین  و آسمان  فهمیدن  است

 

بیدل حصول این کتاب را از مغتنمات غیبی میشمارد، و آنرا مفتاح گشایش اسرار میداند. میرزا میگوید: بعد از رحلت والد مرحوم تربیت من تا ادراک نشه بلوغ به عهده ی میرزا قلندر بود، وی در تکمیل آداب و اخلاق من توجه داشت .... گفته اند بیدل تخلص خویش را از این قطعه (شعر سعدی) باز گرفته است:

 

عاشقان کشتگان  ِ معشوق  اند         بر  نیاید      ز  کشتگان  آواز

گر کسی وصف او زمن پرسد         بیدل از بی نشان چه  گوید باز

 

بزرگانی که بیدل را خضر طریقت، و پیر راهنما بوده، از آن جمله اند:

 

شیخ کمال، شاه قاسم هواللهی، شاه فاضل،شاه کابلی، شاه ملوکی.

 

میرزا سید ابوالقاسم ترمذی تاریخ تولد بیدل را (فیض قدس) و (انتخاب) دریافته و آنها را در قطعه ی به نظم آورده:

 

به  سالی که  بیدل  ز ملک   ِ  ظهور     ز  فیض   ِ ازل   یافت  چون  آفتاب

بزرگی   خبر  داد       از    مولدش      که هم فیض قدس است و هم انتخاب

1054 هق

 

میرزا قلندر از بزرگانی بود که بیدل به حضور شیخ کمال و عرفای دیگر معرفی نمود. بیدل میگوید کسی که او را از علوم رسمی بازداشت و قیل و قال مدرسه را به شاعری و وجد و حال تبدیل نمود و او را در آن راه تشویق کرده وی بود.

نثر میرزا بیدل همانند  ِ اشعارش دارای اهمیت بسیاری است، و از جمله آثار نثری وی چهار عنصر را میتوان بعنوان مهمترین اثر وی برشمرد . دیوان وی دارای یکصد هزار بیت است ، که غزلها و قصاید و مثنویات و اقسام دیگری از شعر را شامل است .

و اینک اشعاری چند از آن مضمون آفرین دقیقه یاب:

در هندوستان سه بار به طبع رسیده و در تاشکند هم مجموعه ی از آثارش انتخاب و چاپ گردیده است. در افغانستان نیز دیوانش را بصورت کامل به زیور طبع آراسته کردند.

مجو بیدل علاج سرنوشت  از گریه ی حسرت

به موج باده نتوان شست هرگز خط  ِ ساغر را

 

***

همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج  خمار ما

چه  قیامتی که  نمی رسی  ز کنار ما به کنار ما

 

***

رنگ ها دارد بهار  ِ عالم بی رنگ  ِ عشق

حسن اگر دارد  هنر  ، آئینه  هم  داریم  ما

 

***

پی  ِ ناقه های  ِ  رمیده  بو، مپسند  زحمت   ِ جستجو

به خیال حلقه ی زلف او ،  گرهی خور و به ختن درا

 

***

بیدل سراغ  ِ عالم  ِ امکان  تحیر است

آن  نیست  آشیان که تو  یابی نشان او

 

تذکره ریاض العارفین، تالیف : آفتاب رای لکهنوی ( سال تالیف 1300 هق)

میرزا عبدالقادر برلاس عظیم آبادی، که از کثرت سکونت در دهلی به دهلوی مشهور شده، اگر چه بعضی از هندیان نابلد او را از اعاظم شعرا میدانند، اما نزد اهل زبان چه، هیچ. فارسی او و مانند ناصر علی بد تر ز هندی ست.

آخر ها در  یکهزار ویکصد و سی و سه قمری در دهلی درگذشت. منه:

 

چه مقدار خون در لحد خورده باشم     که بر خاکم آی  و من مرده باشم

 

***

به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم

نفس  در خون  تپید و  گفت  پاس آشنایی  ها

 

***

اینجا جواب نامه ی عاشق تغافل است     بیهوده   انتظار  ِ  خبر   میبریم   ما

 

***

تبسمی  که  کشیده  است    تیغ،   بر  گلشن

که خنده  بر لب  ِ گل، نیم بسمل افتاده است

 

تذکره نتایج الافکار ، تالیف : مولانا محمد قدرت الله گوپا موی هندی ( سال تالیف 1258) :

سرو و بوستان طریقت، تذرو بیابان حقیقت قدوه ِ اکابر و افاضل میرزا عبدالقادر بیدل که اصلش از قوم برلاس چغتائی است و ولادتش در بلده عظیم آباد روی داد، ذات شریفش به کسوت فضایل و کمالات متنوعه آراسته، و طبع همایونش به حیله ی فنون عجیب و غریب پیراسته در نظم پردازی قدرت تام داشت. مشاطه فکرش به کمال لطف و حسن چهره آرایی عرایس {مجالس) معانی گردیده و به صفای فطرت، موصوف بوده است.

