اینک
با اذعا ن به نارسایی نوشته های خود در حضور شاعران و صاحبنظران عا لی مقا م
زبا ن شیرینفارسی
دو قطعه غزل از پدرم عبدالاحمد اد ا را که ادیبا ن کشور مان همواره درگذشتش را
ضایعۀ بزرگ فرهنگی توصیف کرده اند طور مشت نمونۀ خروار به معرض دید دوستداران
و شیفتگا ن شعر وسخن قرار میدهم .
آ
خرین بیتی که ایشا ن در واپسین روز های زند گی پر بار خود سروده اند از این
قرار است .
ز طبع
پیری من سر زند چکا مه هنوز سپیده مید مد و اخترا ن هزارا نند
همچنا
ن این بیت .
ازا ن
به زانوی اند یشه می نهم سر خود مگر چو چنگ ز خود بشنوم نوای ترا
صنم نا ز
در پای تو کا ش ای صنم نا ز بمیر م صد با ر اگر زنده شوم با ز بمیر
م
من سا یۀ بی برگ وبر برگ گلا بم با مهر کنم تا گله آ غا ز
بمیر م
من شبنمم و نکهت آ غوش تو ام جای آ نگه که کنم جرآت پرواز بمیر م
من نا لۀ جانسوز غمم شیون یآ سم بگذ ار به تن تن ترن سا ز بمیر م
من موج خروشنده ام ای سا حل آرام د ر پای تو افتم ز تک و تاز بمیر م
رای تو به خون ریختنم حسن سلوک است مگذار خدا را غلط اندا بمیر م
قهری و گریزی و درنگی و نگاهی ای بهر تو سر تا به قدم ناز بمیر م
د لبر آسوری
ای د لبر آ سوری هر گه به چمن آ یی گل د یده فرو بندد ا
ز بس که تو زیبا یی
د ریا به گهر بندی چون اشک به چشم آری بر موج عنا ن پیچی مژگا ن
چو بهم سایی
خورشید به خشم آید گر خا ل به لب بنهی آ یینه بر آ شوبد
خود را چو بیا رایی
مه شمع بر افروزد آ نجا که قد م بنهی شب خیمه بر ا فرا
زد آ نجا که بیا سایی
فرصت ز تو میخوا هد شبنم به سبک خیزی ای آ نکه چو می آ یی یک لحطه
نمی پا یی
شب نیست که سودا یت با خود نبرد ما را بیهوده که اینجا یی
بیهوده که آ نجا یی
بر دوش صبا آ یی یا دست چمن در دست با ز آی که من مردم هر گونه
که می آ یی