در اوایل حال به ملازمت شاهزاده محمد اعظم بن عالمگیر پادشاه شتافته، و به منصبی شایسته عز امتیاز یافته. یکی از ندما به حضور شاهزاده به تقریبی لب به توصیف میرزا گشود،او فرمود که قصیده ی ِ در مدح ما به دولت بگذارد، تا به ملازمت دستگاهش ، به افزایش منصب و مرتبت ممتاز بفرمایم. میرزا بمجرد استماع این خبر به خدمت گری، خیر باد گفته و در دارالخلاقه شاهجهان آباد به کنج انزوا آرمید و بقیه حیات مستعار، به کمال توکل و استغنا به آخر برسانید.

از آنجا که دست خواهش از اهل دنیا کشیده ، و بکلی قطع نظر از اغراض نفسانی نموده ، حق سبحانه به عطای فرط عزت و اعتبار امر او، ارکان سلطنت را مسخر و اعتقاد  ِ میرزا بوده، و نواب نظام الملک آصف جاه در شعر نسبت تلمیذ {شاگردی}به میرزا داشت، و هر گاه که میرزا به دولت خانه ی نواب میرفت به استقبال پیش میآمد، و به نهایت اعزاز و اکرام، بر مسند خود مینشاند. غرض که از اواخر عهد عالمگیر پادشاه تا اوایل محمد شاه ارکان هر سلطنت به خدمتش مشرف میگشتند.

آخر الامر در سنه ی 1133 هق به عالم بقا خرامید و در صحن خانه ی خود واقع در شاه جهان آباد مدفون گردید..... این چند لالی آبدار از بحر ذخار طبع والای او است:

 

کیست از راه  ِ تو چون خاشاک بردارد  مرا

شعله  جاروبی    کند   تا  پاک  بر دارد مرا

 

***

همیشه  تشنه  لب  ِ خون  ِ ما بود  بیدل    چو شیشه هر که بدست آوَرَد دل  ِ ما را

 

***

 

به بی سامانیم وقت است  گر شور  ِ جنون  گرید

که  دستی  گر کنم   پیدا  نمی یابم   گریبان    را

 

***

مرده ام  اما ز آسایش همی بی  بهره ام       با کف  ِ خاکم هنوز آن طفل دارد کار ها

 

***

امان خواه از گزند  ِ خلق در گرم اختلاطی  ها

که عقرب  بیشتر در فصل   ِ  تابستان شود پیدا

 

***

نقاش ! زحمت خط و خال اینقدر مکش     باید  کشید  خاطر او را  بسوی  ما

 

***

اوج  ِ دولت سفله گان را دو روزی  بیش نیست

خاک اگر امروز بر چرخ است  فردا زیر  پاست

 

***

در این  هوسکده   هر کس   بضاعتی     دارد

دعاست  مایه ی  ِ جمعی که دستشان  خالیست

 

رباعی از بیدل

 

تا در کف   ِ نیستی   عنانم   دادند     از کشمکش  جهان  امانم  دادند

چون شمع مقام  ِ راحتی  میجستم     زیر  ِ قدم  ِ خویش  نشانم  دادند

 

پارسی گویان  ِ هند  و سند تالیف: دکتر هرومل سدار نگانی {متوفی 1990م}

سال تالیف 1335 ش

 

میرزا عبدالقادر بیدل متوفی 1133.ق مردی روشن فکر بود و طبع توانا داشت، هر گونه سخن گفته، و کلیاتش بالغ به یکصد هزار بیت است به گفته ی مرحوم رضا زاده شفق {1274- 1350 ش} در غزل عرفانی و اشعار ذوقی و مثنوی استادی بکار برده، و بهترین نمونه ی سبک هندی را نشان داده است.

 

واله داغستانی { مشهور به شش انگشتی}عقیده دارد:

هر چند اکثر اشعارش موافق محاوره فصحاء عجم نیست، و ترکیب های غریب در زبان فارسی اختراع نموده، اما شعر های بلند و برجسته بسیار دارد. قصاید و قطعات و مثنوی در کمال بلاغت و مناسب در سلک نظم کشیده.

 

مرآة الخیال { تالیف شیر علی لودی}مینگارد: آزادانه زندگی میکرد، و یک بیت مدح هم در اشعارش دیده نمیشود.

 

شمع انجمن مینویسد: میرزا را بحر کامل مرغوب افتاده، بیشتر در این بحر شناوری میکرده است.

 

علاج ِ زخم دل از گریه کی ممکن بود (بیدل)

به شبنم بخیه نتوان کرد  چاک  ِ دامن  ِ گل را

 

پایان قسمت هفدهم

----------------------------------------------------------------------------

معلومات فوق از کلیات بیدل (مولانا بیدل دهلوی) بزرگترین گوینده سرزمین هند  که با تصحیح خال محمد خسته و استاد خلیل الله خلیلی و اهتمام حسین  ِ آهی در سال 1366 خورشیدی در تهران بچاپ رسیده اخذ شده به خوانش شما قرار گرفت.

در قسمت هیجدهم راجع به آثار و تبصره های مولوی خال محمد خسته میپردازیم

قطعه:

من کی باشم تا  سخن  از بیدل   ِ پُر دل  زنم

 آن دل  ِ پُر ذوق  ِ شعرم  شد  فدای   ِ  بیدلم

بار ها مُردم (همایون) زنده شد دل  از سخن

رنگ شد دیوان  ِ شعرم عرض ِ طبع  بسملم

 

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

10 اکتوبر 2009 م

وزیر اکبر خان مینه

کابل – افغانستان

 

 


بالا
 
بازگشت